نصيحت بزرگمهر به آيندگان ايران زمين
هر که خرد پیشه کند روز به روز بی بلا بگذارند.
هر که صحبت با نیکان کند، از بلاها رسته است.
هر که اندر دل حسد دارد، تن خویشتن اندر بلا اندازد.
هر که مردمان را چاه کند، خود در آن افتد.
هرکه آزادگان را گرامی دارد، نیکنام زندگی کند و سرانجام رستگار شود.
هر که از مردم پست حاجت خواهد، چنان بود که از خشک رود ماهی جوید.
هر که عذرخواهی نپذیرد، اگرش دشنام دهی روا باشد.
هر که جنگ کسان به خود کشد، خویشتن را بدنام و فضول داشته است.
هر که دین را خوار کند، دین وی را خوار گرداند.
هر که از جواب نترسد، هر چه خواهد بگوید.
هر که مردمان از او ایمن نباشند، مرگش صلاح دو جهانی باشد.
هر که به آن چه دارد بسنده کند، همیشه بی نیاز است.
هر که بر ضعیفان، مهربانی کند، قویان را از جمله خویش کرده باشد.
هر که از این جهان آن جوید که موجب سرزنش و ملامت نباشد، زندگانیش به راحت و لذت گذرد.
هر که افزونی جوید، همیشه در آرزو بود.
هر که را خرد بود، دو جهانش بود.
هر که اندوه نیامده، آمده بیند و آن را بپذیرد، بی اندوه بود.
هر که تنهایی گزیند، همیشه به سلامت بود.
هر که آزاده بود، به حقیقت آرزوها بنده او بود.
هر که دوست از دشمن نشناسد و راز خود پیش هر کس آشکار کند ابله بود.
هر که به مال و نعمت این جهانی حریص بود، اگر چه پادشاه باشد، درویش بود.
هر که را توکل به رحمت ایزد باشد، به آرزوی خود برسد.
هر که ازآن جهان بترسد، از بد کردن بپرهیزد.
هر که گناه کسی عفو کند ولی به روی او بیاورد، هنوز گناه عفو نکردهباشد.
هر که به شادیها و غمهای این جهانی دل نهد، از شمار دانایان و خردمندان نبود.
هر که نا حق کند، افتاده شود و آسیب بسیار خورد.
هر که را سرمایه او زندگانی بود، سودش دانش و هنر بود.
هر که از خانه تهمت دور بود، از سرزنش رسته باشد.
هر که از خویشتن انصاف دهد، کس با وی دشمنی نکند.
هر که از خدای عزوجل شرم ندارد، هر چه خواهد کند و از سرزنش باک ندارد.
هر که از بهر فردا امروز ننگی بر خویشتن نهد، به حقیقت پست بود.
هر که به فرهنگ و دانش مشغول شود، به بد کردن نپردازد و روا ندارد.
بدان که گوهر هر کس به اندازه خردش بود
آوازه و تاثیر سعدی در جهان
اسماعیل آذر در کتاب «ادبیات ایران در ادبیات جهان» در بخشی با عنوان «سعدی در قلمرو جهان» می نویسد: «آندره دوریه» در سال ۱۶۳۶ یعنی در اوایل قرن هفدهم برای اولین بار گزیده ای از «گلستان» سعدی را در پاریس ترجمه کرد و به چاپ رسانید. این ترجمه سبب شد تا فرانسویان پیش از هر شاعر دیگری با سعدی آشنا شوند. ۶۸ سال پس از ترجمه «گلستان»، «گالان» «هزار و یک شب» را ترجمه کرد و «آندره دوریه» پس از «گلستان» سعدی، «قرآن مجید» را ترجمه کرد. مطالب یاد شده اهمیت سعدی را در اروپا و خاصه در کشور فرانسه مشخص می کند. در آلمان «فردریش اکسن باخ» و«ادام اولئاریوس» در سال ۱۶۵۴ به ترجمه آثار سعدی همت گماشتند.
«استفن سولیوان» گزیده ای از «گلستان» را ترجمه کرد و در اختیار انگلیسی زبان ها قرار داد و در آمستردام، «ژانتیوس» متن فارسی را با ترجمه لاتین منتشر کرد. همزمان با ترجمه های یاد شده، «دوئیسبرگ» ترجمه هلندی آن را منتشر کرد. اما باید دانست که آثار سعدی در قرون ۱۸ و ۱۹ اوج گرفت و در کمال شهرت خود واقع شد. در انگلیس، «آدیسون» اولین خاورشناسی بود که مقاله ای با نام «تمثیل فارسی قطره آبی که به مروارید مبدل شد» نوشت. سال ۱۷۷۴ سه نفر از خاورشناسان آثاری را از «سعدی» منتشر کردند که همچنان بر شهرت او افزود؛ نخست «افسانه های اخلاقی و داستان های شرقی» توسط «آبه بلانشه»، دوم «تمثیل های منتخب از گلستان یا بستری از گل ها» توسط «استفن سولیوان» و سرانجام «اشعاری متضمن ترجمه هایی از زبان های آسیایی» اثر «سر ویلیام جونز».
در سال ۱۷۸۹ «آبه گودن» «گلستان» سعدی را برای سومین بار در فرانسه ترجمه و منتشر کرد. ترجمه «تانکوانی » نیز از ترجمه های مطرح بود؛ چراکه او در سال ۱۸۰۷ به اتفاق ژنرال «گاردان سمله» ترجمه جامعی از «گلستان» ارایه کرد که مزیت آن بر ترجمه های پیشین، دقت مترجم آن بود. «آندره شنیه» شاعر و مترجم بدفرجام هم می خواست ترجمه ای از «گلستان» به دست گیرد که در گیر و دار مسایل سیاسی به قتل رسید. در آغاز قرن نوزدهم، نویسنده ای به نام «پواسن دولاشابوسی یر» نمایشنامه منظومی با نام «گلستان» یا «محلل سمرقند» نوشت. نمایشنامه در سه پرده بود و لحن طنز گونه داشت. این نمایشنامه تحت تاثیر «گلستان» سعدی نوشته شده بود و در آن مفاهیمی به چشم می خورد که «پواسن» گاهی مستقیم آنها را ترجمه کرده و در ضمن نمایشنامه خود آورده است. شخصیت نخست در این نمایشنامه «گلستان» نام دارد که این «گلستان» به عنوان شخص سعدی مورد توصیف و ستایش قرار می گیرد. این نمایشنامه بر ذهن و زبان نویسندگان و شاعران بعد از خود تاثیر گذاشت و توجه شیفتگان رمانتیک را به خود جذب کرد. ویکتور هوگو قائد رمانتیک های فرانسه از اولین شخصیت هایی بود که تحت تاثیر سعدی و دیگر شاعران و نویسندگان شرق، خاصه ایران، کتاب «شرقیات» خود را به رشته تحریر درآورد.
با وجودی که «هوگو» زبان فارسی نمی دانست، اما دوستانی مانند «ژول مول» و «ارنست فوئینه» داشت که تجربه ها و اطلاعات آنها را در کار می کرد و از آنها بهره می برد. پس از «هوگو»، «آلفرد دو موسه» تحت تاثیر «سعدی» یکی از بهترین آثار خود را «سرگذشت سار سفید» نام نهاد و در سال ۱۸۵۳ منتشر کرد. در قرن نوزدهم، رمانتیک ها از جمله «آلفرد دو موسه»، «ویکتور هوگو» و «دبورد والمور» سعی می کردند تا داستان ها و حکایت های شرقی را در آثار خود نقل کنند و از سوز وگداز های عاشقانه پرهیزی نداشته باشند. «لوکنت دولیل» با توجه به «گلستان» و «بوستان» سعدی قطعه ای با نام «گل های اصفهان» سرود. در پایان قرن نوزدهم یعنی دوره رمانتیک های اروپایی، شاعران و نویسندگان جمعیت خاطر خود را از دست داده بودند. انسجامی که لازمه کار بود، کم وبیش از هم پاشیده و هرکس راهی برای خود گزیده بود. یکی از آنها «اوژن مانوئل» بود که در نیمه دوم قرن نوزدهم، یعنی سال ۱۸۸۸ داستان هایی را با نام «شعرهای خانه و مدرسه» به رشته تحریر درآورد. مانوئل در داستان های یاد شده خیلی روشن و شفاف از «سعدی» یاد می کند و سیر کارش نشان می دهد که او سخت تحت تاثیر «سعدی» است.
«آندره بلسور» نیز یکی دیگر از نویسندگان و شاعران البته نه چندان مطرح است که چکیده تفکر سعدی را در «گلستان» اخذ کرده و مطالب اجتماعی و انتقادی خود را براساس آن طرح کرده است. «میریام هاری» شاعر دیگری است که سفری به شیراز کرده و سخت تحت تاثیر مطالبی قرار گرفته که بر روی سنگ مزار سعدی نوشته شده است.همچنین «پرنس بیبسکو» از شاهزادگان رومانیایی که در کشور فرانسه بالیده بود، با شور و شیفتگی روانه ایران می شود، به اصفهان می رود و تحت تاثیر جاذبه های ایران قرار می گیرد. از شاعران دیگری که به طور عمیق تحت تاثیر «سعدی» است و آرزو می کند که بتواند چون او گلستانی دیگر خلق کند، «کنتس دونوآی» است. او هم اهل رومانی بود و در کتابی که در سال ۱۹۰۷ در پاریس با نام «شگفت زدگی ها» پدید آورد، چنان به «سعدی» پرداخته و از او و آثارش سخن به میان آورده که گویی روحش با او آمیخته است. او خیال و حقیقت را به هم پیوند داده و توانسته است شیرین کاری های «گلستان» سعدی را با کلام خود در هم آویزد.
«موریس بارس» نویسنده بلند آوازه عصر حاضر نیز چنین می اندیشد. او که از روزگار کودکی در «گلستان» سعدی پرورش یافته بود، چندان که به گفته خودش، همه آسیا را در آن «تنفس» می کرد (... هنوز هم من گل سرخ را بسیار دوست دارم؛ زیرا از شیراز آمده است)، توانست بر نویسندگانی چون «هانری دو مونترلان» و «برادران تارو» تاثیر بگذارد و پیوند فکری آنها را با «سعدی» برقرار کند. «موریس بارس» نیز رهبر «اتحادیه وطن پرستان فرانسه» بود که در ارتباط با ماجرای دریفوس با رهبر «اتحادیه طرفداران حقوق بشر» که «امیل زولا» بود، درگیر تعارضاتی شدند. البته فرآیند آن بر بسیاری از مکتب های ادبی قرن بیستم تاثیر گذار بود. از شاعران و نویسندگان دیگری که تحت تاثیر «سعدی» بوده، «لئون گی یو دوسه» است.
او در آثار خود از چند ایرانی یاد می کند که خود نشانگر تاثیر افکار ایرانی بر شاعر است. لئون حدود نیم قرن شعرهایی سرود و داستان هایی نوشت که در همه آنها از نام و آثار «سعدی» بهره داشت. آثار او به شرح زیر است: «در گلستان سعدی» که در ۱۹۵۹ منتشر شد و شامل داستان هایی بود که وی از «سعدی» یا دیگر سخنوران ایرانی خوانده بود؛ دیگر، «حصار گل ها» در دو بخش «عشق و مرگ» و «گل و خار»؛ همچنین «راه سعدی» که در این کتاب از حدود ۵۰ حکایت «سعدی» بهره برده است؛ «بوستان غرق در گل» که دارای هفت باب است؛ «گلزار سعدی» که بعدها در کتاب اصلی او «در گلستان سعدی» ادغام شد، از آثار این نویسنده است؛ همچنین «بوستان سعدی» صورت کامل تری از کتاب «بوستان غرق در گل»؛ «قصه های لافونتین من» که در ۱۹۵۹ منتشر شد و شامل حکایاتی برگرفته از «سعدی» و برخی داستان سرایان اروپایی است.
آنچه در آثار «سعدی»، «گی یو دوسه» را مجذوب می کرد، ارزش اخلاقی حکایات او و نیز رقت احساسات و نکته سنجی و ظرافت طبع او بود. شاعر، «سعدی» را سراینده سرود عشق و ایران را سرزمین گل و زیبایی می داند. بین شاعرانی که اصالت فرانسوی ندارند، باید از «ژان کبس» بلژیکی یاد کرد. او توانست تا حد زیادی با آثار «سعدی» الفت بگیرد و آنها را درک کند. سعی کرد به شیوه «سعدی» و با همان مضامین، گلستانی تدوین کند که هیچ گاه زوال نپذیرد و به قول سعدی، «گردش زمان عیش ربیعش را به طیش خریف مبدل نکند». در بین شاعران فرانسه که تحت تاثیر آثار «سعدی» قرار گرفته اند، «آراگون» جایگاه خاصی دارد. او کتابی به نام «الزا» دارد و در سراسر این اثر، بوی عطر ایران و رایحه تفکر «سعدی» آشکار است. در روزگار قرون وسطا، دو جهانگرد به نام های «مارکوپولو» و«سر جان ماندویل» در بازگشت به وطنشان مطالبی راجع به ایران ارایه دادند. اصولاً گزارش های ایران گردان بیش تر متوجه مضامین تاریخی، آن هم نه به شیوه ای صحیح بوده است. «سر آنتونی جنکینسون» در سال ۱۵۶۱ از سوی یک شرکت روسی به ایران آمد.
اطلاعاتی که او در سفرنامه خود از ایران به دست داد، مورد توجه شاعران بزرگی چون «شکسپیر» و «میلتون» قرار گرفت، ولی همچنان اطلاعاتی نبود که بتواند عمق وجود شاعران و نویسندگان انگلیسی را برانگیزد. در قرن هفدهم، برادران «شرلی» از ایران دیدن کردند و گزارش آنها هم مورد توجه بسیاری از شاعران و نویسندگان انگلیسی از جمله «توماس هربرت» قرار گرفت. اولین «دستور زبان فارسی» در کشور هلند و در شهر لیدن تدوین شد. کتاب یاد شده در نیمه اول قرن هفدهم منتشر شد. «دیدرو» و «ولتر» تحت تاثیر «سعدی» قرار گرفتند. «سر جان شاردن» سفرنامه خود را همراه با ترجمه ای از «بوستان» در سال ۱۶۸۷ به زبان انگلیسی و همچنین فرانسه منتشر کرد. حتا «ژوزف آدیسون» تحت تاثیر ترجمه یاد شده، کتابی به نام «داستان کوتاه فارسی» نوشت که توجه او به «سعدی» در این کتاب، ارادت او را به این شاعر ایرانی روشن می کند.
در سال ۱۷۷۱، «سر ویلیام جونز»، شخصیتی که برای نشر زبان فارسی تلاش بسیار کرد و خود عاشق این زبان بود، کتابی با نام «دستور زبان فارسی» تالیف کرد که بسیار مورد توجه و بهره برداری قرار گرفت؛ به طوری که شیفتگان زبان فارسی از این کتاب به عنوان مـاخذ معتبری استفاده می کردند. در این کتاب، شعرهایی از «سعدی» نیز ترجمه شده بود. در اواخر قرن هجدهم، سال ۱۷۹۱ «فرانسیس گلدوین» پاره هایی از حکایت های «سعدی» را که جنبه اخلاقی داشت، در قالب کتابی به نام «پند نامه» ترجمه کرد. بعد از او، شخصی به نام «هارینگتون» تصمیم گرفت تا آثار فارسی و عربی «سعدی» را ترجمه کند. در مسیر این کار، شخصی به نام «مولوی محمدرشید» زحمات بسیاری در این راه متحمل شد. «ساموئل روسو» مجموعه ای را فراهم آورد که ظاهراً دستور زبان «ویلیام جونز» را کامل می کرد، ولی در این مجموعه، ترجمه اشعاری را به طور منتخب از شاعران ایرانی از جمله «سعدی» آورده بود که البته همه ترجمه ها از خود او نبود و به اصطلاح و به احتمال قوی گلچین کرده بود. «جیمز دمولین» «گلستان» سعدی را کتابی می داند که در برقراری عدالت در نظام های حکومتی می تواند موثر واقع شود. «رولاندسون» نیز تحلیل گفتار های «گلستان» را در اوایل قرن نوزدهم، یعنی سال ۱۸۲۸ منتشر کرد.
اميركبير، نخستين بنيانگذار قانون منع شكنجه در ايران
روند تغییر در نظام قضایی کشور در این دوره تا مرحله ای پیش رفت که شرع و عرف در نظام قضایی که همواره تا پیش از تشکیل ساختار عدلیه بر نظام قضایی ایران حاکم بود، در این دوره از یکدیگر تفکیک شد. «دیوان بیگی» در مقام وزیر دادگستری بر دادگاه های عرفی یا حکومتی و «صدر الصدور» در مقام فقه شیعی بر دادگاه های شرعی یا اسلامی نظارت داشتند .
از میان دولت های مختلف در طول تاریخ ایران صفویان بیشترین توفیق را در متمرکز کردن امر قضاوت داشتند .در این دوره توجه به دادگاه های عرفی بیش از دادگاه های شرعی رواج داشت به گونه ای که اداره قضایی به طور عمده در دست شاه و دادگاه های حکومتی باقی ماند. این امر به ویژه در دروان سلطنت شاه عباس کبیر با جدیت بیشتری دنبال شد و روحانیان از مداخله در مواردی که در محدوده قضاوت دستگاه های دولتی بود، به کلی منع می شدند. الگوی عمومی نظام دادگستری در دوران صفویه نظام قضایی دوگانه متشکل از قضات غیر مذهبی و روحانی از یک سو و قضات مذهبی از سوی دیگر بود. دراین دوره کشور به چندین منطقه قضایی تقسیم شده بود که شعاع هر منطقه بیش از 60 تا 70 کیلومتر نبود.
در این دوره رسیدگی به دعاوی جنایی زیر نظر قضات شرع با همراهی قضات مذهبی صورت می گرفت اما به طور کلی قضات شرع در این زمینه دارای نفوذ بیشتری نسبت به قضات غیر مذهبی بودند .اما در عین حال قضات غیر مذهبی در رسیدگی به دعاوی تجاری مستقل از قضات شرع عمل می کردند.
ابوريحان بيروني، نزديك تر به انسان معاصر
تنها اميدش نيز شايعاتي بود كه از اقتدار نسبي خاندان مامون خوارزمشاه و مراعات حال دانشمندان در بارگاه اين خانواده اصيل ايراني شنيده بود. هنگامي كه ابوريحان محمدبن احمد بيروني حوالي سال 400 قمري وارد جرجانيه (گرگانج) شد، در بار امير ابوالعباس مامون بن مامون خوارزمشاه، از مراكز مهم جنبش هاي فكري و علمي آن عصر محسوب مي شد.
پيش و پس از ابوريحان، بزرگاني چون، ابوعلي سينا و ابوسهل مسيحي كه از جمله حكماي عصر خود به حساب مي آمدند، ابوالخير خمار كه در طب او را ثالث بقراط و جالينوس دانسته اند، و ابونصر عراق كه در رياضي ثاني بطلميوس شمرده مي شد نيز به منطقه امن حكمرانان خوارزمشاهي روي آورده بودند. ابوريحان در چنين جمعي به عنوان دانشمند نجوم و رياضيات شهره بود. جز اينها او را هوش و بينشي هم بود كه هفت سال رايزن سياسي اميرخوارزمشاهي شود. طي اين مدت تلاش فراوان كرد و تمهيدات بي شمار چيد تا خطر تهديد آميز تركان تازشگر شرقي را نمايان سازد. خطري كه نه چندان دور دامن خود او را هم گرفت.
ابوريحان از خرمن دانش عبدالصمد بن اول عبدالصمد و پيش از او از نزد ابونصر منصور بن علي عراق رياضي دان و منجم خوشه هاي فراواني چيد، اما اگر دانشش در علم نجوم در حد و اندازه استادانش باقي مانده بود، شايد سرنوشتي جز آن چه سر عبدالصمد رفت براي او نيز قابل تصور نبود. نقل است كه وقتي سلطان محمود غزنوي به سال 408 ق خوارزم را تسخير كرد، بسياري از مردمان از جمله فضلاي آن شهر را كشت. جرم عبدالصمد نزد سلطان ترك، قرمطي بودن و انتسابش به فرقه اسماعيليه بود. ابوريحان هم به همين كفر منتسب بود اما اشتهارش به نجوم او را نجات داد. ابوريحان همراه با ديگر اسيران به غزنين عازم شد.
تبار ایرانی بابک خرمدین
گروهی ناآگاه مذبوحانه در پی جعل هویت تركی (یعنی نسبت دادن او به زردپوستان آسیای میانه) برای بابک خرمدین٬ یکی از ستارگان تابناک تاریخ این سرزمین جاوید (ایران) هستند.از آن جا كه هیچ سندی از زبان تركی بر سنگ٬ چرم٬ پوست٬ کاغذ٬ و گل حتا پیش از دوران ایلخانیان از آذربایجان وجود ندارد، تجزیه طلبان بیگانهپرست چارهای جز روی آوردن به ادعاهای پریشان و بیخردانه برای پنهان و پوشیده ساختن تهی دستی و فقر هویتی خود ندارند، كه یكی از نمونههای آن، ترك خواندن بابك خرمدین است.
1. تبار/نژاد بابك:
در این باره، به ذكر دو سند بسنده میكنیم.
سند نخست از آن ابن حزم، مورخ عربتبار است
الفصل فی الملل والأهواء والنحل، ص ۱۹۹.
«أن الفرس كانوا من سعة الملك وعلو الید على جمیع الأمم وجلالة الخطیر فی أنفسهم حتى أنهم كانوا یسمون أنفسهم الأحرار والأبناء وكانوا یعدون سائر الناس عبیداً لهم فلما امتحنوا بزوال الدولة عنهم على أیدی العرب وكانت العرب أقل الأمم عند الفرس خطراً تعاظمهم الأمر وتضاعفت لدیهم المصیبة وراموا كید الإسلام بالمحاربة فی أوقات شتى ففی كل ذلك یظهر الله سبحانه وتعالى الحق وكان من قائمتهم سنبادة واستاسیس والمقنع وبابك وغیرهم
خیزش مرداویج گیل و اسفار دیلمی
پس از تاختن اسکندر مقدونی به مرزهای ایران و فروپاشیده شدن فرمانروایی هخامنشیان و روی کار آمدن فرمانروایی نیمه ایرانی/یونانی سلوکی -که به وارونهی باور همگان- این دو فرهنگ تاثیر دو سویهای بر هم داشتند و تنها تاثیر از سوی فرهنگ هلنی نبود بلکه از سوی ایرانیان نیز فرهنگ یونانی هناییده شد; اشکانیان روی کار آمدند و عنصر بیگانه را از کشور ایران بیرون رانده و یک فرمانروایی کاملا ایرانی برپایهی دین، آیین و زبان ایرانی در ایران برپا ساختند.
اشکانیان اندیشهی بازپس گیری گسترهی مرزی ایرانی زمان هخامنشیان را در سر داشتند و به شیوهی شاهان هخامنشی رفتار میکردند (همان گونه که اسکندر چنین میکرد).
پس از روی کار آمدن ساسانیان و برکناری اشکانیان و فرمانروایی شاهَکان، همین راه دنبال شد و سرانجام این رویا -یعنی باز پس گیری مرزهای هخامنشیان- در زمان ساسانیان به سرانجام رسید و ایرانیان بار دیگر سَروَر و سرآمد جهانیان شدند با این تفاوت که این بار قدرت بزرگی همانند دولت روم را در کنار خود میدیدند. ولی سرانجام درگیری 400 ساله با ترکان و هر آینه اقوام آریایی تبار -به اصطلاح تورانی- از شمال و شرق مرزها و درگیری پیاپی با ارتش روم و فشارهای دولت چین، درگیری درونی و در پایان رخنهی دین زرتشتی و موبدان در دستگاه سیاسی باعث شد تا سرانجام این شاهنشاهی بی همتا از دید توان جنگی، اقتصاد، هنر و فرهنگ و... روز به روز سست و سست تر شده و به دست اعراب بیابان نشین برافتد.
رستم شاهنامه افسانه نيست
با درود بر گرامیان
پس از شکست کرزوس پادشاه لیدی از کوروش کبیر شهر سارد پایتخت کشور لیدی به محاصره ی ایرانیان در آمد و چهارده روز آن محاصره به طول انجامید و سر انجام در شب پانزدهم مردی به اسم رتس تهم که از سربازان سپاه کوروش کبیر بود داوطلب شد که از حصار شهر سارد بالا برود ودروازه را بگشاید تا سپاهیان کوروش بتوانند وارد شهر شوند.لازم به ذکر است که نم پدر رتس تهم زیله یا زایله بود.حالا خودتان قضاوت کنید که آیا این رتس تهم که نامش مانند همان رستم قهرمان شاهنامه است نمیتوانند یک شخص باشند با توجه به اینکه نام پدر او نیز زیله یا زایله بوده که با این حساب زیله هم همان زال پدر رستم خواهد بود و چون به کار بردن رتس تهم و زیله در شعر وزن آن را به هم میزد آیا رتس تهم وزیله همان رستم و زال نمیتوانند باشند؟این را گفتم تا دلیلی بر آن باشد که شاهنامه افسانه نیست تمامش واعیت دارد.حالا برویم سراغ ماجرا.بعد از اینکه رتس تهم داوطلب شد که از حصار شهر بالا برود با مخالفت کوروش کبیر مواجه شد ولی با پا فشاری رتس تهم کوروش نیز موافقت کرد که او از حصار بالا برود.سپس رتس تهم طناب خود و گرز پانزده کیلویی خود را برداشت تا از حصار بالا برود هنگامی که او داشت شرایط حصار را بر رسی میکرد دید که کلاه خود یکی از سربازان لیدیایی که روی حصار بود بر زمین افتاد و دید که آن سرباز پایش را روی تخته سنگ های کنار حصار گذاشت و پایین آمد.رتس تهم بلافاصله کمان خود را برداشت وتیری در آن نهاد تا به سمت سرباز لیدیایی روانه کند لی ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد که آن مرد را زنده بگذارد تا راه بالا کشیدن را بفهمد.سرباز لیدیایی وقتی کلاهش را برداشت داشت ا حصار بالا میکشید که ناگهان تیر رتس تهم به او بر خورد کرد و او بر زمین افتاد و جان باخت
دلیران تنگستان
هشت روز از تاجگذاری احمد شاه ، آخرین پادشاه خاندان قاجار ، گذشته بود که ناقوس جنگ جهانی اول به صدا درآمد .
دولت ایران ،پس از آغاز جنگ بی درنگ بیطرفی کامل خود را اعلام داشت . اما دولتهای درگیر در جنگ این بیطرفی را به هیچ گرفتند و سپاهیان بیگانه از هر سو به خاک ایران حمله ور شدند .
روس های تزاری به سر کردگی ژنرال باراتف تا اصفهان تاختند ، عثمانیها از مغرب تا همدان پیش تاختند و انگلیسیها از جنوب ومشرق تا قاینات شتافتند .
ایران هم میدان نبرد شده بود .در این نبردروس وانگلیس دریک طرف و دولت عثمانی ، به یاری آلمان واتریش ،در طرف دیگر بود .
ایران با انقلاب مشروطیت وارد مرحله تازه ای از تاریخ خود شده بود
گاهشمار خورشیدی ایران مدیون خیام بزرگ
چه کسی باور می کند این سخن درناپایداری زمانه، از لبان کسی تراویده که دقیق ترین سنجش زمانه در تاریخ بشر را بدست داده است؟ همانی که تقویم روی میزمان یادگار جاودانه اوست: ابوالفتح عمربن ابراهیم خیام نیشابوری.
روزی که گذشت هیچ از او یاد مکن فردا که نیامدست فریاد مکن
برنامده و گذشته بنیاد منه حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
محمود حسابی
زنده یاد دکتر محمود حسابی(1371 – 1281) فیزیکدان ایرانی، در تهران زاده شد . پدر و مادرش از مردم تفرش بودند. خانوادهء او به کارهای دولتی و سیاسی اشتغال داشتند و آثار خدمات آبادانی مانند قنات و مسجد از جد ایشان در تهران موجود است.
محمود چهار ساله بود که پدربزرگش سفیر ایران در عراق شد و همراه خانواده اش به بغداد رفت. پس از دو سال توقف در آن شهر با خانواده به دمشق رفتند و سال بعد به بیروت منتقل شدند. تحصیلات ابتدایی را در هفت سالگی در مدرسه فرانسوی بیروت آغاز کرد و در آن جا با زبان فرانسه آشنا شد. تحصیلات متوسطه خود را در کالج امریکایی بیروت گذراند و در سال 1299 شمسی ایسانس ادبیات و علوم خود را از دانشگاه امریکایی بیروت گرفت. در 19 سالگی درجه*ی مهندسی راه و ساختمان را از دانشکده*ی مهندسی بیروت دریافت کرد و بخشی از برنامه آموزشی پزشکی دانشگاه بیروت را نیز گذراند.
در 1303 پس از اخذ دانشنامه*های ستاره*شناسی و نجوم و زیست*شناسی از دانشگاه امریکایی بیروت عازم فرانسه شد. در سال 1304 درجه*ی مهندسی برق را از دانشکده*ی برق ( اکول سوپریور دو الکتریسیته) و در 1305 مدرک تحصیلات معدن مدرسه*ی عالی معدن پاریس را دریافت کرد. تحصیلات رسمی دکتر حسابی در سال 1306 با اخذ درجه*ی دکترای فیزیک از دانشگاه سوربن فرانسه خاتمه یافت.
علی اکبر دهخدا
استاد علی اکبر دهخدا از خبرهترین وفعالترین استادان ادبیات فارسی در روزگار معاصر است که بزرگترین خدمت به زبان فارسی در این دوران را انجام داده. لغت نامه بزرگ دهخدا که در بیش از پنجاه جلد به چاپ رسیده است، شامل همه لغات زبان فارسی با معنای دقیق و اشعار و اطلاعاتی درباره آنهاست و کتاب امثال و حکم که شامل همه ضرب المثل ها و احادیث و حکمت ها در زبان فارسی است خود به تنهایی نشان دهنده دانش و شخصیت علمی استاد دهخدا هستند. دهخدا به غیر از زبان فارسی به زبانهای عربی و فرانسوی هم تسلط داشته و فرهنگ فرانسوی به فارسی او نیز هم اکنون در دست چاپ میباشد. دهخدا علاوه بر این که دانشمند و محقق بزرگی بود مبارز جدی و کوشایی نیز در انقلاب مشروطه محسوب میشد. او مبارزه را نیز از راه نوشتن ادامه میداد و مطالب خود علیه رژیم مستبد قاجار را در روزنامه صور اسرافیل که از روزنامههای پرفروش و مطرح آن زمان بود چاپ میکرد. لغت نامه که بزرگترین و مهمترین اثر دهخدا محسوب میشود . لغت نامه نه تنها گنجینهای گرانبها برای زبان فارسی است، بلکه معانی و تفسیرات و شروح تاریخی بسیاری از کلمات عربی را نیز داراست.
بیهقی
بيهقي به سال 385 ه. ق در ده حارث آباد بيهق(سبزوار قديم) كودكي به جهان آمد كه نامش را ابوالفضل محمد نهادند. پدر كه حسين ناميده ميشد، كودك را به سالهاي نخستين در قصبه بيهق و سپس، در شهر نيشابور به دانشاندوزي گماشت. ابوالفضل كه از دريافت و هوشمندي ويژهاي برخوردار بود و به كار نويسندگي عشق ميورزيد، در جواني از نشابور به غزنين رفته (حدود 412 هـ.ق)، جذب كار ديواني گرديد و با شايستگي و استعدادي كه داشت به زودي به دستياري خواجه ابونصر مشكان گزيده شد كه صاحب ديوان رسالت محمود غزنوي بود و خود از دبيران نامآور روزگار. اين استاد تا هنگام مرگ لحظهاي بيهقي را از خود جدا نساخت و چندان گرامي و نزديكش ميداشت كه حتي نهفتهترين اسرار دستگاه غزنويان را نيز با وي در ميان مينهاد، و اين خود بعدها كارمايه گرانبهايي براي تاريخ بيهقي گرديد، چنانكه رويدادهايي را كه خود شاهد و ناظر نبوده از قول استاد فرزانه خويش نقل كرده كه پيوسته «در ميان كار» بوده است و در درستي و خرد بيهمتا.
فارابی
محمد بن محمد، از پاراب، فاراب ماوراء النهر، در کناره سير دريا ( رود سيحون ) بود. در سال 259 ه متولد شد ، پدرش از سرداران سپاه سامانيان و از نژاد ايرانی بود. ترک دانستن او، چنانکه بعضی پنداشته اند خطاست . " ابن النديم " که معاصر آن فيلسوف بود، اصلا به ترک بودن او اشاره يی ندارد ، بلکه در آثار قرن ششم هجری و بعد از آن به ترک بودن فارابی تصريح شده است. فارابی از ماوراء النهر به قصد تحصيل علوم به بغداد رفت و در محضر " ابو بشر متی بن يونس القنائی " ، استاد بزرگ منطق و حکمت حاضر شد و سپس از استادی "يوحنا نام " منسوب به شهر حران، که از تربيت شدگان حوزه علمی مرو بود قسمتی از منطق و علوم فلسفی را فرا گرفت ، همه کتب ارسطو را مطالعه کرد و بر معانی آنها واقف شد ، پس از بغداد به مصر و از آنجا به شام رفت
از بزرگمهر چه می دانید ؟
بزرگمهر پسر بختکان ، بزرگترین دانشمند روزگار انوشیروان بود و از حکیمان و خردمندان نامی ایران است و انوشیروان او را بر عموم وزیران و علمای روزگار خود برتری میداد» (1)
بزرگمهر ، پسر بختگان ، وزیر با تدبیر و دانشمند انوشیروان ، از عارف منشان و حکیمان ایران پیش از اسلام محسوب میشود، او حکیمی بود فرزانه ، و فرزانه ای بود خردمند ، و خردمندی بود با تدبیر . حکمت و معرفت زمان خود را در پوشش الفاظ و گفته های گونه گون و در مجالس و محافل مختلف به شاه و درباریان و سران و رجال کشورش گوشزد مینمود که از هم آنها بوی وارستگی استمشام میگردد ، او حکمت و معرفت خود را در راه خدمت به خلق و انسان دوستی و رعیت پروری و کشورداری به کار میگرفت و به دیگران حتا به شاه سفارش مینمود که از آن بهره گیرند و در عمران و آبادانی مملکت و خیر و صلاح دنیا و آخرت مورد استفاده قرار دهد و شاهنشاه ساسانی که سخت بدو دلبسته بود سخنان و پند و ارزهایش را به جان و دل می شنود و تا حد توان بر کار می بست ،
در دیباچة «اندرز بزرگمهر» مقام و القاب خود را چنین شرح می دهد :
ارد بزرگ
ارد بزرگ اندیشمند و متفکر نامدار کشورمان ، هم اکنون در شهر مشهد زندگی می کند خاندان و تبار او از شهر شیروان (یکی از شمالی ترین شهرهای خراسان بزرگ) می باشد.
اندیشه های حکیمانه ارد بزرگ در کتابی با عنوان "آرمان نامه" توسط پژوهشگر کشورمان "امیر همدانی" جمع آوری شده است سخنانی که گویای احاطه ارد بزرگ بر حوزه هایی نظیر اخلاق ، فلسفه و جامعه شناسی است .
آرمان نامه در سال هزار و سیصد و هشتاد و هفت منتشر شد و تنها پس از مدت کوتاهی رکورد تعداد مخاطبین کتابهای دیگر را در هم شکست این کتاب تنها پس از بیست روز 30 هزار خواننده داشت .
محقق و شاعر برجسته خانم "فرزانه شیدا" مقیم شهر اسلو در کشور نروژ کتابی یازده جلدی با عنوان "بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ" در شرح و تفسیر کتاب آرمان نامه نوشته است .
تنها فرگردی که در کتاب آرمان نامه در وادی احساس می غلتد بخش میهن آن است . ارد بزرگ عاشق خاک ایران است و میهن برای او یعنی اشک و عشق ...
هرمزان سردار سپاه ساسانی
هرمزان یكی از واپسین رهبران نظامی ایران ساسانی بود. شكل درست نام وی Hormazd-ān* است، كه به صورت Hormezdān در گاهنامهی بینام خوزستان، كه به گاهنامهی گویدی نیز معروف است، گواهی گردیده و در آن، یك «مادی» و فرمانده برجستهی یزدگرد سوم خوانده شده است. وی عضو یكی از هفت خاندان بزرگ ایران ساسانی بود، كه به عنوان شاه «اهواز» دارای حق بر سرگذاشتن تاجهایی بود كه از آن شاهان بزرگ، كمتر پُركار بود.
هرمزان بر خوزستان فرمان میراند، كه شامل «هفتاد شهر» بود و همگی قلمرو خانوادگی او به شمار میآمد. این حقیقت كه هرمزان برادرزن خسرو پرویز و دایی شیرویه بود، بازهم بر موقعیت و جایگاه والای او دلالت میكند. زادبوم شخصی هرمزان مهرگان – كدگ بود، ناحیهای حاصلخیز در جنوب غربی ماد، و از این رو به وی نسبت مهرجانی (× مهرگانی) داده شده است. او جناح راست ایران را در نبرد قادسیه (جمادی الاول 16 ق./ ژوئن 637 م.) فرماندهی میكرد؛ و به هنگام وقوع شكست، به بابل، و از آن جا به اهواز، یعنی خوزستان واپس نشست. هرمزان استحكامات استان خود را تقویت كرد، در نبرد جلولا (ذوالقعده 16 ق./ نوامبر- دسامبر 637 م.) شركت نمود، و در برابر تاختوتاز اعراب به داخل دشت میشان ایستادگی كرد. اعرابی كه سابقاً مطیع ایران بودند به نیروهای مهاجم در شكست دادن هرمزان در نزدیكی نهر تیرا یاری دادند، و همین مسأله وی را وادار به پذیرش پیماننامهای كرد كه همهی نواحی واقع در غرب رود دُجَیل (كارون) را به اعراب واگذار میكرد. طولی نكشید كه اعراب بر ادعاهای ارضی خویش افزودند، و فرمانده اعزام شده برای دفاع از شوش، آن را به اعراب تسلیم كرد.
قطب الدین محمد شیرازی
گوهری دیگر از تبار فرهنگ
ایرانیان بسیاری در گستره ای زمانی به وسعت تاریخ به ایفای نقش در صحنه های علم و دانش پرداخته اند و این حضور چنان پررنگ بود که در بسیاری از قرون این خردورزان ایرانی بودند که پیشقراولی و قافله سالاری کاروان علم و دانش را بر عهده داشتند . علامه قطب الدین محمود بن ضیاءالدین مسعود شیرازی از جمله ی این بزرگان اندیشمند می باشد که در سده های میانی تاریخ ایران پس از اسلام و همزمان با دوران قدرتمداری ایلخانان مغول می زیست و البته با وجود شناخته شده بودنش نزد اندیشمندان بیگانه در میان ایرانیان به تقریب گمنام مانده است .
علامه قطب الدین شیرازی که از دانشمندان طراز اول و به نام روزگار ایلخانی بود از جمله شاگردان دست پرورده ی اندیشمند نامی ان عهد ؛ خواجه نصیرالدین طوسی ؛ بوده است . بایسته است یاد گردد خود خواجه نصیرالدین در تاریخ فرهنگ ایران واجد جایگاهی والا و ارزشمند است چنانکه شاید بتوان او را سزاوار قیاس با حکیم ابوالقاسم فردوسی پنداشت ؛ زیرا اگر زنده ماندن زبان پارسی پس از حمله ی اعراب مدیون پشتکار بسیار فردوسی بوده باشد زنده ماندن فرهنگ ایرانی پس از یورش مغولان مرهون تلاش افزون خواجه نصیر بوده است . به هر حال ؛ اموختن و فراگرفتن از چنین استادی سبب شد که قطب الدین شیرازی از دانشمندان طراز اول و به نام ان عهد شود . چنانکه نویسنده ی ؛ تاریخ اولجایتو ؛ ضمن تعریف و تمجید بسیار مقام علمی او را چنین ستوده است
استاد جلیل دوستخواه
جلیل دوستخواه، ایرانشناس، پژوهشگر، نویسنده، شاهنامهپژوه و مترجم معاصر ایرانی است. وی در سال ۱۳۱۲ در اصفهان به دنیا آمد. او در سالهای ۱۳۱۷ تا ۱۳۳۱ دورههای مکتب خانه، دبستان، سه ساله آغاز دبیرستان و دوساله دانشسرای مقدّماتی شبانهروزی را درهمان شهر زادگاهش گذراند. سال آموزشی ۱۳۳۱- ۱۳۳۲ را با شغل آموزگاری در یک روستا سپری کرد و در آستانه آغاز دومین سال آموزگاریاش به سبب درگیری در مبارزه سیاسی، بازداشت و بیکار شد و عنوان "منتظرخدمت" و سپس "آماده به خدمت" یافت. در سالهای ۱۳۳۳-۱۳۳۴ دوره ۱۸ ماهه خدمت سربازی را در تهران و فارس گذراند. در سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۶ در ضمن کار روزانه در کارگاههای گوناگون، به کلاسهای شبانه رفت و خود را برای شرکت در آزمون ورود به دانشگاه، آماده کرد و در سال ۱۳۳۶در دانشکده ادبیّات دانشگاه تهران به عنوان دانشجوی رشته زبان و ادبیّات فارسی پذیرفته شد. همچنین به تدریس در یک دبیرستان روزانه و چند آموزشگاه شبانه و کار در برخی از نشریّههای ادبی - فرهنگی تهران (از جمله همکاری با روح الله خالقی و سپس م. ا. به آذین در تدوین و نشر ماهنامه "پیام نوین" و استاد ایرج افشار در انتشار ِ ماهنامه "راهنمای کتاب") پرداخت و دوره کارشناسی را تا سال ۱۳۳۹ گذراند و رتبه یکم را به دست آورد و در همان سال در آزمون ورودی دوره دکترای زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه تهران شرکت کرد و همراه با دو تن دیگر (آقایان دکتر رسول شایسته و دکتر محمّد جواد شریعت) از میان ۳۰ تن شرکت کننده، به این دوره پذیرفته شد و تا سال ۱۳۴۷ در حین گذراندن درسهای دوره دکترا، بر پایه فراخوانِ استاد زندهیاد دکتر محمّد مُعین، به کار در سازمانهای لغتنامه دهخدا و فرهنگ فارسی پرداخت و در آبانماه ۱۳۴۷ از پایاننامه دکترایش با عنوان «آیین پهلوانی در ایران باستان» (پژوهشی در گستره شاهنامهشناسی) به راهنمایی استاد زندهیادش دکتر محمّد مقدّم در برابر گروه استادان دفاع کرد و آن را از تصویب گذراند. در سال ۱۳۴۲، کتاب هیمالیا، ترجمه برگزیده شعر پانزده تن از شاعران اردو زبان شبه قارّه هندوستان و پاکستان را با همکاری دکتر سیّد علیرضا نقوی منتشر کرد و کتاب اوستا، نامه مینَوی آیین زرتشت، بازنوشت گزینهای از گزارش اوستای استاد زنده یاد ابراهیم پورداود را در سال ۱۳۴۳ زیر نظر استاد تدوین کرد و به ناشر سپرد که تا سال ۱۳۶۶ شش بار به چاپ رسید.
سردار دلاور ایران میرزا کوچک خان جنگلی
یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ بسال ۱۲۵۷ ه.ش. در شهرستان رشت محله استادسرا در یک خانواده متوسطی چشم به جهان گشود. سنین اول عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه جامع به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. چندی هم در مدرسه محمودیه تهران به همین منظور اقامت گزید.
با این سطح تعلیم میتوانست یک امام جماعت یا یک مجتهد از کار درآید، اما حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر و عبا ، عمامه و نعلین را به تفنگ ، فشنگ و نارنجک مبدل ساخت.
میرزا دارای دو خواهر و دو برادر، یکی بزرگتر از خود بنام محمد علی و دیگری کوچکتر بنام رحیم بود ، که هر دو نفر بعد از میرزا وفات یافتهاند. ایشان مردی خوش هیکل، قوی بنیه، زاغ چشم و دارای سیمائی متبسم و بازوانی ورزیده بود. از نظر اجتماعی مردی با ادب، متواضع، خوش برخورد، مومن به اصول اخلاقی، آدمی صریحاللحجه و طرفدار عدل و آزادی، حامی مظلومان و اهل ورزش بود. او سیگار، تریاک و مشتقاتش استفاده نمیکرد و مشروبات الکلی اصلاً نمینوشید. میرزا در سنین آخر عمرش همسری برگزید.
زنده یاد محمدعلی فردین
محمد علی فردین فرزندعلی گل فردین در شانزدهم فروردین 1309شمسی در یک خانواده متوسط واهل هنردرحوالی خیابان شهبازبه دنیا آمد ودرشب هیجدهم فروردین1379خورشیدی پس از هفتاد سال زندگی درتهران فوت کرد0فردین دارای دوبردار به نامهای عباس فردین(تنی)وایرج فردین(ناتنی)ویک خواهر ناتنی است.
فردین اهل روستای خراوات است محمد علی فردین دارای چهار فرزند (دوپسرودو دختر)به نامهای سعید(44ساله)سیاوش(42ساله)عاطفه(40ساله)آمنه(27ساله)است واز آنها 4نوه دختری ونیز 2نوه ی پسری بجا مانده است0در ادامه باید بگویم که فردین یک ورزشکار بود او نائب قهرمان کشتی جهان در سال 1333 بود 0او ابتدا از فوتبال شروع کرد نه به طور حرفه ای وپس از فوتبال شنا ،ژیمناستیک وهالترروی آوردودر پی یک اتفاق به کشتی روی آورد0اوبااخذمدرک دیپلم به سربازی رفت ودرجه دار نیروی هوایی شد ودر سن 18سالگی ازدواج نمودکه تا پایان عمر ادامه داشت0بازیگر مورد علاقه والگوی هنری او ناصر ملک مطیعی بود0اوتوسط ناصر ملک مطیعی وبا بازی درفیلم چشمه آب حیات وارد سینما ایران شد?فردین با بازی درفیلم های(فرداروشن است و فریاد نیمه شب)به کارگردانی ساموئل خاکچیان که توانست عنوان بهترین وپرفروشترین فیلم سال را ازان خود کندفردین درسال1341اولین فیلمش را تهیه وخود ان را کارگردانی کرده است0
شیر تنگستان، رئیسعلی دلواری
رئیس علی دلواری فرزند رئیس محمد در سال ۱۲۶۰ هجری شمسی در روستا دلوار از شهرستان تنگسیر استان بوشهر چشم به جهان گذاشت. در سال ۱۲۸۷ هجری شمسی با کمک مشروطه خواهان بوشهر به مدت ۹ ماه کنترل شهر بوشهر را در دست داشت. در آغاز جنگ جهانی اول نیروهای انگلیسی از جنوب، ایران را معرض حمله خود قرار دادند و به تدریج بوشهر را به تصرّف خود در آوردند و همزمان قصد پیشروی به ناحیه دلوار را داشتند. رئیس علی دلواری به همراه دوستانش این واقعه مطلع میشوند و در مقام دفاع از وطن بر میآیند. نیروهای انگلیسی در دام دلیران تنگستان گرفتار میآیند و شکست سختی را متحمّل میشوند. قیام مردم تنگستان به مدت ۷ سال به منظور حفاظت از بوشهر، تنگستان و جلوگیری از نفوذ بیگانگان به خاک وطن ادامه داشت. جنگ میان رئیس علی دلواری و یارانش با قوا انگلیسی به صورت پراکنده تا سال ۱۲۹۴ خورشیدی ادامه داشته است و سرانجام در شهریور سال ۱۲۹۴ در یک شبیخون به قوا انگلیسی در منطقه تنگک صفر از پشت مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و رئیسعلی دلواری در سنّ ۳۴ سالگی در راه وطن کشته میشود.
احمد پارسا
پروفسور پارسا بيش از ۶۰ سال از عمر خود را به تحقيق و تفحص درباره طبيعت ايران پرداخت و پنج سال پيش، در سن ۹۰ سالگي، در حالي كه هنوز به حرفه اش، سرزمينش و آثارش عشق مي ورزيد، با طبيعت و هر آنچه داشت وداع كرد. پروفسور پارسا در فاصله سال هاي ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۹ شمسي نخستين فلور مستقل ايران را به نام فلور «دوليران» به زبان فرانسه تأليف كرد كه در ۵ جلد و بيش از ۷۰۰۰ صفحه از سوي وزارت فرهنگ آن زمان منتشر شد.كار تأليف فلور ايران با امكانات آن زمان، كاري بسيار بزرگ و سخت بود، اما دكتر پارسا، آن را با صبر و حوصله و تحمل مشقت هاي بسيار به پايان رساند. تأليف اين فلور در حالي انجام شد كه فلور بسياري از كشورهاي ما را خارجي ها مي نوشتند. حتي پيش از آن نيز، اتريشي ها و آلماني ها، فلور ايران را جمع آوري مي كردند.گونه هاي گياهي ايران، گاه از طريق تاجران اروپايي به اين كشورها منتقل مي شد و بعد، از موزه هاي اين كشورها سر درمي آورد و پروفسور پارسا در آن شرايط حس مي كرد كه بايد كاري كند. شاگردان استاد معتقدند كه وي، زماني به تنهايي به اين كار پرداخت كه نه در دانشگاه تهران (تنها دانشگاه نوبنياد آن زمان) و نه در هيچ جاي ايران، هرباريوم، كتابخانه تخصصي، امكانات پژوهشي و همكاران علمي متخصص براي اين كار نبود.پروفسور پارسا براي انجام تحقيقات خود، بناچار از منابع و نوشته هاي گياه شناختي خارجي به ويژه «فلورا ارينتاليس بواسيه» و مجموعه هاي گرد آورنده دانشمندان و جهانگردان اروپايي بهره گرفت و براي اين كار، سالها تلاش كرد
روزبه پارسی (ابن مقفع)
در نیمه اول قرن دوم هجری یکی از بزرگترین دانشمندان ایرانی که مهر وطن را به میزان غیر قابل وصفی در دل می پروراند بی آن که از کسی فرمان و اقبالی یافته باشد با شوق عجیبی به ترجمه برخی از کتاب های منطق و ادب و تاریخ از پهلوی به عربی مبادرت کرد. این فرزند ارجمند ایران که وجود او به تنهایی مایه تحولی عظیم در ادب و فرهنگ عرب گردید آشنایی کامل به تاریخ و آداب و زبان کشور باستانی خود داشت و زبان تازی را نیز تا سر حد کمال می دانست و از حکیم ترین و هوشیار ترین مردم روزگار بود، کسی غیر از روزبه یاد داذیه پسر جشنش معروف به ابن مقفع نمی باشد، وی از مردم شهر جوز( فیروزآباد) فارس بود و پس از قبول اسلام به نام عبدالله بن مقفع نامیده شد و ابومحمد کنیه خود قرار داد، پدرش مقفع پسر مبارک است، ابن خلکان در ذیل ترجمه حسین بن منصور حلاج گوید: او عبدالله بن المقفع کاتب مشهور به بلاغت است، صاحب رساله بدیعه. عبدالله از اهل فارس و در اول زرتشتی بود سپس به دست عیسی بن علی عموی سفاح و منصور خلفای عباسی مسلمانی گرفت و در خواص عیسی درآمد و کاتبی او کرد.
و هیثم بن عدی گوید: ابن المقفع نزد عیسی بن علی شد و گفت مسلمانی در دل من راه کرد و خواهم بدست تو مسلمانی گرفتن عیسی گفت اسلام آوردن تو فردا به محضر قواد و وجوه مردمان سزاوارتر و چون عشا بگستردند ابن مقفع بر خوان هم به رسم مجوسان زمزمه گرفت و عیسی بدو گفت با نیت مسلمانی نیز زمزمه آری؟!! گفت: نخواهم شبی را بی دین به روز کردن، و بامداد به دست عیسی مسلمان شد و ابن مقفع با همه فضل مطعون به زندقه بود.
حسن رشدیه
میرزا حسن تبریزی (۱۲۳۰ تبریز - ۱۳۲۳ قم) مشهور به رشدیه از پیشقدمان نهضت فرهنگی ایران در سده قبل بود. وی نخستین موسس مدارس جدید در تبریز و تهران بود، او را پدر فرهنگ جدید ایران نامیدهاند.
حاجی میرزا حسن رشدیه با توصیه و مشورت پدرش که از روحانیان بود تصمیم گرفت که به جای رفتن به نجف و خواندن درس طلبگی روانه استانبول و مصر و بیروت گردد و آموزگاری نوین را یاد بگیرد. او به بیروت رفت و در آن جا سبک نوین آموزش الفبا و دروس جدید مانند حساب و هندسه و تاریخ و جغرافیا را آموخت. سپس در تفلیس مشغول به کار شد.
هنگام بازگشت ناصرالدین شاه از سفر فرنگ، رشدیه طرحهای آموزشی خود را ارائه کرد و شاه او را مامور کرد که به ایران آمده و همین سبک را در شهرهای ایران راه اندازی کند اما سپس از این تصمیم پشیمان شد و راه اندازی مدارس جدید را به وقتی دیگر موکول کرد.
او پدر شهناز آزاد بود[۱].
عباس میرزا
پرویز ورجاوند
دکتر پرویز ورجاوند (۱۳۱۳ در تهران - ۱۹ خرداد ۱۳۸۶ در تهران) استاد دانشگاه، باستانشناس و از مبارزان و سیاستمداران شهیر تاریخ معاصر ایران بود.ورجاوند که گرایشهای ملیگرایانه داشت در کابینه مهدی بازرگان کفیل وزارت فرهنگ و هنر بود که بعد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نامیده شد.
در سالهای اخیر او عضو شورای رهبری جبهه ملی ایران و سخنگوی این جبهه بود. وی به علت ایست قلبی در نوزدهم خرداد ۱۳۸۶ درگذشت.
•
پیشینه آموزشی
• دکتری، ۱۳۴۲، باستانشناسی، دانشگاه سوربن، فرانسه
• ديپلم انستیتوی انسان شناسی، دانشگاه پاریس و مدرسه عالی لوور، فرانسه
• کارشناسی ارشد، علوم اجتماعی، دانشگاه تهران، ایران
• کارشناسی، باستان شناسی، دانشگاه تهران، ایران
آلینوش طریان (مادر ستاره شناسی ایران)
آلینوش طریان (۱۸ آبان ۱۲۹۹ در تهران - ۱۵ اسفند ۱۳۸۹ در تهران) فیزیکدان ایرانی بود که به مادر نجوم و بانوی اختر فیزیک ایران ملقب گردیدهاست.
زندگی شخصی
آلینوش طریان در تهران و در تاریخ سه شنبه ۹ نوامبر ۱۹۲۰ (۱۸ آبان ۱۲۹۹) از پدر و مادری ارمنی و مسیحی زاده شد. طریان در تاریخ ۱۵ اسفند ماه ۱۳۸۹ به علت کهولت سن در تهران درگذشت. او در اواخر عمر در سرای سالمندان اقامت داشت.
پدر طریان در جلفای اصفهان و مادرش در تهران چشم به جهان گشودند. پدر طریان پارههایی از شاهنامه را به ارمنی بازگردانی کرده بود. مادر طریان نیز دانشآموختهٔ رشتهٔ ادبیات از سوئیس بود.
سروده ای از دکتر مصطفی بادکوبه ای
شبي دل بود و دلدار خردمند /دل از ديدار دلبر شاد و خرسند
که با بانگ بنان و نام ايران /دو چشمم شد ز شور عشق گريان
چو دلبر شور اشک شوق را ديد /به شيريني ز من مستانه پرسيد
بگو جانا که مفهوم وطن چيست /که بي مهرش دلي گر هست دل نيست
به زير پرچم ايران نشستيم /ودر را جز به روي عشق بستيم
به يمن عشق در ناب سفتيم/ودر وصف وطن اينگونه گفتيم
وطن يعني درختي ريشه در خاک /اصيل و سالم و پر بهره و پاک
وطن خاکي سراسر افتخار است/که از جمشيد و از کي يادگار است
وطن يعني سرود پاک بودن /نگهبان تمام خاک بودن
وطن يعني نژاد آريايي/نجابت مهرورزي باصفايي
وطن يعني سرود رقص آتش/به استقبال نوروز فره وش
وطن يعني اوستا خواندن دل/به آيين اهورا ماندن دل
وطن شوش و چغازنبيل و کارون/ارس زاينده رود و موج جيهون
وطن تير و کمان آرش ماست/سياوش هاي غرق آتش ماست
وطن فردوسي و شهنامه اوست /که ايران زنده از هنگامه ي اوست
وطن آواي رخش و بانگ شبديز /خروش رستم و گلبانگ پرويز
وطن شيرين خسرو پرور ماست /صداي تيشه افسونگر ماست
وطن نقش و نگار تخت جمشيد /شکوه روزگار تخت جمشيد
وطن منشور آزادي کوروش /شکوه جوشش خون سياوش
وطن خرم ز دين بابک پاک / که رنگين شد ز خونش چهره خاک
وطن يعني دو دست پينه بسته /به پاي دار قالي ها نشسته
وطن يعني هنر يعني ظرافت / نقوش فرش در اوج لطافت
وطن در هي هي چوپان کرد است /که دل را تا بهشت عشق برده است
وطن يعني خروش شروه خواني / زخاک پاک ميهن ديده باني
وطن يعني بلنداي دماوند /ز قهر ملتش ضحاک در بند
وطن يعني سهند سر فرازي/چنان ستارخانش پاک بازي
وطن گلواژه هاي شعر خيام/پيام پر فروغ پير بسطام
وطن يعني کمال و الملک و عطار/يکي نقاش و آن يک محو ديدار
يکي من را ز دشمن مي رهاند /يکي دل را به دلبر مي رساند
خراسان است و نسل سربداران /زجان بگذشتگان در راه ايران
نظامي خوش سرود آن پير کامل /زمين باشد تن و ايران ما دل
وطن آواي جان شاعر ماست/ صداي تار بابا طاهر ماست
اگر چه قلب طاهر را شکستند / و دستش را به مکر و حيله بستند
ولي ماييم و شعر سبز دلدار /دو بيت طاهر و هيهات بسيار
وطن يعني تو گنجينه راز /تفعل از لسان الغيب شيراز
وطن آواي جان مي پرستان /سخن از بوستان و از گلستان
وطن دارد سرود مثنوي را /زلال عشق پاک معنوي را
تو داني مولوي از عشق لبريز /نشد جز با نگاه شمس تبريز
مرا نقش وطن در جان جان است /همان نقشي که در نقش جهان است
وطن يعني سرود مهرباني/وطن يعني شکوه همزباني
وطن يعني درفش کاوياني/سپيد و سرخ و سبزي جاوداني
به پشت شير خورشيدي درخشان/نشان قدرت و فرهنگ ايران
زعطر خاک وطن گر شوي مست /کوير لوت ايران هم عزيز است
وطن دارالفنون ميرزا تقي خان/شهيد سرفراز فين کاشان
وطن يعني بهارستان مصدق/حضوري بي ريا چون صبح صادق
زخاک پاک ما پروين بخيزد/بهار آن يار مهر آيين بخيزد
که از جان ناله با مرغ سحر کرد /دل شوريده را زير و زبر کرد
وطن يعني صداي شعر نيما / طنين جان فضاي موج دريا
ز درياي وطن خيزد همي در/چو آژير و چو دريادار بايندر
وطن يعني خزر صياد جنگل/خليج فارس رقص نور مشعل
وطن يعني تجلي گاه ملت/حضور زنده ي آگاه ملت
وطن يعني ديار عشق و اميد/ديار ماندگار نسل خورشيد
کنون اي هم وطن اي جان جانان/ بيا با ما بگو پاينده ايران
دلاوران گیل و دیلم در شاهنامه
گيل و ز ديلم بيامد سپاه همى گرد لشكر بر آمد به ماهاين سخن فردوسى است كه پيش از هزار سال قبل از دو قوم گيل و ديلم و جنگجوئى و دلاورى آنان ياد كرده است. هنوز شما اگر چند صباحى بين مردم گيلان زندگى كنيد لغت« گيلمرد» را از زبان مردم آن سرزمين بسيار مىشنويد، و عجيب است كه اين لغت را فردوسى در شاهنامه زنده نگاه داشته و گفته است
همه گيل مردان چو شير يله ابا طوق زرين و مشكين كله
همان كلاه سياه نهرى خوش طرح كه هنوز ساكنان شجاع كوهستان گيلان بر سر مىگذارند در عصر اساطيرى فريدون هم بر سر مىنهادند. گيلان زمين بعلت نزديكى با قفقاز و همسايگى با آن، از صادرات آهن قفقاز( مهد نخستين كشف كانهاى آهن) بهره گرفته و بصورت مركز ساختن اسلحههاى جنگى در آمده بود. سپرهاى ساخت گيلان شهرت بسيار داشت.
فردوسى مىگويد:
زوپیر
زوپیر
زوپیر فرزند بغابوخش یکم یا به یونانی مگابیز یکم، سردار بزرگ پارسی بود. وی فرماندهٔ سپاه و ساتراپ بابل در زمان پادشاهی داریوش بزرگ بود.
هرودوت مینویسد در اوایل پادشاه داریوش در بابل شورش افتاد و بابلیها به احتمال محاصرهٔ طولانی تدارکات لازم را دیده بودند. بابلیها برای اینکه در مصرف خوراکیها صرفه جویی شود، تمام زنان شهر را جمع آوری و خفه کردند و برای هر نفر فقط مادرش و یک کس دیگر را که خودش ترجیح میداد، برای پختن نان امان دادند. وقتی داریوش از خبر شورش اطلاع یافت با همه قدرت و قوایی که در اختیار داشت، برای سرکوبی آنجا شتافت و شهر را در محاصره گرفت.
فداکاری دیوانهوار زوپیر
یک سال و هفت ماه گذشت، داریوش شاه چیزی نمانده بود که دلسرد شود و هیچ تمهیدی برای ورود به شهر مؤثر نیافتاد. سرانجام زوپیر با ابتکار و تدبیر شخصی خود چارهای اندیشید. او دو گوش و بینی خود را بریده و با حالت نزار نزد بابلیان رفت و وانمود کرد که از لشکر ایران عاصی و فراری شده است و گفت که جراحاتش ناشی از قهر و غضب داریوش است. بابلیان داستان انتقام گیری او را از داریوش باور کرده و پنداشتند که وی به عزم خدمتگزاری به جبههٔ ایشان آمده است و آنچه او خواست برای مقابله با سپاه ایرانیان، در اختیارش گذاشتند. وی پس از پیروزیهایی اولیه بر پارسیان که با تبانی داریوش انجام میگرفت به مقام فرماندهی برگزیده و قهرمان نامی شهر شد. پس از مدتی در زمانی مناسب و با هماهنگی با داریوش توانست دروازههای شهر را باز کرده و راه را برای پیشتازان پارسی باز کند. این دومین بار بود که بابل تسخیر شد. داریوش بعد از تسخیر شهر بخاطر اینکه بابلیها بیشتر زنان خود را از بین برده بودند و برای اینکه از نابودی نسل اهالی شهر جلوگیری کند، دستور داد زنانی از طایفهٔ مجاور به آنجا بیاورند. روی هم رفته تقریباً پنجاه هزار نفر جمعآوری شدند.
در نظر داریوش خواه در گذشته یا آینده خدمت و کار هیچ فرد ایرانی بالاتر از فداکاری زوپیر نبوده است. میگویند داریوش همواره میگفته است که یک زوپیر بی نقص و سالم را بر تصرف چندین شهر بابل ترجیح میداده است. داریوش ساتراپی بابل را با معافیت از پرداخت مالیات برای همهٔ عمر به او بخشید. مگابیز که در مصر فرماندهی لشکر پارس را بر ضد آتنیها و همدستان ایشان در دست داشت، فرزند این زوپیر بود.
در زمان پادشاهی خشایارشا بابل باز چند دفعه سر به طغیان برداشت و زوپیر پیر و فاتح معروف بابل، در طی یکی از طغیانها کشته شد.
داستانی که هرودوت نقل کرده است، از نظر عبدالحسین زرین کوب صحت ندارد و محاصرهٔ بابل نمیتوانسته چنین بطول انجامیده باشد تا وقوع چنین فداکاری افسانهای را الزامی کند.
منابع:
-
زرین کوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران. تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۴
-
هرودوت. تواریخ. تهران: انتشارات فرهنگستان ادب و هنر ایران، ۱۳۵۶
ستارخان سردار ملّی
در بين مرداني که براي دفاع از مشروطيت و حقوق ملت دست به شمشير برده و آنرا پس از استبداد صغير دو مرتبه بازگردانيدند ، ستارخان سردار ملي ، مقام اول را دارد ؛ بحق او قهرمان مشروطيت ايران است .
ستارخان پيش از مشروطيت از لوطيان تبريز بود . لوطيان تبريز از قديم طبقه خاصي را تشکيل ميدادند و اخلاق و عادات بخصوصي داشتند . با حکومت و مأمورين دولت هميشه مخالفت مي نمودند ؛ چنانکه در عصر شاه طهماسب صفوي عده اي از آنان در عصيان طغيان نمودند و به مجازات رسيدند . پس از بروز اختلاف بين متشرعه و شيخيه ، لوطي ها نيز دو دسته شدند و به مخالفت همديگر برخاستند . اعمال و رفتار آنان مورد توجه طبقات مردم بود. محمدامين خياباني ديواني به زبان ترکي درباره وقايع لوطي هاي تبريز سروده که در عهد نادرميرزا مؤلف "تاريخ تبريز" با وصف چند دفعه چاپ کمياب بوده است . ستارخان از لوطيان بومي نبود ، بلکه اصل او از قراجه داغ و از ايل محمدخانلو بود . خود به شيخيه اعتقاد داشت و روزگاري در اطراف شهر به سر مي برد . پنهاني به مشهد رفته و برگشته بود . ( تولد : 1247 در قاراداغ جانعلی کندی ؛ وفات : 1293 در شاه عبدالعظیم )
ستارخان پس از اعلام مشروطيت به شهر آمد و به اسب فروشي اشتغال ورزيد و سپس جزو مجاهدين مسلح گرديد . پس از بمباردمان مجلس ، دعوت انجمن ايالتي آذربايجان را که خود را به دنيا جانشين مجلس بمباردمان شده معرفي مي کرد ، قبول کرد . در محله اميرخيز با قواي دولتي جنگ نمود . با وصف شکست مجاهدين و سست شدن آنها ، وي استقامت به خرج داد و تسليم نشد و محله اميرخيز را به تصرف قشون دولتي نداد . وقتي بر ايران گذشته است که مشروطيت فقط در محله اميرخيز تبريز وجود داشت و همه جاي ايران در دست پادشاه مستبد بود .
ژنرال قونسول روس به وي بيرق روسيه داده و تضمين مي کرد که اگر تسليم شود از تعرض محمدعلي شاه مصون باشد ، اما او قبول نکرد . آنقدر مقاومت کرد تا مجاهدين محلات ديگر به جنبش آمدند و قواي دولت را عقب راندند . اين مقاومت به محمدعلي شاه معلوم ساخت که بلوای تبريز امري جدي است و ممکن است کار آن بلوا بالاتر گيرد و کار به جاهای باريکتر بکشد . اين بود که عين الدوله را به محاصره تبريز فرستاد و از عشاير و خوانين نفر و اسلحه خواست . ستارخان بدواً اردوي ماکو را منهزم نمود و بعداً عين الدوله را عقب نشاند و بر تبريز مسلط شد . پس از آن ، به زور از مردم اعانه خواست و مرتکب بعضي اشتباهات شد و مردم را ناراضي نمود . (موضوع اعانه جمع کردن ستارخان مربوط مي شود به خبردار شدن انجمن تبريز از بمباردمان مجلس و احتمال کودتا بر عليه مشروطيت نوپا . نخستين اقدام انجمن پس از اطلاع بر اين موضوع ، پس از ارسال تلگرافها به ساير شهرها ، درصدد اعزام نيروی مسلح به تهران درآمد . به دنبال اين تصميم دفتر اعانه اي براي تأمين هزينه اين اردوکشي داير گرديد.)
استاد کمال الملک
:1226 تولد کمال الملک در تهران
1226: سفر به کاشان در شش ماهگی
1234: سفر به تهران برای تحصیل
1235: ورود به مدرسه دارالفنون
1242: ورود به دربار به دستور ناصرالدین شاه
1255: گرفتن لقب نقاشباشی
1258: گرفتن لقب نقاشباشی خاصه
1262: ازدواج با زهرا خانم
1263: به دنیا آمدن دخترش نصرت
1267: متهم شدن به دزدی ، هنگام کشیدن تابلوی تالار آیینه
1269: گرفتن لقب کمالالملک از ناصرالدین شاه
1272: شروع به آموختن زبان فرانسه
1273: سفر به اروپا و اقامت در ایتالیا
1274: ورود به پاریس 1276: دیدار با مظفرالدین شاه در فرانسه
1277: چاپ زندگینامه کمالالملک در روزنامه شرافت ، شماره شصت
1277: بازگشت به ایران و گرفتن نشان درجه اول و حمایل سبز مخصوص دربار
1278: سفر به عراق ، همزمان با سفر مظفرالدین شاه به خارج
1280: بازگشت به ایران و تمارض مصلحتی به سکته
1285: مرگ مظفرالدین شاه و خوب شدن سکته استاد !
1287: پیشنهاد تأسیس مدرسه صنایع مستظرفه به دولت
1296: در گذشت پسرش حسینعلی خان
1297: در گذشت همسرش
1298: در گذشت مادرش
حدود 1300 : نابینا شدن یک چشمش
1302 تا 1306 : درگیری کمالالملک با وزرای معارف دولت وقت
1306: استعفا و آغاز بازنشستگی و اقامت در حسینآباد نیشابور
1319: در گذشت کمالالملک
آثار کمال الملک
آثار کمالالملک از سال 1290 (هـ .ش) تا زمانی که چشمش آسیب دید: 1- مرد برهنه 2- دورنمای دماوند 3- دورنمای دیگری از دماوند 4- آخوند رمال 5- تصویر نیمتنه ناصرالدین شاه 6- تصویر مشهدی ناصر 7- زن پای چراغ 8- خانه سنگی 9- خانه دهاتی 10- دورنمای دیگری از باغ مهران 11- کپیه از تابلوی مزینالدوله (تابلو میوه) 12- سن ماتیو 13- کپیه تیسین 14- رمال بغدادی 15- تصویر عضدالملک 16- دورنمای مغانک 17- پیرمرد (ناتمام) 18- مصری 19- تصویر دیگر مصری 20- فانتن لاتور 21- کبک بیجان 22- تصویر نیمتنه اتابک 23- صورت جوانی کمال الملک 24- رمال 25- تصویر کمالالملک در حال تبسم 26- زرگر 27- صورت کمالالملک با کلاه 28- بنزور 29- پرتیه 30- صورت دیگری از کمالالملک با شنل 31- تصویر زن(مداد) 32- زری یراقیهای جهود 33- صورت دیگری از جوانی کمالالملک 34- زنجیری 35- تصویر زن (که با همکاری گوردیجانی کشیده شده) 36- تصویر مرحوم ذکاء الملک 37- تصویر رامبراند 38- تصویر دیگری از کمالالملک 39- دورنمای چراغبرها 40- بازار مرغ فروشها 41- صورت سردار اسعد 42- قالیچه صورت رامبراند 43- قالیچه صورت کمال الملک 44- قالیچه دورنمای منظرهای از شمیران 45- تصویر مرحوم حاج نصرالله تقوی 46- قالیچه دورنمای یاخچیآباد 47- کپیه رافائل 48- کپیه تابلوی دیگری از تیسین 49- کپیه ونوس 50- تصویر مظفرالدین شاه 51- تصویر احمد شاه 52- تصویر کمالالملک (آبرنگ) 53- تصویر مولانا (آبرنگ) 54- عرب خوابیده (آبرنگ) 55- حوض صاحبقرانیه 56- تکیه دولت 57- دورنمای پس قلعه 58- دورنمای زانوس 59- تالار آیینه 60- دورنمای لار 61- صورت ناصرالملک 62- تصویر پسر ناصرالملک 63- تصویر مشیرالدوله 64- تصویر وثوقالدوله 65- تصویر ضیعالدوله 66- پرنده الوان (آبرنگ) 67- دورنمای شهر از پشتبام صاحبقرانیه 68- دورنمای کوه شمیران از پشتبام مدرسه (ناتمام) 69- قالیچه منظره خیابان شمیران 70- زن 71- کپیه باسمه فرنگی (به دستور احمدشاه) 72- کپیه باسمهای دیگر (به دستور احمدشاه) 73- نوازندهها 74- تصویر ایستاده یکی از پیشخدمتهای دربار 75- نیمتنه یکی از درباریان (آبرنگ) 76- بازار کربلا 77- منظره آبشار دوقلو 78- منظره حوض و فواره قصر گلستان 79- تصویر میرزاعلیاصغر خان اتابک (نیم تنه) 80- تصویر میرزا علیاصغرخان (تمام قد) 81- تصویر آقاعلیمعینالحضور (آبرنگ)
تنها صداست که میماند
فروغ در دیماه سال ۱۳۱۳ در محلۀ امیریۀ تهران پا به عرصۀ وجود نهاد پدرش محمد فرخ زاد یک نظامی سختگیر بود و مادرش زنی ساده و خوش باور. او فرزند چهارم یک خانوادۀ نه نفری بود
چهار برادر به نامهای امیر مسعود، مهرداد و فریدون و دو خواهر به نامهای پوران و گلوریا
پس از اتمام دوران دبستان به دبیرستان خسروخاور رفت. در همین زمان تحت تاثیر پدرش که علاقمند به شعر و ادبیات بود. کم کم به شعر روی آورد. و دیری نپائید که خود نیز به سرودن پرداخت. خودش می گوید که " در سیزده چهارده سالگی خیلی غزل می ساختم ولی هیچگاه آنها را به چاپ نرساندم. "
در سال ۱۳۲۹ در حالی که ۱٦ سال بیشتر نداشت با نوۀ خالۀ مادرش پرویز شاپور که ۱٥ سال از او بزرگتر بود ازدواج کرد. این عشق و ازدواج ناگهانی بخاطر نیاز فروغ به محبت و مهربانی بود. چیزی که در خانۀ پدری نیافته بود. پس از پایان کلاس سوم دبیرستان به هنرستان بانوان می رود و به آموختن خیاطی و نقاشی می پردازد. از ادامه تحصیلاتش اطلاعاتی در دست نیست.
می گویند که او تحصیلات را قبل از گرفتن دیپلم رها می کند
اولین مجموعۀ شعر او به نام " اسیر " در سال ۱۳۳۱ در سن ۱۷ سالگی منتشر می گردد. کم و بیش اشعاری از او در مجلات به چاپ می رسد.
با به چاپ رسیدن شعر " گنه کردم گناهی پر ز لذت" در یکی از مجلات هیاهوی عظیمی بپا می شود و فروغ را بدکاره می خوانند و از آن پس مورد نا مهربانی های فراوان قرار می گیرد.
" گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد پیرانه بستند "
در سال ۱۳۳۲ با شوهرش به اهواز می رود. دیری نمی پاید که اختلافات زناشوئی باعث برگشت فروغ به تهران می شود
حتی تولد کامیار پسرشان نیز نمی تواند پایه های این زندگی را محکم سازد. سرانجام فروغ در سال ۱۳۳٤ از شوهرش جدا می شود
قانون فرزندش را از او می گیرد. حتی حق دیدنش را. فروغ ۱٦ سال تمام و تا آخر عمرش هرگز فرزندش را ندید
" وقتی اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند
وقتی که چشم های کودکانۀ عشق مرا
با دستمال تیرۀ قانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید
چیزی نبود. هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم : باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم
مجموعه های از کارهای فروغ فرخزاد
مجموعۀ شعر
ـ اسیر ۱۳۳۱
ـ دیوار ۱۳۳٦
ـ عصیان ۱۳۳٨
ـ تولدی دیگر۱۳٤۱
و مجموعۀ نا تمام ( ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد)
در حوزۀ سینما
ـ پیوندفیلم(یک آتش)که در سال ۱۳۴۱ در دوازدهمین جشنوارۀ فیلم های کوتاه و مستند ونیز در ایتالیا شایستۀ دریافت مدال طلا و نشان برنز شد.
ـ بازی در فیلمی از مراسم خواستگاری در ایران. سفارش موسسۀ ملی کانادا به گلستان فیلم بود.
ـ همکاری در ساختن بخش سوم فیلم ( آب و گرما)
ـ مدیر تهیۀ فیلم مستند ( موج و مرجان و خارا ) به کارگردانی ابراهیم گلستان
ـ مدیر و تهیه و بازی در فیلم نیمه کارۀ ( دریا ) محصول گلستان فیلم
ـ ساختن فیلم مستند ( خانه سیاه است ) از زندگی جذامیان که در زمستان سال ۱۳۴۲ برندۀ جایزۀ بهترین فیلم جشنواره ( اوبرهاوزن ) آلمان شد.
ـ بازی در نمایشنامۀ ( شش شخصیت در جستجوی نویسنده ) اثر لوئیچی پیراندلو در سال
۱۳٤۲
ـ و در سال ۱۳٤٤ از طرف یونسکو فیلمی نیم ساعته و از برناردو برتولوچی فیلمی پانزده دقیقه ای . در رابطه با زندگی فروغ ساخته شد.
دهمین جشنوارۀ فیلم ( اوبرهاوزن ) آلمان جایزۀ بزرگ خود را برای فیلم های مستند به یاد فروغ نام گذاری کرد.
فروغ فرخزاد سرانجام در ۲٤ بهمن سال ۱۳٤٥ به هنگام رانندگی بر اثر تصادف جان سپرد و روز ۲٦ بهمن در گورستان ظهیرالدوله هنگامی که برف می بارید به خاک سپرده شد.
" شاید حقیقت آن دو دست جوان بود
آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد"
یادش همیشه گرامی باد
برای تهیۀ وب سایت فروغ، از منابع زیر یاری گرفته شده.
ـ۱ کتاب در غروبی ابدی، دکتر بهروز جلالی، انتشارات مروارید
ـ۲ کتاب مجموعۀ اشعار، انتشارات نوید
ـ۳کتاب گزینۀ اشعار انتشارات مروارید
ـ٤ نوار مصاحبۀ رادیوئی فروغ، تهیه کننده ایرج گرگین
فهرست ایرانیان مقیم آمریکا
در زیر فهرستی از ایرانیان مقیم آمریکا که صاحبنام هستند میآید:
صنعت، تجارت و فناوری
-
آوید مجتبایی
-
امید کردستانی (گوگل)
-
سینا تمدن (معاونت امور برنامههای کاربردی در شرکت اپل)
-
پیر امیدیار (ایبِی e-bay)
-
بیژن داوری (معاون ارشد شرکت آیبیام)
-
فرزاد ناظم (معاون ارشد فنآوری در شرکت یاهو تا ژوئن سال ۲۰۰۷)
-
وحید تارخ (مخترع کدهای فضا-زمان در مخابرات)
-
حسین اسلامبولچی (شرکت مخابرات آمریکا AT&T) وبسایت AT&T
-
محسن معظمی (معاون ارشد شرکت سیسکو سیستم)
-
ناصر بزرگ گرایلی (نایب رئیس شرکت اینتل)
-
گلبرگ پارستبار، نایب رئیس شرکت جواهرسازی هری وینستون.
مهندسی برق
-
پروفسور لطفی ع.زاده، پدر منطق فازی
-
فریناز کوشانفر ، استاد دانشگاه رایس
-
همایون سراجی محقق برجسته روباتیک در ناسا و استاد سابق دانشکده مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف
-
محمد شاهیده پور ، فلوی IEEE و رییس دانشکدهٔ مهندسی برق موسسه فناوری ایلینوی
-
یحیی رحمت سمیعی ، رییس سابق دانشکدهٔ مهندسی برق دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس و مدیر آزمایشگاه تحقیقات ، تحلیل و اندازه گیری آنتن (ARAM) یو سی ال ای
-
بهزاد رضوی ، فلوی IEEE و استاد برجسته مدارهای آنالوگ دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس
-
علی عمادی , رییس آزمایشگاه تحقیقاتی خودروهای الکتریکی هایبریدی در موسسه فناوری ایلینوی
-
منیژه رازقی، ریاست مرکز تجهیزات کوانتمی، دانشگاه نورث وسترن.
-
قوام شهیدی، فلوی IEEE، فلوی IBM و مدیر سابق توسعه منطقی کیفیت بالای میکروالکترونیک IBM
-
حمید جعفرخانی فلوی IEEE و استاد دانشگاه کالیفرنیا در ارواین
-
نریمان فروردین فلوی IEEE و معاون دانشگاه مریلند در کالج پارک
آذرفرنبغ فرخزادان
آذرفَرْنْبَغ فرخزادان موبد و دانشمندی زرتشتی و نویسنده کتاب ماتیکان گجستک ابالیش (رساله عبداللیث ملعون) بود. برپایه آگاهیهایی که در این کتاب آمده وی به بغداد رفته و در دربار مأمون، خلیفهٔ عباسی، با زرتشتی بهاسلامگرویدهای به گفتگو پرداخت و از این گفتگو پیروز بیرون آمد. آن زرتشتی که دینهرمزد نام داشته پس از مسلمان شدن نام خود را عبداللیث گذاشته بوده است. آذرفرنبغ که در سالهای ۲۱۸ تا ۱۹۸ زندگی میکرده به گرد آوری و تهیه و تدوین بزرگترین دانشنامه دین زرتشت به نام دینکرد پرداخت و تمدن ایرانی را دوباره زنده کرد. در بخشهای واپسین کتاب سوم دینکرد از اذیت و آزار بیاندازه ایرانیان بدست عربها سخن رفته است. تبار آذرفرنبغ به آذرپاد مهراسپندان، موبد زمان شاپور دوم ساسانی، میرسیده است
سهره وردي بر متفكران غربي، تقدم 700 ساله دارد
محقق و پژوهشگر فلسفه و ادبیات درباره تقدم ماهیت بر وجود نزد سهروردی گفت: این نظریه را سهروردی پیش از آنکه کییر کگارد هفتصد سال بعد مسئله وجود و ماهیت را در فلسفه غرب که بعد عنوان اگزیستانسیالیسم به خود میگیرد مطرح کند بیان داشت. دکتر محمد بقایی ماکان در مورد تأثیر سهروردی بر فلسفه اسلامی به خبرنگار مهر گفت: مشخصترین دیدگاه سهروردی که پس از وی مورد چون و چرا در فلسفه اسلامی قرار میگیرد این است که او ماهیت را مقدم بر وجود میداند، که بعد متفکرانی مانند میرداماد برآن صحه میگذارند. ولی از سوی صدرای شیرازی و پیروان او نفی میشود. این نظریه را سهروردی پیش از آنکه کی یر کگارد هفتصد سال بعد مسئله وجود و ماهیت را در فلسفه غرب که بعد عنوان اگزیستانسیالیسم به خود میگیرد مطرح کند بیان داشت. پس از سهروردی متفکران بزرگی در تاریخ تفکر ایرانی و اسلامی از او تأثیر پذیرفتند که بطور مشخص میتوان از قطب الدین شیرازی، جلال الدین دوانی، میرداماد استرآبادی، عبدالرزاق لاهیجی، آذر کیوان و پیروان او، ابو القاسم میرفندرسکی و ملا هادی سبزواری نام برد.
وی گفت: همینطور دیدگاه فلسفی او که به نام"حکمت اشراق" معروف است را در شعر فارسی و تفکرات عرفانی عارفان بزرگی مانند مولانا و حافظ میتوان ردیابی کرد. آثار او پس از تلاشی که هانری کربن به مدت سی سال در تحقیق و معرفی اندیشههای او به عمل آورد جنبهای جهانی یافت و چندان در متفکران و نویسندگان عارف اثر گذاشت که به ستایش از آنها بر آمدند. فلسفه سهروردی اصولا مبتنی بر عالم معنا است زیرا در این فلسفه چنانکه گفتیم ماهیت بر وجود مقدم است و این خود نشاندهنده نگاه کاملا معنویِ واضع این نظریه است که همه وجوه و جنبه های آن از بستر نور میگذرد و نتیجه این فلسفه آن است که آدمی هرچه به منبع اصلی نور نزدیکتر شود کاملتر میشود.
چهار استاد ايراني در جمع برترين هاي دانشمندان زيست جهان
آخرین گزارش نظام رتبهبندی Essential Science Indicators منتشر شد و بر اساس آن چهار دانشمند برتر ایرانی در فهرست یک درصد برترین دانشمندان جهان در حوزه علوم زیست پزشکی قرار گرفتند. گزارش سپتامبر 2011 نظام رتبهبندی Essential Science Indicators اعلام کرده است چهار دانشمند برتر ایرانی از جمله دکتر محمد عبدالهی، دکتر محمدرضا زریندست، دکتر احمدرضا دهپور و دکتر رضا ملک زاده که همگی از ساتید دانشگاه علوم پزشکی تهران هستند، در فهرست یک درصد برترین دانشمندان جهان در حوزه علوم زیستی قرار گرفتند. بر اساس این گزارش، دکتر رضا ملکزاده استاد ممتاز دانشگاه علوم پزشکی تهران برای اولین بار در فهرست یک درصد برترین دانشمندان جهان در حوزه پزشکی بالینی قرار گرفته است همچنین برای اولین بار است که یک استاد حوزه پزشکی بالینی در این فهرست حضور دارد. گزارش ماه سپتامبر 2011 نظام رتبه بندی ESI نشان می دهد که دکتر محمد عبدالهی با 2449 استناد، رتبه 455 جهانی در شاخه داروشناسی و سمشناسی (Pharmacology & Toxicology) را دارد. وی در کشور در رتبه اول قرار دارد. دکتر محمدرضا زریندست با کسب 1614 استناد، رتبه 1798 جهانی در شاخه داروشناسی و سمشناسی (Pharmacology & Toxicology) و نیز رتبه 3542 در شاخه علوم رفتار و اعصاب ( Neuroscience & Behavior) را کسب کرده و در جایگاه دوم کشوری قرار گرفته است. در شاخه موضوعی پزشکی بالینی (Clinical Medicine) دکتر رضا ملکزاده با کسب 1591 استناد، رتبه سوم کشوری را احراز کرده است.
همچنین رتبه چهارم کشوری نیز در اختیار دکتر احمدرضا دهپور است که با اخذ 1401 استناد، موفق به کسب رتبه 1755 جهانی در شاخه داروشناسی و سمشناسی (Pharmacology & Toxicology) شده است. مبنای این رتبهبندی گردآوری، تجزیه و تحلیل اطلاعات یک درصد دانشمندان دارای بیشترین ارجاعات در شاخههای موضوعی مشخص در پایگاه ISI Web of Sciences در فاصله 10 ساله اخیر است و هر دو ماه یکبار اطلاعات آن به روز میشود. این چهار دانشمند برتر کشور عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران هستند براساس گزارش ESI، سومین مقاله پر ارجاع کشور نیز با 345 مورد استناد، متعلق به دانشگاه علوم پزشکی تهران است
علاقه ي فراوان روس ها به خيام
ترجمه روسی گزیده رباعیات خیام به انتخاب دکتر علی اکبر ولایتی، همزمان با بیست و چهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب مسکو رونمایی شد. به همت رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در روسیه و همزمان با بیست و چهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب مسکو، ترجمه روسی رباعیات خیام به انتخاب دکتر علی اکبر ولایتی، کار مشترک انتشارات امیرکبیر تهران و وچه مسکو چاپ و منتشر شد. دکتر ولایتی، وزیر خارجه اسبق کشورمان و مشاور امور بینالملل مقام معظم رهبری، در راستای معرفی چهره واقعی حکیم عمر خیام، طی مقدمهای مبسوط بر این گزیده، جنبههای واقعی حیات فکری، علمی و عقیدتی این شاعر بزرگ و بلندآوازه ایران زمین را تشریح کرده است و سعی دارد تا بر خلاف پندار رایج در بسیاری از افراد به ویژه در آن سوی آبها مبنی بر قرائت اپیکوری و خوشباشانه از فلسفه خیام، روح واقعی حاکم بر اندیشه این حکیم متاله و دانشمند خوش ذوق را به تصویر کشیده و او را عالمی عمیق و مومنی متعبد نشان دهد. خیام در روسیه یکی از معروفترین و محبوبترین شاعران است و تاکنون بیش از یکصد ترجمه از رباعیات وی در این کشور چاپ و منتشر شده است و انتظار میرود این قرائت از خیام - که مبتنی بر واقعیات زندگی او و متجلی در بسیاری از رباعیات این شاعر حکیم است - مورد توجه و اقبال جامعه کتابخوان روسیه قرار گیرد. ترجمه روسی گزیده رباعیات خیام در 2000 نسخه منتشر و در بیست و چهارمین نمایشگاه بین المللی کتاب مسکو رونمایی شده است.
مردآویج
از میان بزرگترین رجال طبرستان و دیلم که مدتهای متمادی با سامانیان و سپاهیان خلیفه عباسی برای تحصیل قدرت و استقلال در زد و خورد بودند ، ابوالحجاج مرداویج پسر زیار پسر مردانشاه ، از همه بزرگتر و شجاعتر بوده است . وی منسوب هب خاندان امرای گیلان بوده که از طرف مادری از اعقاب سپهبدان رویان به شمار می رود. آغاز شهرت مرداویج از اوایل سلطنت نصربن احمد سامانی (301 – 331 )بوده که در آغاز امر در خدمت قراتکین یکی از امراء احمد بن اسمعیل و نصر بن احمد در خراسان به سر می برد و چون اسفار پسر شیرویه در گرگان قدرت یافت ، مرداویج از خدمت قراتکین به نزد اسفار آمد و به عنوان سپهسالار به خدمت وی در آمد و از اسباب مهم فتوحات اسفار در جنگهای مختلف شد . مرداویج پس از ورود به خدمت اسفار ، با او از گرگان به فتح طبرستان رفت و آن منطقه را فتح کرد و سپس به همراهی اسفار به ری رفته و آنجا و زنجان و ابهر و قزوین و قم را نیز به تصرف اسفار در آورد . به قولی در همین سال ( 316 ) اسفار در نتیجه شورش مرداویج مردی کشته شد . بدین ترتیب که اسفار مرداویج را نزد سالار ، صاحب شمیران و طارم فرستاد تا او را به اطاعت در آورد و چون مرداویج به نزد او رسید ، با یکدیگر همداستان شدند و سوگند خوردند و پیمان بستند که اسفار را به سبب جور و ستمی که به مردم می کرد ، از میان بردارند . بعد از این واقعه و مرگ اسفار ، مرداویج در حکمرانی از هر منازعه ای فارغ گشته و به قزوین رفت و با مردم آن نیکی کرد و وعده های نیک به آنان داد . سلطنت مرداویج از این تاریخ شروع شده و او در پایان عمر خود قزوین و ری و همدان و کنگاور و دینور و یزدْجرد و قم و اصفهان و کاشان و گلپایگان و بلاد دیگری را دراختیار داشته و و در اصفهان رفتار سختی نسبت به اهالی آن کرد و از آنان مال فراوان گرفت و فرمان داد که برای او تختی از زر بسازند و چون بر تخت برنشست ، سربازان او از دو جانب صف می کشیدند و هیچ کس نمی توانست با وی سخن گوید مگر حاجبانی که برای این کار گماشته بود و با یان اعمال هراس او در دل مردم افتاد و سخف قدرت و نفوذ یافت
بابا طاهر
بابا طاهر عریان پیری وارسته و درویشی فروتن بود که دل به حقیقت بسته و صفای عشق به معبود را با خلوت دل در هم آمیخته بود. بابا طاهر از شاعران اواسط قرن پنجم هجری قمری و از معاصران طغرل بیک سلجوقی بوده است .امروز آگاهی زیادی از زندگی بابا طاهر در دست نیست. فقط در بعضی از کتب صوفیه ، ذکری از مقام معنوی و مسلک و ریاضت و درویشی، تقوی و استغنای او آمده است . نامش طاهر و باطنش طاهرتر و منزه تر از نامش ، شهرتش به بابا به خاطر سیر کامل او در طریقت زهد ، عشق به حقیقت و شیدایی او بوده است. کلمه عریان که به او نسبت داده اند به علت بی توجهی به علایق دنیوی و لخت و عور زیستن وی می باشد. او مسلک درویشی و از خود فانی بودن و بی توجهی به علایق دنیوی را در زندگی همواره مراعات می کرد. آنچنانچه در خور سالکان حقیقی است دل در گرو دوست بسته و از جنبه خودبینی و خویش گرایی دور ساخته و موجب شده که او هیچگاه در صدد تظاهر و خودستایی بر نیاید. مقبره بابا طاهر در شهر همدان واقع است که اکنون مرقدش طوافگاه اهل دل می باشد.
• شب تاریک و راه باریک و من مست قدح از دست ما افتاد و نشکست
• نگه دارنده اش نیکو نگه داشت و گرنه صد قدح نفتاده بشکست
• ز دست چرخ گردون داد دیرم هزاران ناله و فریاد دیرم
• نشسته، دلستانم با خس و خار دل خود را چگونه شاد دیرم
• دلا، خوبان دل خونین پسندند دلا خون شو ، که خوبان این پسندند
• متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی آن ، گروهی این پسندند
• ندونم لوت و عریونم که کرده خودم جلادو بی جونم که کرده
• بده خنجر که تا سینه کنم چاک ببینم عشق بر جونم چه کرده
• بشم، واشم از این عالم بدر شم بشم از چین و ماچین دورتر شم
• بشم از حاجیان حج بپرسم که این دیری بسه یا دورتر شم
• اگر دل دلبره ، دلبر کدمه؟ وگر دلبر دله ، دل را چو نومه؟
• اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چونست و آن چون
• یکی را داده ای صد گونه نعمت یکی را قرص جو آلوده در خون
• مرا نه سر نه سامان آفریدند پریشانم پریشان آفریدند
• ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد
• بسازم خنجری نیشش ز پولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
محمد نوری
سرويس رسانه و هنر خبرگزاري آريا- استاد نوري يک ميهن پرست به تمام معنا بود همه ما ترانه زيباي وطن او را بياد داريم همانطور که ارد بزرگ مي گويد : شورانگيزترين عشق ، دلدادگي به ميهن است . و استاد نوري تا آخرين روزهاي حياتش قلبش براي شکوه و عظمت ايران مي تپيد.
استاد نوري 1 دي 1308 در تهران زاده شد. فارغ التحصيل از هنرستان تئاتر؛ و زبان و ادبيات انگليسي از دانشگاه تهران و مباني تاتر از دانشکدهء علوم اجتماعي، نوري در کنار تحصيل در رشته ادبيات زبان انگليسي و رشته نمايش، آواز ايراني را نزد اسماعيل مهرتاش آموخت. آواز را نزد خانم ئولين باغچهبان و فاخره صبا و تئوري موسيقي را نزد سيروس شهردار و فريدون فرزانه،"مصطفي پورتراب" ، اساتيد هنرستان عالي موسيقي، فراگرفت. وي شيوهٔ آواز خود را متأثر از بافت و غناي زخمهايِ اساتيدي چون حسين اصلاني، ناصر حسيني، و محمد سرير ميدانست و رفته رفته به شيوه منحصر به فرد خود دست يافت. شيوهاي که به سختي ميتوان آن را در زير شاخهاي از شاخههايي چون پاپ، کلاسيک و... گنجاند. دههٔ بيست، دوران آغاز نوعي تفکر در شعر و موسيقي آوازي درميان مردم ايران، بهويژه نسل جوان بود که بخشي را ميتوان متأثر از نشر و پخش وسيعتر موسيقي علمي و آثار فولکلور کشورهاي مختلف جهان ازطريق راديو و صفحات گرامافون دانست. "محمد نوري" در همين سالها - سنين نوجواني - با خواندن اشعار نويني که برروي نغمههاي روز مغربزمين و برخي قطعات کلاسيکِ آوازي سروده شدهبود، کار خوانندگي را آغاز کرد. او طي سالهاي بعد، با تکيه بر تحصيلات هنرستاني و دانشگاهي خود، توانست هويت مستقلي به اين انديشه و گرايش ببخشد و با اجراي آثار اساتيدي که قبلاً نام آنان ذکر شد، فضاي متفکرانهاي به گونهٔ آوازيِ خويش دهد. آوازهاي اين استاد، طي پنج دهه، درميان سه نسل، شأن و اعتبار ويژهاي کسب کردهاست. اين هنرمند در حاشيهٔ سالهاي پرتلاش، با اجراي بيش از سيصد قطعهٔ آوازي، تقرير و ترجمهٔ مقالات و سرودن اشعاري از ترانههاي ماندگار، بيش از پيش خود را در دل مردم اين مرزوبوم جا داد. او اخيراً چند اجرا به نفع بيماران خاص داشت. صداي او براي نسل گذشته يادآور لحظههاي خوب و مهربانيهاي سرشار، و براي نسل امروز، آفرينندهٔ شيرينترين خاطرات است. وي ترانههاي ميهني زيادي اجرا کردهاست. يکي از مهمترين و معروفترين ترانههاي وي، جان مريم نام دارد.
اجراي ترانههاي مختلف محلي آذري، گيلکي، شيرازي و... او همچون "جان مريم"، "شاليزار"، "واسونک"، "جمعه بازار" و... به لحاظ احساس و لهجه در نهايت زيبايي و استادي است.
وي به لحاظ پايبندي به اخلاقيات و پرهيز از دروغ و فريب به جايگاه والايي در بين مخاطبان و در اجتماع دست يافت. در سال 1385 او از سوي سازمان صدا و سيما به عنوان چهره ماندگار موسيقي انتخاب و معرفي شد
علامه علی اکبردهخدا
نیما یوشیج
نیما در سال 1276 هجری شمسی در دهکده ای به نام یوش ، واقع در مازنداران چشم به جهان گشود.. خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از آخوند ده نداشت چون او را شکنجه می داد و در کوچه باغها دنبال نیما می کرد .
پس از آن به تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد .... در مدرسه از بچه ها کناره گیری می کرد و به گفته خود نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار می کرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلمهایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و به شعر گفتن به سبک خراسانی مشغول گشت.
در سال 1300 منظومه قصه رنگ پریده را سرود که در روزنامه میرزاده عشقی به چاپ رساند ... در همان زمان بود که مخالفت بسیاری از شاعران پیرو سبک قدیم را برانگیخت.... شاعرانی چون: مهدی حمیدی ، ملک الشعرای بهار و..... به مخالفت و دشمنی با وی پرداختند و به مسخره و آزار وی دست زدند .
نیما سبک خاص خود را داشت وبه سبک شاعران قدیم شعر نمی سرود و در شعر او مصراعها کوتاه و بلند می شدند .
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسه های مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامه های چون: مجله موسیقی ، مجله کویر و...... پرداخت.
از معروف ترین شعرهای نیما می توان به شعرهای افسانه ، آی آدمها، ناقوس ، مرغ آمین اشاره کرد.
نیما در 13 دی 1328 چشم از جهان فروبست...
فریاد می زنم ،
من چهره ام گرفته !
من قایقم نشسته به خشکی !
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست ،
یک دست بی صداست ،
من ، دست من کمک ز دست شما می کند طلب،
فریاد من شکسته اگر در گلو ، وگر
فریاد من رسا ،
من از برای راه خلاص خود و شما،
فریاد می زنم
، فریاد می زنم!!
پروین اعتصامی
پروین اعتصامی، شاعره نامدار معاصر ایران از گویندگان قدر اول زبان فارسی است که با تواناترین گویندگان مرد ، برابری کرده و به گواهی اساتید و سخن شناسان معاصر گوی سبقت را از آنان ربوده است.
در جامعه ما با همه اهتمام و نظام فکری اسلام به تعلیم و تربیت عموم و لازم شمردن پرورش فکری و تقویت استعدادهای زن و مرد، باز برای جنس زن به علت نظام مرد سالاری امکان تحصیل و پرورش تواناییهای ذوق کم بوده و روی همین اصل تعداد گویندگان و علماء زن ایران در برابر خیل عظیم مردان که در این راه گام نهاده اند؛ ناچیز می نماید و پروین در این حد خود منحصر به فرد است.
رمز توفیق این ارزشمند زن فرهنگ و ادب فارسی، علاوه بر استعداد ذاتی؛ معجزه تربیت و توجه پدر نامور اوست که علیرغم محرومیت زن ایرانی از امکانات تحصیل و فقدان مدارس دخترانه، خود به تربیت او همت گماشت و دختر با استعداد و با سرمایه معنوی خود را به مقامی که در خورد او بود رسانید.
پدر پروین میرزا یوسف اعتصامی (اعتصام الملک) پسر میرزا ایراهیم خان مستوفی ملقب به اعتصام الملک از اهالی آشتیان بود که در جوانی به سمت استیفای آذربایجان به تبریز رفت و تا پایان عمر در همان شهر زیست.
یوسف اعتصام الملک در 1291 هـ.ق در تبریز به دنیا آمد. ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام و حکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسه را در تبریز آموخت و در لغت عرب احاطه کامل یافت. هنوز بیست سال از عمرش نرفته بود که کتاب (قلائد الادب فی شرح اطواق الذهب) را که رساله ای بود در شرح یکصد مقام از مقامات محمود بن عمر الزمخشری در نصایح و حکم و مواعظ و مکارم اخلاق به زبان عربی نوشت که بزودی جزء کتابهای درسی مصریان قرار گرفت. چندی بعد کتاب (ثورة الهند یا المراة الصابره) او نیز مورد تحسین ادبای ساحل نیل قرار گرفت .
کتاب (تربیت نسوان) او که ترجمه (تحریر المراة) قاسم امین مصری بود به سال 1318 هـ.ق انتشار یافت که در آن روزگار تعصب عام و بیخبری عموم از اهمیت پرورش بانوان در جامعه ایرانی رخ می نمود.
اعتصام الملک از پیشقدمان راستین تجدد ادبی در ایران و به حق از پیشوایان تحول نثر فارسی است. چه او با ترجمه شاهکارهای نویسندگان بزرگ جهان، در پرورش استعدادهای جوانان، نقش بسزا داشت. او علاوه بر ترجمه بیش از 17 جلد کتاب در بهار 1328 هـ.ق مجموعه ادبی نفیس و پرارزشی بنام (بهار) منتشر کرد که طی انتشار 24 شماره در دو نوبت توانست مطالب سودمند علمی- ادبی- اخلاقی- تاریخی- اقتصادی و فنون متنوع را به روشی نیکو و روشی مطلوب عرضه کند.
حضرت خواجه شمس الدین محمد حافظ
لسان الغیب خواجه شمس الدین محمد حافظ را به جرات میتوان یکی از نورهای آسمانی دانست که خداوند آن را در سرزمین عرفان , معنویات و ادبیات جهان یعنی ایران زمین نهاده است . شاعری که صوفی منشانه و در اوج افتادگی سخن از عشق و معشوق می زند . گاه عشق زمینی و گاه عشق آسمانی و حل شدن در ذات حضرت حق . چنان زیبا و رندانه سخن میگوید که انسان شیفته کلامش میشود و نور حق را در غزلیاتش به روشنی می بیند . آنچه تا امروز در مورد حضرت حافظ گفته شده است شاید فقط ذره ای از این اقیانوس بی همتا باشد که شاید سالهای پس از ما حق مطلب در مورد وی بیان شود . آنچه مسلم است حافظ به ستاره ای بی بدلیل در آسمان خداشناسی و عرفان ایران زمین تبدیل شده است و در سرزمینی که حضرت مولانا , عطار نیشابوری , خیام فیلسوف , حضرت شمس تبریزی , بایزدید بسطامی , حسین ابن منصور حلاج و . . . همچون گوهرانی تابناک می درخشیدند ظهور کرد و سرآمد زمان شد . در این سخن کوتاه گوشه ای از سخنان گوته شاعر بزرگ آلمانی را در مورد حضرت حافظ میخوانیم و تنها به گوشه ای کوچک از اوج بزرگی لسان الغیب شیرازی اشاره میکنیم :
ای حافظ سخن تو همچون ابدیت بزرگ است . زیرا آن را آغاز و انجامی نیست . کلام تو همچون گنبد آسمان , تنها به خود وابسته است و میان نیمه غزل تو با آغاز و پایانش فرقی نمی توان گذاشت , زیرا همه آن در نهایت جمال و کمال است . تو آن سرچشمه فیاض شعر و نشاطی که از آن , هر لحظه موجی از پس موج دیگر بیرون می تراود . دهان تو همواره برای بوسه زدن و طبعت برای نغمه سرودن و گلویت برای باده نوشیدن و دلت برای مهر ورزیدن آماده است .
اگر هم دنیا به سر آید , ای حافظ آسمانی آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم و چون برادری , هم در شادی و هم در غمت شرکت جویم . همراه تو باده نوشم و چون تو عشق ورزم , زیرا این افتخار زندگی من و مایه حیات من است . ای طبع سخن گوی من , اکنون که از حافظ ملکوتی الهام گرفته ای به نیروی خود نغمه سرایی کن و آهنگی ناگفته پیش آر , زیرا امروز پیرتر و جوانتر از همیشه ای .
تقلید
حافظا آرزو دارم از سبک غزلسرایی تو تقلید کنم . همچون تو قافیه بپردازم و غزل خویش را به ریزه کاریها گفته ات بیارایم . نخست به معنی اندیشم و آنگاه لباس الفاظ زیبا را بر تن آن بپوشانم . هیچ کلامی را دوبار در قافیه نیاورم مگر آنکه با ظاهری یکسان , معنایی جدا داشته باشد . آرزو دارم همه این دستورها را به کار بندم تا شعری چون تو ای شاعر شاعران جهان سروده باشم .
ای حافظ , همچنان که جرقه ای برای آتش زدن و سوختن شهر امپراتوران کافی است , از گفته شورانگیز تو چنان آتشی بر دلم نشسته که سراپای این شاعر آلمانی را در تب و تاب افکنده است .
ای حافظ مقدس , تو را لسان الغیب نامیدند ولی سخنت را چنانکه باید وصف نکرده اند , عالمان خشک واژه پرداز نیز کلامت را به میل خود برداشت میکنند . زیرا از سخن نغز تو جز آن مهملات که خود میپندارند در نیافته اند . لاجرم دست به تفسیر سخنت می گشایند تا شراب آلوده خویش را به نام تو سر کشند , ولی تو بی آنکه راه و رسم زاهدان ریایی پیشه کنی , راز نیک بختی آموخته و صوفیانه ره به سرچشمه سعادت برده ای , این است آنچه فقیه و محتسب در حق تو اقرار نمی خواهند کرد
محمد فرخی یزدی
شاعرانی که بر سر عقیده جان باخته باشند در قلمرو ادبیات فارسی انگشت شمارند. محمد فرخی یزدی یکی از آنهاست که به سال ۱۳۰۶ ه.ق در یزد متولد گردید.
فرخی استعداد شعری و جوهر اعتراض را از همان ایام تحصیل در کار و کردار خود آشکار کرد و به سبب شعری که سروده بود از مدرسه اخراج شد. دیوان سعدی و مسعود سعد سلمان همدم جوانی او بود. به ویژه سعدی طبع شعر او را شکوفا ساخت. در همان آغاز جوانی سر از حزب دموکرات یزد در آورد و به گناه شعری در ستایش آزادی ساخته بود, ضیغم الدوله قشقایی حاکم یزد لبهای وی را دوخت و به زندانش افکند. فرخی با دهان دوخته بر دیوار زندان نوشت:
به نگردد اگر عمر طی من و ضیغم الدوله و ملک ری
به زندان ار شد مر بخت یار برآرم از آن بختیاری دمار
سه چهار سالی از امضای مشروطیت می گذشت که به تهران رفت و یک سال بعد از انتشار روزنامه طوفان همت گماشت و طی مقالات آتشین و انتقادآمیز به جنگ استبداد و بی قانونی رفت. در دوره هفتم مجلس مردم یزد او را به وکالت برگزیدند و فرخی جزو جناح اقلیت مجلس با هیأت حاکمه به مبارزه پرداخت و روزنامه طوفان را که تعطیل شده بود, بار دیگر منتشر ساخت که باز به حکم دولت توقیف شد و فرخی تحت فشار قرار گرفت تا آنکه ناگزیر شد ایران را ترک کند و از راه مسکو به برلن برود.
فرخی در سال ۱۳۱۲ش. به تهران بازگشت و در کنار دیگر آزادی خواهان. با قرارداد۱۹۱۹ وثوق الدوله به مخالفت برخاست. یک بار در زندگی سیاسی خود از سوء قصد جان سالم به در برد, یک بار هم در زندان دست به خودکشی زد اما به این کار توفیق نیافت, تا اینکه در سال ۱۳۱۸ش. در زندان به طرز فجیعی با تزریق آمپول هوا به قتل رسید.
غیر از مقاله های سیاسی آتشین, از فرخی دیوان مختصری حاوی غزلیات و رباعیات او برجاست که چندین بار در تهران چاپ شده است. گیرایی شعر او از عشقی و عارف و حتی نسیم شمال کمتر ولی از لحاظ اجتماعی پرارزش است. او بیشتر غزلسراست. محتوای غزل او نه عشق و عواطف شخصی بلکه سیاست و مسائل حاد اجتماعی است, فرخی سوسیالیست مآب و طرفدار کارگر و رنجبر است. مایه اصلی شعرش همان مسائلی است که سید شرف الدین, عارف, عشقی و بهار طرح کرده اند. او در عصر خود تنها شاعری بود که جهان بینی ثابت داشت و سرانجام بر سر همین امر هم جان باخت.
این سرود آزادی از فروخی است.
جان فدای آزادی
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود زجان شستم از آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را می روم به پای سر در قفای آزادی
در محیط ظوفانزای, ماهرانه در جنگست ناخدای استبداد با خدای آزادی
دامن محبت را گز کنی زخون رنگین می توان تو را گفتن پیشوای آزادی
فرخی زجان و دل می کند در این محفل دل نثار استقلال جان فدای آزادی
هوشنگ گلشیری
هوشنگ گلشیری در سال 1316در اصفهان بهدنیا آمد. در سال 1321همراه با خانواده به آبادان رفت.
از سال 1321تا 1334در آبادان اقامت داشت که این دوره از زندگیش را باید شکلدهندهُ حیات فکری و احساسی او دانست. پدرش کارگر بنا، سازندهُ منارههای شرکت نفت بود، و ما مدام از خانهای به خانهُ دیگر می رفتند. از سال 1334 تا 1352 هم در اصفهان زیسته است.گلشیری اولین داستانش را در سال 1337زمانی که در دفتر اسناد رسمی کار می کرد نوشت.
پس از گرفتن دیپلم، معلم شد، در دهی دورافتاده در سرراه اصفهان به یزد. گلشیری در سال 1338 تحصیل در رشتهُ ادبیات فارسی را در دانشگاه اصفهان آغاز کرد. آشنایی با انجمن ادبی صائب در همین دوره نیز اتفاقی مهم در زندگی او بود.
شرکت در جلسات انجمن صائب زمینهساز آشنایی با برخی اهل قلم آن روز اصفهان شد که در نشستهای ادبی دیگر تداوم یافت. آشنایی با برخی فعالان سیاسی در این جلسات او را وارد عرصهُ فعالیت سیاسی کرد که به دستگیریاش در اواخر سال 1340 انجامید. در پایان شهریور 1341 از زندان آزاد و در همان سال از دانشکدهُ ادبیات دانشگاه اصفهان فارغالتحصیل شد.
در این زمان دیگر چند شعر و یک داستان از او در مجلات پیام نوین، فردوسی، و کیهان هفته به چاپ رسیده بود. این نشستهای ادبی که به دلیل حساسیت ساواک در خانهها ادامه یافت، هستهُ اصلی جنگ اصفهان شد.
از شمارهُ دوم ابوالحسن نجفی، احمد میر علایی، ضیاء موحد و بعدتر تعدادی از نویسندگان و شاعران جوان به حلقهُ همکاران پیوستند. جنگ اصفهان که این جمع را به عنوان قطبی در ادب معاصر شناساند کمابیش با همین ترکیب تا سال 1360 در یازده شماره منتشر شد. گلشیری تعدادی از داستانهای کوتاه و چند شعر خود را در شمارههای مختلف جنگ به چاپ رساند. در سال 1347، این داستانها را در مجموعهُ مثل همیشه منتشر کرد.
گلشیری و تعدادی از یاران جنگ اصفهان، در سال 1346، همراه با عدهای دیگر از اهل قلم در اعتراض به تشکیل کنگرهای فرمایشی از جانب حکومت وقت بیانیهای را امضا کردند و با تشکیل کانون نویسندگان ایران در سال 1347 به عضویت آن درآمدند. در سه دوره فعالیت کانون در جهت تحقق آزادی قلم و بیان و دفاع از حقوق صنفی نویسندگان، گلشیری همواره از اعضای فعال آن باقی ماند. در دورههای دوم و سوم فعالیت کانون، به عضویت هئیت دبیران نیز انتخاب شد.
رمان شازده احتجاب را در سال 1348، و رمان کریستین و کید را در سال 1350 منتشر کرد. در اواخر 1352، برای بار دوم به مدت شش ماه به زندان افتاد و به مدت پنج سال نیز از حقوق اجتماعی، از جمله تدریس محروم شد. ناچار در سال 1353 به تهران آمد. در تهران با بعضی از یاران قدیمی جنگ که ساکن تهران بودند و عدهای دیگر از اهل قلم جلساتی هفتگی برگزار کردند. مجموعه داستان نمازخانهُ کوچک من (1354) ، و جلد اول رمان برهُ گمشدهُ راعی (1356) حاصل همین دوره بود. در سال 1354، نمایشنامهای از او به نام سلامان و ابسال به روی صحنه آمد. این نمایشنامه هنوز منتشر نشده است.
در سال 1356، تدریس در گروه تئاتر دانشکدهُ هنرهای زیبای دانشگاه تهران را به صورت قراردادی آغاز کرد. در پائیز همین سال، گلشیری در ده شب شعری که کانون نویسندگان ایرانبا همکاری انجمن فرهنگی ایران و آلمان - انستیتو گوته - در باغ این انجمن بر پا داشت، سخنرانیای با عنوان جوانمرگی در نثر معاصر فارسی ایراد کرد. در بهمن همین سال، برندهُ جایزهُ فروغ فرخزاد شد. در تابستان 1357، برای شرکت در طرح بینالمللی نویسندگی به آیواسیتی در آمریکا سفر کرد. در چند ماه اقامت در خارج از کشور در شهرهای مختلف سخنرانی کرد و در زمستان 1357، پس از بازگشت به ایران، به اصفهان رفت و تدریس در دبیرستان را از سر گرفت.
گلشیری در بهمن 1358 معصوم پنجم را منتشر کرد. سال 1361 آغاز انتشار گاهنامهُ نقد آگاه بود. مطالب این گاهنامه را شورایی متشکل از نجف دریابندری، هوشنگ گلشیری، باقر پرهام و محسن یلفانی (بعدتر، محمدرضا باطنی) انتخاب میکردند. انتشار این نشریه تا سال 1363 ادامه یافت.
در اواسط سال 1362، گلشیری جلسات هفتگی داستانخوانی را که به جلسات پنجشنبهها معروف شد، با شرکت نسل جوانتر داستاننویسان آغاز کرد. در این جلسات که تا اواخر سال 1367 ادامه یافت،نویسندگانی چون اکبر سردوزامی، مرتضی ثقفیان، محمود داوودی، کامران بزرگ نیا، یارعلی پورمقدم، محمدرضا صفدری، اصغر عبداللهی، قاضی ربیحاوی، محمد محمدعلی، ناصر زراعتی، رضا فرخفال، آذر نفیسی، بیژن بیجاری، عبدالعلی عظیمی، علی موذنی، عباس معروفی، منصور کوشان، شهریار مندنیپور، منیرو روانیپور شرکت داشتند.
در این جلسات آثار منتشر شدهای از شهرنوش پارسیپور، سیمین دانشور، تقی مدرسی، محمود دولتآبادی، رضا جولایی، ابوالحسن نجفی، رضا براهنی، نجف دریابندری و اکبر رادی نیز با حضور خود آنها نقد و بررسی شد.
جبهخانه در سال 1362 و حدیث ماهیگیر و دیو در سال1363 منتشر شد. گلشیری از اواخر سال 1364، با همکاری با مجلهُ آدینه از اولین شمارهُ آن، و پس از آن، دنیای سخن، و پذیرش مسئولیت صفحات ادبی مفید برای ده شماره (65 تا 66) دور تازهای از کار مطبوعاتی خود را در حالی آغاز کرد که انتشار این نشریات سرآغاز فضای تازهای در مطبوعات ادبی بود. سردبیری ارغوان که فقط یک شماره منتشر شد (خرداد 1370)، و سردبیری و همکاری باچند شمارهُ نخست فصلنامهُ زنده رود (1371 تا 1372) ادامهُ فعالیتهای مطبوعاتی او تا پیش از سردبیری کارنامه بود. در سال 1368، در اولین سفر به خارج از کشور پس از انقلاب برای سخنرانی و داستانخوانی به هلند (با دعوت سازمان آیدا)، و شهرهای مختلف انگستان و سوئد رفت. در سال 1369 نیز برای شرکت در جلسات خانهُ فرهنگ های جهان در برلین به آلمان سفر کرد. در این سفر در شهرهای مختلف آلمان، سوئد، دانمارک و فرانسه سخنرانی و داستانخوانی کرد. در بهار 1371 به آلمان، امریکا، سوئد، بلژیک و در بهمن 1372 هم به آلمان، هلند، بلژیک سفر کرد.
مجموعه داستان پنجگنج در سال 1368 (سوئد) فیلمنامهُ دوازده رخ در سال 1369، رمانهای در ولایت هوا در سال 1370 (سوئد)، آینههای دردار (امریکا و ایران) در سال 1371، مجموعه داستان دست تاریک،دستروشن در سال 1374،و در ستایش شعر سکوت (دو مقالهُ بلند در بارهُ شعر) در سال 1374 منتشر شد.
گلشیری تدریس ادبیات داستانی را که پس از اخراج از دانشگاه مدت کوتاهی دردفتر مجلهُ مفید ادامه داده بود، در سال 1369 با اجارهُ محلی در تهران و برگزاری کلاسهای آموزشی و جلسات آزاد ماهانه از سر گرفت. در این دوره که به دورهُ تالار کسری معروف شد، ابوالحسن نجفی،م.ع. سپانلو و رضا براهنی نیز به دعوت گلشیری کلاسهایی برگزار کردند.
در کنار ادبیات و نقد معاصر، ضرورت شناخت متون کهن نیز از دلمشغولیهای گلشیری بود. او به همراه دوستانی از اهل قلم در جلساتی هفتگی، که از سال 1361 آغاز شد و پانزده سالی ادامه داشت، بسیاری از آثار کلاسیک فارسی را بازخوانی و بررسی کرد.
در فروردین 1376، اقامتی نهماهه در آلمان به دعوت بنیاد هاینریش بل فرصتی شد برای به پایان رساندن رمان جننامه که تحریر آن را سیزده سال پیشتر آغاز کرده بود. در همین دوره، برای داستانخوانی و سخنرانی به شهرهای مختلف اروپا رفت و جایزهُ لیلیان هلمن/ دشیل همت را نیز دریافت کرد. در زمستان 1376، رمان جننامه (سوئد) و جدال نقش با نقاش انتشار یافت.
گلشیری سردبیری ماهنامهُ ادبی کارنامه را در تابستان 1377 پذیرفت و نخستین شمارهُ آن را در دی ماه همین سال منتشر کرد. در این دوره جلسات بررسی شعر و داستان نیز به همت او در دفتر کارنامه برگزار میشد. یازدهمین شمارهُ کارنامه به سردبیری او پس از مرگش در خرداد 1379 منتشر شد.
گلشیری در دوازدهم تیرماه 1378 جایزهُ صلح اریش ماریا رمارک را در مراسمی در شهر ازنابروک آلمان دریافت کرد.این جایزه به پاس آثار ادبی و تلاشهای او در دفاع از آزادی قلم و بیان به او اهدا شد.در مهر ماه همین سال در آخرین سفرش در نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت شرکت کرد. سپس برای سخنرانی و داستانخوانی به انگلستان رفت.مجموعهُ مقالات باغ در باغ در پاییز 1378 منتشر شد.
به دنبال یک دورهُ طولانی بیماری، که نخستین نشانههای آن از پاییز 1378 شروع شده بود، هوشنگ گلشیری در 16 خرداد 79 در بیمارستان ایرانمهر تهران در گذشت و در امامزاده طاهر در مهر شهر کرج به خاک سپرده شد.
دکتر عبدالحسین زرین کوب
دکتر عبدالحسین زرین کوب در سال 1301 هجری شمسی در بروجرد دیده به جهان گشود . دکتر زرین کوب تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خویش به پایان برد .سپس در کنار تحصیل در دوره متوسطه به تشویق و ترغیب پدر که مردی متشرع و دیندار بود ،اوقات فراغت را صرف فراگیری علوم دینی و حوزه ای نمود ،و ضمن تحصیل فقه و تفسیر و ادبیات عرب،به شعر عربی هم علاقمند شد .گرچه تا پایان سال پنجم متوسطه در رشته علمی تحصیل می کرد با این حال کمتر کتاب تاریخ و فلسفه و ادبیاتی بود که به زبان فارسی منتشر شده باشد ،واو آن را در مطالعه نگرفته باشد .به دنبال تعطیلی کلاس ششم متوسطه در تنها دبیرستان شهر برای ادامه تحصیل به تهران رفت. اما این رشته ادبی را برگزید و در سال 1319 تحصیلات دبیرستانی را به پایان برد،و با وجود آنکه کتابهای سالهای چهارم و پنجم متوسطه ادبی را قبلا نخوانده بود در میان دانش آموزان رشته ادبی سراسر کشور ،رتبه دوم را به دست آورد.با بازگشایی مجدد دانشگاهها در سال 1320 ،دکتر عبدالحسین زرین کوب در امتحان ورودی دانشکده حقوق شرکت کرد.با آنکه پس از کسب رتبه اول ،در دانشکده ثبت نام هم کرده بود،اما به الزام پدر ،ناچار به ترک تهران شد . در همان ایام ،علی اکبر دهخدا که ریاست دانشکده حقوق را به عهده داشت ،از اینکه چنین دانشجوی فاضلی را از دست می داد ،اظهار تاسف کرده بود. سرانجام اشتیاق به تحصیل بار دیگر او ر ا به دانشگاه کشاند .در سال 1324 ،پس از آنکه در امتحان ورودی دانشکده علوم معقول و منقول ،و دانشکده ادبیات حایز رتبه اول شده بود ،وارد رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد. به هر تقدیر ،عبدالحسین زرین کوب در سال 1327 به عنوان دانشجوی رتبه اول از دانشگاه فارغ التحصیل شد،و سال بعد وارد دوره دکتری رشته ادبیات دانشگاه تهران گردید و درسال 1334 از رساله دکتری خود با عنوان (نقد الشعر ،تاریخ و اصول آن) که زیر نظر بدیع الزمان فروزانفر تالیف شده بود با موفقیت دفاع کرد .
دکتر زرین کوب در سال 1330 درکنار عده ایی از فضلای عصر همچون عباس اقبال آشتیانی ،سعید نفیسی ،محمد معین،پرویزناتل خانلری ،غلامحسین صدیقی و عباس زریاب ،برای مشارکت در طرح ترجمه مقالات دایره المعارف اسلام (E1)طبع هلند،دعوت شد .
دکتر زرین کوب در ایام تحصیل در تهران ،چندی نزد حاج شیخ ابوالحسن شعرانی به پرداخت و با مباحث حکمت و فلسفه ،آشنایی بیشتر یافت .از همان روزگار با فلسفه های معاصر غربی نیز آشنا شد و بعد به مطالعه در باب تصوف نیز علاقمند گردید. استاد که از قبل با زبانهای عربی ،فرانسوی و انگلیسی آشنا شده بود در سالهای جنگ دوم جهانی ،با کمک بعضی از صاحب منصبان ایتالیایی و آلمانی که در آن ایام در ایران به سرمی بردند،به آموزش این دوزبان پراخت .در سال 1323 نخستین کتاب او به نام (فلسفه ،شعر یا تاریخ تطور شعر و شاعری درایران) در بروجرد منتشر شد ،در حالی که در این هنگام ،حدود چهار سال یا کمی بیشتر از تاریخ تالیف کتاب می گذشت .
دکتر زرین کوب پس از آنکه به الزام پدر دانشکده حقوق را ترک گفت ،به زادگاه خود بازگشت ،و در خرم آباد و بعددر بروجرد به کار معلمی پرداخت ،کاری که به تدریج علاقه جدی بدان پیدا کرد .در دوران معلمی ،از تاریخ و جغرافیا وادبیات فارسی گرفته تا عربی و فلسفه و زبان خارجی و حتی ریاضی و فیزیک و علم الهیات ،همه را تدریس کرد .دکتر زرین کوب پس از اخذ درجه دکترا ،از سوی استاد فروزانفر ،برای تدریس دردانشکده علوم معقول و منقول دعوت شد و در سال 1335 یا رتبه دانشیاری ،کار خود را دانشگاه تهران آغاز کرد و به تدریس تاریخ اسلام ،تاریخ ادیان ،تاریخ کلام و مجادلات فرق ،تاریخ تصوف اسلامی و تاریخ علوم پرداخت .پس از دریافت رتبه استادی دانشگاه تهران (1339 ش ) دکتر زرین کوب چندی نیز در دانشسرای عالی تهران ،ودوره دکترا ادبیات فارسی دانشگاه تهران و در دانشکده هنرهای درماتیک به افاضه پرداخت.در سالهای 1347 تا سال 1349 در آمریکا به عنوان استاد میهمان در دانشگاههای کا لیفرنیا و پرنیستون به تدریس علوم انسانی دانشگاه تهران انتقال یافت و در دو گروه تاریخ و ادبیات مشغول به کار شد .
دکتر زرین کوب در 24شهریور 1378 به دلیل بیماریهای قلب و چشم و پروستات در گذشت.
سهراب سپهری
|
اهل کاشانم پیشه ام نقاشی است گاه گاهی قفسی میسازم با رنگ, میفروشم به شما تا به آواز شقایق که در آن زندانی است دل تنهایی تان تازه شود چه خیالی, چه خیالی, ... میدانم پرده ام بیجان است. خوب می دانم, حوض نقاشی من بی ماهی است. |
سهراب سپهریپانزدهم مهرماه 1307 در کاشان متولد شد و چند ماهی پیش از کودتای 28 مرداد, در خردادماه 1332 دوره نقاشی دانشکده هنرهای زیبا را به پایان رسانید؛ علاقه به شعر و نقاشی در سهراب به موازات هم رشد یافت چنان که پا به پای مجموعه شعرهایی که از او به چاپ میرسید, نمایشگاه های نقاشی او هم در گوشه و کنار تهران برپا میشد و او گاهی در کنار این نمایشگاه ها شب شعری هم ترتیب میداد؛ تلفیق شعر و نقاشی در پرتو روح انزوایی و متمایل به گونهای عرفان قرن بیستمی, هم به شعر او رقت احساس و نازک بینی هنرمندانه ای می بخشید و هم نقاشی او را به نوعی صمیمیت شاعرانه نزدیک میکرد.
تخیل آزاد, سوررئالیسم خفیف, جستجوی روابط متعارف اشیاء, مفاهیم آمیخته با خیال پردازی از مشخصه های آشکار شعر سپهری است. همین ویژگی هاست که در نظر برخی وی را به تمایلات سبک هندی و قابلیت مقایسه با بیدل دهلوی, شاعر عارف و خیال پرداز سده دوازدهم هند نزدیک کرده است
صادق هدایت
صادق هدایت در سه شنبه 28 بهمن ماه 1281 در خانه پدری در تهران تولد یافت. پدرش هدایت قلی خان هدایت (اعتضادالملک) فرزند جعفرقلی خان هدایت(نیرالملک) و مادرش خانم عذری- زیورالملک هدایت دختر حسین قلی خان مخبرالدوله دوم بود. پدر و مادر صادق از تبار رضا قلی خان هدایت یکی از معروفترین نویسندگان، شعرا و مورخان قرن سیزدهم ایران میباشد که خود از بازماندگان کمال خجندی بوده است. او در سال 1287 وارد دوره ابتدایی در مدرسه علمیه تهران شد و پس از اتمام این دوره تحصیلی در سال 1293 دوره متوسطه را در دبیرستان دارالفنون آغاز کرد. در سال 1295 ناراحتی چشم برای او پیش آمد که در نتیجه در تحصیل او وقفه ای حاصل شد ولی در سال 1296 تحصیلات خود را در مدرسه سن لویی تهران ادامه داد که از همین جا با زبان و ادبیات فرانسه آشنایی پیدا کرد. در سال 1304 صادق هدایت دوره تحصیلات متوسطه خود را به پایان برد و در سال 1305 همراه عده ای از دیگر دانشجویان ایرانی برای تحصیل به بلژیک اعزام گردید. او ابتدا در بندر (گان) در بلژیک در دانشگاه این شهر به تحصیل پرداخت ولی از آب و هوای آن شهر و وضع تحصیل خود اظهار نارضایتی می کرد تا بالاخره او را به پاریس در فرانسه برای ادامه تحصیل منتقل کردند. صادق هدایت در سال 1307 برای اولین بار دست به خودکشی زد و در ساموا حوالی پاریس عزم کرد خود را در رودخانه مارن غرق کند ولی قایقی سررسید و او را نجات دادند. سرانجام در سال 1309 او به تهران مراجعت کرد و در همین سال در بانک ملی ایران استخدام شد. در این ایام گروه ربعه شکل گرفت که عبارت بودند از: بزرگ علوی، مسعود فرزاد، مجتبی مینوی و صادق هدایت. در سال 1311 به اصفهان مسافرت کرد در همین سال از بانک ملی استعفا داده و در اداره کل تجارت مشغول کار شد.
در سال 1312 سفری به شیراز کرد و مدتی در خانه عمویش دکتر کریم هدایت اقامت داشت. در سال 1313 از اداره کل تجارت استعفا داد و در وزارت امور خارجه اشتغال یافت. در سال 1314 از وزارت امور خارجه استعفا داد. در همین سال به تامینات در نظمیه تهران احضار و به علت مطالبی که در کتاب وغ وغ ساهاب درج شده بود مورد بازجویی و اتهام قرار گرفت. در سال 1315 در شرکت سهامی کل ساختمان مشغول به کار شد. در همین سال عازم هند شد و تحت نظر محقق و استاد هندی بهرام گور انکل ساریا زبان پهلوی را فرا گرفت. در سال 1316 به تهران مراجعت کرد و مجددا در بانک ملی ایران مشغول به کار شد. در سال 1317 از بانک ملی ایران مجددا استعفا داد و در اداره موسیقی کشور به کار پرداخت و ضمنا همکاری با مجله موسیقی را آغاز کرد و در سال 1319 در دانشکده هنرهای زیبا با سمت مترجم به کار مشغول شد.
در سال 1322 همکاری با مجله سخن را آغاز کرد. در سال 1324 بر اساس دعوت دانشگاه دولتی آسیای میانه در ازبکستان عازم تاشکند شد. ضمنا همکاری با مجله پیام نور را آغاز کرد و در همین سال مراسم بزرگداشت صادق هدایت در انجمن فرهنگی ایران و شوروی برگزار شد. در سال 1328 برای شرکت در کنگره جهانی هواداران صلح از او دعوت به عمل آمد ولی به دلیل مشکلات اداری نتوانست در کنگره حاضر شود. در سال 1329 عازم پاریس شد و در 19 فروردین 1330 در همین شهر بوسیله گاز دست به خودکشی زد. او 48 سال داشت که خود را از رنج زندگی رهانید و مزار او در گورستان پرلاشز در پاریس قرار دارد. او تمام مدت عمر کوتاه خود را در خانه پدری زندگی کرد
جامی
جامی شاعر؛ ادیب و عارف ایرانی؛ مشهورترین شاعر پارسی گوی سده نهم هجری است. پدرش از دشت (حوالی اصفهان) به هرات مهاجرت کرد و عبدالرحمان در ۸۱۷ ه.ق در خرجرد جام تولد یافت. مدتی دشتی تخلص می کرد و سپس به مناسبت مولد خود و به سبب ارادتی که به شیخ جام داشت تخلص جامی را برگزید. در هرات و سمرقند علوم رسمی را تحصیل کرده و در آغاز جوانی با بزرگان فرقه نقشبندیه آشنا شد و دست ارادت به دامان سعدالدین محمد کاشغری و سپس ناصرالبدین عبیدالله معروف به خواجه احرار زد و در طریق تصوف سیر و سلوک کرد و از بزرگان فرقه مذکور گردید. جامی قسمتی از زمان شاهرخ؛ تمام دوره ابوالقاسم بابر و اوبسعید گورکان و قسمت اعظم سلطنت حسین بایقرا را درک کرد. با امیر علیشیر نوایی معاصر بود و پس از وفات جامی وی کتاب خمسه المتحیرین را به یادگار او ساخت. جز چند سفر کوتاه بقیه عمر را در هرات گذرانید و نزد سلاطین بزرگ معاصر بسیار محترم بود. جامی در هرات در ۸۹۸ ه.ق وفات یافت و بایقرا مراسم تشییع و سوگواری را درباره او به کمال رعایت داشت.
جامی آثار متعد و منثور و منظوم دارد. تاثیر افکار و اشعارش در هندوستان و ماواءالنهر و در ادبیات و افکار مردم سرزمین عثمانی بسیار بود. دیوانش مشتمل بر قصاید؛ مثنویات؛ غزلیات؛ مقطعات و رباعیات است و در اواخر عمر به تقلید امیر خسرو دهلوی آن را با نظمی جدید در سه قسمت مدون کرد. فاتحه الشباب ؛ واسطه العقد و خاتمه الحیاه که به ترتیب مشتمل بر اشعار اوان جوانی؛ اواسط زندگی و اواخر حیات اوست. اثر منظوم دیگر وی هفت مثنوی معروف به هفت اورنگ است. از آثار منثورش اشعه اللمات؛ بهارستان؛ نفحات الانس؛ شواهد النبوی؛ لوایح و لوامع است
استاد عباس سحاب
استاد عباس سحاب (پدر علم جغرافیای ایران) در سال هزار و سیصد و پانزده در خیابان شاه آن زمان تهران، نوجوانی دبیرستانی جمله ای از چند جهانگرد فرانسوی شنید که مسیر اصلی زندگی آینده وی را تعیین کرد. جهانگردان فرانسوی از بابت این مسئله که کشوری به بزرگی ایران هنوز یک نقشه راهنما برای پایتختش ندارد ایران و مردمانش را مورد سرزنش و تحقیر قرار داده بودند و او که حس میهن دوستی قوی داشت پاسخی به این تحقیر نداشته و این مساله سبب جریحه دار شدن غرور وی گردیده بود. پسرک تحت تاثیر این برخورد و با توجه به زمینه علاقه مندیش به جغرافیا تصمیم بزرگی را گرفت. او قصد داشت نخستین نقشه توریستی تهران را تهیه کند. این کار برای جوانی به سن و سال وی امری بسیار دشوار و غیر ممکن به نظر می آمد. اما عباس سحاب با تلاش بی وقفه و عزم راسخش می خواست خلاف این مساله را ثابت کند.
کار را با بیست و هفت ریال که تمام دارایی او بود آغاز کرد. با این دارایی یک شیشه مرکب چین، و یکی دو متر کاغذ کالک و چند قلم هاشور خریده و به کمک وسایل مختصری که در خانه داشت کارش را شروع کرد. روزها و شبها از پی هم می آمدند و او سرسختانه می کوشید. دشواریهای راه نمی توانست به عزم آهنین و اراده قوی وی فایق آید و سرانجام بعد از شش ماه توانست به آرزویش جامه عمل بپوشاند.
عباس سحاب با شش ماه تلاش بی وقفه و شبانه روزی خود نخستین نقشه توریستی شهر تهران را تهیه کرد و در این مدت شالوده و اساس موسسه جغرافیایی سحاب را در اتاق بیست متری واقع در زیرزمین خانه ای بنیان گذاشت که امروزه پس از گذشت پنجاه سال به معتبرترین موسسه خصوصی جغرافیایی کشور و یکی از معتبرترین موسسات جغرافیایی جهان تبدیل شده و نام وی نیز به عنوان پدر جغرافیا در ایران به ثبت رسیده است.
استاد عباس سحاب در سوم دیماه سال هزار و سیصد در روستای فم شهر تفرش دیده به جهان گشود. وی تنها فرزند ذکور شادروان، استاد ابوالقاسم سحاب بود. استاد ابوالقاسم از دانشمندان و فضلای آن منطقه در زمان خود بود که عمری را در خدمت فرهنگ و آموزش کشور گذراند و آثار با ارزشی را در زمینه های تاریخ و فرهنگ اسلامی، جغرافیا و علوم دینی از خود بر جای گذارد.
آثار معلوم و به جا مانده ایشان از هفتاد جلد تجاوز می کند که حدود سی و پنج جلد آن به چاپ رسیده است. علاوه بر این چندین رساله در علوم و ادبیات و تاریخ دین و تفسیر قرآن از او بر جای مانده است که اکنون به صورت مجموعه بسیار نفیسی در اتاق موزه مانند در موسسه سحاب نگهداری میشود.
بنا به گفته اعضا خانوده استاد ابوالقاسم در هنگام تولد فرزندش عباس در زمستان سال هزار و سیصد، رییس معارف ولایت ثلاث(ملایر، نهاوند، تویسرکان) و مقیم نهاوند بود و در شرایط دشواری خود را از نهاوند به روستای فم رسانید تا فرزند پسری را که خداوند بعد از نه دختر به او عطا نموده بود و آرزو داشت از وی شخصیت بزرگی بسازد از نزدیک ببیند.
فریدون مشیری
فریدون مشیری در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. جدپدری اش به واسطه ماموریت ادرای به همدان منتقل شده بود و از سرداران نادرشاه بود. پدرش ابراهیم مشیری افشار فرزند محمد در سال ۱۲۷۵ شمسی در همدان متولد شد و در ایام جوانی به تهران آمد و از سال ۱۲۹۸ در وزارت پست مشغول خدمت گردید. او نیز از علاقه مندان به شعر بود و در خانواده او همیشه زمزمه اشعار حافظ و سعدی و فردوسی به گوش میرسید. مشیری سالهای اول و دوم تحصیلات ابتدایی را در تهران بود و سپس به علت ماموریت اداری پدرش به مشهد رفت و بعد از چندسال دوباره به تهران باز گشت و سه سال اول دبیرستان را در دارالفنون گذراند و آنگاه به دبیرستان ادیب رفت. به گفته خودش: «در سال ۱۳۲۰ که ایران دچار آشفتگی هایی بود و نیروهای متفقین از شمال و جنوب به کشور حمله کرده و در ایران بودند ما دوباره به تهران آمدیم و من به ادامه تحصیل مشغول شدم. دبیرستان و بعد به دانشگاه رفتم. با اینکه در همه دوران کودکی ام به دلیل اینکه شاهد وضع پدرم بودم و از استخدام در ادارات و زندگی کارمندی پرهیز داشتم ولی مشکلات خانوادگی و بیماری مادرم و مسائل دیگر سبب شد که من در سن ۱۸ سالگی در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار شدم و این کار ۳۳ سال ادامه یافت. در همین زمینه شعری هم دارم و با عنوان عمر ویران». مادرش اعظم السطنه ملقی به خورشید به شعر و ادبیات علاقه مند بوده و گاهی شعر میگفته، و پدر و مادرش، میرزا جواد خان مؤتمن الممالک نیز شعر میگفته و نجم تخلص میکرده و دیوان شعری دارد که چاپ نشده است. مشیری همزمان با تحصیل در سال آخر دبیرستان در اداره پست و تلگراف مشغول به کار شد، و در همان سال مادرش در سن ۳۹ سالگی در گذشت که اثر عمیقی در او بر جا گذاشت. سپس در آموزشگاه فنی وزارت پست مشغول تحصیل گردید. روزها به کار می پرداخت و شبها به تحصیل ادامه می داد. از همان زمان به مطبوعات روی آورد و در روزنامه ها و مجلات کارهایی از قبیل خبرنگاری و نویسندگی را به عهده گرفت. بعدها در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل ادامه داد. اما کار اداری از یک سو و کارهای مطبوعاتی از سوی دیگر، در ادامه تحصیلش مشکلاتی ایجاد میکرد، اما او کار در مطبوعات را رها نکرد. از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مئسول صفحه شعر و ادب مجله روشنفکر بود. این صفحات که بعدها به نام هفت تار چنگ نامیده شد، به تمام زمینه های ادبی و فرهنگی از جمله نقد کتاب، فیلم، تئاتر، نقاشی و شعر میپرداخت. بسیاری از شاعران مشهور معاصر، اولین بار با چاپ شعرهایشان در این صفحه معرفی شدند.
سیمین بهبهانی
سیمین بهبهانی شاعر و ادیب متولد ۱۳۰۶ تهران
- لیسانس حقوق قضایی دانشگاه تهران
- برنده ده ها جایزه علمی و آكادمیك به خاطر اشعار و غزلیاتش، از جمله جایزه بیژن جلالی
- از معدود شاعرانی كه اشعارش به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده است.
- گزینه شعر «جامی گناه» او به زبان انگلیسی ترجمه شده و در دانشگاه نیویورك منتشر شده است.
- برخی از آثار او عبارتند از: جای پا، چلچراغ، مرمر، رستاخیز، خطی زسرعت و از آتش،دشت ارژن و ...
- زن برگزیده سال ۱۳۷۷ از سوی بنیاد جهانی پژوهش های زنان
- برنده جایزه لیلیان هیلمن و راشیل هامت از طرف سازمان نظارت بر حقوق بشر ۱۳۷۸
- ترجمه ۱۰۳ شعر او به زبان انگلیسی در مجموعه ای تحت عنوان «فنجانی از آفتاب»
- ترجمه ۱۰۲ شعر او دركتابی با عنوان «آن سوی واژه ها» در آلمان
ز شب خستگان یاد كن شبی آرمیدی اگر
سلامی هم از ما رسان به صبحی رسیدی اگر
به حجت در این داوری ز دوزخ نشان می دهم
به دعوی، زخوش باوری بهشت آفریدی اگر
مهرانه خالقی:برای نوشتن از بهبهانی باید قبل از هر چیز نگاه دوباره ای داشت به غزلیات او چه این غزلیات گذشته از تمام ویژگی های دیگرشان نشان دهنده حساسیت شاعر به موضوعات سیاسی و اجتماعی پیرامونش است. شاید او تنها غزلسرای معاصر ماست كه اگر جنگ می شود برای جنگ و اگر زلزله رخ می دهد برای زلزله می سراید و در این میان محدودیت و دست و پاگیری قاعده وزن و قافیه نه تنها مجال او را تنگ نمی كند، بلكه گستره ای می شود برای او كه خود را متعهد به رخدادهای پیرامون خویش نشان دهد كه سیمین بهبهانی شاعر درون نیست و گرفتار انتزاعات و تراوشات ذهن نمی شود. بلكه شاعر برون است و پیرامون. او برخلاف بسیاری از زنان روشنفكر و نویسنده و شاعر معاصر، دغدغه خود را كمتر دارد و بیشتر درد اجتماع و جامعه و مردم او را به شعر گفتن وامی دارد و شعر برای او عرصه پرداختن به تعهدات و ضرورت های انسانی از جنس مردم است و نه خود. علاوه بر این شعر بهبهانی گرچه از لطافت و زنانگی به حد اعلا بهره می برد اما فیمینیسم وزنانه نیست و اگر جایی هم دغدغه اش زن بوده است، نه از زاویه تنگ نگاه های مرسوم كه از نگاه یك طبیبی كه درد و محل درد را می شناسد به موضوع و مشكلات زنان می پردازد و قصد رو درروكردن زنان با مردان و بهره بردن از این آب گل آلود - بر خلاف بسیاری از روشنفكران زن معاصر- را ندارد.
... سخن آنگه از آب گو، سرابی ندیدی اگر /
بدین خالی آسمان، میفروز خورشیدمان /
به پندار و وهم و گمان چراغی خریدی اگر /
و باید از آغازش بنویسیم. روزی كه به دنیا آمده است. باید بنویسیم سیمین بهبهانی (خلیلی) به سال ۱۳۰۶ در تهران، در خانواده ای صاحب فرهنگ و قلم متولد شد. «و اما گفتم كه زاده شدم در خانه بزرگ پدربزرگ؛ چون پیش از زادنم، مادرم همسر خود را به اشتغالاتش واگذاشته و به خانه پدری بازگشته بود. گویا مادر را تا آستانه مرگ كشیده بود نوزادی كه من بودم. زیرا نزدیك به دو منی وزن داشتم! مامای فرنگی خود را باخته بود و پدربزرگ با پای ناتوان بر بام خانه رفته و اذان گفته بود تا دخترش به سلامت فراغت یابد و یافته بود.
به دایه سپرده بودندم، زیرا مادر چنان ناتوان شده بود كه شیر نداشت. و این دایه دختر دایی مادرم بود. (گویا راست است كه می گویند: «در روزگار پیش، مناصب موروثی بوده اند»)
امیر تومان پیر كه دیگر كاری نداشت جز اندیشیدن به روزگار گذشته... سرگرمی تازه ای یافته بود: نوه نوزاد دومنی كه مجبور بودند روزهای عمرش را به دروغ بیفزایند تا از چشم زخم بیگانه آسیب نبیند. و البته دایه مهربان آنگاه كه زالوی فربه را به شیر بی اشتها می دید، تخم مرغی را با خطوط گرد زغالین سیاه می كرد و زیر فشار انگشت و پول خرد می شكست و گناه بی مبالاتی خود را به گردن «چشم شور» عمه و خاله بی گناه می انداخت و در باور او جز این گریزی نبود!» (۱)
بهبهانی اما در كودكی اولین ماتم را تجربه می كند. مرگ پدربزرگ. چنانچه می نویسد: «پدربزرگ را دیدم در بستر بی هیچ نگاهی در چشم و بی هیچ كلامی بر لب و بی هیچ نقل و كلوچه ای در دست. مادر شیون می كرد و زنان سیاهپوش نیز. و مرگ در باور من معنای گنگی یافته بود، بی آنكه به واژه آن اندیشیده باشم.»
و شاعر از همین جا طعم تلخ و گس مرگ را تجربه می كند. رؤیای كودكی از سر شاعر می پرد. نقل مكان و آغاز زندگی طاقت فرسای در غربت و ناتوانی. چه «پدر بزرگ میراثی بر جای نگذاشته بود و مادر ناچار بود برای اداره زندگی كار كند. در مدارس تازه پاگرفته آن روزگار به تدریس زبان فرانسه پرداخته بود. یك برادرش به دلایل سیاسی ناچار به گریز از مرگ محتوم و فرار از كشور شده بود و برادر دیگرش در زندان به سر می برد.»
وقت درس و مدرسه آغاز می شود. شاعر را به كودكستان می سپرند. «در گوشه باغی پیوسته به كلیسای انجیلی تهران، در خیابان قوام السلطنه. هنوز هم گاهی از برابر در ورودی آن می گذرم... هر روز صبح در كودكستان، دوشیزه دولیتل را -كه كوچك نبود و پیر هم بود - می دیدم كه در برابر خدای به چهار میخ كشیده می ایستد و نیایش می كند.»
در همین ایام است كه بیماری سختی به جان شاعر می افتد: «در زیر گوش راستم تورمی پدید آمده بود. هر روز كاسه ای تلخابه سیاه برابرم می گذاشتند كه: «بنوش!» اما تبم نمی برید.» بعدها این تلخی گله از همروزگارانش می شود و در این بیت می نشیند:
همچو برگ بید و بیخ كاسنی تلخند، لیك
تلخشان بیرون نكرد آسیب تب از پیكرم
«سرانجام، پزشك با نیشتر دمل را شكافت، روزهای پیاپی، تكه ای تنزیب را با محلولی می آغشت و بیرحمانه در جای نیشتر فرو می كرد تا زخم بهبود یافت... پزشك فریاد های كودكانه ام را به «كولی گری» تعبیر می كرد و به مادرم می گفت: «این دختر انتقام تو را از زمانه خواهد گرفت!» (۲)
«كولی گری» شاعر به صورت «كولی واره »ها در آمد و «انتقام» به این بیت بدل شد:
گر بسوزند استخوانم در نیستان همچو نی
گوید: «از ایشان گذشتم» ناله خاكسترم
دیپلماسی امیركبیر
بررسی و ارزیابی عهدنامهها و پیامدهی آنها بهعنوان یكی از نمونههی برجسته عملكرد نمیندگان سیاسی كشورها، ميتواند معیاری در ین زمینه محسوب شود. مقاله پیشرو، با بررسی نقش امیركبیر در مذاكرات ارزنهًْالروم بهعنوان نخستین حادثهی كه طی آن دیپلماسی یران محك ميخورد، بهصورت مصداقی، نظر فوق را قابل هضم و آشكار ساخته است.
نقش نخبگان و نمیندگان سیاسی كشورها در چگونگی برقراری روابط خارجی و نتیج آنها غیرقابل اغماض است. بررسی و ارزیابی عهدنامهها و پیامدهی آنها بهعنوان یكی از نمونههی برجسته عملكرد نمیندگان سیاسی كشورها، ميتواند معیاری در ین زمینه محسوب شود. مقاله پیشرو، با بررسی نقش امیركبیر در مذاكرات ارزنهًْالروم بهعنوان نخستین حادثهی كه طی آن دیپلماسی یران محك ميخورد، بهصورت مصداقی، نظر فوق را قابل هضم و آشكار ساخته است.
از میان سفرهی خارجی میرزاتقيخان قبل از صدارت، سفر به روسیه و یروان از جهت آشنیی او با ترقیات و توسعه صنعتی روسیه حائز اهمیت ميباشد زیرا در ذهن امیركبیر تاثیر بهسزیی گذاشت و او را با دنیی خارج از یران آشنا ساخت. سفر سوم كه جهت مذاكره بر سر حل مشكلات ارضی و مرزی بین یران و عثمانی انجام شد، با توجه به ینكه نمیندگان انگلیس و روسیه هم در ین مذاكرات شركت داشتند، درحقیقت برخوردی دیپلماتیك بود كه امیركبیر را درگیر سیاستهی دول قدرتمند نمود. امیركبیر توانست در ین مذاكرات حافظ منافع یران باشد و نگذارد كه حقوق یران پیمال گردد.
به گفته ربرت كرزن، منشی مخصوص سفیر انگلیس،[1] میرزاتقيخان وری هرگونه قیاسی، معروفترین و مهمترین فرد در میان نمیندگان چهار دولت بود كه در كنفرانس ارزنهًْالروم گرد آمده بودند.
مذاكرات ارزنهًْالروم كه بیش از چهار سال طول كشید، و پیمان ارزنهًْالروم كه در سال 1263.ق بسته شد، آخرین دوره تحول تاریخی روابط یران و عثمانی است. ین مذاكرات در تاریخ روابط یران و عثمانی پرمعنا و بااهمیت است، زیرا ازیكسو، مجموع اختلافهی قرون گذشته دو كشور در پیمان ارزنهًْالروم نمیان است، ازسويدیگر آن عهدنامه پیه روابط جدید دو دولت را، حتی تا زمان بهوجودآمدن دولت عراق پس از جنگ جهانی اول، بنیان گذارد. با وجود ین، گزارش درستی از آنچه در ین مجمع سیاسی گذشته، انتشار نیافته و سهمی كه میرزاتقيخان در گفتوگوهی آن داشته، درك نگشته و نیز ارزش آن در تحول تاریخی مناسبات دو كشور همسیه، شناخته نشده است.[2]
از ابتدی سلطنت محمدشاه تا ین یام، یك سلسله حوادث ناگواری در سرحدات دو دولت اتفاق افتاده بود كه در كنار اختلافات دیگر هیچ وقت نميگذاشت بین دو دولت صلح و صفا برقرار شود، بلكه روز به روز شكیت و اعتراض، منازعات را شدت ميبخشید. اهم ین حوادث و اختلافات از قرار ذیل بود:[3]
مولانا جلال الدین محمد بلخی
جلال الدين محمد بن بهاءالدين محمد بن حسيني خطيبي بکري بلخي معروف به مولوي يا مولانای بلخی ( رومی اشتباه میباشد ) يکي از بزرگترين مشاهیر ایران و پدر عرفان جهان بشمار مي رود. خانواده وي از خاندانهاي محترم بلخ در خراسان بزرگ ایران بود و گويا نسبش به ابوبکر خليفه ميرسد و پدرش از سوي مادر دخترزاده سلطان علاءالدين محمد خوارزمشاه بود و به همين جهت به بهاءالدين ولد معروف شد.
وي در سال 604 هجري در بلخ خراسان ولادت يافت. چون پدرش از بزرگان مشايخ عصر بود و سلطان محمد خوارزمشاه با اين سلسله لطفي نداشت، بهمين علت بهاءالدين در سال 609 هجري با خانواده خد خراسان را ترک کرد. از راه بغداد به مکه رفت و از آنجا در الجزيره ساکن شد و پس از نه سال اقامت در ملاطيه (ملطيه) سلطان علاءالدين کيقباد سلجوقي که عارف مشرب بود او را به پايتخت خود شهر قونيه دعوت کرد و اين خاندان در آنجا مقيم شد. هنگام هجرت از خراسان جلال الدين پنج ساله بود و پدرش در سال 628 هجري در قونيه رحلت کرد. مولانا روحیه عرفان ایرانی و اندیشه پاک را از عطار و شمس فرا گرفت و به زیباترین شکل ممکن آن را زنده نمود و جهان را از این باور سیراب کرد .
پس از مرگ پدر مدتي در خدمت سيد برهان الدين ترمذي که از شاگردان پدرش بود و در سال 629 هجري به آن شهر آمده بود شاگردي کرد. سپس تا سال 645 هجري که شمس الدين صائب تبريزي رحلت کرد جزو مريدان و شاگردان او بود. آنگاه خود جزو پيشوايان طريقت شد و طريقه اي فراهم ساخت که پس از وي انتشار يافت و به اسم طريقه مولويه معروف شد. خانقاهي در شهر قونيه بر پا کرد و در آنجا به ارشاد مردم پرداخت. آن خانقاه کم کم بدستگاه عظيمي بدل شد و معظم ترين اساس تصوف بشمار رفت و از آن پس تا اين زمان آن خانقاه و آن سلسله در قونيه باقي است و در تمام ممالک شرق پيروان بسيار دارد. جلال الدين محمد مولوي همواره با مريدان خود ميزيست تا اينکه در پنجم جمادي الاخر سال 672 هجري رحلت کرد. وي يکي از بزرگترين شاعران ايران و يکي از مردان عالي مقام جهان است. در ميان شاعران و عارفان ايران شهرتش بپاي شهرت فردوسي، سعدي، عمر خيام و حافظ ميرسد و از اقران ايشان بشمار ميرود. آثار وي به بسياري از زبانهاي مختلف ترجمه شده است. اين عارف بزرگ در وسعت نظر و بلندي انديشه و بيان ساده و دقت در خضال انساني يکي از برگزيدگان نامي دنياي بشريت بشمار ميرود. يکي از بلندترين مقامات را در ارشاد فرزند آدمي دارد و در حقيقت او را بايد در شمار اوليا دانست. سرودن شعر تا حدي تفنن و تفريح و يک نوع لفافه اي براي اداي مقاصد عالي او بوده و اين کار را وسيله تفهيم قرار داده است. اشعار وي به دو قسمت منقسم ميشود، نخست منظومه معروف اوست که از معروف ترين کتابهاي زبان فارسي است و آنرا "مثنوي معنوي" نام نهاده است. اين کتاب که صحيح ترين و معتبرترين نسخه هاي آن شامل 25632 بيت است، به شش دفتر منقسم شده و آن را بعضي به اسم صيقل الارواح نيز ناميده اند. دفاتر شش گانه آن همه بيک سياق و مجموعه اي از افکار عرفاني و اخلاقي و سير و سلوک است که در ضمن، آيات و احکام و امثال و حکايتهاي بسيار در آن آورده است و آن را بخواهش يکي از شاگردان خود بنام حسن بن محمد بن اخي ترک معروف به حسام الدين چلبي که در سال 683 هجري رحلت کرده است به نظم درآودره. جلال الدين مولوي هنگامي که شوري و وجدي داشته، چون بسيار مجذوب سنايي و عطار نیشابوری که از عارفان بزرگ ایران بودند ، به همان وزن و سياق منظومه هاي ايشان اشعاري با کمال زبردستي بديهه ميسروده است و حسام الدين آنها را مي نوشته. نظم دفتر اول در سال 662 هجري تمام شده و در اين موقع بواسطه فوت زوجه حسام الدين ناتمام مانده و سپس در سال 664 هجري دنباله آنرا گرفته و پس از آن بقيه را سروده است. قسمت دوم اشعار او، مجموعه بسيار قطوري است شامل نزديک صدهزار بيت غزليات و رباعيات بسيار که در موارد مختلف عمر خود سروده و در پايان اغلب آن غزليات نام شمس الدين تبريزي را برده و بهمين جهت به کليات شمس تبريزي و يا کليات شمس معروف است. گاهي در غزليات خاموش و خموش تخلص کرده است و در ميان آن همه اشعار که با کمال سهولت ميسروده است، غزليات بسيار رقيق و شيوا هست که از بهترين اشعار زبان فارسي بشمار تواند آمد.
پند ها , آموزه ها و سخنان بزرگان ایران زمین
انسانی که گمراهی را ببیند و او را با دانش و خرد خویش راهنمایی نکند در ردیف گناهکاران است. یسنای 46 – بند 6
حکیم فرزانه ابوالقاسم فردوسی توسی
بترس از خدای و میازار کس ره رستگاری همین است و بس
نسکهای باستانی ایران
هر روز با خویشتن چنین گفتن پسندیده تر است : امروز چه سود بود مرا در جهان ؟ چه زیانی رساندم به دیگران ؟ چه گناهی نمودم ؟ چه قدمی در راه نیک برداشتم ؟ چه قدمی ناپسند برداشتم ؟ چونان است که این گیتی مهمانسرایی زودگذراست . پس جاویدان آنجا ( آخرت ) باید بودن .
برو ای زاهد خود بین که ز چشم من و تو راز این پرده نهانست و نهان خواهد بود
"چگونه ممکن است خون ایرانی در رگ های کسی جاری باشد و مداخله اجنبی را در کشور تحمل نماید؟"
سیاست موازنه منفی در مجلس 14،حسین کی استوان،انتشارات روزنامه مظفر، بهمن 1327، جلد اول،ص75
ستارخان
در بين مرداني که براي دفاع از مشروطيت و حقوق ملت دست به شمشير برده و آنرا پس از استبداد صغير دو مرتبه بازگردانيدند، ستارخان سردار ملي مقام اول را دارد؛ بحق او قهرمان مشروطيت ايران است.
ستارخان پيش از مشروطيت از لوطيان تبريز بود. لوطيان تبريز از قديم طبقه خاصي را تشکيل ميدادند و اخلاق و عادات بخصوصي داشتند. با حکومت و مأمورين دولت هميشه مخالفت مي نمودند؛ چنانکه در عصر شاه طهماسب صفوي عده اي از آنان در عصيان طغيان نمودند و به مجازات رسيدند. پس از بروز اختلاف بين متشرعه و شيخيه، لوطي ها نيز دو دسته شدند و به مخالفت همديگر برخاستند. اعمال و رفتار آنان مورد توجه طبقات مردم بود. محمدامين خياباني ديواني به زبان ترکي درباره وقايع لوطي هاي تبريز سروده که در عهد نادرميرزا مؤلف "تاريخ تبريز" با وصف چند دفعه چاپ کمياب بوده است. ستارخان از لوطيان بومي نبود، بلکه اصل او از قراجه داغ و از ايل محمدخانلو بود. خود به شيخيه اعتقاد داشت و روزگاري در اطراف شهر به سر مي برد. پنهاني به مشهد رفته و برگشته بود.
ستارخان پس از اعلام مشروطيت به شهر آمد و به اسب فروشي اشتغال ورزيد و سپس جزو مجاهدين مسلح گرديد. پس از بمباردمان مجلس، دعوت انجمن ايالتي آذربايجان را که خود را به دنيا جانشين مجلس بمباردمان شده معرفي مي کرد، قبول کرد. در محله اميرخيز با قواي دولتي جنگ نمود. با وصف شکست مجاهدين و سست شدن آنها، وي استقامت به خرج داد و تسليم نشد و محله اميرخيز را به تصرف قشون دولتي نداد. وقتي بر ايران گذشته است که مشروطيت فقط در محله اميرخيز تبريز وجود داشت و همه جاي ايران در دست پادشاه مستبد بود.
ارد بزرگ
امیر همدانی (جامعه شناس و گردآورنده کتاب آرمان نامه ارد بزرگ) می گوید :
از هنگامی که با اندیشه های ارد بزرگ آشنا شده ام ، بی اغراق تاثیر گذارترین شخصیت زندگیم بوده است . نظریاتی همچون قاره کهن و کهکشان اندیشه او ، مرا از چالش درونی ام جدا ساخت و هر روز بیشتر مشتاق شناخت اندیشه هایش شدم .
فرزانه شیدا (سراینده مقیم کشور نروژ و نویسنده کتاب یازده جلدی بُعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ) می گوید :
چیزی که انسان نیازمند آن در طول راه سفر عمر خویش است و در درون « خویش» خود همواره در این باور زندگی میکند که امید و آرزو را می توان رنگی از حقیقت داد و بر اساس خواسته های زندگی خود گام برمی دارد و در راه سرنوشت انسان می بایست فانوس وچراغی از سخنان *ارد بزرگ ,این عالم بزرگ اندیشه را در سیاهی های دنیای ناشناخته ای که به شناخت آن نیازمندیم به همراه داشته باشد وحتی کلمه به کلمه ی آنرا به خاطر و دل بسپارد و هر کجا در جائی و منطقه ای از زندگی دچار سستی و نا امیدی شد به مرور دوباره ی افکار و ایده های ارد بزرگ بنشیند چرا که تمامی این جملات طلائی و این پندهای زّرین به «معرفت انسانی »در میدان خرد یک به یک , جنبه علمی و کاربردی ثابت شده ای را در علوم پایه زندگی داراست و بر این اساس می توان «*ارد بزرگ را اسطوره راه و اندیشه » نامید.
محمد مصدق
دکتر محمد مصدق مردی بلند آوازه برای همه استعمار ستیزان در طی 50 سال گذشته بوده است همه میهن پرستان کشورهای مورد تهاجم کشورهای شوم و پلید اروپایی و آمریکا راه مصدق را برای گرفتن و احقاق حقوق خویش دنبال کردند . او میهن پرستی پاک بود برای همین نامش جاودان مانده و بر دلهای مردم ایران فرمانروایی می کند و دیدیم که مخالفین داخلی اش چه سیه روز و گم نام شدند به قول ارد بزرگ اندیشمند میهن پرست کشورمان در کتاب سرخ : آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد . دکتر مصدق که از مردان معروف سیاسی ایران بود، در سال 1261 در شهر تهران پای به عرصه وجود نهاد. او که پدرش میرزا هدایت نام داشت، تحصیلات اولیه خود را در شهر تهران به اتمام رسانید. سپس برای ادامه و پیگیری تحصیلات عالیه در سال 1287به پاریس سفر نمود. او در این شهر توانست دوره مدرسه علوم سیاسی را به اتمام رساند. وی که برای کسب مدرک دکتری در رشته حقوق وارد دانشگاه نوشاتل سویس گردید و پس از گرفتن مدرک و اتمام تحصیلات به ایران بازگشت.
تقدیر و سرنوشت دکتر مصدق این بود که در ایران به تمام پستها و مشاغل حساسی که یک شخص سیاسی می تواند برسد، دست یابد. دکتر در ابتدای کار چون با بعضی مسائل در ایران، به ویژه قرار داد سال 1919 میلادی با انگلیس مخالف بود، تصمیم داشت دوباره به سویس بازگردد، ولی کابینه مشیرالدوله برای تصدی مقام وزارت دادگستری از وی دعوت به عمل آورد و این شروع کار بود. وی در پاییز سال 1299 به حکومت فارس منصوب گردید و سال 1300 به وزارت دارائی رسید. دکتر بعد از این سمت، در سال 1301 نیز در آذربایجان به مشاغل دولتی سطح بالا رسیده و مدتی بعد به دلیل مخالفت با حکومت مرکزی از این سمت استعفا داد. سال بعد وزیر امور خارجه ایران شد و در سال 1303 که با دوره پنجم قانون گذاری بود، به نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای ملی انتخاب شد.همین طور در دوره ششم نیز دوباره به این سمت دست یافت. بعد از اتمام دوره ششم به دلیل دخالت دولت در انتخابات مجلس، از سیاست کناره گیری نمود. دکتر مصدق بارها از سوی دولت و حکومت به زندان افتاد و یا تبعید شد. یکی از دفعاتی که ایشان را دستگیر نمودند، بعد از کناره گیری از سیاست در چهارم تیر سال 1319 بود، که به بیرجند اعزام شد و تا ماه آذر همان سال در زندان بود و دوباره به احمدآباد تبعید شد. دکتر در دوره های چهاردهم و شانزدهم همچنان از طرف مردم تهران به عنوان نماینده انتخابی و مردمی به مجلس رفت و در این زمان بود که برای احقاق حقوق مردم ایران به تشکیل جبهه ملی اقدام کرده تا بتواند در راه مبارزه برای ملی کردن صنعت نفت ایران گامهای مثمر ثمرتری را بردارد و عاقبت موفق گردید در روز 29 اسفند 1329 قانون ملی شدن صنعت نفت را از تصویب مجلس سنا گذرانده و در اردیبهشت سال 1330 برای به ثمر رساندن این قانون و نظارت هرچه بهتر بر انجام امور، مقام نخست وزیری ایران را قبول نمود
ابوريحان محمد بن احمد بيرونى
ابوريحان محمد بن احمد بيرونى(351-427 خورشیدی)، دانشمند برجستهى ايرانى، در رشتههاى گوناگون دانش، رياضى، جغرافيا، زمينشناسى، مردمشناسى، فيزيک و فلسفه، سرآمد روزگار خود بود.
زندگىنامه
در 18 دىماه 351 خورشيدى در شهرکاث، از شهرهاى ولايت خوارزم، به دنيا آمد. پدرش، ابوجعفر احمد بن على انديجانى، اخترشناس دربار خوارزمشاه در رصدخانهى گرگانج بود و مادرش، مهرانه، پيشينهى مامايى داشت. چنان که خود گفته است، پدرش را در پى بدگويى حسودان از دربار راندند و به ناچار در يکى از روستاهاى پيرامون خوارزم ساکن شدند و چون براى مردم روستا بيگانه بودند، به بيرونى شهرت پيدا کردند.
آشنايى بيرونى با امير نصر منصور بن عراقى باعث راهيابى او به دربار خوارزمشاه و مدرسهى سلطانى خوارزم شد که امير نصر آن را بنيانگذارى کرده بود. اما پس از چند سال در پى فروپاشى حکومت خاندان آل عراق بر خوارزم، به رى و سپس گرگان رفت و کتاب آثارالباقيه را در آنجا به نام شمس المعالى قابوس وشمگير نوشت.
بيرونى بين 38 سالگی به خوارزم بازگشت و مدتى را در دربار ابوالعباس مأمون ابن خوارزم بزيست. در زمان شورش خوارزم و لشکرکشى سلطان محمود غزنوى به خوارزم در آنجا بود و سلطان محمود او را در بهار46 ساله گی اش به غزنه برد. بيرونى در لشکرکشىها محمود به هندوستان همراه او بود و در اين سفرها با دانشمندان هندى آشنا شد و با آنان به گفت و گو نشست. زبان سانسکريت آموخت و اطلاعات لازم براى نگارش کتاب تحقيق ما للهند را فراهم کرد. بيرونى در 77 سالگى در غزنه درگذشت
محمدبن زکریای رازی
رازی یکی از دانشمندان بزرگ ایرانی سده سوم هجری است.
نیمه دوم سده سوم (ه- ق) را جورج سارتون در تاریخ علم، هم بدین عنوان "عصر" محمدبن زکریای رازی (251- 313 ه ق) (865-925) نامیده است. عصر رازی دوره اولین جنبش نوزایی فرهنگی اسلامی به شمار میرود که در وسیعترین محدوده زمانی خود فاصله میان سدههای سوم و چهارم را در بر میگیرد. این دوره را که اوج "تمدن اسلام" دانستهاند، شاهد ظهور یک طبقه متوسط دولت مند و متنفذی بود که با برخورداری از اشتیاق و امکانات کسب دانش و موقع اجتماعی به پرورش و پراکنش فرهنگ کهن مدد رساند.
رازی یکی از بزرگترین آزاد اندیشان تمام دنیای اسلام نامید بوده است. وی بزرگترین پزشک دنیای اسلامی و یکی از بزرگترین پزشکان تمام زمانها بوده است. اما چیزی که باعث شد مسلمانان به شدت رازی را تکفیر کنند، دیدگاه های رازی در مورد ادیان بود. رازی هیچ آمیختگی و همگونی ای را در میان فلسفه و دین نمیدید. در دو کتاب روشنگرانه که یکی از آنها بعدا یکی از معروف ترین کتابهای کفر آمیز آزاد اندیشان اروپایی (سه دغلکار 1) را نیز بطور مستقیم تحت تاثر خود قرار داد، تنفر و ضدیت خود از ادیان مبتنی بر وحی را آشکار کرد. در اینجا دو نظریه بنیادی از این اثر را باز خواهیم گفت:
همه انسانها برابر هستند، و بطور برابری دارای استعداد استدلال شده اند، و نباید استعداد استدلال خویش را در برابر ایمان کور دست کم بگیرند و از دست بدهند. این استدلال است که انسان را قادر میسازد تا حقایق علمی را مستقیما دریافت دارد. رازی پیامبران را بطور اهانت آمیزی "بزهای ریش بلند" میخواند و میگوید این بزهای ریش بلند هرگز نمیتوانند ادعا کنند که دارای برتری فکری و روحانی خاصی نسبت به بقیه هستند. در ادامه میگوید این بزهای ریش بلند در حالی که مردم را با غرق کردن خود در دروغهایی که از خود تراوش میکنند به اطاعت کور کوران از "گفتار ارباب" فرا میخوانند؛ ادعا میکنند که با پیامی از طرف خدا آمده اند.*رازی
ناصرخسرو
زندگىنامه
ابومعين حميدالدين ناصرخسرو قباديانى مروزى، در سال 394 هجرى در روستاى قباديان مرو، که اکنون در تاجکستان است، ديده به جهان گشود. جوانى را به فراگيرى دانشهاى گوناگون پرداخت و در سايهى هوش سرشار و روح پژوهشگر خويش از دانشهاى دوران خود مانند فلسفه، اخترشناسى، کيهانشناسى، پزشکى، کانىشناسى، هندسهى اقليدوسى، موسيقى، علوم دينى، نقاشى، سخنورى و ادبيات بهرهها گرفت. خود او در اين باره مىگويد:
به هر نوعى که بشنيدم ز دانش نشستم بر در او من مجاور
نماند از هيچگون دانش که من زان نکردم استفادت بيش و کمتر
با اين همه، چون ناصرخسرو از خانودهاى برخوردار و ديوانسالار بود، در سالهاى پايانى فرمانروايى سلطان محمود غزنوى به کار ديوانى پرداخت و اين کار را تا 43 سالگى در دربار سلطان مسعود غزنوى و دربار ابوسليمان جغرى بيک داوود بن ميکائيل ادامه داد. پيوستن او به دربار سرآغاز کامجويىها، شرابخوارىها و بىخبرىهاى او بود و گاه براى خشنودى درباريان با گفتههاى هزلآلود خود ديگران را به مسخره مىگرفت. خود او پس از آنکه از آن آلودگىها کناره گرفت، خود را به خاطر آن سخنان بيهوده اين گونه ملامت مىکند
رودکی
زندگینامه
رودکی، ابوعبدالله جعفر فرزند محمد فرزند حکیم فرزند عبدالرحمان فرزند آدم.
از کودکی و چگونگی تحصیل او آگاهی چندانی به دست نیست. در 8 سالگی قرآن آموخت و آن را از بر کرد و از همان هنگام به شاعری پرداخت.
َ
برخی می گویند در مدرسه های سمرقند درس خوانده است. آنچه آشکار است، وی شاعری دانش آموخته بود و تسلط او بر واژگان فارسی چندان است که هر فرهنگ نامه ای از شعر او گواه می آورد.
رودکی از روزگار جوانی آوازی خوش داشت، در موسیقی و نوازندگی چیره دست و پر آوازه بود. وی نزد ابوالعنک بختیاری موسیقی آموخت و همواره مورد ستایش او بود، آن چنان که استاد در روزگار کهنسالی چنگ خود را به رودکی بخشید. رودکی در همان دوره شعر نیز می سرود. شعر و موسیقی در سده های چهارم و پنجم همچون روزگار پیش از اسلام به هم پیوسته بودند و شعر به همراه موسیقی خوانده می شد. شاعران بزرگ آنانی بودند که موسیقی نیز می دانستند.
از هم عصران رودکی ،منجیک ترمذی (نیمه دوم سده چهارم) و پس از او فرخی (429 ق) استاد موسیقی زمانه خویش بودند. شاعران، معمولاً قصیده هایشان را با ساز و در یکی از پرده های موسیقی می خواندند. هرکس که صدایی خوش نداشت یا موسیقی نمی دانست، از راوی می خواست تا شعرش را در حضور ممدوح بخواند. رودکی، شعرش را با ساز می خواند
پور سینا
ابن سینا (شیخ الرئیس ابو علی سینا) یا پور سینا (980 - 1037) دانشمند, فیلسوف و پزشک ایرانی, 450 کتاب در زمینههای گوناگون نوشته است که تعداد زیادی از آنها در مورد پزشکی و فلسفه است. جرج سارتون او را مشهورترین دانشمند سرزمینهای اسلامی میداند که یکی از معروفترینها در همهٔ زمانها و مکانها و نژادها است. کتاب معروف او کتاب قانون است.
ابن سینا یا پورسینا حسین پسر عبدالله زاده در سال 370 هجری قمری و در گذشته در سال 428 هجری قمری، دانشمند و پزشک و فیلسوف. نام او را به تفاریق ابن سینا، ابوعلی سینا، و پور سینا گفتهاند. در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجةالحق شرفالملک شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن ابن علی بن سینا البخاری. وی صاحب تألیفات بسیاری است و مهمترین کتابهای او عبارتند از شفا در فلسفه و منطق و قانون در پزشکی.
«بوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی و شاید بزرگترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است زیرا تا عهد او هیچیک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزاي فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامهای از همه علوم معقول داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»(اموزش و دانش در ایران، ص125)
سعدی
سعدی در شیراز دیده به جهان گشود. خانوادهاش از دینآموختگان بودند و پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی، فرمانروای فارس شاغل بود. پس از درگذشت پدر، سعدی که هنوز نوجوان بود، به توصیه اتابک برای ادامه تحصیل عازم بغداد شد و در مدرسه مشهور نظامیه و دیگر حوزههای علمی آن شهر به دانشآموزی پرداخت. تا ۶۲۳ (هجری قمری) (۱۲۲۶ (میلادی)) سعدی به عنوان طالب علم در بغداد ماند و از محضر استادانی چون شیخ ابوالفرج جوزی و شیخ شهابالدین سهروردی بهره برد. پس از دانشآموختگی تصمیم به ترک بغداد گرفت ولی چون ایالت فارس ناامن و محل تاخت و تاز مغولان بود، به شیراز بازنگشت و برای حج گزاردن و جهانگردی یک رشته سفرهای طولانی را در پیش گرفت.
در این که سعدی از چه سرزمینهایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر است و به حکایات خود سعدی هم نمیتوان چندان اعتماد کرد، زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام و حجاز سفر کرده است و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنه، آذربایجان، فلسطین، یمن و افریقای شمالی هم دیدار کرده باشد. او در این سفرهای سخت ماجراهای بسیار از سر گذراند که اسارتش به دست فرانکها و بردگی در کار ساختمان برج و باروی شهر طرابلس از آن جمله است.
پس از حدود سی سال جهانگردی، وقتی سعدی به زادگاه خود بازگشت، مردی کهنسال بود (۱۲۵۵ (میلادی)) و ابوبکر بن سعد بن زنگی بر فارس حکومت میکرد. سالهای باقیمانده عمر سعدی به موعظه و نگارش گذشت. با استفاده از تجربهها و آموختههایش کتاب بوستان را در سال ۶۵۵ (هجری قمری) (۱۲۵۷ (میلادی)) به نظم، و گلستان را در سال ۶۵۶ (هجری قمری) (۱۲۵۸ (میلادی)) به نظم و نثر نگاشت.
خيام
حکیم عمر خیام (خیامی) در سال 439 هجری (1048 میلادی) در شهر نیشابور و در زمانی به دنیا آمد که ترکان سلجوقیان بر خراسان، ناحیه ای وسیع در شرق ایران، تسلط داشتند. وی در زادگاه خویش به آموختن علم پرداخت و نزد عالمان و استادان برجسته آن شهر از جمله امام موفق نیشابوری علوم زمانه خویش را فراگرفت و چنانکه گفته اند بسیار جوان بود که در فلسفه و ریاضیات تبحر یافت.
تلاشها
خیام در سال 461 هجری به قصد سمرقند، نیشابور را ترک کرد و در آنجا تحت حمایت ابوطاهر عبدالرحمن بن احمد , قاضی القضات سمرقند اثربرجسته خودرادر جبر تألیف کرد. خیام سپس به اصفهان رفت و مدت 18 سال در آنجا اقامت گزید و با حمایت ملک شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک، به همراه جمعی از دانشمندان و ریاضیدانان معروف زمانه خود، در رصد خانه ای که به دستور ملکشاه تأسیس شده بود، به انجام تحقیقات نجومی پرداخت. حاصل این تحقیقات اصلاح تقویم رایج در آن زمان و تنظیم تقویم جلالی (لقب سلطان ملکشاه سلجوقی) بود. در تقویم جلالی، سال شمسی تقریباً برابر با 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 45 ثانیه است. سال دوازده ماه دارد 6 ماه نخست هر ماه 31 روز و 5 ماه بعد هر ماه 30 روز و ماه آخر 29 روز است هر چهارسال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن 30 روز است و آن سال 366 روز است هر چهار سال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن 30 روز است و آن سال 366 روز می شود در تقویم جلالی هر پنج هزار سال یک روز اختلاف زمان وجود دارد در صورتیکه در تقویم گریگوری هر ده هزار سال سه روز اشتباه دارد
جنبش مازیار یک جنبش ملی بود
در تاریخ پر فراز و نشیب ما، دلاورانی که برای استقلال و آزادی ایران جان بر سر آرمانهای خود نهاده اند کم نیستند؛ که یکی از آنها مازیار است.
در پی شکست شاهنشاهی ساساني، تازیان کمکم بر بيشتر سرزمين ايران چیره شدند، و با استفاده از وابستگان خود با زور شمشير، زبان و فرهنگ خود را بر مردم ايران چیره كردند. اين روند در سالهاي حکومت امويان و عباسیان شتاب بيشتري گرفت. بيداري ايرانيان درزمان خلیفههای عباسي سبب شکل گرفتن انقلاب هایی دربخش هایی از ايران شد. از این جنبش ها، جنبش بابك ومازيار به سبب ملي بودن آن ها اهميت بیشتری دارد؛ بیشتر به این سبب که آن ها خواهان بازگشت به بزرگی های گذشته و به دين و كيش زرتشتي بودند.
جمشيد كاشاني ، پديدآورندهي چهار عمل اصلي رياضي
غياثالدين جمشيد كاشاني (790-832 قمري/1388-1429 ميلادي) زبردستترين حسابدان و رياضيدان برجسته و از بزرگترين مفاخر تاريخ ايران به شمار ميآيد. وي به تكميل و تصحيح روشهاي پيشين انجام چهار عمل اصلي حساب پرداخت و روشهاي نو و سادهتري براي آنها پديد آورد. بهراستي، كاشاني را بايد پديدآورندهي روشهاي كنوني انجام چهار عمل اصلي حساب (به ويژه ضرب و تقسيم) دانست. كتاب ارزشمند وي با نام مفتاح الحساب كتابي درسي، دربارهي رياضيات مقدماتي است و آن را از براي فراواني و گوناگوني مواد و نوشتهها و رواني گفتار سرآمد همهي آثار رياضي سدههاي ميانه ميدانند.
زندگينامه
جمشيد ملقب به غياثالدين، فرزند پزشكي كاشاني به نام مسعود نزديك سال 790 قمري (1388 ميلادي)، در كاشان چشم به جهان گشود. او در همهي آثارش خود را چنين شناسانده است: «كمترين بندگان خداوند، جمشيد، پسر مسعود طبيب كاشاني، پسر محمود پسر محمد ».
روزگار كودكي و جواني وي درست همزمان با اوج يورشهاي وحشيانهي تيمور به ايران بود. با وجود اين، جمشيد در همين شرايط نيز هرگز از آموختن علوم گوناگون دور نماند. پدرش مسعود، چنانكه گفتيم، پزشك بود اما شايد از علوم ديگر نيز بهرهي بسيار داشت.
سخنان به یاد ماندنی نادر شاه افشار
میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند . نادر شاه افشار
سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام . نادر شاه افشار
اسپارتاكوس ايراني
مورخاني كه در زمينه بپاخيزي هاي آزاديخواهانه بشر در طول تاريخ تحقيق كرده اند ، آغاز بپاخيزي بردگان سياهپوست در منطقه بصره به رهبري يك ايراني به نام «علي ورزنيني» از مردم ري را هشتم ژوئن سال 882 ميلادي نوشته اند. علي ورزنيني غلامان سياهپوست معروف به زنگي ( زنجي ) را برضد مالكان عرب آنان كه عمدتا از عوامل المعتمد خليفه عباسي وقت بودند تحريك كرده بود و گفته بود كه رفتار اربابان با آنان مغاير تعاليم اسلامي است و حق دارند بپاخيزند و زنجيرهاي اسارت را پاره كنند كه چنين شد.اين مورخان از علي ورزيني به عنوان اسپارتاكوس پارسي نام برده اند. اسپارتاكوس 12 قرن پيش از علي ورزيني ، بردگان را برضد دولت روم متحد ساخته و با كمك آنان دست به مبارزه مسلحانه زده بود.
قيام غلامان سياه در بصره هنگامي صورت گرفت كه المعتمد گرفتار استقلال طلبي ايرانيان از جمله صفاريان و سامانيان در گوشه وكنار وطن ما بود.
شاه عباس خطاب به فرستاده پادشاه اسپانيا: بحرين را جز با جنگ نمي توان از ايران گرفت
|
روزي كه دوباره ايرانيان سراسر ايران حاكم شدند
ايالت كرمان 27 ژوئن سال 967 ملادي (ششم تيرماه) به متصرفات فناخسرو ديلمي (عضدالدوله) پيوست. در آن زمان ايالت كرمان كه جنوب آن را خليج فارس و درياي عمان تشكيل مي داد به مراتب وسيعتر از امروز بود. با پيوستن كرمان به قلمرو عضدالدوله، سراسر ايران داراي حكومت هاي ايراني شد كه سامانيان و آل بويه سهم بيشتري داشتند.
فناخسرو معروف به عضدالدوله پسر ركن الدوله در اصفهان به دنيا آمده بود. پدر و دو عموي او از ديلمان( شمال ايران ) برخاسته بودند كه به همراه «ماكان كاكي» و مرد آويز پرچم استقلال ايران و جدا ساختن آن را از قلمرو خلفاي عباسي را برافراشته بودند و موفق به اين كار مهم شدند. بغداد به تصرف علي بويه (عماد الدوله) درآمد و از آن زمان، خلفاي عباسي تحت سلطه ايرانيان قرار داشتند.
رسيدن خبر قتل ابومسلم خراساني به توس و خشم خراساني ها
20 روزطول كشيد تا خبر قتل ابومسلم خراساني از بغداد به توس (خراسان) برسد و خشم خراساني ها [منظور خراسان بزرگ است كه اينك بيشتر اراضي آن در افغانستان، ازبكستان و تركمنستان واقع شده اند] را باعث آمد. ابومسلم خراساني 5 ژوئن سال 755 ميلادي در عراق به تحريك منصور خليفه عباسي ترور شده بود.
قيام هواداران ابومسلم اگرچه سرانجام به استقلال ايران انجاميد، ولي در آن ايام به جايي نرسيد. ابومسلم كه ژنرالي در خراسان بود در سال 737 ميلادي، پس از تصرف شهر مرو، بر ضد حكومت بني اميه قيام كرد و به خلافت آنان پايان داد و خلافت را به عباسيان منتقل ساخت . طولي نکشيد که ابو مسلم متوجه شد عباسيان هم در دنيا پرستي دست كمي از امويان ندارند و به انتقاد از آنان پرداخت و همين امر باعث شد كه منصور خليفه عباسي احساس خطر كند و او را از ميان بردارد.
يعقوب ليث و دستور مهم ميهني او پس از تصرف كرمان
يعقوب ليث صفار، قهرمان ملي ايرانيان كه تصميم به پايان دادن به حكومت عرب بر ميهن گرفته بود 16 ژوئن سال 868 ميلادي شهر كرمان را آزاد كرد.
در كرمان بود كه يعقوب دستور اكيد داد به زباني كه او نمي فهمد (عربي)، مكاتبه نكنند. از زمان تصرف ايران به دست اعراب مسلمان، تا آن زمان مكاتبات اداري به زبان عربي صورت مي گرفت. از زمان صدور دستور يعقوب ليث بود كه «فارسي» بار ديگر زبان رسمي شد و رونق گرفت. يعقوب بود كه خواست كه براي حروفي كه در عربي نيست و در فارسي تلفظ مي شود،
روز کشته شدن یگانه سردار بزرگ ایران بابک خرم دین
بنای قلعه در پنجاه کیلومتری شمال شهرستان اهر و از ارتفاعات غربی شعبه ای از رود بزرگ قره سو و در سه کیلومتری جنوب غربی کلیبر واقع است. بنای جمهور مرکب از قلعه و قصر است بر فراز قله کوهستانی با نام جمهور در ارتفاع بیش از 2300 تا 2600 متر از سطح دریا. اطراف این قله را از هر طرف دره هایی به عمق 400 تا 600 متر فرا گرفته است و تنها یک راه به اصطلاح (بز رو) دارد. از کلیبر تا قلعه بذ 3 کیلومتر راه صعب العبور را باید طی نمود ولی بعد از صعود به قله و ورود در قلعه رنج راه به کلی از بین می رود. بعد از حمله اعراب به ایران جنبشهایی بوجود آمد که یکی از آنها به رهبری بابک خرمدین بود که مقر جنبش در طول مبارزه در قلعه ای که بعدها به دلیل شجاعت و درایت بابک نام او را به خود گرفت بود. از جمله وقایع مهم و جالب زمان بابک آوردن دین خرمدین است که خود او رهبرش بود.
ابن سينا
فلسفه اسلامى که با کندى در قرن دوم هجرى، فارابى در قرن سوم و اخوان الصفا در قرن چهارم هجرى آغاز شده بود، با نبوغ ابن سینا در اوایل قرن پنجم هجرى توسعه، تکامل و نظام ویژه اى یافت و بحق مى توان وى را میراث دار فلسفه یونان و یک فیلسوف مشایى دانست، به نحوى که توانست منش عقلانى ارسطو را درک کرده و در ذهن توانمند خویش بپروراند و ماحصل اندیشه اش را در قالب آثار ارزشمندى چون شفا، نجات، اشارات، دانشنامه علایى و… ارائه دهد.(۱) ابن سینا برخلاف نظر ابن رشد که وى را متکلم اشعرى معرفى مى کرد و مى گفت که از آراى ارسطو عدول کرده است و برخلاف عقل سخن گفته است، یک فیلسوف و بلکه از برترین فلاسفه جهان به شمار مى رود. ابن رشد، همچون مدیرى حلقه به گوش، به ارسطو به عنوان مرشد نگاه مى کرد(۲) و فقط به شرح آثار وى مى پرداخت تا آنجا که وى را مى توان فقط یک شارح و مقلد ارسطو نام برد.(۳) اما ابن سینا در مقام یک فیلسوف و با عقل فلسفى نقاد، سعى کرد علاوه بر شرح و