گردآوری از ایرانیان ساکن استرالیا . برداشت این نوشتار با ذکر نام و آدرس پایگاه آزاد است
مشاهده می کنيد که پرهيز از استفاده از ساز و آلات در موسيقی مذهبی از ادوار گذشته تاريخی وجود داشته و اثرات آن تا به امروز هم به چشم می خورد.
مسئوليت اجراي سرودهای مذهبی با موبدان خوش آواز بوده و به قول "استرابو" دانشمند يونانی اين نغمه ها منحصر به مفاخر پهلوانی و مناجات با يزدان بوده است. شايان ذکر است که امروزه بازمانده هايی از اين آئين کهن هنوز هم در فرهنگ ايران ديده مي شود.
هرودوت همچنين می نويسد :
"ايرانيان براي قرباني در راه خداوند و مقدسات خود، کشتارگاه و آتشکده ندارند و بر قبور مردگان شراب نمی پاشند. در عوض يکی از پيشوايان مذهبی حاضر می شود و يکی از سرودهای مذهبی را می خواند."
اما در دوران هخامنشی موسيقی نوع ديگری هم موجود بوده است. يکی از انواع ديگر، موسيقي رزمي یا جنگی بوده است.
گزنفون ديگر مورخ يونانی در کتاب "سيروپيديا" می نويسد :
"کوروش کبير به عادت ديرينه، در موقع حمله به ارتش آشور سرودی را آغاز کرد و سپاهيان او با صدای بلند آنرا خواندند و بعد از پايان سرود، آزادمردان با قدمهای مساوی و منظم به راه افتادند. کوروش در وقت حمله به دشمن سرود جنگي را آغاز کرد و سپاهيان با او هماهنگ شدند."
"کوروش براي حرکت سپاه دستور داد سربازان با شنيدن صدای شيپور قدم بردارند و حرکت کنند، زيرا صدای شيپور علامت حرکت است."
اين سروده ها براي بر انگيختن حس شجاعت و دليری سربازان اجرا مي شد و گزنفون اضافه می کند که :
"کوروش از کشته شدن سربازان طبری و طالشی مغموم شد و برای مرگ سربازان مازندرانی و طالشی سرودی خواند و اين همان سرودی است که در ادوار بعد در مراسم موسوم به 'مرگ سياوش' خوانده می شد."
اين مراسم هنوز هم در بين بسياری از طوايف ايرانی وجود دارد و بنام "سوگ سياوشان" يا "سووشون" معروف است و بقايای اين آئين قديمی حتی در مراسم آئينی ايران بعد از اسلام نيز ديده مي شود.
از دوران هخامنشی سازهايی باقيمانده است از آن جمله مي توان به کرنا، ني، شيپور، کوس (نوعي ساز ضربی)، درای و سنج اشاره کرد.
در سال 1336 هجری شمسی در کاوشهای تخت جمشيد در حول و حوش آرامگاه اردشير سوم ، يک شيپور فلزي به طول 120 سانتی متر به دست آمد که شبيه کرنای است. قطر دهنه آن 50 سانتيمتر و جزو سازهای جنگي محسوب مي شود.
اما نوع ديگری از موسيقی بنام مجلسی نيز در آن روزگار مرسوم بوده است. موسيقی مجلسی يا همان بزمی از دير باز در تمدن ايران وجود داشته است. آوازهای فراغت، سرودهای شادی و سرور، در جلسات بزم بکار می رفت و سازهای ويژه و شيوه اجرای خاص خود را داشت.
گزنفون و هرودوت هر دو از اين نوع موسيقی نام برده اند و ديگر مورخ يونانی "آتنه" در اين باره نوشته است که :
"در جشن مهرگان که در حضور شاهنشاه هخامنشی برگزار می شد، نوازندگان و خوانندگان با اجرای برنامه هايی در مجلس شرکت می کردند و خوانندگان و نوازندگان در آن جشن ها سهم اساسی داشتند."
هرودوت از وجود تعداد زيادی موسيقيدان در عصر هخامنشی ياد می کند و می نويسد که آنها در دربار نيز زندگی مي کردند و در روزهای جشن همچون مهرگان، سده، نوروز و ... به دربار خوانده می شدند و شادی و سرور برپا مي کردند.
گزنفون نيز می نويسد :
"کوروش براي کياخسار تعدادی از موسيقيدانها را برگزيد ... اسکندر مقدونی از خزانه کوروش 320 فقره از آلات موسيقی را بدست آورد ..."
و جالب اينجاست که در سفرنامه فيثاغورث نيز به مراسم تاجگذاری داريوش اشاره شده است :
"حدود 360 دختر خنياگر (نوازنده يا خواننده) به آوزاخوانی و نوازندگی می پرداختند
حکایت پانته آ و عشقش به آبراداتس یکی از ترازیک ترین داستان های تاریخی است که ارتباطش با کوروش بزرگ بر جذابیت آن افزوده و از جمله روایت های تاریخی است که رفتار و منش کوروش را به تصویر کشیده:
پانته آ زن زیبایی بود از اهالی شوش که بعد از به اسارت در آمدن به دست مادها در خیمهٌ ممتاز و باشکوهی به کوروش کبیر ارائه گردید. گفته اند که او زیباترین زن آسیا می بوده است. کوروش چون دید شوهر پان ته آ، آبراداتس، غایب است، او را به آراسپ مادی، که از زمان کودکی دوست کوروش بود، سپرد تا از وی تا بازگشت آبراداتس نگهداری نماید. کوروش حتی به دیدار پان ته آ نرفت و دلیل آنرا چنین بیان نمود: "من نمی خواهم این زن را ببینم زیرا می ترسم که فریفته ٔ زیبائی او گشته زن را به شوهرش پس ندهم." آبراداتس به پاس جوانمردی کوروش کبیر از وفاداران وی گردید و در طی جنگ با مصری ها کشته شد. پان ته آ از غم از دست دادن آبراداتس خود را با خنجری بر مزار وی کشت. بعد از این واقعه، با مراقبت کوروش کبیر مراسم دفن باشکوهی برای پان ته آ و آبراداتس بعمل آمد و مقبره ٔ وسیعی برای آنان ساخته شد.
خورشید هنوز در پشت کوههای باختر فرو نرفته بود که کورش پادشاه ایران دستور داد سپاه در نزدیکی شهر ایلام اردو بزند همه سرخوش از پیروزی خود بر بابل بودند .
در آن هنگامه پیر زن و پسر جوانی به اردوگاه آمده و نزد پادشاه ایران از کارمند مالیات شهرشان شکایت نمودند . پس از تحقیق معلوم شد آن کارمند هر ساله بیش از آنچه دولت در نظر گرفته از مردم خراج می ستاند .
آن شب کورش پادشاه ایران در همان اردوگاه سرپرست خزانه دارای و مالیات فرمانروایی را از کار برکنار نموده و کس دیگری را به کار گمارد .
اندیشمند کشورمان ارد بزرگ می گوید : ریشه کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست و مدیر ناتوان است . و هم او در جایی دیگر می گوید : فرمانروا در برکناری کارمند نابکار زمانی را نباید از دست دهد چون سیاهی کار بزهکار در دید مردم خیلی زود دامن او را نیز خواهد گرفت .
گفته می شود که پس از برکناری مدیر خزانه داری سه نفر از سرپرستان و اشراف کشور نزد فرمانروای ایران آمده تا پادشاه ایران را از تصمیمی که گرفته است باز دارند . کورش هخامنشی نه تنها از رای خود بر نگشت بلکه آن سه تن را هم از کار برکنار نمود و گفت : اگر تخم بدکاری از خاک ایران کنده نشود آرامشی نخواهیم داشت .
یاسمین آتشی
تمیستوکل پادشاه یونان در آرزوی کاخی به زیبایی تخت جمشید بود یکی سرداران خویش که زبان ایرانیان را می دانست فرا خواند و به او گفت شنیده ام سنگ تراشی بنام مازیار و شاگردش بانو گلدیس پرسپولیس را همچون جواهرات تراش داده اند آنهم به گونه ایی که پیک های سرزمینهای دیگر از این همه زیبایی در شگفت شده اند به ایران رو و به هر گونه که امکان دارد این دو را به یونان بیاور می خواهم آنها پرسپولیس زیباتری در آتن بسازند . آن فرمانده یونانی با چند سرباز دیگر با تن پوشی ایرانی به سرزمین ما آمده و پس از چندی با دو هنرمند ایرانی بازگشت . در حالی که دست های آنها بسته ، رویشان زرد و بسیار نحیف و لاغر شده بودند . تمیستوکل دستور داد دست های آنها را باز کنند و به آنها گفت می خواهم هنرمندان یونانی را آموزش دهید و با کمک آنها کاخی باشکوه تر از پرسپولیس برایم بسازید .
مازیار سالخورده گفت نقشی که بر دیوارهای تخت جمشید می تراشیم همه عشق است ما نمی توانیم خواسته شما را انجام دهیم پادشاه یونان تمیستوکل برافروخت و آن دو را به زندان افکند . مازیار و بانو گلدیس یک سال در بدترین شرایط شکنجه شدند اما برای اجنبی خدمتی نکردند تا اینکه خشایارشاه پس از شکست دادن یونان و فتح آتن آن دو هنرمند دلیر و میهن پرست ایرانزمین را آزاد و به همراه خود به ایران بازگرداند و به هر دوی آنها هدیه های ارزشمندی داد .
به آتوسا دختر کورش گفتند : مردی پنج پسرش در راه ایران از دست داده و در رنج و سختی به سر می برد و هر کمکی به او می شود نمی پذیرد دختر فرمانروای ایران زمین با چند بانوی دیگر به دیدار آن مرد رفت خانه ایی بی رنگ و رو می بیند که گویی طوفانی بر آن وزیده است پیرمردی که در انتهای خانه بر صندلی چوبی نشسته است پیش می آید و می گوید خوش آمدید .
آتوسا می گوید شنیده ام پنج فرزندت در جنگ شهید شده اند و آن مرد می گوید همسرم هم از غم آنها از دنیا رفت .
آتوسا می گوید میدانم که هیچ کمکی از طرف ما نمی تواند جای آنچه را که از دست داده ای بگیرد اما خوشحال می شویم کاری انجام دهم که از رنج و اندوهت بکاهد .
پیرمرد گفت اجازه دهید به سربازان ایران در باختر کشور بپیوندم .
می خواهم برای ایران فدا شوم . آتوسا چشمهایش خیس اشک می شود و به همراهانش می گوید در وجود این مرد لشکری دیگر می بینم .
دو ماه بعد به آتوسا خبر می دهند آن پیر مرد مو سفید هم جانش را برای میهن از دست داد .
آتوسا چنان گریست که چشمانش سرخ شده بود . او می گفت مردان برآزنده ایی همچون او هیچگاه کشته نمی شوند آنها آموزگاران ما هستند .
و به سخن دانای ایرانی ارد بزرگ : برآزندگان و ترس از نیستی؟! آرمان آنها نیستی برای هستی میهن است.
همانطور که گفته شد در زمان کی خسرو ملوک الطوایفی ایجاد می شود، و پادشاهی کرمان + مکران به شخصی با نام اشکش (شاهنامه ) واگذار می شود. مکران = سوریه, حران ... و کرمان = کرمانشاه میباشد. مرز های امروزی را فراموش کنید. این محل را با عنوان یک ایالت از پادشاهی ایران در نظر بگیرید، که پس از فتوحات اسفندیار هروم نیز به آن افزوده شده است.
لغت اسکندر را تجزیه و تحلیل کنیم، که به نظر نام او نیست و تنها لقبی برای اوست.
1 ــ در تاریخ هرودوت (اصلی) به افسانه های زن ربایی اشاره شده است، که هرودوت (اصلی) علت اصلی جنگ های ایران و یونان را همین میداند. در افسانه "یو و گوگس" آمده است: بنا بر قول ایرانیان که در تاریخ تبحر دارند, باعث شروع اختلافات و نزاع فینیقی ها بودند، که بعد از آنکه به سواحل مدیترانه مهاجرت کردند، شروع به مسافرت های دور و دراز نموده، اجناس مصری و آشوری را به "بودارگس" هلاس امروزی می بردند. در این مکان دختر پادشاه "یو" دختر "ایناکوس" به کنار دریا می آید، و فینیقی ها این زن یونانی را می ربایند، و به مصر می برند. چندی بعد عده ای از یونانیان که از مردم جزیره کرت "صور" بودند، در سواحل فینیقیه پیاده شده، و از شهر "آ" واقع در "گلخیس" دختر پادشاه "اروپه" مادانه را ربوده و با خود میبرند. بعدها بنابر نظر راویان مزبور, اسکندر پسر پرپام که این اتفاق را به یاد داشت, بران شد که با حمله و تعرض، زنی از یونان برای خود به چنگ آورد، پس هلن را به غنیمت ربود.
اگر به ماخذ خود یونانیان نیز رجوع کنیم می بینیم که "این پدر تاریخ جهان!" آنان نیز اسکندر را نام یا لقب یونانی نمی داند، که هیچ او را دشمن یونانیان می خواند. در مورد محل این افسانه جای شک و تردید می باشد، چه که فنیقیه در ساحل دریای مدیترانه و صور = تروی در جنوب آن است، و این همان منطقه مکران در تاریخ ایران می باشد. چطور محل تروی این افسانه را در شمال غربی ترکیه امروزی تشخیص داده اند!؟ در مورد محل و واقعیت این افسانه ها هر که هر جور صلاح می داند قضاوت کند. آنچه مسلم است از زبان شخص هرودوت "اسکندر پسر پرپام نه تنها یونانی نیست که دشمن یونانیان می باشد" و این جملات او آنچنان واضح و روشن است، که نیازی به هیچگونه تفسیر و تعبیر نمی باشد.
2 ــ حال که اسکندر لقبی یونانی نیست آن را ریشه یابی کنیم: اس + محل این ترکیب در بسیاری از نام های پادشاهان دیده می شود. نمونه روشنی از آن نام بردیا از زبان یونانیان است. بردیا = اسمردیس در نوشته یونانیان است. اس مردیس یا بهتر بگوییم اس مدیس یعنی پادشاه (تک خال) مادها. جالب آنکه یونانیان بردیا را تک خال (پادشاه, والی, ساتراپ) ماد می دانستند. و ما می دانیم که او ولایت باختریش (باکتریا ,بلخ) را از جانب پدر داشته است. این هم سندی دیگر بر اینکه باکتریا در منطقه مادها است، و بلخ امروز در شرق ایران نیست. نمونه های دیگر اس + محل: اس تیاک = اژدی هاک فارسی که حداقل دوبار در تاریخ ایران این نام به وضوح آمده است: 1. ضحاک تازی، 2. پسر هوخشتره پادشاه مادها. نمونه های دیگر این ترکیب: اس فیان ( پدران در شجره نامه جمشید در بندهش), اس بن, اس پاتیه, اس پارت و..... می باشند. اس به معنی تک خال در زبان فارسی امروزی را شاید بتوان به معنی پادشاه یا والی در نظر گرفت، و اس + محل را لقبی بر پادشاه آن منطقه تصور کرد.
لغت اسکندر هم میتواند به شرح بالا اس + کندر باشد، و هم میتواند اسک + اندر:
فرآوردههاي صنعتي نيز مي توانند حضوري مؤثر داشته باشند. دستآوردهاي ديني و اجتماعي،تجارت همزيستي،تحول زيستگاهها و همه و همه بخشهاي اساسي همزبانيهاي بينالمللي را تشكيل ميدهند. از اين ميان ناگفته پيداست كه بيشترين سهم ايرانيان همانا تعالي فرهنگي در حوزههاي انديشه و باورهاي بزرگ و پيشتازانه است. « پارس » با داشتن عناصر بي بديل تاريخي و يادگارهاي ارزشمند از اقوام گذشته، همواره پايتخت فرهنگي ايران شمرده شده و ميشود.نگين ارزشمند اين پايتخت نيز مجموعه كم نظيري است كه در اين نوشته از نگاهي ويژه مورد بررسي قرار ميگيرد . به اين ترتيب ، « پارسه» و « پارسيان» سهم چشمگيري از گويش عالم فهم و زبان گفتگوي جهاني ايرانيان را به عهده دارند. در بررسي فرهنگ جهاني ايرانيان ، به قدرت رسيدن پارسيها در ايران ـ در حدود سده پنجم پيش از ميلاد ـ از اين جهت كه دولتي تقريبا فراگير و جهاني تأسيس كردند و قسمتهاي عمده دنيا ـ غير از بخشي از يونان و … ـ را تحت سلطه و تأثير فرهنگ و بينش ژرف خود قرار دادند،داراي اهميت ويژهاي است . امپراطوري بزرگ هخامنشي براي اولين بار در جهان باستان ،با حكومت مركزي مقتدر ،به عنوان مصداق واقعي جهان وطني مطرح ميشود . بررسي اين ويژگيها از طريق مطالعه دو منبع اصلي يعني بقاياي معماري و همچنين معدودي كتيبههاي ارزشمند كه تا كنون باقي مانده،و در حقيقت مستندات ملموس و بازماندههاي فيزيكي قابل اطمينان تحقيقات شمرده ميشوند،ممكن است . در اين ميان تقريبا در بين اغلب محققين اين اتفاق نظر وجود دارد كه « تخت جمشيد» فشردهاي است از اين اطلاعات قيمتي. بنايي كه گويي براي همه زمانها و همه انسانها ساخته شده است و پيكرة سترگ راه پلة ورودي آن ـ همه از تخته سنگهاي يك تكه ـ هردم آدمي را به دنيايي ديگر، دنيايي سرشار از يگانگي و جاودانگي خواهد برد. « تخت جمشيد» بناي خيره كنندهاي است كه در چهل و پنج كيلومتري شهر شيراز امروزي و در نزديكي شهر مرودشت ،بر صفهاي وسيع به ابعاد تقريبي 274 457 متر و با تسطيح حجم انبوهي از كوه،به دستور داريوش بزرگـ منتخب اهورامزدا و پسر ويشتاسب ـ از سال 521 پيش از ميلاد ايجاد شده است. ساختمانهاي مجلل آن در طول چند قرن به تدريج شكل گرفته كه هر كدام به تنهايي قابل توجه و بحث معماري و آئيني ميباشند. در اجزاي آن جلال و عظمت با دقت و ظرافتي غير قابل توصيف در آميخته است. اين حجم از سنگ با نقوشي اينچنين دقيق و لطيف، كه حكايت از صبر و حوصله أي ستودني و مديريتي عالي دارد واقعا نميتواند نظيري داشته باشد. اتفاقي كه بدون اعتقادات قلبي ميسر نيست. جلاي سنگهاي آن بي ترديد از شفافيت هنرمندان و انديشههاي پاك سرچشمه گرفته است. در زمستان و تابستان به ترتيب دو مركز بزرگ ايرا باستان يعني « هگمتانه» (احتمالا به معناي محل جمع شدن) يادگاري از حكومت مادها، در نزديكي شهر همدان امروزي و كاخ عظيم « آپادانا» در شهر تاريخي شوش دانيال ـ پايتخت قديمي عيلام ، كه هنوز بقاياي اندك آن نشانگر وسعت و شكوه راستين آن در هنگام آباداني است. ـ بيگمان دو پايتخت اداري ـ سياسي هخامنشيان بودهاند. بنابراين ميتوان به بناهاي بي نظير « تخت جمشيد» در مرودشت فارس با نگاهي فراتر از يك مركز قدرت حكومتي و سياسي نگاه كرد. خاطرات برگزاري مراسم مذهبي و آئيني ،از جشنها تا تدفين شاهان در دامنه كوه رحمت و … نيز دليل ديگري است بر اينكه مجموعه مذكور با انديشهأي فراتر از زندگي روزمره اداره ميشده است. بسياري از جزئيات معماري نيز گواه اين انتخاب است .
قدمت درخت ارس در روستای سرانی در شهرستان شیروان، به دوره پیش از هخامنشیان باز می گردد، یعنی نزدیک به 3 هزار سال پیش.
درخت ارس سرانی، یکی از جاذبه های گردشگری بی همتا در استان خراسان شمالی است که گفته می شود قدمت آن به دوره پیش از حکومت هخامنشیان بر ایران بزرگ، باز می گردد. این درخت کهنسال در منطقهای کوهستانی، نزدیکی روستای سرانی و در فاصله 52 کیلومتری شمال شهر شیروان (نزدیکی مرز ایران با ترکمنستان) قرار گرفته است.
مدیر کل میراث فرهنگی و گردشگری خراسان شمالی می گوید این درخت در داخل دامنههای اطراف روستا که دارای پوششی وسیع از جامعه درختان ارس است قرار گرفته و تنه آن قطری معادل 270 سانتیمتر دارد.
به گفته کاظمی، طبق بررسیهای صورت گرفته درخت یاد شده کهنسالترین ارس موجود در استان خراسان شمالی است. گفته می شود ریشههای قطور این درخت ارس از خاک بیرون آمده و زیبایی خیره کنندهای را سبب شده است.
مدیر کل میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری استان خراسان شمالی، توضیح می دهد: "این درخت ارس به دلیل عظمت و بزرگی آن به راحتی توجه هر عابری را به خویش معطوف میسازد و نزد اهالی روستا نیز از اهمیت خاصی برخوردار است."
وی قدمت این درخت تنومند را حدود 2 هزار و 700 سال عنوان کرد و گفت: این داشته ارزشمند جزو 3 درخت بسیار کهنسال شناخته شده در کشور به حساب میآید و این موضوع مورد تایید موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور نیز قرار گرفته است.
این درخت کهنسال با توجه به قدمتی که دارد، توانسته با آب و هوای منطقه به خوبی سازگاری پیدا کند و وضعیت زیستی آن به صورت شاداب و سبز است.
اوضاع اجتماعی :
پایه و اساس زندگانی اجتماعی آن روزگار ، کشاورزی بوده . دراین دوره مأموران دولتی مخصوصی وجود داشت که ناظر در امور کشاورزی و متصدی وصول مالیاتها بودند .
حمایت ویژه هخامنشیان از گسترش کشاورزی
پادشاهان هخامنشی به کسانی که زمینهای بایر را تبدیل را اراضی زراعتــی یا پرداخت می کردند و به احداث قنوات می پرداختنــد ، پاداش خوبـی مـی دادند .
دامداری و صنایع دستی
دامداری رواج فراوان داشت و اسبهای نسا که در ماد پرورش می یافتند ، شهرت بسزایی داشتند . هر ایالت و شهری به صنعت دستی خود مشهور بود .
بازرگانی و امور مالی
در بابل و بین النهرین بازرگانی رواج فراوان داشت . بانکهایی که برای توسعة تجارت و کشاورزی به مردم وام می دادند ، تشکیل شده بود که معروفترین آنها دو بانک برادران اگیبی و پسران موراشو در بابل بوده است .
امیــران و بزرگان و دستگاههای اداری و مذهبی ، کارگرانی داشتند که آنان را « مانیا » می خواندند . بر اینان که بردگانی بیش نبودند داغ می نهادند و در امور ساختمانی و کشاورزی و صنعت از وجودشان استفاده می کردند . اینان از اسیران جنگی بشمار می رفتند و آنان را غالباً در روستاها ساکن می دادند .
هرودوت مورخ یوانانی كه در سده پنجم قبل از میلاد می زیسته و با چند تن از شاهان هخامنشی همزمان بوده است. دراین زمینه چنین می نویسد:«ایرانیان به فرزندان خود از پنج سالگی تا بیست سالگی آداب نیكوی زرتشتی و بویژه سواری تیراندازی و راستگویی می آموختند. آنها دروغ گویی را بدترین عیب می دانستند. و برای آنكه ناگریز به انجام این كار زشت نشوند حتی از وام خواستن نیز خودداری می كردند، چرا كه ممكن بود وامدار به جهتی ناگزیر به دروغگویی شود. آنان از آداب دهان افكندن در آب و در رهگذرها و در نزد دیگران اباء داشتند. در آب روان دست و رو نمی شستند و آنرا به ناپاكی نمی آلودند. ایرانیان كهن فرزندان خود را از دوران كودكی به ورزش هایی مانند دویدن، تحمل سرما و گرما،بكار بردن سلاح های گوناگون، سواری و ارابه رانی عادت می دادند و بزرگترین صفات آنان مردانگی، رشادت و دلاوری بود.
از دیگر ویژگیهای ایرانیان محترم داشتن همسایه بود، به كسانی كه در راه نگهداری میهن و حفظ كشور خدماتی عرضه داشته بودند، پاداش های بزرگ می دادند. از رشوه گیری ، دزدی و تصرف در مال دیگران خودداری می كردند. از پرخوارگی و شكم پرستی پرهیز داشتند. به هنگام راه رفتن چیزی نمی خوردند. و شكار را به اعتبار جنبه ورزشی آن دوست داشتند. دستورات زرتشت در زندگی ایرانیان آن زمان جنبه عملی پیدا كرده بود و همین مساله مهم سبب برجسته تر شدن ویژگی های اخلاقی آنان نسبت به اقوام دیگر می شد
آنجا که می توان به گذشته رفت، نخستین جایگاه های دانش در جهان باستان مصر، بابل و ایلام بوده اند که در میان آنها بابل اهمیت ویژه ای یافت. ایلام نخستین دولتی است که در هزاره ی چهارم پیش از میلاد مسیح بازرگانی میان کشوری را پدید آورد و این کار پیشرفت در دانش های کاربردی چون کاشی سازی و شیشه گری را موجب شد. ورود ایرانیان به ایران و آمیزش با مردم بومی آن و همچنین اشنایی با فرهنگ ایلامی و از این ها گذشته آموزه های زردشت پیامبر بزرگ ایران باستان در بزرگداشت راستی و حقیقت گرایی، ایرانیان را به دانش آموزی فرا می خواند.
بنیاد فلسفه ی جهان از آموزه های زردشت سرچشمه می گیرد و این حقیقتی است انکار ناپذیر. ایرانیان با بهره گیری از آموزه های زردشت به استدلال و منطق رو آوردند. تاثیر پذیری پلاتو(افلاطون) از فلسفه و نظام اجتماعی ایران برکسی پوشیده نیست. از هرمیپوس یونانی نقل شده که: اوستا به یونانی برگردانده شده بود و گویا بسیاری از فرزانگان یونانی از جمله افلاطون آن را خوانده بودند. سیسه رو نویسنده ی رومی کتاب " ماهیت بد و خوب" خود را برپایه ی آیین زردشت و باورهای او نگاشته است.و درکتاب دیگرش "درباره ی درستی" بسیاری از آموزه های زردشت را رونویسی کرده است.
با نگاهی گذرا به سیر دانش و فلسفه در یونان که اکنون آن را گاهواره ی دانش می نامند در می یابیم که دانشمندان و اندیشمندان یونانی همه پس از روی کارآمدن دولت هخامنشی و ایجاد ارتباط میان خاوران و خوربران پدید آمدند. گسترش دانش در یونان بسیار مقطعی بوده است و گواه آن این است که با تغییر شرایط سیاسی در روزگار ساسانی بسیاری از بزرگان یونان به ایران کوچیدند و در دانشگاه گندی شاپور به علم آموزی ادامه دادند.
گزارش های یونانی از سده ی ششم پیش از میلاد از آمدن دانشمندان یونانی به ایران برای فراگیری دانش حکایت می کنند. برای نمونه پیتاگورس (فیثاغورس) که از نخستین فرزانگان و ریاضیدانان یونانی است بیست سال در ایران و بابل بسر می برده است. در زندگینامه ی او نوشته شده که وی دانش مغان را آموخته است. اما این دانش مغان چه بوده است؟
مروری بر نامگئاری آثارتاریخی هخامنشیان نامگذاری آثارتاریخی هخامنشان درطول تاریخ با گزیده هایی از نوشته های باستان شناس معروف
"دکتررضا مرادی غیاث آبادی" تحت عنوان "آیندگان این گناه را بر ما نمی بخشایند"
و همچنین "شهریار سیروس" تحت عنوان " یک نام جعلی برای یک مظهر هویت ملی "
و گزارش های باستان شناس نامی
شادروان "علی سامی" بررسی میگردد:
دکتر مرادی غیاث آبادی میگوید:
روی سخن من در اینجا نه با آنان كه آگاهانه به تحریف تاریخ ایران دست مییازند؛ بلكه با برخی دوستان عزیزی است كه از عشق و مهر به میهن خود سرشارند، اما ناآگاهانه و با تعصبهای بیجا بیش از دیگران به پیشینه تاریخ و فرهنگ ایران صدمه میزنند. اینان كه بیگمانم سرافرازی میهن خود را آرزو دارند؛ تصور میكنند كه باورهای امروزی آنان باشكوهتر از واقعیتهای گذشته است.
تاریخ ایران باستان و سرگذشت فرهنگ و تمدن دیرینه آن، بمانند كتاب قطوری است كه بسیاری از صفحات آن آشفته و مغشوش شده است.
بسیاری از برگهای آن در مرور زمان، از بین رفته و یا آنرا از بین بردهاند.
تاریخ ما، همچو تاریخ بسیاری از دیگر ملل كهنسال، همانند "جورچینی" است كه قطعات آن پریشان و مفقود و مجعول گردیده است.
بازیابی تاریخ راستین فرهنگ و تمدن ایران، پیدا كردن برگها و قطعات نابود شده و جعل شده آن، به روش علمی صحیح نیازمند بوده و لازمه تردیدناپذیر این روش علمی، باریكاندیشی، ژرفنگری، دوری از تعصب و پیشداوری و مراجعه به منابع موثق مكتوب یا یافتههای باستانشناختی است.
امروزه برخی از ما در كمال حق ناشناسی دانشمندانی همچو
"آبایف"،
"راولینسون"،
"تالستوف"
و "دیاكونوف" (مؤلف تاریخ ماد)
را در حالی به بهانههای مختلف به باد سرزنش میگیریم كه هنوز خود نتوانستهایم اثری در حد "تاریخ ماد" تألیف كنیم و هر آنچه كردهایم، رونویسی پر اشتباهی از همان كتاب است كه هر جای آنرا خوش نداشتهایم به ضرب قیچی و در مغایرت با شرط امانت علمی، بریده و به كنار نهادهایم (سنتی كه اخیراً بسیار متداول شده است).
هیچیك از حدود دویست كتاب و مقاله آبایف به فارسی ترجمه نشده و در واقع خوانده نشده است.
گزارش كشف كهنترین اسطرلاب ایران و جهان بدست تالستوف در خوارزم هیچگاه در ایران منتشر نشد.
از "راولینسون" نخستین رمزگشای خط میخی فارسی باستان با عنوان گنجیاب یاد میكنیم؛ در حالیكه پیش و پس از او حتی یكنفر از ما كتیبه داریوش در بیستون را نسخهبرداری نكرد كه هیچ، بلكه این كتیبه را هدف تیراندازیهای بازیگوشانه خود قرار دادیم.
چنان به آن بیالتفات شدیم تا اینكه در غوغای دود كارخانهها و جادهها و بیتوجهیها برای همیشه فرسوده و ناخوانا شد.
آری شوخی تلخ، اما واقعیتی است اگر بگویم كه داریوش كتیبه بیستون را تنها برای راولینسون نوشته بود! جای تخریب ناشی از گلولهها به اندازه متن كتیبه برای آیندگان ارزش تاریخی دارد.
دانشمندان ایران شناس زبان پارسی را به سه دورة پارســی باستان و پارسی میانه یا زبان پهلوی اشکانی و ساسانی و پارسی جدید یا پارسی دری تقسیم کرده اند .
پارسی باستان
پـارسی باستان همان زبان دورة هخامنشی است که به خط میخی نوشتـه مــی شد . این خط از علاماتی به شکل میخ تشکیل می شود که از چپ به راست نوشته می شده است .
ابداع خط میخی
ایرانیان خط میخی را از اقوام پیش از خود ، آشوریها و عیلامی ها فراگرفتند و خط آنان را که بسیار دشوار بود و بیش از سیصد علامت داشت اصلاح کرده به چهل و دو علامت رسانیدند و آنرا به صورت الفبایی مرتب نمودند .
از مجموع سنگ نبشته ها و الواح میخی که بر روی سنگها و خشتهای پخته و فلزات بدست آمده در حدود چهارصد کلمه غیر مکرر باقی است که اگر دویست کلمة دیگر را که در کتابهای یونانی بمناسبتی ذکر شده بر این عدد بیفزاییم ، مجموع لغات پارسی باستان که تا کنون یافت شده به ششصد کلمه می رسد .
کتیبه بیستون
مفصل ترین کتیبه های هخامنشی سنگ نبشتة داریوش بزرگ در بیستون است . این کتیبه در کنار جادة کرمانشاه به بغداد قرار دارد . نام این محل بیستون می باشد که در اصل بغستان یعنی جای بغان و خدایان بوده است
در این کتیبه گذشــته از تصویر داریـوش و نه تن از امیران نافرمان که دست بسته در نزد او ایستاده اند و اهورامزدا از بالا به ایشان می نگرد ، شرح حال داریوش در آغاز سلطنت خویش به زبان و خط میخی پارسی باستان آمده و به دوزبان و خط میخی بابلی و عیلامی نیز ترجمه شده است .
کاشف این کتیبه ، هانری راولینسون Rawlinson دانشمند معروف انگلیسی است که در سال 1836 میلادی به خواندن آن آغاز و در سال 1839 به کشف همه الفبای میخی پارسی باستان نایل آمد .
خط آرامی
غیر از خط میخی که فقط در نوشتن کتیبه ها بکار می رفت ، خط آسان دیگری در آن زمان در میان مردم معمول بود که آن را خط آرامی می نامند .
خط آرامی از انواع خطوط سامی است که از خط الفبایی فینیقی اقتباس شده و بیست و دو حرف به شرح زیر دارد :
ابجد ؛ هوز ؛ حطی ؛ کلمن ؛ سعفص ؛ قرشت.
این حروف به همین ترتیب به زبان عربی نیز راه یافته است .
خط واسطه در سراسر امپراطوری
داریوش بزرگ پس از برقراری امنیت در ایران چون مردم غالب ایالات ایران به زبانهایی غیر از پارسی باستان سخن می گفتند و بیشتر ایشان پارسی نژاد نبودند ، برای برقراری ارتباط بین شاهنشاهی عظیم خود به فکر آن افتاد که زبانی را بعنوان واسطه برگزیند .
پس زبان و خط آرامی را که سابقاً در بین النهرین و سوریه رواج داشت و خط آن نسبت به زبانهای دیگر آسانتر بود و بر روی پوست و پاپیروس بآسانی نوشته می شد برگزید .
دانشمندان امروزه این خط و زبان را آرامی شاهنشاهی نامیدند .
داریوش به جای آنکه خود و یا درباریانش به زبان آرامی آشنا باشد ، گروهی از دبیران و کاتبان آرامی را استخدام کرد .
این عده علاوه بر زبان مادری خود ، آرامی ، زبان پارسی باستان را نیز بخوبی می دانستند .
دبیران
سپس داریوش این گروه دبیران را بنا به احتیاجات محل به تعداد لازم ، به یکی از ولایات و ایالات ایرانی فرستاد و فرمان داد که ایشان دبیران و مــترجمان دولـــت در سراسر شاهنشاهی هخامنشی باشند .
وی هر گاه مـی خواست نامه یا بخشنامه ای را به ولایات ابلاغ کند ، یکی از دبیران آرامی زبان خود را می طلبید و نامه ای را که بنا بود بنویسد برای او تقریر می کرد و دبیر آرامی نژاد ، همان جا آن نامه را به خط و زبان آرامی می نوشت ، سپس آن نامه یا بخشنامه به استانداران ابلاغ می شد .
چون نامه یا بخشنامه ای به استانداری می رسید او فوراً دبیر آرامی زبان خود را می خواست و آن دبیر چون محرم اسرار دولت نیز بود بلافاصله آن نامه را خــوانده و به زبان پارسی ترجمه می کرد و استاندار به مفاد آن فرمان رفتار می نمود .
با روي كار آمدن كوروش بزرگ، براي نخستین بار بشر موفق ميشود كه از مرحلهي «شهر – تمدنی» و «قوم – تمدني» پا به مرحلهي « كشور– تمدني» و «ملت – تمدني» بگذارد، آنهم با ميل و همراهي تيرههاي گوناگون، نه آنگونه كه پيش از هخامنشيان رسم بود با رابطهي غالب – مغلوبي و چپاول سرزمينها بهنفع پيروزمندان.
اينگونه است كه دويست سال نخست از تاريخ بشر يعني از سدهي پنجم تا سدهي سوم پيش از ميلاد مترادف با تاريخ ايران است چرا كه شاهنشاهي هخامنشي ايران، تمام مراكز تمدني آن زمان را به استثناي چين شامل ميشد.
بسياري از تاريخپژوهان بر اين باورند كه اگر هخامنشيان در آن هنگام پيشوايي بشر را عهدهدار نميشدند و جهانداري را بر پايهي استقرار صلح و تأمين حقوق و هويت مردمان مغلوب نميگذارند و با آرزوها و شور ايمان خود، جنبش تازهاي نميآفريدند، به احتمال قوي تمدن به تندي رو به زوال ميگذارد و بر سر جهان متمدن همان ميآمد كه پس از انحطاط روم نصيب اروپا شد و سدهها ملل آن قاره را در تاريكي قرون وسطا مدفون كرد (نصر،2535: 7).
با تشكيل شاهنشاهي ايران نه تنها تمدنهاي كهنه دوباره جان گرفتند بلكه تيرههاي تابع ايران خود را در جهان تازهاي ديدند كه بارها از آنچه به ياد داشتند پهناورتر و امنتر و مترقيتر بود. پيشرفت سريع فرهنگ و هنر اين گسترهي بزرگ، خود گواهي روشن از ممكنات اين جهان تازه و بهترين محرك دگرگوني و پيشرفت تمدنهاي باستاني به شمار ميرود. هيچ يك از تمدنهاي باستاني با سرنوشت مردمي به شمار و گوناگوني مردمان تابع هخامنشيان بستگي نداشته و به وسيلهي اين مردمان در نسلهاي پسين مؤثر واقع نشده است. همچنين هيچيك از تمدنهاي ديگر نتوانسته در پيشرفت شهرآييني، جوانب مختلف زندگاني را به اندازهي ايرانيان مراعات نمايد و مشخصات اصيل آيين و فرهنگ و هنر را هماهنگ ساخته، جهاني بهوجود آورد كه با اميد و آرامش و شكوه جهان هخامنشي برابري كند.
پس از جنگ جهاني دوم در ايالات متحدهي آمريكا كه نيرومندترين فاتح آن جنگ بود اين فكر كه ميشود و بايد از تمام ملل مختلف يك واحد بزرگ (يك جهان واحد) ساخت پا گرفت و چند سالي مادهاي از مرام انديشمندان آزادمنش آن كشور را تشكيل ميداد. هخامنشيان نه تنها نخستين باني اين فكر بودند، بلکه هنوز هم هيچ دولتي به اندازهي آنان در پيشرفت عملي به سوي اين هدف توفيق نيافته است.
البته فرزندان طبقه اشراف و بالای جامعه از آموزشهای متفاوتی برخوردار بودند که عملا توسط قشر پایین جامعه دسترسی به آن امکان پذیر نبود . همانطوری که امروز هم وجود دارد . وظیفه تعلیم و تربیبت در اوایل حکومت هخامنشیان برعهده موبد موبدان و روحانیون مذهبی بود و پس از آن به تدریج اقشار دیگر جامعه از جمله دانشمندان به این حوزه وارد شدند.
تربیت کودکان و نوجوانان در این دوره بیشتر با این هدف صورت میگرفت که آنان را دلیر و فداکار و خردمند و مفید به حال کشور پرورش دهند .
در نظام آموزشی عصر هخامنشی فرد ایرانی میبایست چنان پرورش مییافت که برای جامعه عضو مفید و سودمند باشد و منظور از تربیت آن بود که جوانان را دلیر و فداکار، خردمند و آراسته به زیور اخلاق و بالاخره مفید به حال کشور و جامعه بار آیند.
در پندنامه "آذرباد ما را اسپندان " آمده است :
اگر تو را فرزند خردسال باشد او را به دبستان بفرست زیرا افروغ دانش چون دیده روشن و بیناست .
آوزگاران را "ایثیراپائیتی " (Aethrapaiti) یا هیربد دانشمند می خواندند و هر یک پنجاه تن شاگرد بین هفت تا پانزده سالگی سپردند و آنان می بایستی روزی هشت ساعت به فرا گرفتن درس بپردازند.
معلم کسی بود که از دانش و آگاهی لازم برخوردار باشد و همواره به مطالعه بپردازد .
ای زرتشت مقد کسی را معلم بخوان که تمام شب مطالعه کند او از خردمندان درس بیاموزد تا ازتشویق خاطر فارغ گردد و در سر پل صراط با قوت قلب باشد و به عالم مقدس روحانی یعنی بهشت نائل گرد.
سعيد فلاح فر
گفتگوي بين اقوام مختلف و در جغرافياي پراكنده ميتواند محورهاي متفاوت داشته باشد. همانطور كه فرآوردههاي فكري و علوم انساني در اين ارتباطات دخالت ميكنند،
فرآوردههاي صنعتي نيز مي توانند حضوري مؤثر داشته باشند. دستآوردهاي ديني و اجتماعي،تجارت همزيستي،تحول زيستگاهها و همه و همه بخشهاي اساسي همزبانيهاي بينالمللي را تشكيل ميدهند. از اين ميان ناگفته پيداست كه بيشترين سهم ايرانيان همانا تعالي فرهنگي در حوزههاي انديشه و باورهاي بزرگ و پيشتازانه است. « پارس » با داشتن عناصر بي بديل تاريخي و يادگارهاي ارزشمند از اقوام گذشته، همواره پايتخت فرهنگي ايران شمرده شده و ميشود.نگين ارزشمند اين پايتخت نيز مجموعه كم نظيري است كه در اين نوشته از نگاهي ويژه مورد بررسي قرار ميگيرد . به اين ترتيب ، « پارسه» و « پارسيان» سهم چشمگيري از گويش عالم فهم و زبان گفتگوي جهاني ايرانيان را به عهده دارند. در بررسي فرهنگ جهاني ايرانيان ، به قدرت رسيدن پارسيها در ايران ـ در حدود سده پنجم پيش از ميلاد ـ از اين جهت كه دولتي تقريبا فراگير و جهاني تأسيس كردند و قسمتهاي عمده دنيا ـ غير از بخشي از يونان و … ـ را تحت سلطه و تأثير فرهنگ و بينش ژرف خود قرار دادند،داراي اهميت ويژهاي است . امپراطوري بزرگ هخامنشي براي اولين بار در جهان باستان ،با حكومت مركزي مقتدر ،به عنوان مصداق واقعي جهان وطني مطرح ميشود . بررسي اين ويژگيها از طريق مطالعه دو منبع اصلي يعني بقاياي معماري و همچنين معدودي كتيبههاي ارزشمند كه تا كنون باقي مانده،و در حقيقت مستندات ملموس و بازماندههاي فيزيكي قابل اطمينان تحقيقات شمرده ميشوند،ممكن است . در اين ميان تقريبا در بين اغلب محققين اين اتفاق نظر وجود دارد كه « تخت جمشيد» فشردهاي است از اين اطلاعات قيمتي. بنايي كه گويي براي همه زمانها و همه انسانها ساخته شده است و پيكرة سترگ راه پلة ورودي آن ـ همه از تخته سنگهاي يك تكه ـ هردم آدمي را به دنيايي ديگر، دنيايي سرشار از يگانگي و جاودانگي خواهد برد. « تخت جمشيد» بناي خيره كنندهاي است كه در چهل و پنج كيلومتري شهر شيراز امروزي و در نزديكي شهر مرودشت ،بر صفهاي وسيع به ابعاد تقريبي 274 457 متر و با تسطيح حجم انبوهي از كوه،به دستور داريوش بزرگـ منتخب اهورامزدا و پسر ويشتاسب ـ از سال 521 پيش از ميلاد ايجاد شده است. ساختمانهاي مجلل آن در طول چند قرن به تدريج شكل گرفته كه هر كدام به تنهايي قابل توجه و بحث معماري و آئيني ميباشند. در اجزاي آن جلال و عظمت با دقت و ظرافتي غير قابل توصيف در آميخته است. اين حجم از سنگ با نقوشي اينچنين دقيق و لطيف، كه حكايت از صبر و حوصله أي ستودني و مديريتي عالي دارد واقعا نميتواند نظيري داشته باشد. اتفاقي كه بدون اعتقادات قلبي ميسر نيست. جلاي سنگهاي آن بي ترديد از شفافيت هنرمندان و انديشههاي پاك سرچشمه گرفته است. در زمستان و تابستان به ترتيب دو مركز بزرگ ايرا باستان يعني « هگمتانه» (احتمالا به معناي محل جمع شدن) يادگاري از حكومت مادها، در نزديكي شهر همدان امروزي و كاخ عظيم « آپادانا» در شهر تاريخي شوش دانيال ـ پايتخت قديمي عيلام ، كه هنوز بقاياي اندك آن نشانگر وسعت و شكوه راستين آن در هنگام آباداني است. ـ بيگمان دو پايتخت اداري ـ سياسي هخامنشيان بودهاند. بنابراين ميتوان به بناهاي بي نظير « تخت جمشيد» در مرودشت فارس با نگاهي فراتر از يك مركز قدرت حكومتي و سياسي نگاه كرد. خاطرات برگزاري مراسم مذهبي و آئيني ،از جشنها تا تدفين شاهان در دامنه كوه رحمت و … نيز دليل ديگري است بر اينكه مجموعه مذكور با انديشهأي فراتر از زندگي روزمره اداره ميشده است. بسياري از جزئيات معماري نيز گواه اين انتخاب است .
ایران در روزگار هخامنشی نخستین حکومت بزرگ تاریخ بود. مرزهای آن از سوی اپاختر (شمال) به دریای مازندران و دریای سیاه، از سوی خاور به پهنههای سرسبز پنجاب در هند، از سوی باختر به مصر و از سوی نیمروز (جنوب) به نوبین میرسید. مرزهای باختری آن را کنارههای آسیای خرد میساخت...
دربارة تاریخ هخامنشی
ایران در روزگار هخامنشی نخستین حکومت بزرگ تاریخ بود. مرزهای آن از سوی اپاختر (شمال) به دریای مازندران و دریای سیاه، از سوی خاور به پهنههای سرسبز پنجاب در هند، از سوی باختر به مصر و از سوی نیمروز (جنوب) به نوبین میرسید. مرزهای باختری آن را کنارههای آسیای خرد میساخت. مردمان گوناگون و بسیاری در این گسترة بزرگ میزیستند. نامهای آنها در سنگ نبشتههای هخامنشی، به ویژه سنگ نبشتة داریوش بزرگ (522 تا 486 پیش از گاهشماری ترسایی) بر جای مانده است. برای دریافت اینکه هر کدام از این مردمان در کجای میزیستهاند باید به نگارة شمارة 1 نگریست. بخش بنیادین کشور، کمابیش در میانة آن بود. از شهرهای بنیادین آن میتوان تختجمشید و شوش را نام برد. هنوز زمان درازی از آمدن پارسها نگذشته بود که آنان فرمانروایی خود را بنیاد گذاردند. روشن نیست که آنان کی از سرزمینی که باید نیمروز روسیه بوده باشد، به سوی سرزمینهای نیمروزی روان گشتهاند. نخستین یادکرد را نزد شاه آسوری سالماناسار از سال 843 پیش از ترسایی مییابیم که از مردمی که خود را پارسا مینامیدهاند و تا آن زمان هنوز ناشناخته مانده بوده در کنارة دریاچة ارومیه در اپاختر باختری ایران امروز جای داشتهاند، یاد میکند. این ملت هم مانند همسایگانش مادها و ایلامیها در زیر چیرگی آسوریان رنج بسیار میکشید. در سال کمابیش 700 پیش از ترسایی میان هخامنش شاه پارس، نیای نخست تبار هخامنشی و شاه ایلام شوتروکناهونتة دوم پیمانی بسته شد. هخامنش قول داد با جنگافزار از ایلامیها در برابر آسوریها پشتیبانی کند، شوتروک ناهونته نیز در برابر پذیرفت که پارسها در پهنة ایلام باشندگی (اقامت) گزینند. در پَلمه (لوح)های کوچکی که از ادارههای ایلام در شوش به دست آمده از سال 685 پیش از ترسایی نامهای پارسی بسیاری باز یافته میشود. چنین بود که در سال کمابیش 700 پیش از ترسایی پارسها به پهنة تختجمشید و پاسارگاد که امروزه گهوارة این مردم دانسته میشود، آمدند (نگارة
تورج دريايي
ساسانيان حدود 500 سال پس از هخامنشيان _ بزرگ ترين امپراتوري جهان در عصر خود _ بر سراسر سرزمين ايران، حكومت مي كردند اما در متون بر جاي مانده از ساسانيان، هيچ يادآوري دقيق و واضحي از هخامنشيان به ثبت نرسيده است.
در حالي كه در متون تاريخي كلاسيك كشورهايي كه در زمان هخامنشيان، تحت سيطره اين بزرگ ترين امپراتوري جهان، قرار گرفته بودند، اطلاعات بسياري درباره امپراتوري گسترده هخامنشيان وجود دارد. مصريان، يهوديان و يونانيان تحت تاثير هخامنشيان قرار گرفتند و در متون و كتيبه هاي خود از آنان ياد كرده اند. سوال اين است كه چرا ساسانيان در آثار خود يادي از هخامنشيان نكرده اند؟
دكتر «تورج دريايي»، دكتراي تاريخ باستان از دانشگاه يو سي ال اي امريكا، در نشستي كه در دفتر نشر تاريخ ايران برگزار شد، تلاش كرد با نگاهي به برخي نظريه هاي موجود درباره تفاوت خاطره و تاريخ و تاثير آن در تاريخ نگاري ايراني، به اين پرسش پاسخ دهد.
ساسانيان در سده سوم ميلادي، از ايالت پارس برخاستند. يعني همان ايالتي كه هخامنشيان، 500 سال پيش از آنان، از آنجا برخاسته بودند. هر دو شاهنشاهي در سياست خارجي خود توسعه طلب بودند به نحوي كه مورخان باستاني غربي در آثار خود نوشتند كه ساسانيان تلاش كردند تا عظمت امپراتوري هخامنشيان را دوباره احيا كنند. هخامنشيان و ساسانيان وجوه اشتراك بسيار ديگري نيز دارند كه شايد نشانگر اين نكته باشد كه ساسانيان تحت تاثير سياست هاي پيشين امپراتوري هخامنشي بوده اند. اما در زمان ساسانيان، هيچ اثر مكتوبي ثبت نشده است كه نشان دهد، آنان، پادشاهان 500 سال پيش از خود را به ياد دارند.
داریوش شاه می گوید : به خواست اهورا مزدا، من چنینم که راستی را دوست می دارم و از دروغ و نادرستی روی گردانم. دوست ندارم که ناتوانی از حق کشی در رنج باشد، و همچنین توانایی به سبب کارهای ناتوان تن به بیداد دهد. راستی و درستی، این خواست من است. من دوست مرد دروغگو نیستم، تند خو نیستم، آنچه در یک منازعه برای من رخ می دهد، آن را با قوت در اندیشه ام پاس می دارم و با قوت خود را مهار می کنم.
مردی که یاری می کند، او را بسته به یاری اش پاداش می دهم و می پایم، آنکه آسیب می رساند، او را بسته به آسیبش تنبیه می کنم، نه مرا کام است که مردی آسیب رساند، نه مرا کام است که اگر کسی آسیبی رساند تنبیه نشود. آنچه مردی درباره ی مردی می گوید، آن مرا قانع نمی کند تا آنکه گواهی دو تن را بشنوم.آنچه یک مرد می کند یا هنگامی که چیزی را بسته به داراییش می آورد، من خوشنود می شوم و خوشنودی من بسیار است و راضی هستم. (کتیبه های هخامنشی، پی یر لوکوک،ص265 بند هشت کتیبه
مسايل مطرح در مورد دوره زماني حكومت اردشير اول و رابطه آن (به طور احتمالي) با موضوع 70 هفته اي كه دانيال نبي در فصل نهم عهد عتيق به آن اشاره مي كند، مستلزم بررسي عميق و همه جانبه اي است كه نمي توان در يك مقاله كوتاه به آن پرداخت. طرح آن نياز به نگارش كتابي خاص در اين زمينه دارد كه من نيز از سال ها پيش طرحي براي تدوين آن برنامه ريزي و اطلاعات مربوط به آن را گردآوري كرده ام.
در سال 1989 مقاله اي كوتاه به زبان سوئدي در اين زمينه نوشتم. مطلبي كه هم اكنون شما در پيش روي خود داريد، بحثي است كه در آن به بررسي اسناد ارايه شده توسط انجمن Watchtower Bible and Tract پرداخته مي شود با اين فرض كه اردشير بر خلاف آنچه كه تصور مي رفت نه در سال 465 ق.م بلكه در سال 475 ق.م به سلطنت رسيده است.
1_ آيا خشايارشا همزمان با پدرش داريوش حكومت مي كرد؟
واچتاور براي حل مسايلي كه در نتيجه ديدگاه خاص وي در خصوص تداوم حكومت اردشير از 41 سال به 51 پيش آمده اند و با استناد به اين واقعيت كه در 10 سال نخست حكومت، خشايار همزمان با پدرش داريوش حكومت مي كرد، معتقد است كه اردشير در سال 475 ق.م به سلطنت رسيده است نه 465 ق.م و حكومت خشايارشا از 485 ق.م تا 475 ق.م طول كشيده است نه تا سال 465 ق.م يعني طول حكومت خشايار 11 سال بوده است نه 21 سال، البته در مورد اين همزماني حكومت خشايارشا با داريوش سنديت و قطعيت اندكي مطرح است در صفحه 559 لغت نامه واچتاور، مقاله اي چاپ شده است كه متاسفانه در آن بسياري از وقايع تاريخي تحريف شده اند. در صفحه 615 چنين آمده است
با درود بر گرامیان
پس از شکست کرزوس پادشاه لیدی از کوروش کبیر شهر سارد پایتخت کشور لیدی به محاصره ی ایرانیان در آمد و چهارده روز آن محاصره به طول انجامید و سر انجام در شب پانزدهم مردی به اسم رتس تهم که از سربازان سپاه کوروش کبیر بود داوطلب شد که از حصار شهر سارد بالا برود ودروازه را بگشاید تا سپاهیان کوروش بتوانند وارد شهر شوند.لازم به ذکر است که نم پدر رتس تهم زیله یا زایله بود.حالا خودتان قضاوت کنید که آیا این رتس تهم که نامش مانند همان رستم قهرمان شاهنامه است نمیتوانند یک شخص باشند با توجه به اینکه نام پدر او نیز زیله یا زایله بوده که با این حساب زیله هم همان زال پدر رستم خواهد بود و چون به کار بردن رتس تهم و زیله در شعر وزن آن را به هم میزد آیا رتس تهم وزیله همان رستم و زال نمیتوانند باشند؟این را گفتم تا دلیلی بر آن باشد که شاهنامه افسانه نیست تمامش واعیت دارد.حالا برویم سراغ ماجرا.بعد از اینکه رتس تهم داوطلب شد که از حصار شهر بالا برود با مخالفت کوروش کبیر مواجه شد ولی با پا فشاری رتس تهم کوروش نیز موافقت کرد که او از حصار بالا برود.سپس رتس تهم طناب خود و گرز پانزده کیلویی خود را برداشت تا از حصار بالا برود هنگامی که او داشت شرایط حصار را بر رسی میکرد دید که کلاه خود یکی از سربازان لیدیایی که روی حصار بود بر زمین افتاد و دید که آن سرباز پایش را روی تخته سنگ های کنار حصار گذاشت و پایین آمد.رتس تهم بلافاصله کمان خود را برداشت وتیری در آن نهاد تا به سمت سرباز لیدیایی روانه کند لی ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد که آن مرد را زنده بگذارد تا راه بالا کشیدن را بفهمد.سرباز لیدیایی وقتی کلاهش را برداشت داشت ا حصار بالا میکشید که ناگهان تیر رتس تهم به او بر خورد کرد و او بر زمین افتاد و جان باخت
مقارن سال ۵۵۶ پیش از میلاد کوکب سعادت کورش بزرگ سردودمان هخامنش از افق کشور پارس طالع شد و در پرتو فروغ درخشان وجود او امپراطوری با شکوهی تشکیل گردید که تا آن زمان چشم روزگار نظیر آن را ندیده بود. شالوده ارتش ایران نیز در همان وقت به دست توانای آن شاهنشاه بزرگ ریخته شد و در اثر فداکاری و جان بازی همان ارتش بود که حدود و ثغور کشور پهناور او همواره در طول چند قرن از تجاوز بیگانگان محفوظ ماند.
● سپاه پیاده
بنا به گفته گزنفون، تاریخ نگار یونانی، موقعی که کورش بزرگ فرماندهی ارتش پارس را به عهده گرفت، رسته ی اصلی ارتش ، پیاده بود که بیش تر برای رزم از دور بار آمده و به تیر و کمان و زوبین و فلاخن مسلح بود. کورش برای ایجاد و تقویت روح جنگاوری، به سی هزار نفر از سربازان پارسی که مطابق اصول تربیت کشور پارس دارای خصایل سپاهیگری برجسته ایی بودند، دستور دادند اسلحه خودشان را به نیزه و شمشیر تبدیل کنند و به مبارزه از نزدیک و رزم تن به تن خو بگیرند.
مصر در قرن ششم پیش از میلاد اصولا قدرتی درونگرا محسوب می شد و تا مدتها در نبردهای غرب آسیا شرکت نمی کرد ، اما فشار دولتهای مهاجم بین النهرین از یک سو و ترس از قدرت گرفتن خارج از اندازه ایران شوندی شد تا چندین بار علیه ایران وارد عمل شود . این کشور با سابقه 2700 ساله( در آن زمان) ، در سالهای 3300 تا 2563 پیش از میلاد رو به توسعه گذاشت و در همین زمانها اهرام ثلاثه در این کشور بنا نهاده شد.در سال 1468 پیش از میلاد ، مصر به درجه ای از قدرت رسید که توانست سوریه و بین النهرین را تصرف کند، اما پس از آن تا مدتها شیوه دفاعی را درپیش گرفت و در سال 525 پیش از میلاد متوجه شد که باید جواب پشتیبانی نظامی از حکومت لیدی در 35 سال قبل را بدهد.
احمس فرعون مصر ، می دانست طوفان شرقی هخامنشیان بزودی به دروازه کشورش می رسد و او گزینه بعدی خواهد بود و به همین شوند به نیرو مندسازی امپراتوری پرداخت.
پیر بریان در کتاب خود درباره وضعیت کمبوجیه پس از مرگ کوروش بزرگ می نویسد : (( کمبوجیه در هنگامی که در راس شاهنشای قرار گرفت ، ناچار بود هم حکومت بر سرزمینهای فتح شده را حفظ کند و هم فتوحات را به سوی مصر ادامه دهد ، یعنی تنها قدرت خاور نزدیک. استراتژی کمبوجیه را نیز تصمیم پدرش مبنی بر در برگرفتن سرزمین های ماوراء فرات به متصرفات جنوب بین النهرین پیشاپیش تعیین کرده بود.
نظام هاي اجتماعي و اقتصادي قلمرو دولت هخامنشي گوناگون بودند.در سرزمين هاي تابعه اين دولت استانهاي آسياي صغير ، ايلام ، بابل ، سوريه ، فنقيه و مصر قرار داشتند كه سالها پيش از پيدايش امپراطوري پارس سازملنهاي حكومتي پيشرفته اي بودند.به موازات اشغال اين كشورهاي از لحاظ اقتصادي پيشرفته ، پارسها سرزمين هاي برخي از ملل عقب افتاده از قبيل عشاير كوچ نشين عرب ،اسكيف ها و قبائل ديگر را كه در مرحله از هم پاشيدگي نظام قبيله اي بودند، تسخير كردند.
بنابراين پارسها براي سازمان دادن يك سيستم مديريت ثابت در كشورهاي تابعه با دشواري هاي بسياري روبرو بودند.اما ضمن مقايسه با دولت هاي پيشين مصر، آشور و بابل ، شاهنشاهان هخامنشي در سازمان دادن اداره كشورهاي تابعه ، به كاميابي هاي چشم گيري دست يافتند ، تلاش اينان آن بود كه شرايط مساعدي براي پيشرفت اقتصادي كشورهاي زير فرمانشان فراهم آورند.كورش و كامبيز به روش هاي اداره داخلي كشورهاي بابل ، مصر ، آسياي صغير و ديگران دست نزدند ، و اجازه دادند با شيوه هاي پيشين خود شان را اداره كنند ، و به عبارت ديگر نوعي خودمختاري به آنها دادند.اما قيامهاي سالهاي 522-521 ق.م دولت هخامنشي را به ناپايداري تهديد كرد.
در بررسی ارتش هخامنشی، یکی از جنبههای اعجاب برانگیز آن وجود همین سپاه جاودان است. این سپاه مرکب از ده هزار نفر بود که «سپاه آماده باش» شاهنشاه ایران را تشکیل میدادند و نگهبانان شاهی بودند. این سربازان را از این روی «جاودان» مینامند که با مردن یا کشته شدن یکی، بیدرنگ فرد دیگری به جای او قرار میگرفت. به این ترتیب، تعداد افراد این گارد همواره ده هزار نفر باقی میماند
آن زمان که اقوام پراکنده اروپایی برای دفاع از خاک خود، نیروهای مردمی و عموما کشاورزان را بسیج میکردند، ایران پهناور نیازمند تشکیلاتی سازمان یافته برای کشور گشایی، دفاع از سرزمین و حفظ انسجام آن بود.
آرزو رسولی: آن زمان که اقوام پراکنده اروپایی برای دفاع از خاک خود، نیروهای مردمی و عموما کشاورزان را بسیج میکردند،ایران پهناور نیازمند تشکیلاتی سازمان یافته برای کشور گشایی، دفاع از سرزمین و حفظ انسجام آن بود. به این ترتیب، میتوان گفت ارتش زمانی در ایران شکل گرفت که نخستین سازمان حکومتی تشکیل شد و به عبارتی قدمت آن به دوره مادها باز میگردد. اما در طول زمان، شکل و حتی نام آن تغییر یافته است.
قدیمیترین نامی که برای ارتش در کتیبههای هخامنشی باقی مانده، اصطلاح مادی «سپاده» (=سپاه) است که در نام خاص یکی از سپهبدان مادی ارتش هخامنشی، «تخمه سپاده) (=تهم سپاه)، مانده و در کتیبه بیستون ذکر آن آمده است.
در زبان فارسی باستان که زبان کتیبههای هخامنشی است، به واژه «کاره» بر میخوریم که هم به معنی «سپاه» و هم به معنی «مردم» به کار رفته است. داریوش به جانشینان خود در کتیبه تخت جمشید چنین اندرز میدهد: «این کاره (=سپاه و مردم) پارسی (=ایرانی) را نگهدار!»
سرزمین ایران در دوران پادشاهی هخامنشیان به ایالتها یا استانهایی تقسیم میشد که در رأس آنها یک «شهربان» "به پارسی باستان: خشسَ پاون (Khshasa-Pavan)؛ به یونانی: ساتراپ (Satrap)؛ به پهلوی: شهرب (Shahrab)؛ به فارسی: شهربان؛ به معنای: حافظ (قلمرو) پادشاهی" به عنوان نمایندهی پادشاه و فرماندار آن ناحیه، قرار داشت. بر این اساس، در متون یونانی، ایالتهای هخامنشی «ساتراپی» خوانده شده است.
با تقسیم شدن قلمرو شاهنشاهی هخامنشی به صورت ایالتهایی جداگانه، تکتک نواحی مختلف آن در ساختار سیاسی واحدی گرد میآمدند و الگوی شهربانی، نوحی وحدت و یکپارچگی سیاسی و اداری ایجاد مینمود. با این حال، هر منطقه از لحاظ نوع حکومت و درجه و ماهیت وابستگیاش به دولت مرکزی، تفاوتهای عمدهای با دیگر مناطق داشت.
برای نمونه، طوایف گلهدار رشته کوههای زاگرس هرگز به هیچ یک از ایالتهای هخامنشی نپیوستند و کاملاً با نظام حکومت مرکزی یکپارچه نشدند. از این رو، پارسها برای مهارنمودن کوهنشینان پراکنده، به نوعی سازش موقت تن داده بودند و پادشاه نیز پیوسته برای رهبران این طوایف هدایایی میفرستاد تا آنان در مقابل، ملزم به یاری او در مواقع ضروری شوند؛ بدین سان، پادشاه میتوانست از منابع نیروی انسانی آنان در مواقع لزوم استفاده کند. این طوایف در تأمین امنیت مناطق دشوار-گذر کوهستانی به شاه بزرگ یاری میرساندند و کمتر به روستانشینان کوهپایهها شبیخون میزدند تا بدین ترتیب، حسن نیت خود را به او نشان دهند.
پیش از آنکه بموضوع اصلی یعنی ((کشورداری داریوش بزرگ)) بپردازیم – باید خاطر خوانندگان محترم را باین نکته مهم متوجه نمایم که از مدارک و آثار آنچه راجع بدوران هخامنشی در دست ماست بیشتر بقلم بیگانگان نوشته شده و طبیعی است که این نویسندگان در آثار و نوشتههای خود خالی از عرض نماندهاند.
از طرف دیگر مرزوبوم ایران، این کشور کهن سال ما آسیب و صدمه فراوان دیده است.
روزهای سهمگین فراوان، از قبیل تاخت و تاز اسکندر گجستک، دست یافتن تازیان و حمله مغول و تاخت و تاز اقوام دیگر بر ایران گذشته است و هیچ چیز از روزگاران باستان، آن چنان که باید، بر جای نمانده است و یا اینکه رنگ و روی دیگر بخود گرفته است. اما خوشبختانه در مدت نیم قرن اخیر و با کوشش باستانشناسان، گاه و بیگاه در میان ویرانهها، اسناد و آثاری از روزگاران سرافرازی و عظمت ایران بدست میآید چنانکه با خوانده شدن کتیبههای هخامنشی بسیاری از نکات تاریک تاریخ ایران هخامنشی روشن شده و آنچه که تا چند ده سال پیش جزو افسانه و باور نکردنی بوده بصورت حقیقت درآمده است. با عرض معذرت و ذکر مقدمه که شاید طولانی هم شد اکنون بموضوع اصلی میپردازم
مولفان قدیم یکسره مبهوت و مسحور گستردگی سرزمین امپراتوری هخامنشی بوده اند . بسیاری از آنها پیرامون نظام ارتباطی در دوران امپراتوری گزارش داده اند و به اظهار نظر پرداخته اند و همگی میان انتظام ارتباطات با قابلیتهای قدرت مرکزی برای مداخله در امور کشورهای تسخیر شده رابطه مستقیم یافته اند.اگر بصورت کلی و بسیار تیتروار بخواهیم به این مهم تظری بیفکنیم بایستی بگوئیم بدستور داریوش کبیر برای آ گاهی و اطلاع وی از جدیدترین رخدادها در سراسر شاهنشاهی جاده های بسیاری ساخته شد و در این جاده ها چاپارخانه های بسیاری پدید آمد که در آنها همیشه اسبهای تازه نفس آماده بودند.پیکهای دولتی با رسیدن به این چاپارخانه ها اسبهای خود را عوض میکردند.و با اسبهای تازه نفس با سرعت به راه خود ادامه میدادند.یا اینکه پیغام یا نامه به چاپار دیگری داده میشد .به همین صورت این کار ادامه میافت تا نامه به مقصد می رسید.بدینگونه میتوان ایرانیان را نخستین بوجود آورندگان نظام پست در دنیا دانست
تا اول ژوئيه سال 425 پيش از ميلاد، ديگر برحكمران ايراني مصر مسلم شده بود كه آتني ها بار ديگر به تحريك مصريان بر ضد امپراتوري ايران دست زده بودند. مصريان در يكصدمين سال حكومت ايرانيان بر آنان، در پرداخت ماليات به حكمران ايراني مصر تعلل مي كردند و اين تعلل كه به تدريج عموميت يافته بود سوء ظن حكمران را برانگيخته بود و در اين زمينه دست به بررسي گسترده زده بود.تحقيقات حكمران به اين نتيجه رسيده بود كه محرك مصريان در اين نافرماني و كارشكني، آتني ها بودند كه با دولت ايران به دليل حمايت از اسپارتي ها دشمني داشتند. آتني ها از دير زمان با مصريان داد و ستد داشتند و با كشتي هاي خود به بنادر مصر رفت و آمد مي كردند. به علاوه، مصر داراي جوامع كوچك آتني بود. در آن زمان ميان اسپارت و آتن جنگ بود و دولت ايران با كمك مالي، ارسال اسلحه، تداركات و كشتي از اسپارتي ها حمايت مي كرد و سرانجام همين كمكها باعث پيروزي اسپارت شد.اين جنگها كه سالها طول كشيد، در تاريخ به «جنگهاي پلوپونز/ Poloponnesian War» معروفند كه «توسيدس Thucydides» مورخ، گزارشگر عيني اين جنگها بود و تحت همين عنوان تاريخ مشهور خود را نوشت
نوآوریهای پارسها برای استانده کردنِ یکاها احتمالاً از زمان خود کوروش آغاز شده و در دوران داریوش چند ده سال سابقه داشته است. با وجود این، داریوش بود که آن را با یک نظام پولیِ یکدست و فراگیر پیوند زد و حساب و کتاب مالیاتهای دریافتی را نیز بر مبنای آن محاسبه کرد[1]. اگر بخواهیم طبق قاعدهی تاریخ اقتصاد، پول را به صورت «فلزِ قیمتیِ استاندهی رایج به عنوان واسطهی تبادل کالا» تعریف کنیم، به این نتیجه میرسیم که پول دستاورد هخامنشیان بوده است. تا پیش از هخامنشیان پول عبارت بود از تکههای گِرد، چهارگوش، یا لولهمانندِ فلزی که بسته به وزنش ارزش پیدا میکرد. شکلِ رایج پول در این هنگام لولهای نقرهای یا مفرغی یا زرین بود که قطری کمابیش یکسان داشت و میشد تناظری را میان ارزشهای متفاوت پولی و طول آن برقرار کرد. حدس من آن است که نام سیم برای نقره در فارسی از همینجا آمده باشد و به زمانی مربوط باشد که تکههای سیمی از جنس نقره با طولهای متفاوت برای تبادل اقتصادی کاربرد داشته است. برای نخستین بار در ابتدای قرن هفتم پ.م. تلاشهایی دولتی انجام شد تا وزن این فلز گرانبها استانده شود. بر این مبنا ضرب سکه ابداع شد. یعنی در کاخ شاه قطعات فلز را وزن میکردند و با چکشی مهر شاه را بر آن میزدند و به این ترتیب نوعی استاندهی وزنی - ارزشی برای فلز قیمتی پدید میآمد.
همهي اهالي آزاد شاهنشاهي هخامنشي، فرمانبرداران پادشاه پارسي به شمار ميآمدند. با اين حال، در برخي از بخشهاي امپراتوري، گونههاي كاملاً متفاوت سازمانهاي سياسي (مانند: مونارشي، اليگارشي، آريستوكراسي، دموكراسي، و تئوكراسي) غالب و متداول بود و، فرمانرواياني محلي كه در امور داخلي خود مستقل بودند. به ويژه در شهرهاي سنتاً خودگردان بابلي، اهالي آزاد آن كه مالك زميني در نزديك حومهي شهر بودند، قانوناً شهرونداني برابر و همپايه تلقي ميشدند كه داراي حق عضويت در مجالس و مجامع مردمي برخوردار از حق داوري و صدور حكم در مسائل مالي و ديگر منازعات شخصي و جرايم محلي، بودند. آنان در آيينهاي ديني معابد محلي شركت ميكردند و از برخي امتيازات اقتصادي، شامل سهميههايي منظم از درآمدهاي معبد، بهرهمند بودند.
همچنين، بيگانگان و غيربوميان بسياري در بابل عصر هخامنشي زندگي ميكردند: مستعمرهنشينان نظامي سلطنتي، پارسيها و مأموران غيربومي در استخدام دولت (مانند: تحصيلداران مالياتي، مترجمان، قاضيان سلطنتي، و…)، بازرگانان و مانند آن. اين مردم، با وجود آزاد بودن، از حقوق مدني در بابل برخوردار نبودند و اجازهي داخل شدن به معابد بابلي را نداشتند؛ آنان نميتوانستند به عضويت در مجالس مردمي بابل درآيند، و صلاحيت مدني مالكيت زمين را نيز نداشتند. با وجود اين، هر بار كه گروهي از غيربوميان به تعدادي بسنده براي تشكيل دادن جمعيتهاي جداگانه و مجزا، اسكان داده ميشدند، ميتوانستند مجمعي مردمي را براي ادارهي امور خود، تشكيل دهند. براي نمونه، به موجب دادههاي سندي تاريخگذاري شده در شهرياري كبوجيه (522-529 پ.م.)، مصريهايي كه در بخش معيني از بابل اسكان داده شده بودند، "مجمعي از بزرگان مصري" داشتند كه دربارهي زمينهاي متعلق به برخي مصريان حاضر در دستگاه سلطنتي، تصميم ميگرفت.
علاوه براين، از سدهي پنجم پ.م.، جوامع نيمهمستقل موجود در آسياي صغير، مانند ميلتوس و برخي ديگر از شهرهاي يونان، به دولتهاي محلي دموكراتيك واگذار شده بودند. همچنين در سدهي پنجم پ.م.، «يهوديه» به تدريج، به ايالتي تئوكراتيك دگرگون شده و پايتخت آن «اورشليم»، شهر پرستشگاهي خودگرداني شده بود. شهرهاي «فنيقيه»اي نيز از استقال بسياري بهرهمند بودند و سازمانهاي سياسي سنتيشان را به واسطهي مجالس عمومي مردان آزاد، حفظ كرده بودند؛ مجالسي كه در برخي موارد حتا قادر به محدود كردن اقتدار شاهان محلي بودند.
همهي منابع، اعم از ايراني، ايلامي، يوناني و جز آن، دربارهي نظام شهروندي خودِ پارس خاموشاند. با وجود اين، شايد بتوان فرض كرد كه دربارهي امور مهم، در شوراهايي كه به گونهاي ويژه تشكيل ميگرديدند، تصميم گرفته ميشد. چنان كه هردوت اشاره كرده است (I.125)، هنگامي كه كورش كبير (529-559 پ.م.) تصميم به شورش عليه آستياگ - پادشاه ماد - گرفت، مجمعي از پارسيان را براي اعلام تصميم و نيت خويش، فراخواند
«-Data» (داته) اصطلاح ايراني باستان براي «قانون» است (در اصل، data-m صفت فعلي خنثا از ريشهي -da ="قرار دادن، گذاشتن"، از اين رو "[قانون]گذاري/ وضع كردن"؛ بسنجيد به ترتيب با Gesetz آلماني و law انگليسي) هم در متون اوستايي (اوستايي كهن و نو: -data) و هم در سنگنبشتههاي شاهانهي هخامنشي (پارسي باستان: -data) گواهي گرديده است. اين اصطلاح ايراني باستان به زبانهاي برخي از اقوام و مردمان مجاور، در طي دورهي هخامنشي و دوران آينده، راه يافته بود؛ مانند ايلامي: da-ad-da-um، da-at-tam، da-tam، da-ad-da-(-ma)، بابلي نو: da-a-ta/ti/tu، عبري: -dt، آرامي كتابي: d't، dat، آرامي كتيبهاي: dt-h، سرياني: dt-'، ارمني: dat (بسنجيد با پارسي ميانه و نو: داد).
-data ي پارسي باستان در سنگنبشتههاي شاهانهي هخامنشي، در مفهومي دوگانه به كار برده ميشود. در متون داريوش يكم (486-522 پ.م.)، همهي اشارهها متوجه به قانون شاهاند، كه به واسطهي فرمان وي در امپراتوري برقرار و تأمين گرديده بود (DB I.23: "اين كشورهاي از قانون من اطاعت كردند"؛ DNa 21-22=DSe 20-21=XPh 18-19: "قانون من - كه آنان را [استوار] نگاه داشت"؛ DSe 37-39: "قانون من - كه از آن ميترسند"). با وجود اين، در دو مورد در سنگنبشتهي معروف به «daiva» ي خشيارشا، از قانون اهوره مزدا ياد ميشود ("از قانوني كه اهوره مزدا مقرر داشته اطاعت كن"؛ مردي كه از اين قانون اطاعت ميكند "در زندگي شادمان و در هنگام مرگ رستگار ميشود"؛ XPh49-56). بدين ترتيب، ظاهراً قانون الاهي نه تنها در پيوند با فرمانروايي در زمين، بل كه براي كسب سعادت در آخرت نيز به اجرا گذاشته ميشد.
فریدون جنیدی
سخن نخست آن است که : بند شاهنامه با آنچه که امروزیان با خواندن تاریخ های اروپایی ((تاریخ)) اش می خوانند,همانا هنگام پادشاهی داراب,و دارای دارایان است,که در زیر آنرا از درون شاهنمه بر شما نمایان می کنم .
به نام خداوند جان و خرد
سخن نخست آن است که : بند شاهنامه با آنچه که امروزیان با خواندن تاریخ های اروپایی ((تاریخ)) اش می خوانند,همانا هنگام پادشاهی داراب,و دارای دارایان است,که در زیر آنرا از درون شاهنمه بر شما نمایان می کنم .
پادشاهی هخامنشیان دو هنگام را در بر می گیرد : نخست ,هنگام کوروش و کمبوجیه,دو دیگر,هنگام داریوش و فرزندانش.وبدینسان می توان آنرا با دو نام کورشیان و داریوشیان خواند.
هنگام داریوشیان در شاهنامه به دارای دارایان = دارا پسر داراب نامزد گردیده است و بسی از رویدادهای زمان داریوشیان در این هنگام بازگو شده است چونان,ساختن دارابگرد = تخت جمشید امروزین,و کاخ شوش در خوزستان:
شش مقبره صخره ای از شاهان هخامنشی بر جای مانده که چهار عدد در نقش رستم و دو عدد در بالای صفه تخت جمشید قرار دارد .در نقش رستم مقبره های داریوش اول، خشیارشا، اردشیر اول، و داریوش دوم قرار دارد و در بالای صفه تخت جمشید مقبره های شاهان بعدی هخامنشی اردشیر دوم و اردشیر سوم قرار دارد. یک مقبره نیمه .تمام نیز که متعلق به داریوش سوم بوده نیز در دره جنوب غربی صفه تخت جمشید قرار دارد
مقبره جنوبی متعلق به اردشیر دوم است. همه مقبره ها شبیه هم هستند و سازندگان آن از مقبره داريوش بزرگ تقلید کرده اند A2Pa این مقبره نیز در بالا طرح تخت شاهنشاهی را دارد که بر سر نمایندگان ملتها است و سنگ نبشته
.در کنار آن قرار دارد
داخل این مقبره ها چندین تابوت سنگی قرار دارد که همگی خالی شده اند و برای باز کردن آنها در تابوتها را شکسته اند
تصویر سربازان سپاه جاویدان را می توان در مركز نگاره های پلکان شرقی آپادانا دید که پشت سر شاه ايستاده اند.این سپاه 10000 نفری گارد مخصوص شاهنشاهی بودند و اگر فردی از آنها مریض می شد یا میمرد کس دیگری جای او را می گرفت.به این ترتیب تعداد آنها همیشه ثابت بود
آنها لباس چین دار هخامنشی بر تن کفش سه بند ایرانی بر پا ونواری پیچیده بر گرد سر داشتندولی این نوار در پشت سر آنها، مانند ایلامیها گره نمی خورد.نیزه همه این سربازان در پایین حالت انار داشت به همین دليل یونانیها به آنها انار بر یا سیب بر می گفتند.افراد این سپاه به ده گروه تقسیم می شدند و یک فرمانده به نام هزار پشت داشتند و رییس کل آنها رییس کل ارتش ایران بود.فرمانده کل سپاه همیشه در پیش شاه مسئول بودو از افراد خانواده شاه انتخاب می شد
گروه بندی سربازان ده دهی بوده و هر گروه هزار نفری به ده گروه صد نفری و هر کدام از آنها به ده گروه ده نفری تقسیم می شدند و هر گروه مسئول خاص خود را داشت.بر کاشی های کاخ شوش تصویر رنگی آنها بر روی آجر کشف شده است
اين سپاه ده هزار نفري ارتش كشور را تشكيل نمي داد بلكه سپاه خاصي بودند كه حفاظت از سلطنت را به عهده داشتند. چنين ارتش مخصوصي در همه دوره هاي تاريخي ايران وجود داشته است
اين گور دخمه درسه كيلومتري جنوب شرقي سر پل ذهاب قرار دارد و به دوران مادها يا هخامنشيان تعلق دارد. دخمه در دل صخره ستبري كنده شده است و از زمين ارتفاع دارد و دسترسي به داخل آن امكان ندارد. در زير اين صخره يك قبرستان معاصر قرار دارد ،يعني از بيش از دو هزار سال پيش در اين مكان اجساد مردگان با روشهاي مختلف دفن مي شدند.درون مقبره پنج تاقچه جهت گذاشتن نذورات و يك گور بيضي شكل قراردارد.سقف دخمه تاق مانند است
در 8متري زير دخمه مردي تمام قد و نيمرخ بر سنگ حجاري شده است. احتمالا حجاري اين پيكره همزمان با ساخت گور دخمه نبوده است. او لباس بلندي بر تن دارد و كلاهي دارد كه قسمتهايي از صورت او را پوشانده است. او در يك دست برسم دارد و دست ديگر را به نشانه نيايش بالا برده است .ورودي دخمه رو به جنوب است
کعبه زرتشت نام بنایی است مکعب مستطیل شکل در نقش رستم در استان فارس. این بنا در زمان هخامنشیان و به احتمال در عصر پادشاهی داریوش بزرگ ساخته شدهاست.
ظاهر بنا
این بنا دارای تنها یک مدخل بالاتر از سطح زمین و بازمانده پلکانی برای دسترسی به تنها ورودی آن است. تا سال ۱۳۱۶ شمسی، یک سوم پایینی بنا در زمین دفن شده بود. تنها در این سال و با آغاز کاوشهای باستانشناسی بود که مشخص گردید که بنا در سه سمت خود (بجز ورودی) دارای سکو است. همچنین در درگاه ورودی جای چرخش پاشنه دری سنگین و کلفت، نشان از دربسته بودن بنا میدهد. این ساختمان تماماً از سنگ آهکی سفید و سیاه ساخته شدهاست. در دیوار داخل این ساختمان واژه «کعبه» حکاکی شدهاست.در کتابهای زرتشتی آمدهاست که زرتشت در این محل، نیایش میکردهاست. اعراب، واژه کعبه را از پارسی پهلوی گرفتند.
کاربرد بنا
درباره کاربرد این بنا، نظرات گوناگونی ابراز شدهاست. متاسفانه دانشمندان تاکنون کاربرد بی شک و تردید آن را کشف نکردهاند. بخشی از کاربردهایی که به این بنا منسوب شدهاست، چنین اند:
در محاسبه روز نوروز در کتب زرتشتی نوشته شدهاست که زرتشت در این رصدخانه ، محل شروع نوروز را محاسبه کرد. نوروز در روز اول فروردین از محلی شروع میشود که اولین اشعه آفتاب در آنجا بتابد. بر اساس برآورد گاهنامه زرتشت، هر ۷۰۰ سال یکبار نوروز از ایران شروع میشود. آخرینباری که نوروز از ایران شروع شد، ۳۰۰ سال پیش بود. در سال ۱۳۸۷، نوروز از پاریس و بروکسل و در سال ۱۳۸۸ ار تورنتو و نیویورک شروع شد.
از زمان حمله اعراب به ایران تا به امروز، یعنی قرن بیست و یکم میلادی، کاربرد و تعریف این بنا کشف نشده بود. پژوهشگر ایرانی «رضا مرادی غیاث آبادی» که تحقیقات فراوانی در زمینه ایران باستان داشتهاست، نتیجه کشف خود را در کتابی به نام «نظام گاهشماری در چارطاقیهای ایران» توسط انتشارات «نوید شیراز» به چاپ رسانده و راز این بنا را منتشر کردهاست.
تا امروز حدس میزدند کاربرد این بنا، محل نگهداری کتاب اوستا و اسناد حکومتی یا محل گنجینه دربار و یا آتشکده معبد بودهاست. اما غیاث آبادی با تحقیقات خود ثابت کرد این بنا با مقایسه با تمامی بناهای گاهشماری (تقویم) آفتابی در سرتاسر جهان، پیشرفته ترین، دقیقترین، و بهترین بنای گاهشماری آفتابی جهان است. این در حالی است که تا قبل از این بنا هم «چارطاقیها» در نقاط مختلف ایران احداث شده بودند و همین وظیفه را با شیوهای بسیار ساده اما دقیق و حرفه ای بر عهده داشتند.
تمامی بناهای گاهشماری آفتابی در جهان فقط میتوانند روزهای خاصی از سال (مانند روزهای سرفصل) را مشخص کنند و حتی با سال خورشیدی هم تنظیم نیستند. اما این بنا با دقت و علمی که در ساخت آن اجرا شده، قادر است بسیاری از جزئیات روزهای مختلف سال و ماهها را مشخص کند. زرتشتیان با استفاده از این بنا میتوانستند بسیاری از مناسبتها و جشنهای سال را روز به روز دنبال کنند و از زمان دقیق آنها آگاه شوند.
بسیاری از بناهای چارطاقی در سطح کشور (به تصور آتشکده) یا به طور کامل تخریب شده و یا تغییر کاربری داده شدهاست. ولی خوشبختانه تعدادی هم مانند چارطاقی «نیاسر» و چارطاقی «تفرش»، سالم مانده و برای ما و نسلهای بعدی باقی مانده اند.
اهمیت بنا
کاربرد بنا در دوره هخامنشی هرچه بودهباشد، به نظر میرسد که بنا در دوران ساسانی و بخصوص اردشیر به اوج اهمیت رسیدهاست. در این دوران سه سنگنوشته مستقل بر روی سکوهای بنا ایجاد شدهاست که اطلاعات گسترده ای در خصوص ساسانیان ارائه میکند. یکی از مهمترین این سنگنوشتهها، درباره کرتیر است.
منابع
پیش از آنکه انسان در عصر پیش از تاریخ به اختراع خط نایل گردد، بعلت وضع نامشخص اقتصادی و سیاسی درصدد برآمد تا وسیله ای بسازد که بدان وسیله مالکیت خود را بر اشیاء خود مشخص نماید.
در پی این به ساختن مهر پرداخت و برای ساختن آن از مواد مختلفی مثل سنگ مرمر، عاج، طلا، نقره، مس و غیره استفاده کرد.
با بکار بردن نقوشی مثل نقوش هندسی، حیوانی، گیاهی، انسانی عناصر طبیعی بعنوان سمیل خدایان و یا خود خدایان به شکل انسان بوجود آمد.
نقوش بر روی این مهرها بصورت منفی کنده شد و پس از زدن آن بر روی مواد دیگر مثل گل، گچ، کاغذ و غیره بصورت مثبت ظاهر می گردد. نقوش حک شده بر سطح مهرها علاوه بر جنبه های هنری مدارک مهمی بر وجود صنایع و حرفه ها و فعالیت های مختلف در دوران باستان بوده و پیدایش مهرها، مرحله تازه ای را در ارتباطات تجارتی بوجود آورد. مهرکردن انواع کالاها، ظروف، کوزه ها خمره ها علاوه بر اثبات عمل تملک ، به مفهوم امضاء صاحب کالا به شمار آمده است.
قدیمیترین مهرها از هزاره چهارم ق.م. و ازجنس گل پخته، سنگ گچ، سنگ مرمر، سنگ صابون و سنگ آهن ساخته شده است. شکل مهرهای اولیه دگمه ای شکل، استامپی یا به شکل حیوان خوابیده بوده نقش مسطح مهر کنده شده است. نقوش آنها از خطوط ساده هندسی، حشرات، صورت، خورشید، انسان وحیوان تشکیل یافته است.
این مهرها اکثر از شوش ، تپه سیلک کاشان، تپه حصار دامغان و تپه گیان بدست آمده است. در انواع دیگر مهرها بشکل لوله ای استوانه ای شکل سلیندر می باشند.
از آنجائیکه مهرها مسطح دارای فضای کافی جهت نشان دادن صحنه های مختلفی که ترکیبی از نقوش فوق بودند نداشتند، مهر استوانه ای بوجود آمد که این نقص را بر طرف می کرد و با چرخاندن آن بر روی مواد مذکور نقش مثبت را برطرف می کرد و با چرخاندن آن بر روی مواد مذکور نقش مثبت آن را ظاهر می کردند. جنس این سیلندر ها از انواع سنگهای تزئینی مانند عقیق به رنگهای مختلف سنگ لاجورد، سنگ یشم ، سنگ مرمر سیاه و سفید می باشد.
نقوش بکار برده شده بر روی مهرها در طی قرون متمادی از هزاره چهارم ق.م. تا اواسط هزاره اول و شروع پادشاهی هخامنشی، رسوم و آداب مردم آن دوره را مشخص می سازد و نقوش مهرها در واقع بیانگر اوضاع اجتماعی و سیاسی مردمان آن دوره بوده است.
در سمت چپ شکلهای ۱ تا ۴، برگرفته از کتاب Forgotton Empire ، مهرهای استوانه ای که نقش سمت راست حاصل آنهاست نشان داده شده است.
شکل ۱.محل نگهداری موزه بریتانیا (British Museum)، شماره ANE 89132، ارتفاع : ۳.۷ س.م.، قطر : ۱.۷ س.م.
توضیح: شاه شخصی است که ایستاده و تیر را به سوی شیر نشانه رفته. دو اسب بر شیر افتاده می تازند. این صحنه با دو درخت خرما از متنی که به سه زبان پارسی باستان، عیلامی و بابلی نگاشته شده، جدا شده است. ترجمه متن اینگونه است: من داریوش هستم شاه. (البته تنها در متن بابلی واژه بزرگ هم اضافه شده : من داریوش هستم شاه بزرگ). این مهر در مصر پیدا شده است.
شکل ۲.محل نگهداری موزه بریتانیا (British Museum)، شماره ANE 89333، ارتفاع : ۳.۳ س.م.، قطر : ۱.۷۵ س.م.
توضیح: دو سرباز روبروی یکدیگر. سرباز سمت چپ با لباس مادی نیزه ای را به سوی سرباز یونانی که کلاهخود پوشیده نشانه رفته است.
شکل ۳.محل نگهداری موزه بریتانیا (British Museum)، شماره ANE 89781، ارتفاع : ۳.۱ س.م.، ۲ در ۱.۴۵ س.م.
توضیح: فردی با تاج و لباس پارسی و کفشی با سه بند در حالیکه شمشیری کوتاه در دست دارد در حال نبرد با هیولایی تاجدار است. در سمت راست درخت نخل و بزی به چشم میخورد.
شکل ۴.محل نگهداری موزه بریتانیا (British Museum)، شماره ANE 89009، ارتفاع : ۳.۵ س.م.، قطر : ۱.۴ س.م.
توضیح: سوارکار نیزه ای را به سوی شیری نشانه رفته است. متن نوشته شده روی مهر به عیلامی: آیناکا پسر فرایتیش.
توضیح (به نقل از کتاب Women in Ancient Persia): زنی در سمت چپ بر روی تختی نشسته و پاهاش رو بر روی یک چهار پایه قرار داده. این زن که تاجی بر سر، لباس پارسی به تن و پوششی نیز بر سر دارد، در دست راستش گلی رو گرفته. زن دیگری در مقابل این شخص با پرنده ای در دست ایستاده است. زن سومی هم که تاج به سر دارد در سمت راست قرار گرفته است.
از دیدگاه نوع شناسی نقشهای مهرهای بررسی شده در جلد ۱ کتاب سه جلدی Seals on the Persepolis Fortification Tablets نوشته Mark Garrison , Margaret Cool Root به دسته های زیر تقسیم میشود:
۱-نقشهایی که در آن قهرمان، دو جاندار (حیوان یا موجود افسانه ای) را کنترل می کند. (غالبا این دو جاندار به صورت متقارن در دو سوی قهرمان قرار دارند)
۲-نقشهایی که در آن قهرمان مشغول نبرد با، یا ترساندن جانداری است.
۳-نقشهایی که ترکیبی از کنترل و نبرد است.
۴- نقشهای دیگر: مثلا قهرمان نشسته یا جانداری را بر روی سر خود حمل می کند.
اگر لوح را به صورت یک مکعب مستطیل فرض کنیم در سطح وسیع آن متن نوشته شده و در ضلع دیگری مهر زده شده است. مثل شکل زیر:
درباره توسعه و گسترش آموزش و پرورش که از عوامل اصلی و اساسی رفاه و تامین اجتماعی است هخامنشیان کوشش بسیار زیادی به عمل آوردند و برخلاف تصور چنانکه منابع تاریخی نشان می دهدعموم مردم از آموزش و تحصیلات برخوردار بودند و مانعی برای تحصیل کسی وجود نداشت .
البته فرزندان طبقه اشراف و بالای جامعه از آموزشهای متفاوتی برخوردار بودند که عملا توسط قشر پایین جامعه دسترسی به آن امکان پذیر نبود . همانطوری که امروز هم وجود دارد . وظیفه تعلیم و تربیبت در اوایل حکومت هخامنشیان برعهده موبد موبدان و روحانیون مذهبی بود و پس از آن به تدریج اقشار دیگر جامعه از جمله دانشمندان به این حوزه وارد شدند.
تربیت کودکان و نوجوانان در این دوره بیشتر با این هدف صورت میگرفت که آنان را دلیر و فداکار و خردمند و مفید به حال کشور پرورش دهند .
در نظام آموزشی عصر هخامنشی فرد ایرانی میبایست چنان پرورش مییافت که برای جامعه عضو مفید و سودمند باشد و منظور از تربیت آن بود که جوانان را دلیر و فداکار، خردمند و آراسته به زیور اخلاق و بالاخره مفید به حال کشور و جامعه بار آیند.
در پندنامه "آذرباد ما را اسپندان " آمده است :
اگر تو را فرزند خردسال باشد او را به دبستان بفرست زیرا افروغ دانش چون دیده روشن و بیناست .
آوزگاران را "ایثیراپائیتی " (Aethrapaiti) یا هیربد دانشمند می خواندند و هر یک پنجاه تن شاگرد بین هفت تا پانزده سالگی سپردند و آنان می بایستی روزی هشت ساعت به فرا گرفتن درس بپردازند.
معلم کسی بود که از دانش و آگاهی لازم برخوردار باشد و همواره به مطالعه بپردازد .
ای زرتشت مقد کسی را معلم بخوان که تمام شب مطالعه کند او از خردمندان درس بیاموزد تا ازتشویق خاطر فارغ گردد و در سر پل صراط با قوت قلب باشد و به عالم مقدس روحانی یعنی بهشت نائل گرد.
معلمان نیز به چند رشته و مرتبه تقسیم میشدند:
معلمین دینی، سوادآموزی، تربیت بدنی و معلمان علوم دیگر مانند معلمین ساب علمالاشیاء، کشاورزی و...
معلمان دینی را مغان و هیربدان یا "آثراوان" یا دو "فرهنگ خوانان"و اندرزپتان و همچنین معلمان در باری و معلمان عمومی که آنان نیز بر حسب سن و خصوصیات دانش آموزان تعیین میشدند .
برای تربیت و آموزش اطفال از میان پیران و اشخاصی را انتخاب می کردند که بتواند اخلاق آنان را نیز پرورش دهد و برای نوجوانان از میان مردان و برای مردان اشخاصی را که بتوانند آنان را برای شناسایی و رعایت احکام و دستورات حکومت آماده تر کند و برای پسران نیز از میان خودشان اشخاصی را برای سرپرستی انتخاب می نمودند.
اولین مراکز آموزشی در ایران باستان دوران هخامنشی، آتشکدهها بود و چنانچه نظامی میگوید :
چنین بود رسم اندر آن روزگار که باشد در آتشگه آموزگار که از حدود یکصد و چند آتشکده به این امر مهم اختصاص داشته است.
از جمله مدارس دیگر که در دوره هخامنشی وجود داشته و بعدها در زمان ساسانیان شاهد آن هستیم ، مدراس "رها" و دیگری "نصین" است ۴۰.
از تعداد شاگردان این مدارس که در حدود هشتصد نفر ذکر شده میتون به تشکیلات منظم و سازمان مجهز آنها پی برد . علاوه براین مدراس دیگری با تنوع و گوناگونی بیشتر چون مداس، فنی و حرفهای و همچنین حوزههای فلسفی، مانوی،مزدکی، زرتشتی، یهودی و مدارس علمی و ادبی چون پزشکی، ریاضی، نجوم و ... وجود داشته که زمینه را برای پیدایش این دانشگاه جندیشاپور را بعدها فراهم کرده است .
دانش آموزان و شاگردان در ایران باستان از چند نظر به چند رشته تقسیم نمودهاند:
۱) دانشآموزان خاص که شامل: شاهزادگان و بزرگزادگان(اشراف) و درباریان، ساتراپ شهربانان، دبیران، افسران ارشد، بود که علوم جنگی و سیاسی و کشور داری را میآموختند.
۲) دانشآموزان حرفهای که شامل فرزندان مغان، هیربدان و موبدان بودند علوم دینی را فرا میگرفتند و فرزندان پیشهوران و اصناف و صنعتگران و کشاورزان و غیره که هریک فنون وصنایع پدری را میآموختند.
۳) دانشآموزان عمومی که شامل فرزندان آموزگاران، کارمندان، بازرگانان که آموزش فرهنگی، اداری و اقتصادی کشور را میآموختند.
از چگونگی کامل دانشگاهها و مراکز آوزش عالی در دوران هخامنشی به علت از بین رفتن مدارک اطلاع کاخی در دست نیست ولی شواهد باقی مانده وجود آموزش عالی را در این زمان همانطور که گفته شد تایید میکند .
زیرا در اوایل عهد هخامنشی مکتبهای سده در اکباتان و دیگر درسارد و سمرقند تأسیس شده که گفته میشود در آنها پزشک، دبیر، کاهن پرورش مییافتند و احتمال دارد که غیر از اینها مدراس دیگری وجود داشته که جز آنها به زمان کنونی نرسیده است .
گفتهاند که یکی از قدیمیترین مدارس، ایرانین باستان، مکتب اکباتان است این مدرسه یکصدسال پس از زرتشت توسط یکی از شاگردان او تأسیس گردید و با یکصد شاگرد به درمان کردن مردم میپرداختند.
فلوطرحس نوشته است که در مکتب سده و اکباتان که شخصا به آن راه یافته بود حکمت، نجوم، طب، جغرافیا تعلیم داده میشد و یکصد شاگرد در آن به تحصیل مشغول بودند ۴۳.
در دروه هخامنشی علاوه بر دانشکدهای برای تحصیل طب در سائیس مصر چند مدرسه عالی مهم نیز در شهرهای بورسیبا ، میلت و از ارخویی تأسیس گردید به علاوه در آذربایگان، ری و بلخ نیز محققاتی وجود داشته است .
تحصیل در مدرسه معمولا از سن هفت سالگی تا چهارده، پانزده سالگی ادامه مییافت و کودکان و نوجوانان خواندن و نوشتن و علوم مقدماتی و اولیه را در محیط آموزشگاه فرا میگرفتند. مدرس عمومی در نقاط مسکونی و در نزدیکی محل کسب بازار و محل زندگی اکثریت ساخته میشد تا کلیه مردم و فرزندانشان به راحتی بتوانند از آن برخوردار شوند .
در کتاب یونان و بربرها در مورد محمل مردسههای ایرانیان باستان چنین نوشته شده که ایرانیان برای مدرسه جایگاه مخصوص دارند که جایگاه آزادی نامیده میشود .
درباره چگونگی گذران اوقات فراغت که یکی از عوامل مهم در بهبود و توسعه رفاه و تامین اجتماعی و از دغدغه مهم کنونی کشورهای توسعه یافته است هخانشیان در دوران باستان اقدامات بسیار مهمی انجام داده و کوشیدهاند تا هر چه بیشتر و بهتر زندگی مردم به شادی و رفاه بگذرد به همین لحاظ علاوه بر جشنهای سالانه در هر ماه حداقل یک روز را به جشن و پایکوبی و شادی و تفریح میپرداختند. ایرانیان باستان روزهای بسیاری از سال را شادمانه جشن میگرفتند و در این روزها با مراسمی دلانگیز و شادیآفرین فرشتگان نیکی را تقدیس و اهورامزا را ستایش میکردند. به همین جهت است که در اکثر کتیبههای ایران باستان با چنین مضامینی روبرو میشویم اهوارامزدا مردم را آفرید .
و از خدای بزرگ و یکتا که به شهر شادی ارزانی فرمود، سپاسگزاری شده است .
تعداد جشنها درایران باستان زیاد و رسم برا ین بود که کلیه جشن را با پرستش اهوارامزدا آغاز مینمودند. بدین معنی که پیش از شروع برنامههای اصلی جشن دعایی از اوستا خوانده و سپس برنامه اصلی جشن آغاز میگردید.
از بسیاری جشنها در ایران باستان چنین پیداست که ایرانیان برای شادیهای زندگی ارزش فراوان قائل بودند و طبع انسانی و روح دادگری و بیزاری از خونریزی و گرایش به راستی و درستی کرداری و مهربانی خود دلیل بارزی بر طبع لطیف و شادی آفرین نیاکان ما میباشد.
همانطور که گفته شد، جشنهای ایران باستان از دو دسته بزرگ، سالانه و ماهیانه تشکیل میشد که جشنهای سالانه به ترتیب درجه اهمیت و بزرگداشت عبارتند از:
۱) جشن نوروز یا جشن بهاران
۲) جشن مهرگان که از اول مهر تا ۳۰ روز تمام جشن برپا میکردند این عید به مناسبت پیروزی فریدون بر ضحاک ماردوش است .
۳) جشن سده یا سدک که به مناسبت سپری شدن صد روز از زمستان برپا میشد و به نام جشن پیدایش آتش معروف است .
۴) جشن زایش آشوزرتشت که در روز ششم از ماه فروردین برپا میشد و روز خانوارده بود زیرا در این روز مشیه و مشیاد مرد و زنی که در آیین مزدیستی مانند آدم و حوا میباشند به دنیا آمدهاند .
۵) جشنهای گامان بار، که در شش نوبت و هر نوبت به مدت پنج روز یعنی روی هم یک ماه در هر سال برگزار میشده است .
۶) جشن سیرسور که در روز چهاردهم دی ماه به منظور دفع آفات شیطانی و امراض گوناگون برگزار میشد و آن را سیر سور میگفتند .
۷) جشن پنجه یا پنجه دردیده که در اواخر ماه دوازدهم برگزار میگردید و برای شادی روان گذشتگان و دستگیری از مستمندان پرداخته میشد و با خواندن سرودهایی از اوستا، آمرزش و رستگاری نیاکان خود را از اورمزد توانا می خواستند.
اما جشنهای ماهیانه بدین ترتیب بود که چون نام هر یک از روزها با نام همان ماه همزمان و مطابق میشد، آن روز را جشن میگرفتند پس در هر ماه یک روز مخصوص جشن ماهیانه بود به جز ماه دی که سه جشن داشتند.
بنابراین با توجه به صورت اسامی روزهای جشنهای ماهیانه از این قرار بوده است:
۱) نوزدهمین روز در فروردین ماه جشن فروردینگان
۲) سومین روز در اردیبهشت جشن اردیبهشتگان
۳) ششمین روز خورداد ماه جشن خوردادگان
۴) سیزدهمین روز در تیرماه جشن تیرگان
۵) هفدهمین روز در امردادماه جشن امردادگان
۶) چهارمین روز در شهریورماه جشن شهریورگان
۷) شانزدهمین روز در مهر ماه جشن مهرگان
۸) دهمین روز در آبان ماه جشن آبانگان
۹) نهمین روز در آذرماه جشن آذرگان
۱۰) هشتمین روز در دیماه جشن دیگان
۱۱) پانزدهمین روز در دیماه جشن دیگان
۱۲) بیست و سومین روز در دیماه جشن دیگان
۱۳) دومین روز در بهمنماه جشن بهنمگان
۱۴) پنجمین روز در اسفندماه جشن اسفندگان
خلاصه آن که ایرانیان باستان در عصر هخامنشی با فرهنگ و تمدن درخشان خود که گنجینه عظیمی از هنر، اندیشه، اخلاق، فرزانگی، آداب و رسوم و سنن است همواره با اقدامات موثر و گوناگونی که در جهت رفاه و تامین اجتماعی مردم این سرزمین به عمل آورند، کوشیدند تا این مهم و حیاتی را در میان مردم به بهترین نحو به اجرا درآورند زیرا دریافته بودند که به- زیستن سر بقا و توسعه جامعه و کور به سوی تعالی است و تا این مهم حاصل نیاید جامعه توسعه نمییابد و حکومت دوام نمیآورد .
بدین منظورآنان با استفاده از تمام عوامل ممکن که شرح آنها گذشت تلاش کردند تا حداکثر رفاه و بهزیستی و امنیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و... را در جامعه به وجود آورند .
علاوه بر آن کوشیدند تا فرد ایرانی را چنان پرورش دهند که برای جامعه عضو مفید و سودمندی باشد و وظایف خود را در قبال میهن به انجام برساند و با عادت دادن کودکان و جوانان به کارهای دسته جمعی حس همکاری و جوانمردی را در ایشان ایجاد نموده و در انجام وظایف اجتماعی و حفظ حقوق خود و دیگران کوشا باشند، از قوانین جمعی پیروز نماید آن را محترم دارد و گذشته از آن از اندیشه و کردار نکوهیده در امان باشند. زیرا می دانستند که "دل تهی بدی جوید و دت تهی به گناه گراید"
از این رو برماست که میراث فرهنگی و بزرگان گذشته را مقدس و محترم شماریم بدینوسیله از خودبیگانگی و فرار مغزها در جامعه جلوگیری نماییم .
گردآوری از ایرانیان ساکن استرالیا . برداشت این نوشتار با ذکر نام و آدرس پایگاه آزاد است
فروردین = چمن ارا
اردیبهشت = گل اور
خرداد = جان پرور
تیر = گرماخیز
مرداد = اتش بیشه
شهریور = جهان بخش
مهر = دژخوی
ابان = باران ریز
اذر = اندوه خیز
دی = سرماده
بهمن = برف ازر
اسفند = مشکین فام
چواسکندرآمد به ملک کیان یکی گرد فرمانده قهرمان
به ایرانیان داد درس وطن در این ره گذشت از سروجان وتن
که فرزند نام آور میهن است مر آن شیردل آریو برزن است
چو اسکندر آهنگ ایران نمود همه آگهان را هراسان نمود
جهانگستری فکر وسودای او جهانگیری اندیشه و رای او
چو موج شتابنده میراند پیش بشد کار دارا به سختی پریش
سر انجام, دارا در آمد زپا از این بار شد پشت ایران دو تا
بسی شهرها را سکندر گشود به جز پارس, چون راه دشوار بود
گذرگاه او تنگه ای بود تنگ دو سویش همه صخره و کوه و سنگ
همه سنگها بود ره ناپذیر همه صخره هایش کهنسال و پیر
در آن تنگه سردار ایران سپاه بر اسکندر و لشکرش بست راه
چو کوهی سر افراشت بر آسمان که تا ره بود بسته بر دشمنان
پس از روزها پایداری و جنگ پس از هفته ها کارزار و درنگ
سکندر نیارست از آن ره گذشت بکارش فرو ماند و درمانده گشت
سر انجام فکری سکندر نمود پی چاره تدبیر دیگر نمود
بگفتا به سردار ایران سپاه که بگذر ز پیکار و بگشای راه
ببخشم تو را بر همه مهتری از این پس تو سردار اسکندری
ولی آریو برزن پاکدل پی پاس این خاک و این آب و گل
به اسکندر از خشم پاسخ نداد چو کوهی فراروی او ایستاد
سرانجام نابخرد گمرهی به دشمن نشان داد, دیگر رهی
چو اسکندر از تنگه آمد فراز ز نو آریو برزن چاره ساز
گران پاتر از صخره های بلند بپا ایستاد اندر آن, تنگ بند
بدین گونه ره بر سکندر ببست بر او آشکار و مسلم شکست
بدانست جز مرگ در پیش نیست ورا تا عدم یک قدم بیش نیست
چو نزدیک شد لحظه واپسین به میدان آورد گفت این چنین:
((بدان ای سکندر پس از مرگ من پس از ریزش آخرین برگ من
توانی گشایی در پارس را نهی بر سرت افسر پارس را
به تخت جم و کاخ شاهنشهان قدم چون نهی با دگر همرهان
مبادا شوی غره از خویشتن که ایران بسی پرورد همچو من))
چو اسکندر این جانفشانی بدید سرانگشت حیرت به دندان گزید
به آهستگی گفت با خویشتن که اینست مفهوم عشق وطن
اگر چند آن آریا مرد گرد پی پاس ایران زمین, جان سپرد
ولی داد درسی به ایرانیان که در راه ایران چه سهل است جان
هخامنشیان، یکی از سلسلههای پادشاهی در دوران پیش از اسلام بودند. داريوش اول، سومین پادشاه هخامنشی بود كه در دوران حكومت خود، سیاستهای اقتصادی متعددی را بهكار گرفت. بسياری از این سیاستها در دنيای آن روز، سياستهایی مترقی و بديع محسوب میشدند. همچنین ضعفهایی كه اين سياستها در كنترل تورم و بالا نگه داشتن قدرت خريد مردم داشت، در افول هخامنشیان موثر بود.
سیاست اقتصادی سلاطین هخامنشی
محدوده فرمانروایی هخامنشیان در زمان داریوش، به بیست ایالت یا ساتراپی تقسیم شد و در رأس هر ایالت، یک فرمانروا قرار گرفت. همچنین بهمنظور توسعه بازرگانی و ایجاد ارتباط بین ایالات و نیز برای تأمین هدفهای راهبردی، جادههای بزرگی ساخته شد که از آن جمله میتوان به جادهٔ شاهی اشاره نمود كه شهر افسوس را به شوش متصل میکرد. این جاده از دجله و فرات میگذشت و طول آن نزدیک 2400 کیلومتر بود. جادهای دیگر، بابل را به هندوستان مربوط میکرد. داریوش هخامنشی، همچنین، شبکه جاسوسی وسیعی پدید آورد که کارهای ساتراپها و فرماندهان نظامی را زیر نظر میگرفت. به عقیده امستد: «در میان پادشاهان باستانی، کمتر فرمانروایی مییابیم که مانند داریوش به این خوبی دریافته باشد که کامیابی یک ملت باید بر بنیاد اقتصاد سالم گذاشته شود.»
واحدهای سنجش
براساس این فکر منطقی، وی کوشید تا آنجا که ممکن است به جای پیمانهها و وزنهای گوناگون ملکداران، در سراسر شاهنشاهی پیمانهها و اوزان جدیدی معمول دارد. او برای هماهنگ کردن وزنهها، وزنه جدیدی به نام کرشه و پیمانه جدیدی به نام پیمانه شاه برقرار کرد. از وزنههایی که در گنجینه تخت جمشید، کرمان و جاهای دیگر پیدا شده، معلوم میشود که وزنهها به شکل هرم کوچکی بوده که یکی از آنها وزنش کمتر از 22 پوند یعنی صد و بیست کرشه است. وزنهها، ظاهراً، پس از چندی در سراسر کشور تعمیم یافت. امستد مینویسد: « جالب است که در آن سر دیگر شاهنشاهی در « الفانتین» در مرز جنوبی مصر، سربازان مزدور یهودی وام خود را از روی سنگ (وزنه) شاه میپرداختند. کوچکترین وزنه، هلور یا حبه بود. ده هلور یک چارک میشد، چهار چارک یک شکل و ده شکل، یک کرشه بود (یک شکل تقریباً معادل یک دلار است.)
سکههای داریوش از طلای ناب و به نام خود او داریک نامیده میشد. ضرب سکه طلا مخصوص شاهنشاه بود و شهربانها میتوانستند برای انجام مخارج سکه نقره بزنند. کارشاه یا کرشه، هم واحد پول و هم واحد وزن بود وهر سکه طلا معادل 30 سکه نقره ارزش داشت و یک سکه نقره با بیست سکه مس برابر بود. ارزش مسکوکات، با گذشت زمان نقصان یافت؛ بهطوری که اگر در دوران کهن مزد یک کارگر در ماه یک « شکل» بود، با این وجه میتوانست ضروریات زندگی خود را تأمین کند، ولی در دورههای اخیر حکومت هخامنشی، ارزش پول کم شده بود و قوه خرید طبقات پایین اجتماع بیش از پیش کاهش یافته بود. تاکنون راجع به طرز تولید یعنی وسایلی که مردم آن روزگار برای تولید مایحتاج خود، از قبیل خوراک، پوشاک، منزل، سوخت و دیگر ضروریات زندگی به کار میبردند تحقیق کافی نشده است؛ آنچه مسلم است نیروهای تولیدی و افزارهای کار دراین روزگار سخت ابتدایی بود و چیزهایی شبیه بیل و کلنگ و خیش در فعالیتهای تولیدی کشاورزی مورد استفاده قرار میگرفت.
خورشید هنوز در پشت کوههای باختر فرو نرفته بود که کورش پادشاه ایران دستور داد سپاه در نزدیکی شهر ایلام اردو بزند همه سرخوش از پیروزی خود بر بابل بودند . در آن هنگامه پیر زن و پسر جوانی به اردوگاه آمده و نزد پادشاه ایران از کارمند مالیات شهرشان شکایت نمودند . پس از تحقیق معلوم شد آن کارمند هر ساله بیش از آنچه دولت در نظر گرفته از مردم خراج می ستاند . آن شب کورش پادشاه ایران در همان اردوگاه سرپرست خزانه دارای و مالیات فرمانروایی را از کار برکنار نموده و کس دیگری را به کار گمارد . اندیشمند کشورمان ارد بزرگ می گوید : ریشه کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست و مدیر ناتوان است . و هم او در جایی دیگر می گوید : فرمانروا در برکناری کارمند نابکار زمانی را نباید از دست دهد چون سیاهی کار بزهکار در دید مردم خیلی زود دامن او را نیز خواهد گرفت . گفته می شود که پس از برکناری مدیر خزانه داری سه نفر از سرپرستان و اشراف کشور نزد فرمانروای ایران آمده تا پادشاه ایران را از تصمیمی که گرفته است باز دارند . کورش هخامنشی نه تنها از رای خود بر نگشت بلکه آن سه تن را هم از کار برکنار نمود و گفت : اگر تخم بدکاری از خاک ایران کنده نشود آرامشی نخواهیم داشت.
با طلوع دولت هخانشي كه به وسيله كوروش کبير پارسي از خاندان معروف بنياد گرديد (حدود 550 ق.م) ، ايران در صحنه تاريخ جهاني نقش فعال و تعيين كننده أي يافت . همچنين ، اين دولت منشاء و مركز يك تمدن و فرهنگ ممتاز آسيايي و جهاني دنياي باستان شناخته شد.
كوروش کبير، پادشاه سرزمين انشان (انزان ، در حدود شوش نواحي ايلام جنوبي) و سر كرده سلحشور و محبوب طوايف پارسه (پارس) كه قلمرو او و پدرانش در آن ايام تابع حكومت پادشاهان خاندان ديااكو محسوب مي شد، با شورش بر ضد آستياگ و پيروزي بر او ، هگمتانه (اكباتان ، همدان) را گرفت (549 ق.م.). وي، خزاين و ذخاير تختگاه ماد را هم وفق روايت يك كتيبه بابلي ، به " انشان " برد و سرانجام به فرمانروايي طوايف ماد در ايران خاتمه داد.
غلبه سريع او بر قلمرو ماد كه بلافاصله بعد از سقوط همدان تحت تسلط او در آمد ، در نزد پادشاهان عصر موجب دلنگراني شد . كوروش براي مقابله با اتحاديه اي كه با شركت ليديه ، بابل و مصر بر ضد او در حال شكل گرفتن بود ، خود را ناچار به درگيري با آنها يافت .
پس از آن ، بلافاصله با سرعتي بي نظير، به جلوگيري از هجوم كرزوس پادشاه ليديه ، كه با عجله عازم تجاوز به مرزهاي ايران بود ، پرداخت . در جنگ ، كرزوس مغلوب شد و سارديس (اسپرده ، سارد) پايتخت او به دست كوروش افتاد (546ق.م.). اين پيروزي ، آسياي صغير را هم برقلمرو وي افزود (549 ق.م.) اما ، قبل از درگيري با بابل و ظاهرا" براي آنكه هنگام لشكر كشي به بين النهرين مانند آنچه براي هووخ شتره ، پادشاه ماد ، در هنگام عزيمتش به جنگ با آشور پيش آمد، دچار حمله سكاها نشود ، چندي در نواحي شرقي فلات به بسط قدرت و تامين حدود پرداخت . بالاخره ، با عبور از دجله حمله به بابل را آغاز كرد و تقريبا" بدون جنگ آن را فتح كرد (538 ق.م.) با فتح بابل ، سرزمينهاي آشور و سوريه و فلسطين هم كه جزو قلمرونبونيد- پادشاه بابل - بود نيز ، به تصرف كوروش در آمد . اما، در گيريهايي كه در نواحي شرقي كشور در حوالي گرگان و اراضي بين درياچه خزر و درياچه آرال براي او پيش آمدو ظاهرا" به مرگ او منجر شد (529 ق.م.) ، او را از اقدام به لشكر كشي به مصر ، كه در گذشته با ليديه و بابل برضد وي هم پيمان شده بودند ، مانع گشت .
نام سغدیان به صورت سغدیانس نیز آمده ، وی پسر اردشیر اول از زنی بابلی و غیر عقدی به نام آلوگونه بود ، واز این جهت نیز یونانیها او را داریوش نوتوس یا داریوش حرامزاده خوانده اند ، سغدیان به اتفاق خواجه ای به نام فرناک ، شبانه برادرش خشایارشا دوم را در خوابگاهش کشت و خود قدرت را به دست گرفت . یکی از درباریان بسیار خوشنام و محبوب به نام باگورازوس مامور شد تا جنازه خشایارشا دوم و اردشیر و داماسپیا را که تقریبا" در فواصل نزدیک به هم مرده بودند ، به مقبره شاهان هحامنشی در پارس ببرد . اما همینکه باگورازوس به پایتخت بازگشت ، سغدیان که از دیرباز کینه او را در دل داشت ، به این بهانه که چرا بی اجازه بازگشته ، حکم اعدام او را صادر و بدینگونه باگورازوس سنگسار شد . با قتل باگورازوس و خشایارشا سپاهیان از سغدیان دلگیر شدند ، اما سغدیان کوشید تا ایشان را با پول و هدایا طرفدار خود سازد ، لیک نتوانست . از آنجا که سغدیان نتوانست دل سپاهیان را به دست آورد ، چنین پنداشت که از طرف برادرانش تحریکاتی می شود . پس نسبت به آنها و خصوصا" نسبت به اخس که در آن هنگام والی باختر بود ظنین شده ، اخس را به دربار احضار کرد . اما اخس که قصد سو برادرش را دریافته بود ، در رفتن تعلل ورزید و پیوسته وعده داد که به زودی خواهد امد . چیزی نگذشت که وی با فراهم آوردن سپاهی ، با ارباریوس – سردار سواره نظام - ، آرکسانس – والی مصر – و یکی از خواجه های اردشیر به نام آرتکسارس – که به ارمنستان تبعید شده بود – متحد شد و قدرت را دربابل به دست گرفت و با نام پادشاهی داریوش دوم ، تاج بر سر نهاد ، در کمتر از دو هفته بعد اخس در شوش به قدرت رسیده بود . سغدیان به دلیل همراهی نکردن سپاهیان و بزرگان با او ، ناچار از قدرت کناره گرفت و به گوشه ای گریخت ، اما داریوش دوم که نمی خواست او را به عنوان یک مدعی حکومت وقدرتی تهدید کننده ، زنده نگهدارد ، قصد دستگیری او را کرد ، پس با این مقصود ، او را نزد خود طلبید و وعده ها داد و حتی سوگند خورد که قصد سویی برای کشتن او ندارد . به رغم اینکه دوستان سغدیان او را از رفتن منع کردند ، اما سرانجام فریب خورده و از ترس به نزد او رفت ، داریوش دوم نیز او را بی درنگ دستگیر کرد ، اطاقی را پر از خاکستر ساخته ، سغدیان را پس از خوراندن خوراک و نوشابه بسیار ، بر روی تیری که بالای خاکسترها بود نهادند و چون سرانجام خوابش برد ، در خاکسترها افتاد و خفه شد . مدت حکومت سغدیان هفت ماه بود .
نام اصلی او اخس بود که پس از رسیدن به قدرت خود را اردشیر نامید ، اخس با سو استفاده از کهولت و ناتوانی پدر ، دست به قتل برادرانش – اریاسپ و ارشام – زد ، به همین سبب در میان یزرگان و مردم منفور شد ، بنابرین تا مدتی با مخفی نگاه داشتن مرگ پدر ، فرامین و احکام را به نام پدر صادر می کرد . سپس در یکی از همین فرامین که تحت نام پدرش صادر کرده بود ، خود را از سوی او ولیعهد مملکت خواند و پس از ده ماه چون دید که مقامش محکم شده درگذشت پدر را به اطلاع مردم رساند .روایت است اردشیر سوم به دلیل آنکه مدعی برای قدرت نداشته باشد دست به کشتار خاندان خود زد و شاهزاده ها و شاهزاده خانمهای بسیاری را به قتل رساند . نیز عمویش را با 100 پسر و نواده در حیاطی محبوس کرده همه را تیر باران نمود (البته این روایات به دلیل دشمنی یونانیان و مصریان میتواند اغراق باشد ) .وی در زمان حکومتش شورشهای بسیاری سرکوب نمود از جمله شورش کادوسیان – شورش شهربانان – شورش فنیقیه و قبرس و مصر . در شورش فنیقیه تنّ – پادشاه صیدا – در اتحاد با منتور یونانی توانست برخی از سپاهیان دولت ایران را شکست داده ، از فنیقیه بیرون براند . در همان هنگام هر 9 شهر قبرس نیز که پادشاهانی تابع ایران داشتند شوریدند ، اردشیر سوم ، ایدریه – پادشاه کاریه – را مامور جنگ با شورشیان قبرس کرد . ایدریه نیز 40 کشتی و 8000 سپاهی را به سرداری فوسیون آتنی و اواگوراس به قبرس فرستاد. نیروی مزبور که تعداد زیادی افراد طماع نیز به طمع کسب آذوقه وافر قبرس به آن پیوسته بودند ، به محاصره سالامین – مهمترین شهر قبرس پرداخت . از سوی دیگر ، اردشیر سوم با سپاهیانش به قبرس نزدیک می شد . تنّ – پادشاه صیدا- با آگاهی از رسیدن قریب الوقوع سپاه عظیم شاه ایران ، دانست که توان پایداری نخواهد داشت . تسّالیون – گماشته محرم خود – را نزد اردشیر فرستاد و اظهار کرد که حاضر است صیدا را تسلیم سازد و به دلیل آشنایی با گدارهای نیل ، به عنوان راهنما ، در سپاه اردشیر که عازم مصر است ، خدمت کند . اردشیر سوم نیز از این پیشنهاد خوشحال گشت و پذیرفت . اما تسّالیون از اردشیر خواست که بر طبق عادات پارسی ، دست راستش را به نشانه عهد و پیمان در دست او بگذارد . شاه ایران از این حرف که نشانه بی اعتمادی او بود سخت خشمگین شد ، دستور داد تا سر از تن تسّالیون جدا کنند ، اما بعد ار اندکی از این تصمیم منصرف شد . تنّ نیز به همراه 500 نفر از سپاهیان خود ، به بهانه اینکه می خواهد به محل اجتماع فنیقیها برود ، از شهر خارج شده ، 100 نفر از بزرگان صیدا را نیز با خود برد . بدینگونه تنّ – پادشاه صیدا – به نزد اردشیر سوم آمد و آن 100 نفر بزرگان صیدا را نیز به شاه ایران تسلیم کرد . اردشیر تنّ را همچون دوست خود پذیرفت اما دستور داد تا آن 100 نفر را مانند یاغیان تیرباران نمایند . اهالی صیدا که از تسلیم تنّ و کشته شدن 100 نفر از بزرگان خود آگاه شده بودند ، هیچ چاره ای به جز تسلیم ندیدند . پس 500 نفر از معروفین را نزد اردشیر سوم فرستادند تا درباره تسلیم به مذاکره بنشینند . اردشیر سوم که می خواست زهر چشمی به اهالی صیدا نشان داده باشد ، با جلب نظر تنّ ، تمامی آن 500 نفر را از دم تیغ بگذرانند . سپس تنّ از سپاهیان مزدور یونانی مقیم صیدا خواست تا سپاه شاه ایران را به شهر راه دهند . بدینگونه شهر صیدا توسط پارسیان تسخیر شد . اردشیر سوم که پس از تصرف شهر ، دیگر نیازی به تنّ نداشت ، او را نیز به قتل رسانید . گویند اهالی شهر صیدا از شدت یاس تصمیم به خودکشی گرفتند . پس به خانه هایشان رفته درها را بستند ، منازل را آتش زدند و خودشان و زنان و اطفال در این حریق عمومی بسوختند . تعداد کشتگان این واقعه به روایات مختلف از 40000 تا 400000 دانسته اند ، اردشیر سوم نیز خاکسترها و زمین شهر صیدا را به چندین تالان به اشخاصی فروخت که قصد داشتند با حفریاتی در آن شهر به اموالی دست یابند ، ایشان نیز از این راه به طلا و نقره بسیاری دست یافتند ، با دیدن آنچه که بر سر شهر صیدا آمد ، سایر شهرهای فنیقیه سخت متوحش شدند و همگی سر تسلیم در برابر شاه ایران فرود آوردند .از دیگر کارهای اردشیر بعد از فرو نشاندن شورشها ، فتح مصر بود . دیودور روایت کرده که باگواس خواجه که سخت مورد اعتماد اردشیر سوم بود و شاه ایران با مشورت او هیچ کاری انجام نمیداد ، به علت شقاوت بیش از حد اردشیر سوم ، طبیبی را آلت دست قرارداده ، به اردشیر زهر خورانید .حتی گفته می شود که کینه باگواس نسبت به اردشیر آنقدر زیاد بود . که پس از قتل او جسدش را ریز ریز کرده به سگها خورنید . مرگ اردشیر سوم در 338 پیش از میلاد رخ داده و مدت حکومت وی نیز 20 سال بوده .
اردشیر دوم پسر بزرگتر داریوش دوم بود که در سال 404 قبل از میبلاد به قدرت رسید ، نام اصلی وی ارشک بود . اما چون به قدرت رسید ، نام اردشیر را بر خود نهاد . یونانیان به او لقب منمون به معنای با حافظه داده اند ، و معتقد بودند که اردشیر از حافظه بسیار قویی برخوردار است ، اما برخی دیگر گفته اند این لقب از آن جهت بوده که وی یاد آور نام پدربزرگش – اردشیر – بوده است . کوروش برادر کوچکتر داریوش دوم محسوب می شد و از کودکی و از کودکی دفتاری تند و پرخاش جویانه داشت ، و حال آنکه ، اردشیر از طبعی ملایم و رحیم برخوردار بود ، ملکه پروشات مادر اردشیر و کوروش به دلیل دلسردی از اردشیر تصمیم داشت پسر کوچگتر خود کوروش را جانشین داریوش دوم نماید ، بنابرین به داریوش دوم همسرش گفت از آن جهت که اردشیر قبل از رسیدن تو به پادشاهی به دنیا آمده از اینرو پسر کوچکتر تو کوروش می بایست جانشین تو گردد ، اما داریوش نپذیرفت ، و کوروش را والی لیدی و نواحی دریایی آن کرد و پس از چندی درگذشت . پس از درگذشت داریوش دوم ، اردشیر به معبد آناهیتا در پاسارگاد رفت تا در آنجا بر طبق مراسم مذهبی تاجگذاری کند ، در آنجا وی اطلاع یافت که کوروش صغیر قصد کشتن وی را دارد ، بنابراین او را دستگیر کرد و تصمیم به کشتن او داشت که ملکه پروشات دوان دوان رسید و چون گیسوانش را به دور گردن کوروش حلقه کرد نتوانستند او را بکشند و سپس با گریه و لابه عفو او را از اردشیر گرفت و کوروش را به سرعت روانه مقر خکومتی خود در لیدی نمود ، کوروش نیز بدون هیچ پشیمانی به لیدی بازگشت و در آنجا در پی فرصت برای تصرف حکومت ماند ، کوروش با جمع آوری سپاه به سرعت به سمت بابل پیشروی کرد اما خبری از سپاه ایران نیافت ، چون به ولایت بابل رسید ، پس از آنکه سه روز به صورت خطوط جنگی پیشروی کردند ، کوروش خیال کرد که اردشیر بابل را ترک کرده ، لیک در روز چهارم ناگهان سواری رسید و خبر داد که لشکر شاهنشاه در ظرف چهار ساعت ظاهر خواهد شد . کوروش فورا" سپاهیان یونانی را تحت فرمان کلئارخوس در طرف راست یعنی جانب فرات جای داد و خودش در قلب سپاه جای گرفت و 600 سوار سنگین اسلحه را نیز محافظ خود ساخت . سوی چپ سپاه را نیز تحت فرمان آریائوس قرارداد . در همان هنگام سپاه اردشیر که حدود 500000 تن بودند در رسیدند و در ناحیه کوناکسا – در 11 فرسنگی شمال بابل ، خان اسکندیه امروز – جنگ در گرفت . در آن جنگ ، کوروش به برادر خود اردشیر حمله کرد و او را زخمی ساخت ، به نظر می رسید که کوروش پیروز شده است . لیک ناگهان به دلیل اشتباه فاحش فرمانده سپاه یونانی کوروش – کلئارخوس – زوبینی در چشم کوروش فرو رفت و در دم نابود شد . پس از آن سر و دست کوروش را بریدند و سپاه اردشیر به تعقیب قشون کوروش پرداخت و قشون کوروش متفرق شد ، اما قسمت یونانی سپاهش برای احتراز از حملات پی در پی سواره نظام ایران به طرف دجله رفت در آنجا تیسافرن با خدعه سرداران سپاه یونانی را به خیمه خود دعوت کرد و با وجود سوگندی که خورده بود همه آنها را کشت ، در همان هنگام گزنفون که در سپاه یونانیان بود ریاست یونانیان را قبول کرد تا تعداد 10000 نفر باقیمانده سپاه را به یونان برساند ، و چنین هم کرد . در همین رابطه بود که گزنفون کتاب معروف خود به نام عقب نشینی ده هزار نفره را نوشت . اردشیر در سال 394 قبل از میلاد سپاه اسپارت را نیز شکست سختی داد و نفوذ شاهنشاهی ایران در یونان به اعلی درجه خود رساند ، سرانجام اسپارت مجبور شد تا سفیرانی را برای انعقاد پیمان صلح به نزد اردشیر گسیل دارد و پیمان آنتالسیداس منعقد گردید .در سال 386 قبل از میلاد شورش قبرس را فرو نشانید ، شاهان هخامنشی تا زمان اردشیر دوم ، همواره در کتیبه هایشان تنها از اهورا مزدا یاد می کردند . لیکن اردشیر دوم در کنار نام اهورامزدا ، نام میترا و آناهیتا را نیز در کتیبه هایش بکار برد و به تقویت و گسترش پرستشگاه های میترا و به ویژه آناهیتا در کشور پرداخت ، اردشیر دوم به قول برخی از مورخین 360 زن عقدی و غیر عقدی داشت و از جمله با دو دخترش به نامهای آتوسا و آمستریس هم ازداوج کرد و صاحب 150 پسر و دختر شده بود . اردشیر که روزگار پیری خود را در میان توظئه های درباری و جنایات پسرانش می گذارنید ، به قدری شکسته و ناتوان شده بود که با شنیدن خبر مرگ یکی دیگر از پسرانش ارشام به دست دیگر برادرانش ، تاب مقاومت در خود ندید و از شدت درد و اندوه در سال 358 قبل از میلاد درگذشت .مدت حکومت او 46 سال بود .
از آنجا که سغدیان نتوانست دل سپاهیان را به دست آورد ، چنین پنداشت که از طرف برادرانش تحریکاتی می شود . پس نسبت به آنها و خصوصا" نسبت به اخس که در آن هنگام والی باختر بود ظنین شده ، اخس را به دربار احضار کرد . اما اخس که قصد سو برادرش را دریافته بود ، در رفتن تعلل ورزید و پیوسته وعده داد که به زودی خواهد امد . چیزی نگذشت که وی با فراهم آوردن سپاهی ، با ارباریوس – سردار سواره نظام - ، آرکسانس – والی مصر – و یکی از خواجه های اردشیر به نام آرتکسارس – که به ارمنستان تبعید شده بود – متحد شد و قدرت را دربابل به دست گرفت و با نام پادشاهی داریوش دوم ، تاج بر سر نهاد ، در کمتر از دو هفته بعد اخس در شوش به قدرت رسیده بود . سغدیان به دلیل همراهی نکردن سپاهیان و بزرگان با او ، ناچار از قدرت کناره گرفت و به گوشه ای گریخت ، اما داریوش دوم که نمی خواست او را به عنوان یک مدعی حکومت وقدرتی تهدید کننده ، زنده نگهدارد ، قصد دستگیری او را کرد ، پس با این مقصود ، او را نزد خود طلبید و وعده ها داد و حتی سوگند خورد که قصد سویی برای کشتن او ندارد . به رغم اینکه دوستان سغدیان او را از رفتن منع کردند ، اما سرانجام فریب خورده و از ترس به نزد او رفت ، داریوش دوم نیز او را بی درنگ دستگیر کرد ، اطاقی را پر از خاکستر ساخته ، سغدیان را پس از خوراندن خوراک و نوشابه بسیار ، بر روی تیری که بالای خاکسترها بود نهادند و چون سرانجام خوابش برد ، در خاکسترها افتاد و خفه شد .پس از آن یکی دیگر از برادارن داریوش دوم به نام آرستی تس در نواحی سوریه بر او یاغی شد و با پسر بازمانده بگ بوخش ، به نام ارتیفیوس – که سپاهیان مزدور یونانی را در خدمت داشت همدست شد . داریوش یکی از سرداران خود به نام اردشیر را به جنگ ایشان فرستاد و اردشیر پس از دو بار شکست و سرانجام با دادن رشوه به سپاهیان یونانی توانست ارتیفیوس را تسلیم خود سازد و پس از مدتی آرستی تس نیز خود را تسلیم نمود ، و شبی هر دو را از خواب بیدار کرده و بلادرنگ در خاکستر خفه کردند . داریوش پس از نابود کردن برادرانش به انقام از فرناک خواجه برخواست و دستور سنگسار او را داد . در زمان داریوش دوم مصر نیز دست به شورش زد و به مدت شش سال استقلال اعلام کرد اما سرانجام این شورش در سال 408 پیش از میلاد پایان یافت و مصر مجددا" مستعمره ایران گردید . داریوش دوم در سال 404 قبل از میلاد بر اثر بیماری درگذشت ، داریوش دوم به مدت 19 سال حکومت کرد . حکومت او با کشتار برادرانش آغاز شده بود ، وی در سراسر این مدت به روشنی نشان داد که هیچ شباهتی با همنام بزرگش داریوش کبیر ندارد ، عدم پایبندی به قولهایی که به مقلوبین می داد و در پیش گرفتن سیاستهای خشونت آمیز با درباریان و بزرگان ، شاید ناشی از هراس و بی اعتمادی بود که او از محیط دربار داشت ، درباری که زمام آن در دست زنان و خواجه سرایان بود ، سیاست داریوش دوم سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن بود ، با این همه داریوش دوم چیزی را از ایران از دست نداد .
بعد از مرگ اردشير ( 424 ق. م ) يگانه فرزندش خشايارشاي دوم به تخت شاهي جلوس نمود دوران حکومت وي بسيار کوتاه به روایت کتزیاس 45 روز آخر سال بود زيرا مورد حمايت طبقه نجبا و اشراف کشور واقع نشد و یکی از برادران او به نام سغدیان که از آلوگونه ، زن غیر عقدی بابلی اردشیر بود به همدستی خواجه ای به نام فرناک ( فارناسیس ) ، شبی در حالیکه خشایارشا در حال مستی به خوابگاهش رفت ، به آنجا درآمده ، او را در خواب کشت . از آنجا که این واقعه به احتمال زیاد اندکی پس از در گذشت اردشیر اول رخ داده بود ، پس نعش خشایارشا دوم را به همراه نعش اردشیر یکجا برای نهادن در مقبره شاهان هخامنشی به پارس بردند
پس از مرگ خشایار شاه، پسرش ارشک با نام اردشیر ( پارسی باستان :" آرتاخشترا") بر تخت شاهنشاهی نشست. نویسندگان یونانی به او درازدست گفته اند. نلدکه گوید نخستین کسی که این لقب را برای او نوشته دی نن بوده و دیگران از وی برداشت کرده اند. دی نن این لقب را به معنای گستردگی توان وی به کاربرده است. پلوتارک می نویسد که وی در بزرگواری و روان والایش در میان شاهنشاهان هخامنشی برجستگی دارد. در روزگار وی رخنه ی ایران در یونان پیوندی برپایه ی احترام بود. واردشیر خودمختاری برخی شهرهای یونان مانند آتن را پذیرفت.
اردشیر در نخستین سال شاهنشاهیش به بازسازی سیستم فرمانروایی پرداخت و شهربان هایی برگزید و همچنین کیفرها را ملایم تر کرد.
شورش مصر
آگاهی از درگذشت خشایارشاه به گروهی از مصریان فرصتی برای شورش داد( سال 99 هخامنشی). هخامنش عموی اردشیر که شهربان مصر بود، در شورش کشته شد. شورشیان از مزدوران یونانی بویژه آتنیان بهره می بردند و چنین برمی آید که شورش پشتوانه ی مردمی نداشته است. ایرانیان و مصریانی که در شورش دست نداشتند به دژ سپید ممفیس پناهنده شدند.
اردشیر ارتاباذ شهربان کیلیکیا و بغ بوخش شهربان سوریه(نوه ی بغ بوخش که از یاران داریوش بود) را فرمان داد تا به کمک ایرانی ها در مصر بشتابند. چون نیروی دریایی آماده نبود و جنگ در مصر و نیل نیاز به آن داشت ناچار یک سال برای آمادگی نیروی دریایی گذشت. پس از آن ارتاباذ با نیروی دریایی راهی مصب نیل شد و بغ بوخش به سوی ممفیس رفت. شورش سرکوب شد، با این حال محاصره گروهی از شورشیان در یکی از آداک های( جزیره های) نیل بیش از یک سال به درازا کشید. سرانجام در سال 105 هخامنشی، اوضاع مصر به حالت عادی برگشت.
هرودت هنگام بازدید از مصر چندی پس از شورش می گوید: پارسیان امروزه نیز برای آنکه جریان نیل محفوظ بمانداز این راه( راه رودخانه ای که ممفیس را به دریا پیوند می داد) پاسداری می کنند زیرا اگر فشار آب باعث شکستن سد شود و آب سرازیر گردد سراسر شهر به زیر آب می رود. از سوی دیگر آنان با کنترل همه ی کشتی هایی که در رود رفت و آمد می کنند، جلوی بهره گیری شورشیان از انها را می گیرند.
برخی از آداک های (جزیره های) دریای اژه و همچنین قبرس در روزگار وی دچار ناآرامی هایی شد که با اقدام های بخردانه ی اردشیر و کارگزارانش از میان رفت.
روزگار شاهنشاهی وی 41 سال بود. وی را دادگستر و مردم نواز یادکرده اند؛ در روزگار وی مردم در آسایش بودند. وی در سال 135 هخامنشی زندگی را بدرود گفت. کتزیاس نام همسر وی را داماسپیا نوشته است و می گوید که وی در همان روز که اردشیر مرد، زندگی را بدرود گفت. یگانه پسرآنها خشایارشا بود که پس از مرگ اردشیر به تخت نشست.
شاهنشاهی کمبوجیه(29-37)(530-522 پیش از میلاد مسیح)
کورش دو پسر داشت یکی کمبوجیه که بزرگتر بود( گونه ی یونانی نام وی کامبیز است) و دیگری بردیا که کهتر بود. کورش کمبوجیه را جانشین خود کرد و وی را پس از مرگ گئوبروو گمارده ی کورش در بابل ، شاه بابل کرد. همچنین بردیا را به فرمانروایی بسیاری از کشورهای ایران خاوری گمارد.
کمبوجیه با فیدایمیا دختر هوتن، یکی از بزرگان پارسی ازدواج کرد. بردیا پس از برتخت نشستن، وی را به همسری خود درآورد و برپایه ی گاهنویسان یونانی وی کسی بود که دریافت آنکه برتخت نشسته، بردیا نیست.
کمبوجیه در جنگ واپسین کورش بزرگ با بیابانگردان، همراه وی بوده و پس از کشته شدن کورش به عنوان جانشین وی راهی پارس شده است. این احتمال هست که کمبوجیه برای جلوگیری از تاخت وتاز بیابانگردان چند ماه نیروهای خود را درانجا نگاه داشته است.
باری پس از کشته شدن کورش ،کمبوجیه شاهنشاه شد و بردیا همچنان فرمانروای ایران خاوری ماند.
پیروزی بر مصر
با آگاهی از درگذشت کورش، فرعون مصر پسرش پسامتیک را برای بازیابی فلسطین و سوریه با سپاه بزرگی به آنجا فرستاد.
کمبوجیه لشکرکشی خود را پس از یک تدارک جنگی و سیاسی گسترده آغاز کرد.چشمه های مصری آمدن هخامنشیان را تهاجم چندین کشور نگاشته اند، هرودت نیز می گوید بیشتر مردم کشورهای پیرو هخامنشیان، سربازانی در لشکر وی داشتند.
مهندسان هخامنشي راز استفاده از عدد پي 3.14 را دو هزار و 500 سال پيش كشف كرده بودند . آنها در ساخت سازه هاي سنگي و ستون هاي مجموعه تخت جمشيد كه داراي اشكال مخروطي است ، از اين عدد استفاده مي كرده اند .
عدد پي( ۳.۱۴) در علم رياضيات از مجموعه اعداد طبيعي محسوب مي شود . اين عدد از تقسيم محيط دايره بر قطر آن به دست مي آيد . كشف عدد پي جزو مهمترين كشفيات در رياضيات است . كارشناسان رياضي هنوز نتوانسته اند زمان مشخصي براي شروع استفاده از اين عدد پيش بيني كنند . عده زيادي ، مصريان و برخي ديگر ، يونانيان باستان را كاشفان اين عدد مي دانستند اما بررسي هاي جديد نشان مي دهد هخامنشيان هم با اين عدد آشنا بودند .
"عبدالعظيم شاه كرمي" متخصص سازه و ژئوفيزيك و مسئول بررسي هاي مهندسي در مجموعه تخت جمشيد در اين باره ، گفت : بررسي هاي كارشناسي كه روي سازه هاي تخت جمشيد به ويژه روي ستون هاي تخت جمشيد و اشكال مخروطي انجام گرفته ؛ نشان مي دهد كه هخامنشيان دو هزار و 500 سال پيش از دانشمندان رياضي دان استفاده مي كردند كه به خوبي با رياضيات محض و مهندسي آشنا بودند . آنان براي ساخت حجم هاي مخروطي راز عدد پي را شناسايي كرده بودند .
دقت و ظرافت در ساخت ستون هاي دايره اي تخت جمشيد نشان مي دهد كه مهندسان اين سازه عدد پي را تا چندين رقم اعشار محاسبه كرده بودند . شاه كرمي در اين باره گفت : مهندسان هخامنشي ابتدا مقاطع دايره اي را به چندين بخش مساوي تقسيم مي كردند . سپس در داخل هر قسمت تقسيم شده ، هلالي معكوس را رسم مي كردند . اين كار آنها را قادر مي ساخت كه مقاطع بسيار دقيق ستون هاي دايره اي را به دست بياورند . محاسبات اخير ، مهندسان سازه تخت جمشيد را در محاسبه ارتفاع ستون ها ، نحوه ساخت آنها ، فشاري كه بايد ستون ها تحمل كنند و توزيع تنش در مقاطع ستون ها ياري مي كرد . اين مهندسان براي به دست آوردن مقاطع دقيق ستون ها مجبور بودند عدد پي را تا چند رقم اعشار محاسبه كنن
هم اكنون دانشمندان در بزرگ ترين مراكز علمي و مهندسي جهان چون "ناسا" براي ساخت فضاپيماها و استفاده از اشكال مخروطي توانسته اند عدد پي را تا چند صد رقم اعشار حساب كنند . بر اساس متون تاريخ و رياضيات نخستين كسي كه توانست به طور دقيق عدد پي را محاسبه كند ، آ«غياث الدين محمد كاشانيآ» بود . اين دانشمند ايراني عدد پي را تا چند رقم اعشاري محاسبه كرد . پس از او دانشمنداني چون پاسكال به محاسبه دقيق تر اين عدد پرداختند . هم اكنون دانشمندان با استفاده از رايانه هاي بسيار پيشرفته به محاسبه اين عدد مي پردازند .
شاه كرمي با اشاره به اين موضوع كه در بخش هاي مختلف سازه تخت جمشيد ، مقاطع مخروطي شامل دايره ، بيضي ، و سهمي ديده مي شود ، گفت : "به دست آوردن مساحت ، محيط و ساخت سازه هايي با اين اشكال هندسي بدون شناسايي راز عدد پي و طرز استفاده از آن غيرممكن است ."
داريوش هخامنشي بنيان گذار تخت جمشيد در سال 521 پيش از ميلاد دستور ساخت تخت جمشيد را مي دهد و تا سال 486 بسياري از بناهاي تخت جمشيد را طرح ريزي يا بنيان گذاري مي كند . اين مجموعه باستاني شامل حصارها ، كاخ ها ، بخش هاي خدماتي و مسكوني ، نظام هاي مختلف آبرساني و بخش هاي مختلف ديگري است .
مجموعه تخت جمشيد مهمترين پايتخت مقاومت هخامنشي در استان فارس و در نزديكي شهر شيراز جاي گرفته است .
شما هم این موجود را در سرستون های تخت جمشيد ديده اید
به تازگي موجودي با سری کاملآ شبیهه سر ستونهای تخت جمشید در سواحل آمريكا پيدا كردند كه دانشمند ها را بسيار متعجب كرده . آن ها هنوز پي تحقيقاتي در روي اين جانور عجيب و غريب اند. اگر كمي به اين جانور دقت كنيد ميبينيد كه اين جانور شباهت زيادي به سر ستون تخت جمشيد دارد . پس مي فهميم در آن زمان در خليج هميشه فارس هم اين موجود زندگي ميكرده كه پس از مرور زمان نسل وي منقرض شده است . از دندان هاي اين موجود عجيب و قريب معلوم است كه او هم ميتواند يكي از سلطان هاي بزرگ دريا باشد ولي اندازه ي او بسيار كوچك تر از نهنگ و يا كوسه باید باشد .
و حتما حيواني درنده و قوي بوده . زيرا هخامنشيان در سنگ تراشي هاي خود هميشه نماد قدرت را می تراشیده اند .
بازم خدارو شکر که بعد از دو هزار و ششصد سال تونستن بفهمن که اسطوره ما ایرانیان (کورش آریایی) به چه دلیل دستور داده که سالن استراحتش ۱۰۰ تا ستون داشته باشه و تمام سر ستون هاش شکل این حیوان (شاید دریایی) باشد ، به راستي آيا در آن زمان غواصي هم وجود داشته كه اين حيوان رو رؤيت كنه ؟؟؟
مولفان قدیم یکسره مبهوت و مسحور گستردگی سرزمین امپراتوری هخامنشی بوده اند . بسیاری از آنها پیرامون نظام ارتباطی در دوران امپراتوری گزارش داده اند و به اظهار نظر پرداخته اند و همگی میان انتظام ارتباطات با قابلیتهای قدرت مرکزی برای مداخله در امور کشورهای تسخیر شده رابطه مستقیم یافته اند.اگر بصورت کلی و بسیار تیتروار بخواهیم به این مهم تظری بیفکنیم بایستی بگوئیم بدستور داریوش کبیر برای آ گاهی و اطلاع وی از جدیدترین رخدادها در سراسر شاهنشاهی جاده های بسیاری ساخته شد و در این جاده ها چاپارخانه های بسیاری پدید آمد که در آنها همیشه اسبهای تازه نفس آماده بودند.پیکهای دولتی با رسیدن به این چاپارخانه ها اسبهای خود را عوض میکردند.و با اسبهای تازه نفس با سرعت به راه خود ادامه میدادند.یا اینکه پیغام یا نامه به چاپار دیگری داده میشد .به همین صورت این کار ادامه میافت تا نامه به مقصد می رسید.بدینگونه میتوان ایرانیان را نخستین بوجود آورندگان نظام پست در دنیا دانست.
راهها و چاپارخانه ها :
الف- راهها :
هرودوت از خوبی راه و اسباب آسایشی که در میهمانخانه ها برای مسافرین مهیا بوده بسیار تمجید کرده و نظم و ترتیب آن را ستوده است لیکن درباره انشعاب های منطقه ای نظام راهداری هخامنشی توصیف هردوت بسیار ناقص است و یا لااقل در گزارشی که داده است افق جغرافیائی او از سمت شرق فقط محدود به شوش و بابل بوده است و ظاهرا هیچ اطلاعی از جاده هائی که به پارس میرسیده اند و به طریق اولی از راههائی که از فلات ایران و آسیای مرکزی عبور میکرده اند نداشته است. بخصوص جای تاسف است که گزارش کتزیاس درباره این مسیرها ناپدید شده و در دسترس ما نیست.لوحه های پرسپولیس از این اعتبار برخوردارند که حتی اگر هنوز مجموعه اطلاعات مضبوط در آنها منتشر نشده است باز هم یک دیدگاه کلی از مرکز امپراتوری به مامیدهند.در این لوحه ها علاوه بر راه ارتباطی شوش به پرسپولیس که به دفعات مورد اشاره قرار گرفته راه باختریش ( 9 یا 10 بار ) هند ( 7 بار ) هرخواتیش و قندهار ( 11بار ) اریه ( 4 بار ) سگارتیه ( 2بار ) ماد ( یک بار ) بابل ( 1 یا 2 بار ) مصر( یک بار ) و سارد ( 3 بار ) تکرار شده اند. به این ترتیب معلوم میشود که سراسر خاک امپراتوری زیر پوشش جاده ها بوده است و با این توصیف مشخص است که جاده شاهی سارد به شوش ( توضیح در مورد این جاده در پائین آمده است ) را باید فقط به منزله جاده ای در میان راهها و جاده های دیگر شمرد. همچنین به یاری مورخین نظامی میتوانیم طول زمان جابجائی ارتش ها را محاسبه کنیم : از بابل تا شوش 22 روز و از شوش تا پارس حدود 30 روز و از شوش به هگمتانه از طریق جاده شاهی که از بابل میگذرد 40 روز و همین راه از طریق مستقیم از ارتفاعات لرستان 9 روز و از هگمتانه به پارسه ( پرسپولیس ) 20 روز و... فاصله بوده است.به این ترتیب با استفاده از اطلاعات مضبوط در متون هرودوت و گزنفون و با افزودن اطلاعات مندرج در متون مولفان نظامی کلاسیک و عصر هلنی در مجموع میتوان شبکه راههای هخامنشی را با توجه به ایتکه منابع نظامی به جاده ها فقط از زاویه امکانات رساندن آذوقه و مهمات نظر می اندازند در ذهن مجسم کرد.
جاده شاهی :
هردوت بشرح جزئیات (( درباره که از دریا تا شاه ادامه میابد )) یعنی جاده ای که شهر سارد را به شوش می پیوندد میپردازد و می نویسد که این جاده (( از کشورهای پرجمعیت و مطمئن عبور میکند.)) هرودوت برای هر منطقه تعداد پرسنگ ها ( که یک مقیاس مسافت پارسی و معادل 4/5 کیلومتر است ) تعداد مسافرخانه ها و سرپناه هائی را که در هر منزل و ایستگاه مستقر بوده است دا معین میکند و رودخانه ها و پست های مراقبت را که بصورت منظم در طول مسیر واقع اند را بر میشمارد و این همان جاده ایست که عموما به (( جاده شاهی )) معروف شده است و 2400 کیلومتر طول داشته است.
راههای پایتخت ها : مشاهده می شود که تمام پایتخت های امپراتوری ( پاسارگاد- پارسه- شوش- بابل- هگمتانه ) از طریق جاده های بزرگ از چهار طرف به یکدیگر متصل بوده اند. که شناخته ترین جاده ها در این شبکه جاده پارسه به شوش است.در فاصله میان شوش و هگمتانه جاده شاهی از کنار زاگرس مرکزی ( لرستان ) عبور میکرده است . زیرا جاده مستقیم که از سرزمین (( کوسی ین )) ها عبور می کرده است بنا به نوشته دیودور جاده ای (( ناهموار- تنگ و بد )) بوده است.بنابراین جاده بزرگ مسیری درازتر از طریق دشت بابل در پیش میگرفته و به سمت شرق منحرف تا از آنجا از طریق بیستون به فلات ایران بپیوندد. جاده دیگری از هگمتانه از طریق (( گاربه )) یا اصفهان امروز به سرزمین پارس و از آنجا در بوشهر به خلیج فارس متصل می شده است.از سوی دیگر تنوع ممالکی که در الواح از آنها اسمی به میان آمده است نشان می دهد که پایتخت های امپراتوری از طریق راهها به مجموعه ولایات متصل بوده اند. در شمال جاده بسیار قدیمی خراسان هگمتانه را از طریق راگه ( ری ) و دروازه های کسپی ین- هرکانی و پارتیه به باختر ( بلخ ) پیوند میداده است.در جنوب از مبدا پارس جاده ای به هرخواتیش ( قندهار ) و گنداره ( منطقه کابل ) می رفته است و از انجا راههای دیگری به باختر و دره سند در هندوستان می پیوسته اند. جاده شمال و جاده جنوب بوسیله یک جاده عرضی به یکدیگر متصل میشدند و این جاده کورش آن را طی کرد از طریق اریه ( هرات ) به زرنگه ( حوضه هیرمند ) و قندهار می پیوست.در مسیر مدیترانه دو مسیر اصلی را می شناسیم که از شوش تا اربل ( ساحل چپ دجله ) یکی بوده اند.و از اربل جاده شاهی هردوت از طریق دجله علیا و فرات علیا ارمنستان- کاپادوکیه- هلیس- فریگیه بزرگ و دره مئاندر به سارد می پیوسته است.از رابل مسیر دیگری بسوی دمشق و مصر می رفت که وجود آن در یک سند آرامی مشخص شده است. در میان منازل و مراحل این جاده شهرهای مشهوری مانند اربل و دمشق قرار داشته است.راه دیگر که نیز اهمیت داشت یک راه دریائی بود که ممالک شرقی ایران را به ممالک غربی آن اتصال میداد. توضیح اینکه راه ایران به مصر قبل از زمان داریوش کبیر چنین بود که از دجله و فرات گذشته و به سوریه میرفتند و از این جا در صور یا صیدا به کشتی نشسته به مصر در می آمدند یا از راه فلسطین و برزخ سوئز بوادی نیل میرسیده اند.داریوش کبیر دریای مغرب را به دریای احمر توسط یکی از شعب نیل اتصال داد و از این زمان کشتیها از دریای الجزائر و دریای مغرب به دریای احمر رفته و از باب المندب گذشته به دریای عمان وارد می شده اند. بدین صورت روابط مستقیم دریائی بین ممالک دریای مغرب با پارس و خوزستان و سایر جاهای ایران برقرار گشت که بعدها به این وادی یا کانال که داریوش کبیر هخامنشی دستور ساختن انرا داد نام سوئز نهادند.
ب- احداث و نگهداری جاده ها : دولت هخامنشی علاوه بر اینکه اهمیت زیاد براهها میداد اولین بار چاپارخانه هائی تاسیس کرد.
هرودوت گوید که واحد مقیاسها پرسنگ است و به مسافت هر چهار پرسنگ منزلی تهیه شده موسوم به ایستگاه.در این منازل میهمانخانه های خوب بنا و دائر گردیده است. در سرحد ایالات و نیز در آنجائی که ایالت بابل بکویر منتهی میشود قلعه هائی ساخته اند که ساخلو دارد.در منازل اسبهای تندرو تدارک دیده شده است. به این ترتیب که چابک سوارها نوشته های دولتی را از مرکز تا نزدیکترین چاپارخانه برده به چاپاری که حاضر است میرساند و او فورا حرکت کرده تا به چاپارخانه دوم برسد و باز تسلیم چاپار بعدی میکند بدین منوال شب و روز چاپارها در حرکتند و اوامر مرکز را به ایالات میرسانند. راجع بسرعت حرکت چاپارها هردوت گوید که نمیتوان تصور کرد جنبنده ای بر روی زمین به اندازه چاپارهای پارسی سریعتر حرکت کند.هرودوت چاپارهای دولتی را (( آگ گاروی)) مینماید . معنی آن معلوم نیست بعضی نویسندگان جدید عقیده دارند که این لفظ سامی است و بروم رفته و (( آن گاریه )) شده است. گزنفون تاسیس چاپارخانه ها را به کورش بزرگ نسبت داده و گوید که برای تعیین مسافت چاپارخانه ها از یکدیگر تجربه کرده اند که اسب در روز چقدر میتواند راه برود بی آنکه خسته شود و آنرا میزان قرار داده اند. وقتی می خواستند خبری بسیار زود به مقصد برسد آتش روی بلندیها روشن میکردند. چنانکه هردوت گفته چون مردونیه آتن را گرفت با آتش از راه جزائر سیکلاد شاه خشایارشا را که در سارد بود آگاه کرد.
آتوسا ، دختر کوروش بزرگ بزرگترین ومحبوب ترین امپراتورتاریخ است آتوسا در لغت به معنای خوش اندام است. همچنین به معنای قدرت و توانمندی نیز میباشد.او دختر زیبا، دلفریب و فوق العاده ای کوروش بزرگ بود.
پس از سرنگونی بردیای دروغین بدست داریوش بزرگ و هفت نفر از جوانان نجبای پارسی و بر تخت نشینی داریوش یکم ، آتوسا همسر داریوش بزرگ شد . ازدواج با آتوسا که از سلاله هخامنشی بود حکومت داریوش بزرگ را قانونی جلوه می داد واز آنجا که آتوسا با هوش، با فرهنگ ، با قدرت و تفکر سیاسی بود در موقع لزوم کمک خوبی برای داریوش شاه به حساب می آمد.
پس از آن آتوسا ” خشایارشاه ” را به دنیا آورد.آتوسا ملکه ی بیش از ۲۸ کشور آسیایی در زمان امپراطوری داریوش بزرگ بود و از وی به نام ” شهبانوی داریوش بزرگ ” یاد کرده است .
آتوسا شهبانوی ایران ، خواندن و نوشتن را به خوبی می دانست و نقش تصمیم گیرنده در آموزش خود و دیگر درباریان داشت.همچنین زندگی سیاسی آتوسای هخامنشی باهیچ زن دیگری از هم دوره های او با او برابری نمی کند.
كساني که به خوزستان سفر میکنند، بیگمان از کنار پل تاريخي «دختر» که «پلدختر» ناميده ميشود، گذر میکنند. پلدختر که در 110 کيلومتري جنوب خرمآباد و در کنار شهري به همين نام جای گرفته، نمادي از مهندسی پیشرفته و نشان از برجستگی مدیریت کارهاي ساختماني در روزگار هخامنشيان دارد. يکي از دهانههاي پل که برجایمانده، این را بر بینشوران روشن میسازد که برای کشیدن نقشه و پیاده کردن نقشهی پل، نیاکان فرهیختهی ما از دانش پیشرفته، استواري و فناوری بسيار بالايی در پلسازي برخوردار بودهاند.
همچنین این سازه، ارزشمندی لرستان و قوم لر را نزد پادشاهان هخامنشي و ساساني آشکار میکند. راهي که از باختر(:غرب) پل تا بلندیهای «ملهکوه» در شهرستان «کوهدشت» کشیده شده، بازگوكنندهي جایگاه والا و ارجمندی لرستان در روزگار باستاني، چند سده پس از شامگاه ساسانیان است.
زن در امپراطوری هخامنشی یكی از اصلی تریت نقش ها را ایفا میكرد
. چرا كه اشاره به آرتمیس دریا سالار خشایارشاه برای ارزش و اعتبار زن كافیست. دریاسالار مقامی بود كه حتی مرد ها در حسرتش به سر میبردند. امروز در ارتش آمریكا كه ادعای دموكراسی میكنند چنین مقامی را به یك زن نداده اند. در اینجا به 2 كتاب 1- ستاره ی باستانیان – نوشته پرویز طباطبایی -2 از زبان داریوش – هاید ماری كخ مراجعه كنید.
در 2560 سال پیش كورش بزرگ نخستین پایه گذار حقوق بشر جهان و شاهنشاه حوزه ایران بزرگ , در مكانی كه امروز شهر استروشن Istrowshan قرار دارد شهری را بنا نمود كه نخست نامش كورش كده بود. این شهر برای پاسداری دولت هخامنشی در برابر بیابانگردان بادیه نشین شمال آسیای میانه بنا شده بود. شهری بود با برج و باروی استوار كه با 12 دروازه با خارج از شهر در ارتباط بود. در این شهر آتشكده بزرگی قرار داشت كه باقیمانده آنرا امروزه مغ تپه میگویند كه در وسط شهر امروزی استروشن قرار دارد.
استروشن یکی از شهرهای باستانی حوزه ایران بزرگ محسوب می شود که با مرزبندی ها استعمار روس و انگلیس امروزه از بنده ایران زمین جدا گشته و در کشوری جدا به نام تاجیکستان قرار گرفته است .
فراوانی کتیبههای بازمانده از داریوش بزرگ (یکم) هخامنشی به تنهایی بیش از مجموع کتیبههای دیگر پادشاهان ایران است. همچنین داریوش بزرگ را میتوان به سبب نگاشتن کتیبه بزرگ و تاریخی بیسْتون، کهنترین تاریخنویسِ شناختهشده ایرانی دانست. در بیرون از محوطه اصلی تختجمشید و بر بدنه سنگیِ جبهه جنوبی آن (جایی که در زمان داریوش قرار بوده در ورودی اصلی تختجمشید باشد)، چهار سنگنبشته در کنار یکدیگر جای دارند که همگی به فرمان او نگاشته شدهاند. نخستین سنگنبشته از سمت چپ (DPd) به خط و زبان فارسی باستان، دومین سنگنبشته (DPe) نیز به خط و زبان فارسی باستان، سومین سنگنبشته (DPf) به خط و زبان عیلامی و چهارمین سنگنبشته (DPg) به خط و زبان اَکَدی (بابلی نو) هستند. هر چهار سنگنبشته، چهار متن مستقل و متفاوت هستند و هیچکدام ترجمه دیگری نیست.
ششم ژوئن سال 344 پيش از ميلاد اردشير دوم، شاه هخامنشي ايران شورش قبرسي ها برضد امپراتوري ايران را درهم شكست. قبرس از زمان داريوش بزرگ تا جنگ ايسوس و سلطه اسكندر بر شرق مديترانه، نزديك به دو قرن از سرزمين هاي امپراتوري ايران و پايگاه ناوگان ما در مديترانه بود. آتن طبق پيمان آنتالكيداس منعقده در سال 386 پيش از ميلاد حكومت ايران بر قبرس را به رسميت شناخته بود.طبق اين پيمان كه به صلح جهاني معروف است، جهان يوناني زبان ايران را به عنوان قدرت اول گيتي به رسميت شناخته و متعهد شده بود كه اقدامي برضد منافع ايران بعمل نياورد. |
رانمِسا از بندرهای باستانی در استان بوشهر ايران بوده که در لوح ههای هخامنشی تخت جمشيد از آن نام
برده شده است.
هخامنشيان در دورن طولانی حکومت خود بر ايران و مرکزيت پارس، توجه ويژ های به دريای پارس و بهره
مندی مختلف از آن داشتند. در اين رابطه بنادر متعددی در حاشيه آن ايجاد نموده و يا از کهن بندرهای ايلامی
مانند ليان بهره گرفتند. با اين که در منابع مختلفی از تموکن (تااوکه) به عنوان بندر ساحلی نام برده شده ولی با
فاصله حدود چهل و پنج کيلومتری از دريا قرار گرفته بود و پشت بندر ليان ايلامی بود که نام آن در دوره
هخامنشی هنوز معلوم نگرديده است. بندر سيراف (البته با احتياط)، گوگانا (که جای آن به درستی مشخص
نيست)، اپوستانه و هرمزی ديگر بنادر هخامنشی حاشيه دريای پارس بودند. اطلاعات مختصر از نامها و جايگاه
نسبی جغرافيايی بنادر مذکور، بيشتر از خلال متون کلاسيک جغرافيايی يونانی مانند نوشت ههای بطلميوس، پلين،
آريان و نئاروک (درياسالار اسکندر) معلوم می شود. در حالی که کشف بيش از سی هزار لوحه گلی هخامنشی به
خط ايلامی در گنج خانه و دژخانه تخت جمشيد در سال 1312 خورشيدی برابر با 1933 ميلادی می تواند
مهر (میثرَ) یکی از آیین های بسیار قدیمی و کهن آریاییان بود که اوستای زرتشت او را بین هرمز و اهریمن قرار داده و آن را یکی از بزرگترین نمونگان خداوند دانسته است .پیروان دین زرتشت معتقد بودند که مهر ، از جانب خدا ماموریت داد که بدی و زشتی را از بین ببرد و او را رب النوع آفتاب و حاصلخیزی زمین دانسته اند .
مهر در زمان اردشیر دوم هخامنشی از خانواده سلطنت حمایت کرد و بعد از حمله اسکندر ،در آسیای صغیر رواج یافت . سپس به یونان رفت و در زمان پومیه به روم سرایت کرد . در این دوره ترقی بسیار کرد و به جایی رسید که دیوکلثین و دیگر امپراطور های روم اعلام کردند که مهر حامی دولت روم است . ابن آیین بعد ها به آلمان و فرانسه و انگلستان قدیم سرایت کرد و چنانچه در پاریس آثاری از این مذهب یافت شده است .
در قرن سوم میلادی مسیحیت به جنگ با مهر برخاست و توانست طی یک قرن یعنی در قرن چهارم میلادی بر مهر غلبه کند . اما مهر نیز بر مسیحیت بی اثر نبوده و اثراتی بر آن به جای گذاشته ، از جمله عید تولد مسیح یا نُاِل که قبل از مسیحیت عید تولد مهر بوده .
مهرپرستان بر این عقیده بودند که مهر از تخته سنگی پدید آمده، بعد برای رفاه مردم با بدی ها وارد جنگ شد و بالاخره روزی بدی را از بین می برد . آن ها یکی از کار های مشهور او را چنین حکایت می کردند :
روزی مهر به گاو مقدس هرمز برخورد ،او را کشت و خون گاو بر زمین جاری گشت و باعث حیات و زندگی گردید .بر این اساس بود که صنعتگران معروف قدیم صورت مهر را چنین نقش می بستند که گاو نری را مطیع خود نموده و با شمشیر کوتاهی سینه گاو را شکافته و از میان فوران خون ماری (که به زندگی تعبیر می شود) بیرون می جهد.
چواسکندرآمد به ملک کیان یکی گرد فرمانده قهرمان
به ایرانیان داد درس وطن در این ره گذشت از سروجان وتن
که فرزند نام آور میهن است مر آن شیردل آریو برزن است
چو اسکندر آهنگ ایران نمود همه آگهان را هراسان نمود
جهانگستری فکر وسودای او جهانگیری اندیشه و رای او
چو موج شتابنده میراند پیش بشد کار دارا به سختی پریش
سر انجام, دارا در آمد زپا از این بار شد پشت ایران دو تا
بسی شهرها را سکندر گشود به جز پارس, چون راه دشوار بود
پارسیان با بهره گیری از سنت های معماری کاخ های ستوندار رایج در مناطق مرتفع مشرف بر بین النهرین و هنر دستی ایونی ها (Inoniens) ،در تزیینات کاخ از سنت های هنری کهن مردمانی استفاده کرده اند که در پی کشور گشایی های کوروش و داریوش به امپراطوری نو پای پارس پیوسته بودند . ویژگی بارز این سنت های هنری ، پیچیدگی هنری بود که خود ریشه در آمیزش هنری آن داشت.
باگواس خواجه پس از کشتن ارشک ، چنین صلاح دید که فردی را به شاهی برگزیند که هم از خاندان هخامنشی باشد و هم فردی دور از دربار بوده باشد ، تا بتواند خودش زمام امور را در دست داشته باشد . کشتاری هم که توسط او در خاندان هخامنشی شده بود دیگر کسی را بر جای نگذاشته بود که سزاوار پادشاهی باشد . از اینرو داریوش را که از شاخه فرعی خاندان هخامنشی بود ، به قدرت رسانید ، اما مدتی بعد داریوش حاضر به تمکین از باگواس خواجه نشد ، باگواس که انتخاب خود را اشتباه می دید درصدد بر آمد تا داریوش را نیز به قتل برساند . اما داریوش از قصد او آگاه شد و باگواس را به نزد خود خوانده ، دستور داد تا در حضور ام زهری را که تهیه کرده بودند بنوشد
آتوسا (۵۵۰ تا ۴۷۵ پیش از میلاد مسیح) از شهبانوهای ایران بود. وی دختر کورش کبیر، و خواهر خوانده کمبوجیه، و همسر دو پادشاه هخامنشی کمبوجیه و داریوش یکم، و مادر خشایار شاه بود. هرودت اعتقاد دارد که او در زمان حکومات خشایار شاه، زنده بوده است.
آتوسا دختر کوروش بزرگ و همسر دو پادشاه هخامنشی کمبوجیه و داریوش یکم و مادر خشایار شاه برجسته ترین زن در تاریخ ایران قدیم است.
از میان آن دختران مهم تر از همه آتوسا دختر کوروش بود. خواهر و همسر اردشیر دوم و همسر اردشیر سوم زنان دیگری هستند که آتوسا نام داشتند.
نخستین بار در دنیا ایرانیان بودند که ( پست ) را به معنای امروزی بوجود آوردند . ۲۵۰۰ سال پیش در ایران و به فرمان " داریوش بزرگ " شاهنشاه ایران زمین افرادی برای انتقال پیام های مهم در کوتاه ترین زمان جمع آوری شدند که به آنها " چاپار " می گفتند و با اسب های تند رو مامور انتقال پیام های مهم به تمامی نقاط ایران پهناور شدند . در مسیر این افراد استراحتگاه هایی ساخته شده بود که به آن ها " چاپار خانه " می گفتند و چاپار ها با رسیدن به چاپارخانه اسب های خسته خود را عوض می کرده و با اسب تازه نفس دیگری به راه خود ادامه می داده است .
تصویر بالا برگی زرین است با نقش نخستین چاپار ها در حال رساندن پیام - دوره هخامنشیان - موزه بریتانیا ( لندن ) بخشی از گنجینه سیحون .
داريوش ضمن اينكه با ياغيان ميجنگيد آتوسا دختر كوروش را تزويج كرد و خط جديد فارسي را رواج داد
بدون اينكه براي رواج آن خط مردم را در فشار بگذاردخط جديد داراي ۲۲ حروف و با حروف الفباي خط
ميخي چهل علامت و تركيب كردن آنها براي مردم مشكل بود و به همين جهت شمار باسوادان درايران
از عده اي تجاوز نميكرد و داريوش تصميم گرفت خط آرامي را همان خط فنيقي بود جانشين خط ميخي
كند از همان سال اول سلطنت تعليمات عمومي را براي اطفال اجباري و رايگان كرد.