حافظ منتقد اجتماعی و مصلح فرهنگی
بهاءالدين خرمشاهي از حافظپژوهان مطرح روزگار ماست، نقدي كه خرمشاهي بر حافظ شاملو در سالها پيش نوشت و نيز مقدمه تاييدآميز او بر حافظ كيارستمي، هر دو در فضاي ادبي واكنشهايي برانگيخت. خود او معتقد است كيارستمي دخل و تصرفي در اشعار حافظ نكرده و صرفا با نگاهي تجددگرا به سراغ حافظ رفته است اما شاملو ميخواست ديوان جديدي از حافظ ارايه دهد كه همين امر موجب مخالفت با او شد. خرمشاهي در اين گفتوگو از اهميت حافظ و دليل دفاعش از نوگرايي كيارستمي در مقابل نوگرايي شاملو در مواجهه با حافظ سخن گفته است.
بين شاعران كلاسيك، حافظ از شاعراني است كه بيش از ديگران دستمايه نوآوري، امروزي شدن و تفسير بر اساس معيارهاي مدرن نقد ادبي قرار گرفته است. از هريك از اين مواجههها ميتوان نمونههايي را آورد، در مورد نوآوري و خوانش جديد ميتوان به كارهاي شاملو و كيارستمي اشاره كرد. چرا به محض آنكه جرقه استفاده از پتانسيلهاي ادبيات كلاسيك در ذهن ادبا و هنرمندان امروز ميخورد، بيش از هر كس به سراغ حافظ ميروند؟
اين كه چرا حافظ را دستمايه نوگرايي قرار ميدهند، دو سو دارد. يك سو به حافظ مربوط ميشود و سوي ديگر به فرد يا هنرمند نوگرايي كه به سراغ او ميرود. دو مثال برجسته در اين زمينه وجود دارد كه شما هم آنها را نام برديد و بررسي آنها مساله را روشنتر ميكند. اما در مورد سويه اول كه به حافظ مربوط است، بدون شعار دادن بايد گفت حافظ شاعر همه دورانهاست و بايد به اين نكته توجه داشت كه حافظ اديب هست ولي ادبي شعر نميگويد. حافظ زندهسرايي و زندگيسرايي ميكند. وسعتي كه در مشرب حافظ وجود دارد بينظير است و او توانسته همين وسعت مشرب را در شعر خود بياورد، بهطوريكه اگر مثلا به شخصي شك و شبههاي دست دهد ميبيند كه از آن شكهاي گذراي شيرين به حافظ هم دست داده يا مثلا فردي منتظر دريافت چيزي است و اين را هم در شعر حافظ ميبيند يا عزيزي را از دست داده و ميتوان چند شعر سوگناك و مرثيهوار نيز در اشعار حافظ يافت و ميتوان اين مثالها را همينطور ادامه داد. پس ميبينيم كه حافظ بسيار وسيع شعر ميگويد و شعرهايش هم ادبي نيست و از زندگي برميخيزد. اينكه ميگويم ادبي نيست نه به اين معنا كه او اديب نيست، حافظ اديب بسيار برجستهاي در دو زبان فارسي و عربي است و اشعار عربي حافظ هم به گفته شعرشناسان عرب بسيار برجسته است و حتي ميگويند برجستهتر از ملمعات سعدي است. به هر روي حافظ از عرش تا فرش و از ملك تا ملكوت و از دنيا تا آخرت سخن گفته است، او در شعرش از بسياري مسايل حرف زده است و از اين رو همواره براي ما شاعر روز است. حافظ شاعر ملي و حافظه جمعي ما و سخنگوي ناخودآگاه جمعي ماست و ما همواره به حافظ رجوع كردهايم. در عصر مشروطيت هم به حافظ روي ميآوردند، شايد به همين ميزاني كه امروز به شعر او روي آورده ميشود، اما امروز رسانهها و نشريات زياد هستند و ارتباطات سريع و آسان است و اين امر به گونهاي وسيع رخ ميدهد و ديده ميشود، وگرنه حافظ در زمان خودش به شهرتي جهاني رسيده بود و امكانات امروز پرداختن به او را بيشتر كرده است. مثلا در 600 سال بعد از حافظ ما ميتوانيم چهار يا پنج شرح شناختهشده در مورد شعر حافظ بيابيم، اما هماينك اگر بخواهيم شرحها و شرحگونههاي شعر حافظ را بشماريم شايد به 50 قلم برخوريم كه يا شرح تمام اشعار است يا شرح گزيده ابيات. اينها چيزهايي است كه به جنبه نخست كه خود حافظ باشد مربوط است. اما در مورد جنبه دوم بايد بگويم كه خود سنتگراها هم از بدعتهاي خوب و به جايي كه بجايي ميآيد لذت ميبرند. خود من بسيار سنتگرا هستم، هم در انديشههاي ديني و هم در انديشههاي ادبي و زباني، اما بسيار شعر نو را ميپسندم و نيما را مرد بزرگي ميدانم و خود من در چند قالب مختلف شعر گفتهام كه منتشر شده است و اولين آنها هم اتفاقا نيمايي بوده است. به هر حال در روزگار ما حافظ هم براي سنتگراها مطرح بوده است و هم براي تجددگرايان. يكي از تجددگرايان بزرگ زمانه شاملو بود كه البته كار شاملو هم به نوعي متناقض بود. او تجددگراست اما زباني دارد متعلق به هفت، هشت قرن پيش، مثل تاريخ بيهقي يا نثر تذكرهالاولياي عطار. يعني او از يك طرف زباني كهن دارد و از طرفي بياني خيلي نو كه مثلا شبيه لوركا يا شاعران بزرگ همروزگار خودش است. پس او به طرز متناقضي جلب حافظ ميشود، خود او در مساله زبان سنتگراست و از سوي ديگر ميخواهد سنتشكن يا بدعتآور باشد. هنرمند جستوجوگر است و هنرمندان بزرگ جستوجوگران بزرگي هستند و شاملو ميخواهد كار جديدي با ديوان حافظ بكند. او ميخواست كار جديدي بكند كه ديگران نكرده بودند و اين كار را هم ميكند و حال اينكه چقدر موفق بوده است يا نه، چيزي است كه بايد مورد بحث قرار گيرد. او بدون در نظر گرفتن نسخ خطي كار ميكند و مبناي كار خود را هم اعلام نميكند، اما پيداست كه مبناي كار او دو سه نسخه چاپي مثلا صد سال پيش از روزگار خود اوست. شاملو ميخواست دست به نوآوري زند اما در ابتدا كمي دچار خودبزرگبيني ميشود و ميگويد حافظ شيراز به روايت احمد شاملو. اما بايد در پيشگاه تاريخ ادب پاسخ داد كه ما در چه مقامي هستيم كه حافظ را روايت كنيم؟ و روايت بر چه مبنا و به چه معنايي صورت ميگيرد؟ معناي روايت مشخص است، او ميخواهد بگويد حافظ به سليقه شاملو يا حافظ در نظرگاه شاملو اما كلمه مناسبي پيدا نميكند و ميگويد حافظ به روايت شاملو. او در كار خودش بر مبناي نسخي كه چندان پايه و اعتباري ندارند تفكيكي به دست ميدهد و مثل شعر نو- نه چندان شبيه كاري كه بعدها كيارستمي كرد- سطرها را زير هم مينويسد بيآنكه آنها را بشكند. خود من در آن نقدي كه در آن زمان بر كار او نوشتم و بسيار مورد توجه قرار گرفت، يكي از ايرادهايي كه به او گرفته بودم همين بود كه چرا شعر حافظ را مثل شعر نو نوشته است؟ درحاليكه الان به نظرم آن كار شاملو آنقدر خوب و بديهي ميآيد كه با خود ميگويم اين چه ايرادي بوده است كه من گرفتهام؟ اين كار خيلي ساده است و در چاپ هم شكيل ميشود و يك تنوع هم است. اما جداي از اين، نقدي كه من بر كار شاملو نوشتم چهار ماه از من وقت گرفت و من كار او را با نسخ معتبري مثل قزويني و غني سنجيدم. حاصل اين سنجش اينها بودند كه مثلا من حدود
40 غزل از نسخ معتبر يافتم كه غزلهاي بسيار مهمي هم است اما در كار شاملو وجود ندارد و برعكس، حدود 40 غزل در كار شاملو وجود دارد كه در هيچ نسخه معتبري يافت نميشوند و اينها غزلهاي سستي هم هستند. اين مشكل در مورد ابيات هم وجود دارد و حدود 40 بيت فوقالعاده درخشان كه مثل الماس در ديوان حافظ ميدرخشند در كار شاملو ديده نميشود و حدود 40 بيت كه در هيچ جا يافت نميشود در كار او آورده شده است. من بر اين موارد ايراد گرفتم، همچنين بر افراطهايي كه در نقطهگذاري صورت گرفته بود. مثلا در وسط مصرع نقطهگذاري كرده بود يا علامت نقل قول آورده بود. مگر حافظ از خودش نقل قول ميكند كه در شعر علامت نقل قول و گيومه گذاشته شود؟ به هر حال نقدهايي كه بر كار شاملو صورت گرفت همگي منفي بودند و شايد چيزهاي مثبتي هم نوشته شده باشد اما اهميتي ندارند. اما با اين همه، كار شاملو مورد توجه جوانها قرار گرفت چرا كه غزلها را به شكل شعر نو نوشته بود، درضمن همين كه نام شاملو بر پاي آن بود كافي بود تا مورد توجه قرار گيرد. مساله برند كه در تجارت وجود دارد در اينجا هم وجود دارد و همين كه چيزي متعلق به شاملو بود مورد توجه قرار ميگرفت.
اما اين مساله برند يا اعتبار در مورد كيارستمي هم صادق است. كار او داراي چه ويژگيهايي است كه مورد توجه قرار گرفته است؟
اگر با جهشي سي ساله به كار كيارستمي برسيم و به صحبت پيرامون آن بپردازيم، با اين سوال كه يكي دو بار هم از من پرسيده شده مواجه ميشويم كه چرا من كار شاملو را منفي ارزيابي كردهام اما كار كيارستمي را مثبت دانستهام؟ هر دو آنها هم از عنوان روايت استفاده كردهاند و من در اينجا هم شك دارم كه آيا استفاده از كلمه روايت روا بوده است يا نه؟ اگر فقط نوشته ميشد ديوان حافظ يا برگزيدهاي از ديوان حافظ همان كار را انجام ميداد. اما جداي از اين، نكته اينجاست كه كيارستمي هيچ تغييري در اشعار ايجاد نميكند و يك كلمه را هم جابهجا نكرده است، به عبارتي كيارستمي سلامت و اعتبار ديوان را همان گونه كه بوده است باقي ميگذارد درحاليكه شاملو تغييرات زيادي در اشعار داده بود. كيارستمي يك قدم از شاملو جلوتر ميآيد و بيت را ميشكند كه اين كار در تاريخ ادب ما به نام او ثبت ميشود. كار كيارستمي كاري تجددگرايانه اما بدون پيامد منفي است اما كار شاملو پيامد منفي داشت. چراكه ما نميتوانيم آن را بهعنوان ديوان مصحح منقح استوار بر متون قديم از شاملو بپذيريم، اما كيارستمي ادعاي اين را ندارد. تنها ادعايي كه شايد داشته باشد متاسفانه در آن كلمه منفي روايت ممكن است باشد كه البته خود كيارستمي هم نگفته است من حافظ را روايت ميكنم. ميتوان كار او را نونگاري حافظ ناميد، شايد اگر او مينوشت نونگاري عباس كيارستمي بهتر بود. در اينجا روي روايت تاكيدي وجود ندارد اما شاملو روي روايت ايستاده است و ميگويد حافظ را از من بگيريد كه اين خيلي ادعاي بزرگي است. يك جفايي هم كه شاملو كرده اين است كه هر شعري كه مصرع و بيت عربي داشته حذف كرده است.
اما استقبالي هم كه از كار كيارستمي شد نتيجه اعتبار فيلمسازي او بوده است، به عبارتي نميتوان كيارستمي فيلمساز را از كيارستمي كه به سراغ ديوانهاي شعر رفته جدا كرد. اينطور نيست؟
البته، اگر همين كار را يك جوان خوشذوق انجام ميداد با واكنش كاملا منفي روبهرو ميشد، اما كار كيارستمي را بهعنوان يك ارزش افزوده و يك كار مثبت تلقي ميكنند. به واقع هم كار كيارستمي يك فانتزي خلاقانه و هنرمندانه است كه ادعاي به دست دادن تمام ديوان را هم ندارد.
حافظ از جنبههاي مختلف مورد بررسي قرار گرفته است. يكي از اين جنبهها كه زياد در مورد آن بحث شده است، طنز و رندي حافظ است. جالب است كه تقريبا همعصر حافظ، عبيد زاكاني هم بوده كه البته با زباني متفاوت و صريحتر به طنز پرداخته است. حافظ در قياس با عبيد با چه نگاهي سراغ طنز رفته است؟
حافظ در پرداختن به طنز، به ابداع طنز دست نزده است اما به گونهاي خيلي هنري به طنز پرداخته است. طنز كمرنگ، بهترين نوع طنز است و از اين رو طنز حافظ با طنز عبيد زاكاني كه در بخشي از عمرشان همدوره هم بودهاند متفاوت است. حافظ نميخواهد به هر قيمتي بخنداند و به عبارتي اصلا قصد خنداندن ندارد. طنز كمرنگ حافظ فقط يك فرج بعد از شدت، يك طرب روحي و يك رهايش و گشايشي در خواننده به وجود ميآورد. حافظ رند و خوشباش است و غالبا هم روحيه شاد و اميدواري دارد، اما چون حافظ منتقد اجتماعي و فرهنگي و مصلح اجتماعي بوده است و از آنجا كه انتقاد تلخ است و نصيحت هم به صورت كلي بيفايده است، اين انتقادات خود را با زبان طنز بيان كرده است. در شعر حافظ رند – كه پيش از او هم كم و بيش در شعر فارسي حضور داشته - بدل به يك شخصيت برساخته اسطورهاي ميشود كه حافظ آن را ساخته و به جاي انسان كامل، اوتاد يا هر چيز ديگري با اين مفهوم كه در عرفان به دنبالش هستند به كار ميرود. حافظ معتقد است كه ما همواره با ديگران و با رويدادهاي جهان در اصطكاكيم و اين رندي حكمتي است براي گذر از اين اصطكاكات و مشكلات.
آيا اين طنز پيش از حافظ هم وجود داشته است؟
بله، تقريبا يك قرن پيشتر از حافظ و عبيد، سعدي هم نگاه طنزآميز بسيار زيبايي دارد. من در مورد طنز در گلستان هم مقالاتي نوشتهام كه در كتاب مجموعه مقالات كه نشر قطره واقعا لطف ميكند و آنها را منتشر ميكند، آمده است.
آشنایی با دریاچه کیو - لرستان
دریاچه کیو در شهر خرم آباد قرار دارد و یکی از منحصر به فردترین و زیباترین دریاچههای استان لرستان به شمار میآید
این دریاچه در شمال غربی شهرستان خرم آباد و در کنار پارکی به همین نام واقع است. آب این دریاچه از چشمهای که در زیر آن قرار دارد تامین میشود. مساحت دریاچه کیو 7 هکتار و عمق آن بین 3 تا 7 متر است.
کیو در گویش لری به معنی کبود رنگ و آبی است و علت نامگذاری آن آب زلال و عمق دریاچهاست که به رنگ آبی و نیلی دیده میشود.
این دریاچه از ارزشهای توریستی درون شهری فراوانی برخوردار بوده و زیستگاهی مناسبی برای جانوران آبزی و پرندگان بومی و مهاجر است.
دریاچه کیو با نمای دیدنی و زیبای خود به شهر خرم آباد جلوه خاصی داده و در کنار جاذبههای تاریخی فراوان در این شهر و چشمههای پر آب دره خرم آباد، این شهرستان را در ردیف یکی از شهرهای زیبای توریستی قرار داده است.
سراب کیو به لحاظ منشا تامین آب از چشمههای آهکی واقع در محدوده شهر خرم آباد تغذیه میشوند که این چشمهها از جمله چشمههای بزرگ شهر خرم آباد هستند.
با کاهش بارندگیها چشمههای تامین کننده آب دریاچه کیو تا اواخر خردادماه آبدهیشان به حداقل میرسد.
چون چشمه دریاچه کیو فصلی است دبی آن از صفر در هنگامی که خشک است تا حداکثر 3 مترمکعب در ثانیه میرسد و دبی آن بستگی به میزان آبدهی آن در حوزه دارد.
دریاچه کیو که در یک محوطه تفریحی به همین نام در مرکز شهر خرم آباد واقع شده دارای امکانات و فضای مناسب برای برگزاری مسابقات ورزشی در رشتههای شنا، دو و میدانی و دوچرخه سواری است. این دریاچه ظرفیت لازم برای فعالیت در قالب پایگاه ورزشهای سه گانه کشور را نیز دارد.
9 قرن فرهنگ نویسی پارسی
فرهنگنامهها همواره يكي از ابزارهايي بودهاند كه انسان را به شناخت بسياري از ناشناختهها ياري كردهاند. فرهنگنامههايي كه از يكسو زيرشاخه علم نوپای زبانشناسی ما محسوب ميشوند و از سويي ديگر ميتوان بهعنوان مهمترين منابع ادبي ما هم از آنها نام برد و كنارگذاشتن فرهنگ لغتهايي كه بهنظر ميرسد از اواسط قرن پنجم هجري تاكنون نگاشته شده از پيكره ادبيات، يعني گمكردن كليدهايي كه بسياري از قفلها را براي هميشه بسته نگه ميدارد. پس به همين خاطر نگاهي مياندازيم به تاريخ فرهنگنويسي ايران از آغاز تا اكنون.
***
دكتر محمد معين در مقدمه فرهنگ خود مينويسد كه «شواهدي در دست است كه از اواسط قرن پنجم هجري، تلاشهايي در امر فرهنگنويسي براي زبان فارسي انجام گرفته است و بنا به سخن دكتر وثوقي احتمال دارد كه تلاشهايي بيش در فرهنگنويسي، قبل از قرن پنجم هم در ايران صورت گرفته باشد، اما در حوادث تاريخي و... ازبين رفتهاند و امروزه هيچ سند مكتوبي از آنان نداريم.گرچه در کتابخانه آتن اگر به جستجویی درباره ایران دست یازید ، به سرعت نام کسانی از دانشمندان یونان یافت می شود که با ایرانیان تبادل نظر می کرده اند یا در دانشگاه اسکندریه مصر و یا کتب عبری ، نشان از کنکاش ها و مباحثات آنان با دانشمندان ایرانی وجود داردو یا وجودترجمه های چینی ، هندی،عبری، یونانی و فارسی به همدیگر ، نشان از وجود مترجمانی حرفه ای دارند و حتی در عهد ساسانی که به قول رشید یاسمی ، عده ای از مهاجرین یونانی به فرمان سکندر در ایران اقامت گزیدند و شاید نظر سید صادق گوهرین درست باشد که ملتهای ایران و روم و مصر و مغرب و اندلس و سایر ملل اسلامی به علت وحدت اقتصادی مجبور بودند که با هم آمیزش و مراوده داشته باشند.
در دوران ساسانيان گرچه زبان فارسي – قبل از هجوم اعراب – در ايران، زبان رسمي بوده است؛ چه بسا كه مانند چين و يونان ما هم فرهنگهايي داشتهايم و يا حتي از سلسله صفاريان به بعد كه زبان عربي و فرهنگ اسلامي هم به سرزمين ما آمد اين احتمال وجود دارد كه قاموسها به عربي و فارسي توسط نويسندگان و اهل قلم آن زمان به رشته تحرير درآمده باشد. و علی اصغر حکمت معتقد است که از قرن دوم هجری به بعد ایرانیان در رشته های مختلف علوم اسلامی ، نهضت عظیمی را به وجود آوردند و در تدوین لغت و ادب ، پیشقدم بوده اند و آثار ادبی ایرانیان باستان به وسیله ایرانیان مستقیما در زبان عربی راه یافت.
اما به ناچار، براساس شواهد تاريخي، به معرفي فرهنگهاي مشهور فارسي ميپردازيم:
ریشه نام دریای کاسپین (مازندران)
در مورد ریشه این واژه نظریات مختلفی وجود دارد:در فرهنگ پارسی باستان، این دریا به نام «وارکَ شْ» مرکب از دو واژه «وُاوُ» همان معنای «فراخ و پهن» و «کَ ش» به معنی «کرانه و ساحل» است. «وُاوُ» همان معنای «پراخ» در اوستاست که با گذشت زمان تبدیل به فراخ و پهن شده است.
«کَ ش» همان «کَ سَ» است که در زبان پهلوی به «کرت» و در زبان فارسی امروزی به کرانه تبدیل شده است و لذا عدهای بر این باورند که کاسپین از همان «وارک ش» است که از دو واژه «کَ سَ» و «پین» گرفته شده است که به معنی کرانه پهن و فراخ است.
عده ای میگویند: کاسپین برگرفته از نام قوم کاسپی است که در این منطقه زندگی میکردند.
عده ای میگویند: کاسپی جمع «کاس»، «پی» علامت جمع است و کاسیان همان کاسپی ها هستند که در سرزمین لرستان کنونی میزیند.
عده ای دیگر میگویند: کاسپین همان «کاسبین» هست و همان کاسبیه که در زبان گیلکی «کاس» به معنای چشم زاغ و «بیه» در گذشته رودخانه یا ساحل آن را میگفتند. بیه پس مغرب سفیدرود بود و بیه پیش گیلان شرقی نامیده میشد. ظاهراً افرادی که در ساحل دریای مازندران زندگی میکردند، مردمانی سفیدپوست، پریده رنگ و زاغ چشم بودند. به این دلیل به این دریا کاسپین گفته شده است.
به هر حال جنوب دریای مازندران زیستگاه اقوام تاریخی کاس بوده که به دو شعبه کاسپی ها و کاسی ها تقسیم میشدند. بدین ترتیب مشخص میشود که نام کاسپین بر این دریا اطلاقی درست است و قوم کاسپی ها بر منطقه بزرگی از ایران حتی تا قزوین سکونت داشته اند و بنابراین نام این قوم بر این دریا به جای ماند. عدهای نیز بر این باورند که قزوین معرب همان کاسپین است، لذا دریای کاسپین را دریای قزوین نیز گفتهاند. البته درمورد وجه تسمیه قزوین نظریات دیگری نیز هست.
ایران باستان جایگاه نخستین سازمان ملل جهان
چند هزار سال پیش از زرتشت کشورهای پیرو آیین مهر , همگی بر داد یگانه استوار بوده اند. این مرز پهناور , بنابر مهریشت , گسترده تر از ایران ( کشور میانین ) بود , و بند سیزدهم از کرده مهریشت یکی از گواهها است که درباره ی کشورهای زیر فرمان مهر سخن می گوید :" نخستین ایزد مینوی که پیش از خورشید فناناپذیر تیز اسب دربالای کوه "هرا" بر آید . نخستین کسی که با زینت های درخشان آراسته (( پرتوهای سپیده دم )) از فراز کوه زیبا سر بر آورد . از آنجا ( آن مهر) بسیار توانا , همه ی منزلگاهان آریایی را بنگرد "
در بند 67 کرده 17 از کشور ارزهی ( کشور شرقی ایران بزرگ ) دربند 133 , کرده 31 , از 6 کشور پیرامون ایران همراه با ایران , هفت کشور جهان و در بند 78, کرده 19 , از همه ی کشورهایی که از سوی مهر نگهبانی می شوند , نامبرده می شوند اما بویژه بند 104 , کرده 27 جایگاه این کشور را روی نقشه ی جغرافیا نشان می دهد و چنانکه پیشتر گفته شد شرق آن , مشرق هندوستان هست و غرب آن جایی به نام نیغن و شمال آن دهانه ی رود ارنگ ( سیردریا در دریاچه ی خوارزم و آرال امروزی ) و جنوب آن در خط پایین نیمروز سیستان ایران در مرکز زمین , در جزیره ای به نام فاره در میان دریای ستویس که امروز اقیانوس هند خوانده می شود . از این چهار نقطه سه جای آن در روزگار ما پیدا است و میباید که درباره ی چهارمی یعنی غرب سخن گفت : همه ی آنان که درباره ی آریاییان و کیش مهر یا کیش های کهنتر از زرتشت پژوهش کرده اند در سرزمین هیتیت (بخشی از آسیای کوچک ) به پیمانی میان سرداران آن ناحیه برخورد کرده اند که نام برخی ایزدان چون مهر و وارون و نستیه و ایندرا در آن آمده که این نامها در هندوستان نیز مورد ستایش بوده اند ! اما حد غربی سرزمین های آریایی اینجا نیست زیرا که در پژوهش های تازه مهرشناسی که دراروپا از سوی دو پژوهشگر : فرانس کومون و ورمازرن انجام شده مهرابه های کیش مهر را در ایرلند نیز یافته اند . و این آگاهی اگر چه در اروپا به تازگی بدست آمده است اما در ایران باستان به روشنی آفتاب دیده میشود : در فرار خسرو پرویز پندی که به او داده میشود این است که : به سوی تازیان مرو که تو را بدست دشمن می سپارند بلکه به سوی روم برو که :
فریدون نژادند و خویش تو اند چو کارت شود سخت پیش تو اند
بر این بنیاد مرز غربی این کشورها مرز غربی سرزمینی است که امروز اروپا خوانده می شود و در نوشته های ایران باستان سوه یا سرم (سرمت) خوانده می شده است . واژه ی ((نیغن)) اوستایی فروزدن یا فرورفتن است و بیگمان نویسندگان اوستا این مرز غربی را غرب اروپا می دانسته اند که خورشید در دریای آن فرو می رود ! باری چون همه ی این کشورها در یک داد و آیین انباز بوده اند گونه ای اتحاد ملل باستانی را در میان آنان میتوان جستجو کرد که کانون آن ایران بشمار می رفته است :
یکی تخت پرمایه کرده به پای نشسته بر او بر جهان کدخدای
نامه ی خاقان چین به انوشیروان :
سر نامه بود از نخست آفرین ز دادار بر شهریار زمین
نامه ی خوشنواز تورانی به هرمزد ساسانی که :
چرا می خواهد از مرزی که بهرام گور آنرا بدرستی شناخته است پا فراتر نهد ! و نیاکان هرمزد یعنی پادشاهان پیشین ایران را جهاندار مینامد .
چنین گقت کز عهد شاهان داد بگردی نخوانمت خسرو نژاد
نه این بود رسم نیاکان تو گزیده جهاندار پاکان تو
و گردهمایی فرستادگان کشورها در دربار انوشیروان :
فرستاده بردع و هند و روم ز هر شهریاری و آباد بوم
ز دشت سواران نیزه گزار برفتند یکسر بر شهریار
این انجمن نمایندگان کشورهای جهان به گونه ای گسترده تر بر دیواره های تخت جمشید که کاخ جشن نوروز بوده است نمایانده شده و همه ی نمایندگان جهان آن روز با جامه های ویژه مرز خود در دربار ایران در این نگاره دیده می شوند ! نام این بزرگان در همان سنگ نوشته چنین آمده است :
پارسی , مادی , خوزی , پارتی , هراتی , بلخی , سغدی , خوارزمی , زرنگی , (سیستانی) رخجی (بلوچ , پشتون ) ثثگوش , گنداری , هندی , سکای هوم خوار , سکای تیزخود , بابلی , آشوری , عرب ,مصری , ارمنی , کپودوک ,ساردی , یونانی , سکایی آنسوی دریا , مقدونی , یونانی سپردار , پوتی , حبشی , مک , کاری.
پدید آمدن سازمان جهانی در ایران تنها به گردآمدن نمایندگان سیاسی مرزهای گونه گون در ایران وابسته نبود که بایسته آن بود که همراه نمایندگان کشورها زندگی در ایران برای بازرگانان , مردان دانش و اندیشه , کاورزان و دستورزان کشورهای گونه گون , با آرامش و آسایش و برخورداری از خانه و کوی و شهر ویژه همراه بوده باشد !
و چنین است که با دوباره نیرو گرفتن ایران در زمان ساسانیان به یکچنین پدیده بر میخوریم :
ز روم و ز هند آنکه استاد بود وز استاد خویشش سخن یاد بود
از ایران و از کشور نیمروز همه کاردانان گیتی فروز
همه گرد کرد اندر آن شارسان که هم شارسان بود و کارسان
از آن هر یکی را یکی خانه ساخت همه شارسان جای بیگانه ساخت
بیگمان برای پدید آوردن چنان سازمان آموختن زبان های جهانی بایسته می نمود و کار نیز برای نخستین بار در ایران انجام گرفت :
به ایران زبانها بیاموختند روان را بدانش بر افروختند
ز بازرگانان هر مرز و بوم ز ترک و ز چین و زهند و زروم
ستایش گرفتند بر رهنمای فزایش گرفت از گیا چارپای
هر آنکس که از دانش آگاه بود ز گویندگان بر در شاه بود
شهر زیر زمینی زرتشتیان
عکس درین کو شهر زیر زمینی زرتشتیان، عکس شماره 4611 .
شهر زیر زمینی زرتشتیان
"درین کویو شهر زیرزمینی زرتشتیان، شگفت انگیز ترین کشف تاریخ آیین زرتشت"
کاپادوکیه Kapadoukia یا نام قدیمی و پارسی این سرزمین کاپادوسیه Cappadocia به معنای سرزمین اسب های زیبا, بخش باستانی و پهناوری است، که امروز در ترکیه مرکزی است. اینجا انگورها و شراب هایش از زمان باستان، شهرت داشته، امّا آنچه به این سرزمین ارزش تاریخی و گردشگری داده، خانه ها و پناهگاه های پرشمار و کوچکی است، که دردل کوه ها و تپه های آتشفشانی وجود دارد. برخی از آنها با نقاشی های زیبایی از مسیح، و نشانه های مسیحیت، باز مانده از مسیحیانی است، که در سال های ظهور مسیح و پس از آن، از ترس شاید سربازان رومی به آنجا پناه برده اند.
امّا شگفت آورترین بخش سرزمین کاپادوکیه یا کاپادوسیه، شهر زیر زمینی بنام درینکویو derinkuy است، که یکی از شگفت انگیز ترین کشف تاریخ آیین زرتشت ایران باستان و پیروان اهورا مزدا در آنجا است. درینکو به معنی چاه عمیق، شهر زیرزمینی و اعجاب آور است، که در سال 1963 توسط کارگرانی ساختمانی کشف شد. آنها که به کندن زمین مشغول بودند، ناگهان با چاه یا تونل ژرفی درون زمین روبرو شدند، پژوهش های بعدی کشف یک شهر زیرزمینی از دوران کهن را خبر داد. در آنجا آثار و نشانه هایی از آیین زرتشت، و اهورا مزدا و فروهر و اسب های پارسی یافت شده است. این شهری در ژرفای 85 متری زمین، در هشت طبقه، با گنجایش زندگی برای 20 تا 30 هزار مرد و زن کودک و گاو و گوسفند و اصطبل اسب است. همچنین محلی برای ذخیره غذا و شراب، درست کردن شراب و روغن، و نیایشگاه هایی برای مراسم دینی .
این شهر زیر زمینی که توسط ایرانیان باستان، پیروان دین زرتشتی ساخته شده دارای چندین طبقه است، طبقۀ نخست ویژه نگهداری حیواناتی چون گاو و گوسفند و اسب بوده است. پله های تو در تو و پر شمار در هر طبقه اتاق هایی با آشپزخانه و محل بزرگی برای نگاهداری شراب و نیز مواد غذایی است. نکته قابل توجه تعداد تونلها وهواکش هاست، که به بیرون راه دارند و طوری ساخته شده اند، که در اعماق این شهر زیر زمینی هوا جریان دارد و هیچگاه کمبود اکسیژن احساس نمی شود. در چهارمین طبقه این شهر زیر زمینی سنگ های سنگین و بزرگی با اندازه های سنگ آسیاب وجود دارند، که به گفته پژوهشگران در صورت حمله و نفوذ دشمن با این سنگها از پایین راه های ورودی را می بستند، تا از نفوذ دشمن جلوگیری کنند. برخی پژوهشگران نقطه ضعف سیستم دفاعی شهر را در آن دانسته اند، که مهاجمین می توانستند با ریختن سم های کشنده در هواکش ها، ساکنان شهر را از پای در آورند. از نظر تاریخی گزنفون xénophon تارخ نگار یونانی، که زمانی جزو سپاهیان کوروش کوچک در لشکرکشی برعلیه برادرش اردشیر بوده، ساخت این شهر و شهر های زیرزمینی را در قرن های چهارم و پنجم پیش از میلاد می داند
معماری باغهای ایران
ایران سرزمینی است 4 فصل و با تنوع اقلیمی و آب و هوایی بسیار بالا و گوناگون. از آب و هوای جنگلهای اروپایی و سرسبز مناطق شمالی کشور گرفته تا اقلیم حاره ای کویرها و دشتهایی چون طبس و بم و خوزستان ، کوهپایه های زاگرس مرکزی و... به همین دلیل اگر ایران را جهانی در ابعاد کوچکتر فرض کنیم و ایرانیان را نخستین منادیان فرهنگ جهانی سازی و آشتی تمدنها و دهکده جهانی و... به شمار آوریم بی راه نرفته و نگفته ایم.
در طول تاریخ کهنسال این تمدن ، ایرانیان نه تنها توانسته اند با حفظ انواع گوناگون آداب و رسوم و هنر و ادبیات بومی و اخلاق ها و هنجارهای قومی اقوام مختلف ، به شاکله ای منسجم و ساختاری متحد از یک فرهنگ متمایز ملی و یگانه دست یابند، بلکه توانسته اند در مولفه های متعدد وجوه مادی تمدن نیز به ویژگی های هم ساختار و هم شکل و در عین حال منحصر به فرد برسند. یک نمونه و مصداق بارز و عالی برای این مدعا، باغ ایرانی است. باغهای ایرانی نیز همچون شهرسازی و معماری مسکونی یا حتی شعر و ادبیات توانسته اند همچون فرهنگ ایرانی همزمان با حفظ ویژگی های اقلیمی مربوط به هر منطقه و قبیله ، همچنین حفظ معیارهای اختصاصی و متکثر و متعدد بومی ، با دمیدن روحی یگانه در اندام های گوناگون به کالبدی واحد و متحد و ارگانیک دست یازند. کالبدی یگانه که همگی آنان را چون پاره های یک بدن در کنار یکدیگر نگاه داشته و سرنوشت و سرگذشت یکسانی را برایشان رقم زده است ؛ به گونه ای که یکایک این پاره ها و اندام ها هر یک به نوبه خود بر چشم این بدن جای داشته باشند و همزمان به اندازه وظیفه و تعهد خود بار این کالبد متحد را بردوش کشند. باغ ایرانی نیز همچون شعر و غزل ایرانی ، آنقدر به ویژگی های مشترک و یکسان دست یافته که با وجود تنوع اقلیمی و جغرافیایی ، می توان در هر زمان و هر مکان ، اتمسفر و فضای هنری و زیباشناسانه یگانه و متمایز آن را تشخیص داد. تا آنجا که به فرض اگر چشم جهانگردی را ببندیم و او را با هواپیما به یکی از تاکستان های همدان یا زنجان ، نخلستان های بم ، طبس یا خوزستان ، باغ مرکبات و نارنجستان های لاهیجان و شهسوار یا انارستان های ساوه و یزد ببریم ، بی شک او با کمی درنگ و دقت می تواند تفاوت این باغها را با باغهای مشابه در تاکستان های فرانسه ، نخلستان های عربستان و الجزایر و... تشخیص داده و به ملیت و فرهنگ باغبانان آنها پی ببرد ؛ چرا که باغ ایرانی همان گلها و نقشهای فرش ایرانی است که بر تاروپود خاک و جویبارهای جاری برزمین بافته شده است. همان فرشی که از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب این سرزمین به دهها و صدها نقش و نقشه متفاوت بافته می شود و در عین حال هنوز هم راوی قصه تبعید از یک بهشت است. باغ ایرانی یک پدیده صرفا کشاورزی نیست و نباید فقط آن را در زمین های اطراف یک آبادی جستجو کرد. باغ ایرانی ، بویژه در معماری سنتی ایران ، در اطراف تمامی عمارات و حیاط خانه های ایرانیان حضور دارد و حتی با شهرسازی سنتی ایرانی آمیزش و اتحاد دارد. چه بسیارند چهارباغ هایی که در مراکز شهرهایی مثل اصفهان ، شیراز، یزد، کرمان ، ارومیه و حتی تهران که شهری است مدرن و معاصر با حصار آجری و پرچین گیاهی برای خود جا باز کرده و برای رهگذران آغوش گشوده اند و با سایه و میوه های خود پذیرایشان هستند. تا چندی پیش ، حد فاصل همین باغها و حصارها بود که باعنوان کوچه باغ طبع شعر هر شاعری را به وجد می آورد و آنان را به تغزل می کشاند. کوچه باغهایی که اگر رهگذری ، حتی در ایام کودکی خود یک بار از میانشان قدم می زد، تا آخر عمر خاطره خرم و با طراوت آن را حفظ می کرد و از آن نمی گذشت. کوچه باغ هایی که خیلی وقتها برای عابران مقصود تفرج بود، تا راهی برای رسیدن به مقصد. متاسفانه در معماری معاصر ایران به بسیاری از ویژگی های اصیل معماری سنتی و ظرافت های موجود در آن ، همچنین قوانین کلی حاکم بر معماری مسکونی و شهری ما توجه نشده و معیارهای آن در ساخت شهرهای جدید رعایت نشده است ؛ به عنوان مثال پارکها و فضاهای سبز شهرهایی مثل تهران به هیچ وجه به معماری شکوهمند باغهای سنتی ما شبیه نیست. این پارکها دقیقا با توجه به الگوهای اروپایی بازسازی شده اند. خود همین بحث مقال و مجالی مفصل و مجزا می طلبد که فعلا موردنظر ما نیست. نکته بعدی که در ارتباط مستقیم با موضوع آب و آبیاری قرار دارد، تقسیم ساعات آبیاری است. در بافتهای تزیینی ، علاوه بر معیارهای علمی ، خود حضور و نمایش گردش آب موضوعیت دارد. محدودیت منابع آبی در کشورهایی مثل ایران طبعا ایجاد علاقه و تمایل به نمایش و تماشای آب کرده ، آن را تشدید می کند. در تاسیسات آبیاری باغهای ایرانی ، از حوض و فواره ها گرفته تا کاشیکاری جویبارها این علاقه و تمایل به خوبی به چشم می خورد. کمتر مردمانی در جهان مثل ایرانیان ، در مهندسی تاسیسات آبرسانی به باغها اینچنین ظرافت و زیبایی هنرمندانه به خرج می دهند.
ساخت باغ در کشور ما سابقه ای طولانی داشته و در تمام دورانها بخصوص دوره اسلامی مورد توجه بوده است. باغها در کل عملکردهای مختلفی داشته اند و در بعضی دورانهای باغهای عمومی برای گردش و تفریح اهالی ساخته می شوند. در دوره اسلامی نیز ایجاد باغها و درخت زارها همچنان مورد علاقه ساکنان این سرزمین کهنسال بوده و علاوه بر باغهای بزرگ و با شکوه بیرون شهرها، چندین سده پدیده باغسازی در درون و پیرامون شهرها، خاص این سرزمین بوده است. در دین اسلام کاشتن درخت پسندیده و از بین بردن و قطع بیمورد آن نکوهیده شمرده شده و در این مورد احادیث و روایت فراوانی در دست است. از طرفی به دلیل اختلاف آب و هوایی مناطق مختلف ایران، بخصوص در مناطق گرمسیری باغ اهمیت ویژه ای پیدا می کند. این دو موضوع و مسایل دیگر باعث شدند که در این سرزمین درخت به عنوان عامل گیاهی و حیاتی مورد احترام اهالی قرار گیرد.
باغهای ایرانی :
باغ ایرانی از قدیمی ترین و مهمترین باغ های جهان به شمار می روند. باغ ایرانی بیشتر حاکی از نیازهای روحی و کمتر متناسب با نیازهای آب قابل سنجش است. از زمان های قدیم بخش اساسی از زندگی ایران و معماری آن بوده در موجودیت آتشکده های بزرگ و تقویت نمادین آنها، سهم داشته است از زمان سومریان باغ، معبد و قصر سلطنتی را احاطه می کرد. زندگی در ایران به آب وابسته و در واقع آب عامل اصلی زندگی است. ایرانیان درخت را همراه با آب روان ترسمی کرده اند که مطلوبترین منظره در یک سرزمین خشک است. پس از آب درختان مهمترین نقش را در شکل گیری باغ ایرانی دارند. ایرانیان قدیم معتقد به فرشته مقدسی بودند به نام ( اوروزا ) که صدمه زدن به گل و گیاه موجب ناراحتی و خشم او می شد. ایرانیان بسیار پیشتر از سایر اقوام و ملل پی بردند که باغ سازی اساس کشاورزی است و نیکوترین شیوه های باغ سازی را هم از زمانهایی د یرین به دست آورده بودند. در دوران اسلامی، باغ های انبوهی کاخ را احاطه می کردند و از لحاظ معماری به صورت بخشی از آن در نظر گرفته می شد. به صورتی که باغ تمامی جوانب اصلی بنا را به صور قرینه فرا می گرفت. سراسر محوطه به قطعات مستطیلی تقسیم می شد که از میان آنها جوی های کوچکی می گذشت. این باغ ها به پیروی از پیشینیان ایرانی ساخته می شوند از همان سده های نخستین هجری، باغ سازی به شیوه ایرانی به فراسوی مرزهای می رود و به مرور زمان گستره خود را وسیع تر می کند. شیوه باغ سازی در کشورهای شرقی از باغ سازی ایران الهام گرفته است، در این اسلام کاشتن درخت پسندیده و از بین بردن و قطع بی مورد آن نکوهیده شمرده شده و در این مورد احادیث و روایات فراوانی در دست است.
مقدمه ای بر پیشینه تاریخی باغ ایرانی :
شعر و ادب هنرهایی تزئینی ایرانی خواه از زمان هخامنشیان و خواه از زمان سامانیان و دوره اسلامی، همیشه سرشار از احترام و علاقه به طبیعت است. در باغ – این طبیعت از پیش اندیشیده – راه به انسان و طبیعت در نهایت هماهنگی است. باغ به کمک اشکال منظم هندسی رابطه میان طبیعت و دنیای درونی تصور می شود. باغ مفهوم عرفانی و مذهبی طبیعت و نظم جهان را منعکس و مفاهیم فضاها را مطرح می کند. قرآن کریم در آیه های متعددی، خوشی های بهشت را توصیف می کند و شادی و لذت عمیق کسانی را که به خدای خویش ایمان آوردند و سرانجام آرامش، برکت و آسایش یافتند و برای همیشه در باغهایی جای گرفتند که آب از زیرآنها جاری است. در سایه های خنک و برای همیشه، اراسته به چشمه های سرشار، باغ ایرانی نه تنها جای امن و آرام که در عین حال جایی است برای تفکر آرام یا مذاکرات فلسفی. جایی است برای تأمل و تحقیق، جایی که روح خسته آدمی می تواند تازه شود و آرامش یابد و منظره هایی تازه بر او مشکوف گردد. نیلوفر آبی در سراسر اعصار و در تمامی آسیا یک نماد مقدس آسمانی بود. آرایش معماری در سراسر اعصار، منحصر به گل و گیاه بوده و می باشد. تعریف و واژه شناسی : باغ ایرانی آن گونه که از ایده و تعریف آن بر می آید گذشته از فضایی عملکردی که مردمان در آن دمی بیاسایند و تفرج کنند، خود مفهومی نقش بسته بر سرزمین و برآمده از فرهنگ و شکل گرفته در آداب و رسوم مردمان است. باغهایمان در گذشته از اندیشه های شکل گیریشان، دورنمایی از آرمانهای انسان ایرانی اند، چه به آنگاه که با حفظ تقدیس آب را چنان در باغ میگرداندند تا باغشان نیز نماد تفکر و اندیشه و عناصر هستی بخششان گردد و چه زمانی که بیش از همیشه باغ را تمثیلی از بهشت برین می دانستند و تمنای جاودانگی را در باغ تجربه می کردند. واژه باغ معادل پردیس است که از کلمه « پایری د آزا » ( به معنی محوطه محصور و مدور باغ ) از بوستان ریشه گرفته است که معرب آن« فردوس است. باغ ایرانی به عنوان گونه ای از معماری برون گرای ایرانی در منطق و اصول شکل گیری فضا ارتباطی نزدیک با معناری درون گرا ( حیاط دار ) دارد. اصول باغ ایرانی از عقاید اسلامی نیز متأثر است. واژه پردیس به همان باغهای پیرامون خانه ها گفته می شده است. علامه دهخدا درباره معنی واژه پردیس می نویسد : پردیس لغتی است ماخوذ از زبان مادی به معنی باغ و بوسان که این واژه در پهلوی، پالیز شده و در فارسی دری هم به کار رفته است. باغ هم واژه ای فارسی که در پهلوی هم به همین شکل به کار رفته است. در وصف بهشت، آیات و احادیث زیادی وجود دارد به طوری که در آن تصویر باغهایی زیبا و بس بزرگ با درختان تنومند و آبشارهایی دلپذیر و کاخهای شکوهمند با ستونها و سقف هایی بلند به دست می دهد و این بهشت دارای حوض بزرگی است و نهرهای زیادی در آن جاری است. آیات دیگری نیز در وصف بهشت آمده که گاهی آن را فردوس یا جنت نامیده اند در یک مورد نیز بهشت، ارم نامیده شده و آن بهشتی است که روی زمین ایجاد شده بود. به همین جهت همواره باغهای زیادی در ایران با نامهای باغ ارم – باغ رضوان – باغ فردوس – باغ مینو و باغ جنت وجود دارد که مفاهیم همگی آنها کنایه از بهشت است. مرحوم دکتر محمد کریم پرنیا، باغ ایرانی را به پیوند فرخنده زیبائی و سودمندی می نامد. عناصر باغ ایرانی : عناصر اصلی که شامل چهار عنصر ( زمین، آب، گیاه و فضا ) هستند وقتی در منظومه فکری معماری ایرانی و با چهارچوب مفهوم و ایده باغ در کنار هم قرار می گیرند ( باغ ) را شکل می بخشند. در رابطه با زمین که یکی از عناصر اصلی باغ است به جزء شکل موقعیت های کلی، عوامل ویژگی های دیگری همچون جنس خاک شیب و اختلاق سطح، قابلیت آبیاری و حاصلخیزی نیز اهمیت دارد. باغ ایرانی ممکن است در یک سطح با شیب ملایم و یا زیاد ساخته شود و در صورت قرارگیری در زمینی با شیب زیاد، معمولاً شکل باغ تحت تأثیر شکل زمین قرار گرفته و در چند سطح ساخته می شود. در این حالت امکان ایجاد آبشر ه آبشار میسر خواهد بود. آب نیز که از عناصر اصلی باغ ایرانی است دست کم از سه جنبه مفهومی، کارکردی و زیباشناختی در باغ حضور دارد. در بیشتر موارد قناتها و یا چشمه ها منبع اصلی تأمین آب باغ بوده اند و در بسیاری از موارد میزان آب و نحوه مدیریت و تقسیم آن در گذشته که معمولاً نیز بسیار دقیق صورت می پذیرفته تعیین کننده مساحت باغ بوده است. علاقه وافر ایرانیان در به کارگیری آب در باغ باعث شده تا آنها آب را به شیوه های گوناگون در باغ به حرکت در آورده و بر زیبایی و لطافت آن بیفزایند. گیاهان در باغ ایرانی گذشته از جنس و گونه از نظر محل قرارگیری، طرح کاشت زیبایی و سودمندی بسیار قابل ملاحظه است. گیاهان در باغ ایرانی با اهداف متفاوتی از جمله سایه اندازی، محصول دهی و تزئین باغ و... به کار می روند و از آنجا که سودمندی یکی از اصلی ترین ویژگی های باغ سازی ایرانی است با بیشترین حجم گیاهان باغ، درختان میوه و پس از آن درختان سایه افکن تشکیل می دادند. به همین نسبت گیاهان تزئینی به میزان کمتری در باغ به چشم می آیند و آخرین حلقه از عناصر چهار گانه باغ ایرانی فضا یا فضای معمارانه است.در باغ ایرانی بناها ( فضای بسته ) و فضای باز با هم تلفیق گردیده و جدای از یکدیگر نیستند و حتی شاهد آنیم که آب نیز حضور و جریان خود را در میانه بناها اعلام می نماید. در میان عناصر چهارگانه ای که باغ را شکل می بخشد ( فضا) عنصری معمارانه است که وظیفه دراد تا محیطی انسانی را ایجاد کند. در تقسیم بندی و بر اساس مقیاس می توان فضاهای باغ را به گروه هایی همچون فضاهایی اصلی مانند سر درخانه، کوشک، شاه نشین و یا بالاخانه و فضاهای فرعی که مجموعه فضاهایی کم اهمیت تر باغ همچون حمام، فضاهای جنبی، خلوتها و... را شامل می گردند تقسیم کرد. فضاهای اصلی در هماهنگی با ساختار هندسی همواره در نقاط مهمی که هندسه باغ مشخص می نماید قرار می گیرند. از نظر ویژگی های کالبدی نیز می توان فضاهای باغ را تقسیم بندی کرد. این تقسیم بندی مبتنی بر فضاهای باز، نیمه باز و بسته بوده و بر اساس آن می توان ساختار فضایی و کالبدی باغ را باز شناخت و در عین حال به این دلیل که بسیاری از تغییرات که در طول زمان در فضا باغ حادث می گردد حاصل تغییرات جانبی و جداره های باغ است، روند توسعه و سیر تکامل فضایی – کالبدی آن را مورد بررسی دقیق تر قرار داد. هندسه، ساختار و نظام : مهمترین ویژگی و شاخصه باغ ایرانی فضای به غایت هندسی، منظم وار و از پیش طراحی آنهاست. این شالوده هندسی در انتزاع مفاهیم، مبانی و عناصر شکل دهنده باغ و نحوه ترکیب این عناصر و اجزاء که در نهایت به ارائه شکل کلی آن می انجامد نقش دارد. از سوی دیگر مجموعه ای از نظامها را نیز می توان بازشناخت که در شکل گیری باغ مؤثرند. این نظامها اساس فکری، آداب طراحی و نحوه زندگی و حیات مردمان تا رویش های نظم بخشی به فضاها را شامل می گردند. هندسه و ساختار : طرح باغ ایرانی براساس توجه و کاربرد خاص مربع ترکیب کلی و اجزا آن استوار است و این خصیصه شخصیت متمایز باغ ایرانی را تشکیل می دهد. تأثیرگذاری هندسه در باغ ایرانی که در پیوند فضاهای بسته و باز شکل می گیرد در تمامی عرصه ها به چشم می خورد. ساختارهای هندسی در باغ و تناسبات کلی، حصارها، محورهای اصلی و فرعی، ردیف درختکاری، جویهای آب و نحوه حضور و عبور آب و به طور کلی به هندسه مسلط در باغ می پردازد. ساختار کالبدی باغ ایرانی : محیط بیرونی باغ عمدتاً به شکل مربع کامل یا مستطیل است و با دیوار نسبتاً مرتفعی محصور است. ارتفاع دیوراها با توجه به جنبه های ایمنی و عوامل اقلیمی در هر محل متفاوت است. دیوار فضای باغ را به طور کامل مشخص از محیط پیرامون جدا می کند. دیوار بر جدایی دو عرصه فضای بیرون فضای درون باغ تأکید میکند. درختانی که در حاشیه دیوار باغ به تبع هندسه آن کاشته می شود نیز همگی همسو با هندسه دیوار باغ بوده و بر نقش آن به عنوان یک چارچوب می افزاید. فضای کلی درونی به ما تبعیت از ساختار هندسی و با خطوط عمود بر هم به فضاهای جزئی تر تقسیم می شود که این دو محور فضای باغ را به 4 قسمت تقسیم می کند. یکی از دلایلی که از مربع یا مسطیل در طرح باغ استفاده میی شود بحث جاری شدن آب در جاهای باغ و حرکت در چهارجهت است هر بخش از باغ که به شکل مربع یا مستطیل است به مربع های کوچک تقسیم می شود. در هر راس این شبکه مربعی یک درخت که عمر طولانی تری دارد کاشته می شود و در این شبکه هر مربع به مربعهای کوچکتر تقسیم و در هر راستا درختان با عمر متوسط و به همین ترتیب درختان با عمر کوتاه در رأس مربعهای میان آن ها کاشته می شود. این نظم هندسی به قدری دقیق است که با نگاه کردن به هر طرف ردیفهای منظم درختان دیده می شود و امکان نورگیری منظم همه درختان فراهم می شود، تا ناگهان قسمت اعظمی از باغ خالی از درخت نشود. جلوه باغ در فرهنگ ایران : باغ مفهومی نقش بسته بر سرزمین و برآمده از فرهنگ و شکل گرفته در آداب و رسوم مردمان است. دور از ذهن نیست اگر تصور کنیم که باغهایمان نیز گذشته ازاندیشه های شکل گیریشان، دورنمایی از آرمانهای انسان ایرانی اند. چنانچه با حفظ تقدیس، آب را چنان در باغ می گرداندند تا باغشان نماد فکر و اندیشه و عناصر هستی بخششان گردد و چه به زمانی که بیش از همیشه باغ را تمثیلی از بهشت برین می دانستند و تمنای جاودانگی را در باغ تجربه می کردند. باغ در حوزه فرهنگی بیش از هر چیز در ادبیات و شعر پارسی، معماری و هنرهای ایرانی به چشم می خورد. از این روست که باغ در شعر فارسی از دیرباز اهمیت و جایگاه خاص خود را داشته است. نقش باغ در هنرهای وابسته به معماری همچون کاشیکاری و تزئینات دیگر به عیان می توان دید. چنانچه در صنایع و هنرهای دستی نیز این حضور همیشگی و جاودانه بوده است و تأثیر عمیق باغ بر مهمترین هنرها همچون مینیاتور باغ در فضاسازی این از نقاشی ها تأثیر عمیق خود را بر جای گذاشته است. در مبحث جلوه باغ در هنر و فرهنگ ایرانی نباید از اندیشه ها و منظومه های فکری ایرانیان و نیز شناخت جامعه، مردمان، اقوام و عام و خاص ایرانی غافل شد و شایسته است تا آن جلوه و آن حضور را بیش از هر کجا در ساختارهای فکری، فرهنگی و اجتماعی ایرانیان جستجو کرد. کیفیت فضایی باغ ایرانی : ساختار هندسی دقیق کالبد باغ ایرانی را تعریف می کند و این ساختار هندسی موجب پیدایش کیفیتهای فضایی خاص در باغ می شود از سویی وجود چشم انداز اصلی به شکل مستقیم و کشیده در محور طولی باغ و کاشتن درختان بلند در دو طرف آن نقش اساسی در ایجاد پرسپکتیوی دارد که باغ را طولانی تر جلوه گر می سازد. از سوی دیگر شیب طبیعی که در اکثر باغهای ایرانی مورد استفاده قرار گرفته موقعیت مناسبی را برای قرارگیری کوشک در نقطه مرتفع باغ فراهم ساخته است. از نظر بینایی انسان وقتی در نقطه کم ارتفاع قرار گیرد فاصله خود را تا نقطه مرتفع کمتر و احساس می کند تا زمانی که همان فاصله از نقطه بلند می نگرد همین تفاوت زاویه دید انسان در جهت بالاتر و یا پیین تر از خط افق باعث می شود که کوشک از سوی سر در ورودی باغ نزدیک به نظر آید و بیننده را به حرکت به سوی آن و طی این مسافت به ظاهر کوتاه ترغیب کندو هنگامی که ازکوشک به باغ می نگرد این فاصله طولانی تر به نظر آمده و وسعت بیشتری به باغ می بخشد مانند باغ شاهزاده در ماهان كرمان. یکی از ویژگی های معماری در باغ ایرانی تلفیق بنا و باغ است و آن گاه آنچنان به هم آمیخته اند که نمی توان احساس کرد که کجا باغ سازی خاتمه یافته و کجا آغاز شده است. عنصر مهمی مانند آب که در جویها جریان دارد مسیر خود وارد کوشک شده و به طور نمایانی در معرض مشاهده قرار می گیرد و سپس از آن خارج می شود عبور مسیر جریان آب از داخل بنای کوشک و امتداد یافتن آن در فضای باغ چنان هنرمندانه فضای بیرون و درون را به هم وصل میکند که هیچ انفصالی میان این دو حس نمی شود و انتقال صدا از فضای خارج به داخل نیز این حس را تشدید می کند. در احداث باغهای ایرانی که غالباً در دامنه تپه ها قرار دارند اصول مستقیم هندسی و ردیفها و زاویه های منظم رعایت می شود. در محوطه سازی آنها تقسیمات متقاطع و صلیب وار انجام گرفته و جویها و حوضها در وسط آنها ساخته می شود. وجود جویهایی متقاطعی که باغ را به چهار قسمت تقسیم می کند به صورت یک کیفیت عرفانی در آمده بر اساس افکار بسیار قدیمی آسیا در تصور عالم موجود و تقسیم آن بر چهار منطقه که معمولاً چهار رودخانه بزرگ آنها را از هم جدا می کند. اصلی ترین عاملی که همواره به باغهای ایرانی حیات بخشیده آب جاری بوده که در چهار باغ ها و جوبیارها و جویهای کم شیب و مارپیچ به حرکت در آمده و منظره و هوای باغ را دلپذیر می کرده اند است براساس ویژ گی های اکولوژیکی در کشور ما که بیشتر مناطق آن خشک و کم آب است برای ایجاد محیطی آرام و خنک چاره ای جز احداث جویهای آب در طول تمام باغ نمی باشد که معمولاً در تقاطعها این جویها به حوضچه ها تبدیل می گردند. این جویها غالباً از حوض خانه عمارت باغ آغاز و در فاصله های منظم با استفاده از شیب طبیعی زمین با تکرار آبشارها به داخل حوضچه ها روان می گردد. آبنماها بیشتر در مقابل عمارت باغ احداث می گردد و معمولاً بعد اصلی آن در جهت طول ساختمان و به شکل های مستطیل و مربع – چند ضلعی و بیضی است. گاهی در داخل عمارتهای باغهای قدیمی هم آبنما ساخته می شود.كه اصطلاحاً به آن حوض خانه می گویند.باغهای ایرانی را می توان در یک تقسیم بندی کلی از لحاظ طرح به 2 دسته تقسیم کرد : باغهایی که دو محور موازی اصلی دارند و کوچه باغهای فرعی این دو محور با زاویه 90 درجه قطع می کنند مانند باغ دلگشا در شیراز. باغهایی که دو، سه، یا چهار محور مضاعف و موازی دارند و در مرکز باغ از یکدیگر می گذرند مانند باغ جهان نما و باغ سلطان آباد در شیراز. جایگاه باغ در شهر ایرانی : شهرهای ایرانی همواره پذیرای حضور باغ در اشکال گوناگون خود بوده اند و در هر کجا بسته به محیط اقلیم و فرهنگ شکل خاصی را پذیرفته است. شکل گیری شهرهای تاریخی ایران و رشد و توسعه آنها با توجه به ژرف به بحث باغ و باغ سازی چه در رابطه ساختاری میان باغ و شهر و چه در استفاده از باغ و عناصر مهم باغ سازی در پیکره شهر صورت پذیرفته است. باغهای ایرانی اکثراً در مناطق گرم و خشک و کم آب ساخته شده و دلیل احداث آنها در چنین مناطقی وجود چشمه های طبیعی و یا کاریز است. برای ایجاد باغ در صورت وجود آب که اصل اساسی می باشد دو اصل دیگر هم در همه نواحی ایران مورد توجه بوده است: زمین شیب دار برای تسهیل آبیاری باغ 2. خاک حاصلخیز و بارور شکل باغ در ایران از دیرباز تا کنون با چگونگی طبیعت و هوا و میزان آب تناسب کامل داشته است.گاه برای احداث باغی در زمین مناسب از نقاط دور دست آبی را که با ایجاد کاریزی به دست می آورده اند در جدولها و جویهای منظم به آن باغها می رسانده اند. در نتیجه همواره کوشش می شود که از آب بیشترین بهره به دست آید و در واقع اهمیت آب در باغهای ایرانی بیش از هر عامل دیگری است و طرح باغها به صورت تقریباً یکنواخت و همانند در بیشتر شهرهای ایران دیده می شود که تابع و متناسب با همین نیاز است جدول بندی و جوی سازی منظم باغهای ما خود دلیل جلوگیری از هدر رفتن آب است و می توان گفت چگونگی آبیاری و لزوم جلوگیری از هدر رفتن آب طرح باغها را تعیین می کند و این طرحها اکثراً به شکل مستطیل و دارای دو خیابان اصلی به صورت صلیب و برای آبیاری سایر قسمتهای جوی های آب در وسط و یا طرفین این خیابانها ساخته می شود. یکی از شیوه های باغی، باغ در زمینهای مسطح و بیشتر در پیرامون مظهر قنات احداث می شود و انگیزه آن کار این است که جریان دائمی کاریز در مسیر خود برای رسیدن به زمینهای زراعتی درختان را نیز سیراب سازند و نوع دیگر باغی که در دامنه کوه احداث می گردد و ساختمان آن در بالاترین نقطه باغ و زمین آن به صورت همه پلکانی است و آبشارهای از هر طبقه دیگر سرازیر است. باغ ایرانی همواره با دیواری محصور است که هم خلوت گاهی برای آرامش و گوشه نشینی و هم حفاظتی برای تأمین امنیت باشد. در باغهای ایرانی، فاصله میان محورها موازی معمولاً تخته زمینی است که در بعضی جاها برای کاشت گیاهان چهار فصل استفاده می شود و به آن کرت می گویند و در بعضی دیگر در صورتی که زمین شیب دار باشد مانند باغ شاهزاده در ماهان به ایجاد آب نما و آبشار اختصاص می یابد. در میان کرت، بوته های بلند که چشم انداز ساختمان باغ را بپوشاند کاشته نمی شده است. کرتهای دو سوی خیابانهای باغ را که بیشتر به صورت چهارتخته آرایش می شود، با نهال های میوه پر می کردند و در چند باغچه آن، سبزیکاری و گاهی سیفی کاری می کردند.
رازهای معماری باغ ایرانی:
معماری ایرانی دارای ویژگی هایی است که در مقایسه با معماری کشور های جهان از ارزش و رمز و رازی مختص به خود برخوردار است. این ویژگی چون طرحی متناسب ،هندسه ای بدیع ،تناسباتی موزون، سازه ای دقیق و خلاقیت هایی نو و بالاخره تزییناتی گوناگون که هر یک در عین سادگی معرف شکوه معماری این سرزمین است.
هنر باغ سازی یکی از کهن ترین هنر های ایرانیان است که دارای سنت های ارزشمند و قدرتی معنوی است و به بهترین وجه به سمت شمال –جنوبی جهت گیری می شود. شکل باغ در ایران از دیرباز تا کنون با طبیعت و میزان آب تناسبی کامل داشته ،بنابراین از دیرباز باغ ها به شیوه های گوناگون ساخته شده است.
با روی آوردن ایرانیان به دین اسلام، جها ن بینی اسلامی باعث ترویج باغ سازی ایرانی در تمام نقاط ایران شد، لذا ایرانیان بهشتی را در این عالم طرح کردند که با خصوصیات این دنیا مطابقت دارد اما تصویری از آخرت را تداعی می کندو بالا خره می توان اذعان داشت که باغ ایرانی مزین به نظم و تناسب، برخوردار از حرمت و محرمیت، منزه از بیهودگی و افراط و تفریط، مساعد با قناعت و صرفه جویی و مجهز به پایداری است.
فرهنگ ایرانی انسان را جدا از طبیعت نمی داند بلکه او را همراه با سیر عناصر طبیعت و جز لاینفک آن و دل سپردن به طبیعت و استفاده از مناظر طبیعی را علاوه بر اینکه پی بردن به آیات و نشانه ها ی خدا می بیند، موجب حظ بصر و نشاط روان آدمی می داند. از این رو معماری وهنر ایران به شدت طبیعت گرا است. این اصل در باغ ایرانی سبب به وجود آمدن فضاهای نیمه باز مانند ایوان و کوشک شده است پیوند دهنده فضای طبیعت و بخش ساخته شده است.
مهم ترین مشخصه باغ ایرانی که آن را در یک نگاه از باغ های دیگر ملل متمایز می سازد، هندسه حاکم بر آن است، چراکه طرح کالبدی آن بر اساس ساختار هندسی بسیار دقیق ،حساب شده و منحصر به فرد شکل یافته است که در آن به طور عمده از اشکال مربع و مستطیل استفاده می شود.
باغ ایرانی در عین وحدت در خطوط کلی، هندسه و مصالح اجرایی ،دارای تنوع فضایی بی نظیری است. تنوع فضایی باغ با تعریف فضاهای مستقل از هم از طریق محدود سازی، تنظیم فاصله دید ،بهره گیری از اشکال هندسی، طرح کاشت، ترکیب بندی های متفاوت از گونه های گیاهی، کارکرد های فضایی آب، بهره گیری از مصالح و امثال آن نمود پیدا می کند. محور های اصلی، محور های فرعی، کرت ها، انواع حوض ها و فضاهای ساخته شده نشان از یک نظم و وحدت سازی در کلیت باغ می دهند.

هندسه حاکم بر باغ سازی ایرانی
عناصر اصلی شکل دهنده هندسه باغ های ایرانی را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
گستردگی دید
محوری در باغ ایرانی وجود دارد که در طول بزرگتر آن کشیده شده است. این محور ستون فقرات باغ و مکان استقرار عناصر مهم کارکردی و شکل دهنده منظره اصلی آن است . پدید آوردن فضای تأمل از طریق مواجهه انسان با فضای بی انتها و ساخت و پرداخت منظره بی کران و لایتناهی در عرصه محدود تفرج، طلب نشاط ،سر خوشی و رهایی از قید های روزمره است. ساماندهی محور اصلی از طریق ایجاد پرسپکتیو های تشدید شونده و تکیه بر ایجاد عمق در فضا صورت می گیرد: خیابانی کشیده تا افق، بدنه ای از درختان که عمق دید را فراهم می آورد، جوی آب که تا انتها امتداد یافته ،باغچه های پای درختان و هر عنصر دیگر در جهت تشدید پرسپکتیو ساماندهی می شود. همچنین شیب طبیعی زمین ،موقعیت مناسبی را برای قرار گیری کوشک در نقطه مرتفع فراهم می سازد که تأثیر از معنای فردوس در بهشت شداد می باشد. تفاوت زاویه دید انسان در جهت بالاتر و پایین تر از خط افقی باعث می شود که نزدیک به نظر آید و ناظر را به ادامه مسیر ترغیب کند. برعکس هنگامی که فرد از کوشک نگاه می کند، فاصله طولانی تر به نظر می آید و به باغ وسعت بیشتری می دهد. همینطور که یکی از اصول معماری ایران درونگرایی بوده است، باغ ها نیز از این امر تبعیت کرده و دور تا دور آن با دیوار محصور بوده است. علاوه بر عمارت یا کوشک اصلی، بنای سردر هم وجود داشته است که در راستای محور اصلی قرار داشته است و محل پذیرایی محسوب می شده است.
محورهای آب
هنرمند باغ ساز ایرانی در تفسیر خود از باغ به مثابه مکان مقدس، پیش از همه به سراغ گرد آوری نماد های قدسی می رود که آب در میان آن ها نقش مهم تری دارد. مهم ترین مسأله برای حیات بخشیدن به باغ ،رساندن آب از نقاط دور دست به آنجا بوده که با حفر چاهها و قنات ها این مشکل حل شده است. آب قنات در جوی ها و جدول های منظم قرار گرفته ،با گذر از رگ و شریان اصلی باغ به نحوی به نهر ها و جدول های فرعی جریان پیدا می کند . این روش آبیاری در طراحی باغ تأثیر گذار بوده است یا به عبارت دیگر طراحی باغ بر اساس گذر آب و تقسیم بندی باغچه ها و به وجود آوردن محور های اصلی و فرعی شکل گرفته است.
هندسه مستطیلی
توجه به اشکال هندسی و ایجاد اشکال مربع برای ساده نشان دادن اجزا باغ و تعیین محل دقیق کاشت درختان به گونه ای که ردیف درختان از هر طرف دیده شود، دارای اهمیت خاصی بوده است .مداخله انسان در طبیعت در باغ ایرانی به صورت تحمیل هندسه ویژه هنر ایرانی، که منشأ آن شناخته نشده به ساختار محیط است . در واقع باغ ایرانی در هر جا که مقدور بوده ،مستطیلی از زمین را به خود اختصاص داده است.

تقارن
اصل تقارن کامل ترین شکل تعادل به شمار می رود. در باغ ایرانی به وفور از این اصل استفاده شده است. کوشک های ساخته شده ،متقارن بوده و بر روی محور یا مرکز تقارن واقع اند. اوج قرینه سازی را می توان در محورهای اصلی دید. در محور اصلی، حتی درختان، درختچه ها و گل ها نیز قرینه کاشته شده اند. باغ های مستطیلی بسته به مکان قرار گیری کوشک ،یک یا دو محور تقارن و پلان های مربع اغلب چهار محور تقارن دارند.
مرکزیت
اصل مرکزیت بیشتر در کوشک ها دیده می شود. خصوصاً کوشک هایی با طرح هشت بهشت. این اصل در پلان مربع با وجود کوشک در محل تقاطع محور ها در اوج خود است.
باغ سازی پلکانی ایرانی
در بعضی از موارد که موقعیت طبیعی مناسبی برای ساختن باغ به نحوی وجود داشت که امکان بهره برداری از یک تپه یا دامنه ای با شیب زیاد برای ساختن بخشی از عمارت ها و فضاهای باغ پدید می آمد. باغ را به گونه ای سازماندهی می کردندکه حداکثر بهره برداری از عرصه های مرتفع و سطوح شیب دار صورت می پذیرد. در باغ های طراحی شده در چنین موقعیتی در بالای تپه یادر بخشی از دامنه کوه که عرصه و سطحی نسبتاً هموار وجود داشت. برخی از عمارت ها و فضاهای مورد نیاز طراحی و ساخته می شوند و در سطح و عرصه ای دیگر که در پایین تپه و عرصه مزبور قرار داشت. عناصر و فضاهایی که چشم اندازی مناسب فراهم می کردند ساخته می شدند. سطح شیب دار نیز غالباً به عنوان فضای سبز مورد استفاده قرار می گرفت. باغ تخت شیراز و قصر قاجار در تهران، باغ شازده ماهان از این گونه باغ ها به شمار می آیند.

باغ پلکانی شیراز
باغ تخت شیراز یکی از چهار باغ مشهوری است که بنا به نوشته ابن عربشاه در عجایب المقدور و شرف الدین یزدی در ظفر نامه پیش ازدوره گورکانیان وجود داشته است. اساس عمارت اولیه توسط اتابک قراچه گذارده شده و به همین مناسبت به نام باغ تخت قراچه مرسوم گشته است.
بن مایه های نوشتار :
پایگاه معماری نیوز
شبکه اطلاع رسانی ساختمان ایران
پایگاه : aruna.ir
صنایع دستی کرمان
صنايع دستي كرمان آوازه جهاني دارد . صنايع دستي استان به دو صنعت خانوادگي و كارگاهي تقسيم مي شود. صنايع دستي خانوادگي مثل شال وپته و ترمه است كه به غير از پته دوزي مابقي از رونق افتاده است . صنايع دستي كارگاهي نيز شامل قاليبافي ، جاجيم ،گليم و خورجين بافي است. پته دوزي: پته نوعي سوزندوزي ايراني است كه از دوخت ريسهاي پشمي رنگين بر روي شال زمينه يا شال در طرحهاي زيبايي چون بوته، سرو و ترنج پديد مي آيد و منظره اي بديع از گل و بوته هاي رنگين را كه حاصل تلاش دختران و زنان زحمتكش كرماني است جلوه گر مي كند . پته به طور انحصاري در كرمان تهية مي شود و دوخت آن در تمام شهرستانها و روستاههاي اطراف استان به ويژه كرمان و سيرجان و رفسنجان رايج است . طرهاي زيباي آن كار طراحان ماهر است . اين طرح هاو نقشه ها كار طراحان ماهر است . اين طرح ها و نقشه ها ريشه در تمدن و فرهنگ ايراني دارند. يكي از نمونه هاي بسيار زيباي پته كه دوخت بسياربديع و بي نظيري دارد، روپوش مقبره شاه نعمت الله ولي است . تاريخ دوخت اين پته سال 1285 است . اين كار نتيجة دو سال كار مداوم 16 زن پته دوز كرماني بر پارچه اي به طول 355 سانتي متر و عرض 210 سانتي متر است. قالي كرمان: قالي كرمان از قديم زيباترين و نفيس ترين قالي ايران و دنيا به شمار مي رفته كه در سالهاي اخير تا حد زيادي از اهميت آن كاسته شده است . كرمان پشم بسيار مرغوبي براي قالي بافي دارد. نوع آن شبيه پشم خراسان و از پشم كرمانشاه قدري سبكتر و ظريفتر است . شهرت قالي كرمان بيش از هر چيز به دليل درآميزي رنگ و طرح است . در تمايز وتشخيص قالي دو عامل طرح و رنگ بسيار است. طرح و رنگ قالي كرمان يكي از نفيس ترين، زيباترين و خوش سبك ترين بافته هاي جهان به شمار مي آيد. از معروف ترين كارگاه راين و كارگاه خنامان است. گليم: بافت گليم در جوامع عشايري و روستايي تقريبآ حالت حرفه اي غير دايم و فصلي دارد. قسمت عمده اي از گليمهاي توليدي زنان عشاير جنبة خود مصرفي دارد و به صورگوناگون مانند گليم و گليمچه، جوال، خوابگاه و خورجين و غيره در زندگي روزمره آنان مورد استفاده قرار مي گيرد . بخش ديگري از توليدات آ نها نيز در مراكز داد و ستد محلي مبادله مي شود و ازاين طريق بخشي از در آمد مورد نياز خانواده را تامين مي كنند . گليمهاي ايراني انواع مختلف دارد مثل گليمچه، مسند، پلاس ، شيركي پيچ و ... شيركي پيچ نوعي گليم است كه عشاير كرمان مي بافند و از دور حالت قالي دارد. در اين نوع گليم بر خلاف انواع ديگر گليم كه در آنها پود باعث شكل گيري محصول مي شود پود نقشي در بافت ندارد و فقط تارها را به يكديگرمتصل مي كند و باعث استحكام درگيري نخ خامه با تارها مي شود. اين نوع گليم در دارستان سيرجان و بافت توليد مي شود .
نمایشگاه آنلاین آثار استاد محمود فرشچیان
با کلیک کردن بر روی فرتور زیر میتوانید از نمایشگاه آثار استاد محمود فرشچیان
به گونه ی اینترنتی دیدن فرمایید
پل دختر
بوذرجمهر پرخيده :
كساني که به خوزستان سفر میکنند، بیگمان از کنار پل تاريخي «دختر» که «پلدختر» ناميده ميشود، گذر میکنند. پلدختر که در 110 کيلومتري جنوب خرمآباد و در کنار شهري به همين نام جای گرفته، نمادي از مهندسی پیشرفته و نشان از برجستگی مدیریت کارهاي ساختماني در روزگار هخامنشيان دارد. يکي از دهانههاي پل که برجایمانده، این را بر بینشوران روشن میسازد که برای کشیدن نقشه و پیاده کردن نقشهی پل، نیاکان فرهیختهی ما از دانش پیشرفته، استواري و فناوری بسيار بالايی در پلسازي برخوردار بودهاند.
همچنین این سازه، ارزشمندی لرستان و قوم لر را نزد پادشاهان هخامنشي و ساساني آشکار میکند. راهي که از باختر(:غرب) پل تا بلندیهای «ملهکوه» در شهرستان «کوهدشت» کشیده شده، بازگوكنندهي جایگاه والا و ارجمندی لرستان در روزگار باستاني، چند سده پس از شامگاه ساسانیان است.
اين پل که در روزگار هخامنشيان ساخته شده و در روزگار ساسانيان به دستور شاهپور پادشاه ساساني بازسازي شده، يکي از راههاي باارزش کشور در آن زمان بوده، حتا پس از شامگاه ساسانیان از آن بهره برده میشده است، چراکه بر پایهی نوشتههای تاريخي، «بدربن حسنويه» در سدهی چهارم هجري آن را دوباره بازسازی کرد.
پلدختر 200 متر درازا دارد و داراي 12 پايهی 13 در 9 متر است و پهنای هر دهانهی آن به 5/11 متر ميرسد. از اين پل که در گذشته، خاور(:شرق) و باختر(:غرب) رودخانهي خروشان «کشکان»، که از درههای تنگ کوههای زاگرس گذر میکند را، به هم پیوند ميداده است، اينک ويرانههايي برجای ماندهاست، چراکه با گذشت زمان، خروش و بالا آمدن آب رودخانهي کشکان، پايهها و دهانههاي آن را خورده و ویران کرده است و امروز تنها بخشهایی از دهانههاي آن در ميان رودخانهی کشکان ديده ميشوند و کنگرهي آن که جادهی سراسری از زیر آن ميگزرد، همچنان پا بر جاست. هنوز برجاماندههای راه باستانی کشور در راستای دو بخش پل دیده میشود.
شهر «پلدختر» در جنوب استان لرستان و در سر راه خرمآباد به اندیمشک جای دارد. پلدختر شهرستان مرزی میان استانهای لرستان و ایلام است. این شهر به انگیزهی دربرداشتن پلهای باستانی نامور است. در 1368خورشیدی گنجینهی بیمانندی در غار «کلماکره» شهرستان پلدختر پیدا شد که گفته میشود ششمین گنجینهی باستانی جهان است. دیرینگی این گنجینه به ۲۷۰۰ سال پیش میرسد.
13 تالاب زیبای پلدختر، غار نامور و باستانی کلماکره، پلکلهر یا «مملو»، گورستان چشمک و آرامگاه حیاتالغیب بخشی از جاهای دیدنی و تاریخی شهرستان پلدختر به شمار میآیند
آتشکده های ایران
آتشکده مکان مقدس زرتشتیان است که همواره در آن آتش نمایندهٔ فروغ ایزدی فروزان است. شکل و بنای آتشکدهها در همه جا یکسان بوده. معمولاً ً هر آتشکده هشت درگاه و چند اتاق هشت گوشه داشته و آتشدان در وسط بنا واقع بوده و پیوسته آتش مقدس در آن میسوخته. اما با گذر زمان و به تدریج در دین زرتشتیان مقرر میشود که آفتاب بر آتش نتابد. بنابراین آتش را در فضای باز نگهداری نکرده و اتاقی در وسط بنا ساختند که آتشدان در آن قرار داشت. تعداد آتشکدهها بسیار بود و تأسیس آنها به زمان خیلی پیش از ظهور زرتشت پیامبر ، یعنی زمان پیشدادیان (هوشنگ و جمشید) میرسید.
آتشکده آذر گشنسب : یکی از مشهورترین و بزرگ ترین آتشکده های فلات ایران که در آذربایجان غربی در 49 کیلومتری شمال شرق شهر تکاب کنونی قرار دارد امروزه به آن تخت سلیمان می گویند . در دوره شاهنشاهی اشکانیان مهم ترین پادشاه آذربایجان آریوبرزن و پسرش ارت وزد بوده است . بیشتر پادشاهان ایران پس از نشستن بر اریکه شاهنشاهی ( جلوس ) به نیاشگاه آذرگسشب آذربایجان می رفتند و به درگاه خداوند نیایش و سپاس و درود می فرستاده اند و سپس هدایایی تقدیم می کردند . آتشکده شیر نیز همان آذرگشسب است که خرابه های آن نزدیک تخت سلیمان است . ساخت این بنا به بیش از 3000 سال باز میگردد و در کتاب هفتم دینکرد در بند 39 سازنده آن را کیخسرو پسر سیاوخش شناخته شده است . که فر ایزدی به او رسیده بود . آذرگشسب در کنار دریاچه چیچست قرار دارد و در گذشته کاخهای بسیار باشکوه و سترگ در اطراف آن بنا بوده است . این دریاچه به صورت خودجوش هر ثانیه 44 لیتر آب از خود بیرون میدهد .
آتشکده آذر برزین مهر : آتشکده آذربرزین مهر یکی از سه آتشکده مقدس ایران است ( آذر گشسب - آذر برزین - کاریان ) که در شهر نیشابور یا ابرشهر خراسان قرار دارد . در پهلوی به نام آتور بورگین میتر خوانده می شود به معنی آتش مهر بالنده است . تاریخ ساخت آن بسیار کهن است به طوریکه به زمان اشو زرتشت باز میگردد و در بند 8 از فصل 17 بندهش آمده است : آذربرزین مهر تا زمان گشتاسب در گردش بوده و پناه جهان تا اینکه اشو زرتشت اسپنتمان دین آورد و گشتاسب شاه دینش را پذیرفت آنگاه گشتاسب آتش مقدس را در کوه ریومند در آذر برزین مهر قرار داد .
آتشکده بردسوره : به گفته مسعودی در کتاب نامدار مروج الذهب این آتشکده توسط فریدون شاه بنا شد که آتش آن را از طوس خراسان آورده بود و در بخارای ایران قرار داد .
آتشکده آذر شب : آتشکده ای است که گشتاسب شاه در بلخ بنا کرد و به گفته مورخین گنجهای خود را در آن قرار داد . بلخ در تاریخ جزوی از خراسان بزرگ بوده است که متاسفانه در دوره ننگین قاجار به روسها فروخته شد .
آتشکده آذرنوش : آتشکده ای است در بلخ که این نیز همچون آذرشب در خراسان بزرگ ایران بوده است . بلخ نیز همچون مرو شهری از شهرهای ایران بوده است که در دوره قاجار های وطن فروش در قراردادهای ننگین ترکمانچای و گلستان به روس داده شد . فردوسی بزرگ آن را نوش آذر نامیده است . فردوسی می فرماید : شهنشاه لهراسب در شهر بلخ - بکشتند و شد روز ما تار و تلخ - و از آنجا به نوش آذر اندر شدند - رد و هیربد را همه سر زدند.
آتشکده سیروان : محل آن سیروان و ری بوده است . به گفته مسعودی تاریخ نگار مشهور این آتشکده در پیش از ظهور زرتشت ساخته شده است .
غار کتله خور
به دیدن زیباترین غار جهان و دومین غار وسیع دنیا، با قدمتی 120میلیون ساله به استان زنجان می رویم. غار خشکی – آبی و آهکی "کتله خور " در 165 کیلومتری زنجان و 5کیلومتری شهر كوچك گرماب قرار دارد.
در مورد نام این غار گفته می شود چون در بعضی ازمناطق غربی ایران به کوه های کم ارتفاع کتل گفته می شود و این غار هم در یکی از این کوه ها قرار دارد غار کتله خور قبل از سال ۱۳۰۰ خورشیدی کشف شد و در سال ۱۳۳۰ توسط شخصی به نام جمالی زنجانی به ثبت رسید.
برای ورود به غار باید از یک مسیر چند صدمتری کوتاه و به صورت سینه خیز صورت بگیرد همین امر سبب شد که کوهنوردان در سال 1343 چون مسیر غار را سخت و جذابیتی در آن ندیدند از ورود به آن خودداری کردند در حالیکه داخل غار داستان دیگری داشت در سال ۱۳۶۵ گروهی از غارنوردان همدان بازدید مفصلی از غار انجام دادند و شکلگیری این غار را به دوران ژوراسیک یعنی بیش از ۱۲۰* میلیون سال قبل تخمین بزنند. در این غار تعدای اسكلت انسان و تكه های سفال قدیمی پیدا شده است.
بر اساس بررسیهای باستان شناسان این اسكلت ها مربوط به افرادی است كه در اواخر هزاره دوم قبل از میلاد در این مكان گم یا دفن شده اند. غار از رشته های استلاگتیت و استلاگمیت (چکیده و چکنده) است. این قندیل ها در غار شكلهای مختلفی به وجود آورده است که براساس شکل آنها نامگذاری شده مانند شیر خوابیده، پنجه شیر، پای فیل، لباس عروس، سگ شكاری، دست شیطان، نخل سوخته، مریم مقدس، دوجادوگر، سفره عقد و عروس و داماد. که جذابیت خاصی دارند. نکته جالب در مورد غار کتله خور این است که شواهد و بررسی ها نشان می دهد که این غار در ادامه به غار علیصدر در همدان متصل می شود. در سال 2003 حدود 30 کیلومتر از مسیرهای متعدد غار توسط زمین شناسان آلمانی و سوئیسی نقسه برداری شده است. یکی دیگر از ویژگی های این غار تعدد طبقات آن است که غار کتله خور را در ردیف غارهای کم نظیر جهان قرار می دهد. این غار 7طبقه دارد که تا به حال 3طبقه آن کشف شده و طبقه چهارم به بعد مسیرهائی نیز به صورت آب بوده و زمین شناسان احتمال تشکیل چهار طبقه دیگر را تا سفره آب زیر زمینی داده اند .
*قدمت این غار در گزارش های مختلف بین 30 تا 120 میلیون سال تخمین زده شده است
رد پای سردار ساسانی - تنگه بهرام چوبین
ایلام - خبرگزاری مهر: استان ایلام با داشتن جاذبه های تاریخی و طبیعی متعدد دارای آثاری ناشناخته در کشور است، در این بین شاهکارهایی مانند "تنگه بهرام چوبین" وجود دارد که این تنگه روزگاری مخفیگاه و شکارگاه این سردار بزرگ ساسانی بوده است.
به گزارش خبرنگار مهر، به 12 کیلومتری شرق شهر دره شهر از توابع استان ایلام می رویم تا تنگه ای عظیم و زیبا را گزارش کنیم.
این تنگه عظیم با صخره های بلند و ضخیم در دامنه کبیرکوه در شهر دره شهر قرار دارد که به اسم"تنگه بهرام چوبین" لقب گرفته است.
تنگه بهرام چوبین یکی از مهمترین دره های کم عرض و بسیار مرتفع و استراتژیک در ضلع غربی جاده دره شهر به سمت پل دختر است.
این تنگه طبق روایتی مربوط به بهرام چوبینه در دوره ساسانی است و علاوه بر زیبایی های طبیعی آثار تاریخی نیز در آن وجود دارد.
تپه سیلک
تپه سیلک یکی از قدیمیترین مراکز شناختهشده سکونت انسان ماقبلتاریخ در فلات ایران است.
تحقیقات نشان میدهد که در حدود ۸۰۰۰ سال پیش، مردمی در این ناحیه ساکن بودهاند که تمدن پیشرفتهای داشتهاند.
دوران زندگی در سیلک را به شش دوره تقسیم میکنند که از ۸۰۰۰ سال پیش شروع شده تا آخرین دوره که مربوط به ۲۷۰۰ سال پیش است. هر مرتبه که در وضع زندگی مردم سیلک تغییری رخ میداده، نقش ظروف سفالینی که آنها میساختهاند تغییر میکرده است.
ایران خاستگاه سفال 10 هزار ساله
اين سفال ضخيم، كم پخت، شكننده، خشن، بدون طرح ونقش و قهوه اي رنگ است و در آن مقدار زيادي علف خرد شده وکاه به عنوان ماده چسباننده به كار رفته است. اين نوع ظروف سفالي جانشين ظروف سنگي صيقل يافته و نيز ساخته شده از چوب و پوست گرديد. همچنين در كاوشهاي حاشيه كوير در تپه سنگ چخماق شاهرود و در مراحل بعدي در لايه هاي عميق تپه سيلك كاشان، تپه سراب نزديك كرمانشاه، تپه گيان نهاوند و تپه حاجي فيروز در آذربايجان غربي نيز سفال دوران غار ديده شده است كه غارنشينان در مراحل اوليه ی استقرار در دهكده هاي اوليه آنها را به اين مكان ها آورده اند.
پس از این تجربه های نخستین پخت، در روستاهای دوره نوسنگی، سفالگران به تدریج اجاق پخت سفال را به بیرون از خانه و فضای باز منتقل کردند. این اجاق ها چاله های چهارگوشی بودندکه ظروف داخل آنها چیده شده و روی آن را با گرده های تاپاله و هیزم می پوشاندند و آتش می زدند. در نتیجه ظروف بدست آمده به این شیوه دارای پخت ناهمگون و ضایعات فراوان بود؛ با این وجود این ظروف را با نقوش ساده هندسی و دوغاب غلیظ گل می آراستند.
به تدریج ساختمان کوره ها بهبود پیدا کرده و اتاق پخت را از چاله آتش جدا کردند. بازهم با گذشت زمان و کامل تر شدن کوره ها، کوره هایی به صورت دو طبقه با مخزن سوخت مجزا و درجهت باد موافق که دارای سکوهای مشبک برای قرار دادن سفال ها بود به وجود آمدند که دارای منافذی برای خروج دود و جریان هوا بود. سقف گنبدی این کوره ها را پس از هر بار پخت خراب کرده و سفالینه ها را از آن خارج می کردند.
در اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد با استفاده از کوره های قابل کنترل توانسته بودند که سفال خاکستری-سیاه تولید کنند. این سفال تحت شرایط احیا و محیط دودزا تولید می شد و دارای دوام و استحکام بیشتری نسبت به سفال های رنگین گذشته بود.
به طور کلی پیشرفت سفالگری از ابتدا با کسب تجربه در ساخت کوره ها و کنترل و مهار آتش، ایجاد دمای پایدار و دستیابی به خاک رس مناسب صورت پذیرفت.
یکی از مهمترین کاربردهای سفال در ایران ساخت کاشی بوده است. کاشی عبارت است از خشت های نازک سفالی که پس از خام پخت شدن لعاب داده شده و مجدداً پخته می شود. اولین تزئینات کاشی لعابی در ابتدا به صورت آجرهایی با لعاب فیروزه ای که در میان ردیف های آجری کار می شد، به تزئین ساختمان راه یافت.
آثار بدست آمده از تمدن ايلامي سابقه ی طولانی استفاده از لعاب و آجرهاي لعابدار در ايران و آشنايي ايشان با اين شيوه ي تزئين را از آن زمان نشان مي دهد.
در دوره هخامنشی آجرهای لعاب دار رنگین سبز، زرد و قهوه ای در آرایش کاخ ها مورد استفاده قرار می گرفت و در زمان حکومت ساسانیان کاربرد آن به صورت آجرهای لعاب دار و موزائیک ادامه یافت. دوره ساسانی زمان تجدید حیات صنعت سفالگری پس از دوره هخامنشی و پایه و اساس دوره درخشان هنرهای اسلامی از جمله سفالگری و لعاب سازی است، در کاشی های این دوره نقش هایی از حیوانات اسطوره ای از جمله طاووس و همچنین برگ نخل و نقوش تکراری و قرینه به تصویر کشیده شده است.
بعد از اسلام کاربرد کاشی بیش از قبل ادامه یافت. در اوایل سفالینه های لعاب دار و بدون لعاب قالب خورده و نقش افزوده دوره ساسانی مورد اعتنا قرار گرفت و سپس از تلفیق هنر دوره های قبل و همچنین تأثیرپذیری از هنر چین، یونان و عراق هنر اسلامی در تمام زمینه ها از جمله سفالگری شکل گرفت. در این دوره ساخت لعاب زرین فام و مینایی جلوه ای درخشان و متعالی یافت. بهبود کیفیت ساخته ها و تنوع و زیبایی لعاب ها در این زمان به دلیل توجه به کیمیاگری و شکوفایی علمی و هنری و همچنین آشنایی با فرهنگ های دیگر از جمله یونانی و عربی صورت پذیرفت.
رنگ هایی که بیشتر در این زمان در کاشی های ایرانی به کار رفته اند لاجوردی، فیروزه ای، سبز، زرد و ارغوانی است. کاشیکاری درجهت تزئین فضاهای معماری و متناسب با سطوحی که مورد استفاده قرار می گیرد به شیوه های مختلف کار شده است، که از مهمترین آنها کاشی بنایی، کاشی مینایی، هفت رنگ، کاشی زرین فام، کاشی معرق، لعاب پران و کاشی یک رنگ را می توان نام برد.
غار زیبای چال نخجیر
سفري به دليجان داريم براي ديدن مکاني که پيشنيه آن به هفتاد ميليون سال تخمين زده مي شود. به غار «چال نخجير» مي رويم غاري که به طور اتفاقي کشف شد.
تا سال 1367 منطقه نخجير محلي ترس آور براي مردماني بود که براي گردآوري گياهان دارويي و شکار به اين محل ميرفتند صداي ريزش آب به همراه وزش باد در شکاف هاي سنگ هاي کوه صدايي وهم آور بوجود مي آورد که مايه داستان هاي بسياري بود. هر چند نخجير به معناي شکار است و چال نخجير به معناي شکارگاه ولي کمتر کسي جرات داشت به اين مکان برود.
در سال 1368 بصورت اتفاقي و در زمان منفجر کردن و خاکبرداري منطقه اين غار کشف شد. اين غار در سال 81 در فهرست آثار ملي ايران به ثبت رسيده است.
غار چال نخجير از زيباترين غارهاي طبيعي جهان شمرده مي شود.
با گذشت ميليون سال به شکل امروزي قابل مشاهده است. تا ششصد متري نخست غار، مسير مشترك و در امتداد جنوب به شمال است. پس از آن دو شعبه ميشود يكي به سوي شمالشرق و ديگري به شمالغرب امتداد مييابد. طول كل هر كدام از شعب حدود يكهزاروسيصد متر است.
سراسر مسير اين غار افقي است. حدود 95درصد از بدنه غار پوشيده از چكنده (Stalactite) و چكيده (Stalagmite) است و فقط 5درصدباقيمانده سنگي است، كه بر زيبايي چشمنواز غار ميافزايد. غار چالنخجير از تالارهاي گوناگوني تشكيل شده است پيشبيني ميشود اين غار 8 تا 10 کيلومتر ژرفا داشته باشد. زيباترين تالار آن، تالار چهلستون نام دارد كه با انواع چكيده و چكندههاي گوناگون و رنگهاي خيرهكننده پوشيده شده است. از ديگر تالارهاي اين غار ميتوان تالار سفره عروس، درياچه، برزخ، باغ وحش، چهلچراغ، آيينه، جانوران و تالار زيبائيها را نام برد.
سنگ هاي کريستال با شکل هاي مختلف مانند آبشار،تمساح، لاک پشت و اسفنج هاي بلورين، زيبايي خاصي به غار داده است. دهانه غار در دامنه کوه، حفره تنگي است که با انفجارهاي متعدد باز شدهاست.
اين غار متعلق به دوران سوم زمينشناسي است. کف و ديواره هاي آن از اسفنج هاي بلورين پوشيده شده است. ارتفاع کف تا سقف غار گاهي از 20 متر بيشتر است در انتهاي مسير اصلي (کيلومتر 4) فضاي استخر مانندي وجود دارد که داراي آب است.
چشمه هاي شگفت انگيز باداب سورت
چشمه باداب سورت واقع در شهرستان ساري، روستاي سورت، با همت و پي گيري گروه كوه نوردي لواسان از دام سودجويان و دشمنان طبيعت نجات داده شد، كه نتيجه اين عمل ثبت آن بعنوان دومين اثر طبيعي ملي ايران توسط سازمان ميراث فرهنگي بود.
آقای نادر ضرابيان سرپرست گروه كوهنوردي لواسان با ارسال مطلبی همراه با عکس، شرحی کامل از منطقه و چگونگی ثبت این اثر ملی به پایگاه اطلاع رسانی هئیت کوهنوردی استان تهران ارائه نموده اند که در ادامه آمده است.
دژ باستاني هريس
رشته كوه آتشفشاني خاموش سبلان (ساوالان) به طول 60 كيلومتر در جهت شرقي ـ غربي تا كوههاي قوشاداغ هريس امتداد دارد.
در منتهياليه غرب اين رشته كوه روستايي به نام «اسماعيل كندي» واقع است.
اين روستا از جنوب به روستاهاي: «توپراق لي» و «جنگل»، از شمال غرب به روستاي «قانقال لو» و از جنوب غرب به روستاي «قوملي» محدود ميشود.
اسماعيل كندي از شهر هريس 16 كيلومتر فاصله دارد.
بعد از شهر هريس با فاصله 10كيلومتري، روستاي تاريخي «خانقاه» قرار دارد.
از آنجا يك جاده خاكي به «اينچه كندي» ـ سه راهي «ياغلي» (سوناجي) كشيده شده است و يك جاده خاكي ديگر از خانقاه به ييلاق ياغلي منتهي ميشود. كوهنوردان و طبيعت دوستان ميتوانند با طي 5/1 كيلومتر جاده آسفالته خانقاه ـ هيق از محور هيق ـ اوكوزداغي خود را به ييلاق آلان رسانده و از آنجا نيز از طريق راه «آلان يوردي» به سه راهي «ياغلي» برسند.
ناگفته نماند كه اين محورها در سه راهي «ياغلي» تلاقي پيدا ميكنند.
از اين سه راهي ميتوان به طرف شرق رفت و بعد از عبور از روستاي قوملي و رودخانه هميشه جاري و پرخروش شيرران، وارد روستاي اسماعيل كندي شد.
مهر ایرانی
چندي است كه در ايران دفترها و گفتارهاي فراوان پيرامون مهر نوشته ميشود. نازي عظيما در چيستاي مهرماه 1360 فهرستي از اين گفتارها آورده است، و همو در آغاز گفتارش خستو است به اينكه آن فهرست دربرگيرنده همه نوشتههاي مهري نيست. در اين فهرست از 19 كتاب و 142 گفتار آزاد و نيز22 گفتار در كتابهاي ديگر درباره مهر ياد شده است كه بر رويهم 183 دفتر و گفتار را دربرميگيرد، و : هم از اين هم بگذرد چونان كه بايد بشمري!
بيشتر اين گفتارها برپايه داستانهاي دگرگون شده «مهر» در روم باستان است. و چون آگاهيهايي كه در اين باره از اروپا فراچنگ آمده است به گفته خود آنان اندك است، پس ميبايستي كه اين گفتارها و كتابها كه در اين زمينه نوشته شده است، رونويس از روي يكديگر بوده باشد!
در ميان اين گروه از نويسندگان، آنان كه از بند افسانههاي رومي رسته باشند انگشت شمارند و برخي از آنان نيز به مهر باستاني در ايران نگريستهاند، و دنباله نشانههاي مهري را در ايران كمابيش رها كردهاند و تا آنجا كه من ديده و خواندهام چنين است. پس اميد بدان ميبندم كه با اين گفتار كوتاه، سررشته پژوهش مهرشناسي در ايران را بگيريم، و هر آينه اگر كسي پيش از اين در اين زمينه كوششي آزموده است، همگي به دنبال وي ميرويم، باشد تا نگارهاي روشن از مهر را در تارو پود دفترها و گفتارهاي ايراني بيابيم.
زمان مهر
نخستين سخني كه با آن روبرو هستيم، اينست كه روشن شود كه آيا پيدايي كيش مهر در چه زماني بوده است!
اروپائيان را گمان بر اينست كه كيش مهر پيرامون سده نخست ميلادي در اروپا روا گشت[1]. و پس از سه سده با پيروزي كيش مسيح از ميان رفت… اما آنان نيز باور دارند كه اين آئين ايراني پيش از آن نيز در ايران روا بوده است.
چون در يشتها بخشي نيز به «مهر يشت» ويژه شده است، پس ميبايست پذيرفت كه در زمان فراهم آمدن يشت ها، مهر در ايران شناخته ميشده است.
نگرش به شيوه نگارش يشتها نشان ميدهد كه زمان نوشتن آن پس از زرتشت بوده است و نيز سنجش گفتارهايي كه در اين دفتر آمده است با آنچه زرتشت در گاثاها سروده است باز روشن ميدارد كه اين دو دفتر از يك نويسنده و يك روال انديشه نيست و در بسياري از سرودههاي اين يك، ديگرگوني و جدايي آشكار با شيوه انديشه او به چشم ميخورد.
اما با آنكه گفتارهاي اين دفتر، پس از زرتشت است، انديشهاي كه در آن روان است نگرش به پديدهها و نيروهاي جهاني[2]، و ستايش و يزش آنها دارد.پس اين دفتر با آنكه پس از زرتشت نوشته شده است ريشه در زمان پيش از او دارد. و اگر زمان زرتشت را پيرامون سه تا سه هزار و دويست سال پيش از اين بشمار آوريم[3] ستايش مهر تا پيشتر از سه هزار و دويست سال پيش در ايران رواج داشته است(كه برابر با يكهزار و دويست سال پيش از زايش مسيح بوده باشد!). در سنگ نگارهاي كه در بخش غربي ايران بزرگ و در تركيه امروز- در جائي كه اكنون بنام « بغازكوي[4]» خوانده ميشود- يافته شده است، در پيماني كه ميان دو گروه هم نبرد بسته شده است نام ميترا بهمراه وارونا[5] و نستيه[6] و اندرا[7] ايزدان كيش كهن آريائي آمده است، و چون زمان تراشيدن اين نگارهها سه هزار و چهارصد سال (يكهزار و چهارصد سال پيش از زايش مسيح) است پس در آن زمان نيز در ايران و بخشهاي مرزي و برون مرزي ايران شناخته و ستايش ميشده است
زناشويي در ايران باستان
در كيش ايران باستان زناشويي به منظور زندگي خوش و خرم و اتحاد و اتفاق و ازدياد نفوس و تشكيل خانواده چنان بر پايه صحيح و محكم استوار بوده كه خود به خود ضامن بقا و دوام زندگي مشترك بود و مهر ومحبت را بين زن و شوهر براي هميشه برقرار مي ساخت.زرتشت در گات ها يسنا پنجاه و سه بند به پسران و دختراني كه مي خواهند با هم پيمان ازدواج ببندند اندرز مي دهد كه اي دختران شوي كننده و اي دامادان ،اينك بياموزم و آگاهتان كنم .با غيرت از براي زندگاني پاك منشي بجوشيد.هر يك از شما بايد در كردار نيك از ديگري پيشي جويد و از اين راه زندگاني خود را خوش و خرم سازد.در كيش زرتشتي از لحاظ نظم به كارهاي دنيا و محكم ساختن يگانگي و جلوگيري از فساد اخلاقي ،در مورد زناشويي تاكيد زياد گرديده و اين كار به خوبي ستوده شده است.چنانكه در فرگرد چهارم بند چهل و هفت ونديداد اهورامزدا مي گويد:"اي اسپيتمان زرتشت هر آينه ،من مرد زندار را بر مرد بي زن و مرد حانه دار را بر مرد بي خانمان ترجيح مي دهم...
"باز در فقره چهل و چهار مي گويد:"وظيفه هر شخصي است كه برادران همكيش خود را در كسب مال و داشتن همسر راهنمايي و مساعدت كند."در دين زرتشت كمك كردن براي ازدواج كساني كه به سن بلوغ رسيده و به علت ناداري بي همسر مانده اند،از كارهاي خوب و پرثواب شمرده مي شود.
عقد و ازدواج
در دين زرتشت عقد و ازدواج به پنج گونه انجام مي گيرد.
1. ادشاه زني-اين ازدوالج عبارت از اين است كه پسر و دختر براي نخستين بار با رضايت والدين خود با يكديگر ازدواج كنند.
2. ايوك زني (يگانه-منحصر به فرد)-يعني مردي بخواهد با يگانه دختر پدري ازدواج كند.چون دختر نميتواند دارايي خانه پدر را به خانواده ديگر منتقل كند،موظف است كه پس از ازدواج،نخستين پسر خود را به جاي فرزند پدرش قرار داده دارايي را به او بسپارد تا از انقراض خانواده پدرش جلوگيري كند.چنين زني را ايوك زني مي گويند.
3. چاكر زني-اين ازدواج در مورد زن يا مرد بيوه است كه بخواهد پس از در گذشت همسر اول همسر ديگر انتخاب كند.چون برابر كيش زرتشتي ،جفت اول در گيتي و عالم پس از مرگ همسر شخص است و مقام پادشاه را دارد،لذا همسر دوم در عالم ديگر،مقام چاكر را در برابر همسر اول خواهد داشت.همچنين وقتي كه مرد بخواهد براي دارا شدن فرزند با رضايت زن اول همسر ديگري اختيار كند.زن دوم نيز در مقابل زن اول مقام چاكر زني را خواهد داشت،يعني در خقيقت به منزله چاكر و خدمتكار است.
4. خودسر زني-اين ازدواج عبارت است از اينكه دختر و پسر بالغ پيش از رسيدن به بيست و يك سالگي بخواهند بدون رضايت پدر و مادر خود با يكديگر ازدواج كنند،در اين صورت موبد حق دارد صيغه عقد را جاري سازد ،ولي مادامي كه نارضايتي اولياي آنها باقي است،اين زن و شوهر از ارث محروم خواهند بود.
(دختر در شانزده سالگي و پسر در هجده سالگي ميتواند با رضايت اولياي خود ازدواج كند).
5. ستر زني-اگر زن و شوهري بچه دار نشوند و بچه اي را از سر راه برداشته يا از قوم و خيشان بي بضلعت گرفته به فرزندي قبول كنند،در مورد اين بچه وقتي كه بزرگ شد مانند ايوك زني عمل ميشود،بدين طريق كه اولين پسر آن دختر خوانده،فرزند پدر خوانده محسوب مي شود و پس از فوت پدر خوانده ،صاحب دارايي و املاك خواهد شد
جایگاه ازدواج در فرهنگ غني ايراني - بخش نخست
در فرهنگ غنی ایرانی ازدواج و پیوند زناشویی پايه و اساس يك خانواده و در نتيجه يك جامعه موفق و اخلاقي است . بزرگان اين سرزمين به موجب جلوگيري از سست شدن اخلاقيات در جامعه و كنترل انحطاط و فحشا و همچنین استواری تفکر و اندیشه زنان و مردان ایرانی , ازدواج را یکی از مهم ترين ارکانجامعه بر شمرده اند ...
بخش نخست
از ديدگاه اجتماعي چه در حيات اقتصادي , چه مادي , چه معنوي و روحاني اين سنت نتايج پر ثمري دارد كه مهم ترين آن قوام خانواده ها و در نتيجه یک اجتماع است . هیچ انسانی به تنهایی کامل نیست و پیوسته در جهت جبران کمبود خویش تلاش میکند. به طور کلی میتوان گفت که انسانی موفق و پویا است که هر روز زندگی اش از روز گذشته اش کاملتر باشد . سير طبيعي گيتي چنين است كه دختران و پسران خردمند در پی رسیدن به استقلال فکری هستند و در نتیجه برای جبران نواقص و تأمین نیازهای بی شمار خود به سوی تکامل و دانش و راهکارهای رسیدن به کمال هستند . ازدواج و گزینش همسر مناسب و شایسته موجبات رشد و تکامل زنان و مردان را فراهم میکند . متاسفانه در این میان نیز دختران و پسرانی هستند که مستثنی می باشند , زیرا با عدم درک درست و منطقی از فلسفه ازدواج نه تنها به تفکر , اندیشه و روان خود ضرر می رسانند بلکه در دراز مدت به سهم خود بروی یک جامعه نیز تاثیر منفی میگذارند . گاتها چنین پند می دهد :
خواسته شما از خداوند , خانواده ای خوب با راستی و پارسایی در کشوری آباد است . (1)
از این روی در تمدن کهن ایرانی که یکی از پایه های تمدن بشری محسوب می شود بر این سنت نیک و اهورایی پافشاری شده است . در گاتها و متون پهلوی ایرانیان باستان در این مورد سخنها و پندهای بسیاری بیان شده است که ما باید برای بازگشت به آن شکوه و جامعه اخلاقی گذشته خود کوشش بسیار کنیم . بر طبق باور ایرانیان کهن نخستین انتظار پسران ايراني برای ازدواج با دختران نجابت و پاکدامنی زن بوده است :
عفت و نيك نامي و دوشيزگي پيش از ازدواج براي زنان ضرورت داشته است خانمان سعادمتند اجر شوهر نيك و زن نيكو است و جايگاه اهورامزدا و امشاسپندان (2)
و یا این سخن نیک از گاتها که مهم ترین سند ارزشمند اخلاقی و دینی ایرانیان باستان و جامعه کنونی ایرانیان راستین محسوب می شود :
پاکدامنی و پارسایی از ارزش های ویژه زنان است . (3)
شخصیت زن يا مرد پس از ازدواج به یک شخصیت اجتماعی تبدیل میشود؛ زیرا در پرتو ازدواج و زندگی مشترک خود را مسؤول حفظ همسر و تأمین وسائل زندگی و تربیت و آینده فرزندان تلقی میکند و تمام هوش، ابتکار و استعدادهای خود را به کار میگیرد و خود را مسئول آينده وي مي داند ؛ به عبارت دیگر، مهم ترین احساس مسؤولیت اجتماعی در او براي نخستين بار شکل میگیرد و بسیاری از شایستگیها و توانمندیهای نهفته در درونش را شکوفا میسازد. تا بتواند مسئولیتهای سنگین تری را نیز در جامعه بر عهده بگیرد . همچنین زنان و مردان میتوانند در کنار یک همسر خردمند و مهرورز میتوانند در راه درست و منش نیک ایرانی گام برداند و نواقص یکدیگر را برطرف سازند و در نتیجه جامعه ای اخلاق گرا , دانش پژوه و متمدن را نیز بنا سازند . به درستی که زرتشت فرمود :
زن و شوهر باید کوشش کنند تا در راه راستی و پاکی از یکدیگر پیشی جویند . مسابقه زندگی در پیمودن راه راستی است . (4)
بنابراین، میتوان ازدواج را مایه رشد و کمال یافتن انسان دانست. در واقع خداوند انسان را به گونهای آفریده که بدون جنس مخالف ناقص است . یعنیدر کنار جنس مخالفش کامل میشود. مرد به زن نیازمند است و زن به مرد. هر کدام از دو جنس از نظر روحی , جسمی , جنسي و معنوي به هم وابستهاند و با قرار گرفتن در کنار هم یکدیگر را تکمیل میکنند.
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
( ابوسعید ابوالخیر )
جایگاه ازدواج در فرهنگ غني ايراني - بخش دوم
با پاي گذاشتن به عرصه زندگي مدرن در چند سال اخير و در نتيجه گسترش تمدن غربي در جامعه ايراني اين سنت نيك كم رنگتر شده است و در نتيجه شوربختانه پايه هاي اخلاقي جامعه ايراني نيز متزلزل شده است . از عواملي كه موجب شده است ازدواج در ايران طي اين چند سال اخير سير نزولي داشته باشد ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
بخش دوم و پایانی
1 )عدم مسئوليت پذيري در ميان دختران و پسران و تربيت غلط در خانواده های ایرانی
2 ) عدم اعتماد به نفس نزد دختران و پسران جهت آغاز يك زندگي مشترك
3 )افزايش تحصيلات اجتماعي و رشد توقعات كاذب و غیر منطقی در ميان برخی دختران و پسران
4 )تفريحات آزادانه دختران و پسران و تلقين به اين امر كه نيازي به زندگي مشترك نمي باشد
5 ) اعتقاد بر اين امر كه پس از ازدواج آزاديهاي زودگذر اجتماعي از آنان سلب مي شود
6 )تجملگرايي ميان خانواده هاي ايراني و چشم و هم چشمي ميان بستگان
7 )دوري گزيدن از زندگيهاي معنوي و روي آوردن به زندگي هاي تک بعدی ماشيني
8 )اعتقاد بر اين امر كه از ديد دانش و تفكر , توانايي لازم جهت تربيت فرزندشان را ندارند
9 ) اعتقاد بر اينكه توانایی برطرف کردن نيازهاي همسرشان را ندارند
10 ) تفکر شبه روشنفکری در میان جوانان بی هویت و عمدتا سطی نگر , در نتیجه باور به زندگی و دوستی های موقت غربی
هنگامي كه دختران و پسران با ناهنجاری ها اجتماعی مرزهاي اخلاقي زندگي معنوي را بشكنند و آنرا به صورت يك عادت روزانه براي خود تلقي كنند , هرگز نميتوانند نقش يك مادر و يا يك پدر موفق را در زندگي اجتماعي پسين خود ايفا كنند . چنين افرادي چه زن و چه مرد هرگز در تربيت فرزندان خود موفق نخواهند بود . زيرا آنها به اصول انساني و اخلاقي پايبند نبوده اند و نا خواسته فرزندانی که در آینده از آنان بوجود می آید نيز مانند خودشان با پايه هاي سست اخلاقي و اجتماعي تربيت مي شوند و اين امر در نسلهاي بعد نيز گسترش مي يابد و به سادگي ميتواند موجب ويراني يك جامعه كهن و اخلاقي همچون ايران شود . در ايران زمان هخامنشيان كه کشورمان اوج شكوه و عظمت خويش را يافته بود و نخستین امپراتوری احترام به ادیان و ملتها در جهان پایه گذاری شد , ازدواج و بدنيا آوردن فرزند از اهميت ويژه اي برخوردار بوده است . به طوريكه داريوش بزرگ هخامنشي در كتيبه جهاني بيستون كرمانشاه براي آنكه شرح خدمات حکومتش به ايران از گزند حوادث محفوظ بماند از اهورامزدا بركت فرزندان بسيار طلب ميكند تا به درستی به نسلهای بعد برسد . (9)
سلسلۀ ساسانی و عشق
آیا شگفت آور نیست که سلسلۀ ساسانی با عشق بر سر کار آید، ادامه اش از عشق باشد و پایانش با عشق.شاهنامه که تاریخ داستانی ایران است چنین گواهی می دهد...
چشمۀ اوّل:
به روایت کتاب فردوسی،اردوان، آخرین شاه اشکانی کنیزکی دارد به نام گلنار که آرام جان اوست. این دختر چنان زیباست که اردوان هر صبح که از خواب بر می خیزد، باید چشم به روی او بگشاید تا روز بر او فرّخ شود. دیدار او را به شگون می گیرد.
در همین زمان، اردشیر، پسر بابک ساسانی، جوانکی است که به صورت تبعیدگونه یا گروگان در دربار اردوان به سر می برد. گلنار به این جوان دل می بندد، و سروسرّی عاشقانه میان این دو پدید می آید.
اردوان اخترشناسان را فرا می خواند تا آیندۀ او را پیشگوئی کنند. آنان می گویند که بنده ای از درگاه او فرار خواهد کرد و پادشاهی را از دست او خواهد گرفت. کنیزک که محرم راز پادشاه است، این پیشگوئی را به گوش اردشیر می رساند. اردشیر می اندیشد که: این بنده چرا او نباشد؟ و آمادۀ فرار می گردد.
آنگاه به کنیزک پیشنهاد می کند که با او همراه شود، و او می پذیرد. کنیزک که گنجور پادشاه است و کلید خزانه را در دست دارد، درِ خزانه را می گشاید و زرها و گوهرها را برمی دارد، و شبانه، به همراه جوان بر دو اسب به سوی فارس روانه می شوند.
روز بعد، اردوان چون از خواب بیدار می شود، بر خلاف رسم هر روزه، دختر را در برابر خود نمی بیند. سبب را می پرسد. جستجو می کنند و می بینند که او وارد شیر راه فارس در پیش
گرفته اند.
اردوان بی درنگ به دنبال آنها می تازد، ولی بیهوده است. اردشیر از دسترس آنها خارج شده است. به قول سعدی: عشق بچربید بر فنون فضائل!
اردشیر به فارس می رسد و کنیزک که تجسّم زیبائی و نیکبختی است به همراه اوست. در نبردی که میان اردشیر و اردوان درمی گیرد، پادشاه اشکانی شکست می خورد و بدینگونه سلسلۀ ساسانی سربرمی آورد.
چنار، مقدسترين درخت ايران
بلوط در ميان سلتيها، بابونه در ميان آلمانيها، زبان گنجشك در ميان ملل اسكانديناوي، زيتون در ميان مسلمانان، درخت عرعر و غان در سيبري، همه جزو درختان مقدساند. همه اين درختان در چند ويژگي مشتركاند. از همه بارزتر نوزايي هر ساله آنهاست.
مرگ درختان در زمستان و تولد دوباره آنها با فصل بهار درخت را همواره به نمادي از زندگي و جاودانگي تبديل كرده و جايگاه خاصي بدان بخشيده است. از طرفي، تمامي درختاني كه به نوعي مقدس بودهاند، معمولا درختاني بزرگ با عمري طولاني هستند. انسان از قديم براي درختان وجود روان را قائل بوده است. اعتقادي كه به اساطير و قصههاي مردم نيز راه يافته است. مثلا در آفريقا، درخت نارگيل را داراي روان و زندگي بخش ميدانند و افكندن يك درخت نارگيل برابر با مادركشي است. در ميان بسياري از ملل از جمله در فيليپين اعتقاد بوده كه ارواح در گذشتگان بر نوك بلندترين درختان زندگي ميكنند.
در قصه هاي پريان، دختر شاه پريان از ميوه درختي و غالبا درخت انار بيرون ميآيد. درخت انار و خرما نيز جزو درختان بركت بخش در ايران هستند. در مورد درخت خرما، كهنترين متني كه وجود دارد، منظومه درخت آسوريك به زبان پهلوي است كه اصل آن را از پارتي ميدانند. اين منظومه، مناظرهاي است ميان درخت خرما و بز كه هر يك فوايد خود را بر ميشمرند و سرانجام درخت خرما در اين مناظره پيروز مي شود. باز هم تاكيدي ديگر بر بركت بخشي و اهميت اين درخت.
ورزش زورخانه ای
ورزش زورخانهای یا ورزش باستانی نام مجموعه حرکات ورزشی با اسباب و بی اسباب و آداب و رسوم مربوط به آنهاست که در محدوده تاریخی و فرهنگی ایران از گذشتههای دور رواج داشتهاست.
ورزشهای زورخانهای نام دیگر آئین پهلوانی و از ورزشهای سنتی و بنام ایرانیان است. جایی که در آن به ورزش باستانی میپردازند زورخانه نام دارد.
ورزش و انجام حرکات پهلوانی جز فعالیتهای اصلی روزمره ایرانیان در دوران باستان بودهاست. جامعه آن زمان ارزش خاصی برای ورزشکارانی قائل میشد که برای قدرت بدنی و شجاعت روحی که دراختیار داشتند، شکرگزار بودهاند.
بر پایهٔ تاریخ، زورخانه در حدود هفتصد سال پیش (قرن ۷ خورشیدی) بوسیلهٔ محمود معروف به پوریای ولی که ظاهراً از مردم خوارزم بوده و گویا در سال ۷۷۲ ه.ق. درگذشتهاست به صورت امروزی بازسازماندهی شد. با این حال بر پایهٔ رفتار و منش تاریخی و اسطورههای ایران زورخانه میتواند حداقل در ایران تاریخی بسیار کهنتر داشته باشد. چرا که مردم ایران که از ابتدای تاریخ خود به پهلوانی و کشتی گیری و آمادگی جسمانی نیاز مبرم داشتهاند تا بدستور زرتشت پیغمبر باستانیاش خود را برای یاری اهورا مزدا در چالش با اهریمن نیرومند سازند. به همین روست که هماره ضعف و زبونی را مذموم شمردهاند، در اوستا، نامه مینوی آئین زرتشت چنین آمدهاست:
"پهلوانی مردانه را میستائیم که بمردان گشایش دهد، که بهوش گشایش دهد، که تندتر از تند و دلیرتر از دلیر است که بسان بهرهای ایزدی به مرد رسد و مردان را در گرفتاری رهائی بخشد."
جایگاه زورخانه پس از اسلام، در زندهکردن نهضت ملی ایران و ستیز با بیگانگان و نیز رستاخیز زبان فارسی و فرهنگ و آیین افتادگی و برادری که از عهد باستان در ایران رواج داشتهاست، مِهَندی و اهمیتی ویژه دارد.
شرم و آزرم در اندیشه غنی ایرانی
ستوده بُوَد نزد ِخُرد و بزرگ ... اگر زادمردی نباشد ستُرگ
اگر آزادمردی(ایرانی) لجوج و بیآزرم(بدون احترام) و تند نباشد ، خرد و بزرگ او را میستایند. و مغز این سخن فردوسی آنست که آزادمرد که فروتن است نمیباید که سترگ بوده باشد و دربارهء دیگران بیآزرمی و بیشرمی روا دارد!
روزبه پارسی(ابن مقفع) در ترجمهء کتابی به نام "نامهء تنسر" به زبان تازی ایرانیان را "خاضعین" و کشور ایران را "بلادالخاضعین" ترجمه کرده و از اینجا باید سنجید که فروتنی در اندیشهء ایرانیان چه پایگاهی داشته است که برترینشان که میبایست پادشاه ایران بوده باشد در فروتنی نیز میباید که از همه پیشتر بوده باشد که او را "ملکالخاضعین" یا پادشاه فروتنان بخوانند گرچه پادشاهان بیآزرم و شرم نیز در میان آنان پدیدار بودهاند اما ایرانیان با دادن چنین نام به آنان ایشان را به داشتن شرم و فروتنی هشدار میدادهاند.
واژهء "ایر" که بخش نخست "ایران" است به معنی "آزاده" و "فروتن" و "آریائی" است. و ایران به معنی "آزادگان" و "فروتنان" و "آریائیان" و یا "کشور فروتنان" و "کشور آریائیان" است.
این صفت ایری(ایر منشی) و فروتنی در همهء نوشتههای پیشین خود را نشان میدهد. برای نمونه در یادگار بزرگمهر بندهای 191 و 192 متن پهلوی چنین آمده است:
"که را دوست بیش؟ آنکه ایرمنش و بالستانتر(سرافراز، متعالی) و چربآوازتر. "
و در برابر ایرمنشی از اَپرمنشی سخن میرود و آن صفت کسی است که در اندیشه خویش را برتر از همگان بپندارد:
"دشمن ِ که بیش؟ اَپرمنشان و اَپرتنان و خُردکنگرشان و زشتآوازان. "
در شاهنامه داریم که از رفتارهای فروتنان یکی آهستگی در کارها و تندینکردن با دیگران است:
بدو گفت: ما را کـــه شایستهتر؟ ... چنین گـــفت: آنکس که آهستهتر!
بپرسید از او گفت: آهسته کیست؟ ... که بر تیــــزمردم بباید گریست
چنین داد پــــاسخ که از عیبجوی ... نگر تا که پیچد سر از گفتوگوی؟
به نزدیــک او شرم و آهستگی است ... خردمندی و رای و شــایستگی است
آهسته آن است که در برابر کسی که آهوی او را میگوید(نقد میکند عیب میجوید) برافروخته نگردد.
پس از آهستگی شرم پیش میآید چه برای مردان و چه برای زنان.
فرمودهء بزرگمهر دربارهء زنان در شاهنامه:
زنانی که ایشان ندارند شرم ... به گفتن ندارند آوای نرم
و در برابر نیکی و هنر زن:
خرمند و با دانش و ناز و شرم ... سخن گفتن ِ نیک و آوای نرم
تا آنجا که ایرانیان این صفت را برترین صفات برای زن به شمار میآوردهاند:
سیهدیدگانت پر از شرم باد ... رخانت هماره پــُـرآزرم باد
باز در همین شاهنامه از ننگ مردان نیز چنین یاد میشود:
همان ننگه مردان که تندی کنند ... اَبر تنگدستان بلندی کنند
داشتن این صفات به ویژه برای پادشاه برازندهتر از همه بوده است زیرا که از تندی و بیشرمی ِ او جان بسیار کسان را بیم و اندوه بُوَد.
انوشیروان در نامهای که به آشتی برای خاقان چین میفرستد همین را برای او نیز آرزو میکند:
همیشه تو را جان پر از شرم باد ... دلت شاد و پشتت به ما گرم باد
سهم پارسیان هندوستان در نگهداری فرهنگ ایران
پس از تسلط اعراب بر ایران، در قرن هفتم میلادی و برچیده شدن خاندان پادشاهی ساسانیان، ایرانیان به چند دسته تقسیم شدند:
1) عده ای اسلام آوردند، اما در لباس اسلام به فهرنگ و زبان و میهن خدمت کردند.
2) دسته دیگر با پرداخت جزیه به کیش آبا و اجدادی باقی ماندند در ایران با هر گونه سختی خو کردند و دست از میهن برنداشتند. بازماندگان همین دسته از ایرانیان اند که امروز به نام جماعت زرتشتی در ایران شناخته شده اند. زرتشتیان، در میان مردم ایران، براستی و درستی و صداقت و امانت مشهورهستند.
3) دسته سوم، بنام پارسیان نام گرفته اند، این مردم که اکثریت آنها در شبه قاره هند و پاسکتان روزگار بهسر می بردند، جزو طبقه اول و از شاهزادگان ایران بودند. محل سکونت ایشان خراسان بزرگ و از بزرگان پارتی بودند و به همین جهت نام پارسی بر خویشتن نهادند. این گروه آواره از وطن، از راه بندر هرمز به جانب هندوستان روانه شدند و آنطور که در روایات پارسیان، بخصوص در کتاب قصة سنجان آمده است با شرایطی چند به این مردم اجازة سکونت در هندوستان داده شد. برای این مردم آواره از میهن، هیچ جا مناسب تر از هند نبود. زیرا بهسوی برادران خود روی می بردند. بهجانب فرهنگ تمدنی می رفتند که با فرهنگ و تمدن گذشته خودشان، نقاط مشترک فراوانی داشت. ساکنین این دو سرزمین، از همان روزگاران بسیار دور، در بسیاری از شیون، از قبیل زبان، مذهب، آداب و اخلاق با هم مشترک بودند و پس از جدایی نیز، محل سکونتشان از هم دور نبوده است.
داستان این مهاجرت را موبدی پارسا که نامش بهمن پورکیقباد پورهرمز دیار و اهل سنجان بود در سنه 969 یزدگردی برابر با 1008 هجری و مطابقه 1600 میلادی، تحت عنوان قصه سنجان برشتة نظم کشیده است. در قرن هشتم میلادی گروهی از زرتشتیان مرکب از مرد و زن و کودک با سه کشتی از خلیج فارس به سوی هند روانه شدند، پس از چندی دریانوردی، به ساحل گجرات رسیدند. راجا Raja یا حکمران محل به نام جادی رانا Jadi-Rana چون لباس و الات و ادوات جنگی آنان را بدید، از برای تاج خود بیاندیشید.
از دین و آیین آنان پرسید، پس از آنکه اطمینان حاصل نمود که از طرف آنان گزندی نخواهد دید به ایشان با شرایطی اجازة اقامت داد. قطعه زمینی به آنان واگذار شد که سراسر جنگل و بیابان و ویران بود. ایرانیان تازه وارد، آنجا را آباد نموده سنجان نام نهادند.
این نام یادآور یک نام ایرانی است، یاقوت در کتاب معجم البلدان، از چهار سنجان که همه در خراسان بزرگ بوده اند، نام می برد. نخست اسم قلعه ای در دروازه مرو و آن را دژ سنگان خوانند و دوم جایی در نیشابور نام دهی برد. پس اگر پارسیان اولین جایگاه سکونت خود را سنجان، نام دادند، بواسطه شدت علاقه ای بود که به میهن آباء و اجدادی خود داشتند
خودآرایی و محیط آرایی در ایران باستان
وقتی سخن از آرایه های زندگی به میان می آید، بی اختیار به سرزمین کهنی می اندیشم که ازدیرباز، مهد کهن ترین تمدّن های بشری بوده و عظیم ترین حوادث تاریخی در آن، شکل گرفته اند. سرزمینی که آن را به عنوان مهد قانون شناخته اند و آن قدر این خصیصه شاخص بوده که ملل دنیای کهن از آن، ضرب المثلی ساخته بودند و به هر چیز که ثابت و استوار بود و تغییر و دیگرگونی در آن راه نداشت، به طعنه «قانون پارسی» می گفتند.
قانونی که نشان و اصل اوّل مدنیّت به شمار می رفت. مورّخان دنیای کهن، چه یونانیان، چه رومیان و چه اعراب، از ایران و ایرانیان، چنین یاد کرده اند: مردمانی که سخت پای بند به اصول اخلاق اند و آراسته به بهترین و برترین صفات و خصایص انسانی. این مردمان، جامه های آراسته و زیبا بر تن می کنند؛ در شکیبایی و پایداری، شهره آفاق اند و وقتی سخن از کیانشان به میان آید، از بذل جان، دریغ نمی ورزند. نسبت به اسیران و زخمیان در میدان کارزار، چونان پدری با فرزند رفتار می کنند؛ تو گویی خداوند در وجودشان هزاران کاریز از عشق و معنویت به ودیعه نهاده است. مردمان ایران زمین، نیکوسرشت اند و بدخواهی در دل آنان راه ندارد. ایرانیان، مردمانی هنرمند و هنر دوست اند و بی شک خداوندان شعر و شعورند و هنر در زندگی روزمرّه آنها جای ویژه دارد. چه در سفالینه هایشان و چه در حجّاری هایی که در دل کوه ها نموده اند، عظیم ترین آثار و شگفتی های هنری را پدید آورده اند که اعجاب و تحسین هر بیننده ای را برمی انگیزد. در این مقاله سعی شده است آنچه از آداب و رسوم و هنر رفتار مردمان ایران پیش از اسلام به دست ما رسیده، از زاویه موضوع این دفتر (آراستگی) مورد بررسی قرار گیرد و به طور اجمالی به جلوه های آراستگی در دوره های مختلف عهد کهن، پرداخته شده است.
ناگفته نگذارم که آنچه سیّاحان و مورّخان عهد باستان (مانند: هِرودُت، هِکاته، گِزِنوفون، پلوتارْک، آریستوفانِس، آتِناثیوس، و...) را به اعجابْ وامی داشت، در مرتبه نخست، نه آرایه های ظاهری، بلکه آراستگی ها و پیراستگی های اخلاقی ایرانیان بود. بدین ترتیب، گرویدن این مردم به اسلام و مکتب اهل بیت(ع) - به عنوان آیینی که در آداب زیست و ارزش های والای انسانی حرف آخر را می زند - را باید نتیجه همان پاک نهادی، آزادگی و نیک خویی آنها دانست که بِدان شُهره بوده اند.
نظام اجتماعی هخامنشیان
اوضاع اجتماعی :
پایه و اساس زندگانی اجتماعی آن روزگار ، کشاورزی بوده . دراین دوره مأموران دولتی مخصوصی وجود داشت که ناظر در امور کشاورزی و متصدی وصول مالیاتها بودند .
حمایت ویژه هخامنشیان از گسترش کشاورزی
پادشاهان هخامنشی به کسانی که زمینهای بایر را تبدیل را اراضی زراعتــی یا پرداخت می کردند و به احداث قنوات می پرداختنــد ، پاداش خوبـی مـی دادند .
دامداری و صنایع دستی
دامداری رواج فراوان داشت و اسبهای نسا که در ماد پرورش می یافتند ، شهرت بسزایی داشتند . هر ایالت و شهری به صنعت دستی خود مشهور بود .
بازرگانی و امور مالی
در بابل و بین النهرین بازرگانی رواج فراوان داشت . بانکهایی که برای توسعة تجارت و کشاورزی به مردم وام می دادند ، تشکیل شده بود که معروفترین آنها دو بانک برادران اگیبی و پسران موراشو در بابل بوده است .
امیــران و بزرگان و دستگاههای اداری و مذهبی ، کارگرانی داشتند که آنان را « مانیا » می خواندند . بر اینان که بردگانی بیش نبودند داغ می نهادند و در امور ساختمانی و کشاورزی و صنعت از وجودشان استفاده می کردند . اینان از اسیران جنگی بشمار می رفتند و آنان را غالباً در روستاها ساکن می دادند .
اخلاق و اداب ایرانیان در عصر هخامنشی
هرودوت مورخ یوانانی كه در سده پنجم قبل از میلاد می زیسته و با چند تن از شاهان هخامنشی همزمان بوده است. دراین زمینه چنین می نویسد:«ایرانیان به فرزندان خود از پنج سالگی تا بیست سالگی آداب نیكوی زرتشتی و بویژه سواری تیراندازی و راستگویی می آموختند. آنها دروغ گویی را بدترین عیب می دانستند. و برای آنكه ناگریز به انجام این كار زشت نشوند حتی از وام خواستن نیز خودداری می كردند، چرا كه ممكن بود وامدار به جهتی ناگزیر به دروغگویی شود. آنان از آداب دهان افكندن در آب و در رهگذرها و در نزد دیگران اباء داشتند. در آب روان دست و رو نمی شستند و آنرا به ناپاكی نمی آلودند. ایرانیان كهن فرزندان خود را از دوران كودكی به ورزش هایی مانند دویدن، تحمل سرما و گرما،بكار بردن سلاح های گوناگون، سواری و ارابه رانی عادت می دادند و بزرگترین صفات آنان مردانگی، رشادت و دلاوری بود.
از دیگر ویژگیهای ایرانیان محترم داشتن همسایه بود، به كسانی كه در راه نگهداری میهن و حفظ كشور خدماتی عرضه داشته بودند، پاداش های بزرگ می دادند. از رشوه گیری ، دزدی و تصرف در مال دیگران خودداری می كردند. از پرخوارگی و شكم پرستی پرهیز داشتند. به هنگام راه رفتن چیزی نمی خوردند. و شكار را به اعتبار جنبه ورزشی آن دوست داشتند. دستورات زرتشت در زندگی ایرانیان آن زمان جنبه عملی پیدا كرده بود و همین مساله مهم سبب برجسته تر شدن ویژگی های اخلاقی آنان نسبت به اقوام دیگر می شد
دست آوردها واختراعات ایرانیان باستان
امروز می خواهم گوشه بسیار کوچکی از دستاوردهای ایرانیان باستان را به اطلاع شما برسانم تا بدانید کشوری که امروز تروریست خطاب می شود و در یک نظر سنجی اینترنتی منفورترین کشور دنیا شناخته شد دارای چه پیشینه بزرگ و درخشانی بوده است.از خدماتی که ایرانیان در حق دانش بشری کرده اند غربیان هیچ گاه سخن به میان نمی اورند .حتی در کتاب های درسی ما هیچ گاه به دست اوردهای علمی ایرانیان در ریاضی ,فیزیک,پزشکی و در زمینه های گوناگون اشاره ای نشده است. حتی نامی از دانشمندان بزرگ و نامی ایران که باعث دگرگونی دانش شده اند مانند خیام,خوارزمی ,زکریای رازی,ابن سینا,توسی,بهایی و بسیاری دیگر برده نشده است و فرزندان ایران همواره می پندارند که علم و دانش ساخته و پرداخته غربیان هست و همین امر سبب خودباختگی شدید می شود.
اختراعات و خدمات علمی ایرانیان :
دریانوردی:
کهن ترین سند دریانوردی ایرانیان از عهد باستان،مهری است که در چغامیش خوزستان به دست آمده است.تاریخ تمدن این ناحیه به شش هزار سال پیش از میلاد می رسد.نقش این مهر گلین یک کشتی با تمام سرنشینان است و نشانگر بازگشت یک سردار پیروز ایرانی از جنگ است که اسیران در جلوی او زانو زده اند.نقش های برجسته پاسارگاد نیز،نمایانگر توانمندی ایرانیان و فرمانروایان ایشان بر هفت دریا است
استرلاب(اسطرلاب):
ابزاری بود که در قدیم برای تعیین وضعیت ستارگان به کره زمین به کار می رفته است.استرلاب میتوانست جهت ستارگان،ارتفاع جغرافیایی و فواصل نسبی آنها را مشخص کند و در دریانوردی برای جهت یابی به کار می رفت.استرلاب های ایرانی از برنج و مس ساخته می شد.سهم ایرانیان در اختراع انواع گوناگون استرلاب و تکامل و افزودن بخش های مختلف آن،انکار ناپذیر بوده است
پیل الکتریکی:
فرهنگ هخامنشی
مروری بر نامگئاری آثارتاریخی هخامنشیان نامگذاری آثارتاریخی هخامنشان درطول تاریخ با گزیده هایی از نوشته های باستان شناس معروف
"دکتررضا مرادی غیاث آبادی" تحت عنوان "آیندگان این گناه را بر ما نمی بخشایند"
و همچنین "شهریار سیروس" تحت عنوان " یک نام جعلی برای یک مظهر هویت ملی "
و گزارش های باستان شناس نامی
شادروان "علی سامی" بررسی میگردد:
دکتر مرادی غیاث آبادی میگوید:
روی سخن من در اینجا نه با آنان كه آگاهانه به تحریف تاریخ ایران دست مییازند؛ بلكه با برخی دوستان عزیزی است كه از عشق و مهر به میهن خود سرشارند، اما ناآگاهانه و با تعصبهای بیجا بیش از دیگران به پیشینه تاریخ و فرهنگ ایران صدمه میزنند. اینان كه بیگمانم سرافرازی میهن خود را آرزو دارند؛ تصور میكنند كه باورهای امروزی آنان باشكوهتر از واقعیتهای گذشته است.
تاریخ ایران باستان و سرگذشت فرهنگ و تمدن دیرینه آن، بمانند كتاب قطوری است كه بسیاری از صفحات آن آشفته و مغشوش شده است.
بسیاری از برگهای آن در مرور زمان، از بین رفته و یا آنرا از بین بردهاند.
تاریخ ما، همچو تاریخ بسیاری از دیگر ملل كهنسال، همانند "جورچینی" است كه قطعات آن پریشان و مفقود و مجعول گردیده است.
بازیابی تاریخ راستین فرهنگ و تمدن ایران، پیدا كردن برگها و قطعات نابود شده و جعل شده آن، به روش علمی صحیح نیازمند بوده و لازمه تردیدناپذیر این روش علمی، باریكاندیشی، ژرفنگری، دوری از تعصب و پیشداوری و مراجعه به منابع موثق مكتوب یا یافتههای باستانشناختی است.
امروزه برخی از ما در كمال حق ناشناسی دانشمندانی همچو
"آبایف"،
"راولینسون"،
"تالستوف"
و "دیاكونوف" (مؤلف تاریخ ماد)
را در حالی به بهانههای مختلف به باد سرزنش میگیریم كه هنوز خود نتوانستهایم اثری در حد "تاریخ ماد" تألیف كنیم و هر آنچه كردهایم، رونویسی پر اشتباهی از همان كتاب است كه هر جای آنرا خوش نداشتهایم به ضرب قیچی و در مغایرت با شرط امانت علمی، بریده و به كنار نهادهایم (سنتی كه اخیراً بسیار متداول شده است).
هیچیك از حدود دویست كتاب و مقاله آبایف به فارسی ترجمه نشده و در واقع خوانده نشده است.
گزارش كشف كهنترین اسطرلاب ایران و جهان بدست تالستوف در خوارزم هیچگاه در ایران منتشر نشد.
از "راولینسون" نخستین رمزگشای خط میخی فارسی باستان با عنوان گنجیاب یاد میكنیم؛ در حالیكه پیش و پس از او حتی یكنفر از ما كتیبه داریوش در بیستون را نسخهبرداری نكرد كه هیچ، بلكه این كتیبه را هدف تیراندازیهای بازیگوشانه خود قرار دادیم.
چنان به آن بیالتفات شدیم تا اینكه در غوغای دود كارخانهها و جادهها و بیتوجهیها برای همیشه فرسوده و ناخوانا شد.
آری شوخی تلخ، اما واقعیتی است اگر بگویم كه داریوش كتیبه بیستون را تنها برای راولینسون نوشته بود! جای تخریب ناشی از گلولهها به اندازه متن كتیبه برای آیندگان ارزش تاریخی دارد.
رفتار و کردار ایرانیان باستان
هرودوت مورخ یونانی که در 500 سال قبل از میلاد مسیح ومقارن با چند تن از پادشاهان هخامنشی بوده است در این زمینه چنین می نویسد :پارسی ها برای خدای خود (اهورامزدا) مجسمه ای نمی سازند برعکس مردم سایر نقاط که برای خدایان خود خانه ومعبد بنا میکنند , که مسکن فرضی او تلقی شودو در نزد پارسی ها چنین رسمی معمول نیست و همه جا را خانه خدا می دانند.
ایرانیان به فرزندان خود از 5 سالگی تا 20 سالگی , آداب نیکوی زرتشتی بویژه راستگویی وسواری وتیراندازی می آموختند.ودروغگویی را بدترین عیب می دانستندوبرای اینکه ناچار به انجام این کار زشت نشوند , حتی از وام خواستند پرهیز میکردند چرا که وامدار به جهتی ناگزیر به دروغگویی شود.
آنها از آب دهان افکندن در آب ودر رهگذرها ونزد دیگران اباء داشتند .
در آب روان دست نمی شستند وآن را به ناپاکی نمی آلودند.
آنها فرزندان خود را از کودکی به ورزش هائی چون دویدن , تحمل سرما و گرما,بکار بردن سلاحهای گوناگون , سواری وارابه رانی عادت می دادند .
بزرگترین صفات آنها مردانگی ورشادت ودلاوری بود که به فرزندان خود می آموختند .
گزنفون نیز چنین می نویسد :
ایرانیان کودکان خود را در دادگاه ها حاضر میکردند تا دادرسی را بچشم به بینند و با اصول داوری و اجرای عدالت ودادگستری آشنا شوند .
از ویژگی اخلاقی ایرانیان این بود که همسایگان خود رامحترم میداشتند.
ایرانیان کسانی را که در راه نگهداری میهن و حفظ کشور خدماتی عرضه داشته بودند , پاداشهای بزرگ میدادند .
از رشوه گیری و دزدی و تصرف در مال دیگران خودداری میکردند .
از پرخوارگی وشکم پرستی پرهیز میکردند .
بهنگام راه رفتن چیزی نمی خوردند.
شکار را به اعتبار جنبه ورزشی آن دوست داشتند
آشتی خواهی ایرانیان
واژۀ «اِير» که نام ايران از آن برآمده است ، در زبان پهلوي برابر است با «فروتن» ، و در نامههايي که ايرانيان پس از اسلام نوشتهاند همه جا کشور ايران را «مملکتالخاضعين» خواندهاند. از همه پيشتر روزبه پارسي ( ابنالمقفع ) است که در ترجمۀ «نامۀ تنسر» چنين يادکرده، و ايرانيان را نيز «خاضعين» و پادشاه ايران را ملکالخاضعين خوانده است. آذرباد مانسپندان که از دانشمندان هنگام ساساني است و در اندرزنامۀ وي چنين آمده که : «به هنگام رفتن و گفتن به چربي نماز بر، چون از نماز بردن؛ پشت نميشکند، و از چرب پرسيدن : دهان گندک نميشود»
نمازبردن ، دست را بر سينه نهادن، و اندکي پشت را خم کردن است که تنها در ميان ايرانيان و ايراني نژادان روان است، و ديگر مردمان چنين نميکنند؛ در کتاب پنجم دينکرت ، بخش بيست و يکم چنين آمده است :
« دربارۀ نماز بردن بمردمان : فرود آوردن سر، نيايش به اِيرمنشي ( = تواضع ) به همدَهشان ( مردمان ، همنوعان )»
*
چنين مردمان، با چنين انديشه و فرهنگ ، در گسترۀ جهان؛ آشتي ميجويند ، و آشتي ميخواهند! چون هواي کشور ميانين جهان گرم شد، و دو گروه بدنبال کشتزار و آبشخور بسوي اروپاي امروزين و آسياي مرکزي پيش رفتند، آنانکه درخانۀ پدري برجاي ماندند، نام «ايرج» را بر خود گرفتند و ايرج و ايران دو گونه از يک نام است، از ريشۀ : «اير»و بدانهنگام که کوچندگان از دشواري زيست در سرزمين هاي تازه بستوه رسيدند، با آهنگ جنگ؛ بسوي ايران بازگشتند، و ايرج که جنگ را نميپذيرفت، بي جنگافزار به پذيره ( = استقبال ) برادران شتافت :
نبايد مرا تاج و تخت و کلاه شوم پيش ايشان دوان، بيسپاه
بگويم که از شهريار زمين مداريد خشم و مجوييد کين
دل کينهورشان به دين آورم سزاوارتر زانک ، کين آورم
و چون ايرج به برادران رسيد و خشم آنان را از بخشش فريدون ديد چنين گفت :
منايراننخواهم، نهخاور، نهچين نه شاهي، نهگستردهرويزمين
مرا تخت ايران ؛ اگر بود، زير کنونگشتم ازتاجوازتختسير
سپردم شما را کلاه و نگين مداريد با من شما نيز کين
زمانه نخواهم به آزارتان وگر دور مانم، ز ديدارتان؛
جز از کهتري نيست آيين من مباد آز و گردنکشي دين من
و در اين گفتار، دوباره به «کهتري» که همان «ايري» و فروتني باشد رسيديم که شيوه زندگي و فرهنگ ايرانيان بود، در آغاز زماني که کشور با نام «ايران» خوانده ميشد.
در برابر از «آز» و «گردنکشي» ياد ميشود که آزمند، بر بنياد خوي پايان ناپذير خويش همواره به جنگ و دست درازي بکشور همسايگان ميپردازد و گردنکش نيز کسي است که همواره بجنگ ميخيزد و ميستيزد و خون ميريزد.
«آز» يکي از پنج «ديو» است که در گاثاهاي زرتشت نيز از آن ياد ميشود : نياز، آز، رشک، کين، خشم، که هر يک از اين خويها، ديگري را ميپرورد، چنانکه نياز در زمان دراز، آز پديد ميآورد، و آز، رشک را و رشک کين را و کين خشم را، و در فرهنگ ايران باستان؛ خشم را دارندۀ درفش خونين ناميده اند، زيرا که جنگ مي افروزد، و چون نيک بنگريم سر مايه همه اين خوي ها «نياز» است، و چون چنين است مردمان را بايد نيازمند نبودن، و براي دوري از اين خوي يا «ديو»، همگان را بايستي به کار و کشاورزي روي نمودن و کشور را آباد کردن. و چون کشوري چنين باشد و بوي و رنگ گندم و ميوه و انبارهاي بسيار ...و خوراک و آساني، دختران و پسران زيبا و کوشا، و شادي [که سر مايه زندگي ايراني بوده است] و گله ها و رمه هاي فراوان و کارگاهها و کارورزان کوشا، در آن بوده باشد، چنين کسان را پرواي آن نيست که از خانه و کاشانۀ خويش دور شوند، و هزار فرسنگ آنسوتر، خانه و کاشانۀ ديگران را ويران سازند!
گدایی در ایران باستان ننگ بود
با وجود فقر و تنگدستی در دوران باستان،تکدی گری عملی نکوهیده بود و مردم بنا به وظیفه دینی شان و داوطلبانه به مستحقان و درویشان کمک می کردند.
گدایی ممنوع! این قانونی است که در دوران باستان وضع شده بود. اما این قانون به آن معنا نبود که فقر و تنگدستی در آن زمان وجود نداشت. در دوران باستان کسانی که به تنگدستی دچار می شدند تحت سرپرستی فرد نزدیکی از خانواده خود در می آمدند زیرا «زرتشت» از خیرات و کمک کردن به مستمندان به عنوان عملی نیکو یاد کرده بود.
در«ارداویرافنامه»، معراج نامه کیش زرتشتی( که کمدی الهی دانته از آن اقتباس شده است) درباره کسانی که به مستمندان یاری نمی رساندند، آمده است: «در دوزخ مردی دیدم که با یک پا در تاریکی آویزان بود. در دست داسی آهنی داشت و بازوهای خود را می برید و میخی آهنی در چشم او زده بودند. پرسیدم این روان کیست؟ گفتند: این کسی است که به شکایت درویشان گوش نکرده است.
در فصل 89 همین کتاب آمده است که افرادی که خوراک و پوشاک خود را از مستمندان دریغ کنند، در دوزخ، در گرسنگی و تشنگی و گرما و سرما می مانند و جانوران موذی از پشت، اندام او را می جوند. در دوران باستان با وجود فقر و تنگدستی، گدایی عملی نکوهیده بود و مردم بنا به وظیفه دینی شان و داوطلبانه به مستحقان و درویشان کمک می کردند.
در دوران باستان خانه های مردم تنگدست از خشت های نامرغوب تشکیل شده و نسبت به خانه های ثروتمندان کوچکتر بود و در حاشیه قرار داشت. این خانه ها نسبت به خانه های متمولان ستون های کمتری داشت، نمای خانه هم فقط مخصوص خانه های متمولان بود.
«جابر عناصری»، اسطوره شناس می گوید: «از زمانی که انسان میل به جمع کردن مال داشته، فقر و فقیر هم وجود داشته است. این یک اصل است که هنوز هم تکرار می شود و اهورامزدا هم در این ارتباط گفته است : آن زمان که خشکسالی و دروغ در مملکتی باشد، فقر هم هست.»
در ایران باستان کفن و دفن مردگان فقیر هم متفاوت بوده است. متمولان می توانستند هنگامی که می میرند، تابوت شخصی داشته باشند. این تابوت ها که سفارشی بودند از گل و سرپوشی از تخته درست می شدند. شکل تابوت های تجملی ایرانی ها در قسمت پا مثلثی و در قسمت سر به صورت دایره بود. اما شیوه تدفین طبقات پایین جامعه ساده بوده است و مرده را در کفن ساده می پیچیدند و خاک می کردند.
در کتاب از زبان داریوش آمده است:« همان طور که تدفین مردگان فقیر شیوه ای خاص داشت، زندگان فقرا هم غذاهای خاص خود را داشته و با شیوه ای متفاوت تغذیه می شدند. کارگران و فقرا مجبور بودند روی زمینی کوچک سبزی و میوه بکارند تا از همان جا تغذیه کنند. با اینکه خانواده ایرانی هر روز گوشت و کباب می خورد خانواده فقرا امکان داشت در سال تنها یک بار گوشت بخورد.»
بزرگداشت سالخوردگان در ایران باستان
ایرانیان عهد باستان نخستین مردمی بوده اند که برای ادای احترام و بزرگداشت و سپاسگزاری از سالخوردگان روز مشخصی را در سال تعیین کرده بودند و این روز، 25 شهریور ماه هر سال بود و قدمت آن به سه هزار سال می رسد. در آن زمان و تا 14 قرن پیش، روزهای هر ماه ایرانی نام خاص داشت و روز 25 شهریور "اشیش وانگ Ashish vangh" خوانده می شد که روز رحمت خدا، اخلاقیات و معنویات و روان پاک بود. ماه شهریور «شهرور shehrevar »تلفظ می شد. پس از انقراض ساسانیان، چون در ایام نوروز هم به دستبوس پیران قوم رفتن رسم بود، این مراسم اختصاص به نوروز یافت و به تدریج روز سالخوردگان (25 شهریور) کمرنگ و در ایران به فراموشی سپرده شد. ولی، کشورهای دیگر و عمدتا از قرن بیستم آن را برای خود احیاء کرده اند که در کشورهای انگلیسی زبان به «سینیور دی» معروف است. نخستین قانون کیفر عمومی ایران عدم توجه فرزندان به والدین سالخورده را جرم شناخته بود که مجازاتی از درجه جنحه داشت.
در سال 1720 میلادی جاماسب ولایتی که "دستور زرتشتیان" کرمان بود به بمبئی رفت تا تاریخچه "روز سالخوردگان" را با سایر محققان پارسی هند بنویسند و آن را زنده کنند که بعدا مینوچهر هومجی از پارسیان بمبئی هند این کار را کرد.
ژاپنی ها 15 سپتامبر (24 شهریور) را به عنوان روز سالخوردگان برگزار می کنند که گمان نمی رود ربطی به روز باستانی سالخوردگان ایران داشته باشد.
باید توجه داشت که از دو دهه پیش توجه به سالخوردگان و بازنشستگان در سراسر جهان چشمگیر شده است. در آمریکا درمان سالخوردگان مطلقا رایگان است و بسیاری از فروشگاهها در روز معینی از هفته، اجناس خود را به آنان با 15 درصد تخفیف می فروشند. بعضی شرکتهای هوایی به سالخوردگان تخفیف قابل ملاحظه می دهند و استفاده از اتوبوسهای شهری برایشان رایگان است، به همین گونه شرکت در کلاسهای درس در هر سطحی.
زبان وفرهنگ ايران در چين
آثاري كه در اين شصت ساله اخير در تورفان و توئنهانگ پيدا شدهاست كه از جمله چندين هزار نسخههاي خطي نامههاي ديني ، ادبي ، هنري و علمي ميباشد روشنائي خيرهكنندهاي بر پژوهندگان تاريخ تمدن ميافكند كه هم چگونگي مردم اين بوم را مينماياند و هم تاريخ تمدن ايران را روشنتر ميكند. با آنكه مقدار زيادي از اين آثار هنوز به چاپ نرسيده و انتشار نيافته وليكن همين اندازهاي كه در دست است به خوديخود براي نشان دادن اهميت چنين فرهنگي كفايت ميكند. در تاريخ اكتشافات و كاوشها تاكنون چنين پيشينهاي ديده نشدهاست. جزء بسيار كمي در اين آثار كه در آن پژوهش شده و دقت گرديده تا نه قرن پيش از ميلاد به بعد است و مربوط به آئين و مهر وكيش ماني است نيز در ميان اين آثار ديده ميشود.
از روزگاران بسيار كهن ميان دو سرزمين پهناور آباد ايران و چين بستگي خيلي نزديك فرهنگي ديده ميشود. از كوهستان پامير كه در قسمت شرقي فلات ايران است رودخانه بزرگي سرازير ميشود و به طرف مشرق ميرود. حوضة اين رودخانه وسيع است و سرزمين پهناوري را سيراب ميكند. مردمان اين بومآباد با اهالي شمالي پنجاب و پامير و با ايرانيان شمالي سغد و مشرقي غورستان همانگونه بستگي داشتهاند. در همينجاست كه روزگاري يكي از بزرگترين كانونهاي فرهنگي نژاد ايراني بوده است. نام برخي از شهرهاي آن همانطور كه در قديم بوده و در ادبيات فارسي ذكر شدهاست هنوز هم به چشم ميخورد. هركس كه به ادبيات فارسي آشنائي داشته باشد بيگفتگو نام « چگل » ، « ختا » ، « ختن » و همچنين نام « افسوس » را شنيده است. ابي بطوطه در شرح سفر خود به چين نقل ميكند كه در كشتي چيني امير ناحية كانسو در هنگامي كه اين شاهزادة چيني به افتخار مهمان خود بزمي در كشتي تفريحي خويش در روي رودخانه ميداد ملاحان و خنياگران اين شعر سعدي را ميخواندند:
گل نیلوفر در فرهنگ ایران
گل نيلوفر و نماد آن در دنياي باستان شرق نقش بارزي داشته است. از حجاريهاي تخت جمشيد تا كنده كاريهاي طاق بستان ،ارتباط شگفت انگيزي با اين گل ديده ميشود.
نامگل نيلوفر در زبان سانسكريت پادما(padma) ،در زبان چيني ليينهوا(lien-hua)، به زبان ژاپني رنگه (Range) و در انگليسي لوتوس (lotus) است.
نيلوفر در شرق باستان همانقدر اهميت دارد كه گل رز در غرب.
در سده هشتم پيش از ميلاد تصوير نيلوفر(احتمالا از مصر) به فينيقيه و از آنجا به سرزمين آشور و ايران انتقال يافت و در اين سرزمينها گاهي جانشين درخت مقدس بوده است.
الهههاي فنيقي به عنوان قدرت آفريننده خود، گل نيلوفر در دست دارند.
اين گياه در مصر باستان و در بسياري از بخشهاي آسيا مورد پرستش بود.
جنبه تقدس نيلوفر به محيط آبي آن برميگردد. زيرا آب نماد باستاني اقيانوس كهني بود كه كيهان از آن آفريده شده است. نيلوفر كه بر روي سطح آب در حركت بود به مثابه زهدان آن به شمار ميرفت.
از آنجا كه گل نيلوفر در سپيدهدم باز و درهنگام غروب بسته ميشود به خورشيد شباهت دارد.
خورشيد خود منبع الهي حيات است و از اين رو گل نيلوفر مظهر تجديد حيات شمسي به شمار ميرفت. پس مظهر همه روشنگريها، آفرينش، باروري، تجديد حيات و بيمرگي است.
نيلوفر، نماد كمال است. زيرا برگها، گلها و ميوهاش دايرهاي شكلند. و دايره خود از اين جهت كه كاملترين شكل است، نماد كمال به شمار ميآيد.
نيلوفر يعني شكفتن معنوي. زيرا ريشههايش در لجن است و با اين حال به سمت بالا و آسمان ميرويد، از آبهاي تيره خارج ميشود و گلهايش زير نور خورشيد و روشنايي آسمان رشد ميكنند.
بشردوستی در فرهنگ ایران
محمدعلی بهمنیقاجار- جوامع انسانی از بدو پیدایش در معرض جنگ قرار داشتهاند. تاریخ بشر پر است از جنگهای مهیبی که تلفات گستردهای به جای گذاردهاست و چه بسا در پارهای زمانها اساس بسیاری از جوامع را برهم زدهاست. ابعاد زیانبار جنگ، از دیرباز، بسیاری از متفکران و اندیشهمندان سرزمینهای گوناگون را به مبارزه با جنگ و تلاش برای تحقق صلحی فراگیر و پایدار رهنمون ساختهاست. متفکران و مصلحان در تمدنهای مختلف تلاش کردهاند تا در وهله اول با برشمردن سودمندیهای صلح و نکوهش زیانهای جنگ از بروز جنگ جلوگیری کنند و در وهله بعدی چنانچه جنگ به هر دلیل گریزناپذیر باشد، تا آنجا که امکانپذیر است قواعدی انسانی بر جنگ حکمفرما شود تا از میزان آلام و مصیبتهای جنگزدگان کاسته شود، کرامت و شأن انسانی خدشهدار نشود و غیرنظامیان از بلایای جنگ تا حد ممکن مصون بمانند. از این رو، تلاش برای صلح و پاسداری از ارزشهای انسانی در جنگها که میتوان به عنوان ارزشهای بشردوستانه از آن یاد کرد، نمونههای جالبی در تمدنهای کهن دارد. در فرهنگ هند باستان در حماسه مهاباراتا به رعایت اصول، قوانین اخلاقی در جنگها توجه شده بود (۱)، در یونان باستان نیز قواعدی در مورد ممنوعیت جنگ در زمانهای مقدس، محدودیت مجازات تسلیمشدگان و آزادی اسیران وجود داشت، نمونههای مشابهی نیز در تمدنهای چین، ژاپن، سومر، روم و ایران وجود دارد (۲) که به موضوع ارزشهای بشردوستانه در تمدن ایرانی در ادامه این گفتار به طور مفصل پرداخته خواهد شد.
در تمدن اسلامی نیز مصداقهایی از ارزشهای بشردوستانه مانند رفتار انسانی با اسرای جنگی، محدودیتهای روشهای جنگی، ممنوعیت تعرض به کودکان، زنان و ممنوعیت تخریب محیط زیست در سخنان پیشوایان دین اسلام تبلور یافتهاست (۳). صرف نظر از پیشینه ارزشهای بشردوستانه در تمدنهای گوناگون، در سدههای اخیر اندیشهمندان و حقوقدانان تلاش کردهاند قواعدی مدون و جهانشمول برخاسته از ارزشهای بشردوستانه تدوین کنند. این تلاشها که نقطه آغازین آن را میتوان در نوشتههای گروسیوس هلندی در سده ۱۷ میلادی یافت، با تأسیس کمیته بینالمللی صلیب سرخ در ۱۷ فوریه ۱۸۶۳ وارد عصر جدیدی شد و با تدوین کنوانسیونهای لاهه و ژنو، اصول اساسی حقوق بینالملل بشردوستانه تدوین شد(۴). در سالهای اخیر با ایجاد دیوان کیفری بینالمللی ( تأسیس ۱۹۹۸)(۵) و نیز تشکیل دادگاههای کیفری بینالمللی ویژه یوگسلاوی و روآندا و همچنین با توجه به اقداماتی که نهادهایی همچون دیوان بینالمللی دادگستری (۷) و شورای امنیت سازمان ملل متحد (۸) انجام دادهاند، حقوق بینالملل بشردوستانه توسعه گستردهای یافتهاست و از قواعدی مدون و عرفی (۹) برخوردار شدهاست که این قواعد دائماً در حال توسعه است(۱۰). در عصر حاضر که عصر توسعه حقوق بینالملل بشردوستانه است جالب توجه خواهد بود که پیشینه ارزشهای بشردوستانه در فرهنگ و تاریخ جهان مورد مطالعه دگر باره قرار گیرد. این مطالعه، دوستداران حقوق بینالملل بشردوستانه را یاری خواهد داد تا هم با پیشینه ارزشهای بشردوستانه بیشتر آشنا شوند و هم از زمینههای مناسبی که در فرهنگ جوامع گوناگون برای پذیرش و به کارگیری قواعد بشردوستانه وجود دارد، آگاه شوند. از این رو در نوشتاری که پیش رو است، ارزشهای بشردوستانه در فرهنگ ایران در دو بخش جداگانه مورد مطالعه قرار می گیرد
گل در فرهنگ ایران
امروز در عصر ما ، زيباترين و ارجمند ترين و در عين حال در دسترس ترين و تاحدودي ارزان ترين تحفه ها يك شاخه يا دسته گل است كه به مناسبت هاي بسياري هديه مي شود . اين اقدام بديع و شايسته كه اكنون در بين همه جوامع و اقوام و ملل در سراسر جهان كم و بيش متداول است پيشينه بسيار دور و درازي مخصوصا در قلمروهاي فرهنگي ايران و به تبع آن در حوزه پهناور نفوذ زبان پارسي ، دارد .
در باب مراسم گل افشاني و تهيه تاج گل و گل آرايي در عصر هخامنشيان مورخان و نويسندگان يوناني و رومي عهد باستان مطالب قابل توجه بسياري نوشته اند و در منابع پس از آن حتي در بعد از اسلام مطالب فراواني در اين باب موجود است كه در اين مقاله به لحاظ ايجاز از پردختن به آنها پرهيز ميشود . قديم ترين و زيباترين سند درباره پيشينه دسته گل در ايران ، گل و غنچه هاي دست داريوش در سنگ نگاره هاي تخت جمشيد است كه بيشتر از 2500 سال سابقه دارد . بنابر نظر تحليل گران تاريخ ، اين نقوش ، مراسم برپايي جشن نوروز ، و به گمان برخي جشن تولد و بعضي مراسم تاج گذاري را به نمايش مي گذارد . هر چه كه باشد اين مراسم به پيروي از سنت هاي كهن تري بر پا شده كه در عهد داريوش با آن شكوه تجلي پيد كرده و در عين حال شاهد ارجمند و كاملا گويايي از علاقه و توجه ايرانيان نسبت به گل و تقديم و هديه دسته گل است .
اوژن فلاندن در سال 1841 م نوشته است از نقوش تخت جمشيد يك چيز دستگير ما شد كه در بين ايرانيان قديم معمول بوده و هنوز هم متداول است و آن دسته گل مي باشد . ايرانيان سخت خوش دارند هميشه شاخه گلي در دست داشته باشند كه تقديم دوستي كنند . در برخي از سكه هاي بر جاي مانده از عصر اشكانيان الهه اي را نشان مي دهد كه گل يا دسته گل يا شاخه هميشه سبز نخل يا مورد را در دست دارد . از جمله آثار ساسانيان مهري از جنس عقيق بي رنگ با نقش گلي در دستي كشيده و ظريف است كه در مجموعه وست هان نگهداري ميشود و نقش آن را ايدت پراوا نقل كرده است .
ديگر نقش حجاري شده بر سينه كوهي در ناحيه برم دلك در 6 كيلومتري قصر ابونصر و 12 كيلومتري شرق شهر شيراز است كه در آن نقش مردي در حال تقديم گلي به بانويي را نشان مي دهد . نقش بسيار جالب بانويي دسته گل به دست از عهد ساسانيان توسط پرفسور گريشمن در بيشابور كشف شده كه اكنون قطعه موزاييك آن در موزه ايران باستان موجود است .
منابع اسلامي نيز از تهيه دسته گل در ايران عصر ساسانيان خبر مي دهند . مثلا ابوحنيفه دينوري (قرن 3 هجري ) در شرح واقعه پيروزي بهرام گور بر تركان بلخ و تعقيب آنان تا آن سوي آمويه (رود جيحون ) و باز گشت پيروزمندانه او به جشن و شادماني هاي ايرانيان اشاره مي كند و مي افزايد به خوشگذراني پرداختند آنچنان كه كرايه اسب دواني در يك روز به بيست درهم و ارزش يك دسته گل به يك درهم رسيد .
پرتو فرهنگ ایران در تمدن جهان
جای خوشوقتی است که نام ایران و منزلت والای فرهنگ دیرینهی آن همواره سردفتر آثار تحقیقی دانشمندان و محور کار پژوهندگان تاریخ و ادب فارسی و تمدن جهانی بوده است.
قوم ایرانی، در تاریخ تمدن جهان، دارای مقامی شامخ است و کمتر ملتی در تکوین تمدن گیتی، بدین حد سهیم تواند بود. اگرچه آثار مکتوب علمی و تاریخی مردم این سامان، بر اثر حوادث نامساعد روزگار، چنانکه بوده، برجای نمانده است و مآخذ موجود در مسایل مربوط به ایران قدیم، بیشتر آثار تاریخنویسان یونانی است که متأسفانه اغلب خالی از تعصب نبوده و در بزرگ جلوه دادن نقاط ضعف تعمد داشتهاند، با این وجود، مطالعهی دقیق آثار ایشان راجع به ایران، ستایشنامهای افتخارآمیز از فرهنگ و سجایای مردمی را که به راستی و درستی و عمرانگری و قدرت سازماندهی و استعداد مدیریت موصوفاند، ارایه مینماید.
علاوه بر آن، جویشها و یابشهای قرن اخیر که از سوی عدهای از دانشمندان باستانشناس به عمل آمده، گوشههایی از تمدن و فرهنگ این سرزمین را به شایستهگی آشکار ساخته و برای شناختهای آینده، امید فراوان ایجاد کرده است.
بدیهی است پژوهشها و یابشهایی که در این زمینه صورت گرفته است نسبت به آنچه باید صورت گیرد، مانند مشت در برابر خروار است، معهذا از همین مقدار این نتیجه حاصل میشود که سابقهی دیرینهی مدنیت ایرانی، اثرهای بسیار بر تمدن امروزی داشته و پیشرفتهای خیرهکنندهی جهان امروز، به حد زیادی مرهون علوم و اندیشههای نافذ ایرانی است.
در ازمنهی باستانی تماس فیثاغورث، حکیم نامدار یونان با متفکران ایرانی، اندیشهی دانشوران این مرز و بوم را به یونان برد و نیز مسافرت پلوتن، مؤسس فلسفهی افلاطونیان جدید در عهد ساسانیان به ایران، مغربزمین را از فکر و فلسفهی ایرانی برخوردار ساخت.
حملهی اسکندر به ایران و انقراض سلسلهی هخامنشی و حکومت اسکندر و جانشینانش بر ایران، در عین حال فرصت مساعدی برای انتقال میراث فرهنگ این سرزمین به یونان و در نتیجه به اروپا پیش آورد، زیرا یونانیان پس از قرنها به آرزوی دیرپای خویش رسیدند و بر کشوری وسیع و آباد با تشکیلاتی بینظیر که هرگز در جهان مانند آن بهوجود نیامده بود، دست یافتند و اقتباس روش حکومت و کشورداری هخامنشی، پیشرفتهای جنگی و فرهنگی را برای آنان میسر ساخت و به قول پرفسور ج. وایلیف:
«باید کاملاً در نظر داشت که سرعت واقعی پیشرفت اسکندر و اثرهای آن در زمینهی فرهنگی تا حد زیادی معلول تهیهی زمینهی مساعد به وسیلهی هخامنشیان بود و اسکندر، سازمانهای ارتباطی و اداری و درباری ایشان را سرمشق قرار داد».
در مدت نزدیک به یک قرن، فرهنگ و هنر ایرانی در زمینههای امور کشوری و ترتیبات لشکری، راهسازی، ارتباط، عمران و آبادی و غیره فکر سلوکیدها را مسخر کرد و آنان را مغلوب تمدن ایرانی ساخت، به طوریکه محققان معاصر نه تنها قایل به اثرهای شگرف تمدن ایران بر یونان هستند بلکه اصولاً عقیده دارند که: «از لحاظ تاریخ مدنیت عمومی جهان، تاریخ اسکندر مقدونی جزوی از تاریخ ایران است و دورهای که عصر طلایی یونان نام دارد در واقع دنبالهی منطقی تاریخ ایران و نتیجهی توسعهی فرهنگ ایرانی است».
پاسداشت زیست بوم در ایران باستان
ایرانیان از دیرباز چهار آخشیج (=عنصر) «آب،آتش،باد،خاک» را ارزشمند دانسته و به آن پاسِ (=احترام) فراوان میگذاشتند و برای هر کدام ستایش نامه های جداگانه داشتند. همچنین گیاهان و جانوران سودمند برای ایرانیان ارزشمند بوده و از آلوده کردن و نابودی آنان پرهیز میکردند. همین باور سپندیه ی ایرانی شوه ی آن بوده است که پیوسته به زیست بوم احترام گذاشته و در نگهداری و پاکیزگی آن بکوشند.
اوستا که نسک دینی- فرهنگی ایرانیان بوده است از ستایش طبیعت بسیار سخن گفته است. برای نمونه “آبزور” و “آبان یشت” در ستایش آبها و یا “آتش نیایش” در گرامی داشت آتش بخش هایی از اوستا هستند.و یشت های بسیار دیگر مانند “زامیاد یشت” . و “خورشید یشت” در گرامی داشت خورشید.
در خورشید یشت اوستا بند۱ و ۲ در ستایش این داده ی اهورامزدا چنین آمده است:
“خورشید رایومند تیز اسب را میستایم
”هنگامی که خورشید فروغ بیفشاند و تابان شود،هنگامی که خورشید بدرخشد،سَد و هزار ایزد مینوی برخیزند و این فرّ را فراهم آورند و فرو فرستند
هنگامی که خورشید برآید، زمین اهورا آفریده پاک شود، آب روان پاک شود؛ آب چشمه ساران پاک شود، آب دریا پاک شود، آب ایستاده پاک شود…”
باز در فروردین یشت میخوانیم:
“همه آبها را میستاییم؛ همه گیاهان را میستاییم… آبها را نام میبریم و میستاییم، گیاهان را نام میبریم و میستاییم…”
“وسواس ایرانیان زرتشتی در پاک نگاهداشتن آب، خاک، هوا و آتش زبانزد یونانیان بوده است. هرودوت و گزنفون درباره آن قلمفرسایی کرده و نوشته اند که ایرانیان هیچ چیز آلوده و کثیفی را در آب نمیریزند و در پاک نگاهداشتن خاک و زمین مراقبت میکنند.” (دیدی نو از دینی کهن.دکتر فرهنگ مهر. رویه ۷۰)
گزنفون رخداد نگار یونانی پیش از میلاد در نسک ارزشمند خود کورشنامه، از اخلاق ایرانیان در حدود ۲۶ قرن پیش این گونه مینویسد:
“اطفال از خانه خود نان و سبزی و هم چنین ظرفی برای نوشیدن آب میاورند. هر وقت تشنه میشدند از آب رودخانه میاشامیدند…”
ایرانیان در فرهنگستانها (=مدرسه ها) به کودکان خود آموزش میدادند تا با لیوان از آب رودخانه ها آب بردارند و بنوشند !!
در جای دیگر این رویدادنگار با شگفت زدگی گزارشی را میدهد:
“حتی امروز بین پارسی ها آب دهان انداختن، پاک کردن بینی یا دور شدن برای قضای حاجت در مقابل دیگران عیب بزرگی محسوب است.”
(گزنفون؛کوروشنامه- کتاب نخست- فصل دوم)
پاس داشتن زمین به اندازه ای نزد ایرانیان مهم بود که از انداختن آب دهان خود بر روی آن جلوگیری میکردند و آن را بی احترامی به دیگران و زمین میپنداشتند.
تأثيرات فرهنگي ايران بر ارمنستان
در حوزهي فرهنگي، پذيرفتاري ارمنستان از تأثيرگذاري ايران، در سه مرحلهي اصلي رخ داده است:
1- تأثير و نفوذ ايران هخامنشي با پيوستن ارمنستان به امپراتوري هخامنشي آغاز گرديد و تا مدتي طولاني پس از سقوط امپراتوري تداوم داشت و احتملاً سرانجام با تأثيرگذاري اشكانيان يگانه و آميخته شد. رسوم و شيوههاي اجرايي هخامنشيان را شهربانان «ارنتي» (Orontid) ارمنستان و شاهان «آرتاكسي» (Artaxiad) آن حفظ نمودند و ادامه دادند. استرابو (Geography 11.13.9) اشاره ميكند كه ارمنيان شيوهي پوشش خود را از مادها برگرفته بودند؛ اما بيگمان وي مادها كهن را در معناي دقيق، با مادها آتورپاتكان درآميخته و خلط كرده است. ارمنيان يقيناً پيوندها و روابط عمدهتري با اهالي آتورپاتكان، همسايگان نزديك و شركاي تجاري خود داشتند تا اين كه با پارسها. افزون بر اين، شاهان ارمنستان و آتورپاتكان به داشتن پيوندهاي ناشي از ازدواج نيز معروف بودند (Strabo 11.13.1).
واقعيتي گواهي شده و جالب توجه آن است كه در ارمنستان اواخر عصر هخامنشي سه زبان رايج و متداول بود: الف) زبان ارمني (يا ارمني مقدم/ proto-Armenian)، گويش محلي بدون نوشتار؛ ب) گويشي، احتمالاً پارسي يا پارسي- مادي، كه نه تنها در دربار شهربانان ارمنستان بل كه در ميان طبقات كاملاً فرودست جامعه نيز بدان تكلم ميشد (به نوشتهي Xenophon, Anabasis 4.5.10 & 5.34)، و شايد پيش از اين به حروف آرامي نوشته ميشد؛ پ) آرامي شاهنشاهي، زبان دولت و روابط بين الملل كه به ديرينگي آغاز سدهي دوم پ.م. نيز همچنان مورد استفاده در نگارش اسناد رسمي بود.
2- تأثيرگذاري پارتي اشكاني بر ارمنستان، كه با برآمدن پارتيان در سدهي دوم پ.م. آغاز گرديد و پس از استقرار اشكانيان بر تخت سلطنت ارمنستان در اواسط سدهي يكم ميلادي اوج يافت، نيرومندتر و پايدارتر بود. از آن زمان به بعد، شاهان ارمنستان كوشيدند كه دربار خود را عين و هماني (replica) دربار اشكاني در تيسفون بسازند، حال آن كه اشراف ارمني پيوندها و روابط نزديكي را با آريستوكراسي پارتي (برخي از خانوادههايي كه به ارمنستان مهاجرت كرده بودند) ايجاد كردند و حتا شيوهي پوشش آنان را به عنوان الگو پذيرفتند. تا زماني كه گويش ارمني به عنوان يك زبان عاميانهي صرف باقي بود، زبان پارتي در دربار و در ميان طبقات فرادست ارمنستان چيرگي و تداول داشت. بيشتر وامواژههاي ايراني موجود در ريشهي زبان كهن ارمني از اين دوران برجاي مانده است.
حقوق جانداران در فرهنگ ایران
درود بر چهارپایان ، سخن خوش از برای چهار پایان ، خوراك از برای چهارپایان ، چراگاه از برای چهارپایان ، كشت و ورز برای چهارپایان
( یسنا 10 پاره 20 )
آنكس كه چهارپا را به راستی بپرورد و با رادی و دهش و مهربانی با او رفتار كند ، سرپرست و نگاهبان آذر اهورامزداست.
(یسنا 58 - پاره 3 )
منش های آفریده شده را می ستاییم ، دین سوشیانتها را می ستاییم ، روان چهارپایان را می ستاییم ، روانهای چهارپایان بیابانی را می ستاییم ، جانوران آبی ، خزندگان و پرندگان ، فروهر های جانوران را می ستاییم.
(فروردین یشت - كرده 22 - بند 74 )
در فرگرد 48 از ارداویراف نامه ، ویراف پس از دیدن شكنجه شدن روان مردی دروند در آن جهان ، آگاه می شود كه :
این روان آن مرد دروند (پیرو دروغ) است كه در گیتی خوراك از سگ شبانان و سگ پاسبان بازداشت و آنها را زد و كشت....
و در همان كتاب در فرگرد 15 به پاداش برای كسانی كه به جانوران نیكی كرده اند اشاره می رود :
و دیدم روان شبانان كه در گیتی ، چهارپای و گوسفند بپروردند و از گرگ و دزد و مردمان نگاه داشتند و به هنگام ، آب و گیاه و خورش دادند و از سرما و گرمای سخت نكاه داشتند و به هنگام بر آنان جانور نر هشتند!
پیشینه ورزش چوگان
خاستگاه ورزش چوگان ايران است. اين بازى چنان با فرهنگ و تاريخ و ادبيات ايرانيان در آميخته که به شعرها، مثلها، نقوش قالىها، حجارىها و نگارگرى نيز راه يافته است.
چوگان ورزشى است سراسر پرتلاش و همراه با تاخت و تاز با اسب در ميدانى وسيع که ميان دو تيم برگزار مىشود.
از چوگان در کتاب کارنامهٔ اردشير بابکان نام برده شده و در شاهنامه و روايات طبرى آمده که اردشير بابکان و فرزندش شاهپور در اين بازى مهارت زيادى داشتهاند.
بازى چوگان از ايران به روم شرقى و مصر راه يافت و از سمت شرق به هند و ژاپن و چين رفت در هندوستان، چوگان از ورزشهاى محبوب پادشاهان، بهويژه سلسله مغول و گورکانى بود.
در سرزمينهاى اسلامي، ورزش چوگان با نام صولجان رواج داشته و اعراب و مسلمانان به آن مىپرداختند.
در دورهٔ صفويه، بازى چوگان در ايران رواج دوبارهاى يافت و شاهعباس از ايوان کاخ عالىقاپو به تماشاى مسابقات چوگان در ميدان نقش جهان مىپرداخت. در سفرهنامههاى جهانگردانى چون شاردن و آنتونى شرلى از اين بازى سخن به ميان آمده است
دگرگون سازي هويت ايراني در تاريخ
مرتضي ثابتفر
از آن جا كه مجبورم از راه ترجمه زندگيام را بگذارنم، فكر كردم بهتر است كه با ترجمهي كتابهاي تاريخي، خدمتي از نظر فرهنگي به كشورم بكنم.
... تعصبات ضد ايراني در قرن 17 و 18 و حتي 19 در ميان تاريخنويسان غربي به وجود آمد كه در حال حاضر، رسوبات اندكي از آن باقي مانده است. البته اين را كه ميگويم، در ميان دانشمندانشان است، در مورد افراد عادي كه غرض ورزيهاي سياسي ميكنند. گرچه در قرن اخير، دانشمندان غربي هم سعي كردند جانب بيطرفي را بگيرند. اين را براساس كتابهاي زيادي كه در مورد ايران باستان خواندهام يا ترجمه كردم، ميگويم. تنها در مورد هخامنشيان، شش كتاب و در مورد كل ايران باستان، بيش از 10 كتاب ترجمه كردهام. و اكثر آنها سعي كردهاند بيطرفي را رعايت كنند. تنها استثنايي كه در اين روزگار با آن برخورد كردم، آقاي « امانوئل كوك» است. ايشان شيفته يونان است، تا اينجا اشكالي ندارد، هر كسي ميتواند شيفته هر جايي كه دلش خواست باشد و لي وقتي قلم به دست ميگيرد كه تاريخ بنويسد، بايد خوب مطالعه كند، خوب فكر كند و بيطرف باشد. ديگر در قرن بيست و يكم كه ما نبايد نسبت به دو هزار و پانصد سال پيش كمپلكسي داشته باشيم. بايد بيطرف بنويسيم. متاسفانه ايشان نه تنها اين كار را نكرده بلكه مكرر در مكرر به مردم ايران و تاريخ ايران توهين ميكند و دروغ ميگويد. براي مثال، چند مورد را خدمتتان عرض ميكنم. در آغاز منابع تاريخ ايران را، برميشمرد : كتاب مقدس، سنگ نوشتههاي ايرانيان، نوشتههاي مورخان يوناني به ويژه تاريخ هرودوت. سپس دو منبع نخست را رد ميكند. ميگويد تورات كتاب مذهبي است و اصلا درست نيست پس آن را كنار ميگذارم. سنگ نوشتههاي ايراني را هم تبليغات ميشمرد و رد ميكند و ميگويد، « متاسفانه چند سال اخير در غرب مد شده كه ميگويند استوانه كورش منشور حقوق بشر است. چنين چيزي نيست و نوشتههاي آن يك مشت حرفهاي تبليغاتي است». در حالي كه ميدانيم چنين نيست. كورش در اين استوانه شرح ميدهد كه يهوديان را آزاد كرده، به مردم آزادي داده، مردم را در زبان و دينشان آزاد گذاشته، معابد آنها را به خرج ايران بازسازي كرده و ... تبليغاتي در كار نيست. همه اين كارها را كرده است. بله، در قرن بيست و يكم هيچ اشكالي ندارد كه شما با صدها ماهواره تلويزيون برويد همان بابل را بگيريد و ادعا كنيد كه به خاطر آزادي رفتيم، در حالي كه همه دنيا داد ميزنند كه به خاطر نفت، به عراق رفتيد. ولي كورش كه روي كوزه كوچك استوانهاي دو هزار و پانصد سال پيش كارهايي را كه واقعا كرده، برميشمرد، تبليغات كرده است. شما ميدانيد كه كورش با شاهاني كه جنگيده و مغلوبشان كرده، هيچ كدام را نكشته، بلكه به آنان زمين و ملك داده و همه آنان تا آخر عمر با شادي و سلامت زندگي كردند. ميماند منبع سوم كه آقاي كوك ميگويد فقط به تاريخ هرودوت اعتقاد دارد. در حالي كه بعد از تاريخ هرودوت اعتقاد دارد. در حالي كه بعد از 2500 سال اين همه تحقيق شده، سنگ نوشتههايي كشف شده، اين همه خرده سفال در نسا، سيلك و غيره كشف شده، الواح تخت جمشيد پيدا شده، كتيبه بيستون و استوانه كورش خوانده شده، اين همه اطلاعات از ديد ايشان تبليغات است و فقط حرفهاي هرودوت درست است كه دشمن ما بوده و در مورد ايران غرض ورزي كرده است. البته ما گلهايي از هرودوت نداريم كه دو هزار و پانصد سال پيش صحبتهايي كرده و در مقابل آن 10 تالان طلا كه مبلغ زيادي بوده، جايزه گرفته است. (از قول آلبر ماله در كتابي با مضمون ايرانيان و يونانيان باستان). و از آن جا كه بسياري از مردم بيسواد بودند، همچنين به منظور تبليغات، عدهاي خطيب حرفهاي اين كتاب را در آگورا براي مردم ميخواندند.
شکوه فرهنگ ايران از زبان دانشمند اندلسي
ابوالقاسم صاعِد بن احمد بن صاعد، مشهور به قاضي صاعد، تاريخنگار، اخترشناس، پزشك، رياضيدان، فقيه مالكي و قاضي اندلسي، در كتاب التَّعْريفُ بِطَبَقاتِ الاُمَمْ، كه گزارشي بسيار كوتاه و فشرده (اما مهم ) از تاريخ علم جهان است، هنگام برشمردن امتهاي گوناگون، نخست از ايرانيان ياد كرده و در اين باره آورده است:
« و اما نخستين امت: ايرانيان (الفُرْسْ)؛ محل سكونتشان ميانهي بخش آباد زمين است و حدود كشورشان از سرزمين موسوم به جَبَلْ (كوههاي زاگرس) در شمال عراق است تا همدان و قم و كاشان و جز آن، و از سرزمين ارمنستان و نواحي نزديك درياي خزر گرفته تا آذربايجان و طبرستان (مازندران و بخشي از گيلان امروزي) و ري و طالقان و گرگان تا سرزمين خراسان همچون نيشابور و دو «مروْ» (يعني دو شهر مَرْوْ و مَرْوْروذ كه امروزه هر دو در جمهوري تركمنستان قرار دارند)، و از سرخس و هرات (در افغانستان امروزي)، و خوارزم (در جمهوريهاي ازبكستان و تركمنستان كنوني)، گرفته تا بلخ و بخارا و سمرقند و فرغانه و شاش و جز آن از شهرهاي خراسان بزرگ (شهرهاي اخير امروزه در جمهوريهاي تازه استقلال يافتهي قرقيزستان، تاجيكستان، ازبكستان و تركمنستان قرار دارند) تا سجستان و كرمان و فارس و اهواز و اصفهان و هر چه از توابع اينها باشد. كشور آنها يك پارچه، پادشاهشان يكي، و زبان همه نيز فارسي است. جز آن كه در شمار اندكي از واژگان اختلاف دارند. اما در شمار حروف و چگونگي نوشتن آنها با هم موافقند و اختلاف ميان آنها در زبان، آنان را از حوزهي زبان فارسي بيروني نميسازد، همچون پهلوي(= فارسي ميانه، زبان مردم ايران تا حدود سدهي سوم هجري )، دري و جز آن از زبانهاي ايراني. »
وصفي كه قاضي صاعد دربارهي ايران آورده مربوط به ايران باستان است زيرا به گفتهي خود او پس از ظهور اسلام، «امت فارس» و چندين امت ديگر با پيوستن به يكديگر امت اسلام را تشكيل دادهاند. وي در ادامه شاهان ايران را در كارداني، دادگري و مردمداري و نظام حكومتي ايران را در سابقه و پايداري، بينظير ميخواند و ميافزايد: «از ويژگيهاي ايرانيان اين است كه به پزشكي توجه بسيار، به احكام نجوم و تأثير آن بر جهان شناختي كامل، در رصد سابقهاي كهن و در بررسي حركت ستارگان روشهاي گوناگون دارند». سپس به آثار مهم ايرانيان در احكام نجوم، يكتاپرستي آنان از ديرباز و سرانجام نابودي حكومتشان به دست اعراب اشاره ميكند.
روان شناسی در ایران باستان
انوشیروان رضایی
از دو زاویه میتوان به بررسی روان شناسی ایران پرداخت . نخست جنبه الهام بخشی آن است , یعنی درنگ در معانی و مبانی روح و روان , شخصیت و جایگاه انسان و بیماری ها و ناهنجاریها رفتاری او از دیدگاه حکیمان دوران باستان که بی تردید برای نظریه پردازان امروز الهام بخش است , دوم آنکه امروزه بخش زیر عنوان روان شناسی فرهنگی مطرح می شود که مقصود تفاوت فرهنگهای گوناگون و پیامدهای آن بر شخصیت و رفتار انسان است . ما نیز اگر بخواهیم به روان شناسی کنونی ایران , هویت ملی و فرهنگ لازم را ببخشیم , چاره ای به جز پرداختن به گذشته خویش در دو مقطع ایران باستان و ایران اسلامی نداریم ...
به دور از هرگونه ملی گرایی و میهن پرستی و تنها بر اساس شواهد فراوان تاریخی و علمی باید اعتراف کرد که تمدن ایران باستان , تمدنی است که سرآمد همه تمدنهای بشری است و در تمامی عرصه های زندگی صاحب رای بوده است . با چنین پیشینه ای جستجوی تاریخچه دانش روان شناسی به لحاظ موضوع مورد مطالعه اش , پدید آیی آن مقارن با پیدایش هشیاری در انسان است , کاری سترگ و یادآور این سخن مولر در تاریخ روانشناسی می باشد که : "عرصه فراروی ما گسترده شده که احاطه بر پهنه آن نومید کننده و درسترسی بر کرانه های آن دشوار است" . حال که این گستردگی تنها یک وجه مساله است و وجه دیگر آن گرد و غبار فراموشی تحریف , درآمیختگی و نابودی است که از پی هزاران سال تاخت و تاز , بر چهره این تمدن کهن نشسته است , برای غلبه بر این ناآگاهی یا دست کم ایجاد شکاف در آن گریزی نیست جز محدود کردن جستار به آنچه باقی است که عموما آثری معدود از آیین دین کهن ایران باستان یعنی زرتشت است تا شاید در آینده با روشهای جدید شواهد بیشتری فراهم آید .