جشن جهاني نورز بهانهاي براي خودنمايي فرهنگ ايران
آييني که با ظهور اسلام از کالبد عيدانه طبيعت به مفهوم «يا مقلب القلوب و الابصار» رسيد و اين آغاز راهي بود تا نوروز تنها در خانه تکاني و پوشيدن لباس نو خلاصه نشود و تعريف صله رحم، کمک به نيازمند، سير و سلوک و هر آنچه با پرورش روح آدمي ارتباط دارد به مفهوم نوروز افزوده شود و شايد همين معاني نوع دوستي بود که سبب شد نوروز به ثبت ميراث معنوي يونسکو درآيد و به يک جشن جهاني مبدل شود.
و اکنون نوروز، به عنوان قديميترين جشن تمدن بشري مورد تاييد و احترام مردمان بسياري از سرزمينهاي جنوب غربي آسيا، آسياي ميانه، قفقاز، شبهقاره هند و بالکان است؛ جشني که هر سال بيش از ۳۰۰ ميليون نفر در جهان آن را پاس ميدارند.
سازمان ميراث فرهنگي با برگزاري دو دوره جشن جهاني نوروز با حضور نمايندگان عاليرتبه کشورهاي عضو، گامي بزرگ در معرفي گوشهاي از تاريخ و تمدن کهن ايرانزمين برداشت، کاري که نتنها براي ايرانيان بلکه براي ساير ملتهايي که نوروز را بزرگ ميدارند فرصت مغتنمي پيش آورد تا داشتههاي خود را به رخ جهانيان بکشند.
نوروز داراي ظرفيت گسترش در سرتاسر جهان است
جشن نوروز با 3 هزار سال قدمت، بيترديد ظرفيتها و زواياي ناشناختهاي دارد که بررسي و شناسايي آنها در معرفي اين عيد باستاني به جهانيان بيتاثير نخواهد بود. مرکز افکارسنجي رياست جمهوري در هفته دوم فروردين ماه سال گذشته همزمان با برگزاري دومين جشن جهاني نوروز، نظرسنجياي را در سطح شهر تهران درباره دستاوردها و تاثير فرهنگي و بينالمللي برگزاري اين جشن انجام داد که بر اساس آن ٨٥ درصد مردم نوروز را ميراثي ملي و مذهبي دانستند که بايد در حفظ آن کوشا بود و در نظرسنجي ديگري ٨٠ درصد مردم نوروز را داراي ظرفيتهايي براي گسترش روابط در سرتاسر جهان دانستند.
نوروز مهمترين و فراگيرترين پديده فرهنگي
آیینهای سیزده بدر
سبزه به آب دادن سیزدهبهدر: سبزۀ نوروز در آب است نه خاک. وقتی سبزه در خاک بروید آخرش خوشه، دانه، نان و غذا میشود. وقتی در آب میروید نمیتواند ثمری داشته باشد و دوباره آن را در آب میاندازیم. سبزهای که در آب می روید اگر چه از نظر اقتصادی فایدهای ندارد امّا نشانۀ باغ عدن است که در آنجا تکثیر و جنسیّت و زاد و ولد نبوده است. در باغ عدن همه چیز سبز بود ولی تکثیر نمیشد. سبزه در آب انداختن نشانۀ بازگشتن به جهان مینوست. جهانی که در آن کثرت راه نداشت، فقط خلق اوّلیّه راه داشت. با رویاندن سبزه و به آب دادن آن میخواهیم خودمان را با آغاز هستی یکی کنیم و دوباره قلم بر صفحۀ آفرینش بنشانیم: عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی. سبزه در اصل باید هشت روزه باشد، مانند سبزۀ سمنو. تا این زمان هنوز برگهای سوزنی سبزه پر نشده است و شیرینی خود را حفظ کرده است.
در روز ششم نوروز مطربان با دست افشانی و آواز، دانههای غلّات و حبوبات را افشان میکردند و همین روز همزمان با تولّد زرتشت متاسبترین زمان برای در آب ریختن مقداری از این دانه هاست که تا سیزده بهدر هشت روزه شود. همچنان که با تولّد آدونیس این کار را می کردند و مانند باغچههای آدونیس که تا هشت روز باکرگان از آن مراقبت می کردند، فرصت رشد و نمو و سبز شدن دارد و در روز سیزده بهدر آن را به آب میدهند، همانطور که در کیش آتیس، تمثال آتیس را که به صنوبر بستهاند جلو معبد سیبل که معشوق و به قولی مادر وی است در آب میریزند.
نوروز در تاریخ
نوروز و آیین های باشكوه آن، مسیری سه هزار ساله و پرپیچ و خم را پیموده تا به ما رسیده است. «نوروز» كهنسالترین آیین ملی در جهان است كه جاودانه مانده و یکی از عوامل تداوم فرهنگ ایرانیان (آرین های جنوبی) است. آیین های برگزاری این جشن بزرگ در عصر حاضر با سه هزار سال پیش تفاوت چشمگیر نكرده و به همین دلیل، عامل وحدت فرهنگی ساكنان ایران زمین به شمار می رود كه آن را در هرگوشه از جهان كه باشند،
یكسان برگزار می كنند و بزرگ می دارند و به همین جهت است كه اندیشمندان، «نوروز» را مظهر پایدار هویت و ناسیونالیسم ایرانی خوانده اند كه مورخان در قوه محركه این ناسیونالیسم تردید ندارند؛ زیرا كه در طول تاریخ نیروی عظیم و كارآیی های فراوان آن را درك و مشاهده كرده اند.
«نوروز» روز ملی و جشن همه كسانی است كه در فلات ایران (ایران زمین) خود و یا نیاكانشان به دنیا آمده اند و تاریخ و فرهنگ مشترك دارند، از جمله تاجیكها، افغانها، كردها و … و ساكنان سرزمینهایی كه در طول قرون و اعصار، امپراتوری ایران را تشكیل داده بودند.
در قرن نوزدهم امپراتوری ایران براثر توطئه های استعمارگران اروپایی تجزیه شده، اما فرهنگ مشترك و مدنیت غنی قوم ایرانی باقی مانده و نوروز همچنان روز ملی همه مردمی است كه از كوههای پامیر و بدخشان تا انتهای كوههای كردستان سوریه و از شمال قفقاز تا دره سند و منطقه خلیج فارس سكونت دارند. از آغاز سده 21 تلاش های چشمگیر و تازه ای به منظور تحكیم رشته های فرهنكی و خویشاوندی (مهر، همدلی، انس و الفت) ساكنان ایران زمین و به ویژه میان كشور ایران و كشورهای فرارود و آسیای جنوبی صورت می گیرد كه اصحاب نظر آن را یك پدیده تازه جهانی دانسته اند، زیرا كه مناسبات كشورها تاكنون در زمینه های اقتصادی، سیاسی و نظامی (مادی) بوده است كه باعث برانگیخته شدن رقابت دیگران، یارگیری سیاسی ـ نظامی و مسابقه های نامطلوب شده است.
نوروز، هدف از گرامی داشت آن و وقایعی كه در طول قرون و اعصار در این روز روی داده است در خور توجه فراوان است.
در بسیاری از آثار گذشته نگاران، از جمله در تاریخ طبری، شاهنامه فردوسی و آثار بیرونی؛ نوروز به جمشید، شاه افسانهای و درپاره ای دیگر به کیومرث نسبت داده شده و آن را به دلیل آغاز بهار، برابر شدن روز و شب و از سر گرفته شدن درخشش خورشید و اعتدال طبیعت، بهترین روز در سال دانسته اند.
برگزاري جشن مهرگان در افغانستان
خبرنگار امرداد- آفتاب يزداني :
امسال پس سالها، جشن باستانی مهرگان بهگونهي رسمی در شهر باستانی هرات، برگزار شد.
اين جشن روز يکشنبه، دوم آبانماه با شرکت شماری از مقامات ارشد وزارت کشاورزی افغانستان، مسوولان ولايت هرات و دهها تن از کشاورزان برپا شد و قرار است به مدت سه روز ادامه يابد.

سوگ سیاوش
سوگ سیاوش و یا سیاوشان، نام آئین و نیز اماکنی است که در آنها سوگ سیاوش گرفته میشدهاست. گستردگی سوگ سیاوش در ایران از آن جا معلوم میشود که علی رغم هزار و سیصد سال نفوذ اسلام در وجوه مختلف زندگی ایرانیان چند روستا در این منطقه از هرات تا مازندران و جنوب آشتیان و یک مسجد در شیراز هنوز نام سیاوش دارد. همچنین نشانههای سوگ سیاوش بر آثار سفالی کهن خوارزم و فرارود (ماوراءالنهر)، نقاشیهای دیواری پنجکنت سغد، آثار سفالی جدیدتر و نیز در برخی از آئینهای عزا و تعزیه در ایران امروز باقی ماندهاست.شواهد دیگری از بخشهای اصیل اسطوره سیاوش در جاهای دیگر، از جمله هنر مینیاتور ایران هم بازماندهاست.
گستره تاریخی-جغرافیائی
کهنترین یادگار این اسطوره از دوره نوسنگی و دقیقاً سه هزار سال پیش از میلاد است. آلکساندر مونگیت در حوالی سمرقند سنگنگارهای از این تاریخ به دست آوردهاست که آئین سوگ سیاوش بر آن به روشنی کنده شدهاست. ایجاد شبکه آبیاری در سرزمین دشواری چون آسیای مرکزی، عامل پدیدآمدن، پروردن، تحول و گستردن اسطورهاست. اطلاعات ما از هزاره دوم پیش از میلاد بیش تر میشود، مطالب مندرج در اوستا نیز که مربوط به زمانی پیش از ظهور زردشت است، به همین روزگاران میپیوندد.عکسهای هوائی که پیش از جنگ دوم جهانی از این سرزمین برداشته شد، نشان داد که قویترین شبکه آبیاری خوارزم متعلق به همین سرزمین است.این شبکه تا تاریخ میلادی ظاهرا سالم، رو به گسترش و بارور بودهاست. پس از این دوره و در زمانی که تعیین تاریخ دقیق آن فعلاً امکان پذیر نیست، شبکه عظیم آبیاری در هم ریخته و صدها روستا و شهر را به ویرانی تبدیل کردهاست. از نظر جغرافیائی تمام منطقه معروف به خوارزم (پنجکنت، افراسیاب، سمرقند، رخش و...) و سرزمینی که آن را باکتریا نام دادهاند، به ویژه مرو، دارای آثار سیاوشانی است.اما سیاوشان در جاهائی هم گرفته شد که به همین نام باقی ماند، مثل روستاهای سیاوشان در تمام ایران و برخی اماکن مثل مسجد سیاوش در شهر شیراز. اینک روشن شدهاست که این آبادانی هزار سال دوام آورده اما در اثر یک خشکسالی عظیم و زمینلرزههای پرشمار از بین رفتهاست.
سیر تاریخی
پیدایش-توتم اسپ
شواهدی آشکار حکایت از آن دارد که سیاوش نخست اسپ بوده و از آن جا که آثار آن مخصوصا در آئین تدفین مردگان بارزتر است، به اعتقادی توتمی تعلق دارد. در این صورت با باورهای آن عمده از ایرانیان که قربانی اسپ داشتند و در اوستا از آنان و قربانیهای اسپ شان فراوان سخن رفتهاست، سازگاری ندارد. شکلی هم که در اوستا داریم ارتباطی با این آئین ندارد، بلکه در اوستا سیاوش همان فرزند کاووس و پدر کیخسرو است که در روایت اوستا به خیانت کشته شدهاست مثلا در گوش(درواسپ) یشت (یشت ۲۱) میخوانیم:
بده مرا توانترین نیک، ای دوراسپ، این آیفیت(نعمت(را تا من ببندم افراسیاب تور بزهکار را و بسته بکشم و بسته برانم، به نزد کیخسرو برانم. تا او را بکشد کیخسرو آن سوی دریای چیچست ژرف گسترده. پور ستاننده کین سیاوش کشته به حیله جوان..
باورهای توتمی در دورههای مشخصی از زندگی انسان شکل میگیرد و در هر صورت و به طور عمده متعلق به دورههای پیش از فلز، مخصوصا از دوره شکار و گردآوری غذا از کهن سنگی تا دوره نوسنگی است. عهد کشاورزی نیز متعلق به دوره نوسنگی است، بنابر این شکل توتمیک سیاوش بایستی در همین دوره و اسطوره کشاورزی آن در دوره نوسنگی شکل گرفته باشد، اما بی شک در دوران طولانی، یعنی تا دوره ساسانی و سرانجام شاید سدهٔ چهارم میلادی باقی باشد. سیاوش از خاندانی است که در ترکیب اسم عده زیادی از آنان واژه اسپ دیده میشود.سیاوش نخستین نفر از کیانیان است که نام او با اسب ساخته شدهاست. همچنین قابل تصور است که چرا نام او syavaspa سیاهسپ نشده یعنی نه از واژه aspa بلکه از vasna ساخته شدهاست. نامهای نر و مرد در زبانهای آریائی حکایت از مرگ دارد و خود واژه مرد اصلا یعنی مردنی.در روایات ایرانی مثل شاهنامه سیاوش برای فرزند خود، کیخسرو، سه چیز باقی میگذارد: اسب، نیزه و زره. حال، سیاوش با اسپ خود وصیت میکند و کیخسرو را به او میسپارد. حال اسپ نشانه وفاداری به توتم و نگهداری آن است. در واقع از توتم خواسته شدهاست که یکی از فرزندان خود را بپاید. شاید توتم، ریشه اختلاف یا یکی از وجوه اختلاف قومی بودهاست. نیزه و زره هر دو به عنوان ابزارهای جادوئی که میتوان با آنها به فر (نیروی جادوئی شاهان) دست یافت، مدتها است که شناخته شدهاست.
اسطوره کشت
بخش دیگری از سیاوشان، اسطورهای است معروف، اسطوره مرگ و زندگی، پژمردن و بهار کردن که نمونه هائی در آئینهای دیگر چه در آسیا، چه در آفریقا و چه در آمریکای جنوبی دارد. در این داستانها خزان کامل (مرگ سیاوش) و بهار پس از آن (تولد کیخسرو پس از مرگ سیاوش) و نیز رفتن سیاوش به درون آتش (به نشانه خزان) و زنده آمدن او (بهار) دیده میشود. اسطوره نماد مرگ و رستاخیز و تابع الگوی خزان و بهار است.. آداب آن به منظور تشویق نیروهای آسمانی برای ادامه دادن به بخشایشهای سالانه منابع حیات است.
سیاوش-خدا
خدا شدن سیاوش هم در آسیای میانه دارای شواهدی است، از جمله در روی استودانی که از انواع استودانهای پیشین است و در انگقلعه پیدا شد، تصویری دیده میشود که آشکارا نشانه خورشید است.در تصویر پیچیده سیاوش ویژگی خدای خورشید بودن به اندازه کافی روشن است. تولستوف در این مورد بر این باور است که ورود این قهرمان به آتش که در شاهنامه آمده، گواهی مهم است. همچنین ازدواج سیاوش و فرنگیس درشاهنامه شباهتی با ازدواج مهر و ناهید دارد. نر شخی هم یادآوری میکند که در روز اول سال نو یعنی جشن برابری شب و روز در تقویم خورشیدی، ساکنان بخارا از طلوع خورشید، خروس برای سیاوش قربانی میکردند و این پرندهای است که همه جا وقف خورشید میشود.
سیاوش در فرهنگ کشاورزی آسیای مرکزی
سیاوش، از جمله، در میان خدایان آسیای مرکزی اگر نه خدا بلکه نماد باروری و زایش دوبارهاست.البته در ساخت مذاهب قدیم، معمولاً خدایان جا عوض میکنند یا دست کم نقش خود را به دیگری واگذار میکنند.شواهد شاه شدن سیاوش گذشته از آئینها در تصویرهای او هم دیده میشود. از میان این تصاویر در دو جا بیش تر میتوان این نمود را ملاحظه کرد، یکی روی کوزه مرو است و دیگری نقشهای دیواری پنجکند. در روی کوزه مرو در یک طرف سیاوش را سوار اسپی سیاه، با جامه شاهانه ة تیر و کمان به دست میبینیم. در طرف دیگر که صحنه زاری بر جسد او ترسیم شده، اگر چه تاج بر سز ندارد، اما همان جامههای شاهانه را به تن دارد. در نقاشی دیواری پنجکند دو صحنه زاری بر او در میان چادری یا چیزی که نماد چادر است، دیده میشود، سیاوش تاج بر سر و جامهای آراسته به تن دارد.
دوره سیاوش در تاریخ
اهمیت آئین سیاوش در آسیای مرکزی، مخصوصا از دوره هخامنشی، چنان است که تولستوف -محقق برجسته روس که آثار مهمی درباره فرهنگ و تمدن آسیای مرکزی دارد - در یکی از آثار خویش درباره تمدن خوارزم، به یک دوره سیاوش اعتقاد یافت و کوشید جوانب تمدنی، مردم شناسانه ع باستان شناسانه و بالاخره تاریخی این دوره را بررسی کند. آنچه از اهم است مرکزیت اعتقادات مذهبی و اجتماعی است، به طوری که از آغاز دوره میلادی که سکهها پدیدار می شود. نشانه آئین بر این سکهها دست کم پیکر سواری است که در پشت سکه دیده میشود و این بویژه نخستین سکههای محلی خوارزم با نقش سر یک شاه بر روی آن است. بزرگترین تظاهرات سیاوشان بر روی سکههای شاهان سلسله آفریغی خوارزم است که از علاقه شدید آنان به سیاوش، چه بر اساس روایات ارزشمند بیرونی و چه سکه هایشان آگاهی داریم.
نوروز سیاوشان
عده زیادی از دانشمندانی که درباره فرهنگ آسیای مرکزی مطالعه کرده اند، باور دارند که سیاوشان مراسم سال نو است. برخی حتی می اندیشند که سیاوشان عامل منحصر به فرد پدید آمدن جشن آغاز سال است. می دانیم که آئینهای خدایان گیاهی می تواند به پدید آمدن جشن ثابتی در آغاز سال خورشیدی کمک کند، یا اصولا آن را سبب شود، بهار تولد دوباره طبیعت است. اما در ایران مراسم نوروز از کهنترین زمان هائی که تاریخ تقویم و تاریخ نجوم، یافتههای باستانشناسی، وضعیت ساختمان هائی مثل تخت جمشید و قوی قیریلقان قلعه حکایت میکند، بسیار دقیق و درست در نخستین روز فصل بهار گرفته می شود.اصولا مراسمی که برای خدایان گیاهی گرفته می شده با آغاز سال نو همزمان بوده است. در واقع این مراسم برای دعوت و تشویق نیروهای زایای طبیعت به زاد و ولد گرفته می شده است. بعلاوه مراسم فروردگان (جشنها و آئین هائی که سالانه برای مردگان گرفته میشد) در ایران همیشه پیش از نوروز انجام می شده است.
مراسم عزاداری پس از اسلام
شواهد فراوانی وجود دارد که در ایران پس از اسلام عمده مراسم عزاداری، به ویژه سوگ آئین غیر رسمی تحت تاثیر آئین سوگ سیاوش بوده و آثار آن تا امروز باقی است. در این میان هر چه به حوزه آمودریا نزدیک تر شویم، سوگ آئینها به آئین سوگ سیاوش نزدیک ترند ولو این که سوگمند یا آئین ورز، مثلا تیمور گورکانی باشد.دورترین اثر مستقیمی که از سیاوشان می توان دید بین عربهای شیعه در عراق است که سوگ امام سوم خویش، بویژه زنان، سر و سینه را برهنه و موها را افشان می کنند، زاری کنان بر سر و سینه می زنند وتا دیری موی خود را کوتاه نمی کنند.در بین اهل تسنن اساسا چنین رسم هائی وجود ندارد و این نشان می دهد که حتی در بین النهرین آداب بازمانده سوگ، ایرانی است یا بهتر بگوئیم صرفا از دوره اسلامی ایران اثری دارد.کهنترین یادگارهای سوگ سیاوش در دوره اسلامی یکی سوگ آئینهای آسیای مرکزی، مخصوصا در بخارا است و دیگری کارهای عبدالرحمن ابومسلم خراسانی در استفاده از این آئین در تجهیز ایرانیان علیه حکومت عربی.به این ترتیب یک قیام بزرگ که منجر به حکومت بنی عباس شد، با یک شعار ایرانی (رنگ اسپ سیاه سیاوش)، هویت یافت و به نتیجه رسید. از آنجا که این نهضت در خراسان و یکی از مراکز مهمی صورت گرفت که در آن آئین سیاوش کاملا شناخته بود (مرو)، رنگ ایرانی ماجرا و اثر سوگ آئین در شکل گیری و پیروزی آن بی تاثیر نبوده است. می دانیم که جامه نیلی کردن که بعدها سیاه پوشی و سیاه جامگی شده است، از آئین سیاوش گرفته شده است .
سیاوش در فرهنگ عامیانه ایران
توجهی به میزان نسبتا مهمی از روایات سیاوش که در بین مردم ما باقی ماندهاست و امروزه کمرنگ یا فراموش میشود، نشان میدهد که سیاوش جای مهمی را در بین توده مردم ایران داشتهاست، به طوری که حجم روایات عامیانه مربوط به او پس از قهرمانان بزرگی مثل رستم و سهراب قرار دارد.در این گونه روایات نقش بارز مذهب و اسطوره را میتوان یافت.اسپ سیاوش در روایات شبرنگ است ودر برخی روایات شبدیز. در روایتی دیگر، فرشتهای در زایمان فرنگیس کمک میکند تا سیاوش زاده شود.از آثار اسطوره سیاوش در ایران، داستان هائی است که در آن اسپ به وجهی به راهنمائی و رهبری انسان میپردازد که ویژه اسطورهاست، یعنی اسپ در این داستان نقش ساختاری دارد و نه تنها عملکردی مثل اسپهای حماسی (مانند «ملک جمشید و کره بادی» به روایت احمد شاملو.) در سطور زیر به برخی از آئینهای بازمانده از سوگ سیاوش اشاره میشود:
نخل بندی و نخل گردانی
مراسم نخل گردانی در شهر یزد.محرم.از آداب مشهور عزاداری حسینی در شهرهای کویری.(آئینی بر گرفته از آئین سیاوشان.) نخل گردانی یکی از آداب مشهور عزاداری برای امام سوم شیعیان در ایران است که به طور عمده در شهرهای مرکزی ایران، یزد، نائین، کاشان، فردوس و شهرها، شهرکها و حتی برخی روستاهای مناطق کویری گرفته میشود. نخل عبارت است از اطاق کوچکی که مقطع عمودی دو طرف آن شبیه یک سرو است و از چوب و دیواره هایی شبکه دار ساخته میشود. برخی از نخلها بسیار بزرگ هستند. نخل را با انواع پارچه، شال، ترمه میآرایند و در روزهای عزا مخصوصاً عاشورا آن را طی آدابی بر دوش میکشند و همراه عزاداران در شهر میگردانند و در پایان مراسم به جای اولش که معمولاً تکیهای است بر میگردانند. شواهدی آشکار و پنهان در نخل گردانی وجود دارد که نشان میدهد ادامه سیاوشانهای بسیار کهن است. در بررسی مراسم سیاوشان بر دیواری از کاخ پنجکند دیده میشود که سوگواران اتاقی چادر مانند را که پیکر سیاوش و سه تن از عزاداران در آن است، بر دوش میکشند. اتاق دارای پنجره هائی است که پیکر سیاوش و عزاداران از آنها پیداست.شکل شبکه دار نخل و وجود پنجرههای کوچک فراوان در آن، یادآور همان اطاق چادر مانند است.
سیاوش در بین عشایر
سیاوشان را عشایر ایران هم می گرفتند.اطلاعات اساسی ما درباره کردها و قشقائی ها است، یک روایت قشقائی گویای پیکره اصلی همان چیزی است که در بین مردم شهرها تعزیه سیاوش نامیده میشود و بازمانده ناقص یا تحول یافته ای از سیاوشان کهن است.سیاوشان عشایر فارس تا حدود انقلاب ۱۳۵۷ در جشنها و عیدها، هنگامی که عده زیادی در چادرها به گرد هم می آمدند، اجرا می شد. بر طبق روایت یک زن و شوهر قشقائی در سال ۱۳۵۵ شمسی سیاوشان بیش از آنکه حالت تعزیه داشته باشد، وضع یک نمایش را داشته و در واقع از تعزیههای نمایشی بوده است.شرکت کنندگان در تعزیه به دو گروه تقسیم می شوند، پیروان یا طرفداران سیاوش و طرفداران سودابه و افراسیاب.کردها نیز در بسیاری از مناطق از جمله احمد آباد واقع در شمال آتشکده آذرگشنسب (شیز) در تکاب چنین مراسماتی داشته اند.
سوگ آئینهای لری
آئین سوگ را در بخشی از ایران چمر (chamar) می گفته اند که اکنون تنها به بخشهای کوچکی از لرستان محدود شده است.نوع مراسم به این شکل است که میت را پس از شستن و کفن کردن در بین شاخههای سبز بید می پیچندو آن را به همین صورت کنار گورش که معمولاً گورستانی در نزدیکی چشمه است می گذارند.سپس اسپ سیاهی را که یالش به پهلو شانه شده است را از دور به گور و میت نزدیک می کنند.در این هنگام مردان و بویژه زنان به شیون و زاری و مو فشانی میپردازند.وقتی هم که اسپ را آرام آرام میبرند شیون و زاری شدت می گیرد.چمر شعر ویژه خود را هم دارد.
سیاوش نزد اهل حق
اهل حق علاقه فراوانی به سیاوش دارند و فراوان از نامهای سیاوش و یحیی(نام مستعار سیاوش پس از اسلام) و دیگر شهیدان استفاده می کنند.در اینکه بخش مهمی از باورهای اهل حق با اعتقادات ایران قدیم ارتباط دارد، تردیدی نیست.در میان سرودهای اهل حق، از جمله در سرودهای عالی قلندر که از پیشوایان ایشان است، اشعاری بی نظیری از سیاوش دیده می شود.
پیر شالیار
آثاری از اسطوره سیاوش در مراسم پیر شالیار کردستان (اورمانات تخت) باقی مانده است. این نشانهها بسیار جسته و گریخته و سطحی است و تنها نامها راهنما هستند. بر اساس اعتقادهای اورمان تخت، دو پیر شالیار وجود داشته اند، یکی پسر جاماسپ از پیروان زردشت که او را از پیشوایان آئین زردشتی و مبلغ آن در اورمان می شمارند. این پیر درباره مذهب زردشتی کتابی نوشته که به معرفت پیر شالیار معروف است..اما پیر شالیاری که یادبود جشن عروسی او هر ساله در دهم و یازدهم بهمن ماه در اورمان تخت برگزار میشود، پیر شالیار دوم است که به روایت اهالی اورمان تخت در قرن پنجم هجری می زیسته و در سال ۴۸۰ پیامبر اسلام را به خواب دیده است و فردای آن روز اسلام آورده، نام خود را به مصطفی پسر خرداد تغییر داده و در معرفت پیر شالیار دست برده و قسمت هایی را که با اسلام همسوئی نداشته حذف کرده است.هرچند مراسمی که برای پیر شالیار گرفته میشود به شدت یاد آور آئینهای دین مهر است، اما بخشی از آن با اسطوره سیاوش گره خورده است.در زبان کردی به سوگ سیاوش سوسیا یا سوسیاو می گویند.
تعزیه
تعزیه به طور عمده، آئین ایرانی سوگ فرزندان امام اول شیعیان است. از آنجا که نه اهل تسنن چنین آئینی دارند و نه جای دیگری جز ایران و شهرهای شیعه نشین عراق (که جزئی از ایران قدیم بوده) رسم عزاداری پیشوایان مذهبی به این شکل گرفته میشود، ناچار باید بر رنگ اصیل ایرانی چنین مراسمی تاکید کرد و ریشه آن را در آئین ایرانی جست و جو کرد. نخستین مطلب قابل توجه این است که جامه نیلی کردن و سیاه پوشیدن چه در عزای امام سوم و چه در دیگر سوگهای ایرانیان از آئین سوگ سیاوش آمده است.سیاه پوشیدن نه در بین اعراب وجود داشته و نه در بین ایرانیانی که همسایه ما بوده اند. پیامبر اسلام حتی سیاه پوشیدن را نکوهیده است. میدانیم که در مراسم عزاداری برای امام سوم شیعیان، عزاداران آرزو می کنند که کاش همراه او بودند و به آن فیض عظیم می رسیدند.یعنی عزاداران آرزو می کنند که چون امام خود باشند و با او در سرنوشت او شریک. این حس، تازه و ویژه شیعیان نیست. وحدت با قهرمان آرزوی دیرینه بشر است و در سیاوشان فراوان به چشم می خورد.نکته دیگری که در تعزیه قابل توجه است آمدن اسپ و شیون و مویه زنان است.در تصویرهائی که از مراسم سوگ سیاوش، به ویژه در آسیای مرکزی داریم، اسپ سیاوش را رو به چادر یا نماد چادری می آورد که پیکر سیاوشدر آن آرمیده است.در همین حال زنان در حال مویه اند و موهای خود را پریشان می کنند.مطلب دیگر سرودهای سوگ است که در سیاوشان خوانده می شده و شباهت با اشعاری دارد که برای امام سوم شیعیان خوانده می شود. در سوگ سیاوش عزادار باد خوان به توصیف قامت، زیبائی، دلیری، اسپ و دیگر امتیازات سیاوش می پردازد.
منابع
-
ملوک الارض و الانبیا، حمزه اصفهانی
-
سیاوشان، صادق کیا.«کین سیاوش» در پژوهشنامه فرهنگستان زبان ایران
-
سووشون، سیمین دانشور.تهران، خوارزمی ۱۳۷۷
-
سیاوشان. حصوری، علی.چاپ دوم نشر سر چشمه
-
والیاده، میرچا، رساله در تاریخ ادیان. ترجمه جلال ستاری.تهران :سروش ۱۳۷۲
-
سوگ سیاوش، مسکوب، شاهرخ.
-
الیاده میرچا، رساله در تاریخ ادیان. ترجمه جلال ستاری.تهران سروش ۱۳۷۲
-
تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی
-
مقاله از قفقاز به شیراز، دکتر علی حصوری۱۳۷۶
-
تاریخ و عقاید دین اهل حق، خواجه الدین، تبریز
-
مطالعات جامع توسعه اجتماعی-اقتصادی استان کردستان، تکنگاری اورامان تخت، زمستان ۱۳۷۲ گروه مطالعاتی هامون
طلسمات رایج در ایران
طلسمات ایرانی به مجموعهای از داروهای خرافی، اشیاء همراه داشتنی و اوراد و آیات نوشتنی گفته میشود که خاصیت علمی ندارند و یا این خاصیت اثبات نشدهاست.
مشهورترین طلسمهای ایرانی عبارتند از:
خوردنیها:
-
گوشت طوطی
اعتقاد بر این بود که موجب فصاحت کلام میشود.
-
کله (یا مغز) گنجشک
اعتقاد بر این بود که موجب زبان آوری و پر گویی میشود و برای کودکان خجالتی و کم حرف استفاده میشده.
-
مغز چلچله
موجب دیوانگی و جنون میشود و برای حذف دشمن یا رقیب استفاده میشده.
-
تخم کبوتر
بازکننده زبان کودکانی که دیر تر از موقع به صحبت آغاز میکنند و همچنین درمان لکنت زبان.
-
مغز خر
برای گول زدن و به اصطلاح خر کردن شوهر بکار میرفته. اصطلاح مغز خر خوردن یا مغز خر خوراندن همچنان کاربرد دارد.
همراه داشتنیها:
-
نظرقربانی
یا به اصطلاح عامیانه نظر قربونی نوعی طلسم مرسوم در میان ایرانیان بوده است. هدف از نظر قربانی پیشگیری از چشم زخم خوردن یا به اصطلاح عامیانه نظر خوردن بود. نظر قربونی بیشتر بر سر و گردن بچهها و یا حیوانات عزیزی که تامین کننده درامد خانواده بوده آویزان می شده است. امروزه از نظر قربانی برای تزئین استفاده میشود و کمتر منظور خرافی در آن ملحوظ است. آویزان کردن زنگوله و مهره به همراه نظر قربانی هم مرسوم بوده است.
در روز عید قربان، چشم گوسفند قربانی را بر میداشتند، یا میدزدیدند (اینگونه خاصیت بیشتری داشت) و پس از خشک کردن، در موم یا قشر نازکی از طلا و یا نقره میگرفتند تا به شکل گوی کوچکی درآید. این طلسم برای بیمار بسیار سخت به کار میرفت. کسی که اصطلاحا «نظر به جگرش کاری شده بود». گاه آنرا سابیده و با آب در میآمیختند و به بیمار میخوراندند و یا سابیده آنرا روی زخمش میمالیدند تا بهبود یابد.
-
جام چهلکلید
یا چهل بسم الله ظرفی برنجی است که همه جایش چهل آیه که با «قل» شروع میشود، حک کردهاند و چهل کلید کوچک با زنجیر به آن زدهاند. جام چهل کلید را جام تفأل و غیب گویی نیز نامیدهاند. این گونه جام برنجی که در سده ۱۵_۱۶ میلادی با نقوش و زمینه مشکی با دست کنده کاری میشد، در دوران پیش از دودمان صفوی وجود نداشت و ظاهراً پس از روی کار آمدن خاندان صفوی برای فالگیری و طالع بینی از سوی غیب گویان و فالگیران بکار میرفت. بر لبه باریک جام، سوراخ ریزی وجود داشت که چهل قطعه کوچک و باریک مستطیل شکل برنجی، منقش به واژههای (بسم الله الرحمن الرحیم) در بندی به صورت کلاف در این سوراخ قرار میگرفت. لبه سطح بیرونی جام با نام چهارده معصوم به خط ثلث به صورت هشت کتیبه جدا از یکدیگر که به وسیله سه خط موازی از سطح زیرین مجزا شده نقش بسته بود، بعلاوه هشت دایره کوچک مزین به خطوط اسلیمی، این کتیبهها را از هم جدا ساخته. زمینه بیرونی ظرف با اعداد و حروف سحر آمیز و طلسماتی که بر اسرار آن تنها افسونگران و فالگیران آشنایی داشتند پوشیده شده و در میان هشت کتیبه مستطیلی شکل که در بین هشت دایره ترسیم شده دعای نادعلی به خط نستعلیق نقش شده بود.
میگویند از این جام برای رفع و دور کردن جنها نیز استفاده میشدهاست
-
ببین و بترک
مهرهای شیشهای که در طلا یا نقره میگذاشتند و اعتقاد بر این بود که چشم زخم را جذب کرده و میشکند.
-
تربتدان
کیسهای بسیار کوچک از پارچه که در آن خاک کربلا میگذاشتهاند.
-
مهره مار
هم به عنوان پادزهر استفاده میشده و هم آنرا موجب دلبستگی مرد به زن میدانستهاند. گاه آنرا میخوراندهاند.
-
زبان ماهی
که معمولاً همراه بچه نمیشده، چرا که معتقد بودند عمر او را کوتاه میکند.
-
مازو
بر اثر تخمگذاری حشره خاصی بر درخت بلوط، مازو بدست میآید که غدهای گرد و سبز رنگ است و در طب سنتی نیز کاربرد (به عنوان قابض) دارد.
-
ک.... کفتار
اعتقاد بر این بود که کسی که آنرا همراه دارد، دیگران عاشقانه دوستش خواهند داشت. برخلاف این عضو، خود کفتار منفور بودهاست.
سایر طلسمات
علاوه بر طلسمهای معروف فوق، طلسمهای دیگری نیز در نواحی گوناگون وجود داشتهاند که از آن جمله میتوان به ناخن گرگ و سم آهو اشاره کرد.
منابع:
-
از خشت تا خشت. محمود کتیرایی. موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی. ۱۳۴۵ تهران
تدفین مردگان در عصر آهن در ایران
باستان شناسها معتقدند که در عصر آهن تغییرات عمدهای در شیوهٔ تدفین بوجود آمده و بر خلاف سابق که مردگان در درون منازل دفن میشوند ، در این عصر به محوطههایی به نام قبرستان منتقل شده اند . تغییر وضعیت در تدفین با ورود اقوام مهاجر و نفوذ فرهنگ مهاجمین در فرهنگ اقوام بومی تأثیر عمیقی داشته است . تجوه تدفین مردگان در اکثر نقاط فلات ایران به سه نوع است :
-
قبور حفره ای
-
قبور خمره ای
-
قبور حفرهای با پوشش سنگی
قبور حفرهای ساده
این نوع قبور به طرز خیلی ساده در داخل خاک کنده شده ، دفن شده که دارای هیچگونه بافت معماری خاصی نیستند و فقط با خاکبرداری از زمین به شکل قبر در آمده اند . در این نوع قبور نخست حفرهای را که کمی بیش از طول و عرض بدن انسان بوده میکندند و مرده را داخل حفرهٔ کنده شده قرار میدادند و روی آن را با تیرهای چوبی ، شاخ و برگ درختان پوشانیده و سپس روی آن را خاک می ریختند . معمولاً خاک دستی ( خاک نوبت دوم ) را خاک رس بسیار نرم که با خاک زمینهای اطراف قبر تفاوتی اساسی دارد ، تشکیل میدهد . دربارهٔ جنسیت افراد به خاک سپرده شده در این قبور میتوان اظهار داشت که در این قبور جنسیتهای مختلف اعم از زن ، مرد و کودک دفن شده اند . مردگان را در این قبور گاهی به پهلوی راست و گاهی به پهلوی چپ و گاهی به صورت چمباتمه خوابانیده اند . در تپه حصار مردگان را در یک یا چند لباس پیچانیده اند که این از بقایای پارچهها در قبرستان این تپه مشهود است . وجود قبرهای زیاد در تپه شمالی حصار نشان میدهد که بیشتر مردم برای دفن اجساد ، مردهها را در محلی خاص دفن میکردند .
قبور خمرهای
در این نوع قبور ، مردگان را در خمرههایی قرار میدادند . بیشتر محققین معتقدند که نوع تدفین ارتباط نزدیکی با وضعیت جنین در داخل رحم مادر دارد ؛ یعنی همان طور که انسان در رحم مادر قرار گرفته ، پس از مرگ نیز به همان حالت به خاک سپرده میشود . این نوع تدفین گویای فلسفه ی مرگ و زندگی است ؛ تولدی نو ، بدین معنی که همین جسم با این اعتقاد زندگی جدید را شروع کرده است و حیات دوباره در جهان دیگر خواهد داشت . به همین منظور ابزارکاری که او به طور کلی که به هنگام حیات با آنها سروکار داشته ، با او در درون قبر نهاده شده است .
قبور حفرهای با پوشش سنگی
این قبور همانند قبور حفرهای ساده با خاکبرداری از زمین شکل گرفته و دارای بافت معماری خاصی نیستند و اندازهٔ آنها هم به قامت انسان که دفن میشود ، بستگی دارد . در اطراف این قبور و روی آنها تخته سنگهایی قرار میدادند و مرده را به صورت چمباتمه و از پهلو به طرف جهات اصلی می خوابانیده اند . آنان با این کار می خواستند آرامگاهی نظیر خانههای جهان زندگان به مردگان بدهند . گاهی هم دیوارهها و با کف قبر را سنگ فرش میکردند که نشانهٔ فرد از مقام در اجتماع ( در زمان حیاتش ) بوده است . گاهی هم از این قبور به عنوان قبرهای خانوادگی استفاده میکردند به این ترتیب که گاهی مرده اول را با لایهای از خاک می پوشانیدند و مرده دوم را قرار میدادند و گاهی هم وسایل درون گور و استخوانهای مرده اول در گوشهای از قبر جمع کرده و مرده دوم را قرار میدادند .
عقاید و آئین تدفین
ساکنان فلات ایران در دوران بسیار کهن عقیده داشتند که انسان پس از مرگ در دنیای دیگر به زندگی خود ادامه میدهد . از این رو مقداری غذا در ظرفهای سفالین بالای سر و پای مردگان با ابزار و اثاثیه و اسلحه و سایر لوازمی که وی در طول زندگی به آنها نیاز دارد ، را همراه او دفن میکردند . البته این عمل در اقوام مختلف دارای شدت و ضعف بوده است . جالب توجه است گور دختری در تپه حصار که در این قبر علاوه بر انواع جواهرات و اسباب بازی زمان کودکی ، مقداری ظرف و اثاثیه که در زمان بزرگی دختر و شوهر داریش لازم میشده ، با او دفن کرده اند . از این موضوع میتوان نتیجه گرفت که در آن زمان مردم معتقد بودند که دختر پس از مرگ ، در عالم دیگر به حد بلوغ میرسد و احتیاج به وسایل دیگری غیر از اسبابهای زمان کودکی دارد .
تدفین مردگان در طبقه اول تپه حصار
تقریباً در تمام قبرها پاهای مردگان خم و یکی از دستها به طرف دهان آورده شده ، از این رو معلوم میشود عقیدهٔ این مردم چنین بوده که انسان پس از مرگ از بین نرفته و همچنین قرار دادن ظروف ، اغذیه و جواهرات اشارهای به زندگی ماوراء زمینی باشد . در طبقه اول تپه حصار ، مردگان را به سمت مشرق ، جایی که خورشید طلوع میکند ، دفن میکردند . این نشانگر این است که خورشید و آفتاب مورد توجه آنان بوده است . اما صورت مردگان به یک طرف نبوده ، به نظر میآید که در هر زمانی از روز که می خواستند مرده را دفن کنند ، بدنش را به سمت مشرق و صورتش را به سمت جایی که افتاب در آن لحظه آنجا بوده است ، قرار میدادند . به طور کلی مردگان را به سه شکل دفن میکردند :
1. دفن مردگان به پهلوی چپ : این روش تدفین که تقریباً نیمی از تدفین را در فلات مرکزی به خود اختصاص داده است ، شامل سه حالت « خم شده » ، « جمع شده » و « چمباتمه » است . در حالت « خم شده » ، تنها دستان مرده ( گاهی یک دست ) را به طرف دهان و سر او قرار داده و او را دفن میکنند . در نوع دیگر یعنی در حالت « جمع شده » ، همچنان که دستان به طرف دهان و سر جمع شده اند ، زانوهایشان هم کمی خم شده اند . اما در حالت « چمباتمه » که به « جمع شده کامل » و « تدفین جنینی » هم معروف است ، دستها و پاها کاملاً جمع شده اند ، درست همانند جنینی در رحم مادر ( دربارهٔ علت آن در گذشته بحث شد ) ، به همین دلیل هم به تدفین جنینی معروف گشته است . باید دقت داشت که این نوع تدفین تنها در قبور خمرهای رسم نیست و گاهی در قبور حفرهای هم دیده شده است .
2. دفن مردگان به پهلوی راست : این نوع تدفین که خیلی کم در فلات مرکزی ایران رایج بوده است ، بیشتر در تپه حصار مشاهده شده است . در این نوع تدفین حالت دستها معیار خاصی ندارند ، گاهی بروی شکم ، نزدیک زانوها و گاهی به سمت کوزهها و ظرفهای دفن شده همراه گور دیده شده است . هنوز اطلاعات دقیقی از علت تمایز این دو نوع تدفین که نوع دوم بیشتر در حصار و در جاهای دیگر کمتر دیده شده ، منتشر نشده است .
3. دفن مردگان به حالت طاقباز : در این نوع تدفین که به ندرت و حتی کمتر از نوع دوم در فلات مرکزی مشاهده شده ، تقریباً بر سه نوع است : طاقباز با پاهای جمع شده به حالت چمباتمه ، طاقباز با پاهای به حالت نشسته و طاقباز با پاهای روی هم انداخته شده ، تنها چند نمونهٔ انگشت شمار از این نوع تدفین گزارش شده که ان هم در تپه حصار دامغان میباشد . ما در اینجا به بعضی از خصوصیات اولین قبر اشاره می کنیم . در اولین نمونه مرده به پشت یا طاقباز دفن شده است ، دستها روی سینه و پاها روی هم افتاده است که متعلق به یک مرد بالغ است . در بعضی از این موارد یافت شده هم یکی از دستها زیر چانه قرار داشته است .
منبع
-
از کتاب چگونگی تدفین مردگان در عصر آهن در فلات مرکزی ایران ، نوشتهٔ سعیده شرف الدین
جشن فروردگان
جشن فروردگان یا جشن همسپثمیدیه و یا همسپتمدم نام جشنی بوده که به مدت ده روز، در روزهای پایان سال برگزار میشدهاست. این جشن در دوران باستان، جشن فروهرها یا روان درگذشته بود.
تقسیم سال در ایران باستان
سال در ایران باستان به دوازده ماه سی روزه و پنج روز که پنجه دزدیده یا اندرگاه نامیده میشد، تقسیم میگردید.
همسپثمیدیه نام آخرین گاهنبار
در اوستا از شش گاهنبار یا دورهٔ آفرینش نام برده شدهاست. هر کدام از گاهنبارها مشتمل بر پنج روز است که آخرین روز آن جشن گرفته می شد. آخرین گاهنبار، همسپثمیدیه نامیده میشد که شامل پنج روز اضافی یا همان پنجه دزدیده بود و جای آن در پایان آخرین ماه، از ماههای سی روزه بود.
زمان جشن
زمان جشن ده روزهٔ همسپتمدم، از اشتاد روز (۲۶ اسفند) تا انیران روز (۳۰ اسفند) و پنج روز گاتا یا همان پنجه دزدیده (پنج روز اول فروردین) بود. لازم به تذکر است که تمامی روزهای یک ماه در گاهشماری زرتشتی نام مخصوص دارند. ابوریحان بیرونی چنین آورده که :این جشن ده روز طول میکشیده، آخرین پنج روز اسفند ماه را، نخستین فرورگان و پنجهٔ مسترقه یا وه را دومین فرورگان میگفتهاند.
عدم اجرای کامل کبیسه یا انجام کبیسهٔ ناقص همیشه در جابجایی زمان جشنها ایجاد اشکال و اختلاف مینمود جشن فروردگان نیز چون جشنهای دیگر از این قاعدهٔ جابجایی برکنار نبودهاست.
بازگشت درگذشتگان
در تقویم مزدیسنا یی جشن سالانه به دنبالهٔ یک دورهٔ ده روزه، قرار دارد که همسپثه ئه دیه یا فروردیگان نامیده می شود. آخرین جشن، از شش جشن فصلی سال یا گاهنبار که آفرینش آفریدههای مختلف را به یاد میآورد و آخرین آن، مربوط به خلقت انسان است. طبیعتاً این جشن مربوط به درگذشتگان است.
روانهای درگذشتگان به ترتیب از بهشت و از دوزخ خارج میشوند و برای بازدید خانههایشان میآیند. فدیههایی تقدیم آنها میشود و کوشش میگردد که آنها راضی باشند. روانهای دوزخیان غمگین هستند و احساس یک زندانی را دارند که گریخته است و هر لحظه بیم آن را دارد که دوباره گرفتار شود. روانها ی بهشتیان شادند و شادمانی میکنند و دعای خیرشان را نثار افراد خانوادهشان مینمایند. بنابر سنتهای دیگر این روانهای در گذشتگان نیستند که باز میگردند بلکه فروهر آنهاست. فروهرها قبل از تولد انسان و حتی قبل از آفرینش وجود داشتهاست. جشن مورد نظر همانطور که یک یادبود است، یادبود آفرینش مردمان، تجسمی از آینده نیز میباشد، تجسم رستاخیز.
در فروردین یشت یشت سیزده بند چهل و نهم به بعد، آمدهاست که در مدت همسپتمدم، فروهرهای مؤمنان از اقامتگاههای خود میآیند و مدت ده شب در کنار مردمان میمانند. این جشن در ابتدا مربوط به مردگان بود. بعدها همسپتمدم به یادبود آفرینش انسان، اختصاص یافت.
رسوم جشن فروردگان
بازماندگان خانه و کاشانه را پاکیزه و تمیز میکردند و نقل و نبات و شیرینی و سبزی و انواع خوراکی در اتاق و بر بام مینهادند. دشمنی و بدخواهی را به دوستی تبدیل میکردند و همگان از هم خشنودی میطلبیدند تا فروهرها و روانان شادمان شوند و برایشان دعای خیر کنند و یاریشان دهند. یکی از جمله مهمترین مراسم این جشن افروختن آتش بود. مردم روی پشت بامها آتش بر میافروختند و اعتقاد داشتند که با این کار فروهرها به طور گروهی مانند سپاه بازگشته و به بازماندگان کمک خواهند کرد. این رسم هنوز هم در بین زرتشتیان یزد و کرمان مرسوم است. این آغاز جشن فرودگان که با افروختن آتش همراه بود، بعد از اسلام تبدیل به چهارشنبه سوری شد.
جشن ماهانهٔ فروردینگان
در گاهشماری زرتشتی در هر ماه، در روزی که با نام آن ماه همنام میشد، جشنی برگزار میکردند، مانند جشن فروردینگان (۱۹ فروردین)، روز نوزدهم هر ماه «فروردین» نام دارد و نوزدهم فروردین جشنی برگزار میشد، به نام «فروردینگان» که به آن «فرودگ» نیز میگویند. لازم به یادآوری است که ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه روز نوزدهم فروردین را که برابری نام روز و ماه بوده، فروردگان یاد کرده است.
منابع
-
رضی، هاشم. گاهشماری و جشنهای ایران باستان. تهران: انتشارات فروهر، ۱۳۵۸
-
کریستن سن، آرتور. نخستین انسان و نخستین شهریار. ترجمهٔ احمد تفضلی و ژاله آموزگار، جلد دوم. تهران: نشر نو، سال۱۳۶۸
-
موله. ایران باستان. ترجمهٔ ژاله آموزگار، چاپ سوم. تهران: انتشارات توس، ۱۳۶۵
-
بهار، مهرداد. از اسطوره تا تاریخ، گرد آورنده و ویراستار، دکتر ابولقاسم اسماعیل پور. تهران: نشر چشمه، ۱۳۷۶
-
عفیفی، رحیم. اساطیر و فرهنگ ایران در نوشتههای پهلوی. چاپ اول. تهران: انتشارات توس ۱۳۷۴
جشن کوسه برنشین
جشن کوسه برنشین یا بهار جشن یکی از مراسمی بود که در ایران مقارن با بهار انجام میدادند. در روزگار ساسانیان بخاطر اجرای گاهشماری زرتشتی و عدم در نظر گرفتن سال کبیسه آغاز بهار با اول آذر ماه سال اوستایی مصادف بود. یکی از مراسمی که شهرتی بسیار داشت و جشنهای کارناوالی را به یاد میآورد. موسوم بود به کوسه برنشین. ابوریحان بیرونی شرح این رسم را آورده است که در اولین روز بهار، مردی کوسه را بر خر مینشاندند که به دستی کلاغ داشت و به دستی بادزن که خود را مرتب باد میزد اشعاری میخواند که حاکی از وداع با زمستان و سرما بود و از مردم چیزی به سکه و دینار میگرفت. آنچه از مردم میستاند، از بامداد تا نیمروز به جهت خزانه و شاه بود و آنچه از نیمروز تا عصر اخذ میکرد، تعلق به خودش داشت. آنگاه اگر از عصر وی را می دیدند، مورد آزار و شتم قرار میدادند. ابوریحان میگوید در روزگار ما چنین رسمی در شیراز اجرا میشود. محمد حسین بن خلف تبریزی متخلص به برهان، نظیر شرح فوق را در برهان قاطع آورده است. مسعودی در کتاب مروج الذهب به این رسم اشاره کرده است. چنین رسمی میان اقوام و ملل گوناگون بر پا بوده و شکلهای مختلف داشته است.
این رسم در روزگار ساسانی و دورهٔ اسلامی، توسط غلامان سیاه اجرا میشده که ملبس به لباسهای رنگارنگ شده و با آرایش ویژه و لهجهٔ شکسته و خاصی که داشتند، دف و دایره میزدند و ترانههای نوروزی میخواندند. حاجی فیروزهای امروزی که مقارن نوروز و سال نو در کوی و برزن مردم را به طرب در میآورند، از بقایای آن رسم کهن است. با این تفاوت که امروزه چون غلام و سیاهانی نیستند که چنین کنند، دیگران خود را سیاه کرده و به زی آنان آراسته و تقلیدشان میکنند
منابع
-
هاشم، رضی. گاهشماری و جشنهای ایران باستان. تهران: انتشارات فروهر، ۱۳۵۸
مراسم هوم
هوم نام نوعی شراب است که [از گیاه هوم بدست می آید و] بنا به برخی روایات، زرتشت با نوشیدن آن، در حالت خلسه به الهاماتی دست یافت.هوم نامِ نوشابهای مقدس بود که دینداران زرتشتی در زمانهایی ویژه مینوشیدند. همچنین هوم در زمان ساسانیان نامِ معمولی اشخاص بودهاست. در هوم یشت از پارسایی بنامِ هوم نام برده شده که به ظنِ ابراهیم پورداوود میتوان وی را از پیامبرانِ پیش از عهدِ زرتشت شمرد.
بررسی ریشه واژه هوم
هوم را در زبان اوستایی هَئومه haoma میگفتند. این نام در زبانِ سانسکریت سومَ suma بودهاست.
چیستی هوم
موبدانِ عهدِ ساسانی بر این باور بودند که این گیاه انسانهای پاک را میتواند به جهان دیگری رهنمون شود، چنانکه کرتیر موبد بلندپایه زرتشتی با نوشیدن این نوشابه به دیدار جهان پس از مرگ رفت. از اینرو امروزه میانگارند که شاید این نوشابه را از گیاه شاهدانه به دست میآوردهاند. تا کنون بطورِ یقین نمیتوانیم هوم را با یکی از گیاههای معروف در علمِ گیاهشناسی مطابق کنیم.
هوم در دنیای مینوی ایزد است و در گیتی گیاه است و درمان بخش است. هوم آسمانی، پسر اهورا مزدا است. فشردن این گیاه (کوبیدن در هاون برای به دست آوردن شیره گیاه) نوعی قربانی غیر خونین است. قربانی شدن او موجب شکست شر است. او ایزدی است که در مراسم قربانی، قربانی میشود تا مردم به زندگی برسند.
مراسم هوم
مراسمِ هوم از مهمترین مراسمِ مزدیسنا است و با آدابِ شست و شوی خاصی با سرودِ اوستا در مقابلِ مجمرِ آتش، پنج تا هفت ساقه از هوم با قدری آب زور و شاخهای اورورام در هاون فشرده شده و قطراتِ حاصل از این مراسم را که از گیاهانِ فشرده شده بدست آمده پراهوم میگویند. در اوستا، یشتِ کوتاهی برای هوم سروده شدهاست. هوم و شیره یا افشره آن، خاصیتهایی دارد که موجب رویکرد مردمان به آن شده است. افدرین یا آندرنالین گیاهی موجود در آن خاصیت تسکینبخشی به هنگام درد دارد و نوعی مسکن طبیعی و نیرومند است. برخی پژوهشگران نیز گمان دادهاند که منظور از دارویی که در داستان زایش رستم به یاری سیمرغ برای بیهوشی و شکافتن پهلوی رودابه بکار رفته، هوم بوده است. نوشیدن افشره هوم که طبیعتی سرد دارد، موجب نوعی سرخوشی و شادی و احساس توانایی بیشتر میشود. نوشیدن مقدار زیاد یا غلیظ از افشره هوم، موجب تنگی عروق، بالارفتن فشار خون و سرگیجه و خوابآلودگی شدید میشود.
برای تهیه افشره هوم، مقدار کمی از ساقههای تازه یا خشک آنرا با اندکی آب در هاون میریزند و میکوبند. برای بهترین نتیجه، معمولاً کوبیدن را تا چند روز و با فاصلههای چند ساعته تکرار میکنند. سپس عصاره به دست آمده را بار دیگر با میزانی از آب یا شیر رقیق میکنند تا نسبت نهایی نوشیدنی آماده شده، برابر با دو تا پنج در هزار باشد. یعنی دو تا پنج گرم ساقه هوم برای یک لیتر نوشیدنی.
منابع
-
نمایش و موسیقی در ایران، تحقیق و تألیف جهانگیر نصری اشرفی، انتشارات اَروَن، تهران، 1383
-
یشتها، ابراهیم پورداوود، جلد دوم
-
یشتها، ابراهیم پورداوود، جلد نخست
جشن آتش
جشنهای آتش یک رشته از جشنهای آریایی از اقوام هندوایرانی و هند و اروپایی است و منظور از جشنهای آتش جشنهایی است که با افروختن آتش جهت سور و سرور و شادمانی آغاز و اعلام میشد. میان رومیان و یونانیان و بعضی از ملل دیگر اروپایی نظایرش با جشنهای آتش ایرانی هنوز باقی است.
نلسون در کتابی که از جشنهای یونانیان باستان نوشته، شرحی از مراسم و آداب این جشنها را یاد کرده است که در جشن آتش پایکوبی میکردند و باده مینوشیدند و قربانی کرده و در آتش میافکندند. توماس هاید نیز در کتاب تحقیق دربارهٔ دینهای ایرانی، دربارهٔ جشنهای آتش و همانندی آن با جشنهای آتشی که در اروپا شایع بوده، تحقیقاتی کرده و جشن سده را با جشن شب دوازدهم در انگلستان مقایسه کرده است. در این جشن مردم در بلندی کوهها و بامها آتش افروخته و پایان شدت سرما و نزدیکی بهار را جشن میگرفتند و جشن همراه با شادی و پایکوبی فراوان بود.
در غالب این جشنهای آتش که در میان اقوام و ملل اروپا شایع بود تصاویری از دیوان و عناصر شر و فساد را نقاشی یا تندیس کرده و در آتش میافکندند بدین کنایت و تمثیل که نیروی اهریمنی و شیطانی بکاهد و نابود شود. در یونان باستان قربانی میکردند و قسمت هایی از قربانی را در آتش میسوزاندند. بر سر تیر و نیزه کهنههای آغشته به نفت و غیرو مایعات سوختنی بسته و در آسمان رها میکردند.
کریستن سن در کتاب «نخستین انسان و نخستین شهریار» در روایات داستانی ایرانی بسیاری از این داستانها را در تطبیق و شواهد ارائه داده است. رقص و شادی بر گرد آتش مراسم همگانی و اشتراکی اصل شادمانی و سرور همراه با باده نوشی، پشتههای بزرگ هیمه و آتش در بلندیها آتش بازی و راندن جانوران موذی در آتش از موارد اشتراک این جشنها بوده است.
ابوریحان بیرونی به رسمی اشاره میکند که برای ما تا اندازهای شگفت است «سده آبان روز است از بهمن ماه و آن روز دهم بود و اندر شبش که میان روز دهم است و میان روز یازدهم آتشها زنند و و برگرد آن شراب خورند و لهو و شادی کنند و نیز گروهی از آن بگذرند تا به سوزانیدن جانوران بپردازند.»
جشنهای آتش در ایران
از جمله جشنهای آتش که هنوز در ایران باقی مانده جشن چهارشنبه سوری و جشن سده است. از جشنهای آتش که فراموش شده، باید از جشن آذرگان در نهم ماه آذر و جشن شهریورگان در روز چهارم ماه شهریور نام برد.
منابع:
-
هاشم، رضی. گاهشماری و جشنهای ایران باستان. تهران: انتشارات فروهر، ۱۳۵۸
جشن آبپاشان
آبپاشان، جشن آبریزگان یا آبریزان یا نوروز طبری یا جشن سرشوی یا آفریجکان یا عیدالاغتسال از جمله مراسم معتبر و مشهوری است که به نوروز منسوب است و اغلب مورخان و نویسندگان بدان اشاره کردهاند. از جمله مراسم این جشن رسم شست و شوی و غسل کردن و آب پاشیدن به یکدیگر می باشد.
آب پاشان جشنی بود که پیش از این در ۱۳ تیرماه برگزار میشد و در آن آب یا گلاب بر هم میپاشیدند، گفته میشود. این جشن در دوران صفوی رواج داشتهاست.
علل پیدایش
برابر با روایت ابوریحان منشأ جشن مربوط است به زمان جمشید در این زمان عدد جانوران و آدمی آنقدر زیاد شد که دیگر جایی باقی نماند. خداوند زمین را سه برابر فراخ تر گردانید و فرمود مردم غسل کنند تا از گناهان پاک شوند و از آن گاه جشن آبریزگان به یادگار ماند.
در مأخذ دیگر شروع این جشن چندان قدیم نیست و به عهد ساسانیان مربوط می شود. ابن فقیه همدانی در اواخر سدهٔ سوم آورده که: در روزگار شهریاری فیروز بن یزدگرد بن بهرام (پیروز یکم) هفت سال مردم ایران باران ندیدند آنگاه مردی در جوانق درگذشت، فیروز کسانی برای تحقیق حال آن مرد فرستاد. فرستادگان دیدندش که او را سه انبار گندم بودهاست. این خبر را به فیروز دادند. فیروز آن کس را که این مژده آوردهبود، چهار هزار درهم بداد و گفت «سپاس خداوند را که هفت سال مملکت مرا باران نداد و با این همه یک تن از گرسنگی نمرد.» پس از آن به آبان روز (روز دهم) از فروردین ماه باران آمد و مردم از این شادمانی که پس از روزگاری دراز باران بیاید، بر یکدیگر آب پاشیدند. این کار تا امروز چون آیینی در ماه و همدان و اصفهان و دینور بر جای ماندهاست.
زمان جشن آبریزگان
گویا این جشن در نوروز گرفته میشد. ابوریحان نوشتهاست:
سبب اینکه ایرانیان در روز ششم فروردین (روز خرداد) غسل میکنند این است که این روز به هرودا (هئوروتات، خرداد) که فرشتهٔ آب است تعلق دارد و آب را با این فرشته مناسبتی است و از این جاست که مردم در این روز هنگام سپیده دم از خواب بر میخیزند و با آب قنات و حوض خود را میشویند و گاهی نیز آب جاری بر خود از راه تبرک و دفع آفات میریزند. در این روز مردم به یکدیگر آب میپاشند و سبب این کار همان سبب اغتسال است. نیز گفتهاند سبب آنکه ایرانیان در این روز آب بههم میپاشند این است که چون در زمستان تن انسانی به کثافات آتش از قبیل دود و خاکستر آلوده میشود این آب را برای تطهیر از آن کثافات به هم میریزند و دیگر اینکه هوا را لطیف و تازه میکند.
اشاره ابوریحان بیرونی به این جشن نمایانگر آن است که این رسمی جدا از تیرگان باید باشد یعنی رسمی که بلافاصله پس از زمستان انجام میشود و با باران و مراسم جادوی تقلیدی بارانزایی در تیرگان که اوایل تابستان است، تفاوت دارد. ابوریحان در ضمن شرح جشن تیرگان در روز سیزدهم از ماه تیر نیز اشاره به غسل و شست و شوی کردن مردم کردهاست. معهذا باید چنین افتراقی را میان دو جشن قایل شد. ششم فروردین یا نوروز بزرگ یکی از مراسم عمده شست و شوی تن و نوعی غسل بودهاست و سیزدهم تیر یا جشن تیرگان نمایشاتی دربارهٔ رسوم تقلیدی باران زایی برپامیشد.
ابن فقیه همدانی تاریخ این جشن را دهم فروردین ماه ضبط کردهاست.
در مناطق جنوب غرب کشور در مناطقی از استان کهگیلویه و بویراحمد این جشن در پائیز و به منظور درخواست باران برگزار می شود. این هنگامی است که کشاورزان در پاییز غلات خود را می کارند و در اواخر بهار برداشت می کنند. این جشن به نام محلی خشک گلال نام دارد. این جشن بدین گونه برگزار می شود که در یک شب مردان و زنان و کودکان در روستا گرد هم آمده و با برداشتن دوتا سنگ و کوبیدن آنها به هم و خواندن عبارت" گلال گلال اوو برد خشک گلال اوو برد" خانه های روستا را یک به یک می گردند. رسم است که اهالی هر خانه به جمعیت آب بپاشد و بعد مقداری آرد به آنها بدهد. بعد از جمع آوری آردها زنهای شرکت کننده در جشن آنها را خمیر کرده و به تعداد افراد شرکت کننده در جشن گلوله خمیری درست می کنند. به طور محرمانه ای در یکی از گلوله های خمیر یه ریگ یا شن قرار می دهند و گلوله های خمیر را به افراد حاضر تعارف می کنند. با برداشت گلوله های خمیر و مشخص شدن فردی گه دارای خمیر ریگی بوده است جشن به پایان می رسد ولی در صورتی که تا دو شبانه روز باران نبارد فردی که دارای ریگ بوده است را کتک می زنند یا در برکه ای آب سرد می اندازند تا خدا دلش بسوزند و باران بزند.
منابع
-
هاشم، رضی. گاهشماری و جشنهای ایران باستان. تهران: انتشارات فروهر، ۱۳۵۸
-
فرهنگ بزرگ سخن. دکتر حسن انوری, تهران, انتشارات سخن, ۱۳۸۱.
-
فرهنگ فلسفی. جمیل صلیبا, ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی, تهران, انتشارات حکمت, ۱۳۶۶.
جشن سده
جشن سَده، یکی از جشنهای همگانی ایران کهن، در آغاز شامگاه دهم بهمنماه برابر با آبان روز از بهمن ماه با افروختن هیزمی که مردمان، از پگاه بر بام خانه خود یا بر بلندی کوهستان گرد آوردهاند، آغاز میشود. جشن سده یک جشن ملی ایرانیان است و به هیچ دین و مذهبی مربوط نیست.
جشن «سَدَه» بزرگترین جشن آتش و یکی از کهنترین آیینهای شناخته شده در ایران باستان است. در این جشن در آغاز شامگاه دهم بهمنماه، همه مردمانِ سرزمینهای ایرانی بر بلندای کوهها و بام خانهها، آتشهایی برمیافروخته و هنوز هم کموبیش بر میافروزند. مردمان نواحی مختلف در کنار شعلههای آتش و با توجه به زبان و فرهنگ خود، سرودها و ترانههای گوناگونی را خوانده و آرزوی رفتن سرما و آمدن گرما را میکنند. همچنین در برخی نواحی، به جشنخوانی، بازیها و نمایشهای دستهجمعی نیز میپردازند.
آنچنان که جابر عناصری در کتاب «تجلی دوازده ماه» و رضا مرادی غیاثآبادی در کتاب «نوروز نامه» نوشتهاند، امروزه این مراسم در میان روستانشینان شمال شرقی کشور (همچون آزادوَر و روستاهای دشت جوین)، در بخشهایی از افغانستان و آسیای میانه (با نام «خِرپَچار»)، در کردستان (پیرامون سلیمانیه و اورامانات)، نواحی مرکزی ایران (با نامهای «هلههله»، «کُرده»، «جشن چوپانان») و در میان برخی روستانشینان و عشایر لرستان، کردستان، آذربایجان و کرمان رواج دارد.
جشن سده هیچگاه به هیچیک از اقوام یا ادیان باستان ارتباطی نداشته و همواره جشنی ملی و برگرفته از شرایط اقلیمی و رویدادهای کیهانی بودهاست. قدمت زیاد این مراسم باعث شده تا در باره دلایل برگزاری آن روایتهای بسیار متعدد و متناقضی در منابع قدیم ثبت شود.
معنای واژه سده
بعضی دانشمندان نام سده را گرفته شده از صد مي دانند. ابوريحان بيروني مي نويسد: « سده گويند يعني صد و آن يادگار اردشير بابكان است و در علت و سبب اين جشن گفته اند كه هرگاه روزها و شب ها را جداگانه بشمارند، ميان آن و آخر سال عدد صد بدست مي آيد و برخي گويند علت اين است كه در اين روز زادگان کیومرث - پدر نخستين - درست صدتن شدند و يكي از خود را بر همه پادشاه گردانيدند و برخي برآنند كه در اين روز فرزندان مشي و مشيانه به صد رسيدند و نيز آمده : “شمار فرزندان آدم ابوالبشر در اين روز به صد رسيد.” »
نظر ديگر اينكه سده معروف، صدمين روز زمستان از گاهشماری میترایی است. در تقویم کهن ایرانیان مهرآیین زمستان 150 روزه و تابستان 210 روزه بوده است. از ابتدای زمستان (اول آبان ماه) تا 10 بهمن که جشن سده است صد روز ، و از 10 بهمن تا نوروز و اول بهار 50روز و 50شب بوده است. و به علت اینکه از این روز به بعد انسان به آتش دست پیدا کرده است شب هم مانند روز روشن و گرم و زنده است شب ها هم شمرده می شوند .
یکی دیگر از دلایل گرامیداشت این شب این است که ایرانیان دو ماه میانی زمستان یعنی دی و بهمن را بسیار سخت و زمان قوی شدن اهریمن می دانستند و برای پیایان یافتن این دوماه مراسم خاص و دعاهای خاصی انجام می دادند.از شب یلدا که چله بزرگ نامیده می شد و در آن مهر برای مبارزه با اهریمن دوباره زاده شده بود تا شب دهم بهمن ماه که جشن سده و چله کوچک نامیده می شد برابر 40 روز است. و به سبب اینکه آتش (مظهر گرما و نور و زندگی) در روز سده کشف شده بود و وسیله دیگری برای مبارزه با اهریمن و بنا بر آیین باعث روشنایی شب مانند روز شد از شب چله کوچک تا اول اسفند 20 روز و 20 شب (جمعا چهل شب و روز) است.
یکی از نشانه های پیوند این دو پدیده مراسمی است که در بین عشایر سیرجان و بافت برگزار می شود :
شب دهم بهمن آتش بزرگي بنام آتش جشن سده، با چهل شاخه از درختان هرس شده كه نشان چهل روز “چله بزرگ” است در ميدان ده برمي افروزند و مي خوانند:
سده سده دهقاني/ چهل كنده سوزاني/ هنوز گويي زمستاني
و برخي گفته اند كه اين تسميه به مناسبت صد روز پيش از به دست آمدن محصول و ارتفاع غلات است.
مهرداد بهار در کتاب «پژوهشی در فرهنگ ایران» و رضا مرادی غیاثآبادی در کتاب یاد شده بالا، بر این باورند که سَدَه در زبان اوستایی به معنای برآمدن و طلوع کردن است و ارتباطی با عدد ۱۰۰ ندارد. عدد «سد» به شکل «صد» معرب شدهاست در حالیکه واژه «سده» به شکل «سذق» معرب شدهاست.
اگر نخستين روز زمستان را (روز پس از شب يلدا) تولد ديگري براي خورشيد یا مهر بدانيم، مي توان آنرا هماهنگ با جشن گرفتن در دهمين و چهلمين روز تولد، آيين كهن و زنده ايراني دانست. (در همه استان هاي كشور و سرزمين هاي ايراني نشين، برگزاری مراسم جشن دهم و چهلم كودك دیده می شود) و اين واژه “sada” (اسم مونث) كه به معني پيدايي و آشكار شدن است ، در ايران باستان sadok و در فارسي ميانه sadag بوده و واژه عربي سذق و نوسذق (معرب نوسده) از آن آمده است. روایتهایی که جشن سده را به صد روز گذشتن از زمستان و یا پنجاه شب و پنجاه روز مانده به نوروز تعبیر میکنند، همگی از ساختههای جدیدتر است و در متون قدیمی نیامدهاند.
سده از دیدگاه اساطیری
از اسطوره هاي جشن سده تنها يكي به پيدايش آتش اشاره دارد. فردوسي مي گويد: «هوشنگ پادشاه پيشدادي، كه شيوه كشت و كار، كندن كاريز، كاشتن درخت … را به او نسبت مي دهند، روزي در دامنه كوه ماري ديد و سنگ برگرفت و به سوي مار انداخت و مار فرار كرد. اما از برخورد سنگها جرقه اي زد و آتش پديدار شد.» هم در كتاب “التفهيم” و هم “آثارالباقيه” ابوريحان، از پديد آمدن آتش سخني نيست بلكه آنرا افروختن آتش بر بامها مي داند كه به دستور فريدون انجام گرفت و در نوروزنامه آمده است كه : «آفريدون همان روز كه ضحاك بگرفت جشن سده برنهاد و مردمان كه از جور و ستم ضحاك رسته بودند، پسنديدند و از جهت فال نيك، آن روز را جشن كردندي و هر سال تا به امروز، آيين آن پادشاهان نيك عهد را در ايران و دور آن به جاي مي آورند.»
سده از دیدگاه تاریخی
داستان پدیدآمدن آتش و بنیاد نهاندن جشن سده در شاهنامه بدین گونه آمدهاست که هوشنگ با چند تن از نزدیکان از کوه میگذشتند که مار سیاهی نمودار شد. هوشنگ سنگ بزرگی برداشت و به سوی آن رها کرد. سنگ به کوه برخورد کرد و آتش از برخورد سنگها برخاست. به گفته فردوسی:
بر آمد به سنگ گران سنگ خرد هم آن و هم این سنگ گردید خرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
جهـاندار پیش جهان آفرین نیایش همی کرد و خواند آفرین
که اورا فروغی چنین هدیه داد همین آتش آن گاه قبله نهاد
یکی جشن کرد آنشـب و باده خورد سده نام آن جشن فرخنده کرد
داستان کشف آتش در زمان هوشنگ، هیچگاه باور ایرانیان نبوده و از ساختههای جدیدتر است. این فرضیه امروزه مورد توجه بیشتر شاهنامهشناسان قرار گرفته و از جمله در نسخههای تصحیح شده آقایان، استاد جلال خالقی مطلق و مصطفی جیحونی، داستان کشف آتش به دلایل بسیاری در زمره بیتهای افزوده شده و الحاقی شاهنامه آورده شدهاست. از سویی از این داستان در هیچیک از متون تاریخی مقدم بر شاهنامه و گاه متاخر بر آن یاد نشدهاست و همچنین میدانیم که کشف آتش بسیار کهنتر از عصر هوشنگ است که با توجه به اشارههای شاهنامه در باره چگونگی و دستاوردهای زندگی انسان در آن دوره (ساخت ابزار ریزسنگی، یکجانشینی، آغاز کشتوزرع و اهلی کردن برخی حیوانات)، میبایست با دورهای منطبق باشد که در باستانشناسی بنام «میانسنگی/ مزولیت» (حدود ۱۵۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ سال پیش) خوانده میشود. و از سوی دیگر این بیتها در برخی نسخههای متقدم شاهنامه و از جمله کهنترین آن (دستنویس فلورانس) وجود ندارد.
به نوشته مورخانی همچون بیرونی ، بیهقی ، گردیزی جشن سده یکی از سه جشن بزرگ ایرانیان است که در دوران اسلامی، تا اواخر دوران خوارزمشاهیان و حمله مغول دوام آورد و هم سلاطین و امیران و هم مردم عادی این جشن را بهپا میداشتند. مشهورترین و بزرگترین جشن سده در زمان مردآویج در سال ۳۲۳ هجری در اصفهان برگزار شدهاست و چنانکه در تاریخ بیهقی آمدهاست جشن سده دیگری که به یاد مردم مانده، جشنی است که در زمان سلطان مسعود غزنوی در سال ۴۳۰ هجری برگزار شد. به هر روی، ماندگاری سده در فرهنگ ایرانی بسیار مرهون اقوام گوناگون ایرانی است. کرمان، در هشتاد سال گذشته مهد برگزاری سده بودهاست و همه ساله باشکوهترین جشن سده نیز در آن جا توسط همه مردم برگزار میشود. در سالهای پس از انقلاب اسلامی ، زرتشتیان این جشن را با روشهای تازهای که سابقه تاریخی ندارد، برپا میکنند. روحالامینی، که خود کرمانی است، درباره برگزاری سده در کرمان میگوید: «کرمانیها این جشن را باشکوهتر از مناطق دیگر برگزار میکنند. هنوزهم در کرمان رسم است که کشاورزان از خاکستر آتش بر زمینهاشان میپاشند، زیرا عقیده دارند که خاکستر آتش سده به زمین برکت میدهد.» او ادامه میدهد: «در گذشتههای نه چندان دور این مراسم در پشتبامها برگزار میشد. این جشن جمعی و همگانی است. هیچ گاه این مراسم پنهانی و در خفا انجام نمیشده و همواره با حضور تعداد زیادی از مردم در بیابانها و دشتها برپا میشدهاست. هنوز هم در کرمان در روز جشن سده، مدارس را تعطیل میکنند.»
به رغم گذشت هزاران سال از برگزاری نخستین سده، امروزه تغییرات محسوسی در برگزاری این جشن به وجود نیامدهاست. دکتر روحالامینی که تغییرات آیینها را در طول زمان پیگیری میکند، معتقد است این آیین آن قدر قوت داشته که موفق به حفظ خود شده و با اشاره به خاطرهای میگوید: «حتی در زمان جنگ ایران و عراق با آنکه از شکوه جشن سده کم شده بود، ولی باز هم مردم در روز دهم بهمن دور هم در بداق آباد کرمان (باغی که تا چند سال پیش معمولاً سده را در آن جشن میگرفتند) جمع میشدند. از آن جا که سده را آتش میزنند، به این جشن سدهسوزی هم میگویند. روحالامینی از ماجرای سدهسوزی کرمان در سالهای دهه چهل شمسی که تازه این رسم احیا شده بود روایت جالبی تعریف میکند: «نزدیک غروب دو موید، لاله به دست، با لباس سفید از باغچه بیرون آمده، زمزمهکنان به سده نزدیک میشوند و از سمت راست سه بار گرد آن میگردند. سپس این خرمن هیزم را با شعله لالهها از چهار سو آتش میزنند. ساعتها طول میکشد تا شعلهها و حرارت آتش فروکش کند و مردم، بویژه نوجوانان و جوانان بتوانند برای پریدن از روی آتش به بوتههای پراکنده نزدیک شوند. در گذشته اسبسوارانی که منتظر فروکش کردن شعلهها بودند، زودتر از دیگران خود را به آب و آتش زده و هنرنمایی میکردند. کشاورزان میکوشیدند مقداری از خاکستر سده را بردارند و به نشانه پایان یافتن سرمای زمستان، گرما را به کشتزار خود ببرند. شرکتکنندگان کم کم به خانه برمیگشتند، ولی جوانانی که تا نیمههای شب پیرامون سده میماندند، کم نبودند.» در این شب ستاره گرما به زمین میآید.
سده از دیدگاه دینی
این جشن به یاد آورنده اهمیت نور، آتش و انرژی است. نوری که از خداوند جداست و از خداوند جدا هم نیست. چنانكه از كتاب ها و اسناد تاريخي برمي آيد جشن سده جنبه ديني نداشته و تمام داستان هاي مربوط به آن غيرديني است و بيشتر جشني كهن و ملي به شمار مي آيد و وارث حقيقي جشن سده نه تنها ايرانيان و آریایی ها بلکه ميراثي است كه به بسياري از كشورهاي همسايه ایران نيز راه يافت.
در هیچیك از متون پهلوی و منابع زرتشتی عصر ساسانی و پس از آن، نامی از جشن سده و مراسم آن برده نشده و پیداست كه این جشن در مغایرت با سنت زرتشتی بوده است. اما امروزه این جشن بین بسیاری از زرتشتیان ایران و خارج از ایران رواج گسترده دارد. در بسیاری از نقاط مرکزی ایران مانند کرمان جشن سده يا سده سوزي در بين تمامي اقشار مردم كرمان، مسلمان (شیعه و سنی)، زرتشتي، مسیحی ، كليمي و... رواج دارد.
آیین جشن سده
حکیم عمر خیام در کتاب نوروزنامه می نویسد: ((هر سال تا به امروز جشن سده را پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به جای می آورند،بعد از آن به امروز ،زمان این جشن به دست فراموشی سپرده شد و فقط زرتشتیان که نگهبان سنن باستانی بوده و هستند این جشن باستانی را بر پا می داشتند)) هر چند نوشته شده است که مرد آوریج زیاری به سال ۳۲۳ هجری (سده دهم میلادی) این جشن را در اصفهان با شکوه بر گزار کرد. همچنین در زمان غزنویان این جشن دوباره رونق گرفت و عنصری شاعر نامدار ایران در یکی از جشنهای سده در برابر سلطان محمود قصیده ای درباره سده خواند که آغاز آن این است:
سده جشن ملوک نامداراست زافریدون و از جـم یادگار است
در ایران باستان و در میان زرتشتیان ایران،این جشن نزدیک غروب آفتاب،باآتش افروزی آغاز میشود و امروز هم با همان سنت کوه هایی از بوته و خارو هیزم در بیرون شهر فراهم شده ،در حالی که موبدان لاله به دست اوستا زمزمه میکنند،بوتهها را روشن کرده و مردمی که در آن جا جمع شده اند نماز آتش نیایش خوانده ،این مراسم به وسیلهٔ انجمن زرتشتیان کرمان سده هاست که بیرون از شهر انجام شده و همه مردم زن و مرد ،زرتشتی و مسلمان ،کلیمی در آن جا گرد آمده و در شادی شرکت می کنند در تهران این جشن بیست و پنج سال است که با شکوه وسیله سازمان فروهر در باغ ورجاوند برگزار می شود.در شیراز پنج سال این جشن به همت همسرم پریچهر (همسر دکتر فرهنگ مهر)و با یاری زرتشتیان ،آرتشیان و مردم شیراز ،برابر کعبه زرتشت ،نزدیک تخت جمشید برگزار میشود.
گستره جشن سده
در گذشته، جشن سده در گستره پهناوری از آسیای كوچك (آناتولی) تا استان سینكیانگِ چین یعنی در سرتاسر ایران بزرگ، در بین همه مردمان، فارغ از هر قومیت یا گرایش دینی رواج داشته و به مانند نوروز در روایتهای مكتوب تاریخی به آن اشاره شده است.
امروزه این مراسم در میان روستانشینان شمال شرقی ایران (همچون آزادوَر و روستاهای دشت جوین)، در بخشهایی از افغانستان و آسیای میانه (با نام «خِـرپَـچار»)، در كردستان (پیرامون سلیمانیه و اورامانات)، نواحی مركزی ایران (با نامهای «هلههله»، «كُـرده»، «جشن چوپانان») و در میان برخی روستانشینان و عشایر لرستان، كردستان، آذربایجان و كرمان رواج دارد. جشن سده در نواحی گوناگون با نامهای مختلفی شناخته میشود: در خراسان «سَـرِه»، در حوالی اراك «جشن چوپانان»، در خمین «كُـردِه»، در دلیجان «هَلههَله» و در بدخشان تاجیكستان به نام «خِـرپَـچار» دانسته شده است. در فراهان، سنگسرِ سمنان و جاهایی دیگر، چهار روز پیش و پس از سده را «چاروچار» و سردترین شبها میدانند كه سده در میانه آن جای گرفته است.
ریشه شناسی علمی و تاریخی
جشن سده هیچگاه به هیچیك از اقوام یا ادیان باستان ارتباطی نداشته و همواره جشنی ملی و برگرفته از شرایط اقلیمی و رویدادهای كیهانی بوده است. قدمت زیاد این مراسم باعث شده تا در باره دلایل برگزاری آن روایتهای بسیار متعدد و متناقضی در منابع قدیم ثبت شود.
یكی از دلایلی كه برای پیدایش سده یاد میكنند همانا كشف آتش توسط هوشنگشاه در شاهنامه فردوسی است. باید گفت كه داستان كشف آتش در زمان هوشنگ، هیچگاه باور ایرانیان نبوده و از ساختههای جدیدتر است. بنا به آنچه پیشتر در دیدگاه تاریخی گفته شد این فرضیه تقریبا مردود است.
رضا مرادی غیاثآبادی بر این باور است كه پیدایی این جشن (مانند بسیاری مناسبتهای دیگر) نه فقط یك دلیل، بلكه دلایل متعددی دارد كه همزمانی آنها بر اهمیت جشن افزوده است. نخست اینكه، اشارههای فراوانی كه از داستانها و ترانههای مردمی بدست میآید؛ نشانگر به ستوه آمدن مردم از یخبندان و آرزو برای رفتن سرما و یا كاستنِ از شدت آن بوده و همین نكته مهمترین دلیل پیدایش این مراسم و بر افروختن آتشهایی در مبارزه نمادین با سرماست.
بجز این، به نظر میآید كه چند واقعه كیهانی نیز در پیدایش این آیین بیتاثیر نبوده است. نخست اینكه جشن سده در چهلمین روزِ شب یلدا یا شب زایش خورشید (انقلاب زمستانی) برگزار میشود و جشن چهلمین روز تولد خورشید است. دوم اینكه، دهم بهمن ماه، یكی از دو هنگامِ سال است كه در عرضهای بالایی ایرانزمین، طول تاریكی كامل آسمان 12 ساعت تمام است. سوم اینكه، میدانیم ارتباط واژه «سده» با عدد «سد/ صد» هنوز به اثبات نرسیده است. در زبان اوستایی واژه «سَـد» به گونه جالبی هم به معنای «فرو رفتن/ غروب كردن» و هم به معنای متضاد آن یعنی «بر آمدن/ طلوع كردن» آمده است. همچنین واژه «سَـذِه» در اوستا، هم به معنای طلوع كردن و هم به معنای غروب كردن آمده است كه به گمان برگرفته از رویداد زیر است: در حدود پنج هزار سال پیش و در نخستین شبهای شبهای بهمنماه، رویداد جالبی رخ میداده كه بعید نیست با آیینهای جشن سده در پیوند باشد. این رویداد عبارت است از طلوع و غروب همزمان دو ستاره پرنور و درخشان آسمان به نامهای «سماك رامح» و «نسر واقع» در شمال شرقی و شمالغربی آسمان سرشبی. در آن زمان ستاره زرین «سماك رامح» در آسمان سرشبی عرضهای بالایی ایرانزمین و در افق شمالشرقی، به تازگی طلوع كرده و ستاره سپیدفام و درخشان «نسر واقع» در همان هنگام و در افق شمالغربی، آماده غروب كردن بوده است. احتمالاً طلوع و غروب همزمان دو ستاره درخشان آسمان، موجب پیدایی معنای دوگانه و متضاد واژههای اوستایی «سد» و «سذه»، و نیز عاملی دیگر برای جشن سده بوده است.
منابع:
-
کناب فلسفه زرتشت نوشته دکتر فرهنگ مهر چاپ هفتم
-
شاهنامه فردوسی، تصحیح جلال خالقی مطلق، چاپ آمریکا: ۱۹۸۶، جلد یکم.
-
خالقی مطلق، جلال. گل رنجهای کهن، تهران: نشر قطره، ۱۳۸۰.
-
مرادی غیاث آبادی، رضا. جشنهای مهرگان و سده، تهران: پژوهشهای ایرانی، ۱۳۸۴.
-
رجایی بخارایی، احمدعلی. برگزیده شاهنامه فردوسی، به کوشش کتایون مزداپور، تهران : پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم ۱۳۸۱
گاهنبار
گاهان بار نام شش جشن، در شش موقع از سال بودهاست. بنا بر عقیدهٔ ایرانیان کهن، اهورامزدا، عالم را در یک سال آفرید و در هر نوبت از نوبتهای شش گانه، از آفرینش یک قسمت از عالم و موجودات آن: آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور، و انسان فارغ شد. هر یک از این نوبتهای شش گانه را، گاهان بار یا گاهنبار گویند. در هر یک از شش گاهنبار، مراسم دینی خاصی معمول بوده و مردم نیز میبایست «میزد»ها (میهمانیها) کنند و خورند و دهند تا «کرفه» (ثواب) بسیار برند و گرنه «بادافره» (جزا)ی آن را ببرند. جشن هر گاهنباری پنج روز به طول میانجامید که روز پنجم از سایر روزها با اهمیت تر بوده و جشن اصلی به شمار میرفته، در حالی که در چهار روز نخست، مقدمات و تشریفات انجام میشدهاست.
ميديوزَرِم – میانه بهار یا میانه فصل سبز – وقتی که سبزیجات تازه به وفور یافت می شود. ( از دهم تا چهاردهم اردیبهشت )
ميديوشـِم – میانه تابستان – زمان برداشت محصول غلات ( از هشتم تا دوازدهم تیر ماه )
پَـتيَـهشَـهيم – پایان تابستان – زمان برداشت محصول میوه جات ( از 21 تا 25 شهریور )
اَياثرِم - آغاز فصل سرما – کاشت محصولات زمستانی ( از 21 تا 25 مهر )
ميديارِم – زمان استراحت کامل ( از 11 تا 15 دی ماه )
هَـمَـسپَـتمَـدَم : برابري شب و روز يا برابري سرما و گرما (منظور پايان زمستان و هنگام اعتدال بهاري) – آماده شدن برای باز زنده شدن طبیعت ( از 25 تا 29 اسفند )
(تاریخها مطابق تقویم فعلی است )
سپندارمذ "روز زن – مادر"
این واژه که در اوستایی «سْپِنْتَه آرمَئیتی»(Spenta-Ârmaiti) می باشد و نام چهارمین امشاسپند )در دین زرتشتی، امشاسپندان، به شش ایزد(فرشته) + اهورا مزدا(خدا) گفته میشود(.
مطابق باورهای مذهبی زرتشتی، امشاسپندان، خداوند را در زمین برای گسترش صلح و عدالت یاری میکنند و هرکدام مسولیت محافظت از چیزی را بر عهده دارند و عبارتند از:
اردیبهشت (اشه وهیشتا)، خرداد (خورداد)، امرداد (امرتات)، شهریور، بهمن (وهومنه )، اسفند(سپندارمز( است، از دو بخش «سپنته»(Spenta) یا «سپند» به مانک پاک و مقدس و «آرمئیتی»(Ârmaiti) به مانک فروتنی و بردباری تشکیل شده است و مانک این دو با هم فروتنی پاک و مقدس است. این واژه در پهلوی «سپندارمت»(SpandÂrmat) و در فارسی «سپندارمذ» و «اسفندارمذ» و «اسفند» شده است.
امشاسپند سپندارمذ، نگهبان و ایزدبانوی زمین سرسبز و نشانی از باروری و زایش است.
جشن سپندارمذگان
جشن «سپندارمذگان» یا «اسفندگان»، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده و این روز به نام «مرد گیران» یا «مژدگیران» یا «مزدگیران» (=هدیه گرفتن از مردان) نیز در ادبیات فارسی بكار رفته است.
سپندارمذ
سپندارمذ یکی از امشاسپندان جاودانی مونث است. او مظهر پاکی، فروتنی، محبت، عشق، خلوص، فروتنی و پارسایی اهورامزدا است و در عالم مادی نگهبانی زمین و زنان نیک با اوست.
در مزدیسنا زندگانی عبارت است از طی مدارج سعادت و کمال در این جهان واز پرتو آن به ساحت قدس پروردگار پیوستن در جهان دیگر. (هفت مرحله روحانی- پیروی و کمک خواستن از امشاسپندان)
سپنتا آرمیتی (سپندارمذ) پاکی،فروتنی و محبت نام یکی دیگراز(چهارمین) امشاسپندان میباشد. سپندارمذ را در پهلوی سپندارمت، در اوستا سپنتا آرمیتی ودر فارسی سپندارمذ، سپندارمد، اسپندارمد، اسپندارمذ، سفندارمذ گویند.
پنجمین روز ماه و آخرین ماه سال موسوم به سپنتا آرمیتی(سپندارمذ) است. روز سپنتا آرمیتی(سپندارمذ)در اسفند ماه روز زن – مادر است. بید مشک گل مخصوص سپنتا آرمیتی است.
اسفندگان
جشن اسفندگان (سپندارمذگان) یکی از جشنهای ایرانی است که امروز زرتشتیان آنرا در روز اسفند (سپندارمذ - پنجمین روز) از ماه اسفند (سپندارمذ) برابر با بیست و نهم بهمن در گاهشماری خورشیدی امروزین برگزار میکنند. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آوردهاست که ایرانیان باستان این روز را روز بزرگداشت زن و زمین میدانستند. اگرچه منابع کهن از جمله ابوریحان این جشن را در روز پنجم اسفند ذکر کرده اند. ولی با توجه به تغییر ساختار تقویم ایرانی در زمان خیام که پس از ابوریحان میزیست، و سی و یک روزه شدن شش ماه نخست سال در گاهشماری ایرانی، تاریخ ذکر شده در منابع کهن را باید به روز رسانی کرد.
واژه اسفند
واژه فارسی «اسفند» در زبان فارسی امروز، از واژه پهلوی «سپندارمت-Spandarmat» و اوستایی «سپِنتَه آرمَئی تی-SpentaArmaiti» بر گرفته شده است.
پیشینه
در گاهشماریهای گوناگون ایرانی، علاوه بر این که ماهها نام داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. برای نمونه روز نخست هر ماه «روز اورمزد»، روز دوم هر ماه، روز بهمن (سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم هر ماه، اردیبهشت یعنی «بهترین راستی و پاکی» که باز از صفات خداوند است، روز چهارم هر ماه، شهریور یعنی «شاهی و فرمانروایی آرمانی» که خاص خداوند است و روز پنجم هر ماه، «سپندارمذ» بودهاست. سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق میورزد. زشت و زیبا را به یک چشم مینگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان میدهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندارمذگان را بهعنوان نماد مهر مادری و باروری میپنداشتند.
در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی میشدهاست که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن میشد، جشنی ترتیب میدادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلاً شانزدهمین روز هر ماه، «مهر» نام داشت و که در ماه مهر، «مهرگان» لقب میگرفت و میبینیم که چگونه هر جشنی با معنی و مفهوم عمیق خود برای مردم شادی میآفرید.
در گاهشمار (تقویم) ایران باستان هر سال ۱۲ ماه دارد و هر ماه سی روز است (والبته برای کامل شدن سال ۵ روز در آخر سال با عنوان ۵ روز پنجه به آن اضافه میشود) که هر روز با نامی ویژه شناخته میشوند. این تفاوت با تقویم شمسی را داراست که هر ماه در آن ۳۰ روز است در حالی که در گاهشمار شمسی بعضی از ماهها ۳۱ و ۲۹ روزهاست. در گاهشمار ایرانیان باستان یکم اسفند ماه برابر با روز ۲۵ بهمن ماه در گاهشمار شمسی است به این علت است که پنجم اسفند ماه در این گاهشمار برابر ۲۹ اسفند ماه در گاهشمار شمسی این جشن برگزار میشود.
روز آبان در ماه آبان جشن «آبانگان» است یعنی جشن ستایش آب و روز آذر در ماه آذر جشن «آذرگان» است یعنی جشن ستایش آتش و همین طور روز پنجم ماه دوازدهم (اسفند)، «سپندارمذ» یا «اسفندار مذ» نام داشت که جشنی با همین عنوان میگرفتند. «سپندارمذگان» روز زن و زمین است.
روز پنجم اسفند در همه گاهشماریهای ایرانی به عنوان روز جشن اسپندار مذگان شناخته میشود.
آیینها
در این روز مردان به همسران خود هدیه میدادند. مردان زنان خانواده را بر تخت شاهی مینشاندند و از آنان اطاعت میکردند و به آنان هدیه میدادند. این یک یادآوری برای مردان بود تا مادران و همسران خود را گرامی بدارند و چون یاد این جشن تا مدتها ادامه داشت و بسیار باشکوه برگزار میشد همواره این آزرم و احترام به زن برای مردان گوشزد میگردید.
اختلاف در زمان برگزاری
هماکنون در برخی جاها، به جای روز سپندارمذ (پنجم) از ماه سپندارمذ (اسفند)، روز ۲۹ بهمن را روز جشن سپندارمذگان میدانند. درباره پرسش بخاطر وجود دوگانگیها باید گفت که جشنها و فاصلههای میان آنان در نوشتههای کهن ایرانی دارای تعریف و اندازههای مشخصی است که به مانند دانههای یک زنجیر در پیوستگی کامل با یکدیگر هستند. تغییر جای یکی از آنان، موجب گسست همه این رشته خواهد شد.
چنانکه در منابع ایرانی آمدهاست، جشن سده پس از ۴۰ روز از شب یلدا یا چله، و پس از ۱۰۰ روز از اول آبان قرار دارد. همچنین جشن سده، پیش از ۲۵ روز از جشن اسپندگان است.
این اندازهها و فاصلههای تعریف شده در نوشتهها و ریشهنامههای کهن ایرانی، تنها با گاهشماری ایرانی با ماههای ۳۱ روزه (مبدأ هجری خورشیدی کنونی) که بزرگترین دستاورد دانش گاهشماری در جهان است، همسان است؛ ولی با کتابچهای نوساخته که در چند سال گذشته در ایران با نام سالنمای دینی زرتشتیان چاپ میشود، هماهنگی ندارد. چرا که در این کتابچه، فاصله ۱۰۰ روزه از اول آبان تا جشن سده به ۱۰۶ روز، فاصله ۴۰ روزه شب چله (یلدا) تا جشن سده به ۴۶ روز، و فاصله ۲۵ روزه جشن سده تا سپندارمذگان (اسپندگان) به ۱۹ روز رسیدهاست که این فاصلهها با هیچکدام از اسناد و منابع و تاریخنامههای ایرانی هماهنگی ندارد.
اینها نمونههایی از آشفتگیهایی است که منتشرکنندگان این کتابچه در ذهن نوجویان ایجاد کرده و نه تنها نظام قانونمند گاهشماری ایرانی را مخدوش کردهاند، بلکه اختلالهایی نیز در تقویم سنتی یزدگردی زرتشتی که در میان بسیاری از زرتشتیان ایران و عموم زرتشتیان هند و جهان رواج دارد، به وجود آوردهاند.
قدمت ۲۰ ساله این تقویم، دستکاریهای فراوان در گاهشماری ایرانی و زرتشتی نبود هیچگونه سامانه کبیسهگیری و تعریف مشخص از طول سال، مبدأ سالشماری ساختگی و نیز اختلافهای فراوان با دیگر زرتشتیان جهان باعث شده که زرتشتیان نیز چنین دستکاریهایی در قواعد سنتی و دینی را نادرست شمارند.
از این رو، زمان درست شب یلدا برابر با شامگاه ۳۰ آذر، جشن سده در ۱۰ بهمن و جشن سپندارمذگان (اسپندگان) در ۵ اسفند است.
آیینها و دیگر نامها
این جشن را با نامهای جشن برزیگران هم نامیدهاند. در روز اسپندگان چند جشن با مناسکی بهخصوص برگزار میشدهاست. نخستین آنان جشن مردگیران یا جشن مژدگیران بود که ویژه زنان بود. در این روز مردان برای زنان هدیه میخریدند و از آنان قدردانی میکردند. امروزه نیز بیشترین جنبهٔ مورد تأکید در اسپندگان قدردانی از زنان است. در زمان گذشته -چنانکه ابوریحان روایت کردهاست- عوام کارهای دیگری هم میکردند چون آیینهای جادویی برای دورکردن خرفستران. اما ابوریحان این آیینها را تازه و نااصیل خواندهاست.
منبع
-
ویکی پدیا
-
پایگاه پژوهشی آریابوم
-
زندهرود
بهمنگان
روز وهمن از ماه بهمن دومین روز از بهمن ماه باستان / ۲۶ دی خورشیدی بهمن از واژه اوستایی وهومن به معنی اندیشه نیک میباشد. وهمن یکی از امشاسپندان نزدیک به درگاه اهورامزدا میباشد. در این روز زرتشتیان از کشتن حیوانات سودمند و خوردن گوشت آنان خودداری مینمایند.
جشن بهمنگان در روز بهمن از ماه بهمن (دومین روز از بهمن ماه یاستانی) واقع میشود. بهمن از واژه اوستایی وهومن(Vohuman) به معنی اندیشه نیک میباشد، وهومن یکی از امشاسپندان نزدیک به درگاه اهورامزدا میباشد. اشوزرتشت برای دریافت پیامهای اهورایی از وهومن یاری میگیرد. پاسبانی چهارپایان سودمند در عالم جسمانی به این امشاسپند واگذار میشود. از این رو زرتشتیان در جشن بهمنگان یا بهمنجه که در روز بهمن از ماه بهمن واقع میشود از کشتار حیوانات سودمند و خوردن گوشت آنان خودداری مینمایند و برخی از زرتشتیان پرهیز از خوردن و کشتار را در تمام روزهای بهمن ادامه میدهند. این جشن حامی مردان درستکار میباشد. بهمن» برترین امشاسپند دین زرتشتی است. این واژه با «اندیشه نیک»، «منش نیک» و «خرد سپندینه»(خرد مقدس) برابر نهاده شدهاست. به راستی «بهمن» چه را میرساند و آیا میتوانیم به سادگی برای آن برابرهایی را- مانند آنچه گفتیم - بنهیم؟ آیا برای «بهمن» میتوان برابری یافت و به زبان و نوشته آورد ؟ در گاتها آمدهاست که اشوزرتشت به یاری مهین فرشته «بهمن» به پیامبری برگزیده شد. چگونگی برگزیده شدن اشوزرتشت به پیامبری، با همراهی بهمن امشاسپند، از شگفتیهای این کتاب اهورایی ست. بهمن در جهان مینوی نماد منش نیک اهورامزدا ست. و با اراده و خواست هموست که بهمن به اشوزرتشت رو میآورد و پیامبر را با گفتار و خواست اهورایی پیوند میدهد و اشوزرتشت میتواند با دلداده اش به گفت وگو بنشیند. بهمن به پیامبر راه مینمایاند تا نخست به داد و هنجار هستی - «اشا» - پی برد و این همراهی تا بدان گاه میرسد که اشوزرتشت سرچشمه یکتای هستی را مییابد و آنچنان به او دل میبندد که از زبان او سخن میراند و برای مردم سخنانی میسراید که تا آن زمان کسی نسرودهاست. در اوستا بهشت خانه بهمن خوانده شدهاست...و نیکوکاران در سرای بهمن (بهشت) به پاداش ایزدی میرسند. در نوشتههای پهلوی چون دینکرد وبندهش بهمن نخستین آفریده دادار است. اگر بخواهیم آموزشهای اشوزرتشت را به درستی دریابیم، نخست باید بهمن را بشناسیم. آیا بهمن همان خرد سپندینهاست، آیا همان منش پاک است، آیا اندیشه نیک است، آیا به منشی ست؟ آیا نجوییم او را، چرا که هرچه بیشتر بجوییم، کمتر خواهیم یافتش؟ به سرای دل برویم یا به ژرفای اندیشه، کجا در پی او باشیم؟ بار دیگر راه اشوزرتشت را پی گیریم، تا شاید راز «بهمن» را دریابیم: او نخست میپرسد و میجوید. همه جا و همه چیز را میکاود تا راز آفرینش و پدیدار شدن هستی را دریابد. کوششی خستگی ناپذیری دارد از برای جستن «چرایی بودن» و گشایش «رمز هستی» و «چگونه بودن» و چگونه «به بودن» و «به زیستن». پس گام نخست اندیشیدن است و پرسیدن و جست و جو کردن. نور و تابش اهورا داده در اندیشه اش میدرخشد، چرا که خواست او «دانستن» است. اندیشیدن با درخشیدن تابش خرد و با بینش همراه میشوند، و او را به جهان ناشناختهها میبرند و گام به گام هر آنچه را که میخواهد بداند، درمی یابد. هنوز دیو تاریکی و بی دانشی شکست نخوردهاست. کشمکش و نبرد برای به دست آوردن دانایی و آگاهی نمیتواند او را به زانو درآورد. او در خودش، اراده و اندیشه و بینش اهورا داده را میبالاند و میپروراند تا بدانجایی که سرچشمه و بن هنجار و داد چیره بر گیتی را پیدا میکند و «اشا» مینامدش. او در مییابد که بر هستی با این بزرگی و بهنجاری دادی چیرهاست و این داد آنچنان نیرومند و هوشمند است که همه هستی را در دست توانمند خود دارد و هیچ ارادهای نمیتواند از این توانایی سرپیچی کند، و تا جهان هست، اشا هم هست. تا اینجا، کشمکش با نادانی به پیروزی انجامیده و پیام آور توانسته به گشایش رمز یکی از رازهای بزرگ جهان هستی دست پیدا کند. به این پیدایش بسنده نمیکند. بازهم جست و جو میکند، تا اینکه این اشتهای سیری ناپذیر دانستن، این بار آتشی را در دلش میافروزد: «شادی یافتن»، با «دوست داشتن و مهرورزیدن به یافتهها» به هم میآمیزند و همراه هم میشوند و فروزههای این تازگی و سرزندگی برای اشوزرتشت به مانند راهی نو خود مینمایاند. این آتش درونی اندیشیدن را راهنماست و پرتوی تابناک این شادی به سان خورشیدی که تازه از پس ابرهای تیره و تار سر بر آورده، جایگاه اندیشه را گرمی میبخشد. و از این زمان است که دلدادگی و فرزانگی پیام آور آغاز میشود. به هر چه دست مییابد مهرش در دل جای میگیرد و به همه هستی با خرد و بینش و مهر و دوستی نگاه میکند. به هر جا چشم میاندازد رخ یار میبیند و دلداده میشود به هر آنچه که میبیند. در خود میکاود که این چه دگرگونیست؛«در اندرون من خسته دل ندانم کیست / که من خموشم و او در فغان و در غوغاست». یک تازگی در درونش روییده، همدلی و هماندیشی را در نهاد خویش مییابد که به تازگی با او همخانه شده، هر چند که تا کنون با هم بودهاند، و در کنار هم، ولی تا به این اندازه به هم نزدیک نشده بودند. او را«بهمن» مینامد و از این پس با نور او به کندوکاو راه میرود. تا دور دستها را میتواند ببیند. در خلوت، آنجایی که هیچ سخنی به گوش نمیرسد، آغاز گفتار اوست. بهمن او را به جایی میبرد سرشار از نور و سرور، به راز و نیاز با اهورامزدا. برای نخستین بار است که شادی با شکوه و بسیار بزرگی را در خود میبیند و این شادی و آتش درونی آنچنان گرمی به او میبخشد که به سخن میآید، و همه ناگفتنیهای زمان خود را میگوید و به خرسندی و شادی بی پایان و سرانجام به جاودانگی دست مییابد. بهمن را دوست میداریم، و بر میگزینیم و باور داریم که: سپیدی ازآن بهمن امشاسپند است. گل یاس سپید، نماد اوست. به همه جانداران مهر میورزد. روز پس از اورمزد است.... و آرزو کنیم که شادی جشن بهمنگان دل هایمان را به هم پیوند زند.
دیگان
دی به آذر روز از دی ماه برابر با 8 دی در گاهشماری ایرانی
واژه ی دی که در اوستا «دتهوش»(Dathush) یا «دزوه»(Daz-vah) می باشد به معنی دادار یا آفریننده و آفریدگار است که همیشه به مانند صفتی برای اهورامزدا آورده شده است.
واژه ی «دی» از مصدر «دا» آمده است که در اوستا و فارسی هخامنشی (پارسی باستان) و سانسکریت به معنی دادن، آفریدن، ساختن، و بخشیدن، است.
در پهلوی «داتن»(Datan) و در فارسی «دادن» شده است و «داتر»(Dater) که در پهلوی «داتار» و در فارسی «دادار» یا آفریدگار گفته می شود و در خود اوستا در آفرینگان گاهنبار بند 11 صفت دتهوش برای دهمین ماه سال بکار رفته است.
ابوریحان بیرونی درباره ی «دی» می گوید :
«... دی ماه، نخستین روز آن خرم روز است و این روز و ماه هر دو به نام خداوند است که «هرمز» نامیده می شود، یعنی حکیم و دارای رای و آفریدگار. در این روز عادت ایرانیان چنین بوده که پادشاه از تخت شاهی پایین می آمد و جامه ای سفید می پوشید و در بیابان بر فرش های سپید می نشست و دربان و یساولان را که شکوه پادشاه با آن هاست به کنار می راند و هر کس که می خواست پادشاه را ببیند، خواه دارا و خواه نادار بدون هیچ گونه نگهبان و پاسبان، نزد شاه می رفت و با او به گفتگو می پرداخت و در این روز پادشاه با برزگران می نشست و در یک سفره با آن ها خوراک می خورد و می گفت : من مانند یکی از شماها هستم و با شماها برادرم، زیرا استواری و پایداری جهان به کارهایی است که به دست شما انجام می شود و امنیت کشور نیز با من است، نه پادشاه را از مردم گریزی است و نه مردم را از پادشاه ...»
چهار جشن منسوب به «دی» یا «دادار»(خداوند - هرمزد) :
1- اورمزد و دی ماه در نخستین روز دی ماه
2- دی بآذر و دی ماه در هشتمین روز دی ماه
3- دی بمهر و دی ماه پانزدهمین روز دی ماه
4- دی بدین و دی ماه بیست و سومین روز دی ماه
که «کوشیار گیلانی» در «زیج جامع» این روزها را «دی جشن» می نامد
آذرگان
زمان برگزاری جشن آذرگان
در نُهمین روز از آذرماه که نام روز و ماه یکی میشود یعنی روز آذر در ماه آذر ، جشن « آذرگان » برگزار می شود.
انگیزه برگزاری جشن آذرگان
فرخندگی هم نامی روز و ماه به نام ایزد آذر و بزرگداشت جایگاه آن دراندیشه ایرانیان.
جایگاه آذر در فرهنگ ایران
آذر در اوستا « آتَر/ آتَرش» و در پهلوی « آتُر / آتَخش » و در فارسی امروز « آذر / آتش »است. آذر، ایزد نگاهبان آتش و فروزه اهورامزداست برای همین گاه او را در شمار امشاسپندان آورده اند. در فرهنگ ایران، آتش یکی از پدیدههای طبیعی ستودنی است چون گرمای زندگی را در کالبد دیگر پدیدههای هستی جاری می سازد و با نور خود که نشانی از آذر اهورایی است جان و دل یاران اهورامزدا را روشنایی می بخشد پس « سوی پرستش » اهورا مزداست و آتش پرستاران در آتشکده از آن پرستاری می کنند. جشن آذرگان از جشنهای ویژه آتش در فرهنگ ایران است که در ستایش آذر اهورایی برگزار می شود.
ایزد آذر در متنهای کهن
در بسیاری از متون کهن از آذر اهورایی یاد شده و جایگاه او ستوده شده است. برای نمونه در « یسنا، هات 62 » از آذر اهورایی با صفاتی چون « برازنده ستایش و نیایش » ، « گشایش بخش » و « پناه بخش » یاد شده است و از او شادکامی، زندگی دراز، آسایش همگانی، کامروایی و روشنایی خواستار شده اند. همچنین در « آتش نیایش » در ستایش آذر اهورایی آمده است: « درود بر تو ای آتش، ای برترین آفریده سزاوار ستایش اهورا مزدا ... به تو ای آتش، ای پرتو اهورامزدا ، خشنودی و ستایش آفریدگار و آفریدگانش برساد ، افروخته باش در این خانه ، پیوسته افروخته باش در این خانه، فروزان باش در این خانه ، تا دیر زمان افزاینده باش در این خانه، به من ارزانی ده ای آتش، ای پرتو اهورامزدا ، آسایش آسان، پناه آسان ، آسایش فراوان، فرزانگی، افزونی، شیوایی زبان و هوشیاری روان و پس از آن خرد بزرگ و نیک و بی زیان و پس از آن دلیری مردانه، استواری، هوشیاری و بیداری، فرزندان برومند و کاردان، کشورداری و انجمن آرا، بالنده، نیک کردار، آزادی بخش و جوانمرد، که خانه مرا و ده مرا و شهر مرا و کشور مرا آباد سازند و انجمن برادری کشورها و همبستگی جهانی را فروغ بخشند... »
آیینهای جشن آذرگان
در « فرهنگ جهانگیری » ، « برهان قاطع » ، « مروج الذهب مسعودی» و « المدخل فی صناعة احکام النجوم » از « کیا کوشیار ابن لبان شهری جیلی » این جشن را با نام « آذرخش » نوشته اند. ابوریحان بیرونی در « آثارالباقیه » درباره جشن آذرگان نوشته است: « روز نهم آذر، عیدی است که به مناسبت توافق دو نام " آذرجشن" می گویند و در این روز به افروختن آتش نیازمند است و این روز جشن آتش است و به نام فرشته ای که به همه آتشها موکل است نامیده شده. زرتشت امر کرده در این روز آتشکدهها را زیارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمایند ».
نیاکانمان آذرگان را روزی خجسته می دانستند و در خانهها و بامها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و خواندن نیایشها و گستردن سفره آیینی با خوراکیهای گوناگون در آتشکدهها که آذین بندی شده بودند، جشن می گرفتند. به هنگام جشن، بر آتش چوبهای خوش سوز و خوش بو می نهادند و آنگاه به مناسبت آغاز سرما، از آتش فروزان در آتشگاه، هر کس اخگری به خانه برده و آن آتش تا پایان زمستان در خانهها فروزان بود و نمی گذاشتند خاموش شود و آن را نیک فرجام و فرخنده می دانستند. یکی از نیایش هایی که در آذر روز هرماه و از جمله در آذر روز از آذرماه خوانده میشود « آتش نیایش » نام دارد که پنجمین نیایش از پنج نیایش « خرده اوستا » است. مسعود سعد سلمان، شاعر پارسی گوی، در قطعه هایی که برای نام ماههای ایرانی سروده، درباره « آذر ماه » می گوید:
ای ماه، رسید ماه آذر برخیز و بده می چو آذر
آذر بفروز و خانه خوش کن ز آذر صنما به ماه آذر
او همچنین درباره « روز آذر » گفته است:
ای خرامنده سرو تابان ماه روز آذر می چو آذر خواه
شادمان کن مرا به می که جهان شادمان شد به فر دولت شاه
گل ویژه جشن آذرگان
در کتاب پهلوی « بندهش » آنجا که « درباره چگونگی گیاهان » سخن به میان می آید، از میان گلها « آذریون» گل ویژه آذر معرفی شده و آمده است: « ... این را نیز گوید که هر گلی از آن امشاسپندی است؛ و باشد که گوید:... آذریون آذر را ... ». در متون فارسی گل آذریون را با نامهای دیگری همچون « آذرگون »، « گل آتشی » یا « گل آتشین » نیز نامیده اند چنان که امیر معزی ، صائب و واعظ قزوینی در اشعار خود آن را گلی با رنگ سرخ آتشین تصویر کرده اند و گفته اند که گرچه سرخ است اما گل سرخ نیست و خوش بو هم نیست. اما در برخی دیگر از منابع آن را گلی زرد دانسته اند. پس چنان که پیداست در زمانهای گوناگون نام « آذرگون » را بر گلهای مشابه نهاده اند. در همین مورد در لغت نامه دهخدا زیر واژههای آذریون و آذرگون آمده است: « گلی باشد زرد که در میان زغب و پرزی با ریشههای سیاه دارد و خوش بوی نیست و ایرانیان دیدار آن را نیک دارند و در خانه بپراکنند ( از قاموس ). چنان که در آذرگون گفته شد آذریون معرب آذرگون است و اقوال فرهنگ نویسان مانند شعرا در معنی آن نهایت مختلف و مضطرب است ، و آن را خیری و نوعی بابونه و سطردیقون و اقحوان و زبیده و کخله و گاوچشم و همیشه بهار و نوعی از شقایق و گل آفتاب پرست و امثال آن گفته اند. صاحب تحفه گوید: نباتی است میان شجر و گیاه بقدر ذرعی برگش بی زواید و نرم بقدر برگ جرجیر و با اندک زغبیت و گلهای او بزرگ و پهن و مدور و زرد و رخشنده و در وسط او برگهای ریزه ٔسیاه مایل به سرخی و به غایت خوش منظر و همیشه رو به آفتاب دارد و به حرکت او دور می کند... و تشویش اقوال مؤلف اختیارات بر ارباب بصر پوشیده نخواهد بود - انتهی . و از این تعریف روشن میشود که آذریون همان گل است که اکنون آفتاب گردان نامند : و آذریون از حسد رخسار آتش رنگ او رخ بزرآب فروشست و به سان غمگینان از اوراق گلناری چهره زعفرانی بنمود. ( تاج المآثر …)از امثله فوق و نیز از مندرجات فرهنگها و لغتهای طبی چنین مستفاد میشود که آذرگون را قدما به درستی نمی شناخته اند و یا این کلمه در امکنه و ازمنه مختلف معانی مختلف می داده است . از معانیی که برای این کلمه آورده اند همیشه بهار، خجسته ، قسمی از شقایق که اطرافش خیلی سرخ و وسطش نقطه سیاه دارد، لاله ، شقر، لاله ٔ دختری ، آردم ، گل آفتاب پرست ، گاوچشم ، خیری ، کحله و زبیده است و گفته اند نوعی از گل است که بعضی به سرخی زند و برخی به زردی ... ». و اما لامعی گرگانی ( از شاعران دوران ملکشاه سلجوقی ) نیز در ابیاتی آذرگون را با گلبرگ هایی زرد با میانه سیاه تصویر کرده است:
دو چشم خویش برافکن به چشم آذرگون در این زمان و بر آماق او گمار آماق
به چشم بر مژهٔ زرد اگر نکو نبود نکو بود سیه اندر میان چشم احداق
به این ترتیب اگرچه در برخی از فرهنگهای گیاهشناسی گاه « آذرگون » را به عنوانی صفتی برای گل هایی همچون شقایق، لاله، سیکلامن و همیشه بهار که به سرخی می گرایند، نیز به کار برده اند اما از آنچه در متون کهن فارسی درباره گل آذرگون یا آذریون برجای مانده چنین می توان نتیجه گرفت که این گلی است گرد و بزرگ با گلبرگهای زرد که گاهی نیز به سرخی می زند و با توجه به شواهد موجود به نظر این نگارنده آذرگون یا آذریون مورد اشاره در متون کهن ایرانی گونه ای از آفتابگردان یا همان « Sunflower » با نام علمی ( Helianthus annuus ) است که در اندازههای گوناگون و با رنگهای زرد یا سرخ یا ترکیبی از زرد و سرخ در طبیعت وجود دارد.
منابع
-
اوستا ( کهنترین سرودهای ایرانیان)، گزارش و پژوهش دکتر جلیل دوستخواه،انتشارات مروارید، تهران، 1375 خورشیدی.
-
بندهش، فرنبغ دادگی، گزارش و برگردان دکتر مهرداد بهار، انتشارات توس، تهران، 1385 خورشیدی.
-
فرهنگ اساطیر ایرانی بر پایه متون پهلوی، خسرو قلی زاده، نشر کتاب پارسه، تهران ، 1387 خورشیدی.
-
گاهشماری و جشنهای ایران باستان، هاشم رضی، انتشارات بهجت، تهران، 1380 خورشیدی.
-
فرهنگ رستنیهای ایران، دکتر هادی کریمی،انتشارات پرچم ، تهران ، 1381 خورشیدی.
-
گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی، دکتر بهرام گرامی،انتشارات سخن، تهران، 1386 خورشیدی.
-
لغت نامه، علی اکبر دهخدا، ج اول، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1372 خورشیدی.
-
نوشتاری از دکتر شاهین سپنتا در وبگاه ایران نامه
آبانگان
آبانگان یا آبان گان، همچون دیگر جشنهای سالانه به یادگار مانده از پیشینیان مان است که در آبان روز از آبان ماه (دهمین روز آبان باستانی) برابر با چهارم آبان در گاهشماری خورشیدی امروزین به جشن اش مینشستهاند.
آبان ایزدبانوی آبهای روی زمین و نگاهبان پاکی و بی آلایشی در جهان هستی است. اناهیتا در اسطورههای ایرانی، یکی از تابناکترین چهرهها و یکی از کارآمدترین نقش ورزان است و در اوستا، سرود بلند و زیبایی به نام آبان یَشت با خیال نقشهایی دل پذیر، ویژهٔ نیایش و ستایش اوست:
«... اوست بَرومندی که در همه جا بلند آوازهاست.
اوست که در بسیار فَرّه مَندی، همچند همهٔ آبهای روی زمین است.
اوست زورمندی که از کوه هُکَر به دریای فراخْ کرت ریزد. من -- اهوره مَزدا -- او را به نیروی خویش، هستی بخشیدم تا خانه و روستا و شهر و کشور را بپرورم و پشتیبان و پناه بخش و نگاهبان باشم .... »
در اسطورههای ایرانی گفته میشود که در این روز زَو پادشاه ایران بر افراسیاب پیروزی یافته و او را از سرزمین خویش راند و نیز در این روز پس از پنج یا هفت سال خشکی باران آمدهاست.
منبع
-
آبان یَشت، بندهای ۳- ۶ در اوستا، کهن ترین سرودها و متنهای ایرانی، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، چاپ نهم، جلد یکم، ص ۲۹۸
شهریورگان
شهریورگان یا آذر جشن از جملهٔ جشنهای دوازدگانهٔ سال ایران باستان بوده است و از شمار جشنهای آتش است. روز چهارم از هر ماه به نام شهریور میباشد و چهارم ماه شهریور جشن شهریورگان میباشد.
به موجب یزدانشناسی اوستایی شهریور میان امشاسپندان یا ملائک و ایزدان شش گانه از لحاظ مرتبت و مقام دومین است. نخست بهمن و دوم شهریور. این نام در اوستا خشتر وئیریه آمده که جزء اول به معنی کشور و پادشاهی و جزء دوم به معنی آرزو شده میباشد پس رویهم به معنی پادشاهی یا کشور آرزو شده و مجازاً به مفهوم عام از آن بهشت نیز اراده شده است.
چنانکه همهٔ امشاسپندان دارای دو وجه مینوی و زمینی هستند این امشاسپند در جهان مینوی نمایندهٔ قدرت و شهریاری مطلقهٔ اهورامزدا و در زمین نگاهبانی و سرپرست فلزات و جنگ ابزارها و سلاحها بدو محول است. ما نمی دانیم چرا شهریورگان از شمار جشنهای آتش به شمار میرفته است.
این جشن آتشهای خانگی محسوب می شد. مردم در خانهها آتش میافروختند و ستایش خداوند و شکر نعمتهای او میگزاردند. در خانهها اغلب میهمانی برپا کرده و خوراکهای متنوع و ویژه تدارک می بینند و به مناسبت تغییر هوا شب هنگام در بامها نیز آتش میافروزند اما متأسفانه بقایای این جشن نیز میان زرتشتیان فراموش شده و فقط برخی از خانوادههای قدیم در کرمان به گونهٔ محدودی این جشن را برگزار مینمایند.
منبع
-
رضی، هاشم. گاهشماری و جشنهای ایران باستان. تهران: انتشارات فروهر ۱۳۵۸
امردادگان
امردادگان روز هفتم امُرداد (امُردادروز در امُردادماه) در گاهشمار ایران باستان (و سومین روز اَمردادماه در گاهشماری فعلی ایران)، یکی از جشنهای دوازدگانهٔ سالیانه در روزهای همنامشدن روز و ماه است که ایرانیان، در هر زمان و هرجایی، آن را برای گرامیداشت منش و کُنش و خویشکاری امُرداد ( در گاهان زرتشت و اوستای پسین: اَمِرِتات به مفهوم بیمرگی/ جاودانگی) یکی از فروزههای ششگانهٔ خِرَد و دانش فرمانروا بر فرارَوَند هستی (نامبُردار و شناخته به اهورهمَزدا) است. امشاسپند جاودانگی امرداد همواره در کنار امشاسپند رسایی خرداد، نگهبان آب و گیاه هستند. ایرانیان از هزارههای گمشده و دور، این جشن فرخنده را برگزارکرده و ستوده و گرامی داشتهاند.
در یادگارهای کهن ایرانی،از این روز و جشن ویژهٔ آن، سخن بسیار گفتهشدهاست در متن پهلوی بُندَهِش، میخوانیم:
امُرداد بیمرگ، سَروَر گیاهان بیشمارست؛ زیرا او را به گیتی، گیاه، خویش است. گیاهان را رویانَد و رَمهٔ گوسفندان را افزاید؛ زیرا همهٔ دامها از او خورند و زیستکنند. به فِرَشکرد [ نوگردانی جهان و زندگی در پایان کار جهان به سالاری سوشیانت، رهانندهای از تبار زرتشت]، نیز "انوش" [خوراک بیمرگی] را از امرداد آرایند. اگر کسی گیاه را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه امُرداد [از او] آسوده یا آزَرده بُوَد...
با رویکرد به خویشکاری امرداد در جهان اَستومَند (جهان مادّی) که نگاهبانی از گیاهان روی زمین و سرسبز و باروَرنگاهداشتن آنهاست، و نماد جاودانگی و بیمرگی و جوانی همیشگی به شمارمیآید، مسعود سعد سلمان، چکامهپرداز سدهٔ پنجم هجری، میگوید:
روز مُرداد مُژده داد بدان که جهان شد به طبع، باز جوان.
و همچنین می گوید :
مرداد مه است سخت خرم مَی نوش پیاپی و دمادم
هریک از فروزههای دوازدهگانه که جشنهای همنامی روز و ماه برای گرامیداشت آنها برگزارمیشود، گل ویژهای دارد. گل ویژهٔ امُرداد، زنبق (چمبک) است.
در برگ ۲۵۰ برگردان فارسی آثارالباقیه ابوریحان بیرونی چنین آمده است که :
«… مرداد ماه که روز هفتم آن مرداد روز است و آن روز را به انگیزهٔ پیش آمدن دو نام با هم، جشن می گرفتند. معنای امرداد آن است که مرگ و نیستی نداشته باشد. امرداد فرشته ای است که به نگهداری جهان و آراستن غذاها و داروها که اصل آن از نباتات است و بر کنار کردن گرسنگی و زیان و بیماریها می باشد، کارگزاری یافته است…»
خیام در نوروز نامه می نویسد:
“مرداد ماه یعنی خاک، داد خویش بداد از بَرها ومیوهای پخته که در وی به کمال رسد و نیز هوا در وی مانند غبار خاک باشد و این ماه میانه تابستان بود و قسمت او از آفتاب، مر برج اسد را باشد. “
خیام به اشتباه به جای نام اَمرداد از واژه مرداد استفاده کرده است. این جشن سزاوار شادمانی و نشاط بی مرگی، امروز به غلط تحت نام مردادگان، در بین مردم رایج است. زیرا مرداد به معنی نیستی و مرگ است اما وقتیکه حرف الف در اول آن قرار می گیرد آن را نفی میکند و به بی مرگی و جاودانگی، تغییر معنی می دهد. زیرا امرتات در زبان اوستایی و امرداد در زبان پهلوی، از ششمین امشاسپندان و یکی از صفات اهورامزدا در گاتها است که دلالت بر بی مرگی و جاودانگی و زوال ناپذیری اهورامزدا دارد.
و در این باره در زراتشت نامه چنین سروده شده است:
چو گفتار خردادش آمد به سر همان گاه امرداد شد پیش تر
سخن گفت در باره رستنی که زرتشت گوید ابا هر تنی
نباید به بیداد کردن تباه به بیهوده بر کندن از جایگاه
کزو راحت مردم و چار پاست تبه کردن او، نه راه خداست
تیرگان
جشن تیرگان در تیر روز از تیرماه برابر با ۱۰ تیر در گاهشمار خورشیدی (برابر با ۱۳ تیر ماه گاهشمار زرتشتیان ایران باستان) برگزار میشود. این جشن درگرامی داشت تیشتر (ستارهٔ باران آور در فرهنگ ایرانی) است و بنا به سنت در روز تیر (روز سیزدهم) از ماه تیر انجام میپذیرد. در تواریخ سنتی تیرگان روز کمانکشیدن آرش کمانگیر و پرتاب تیر از فراز البرز است. همچنین جشن تیرگان به روایت ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه، روز بزرگداشت مقام نویسندگان در ایران باستان بودهاست. (آثارالباقیه، فصل نهم، بخش عید تیرگان).
آب پاشی
این جشن در کنار آب ها، همراه با مراسمی وابسته با آب و آب پاشی و آرزوی بارش باران در سال پیش رو همراه بوده و همچون دیگر جشنهایی که با آب در پیوند هستند، با نام عمومی «آبریزگان» یا «آب پاشان» یا «سر شوران» یاد شدهاست.
در گذشته «تیرگان» روز بزرگداشت نویسندگان و گاه به «روز آرش شیواتیر» منسوب شدهاست.
ابوریحان بیرونی و گردیزی در «زین الاخبار» ناپدید شدن یکی از جاودانان ایرانی یعنی «کیخسرو» را در این روز و پس از شستشوی خود در آب چشمهای دانستهاند.
جشن تیرگان بجز این روز در نخستین تیر روز از سال یعنی سیزدهم فروردین (سیزده بدر) و سیزدهم مهرماه (قالیشویان اردهال) نیز برگزار می شود.
ارمنیان ایران نیز در روز سیزدهم ژانویه آیین هایی برگزار می کنند که برگرفته و در ادامه جشن تیرگان است. در برخی مناطق مانند فراهان صدها سال است این جشن به شکل با شکوه در اول تیر برگزار میشود
فال کوزه
یکی دیگر از مراسم این جشن مانند بسیاری از جشن های ایرانی «فال کوزه»(چکُ دولَه) می باشد. روز قبل از جشن تیرگان، دوشیزه ای را برمی گزینند و کوزه سفالی سبز رنگ دهان گشادی به او می دهند که «دوله» نام دارد، او این ظرف را از آب پاکیزه پر می-کند و یک دستمال سبز ابریشمی را بر روی دهانه آن می اندازد آنگاه «دوله» را نزد همه کسانی که می برد که آرزویی در دل دارند و می خواهند در مراسم «چک دولَه» شرکت کنند و آن ها جسم کوچکی مانند انگشتری، گوشواره، سنجاق سر، سکه یا مانند این ها در آب دوله می اندازند. سپس دختر دوله را به زیر درختی همیشه سبز چون سرو یا مورد می برد و در آن جا می گذارد. در روز جشن تیرگان و پس از مراسم آبریزان، همه کسانی که در دوله جسمی انداخته اند و نیت و آرزویی داشتنه اند در جایی گرد هم می آیند و دوشیزه، دوله را از زیر درخت به میان جمع می آورد. در این فال گیری بیشتر بانوان شرکت می کنند و سال خوردگان با صدایی بلند به نوبت شعرهایی می خوانند و دختر در پایان هر شعر، دست خود را درون دوله می برد و یکی از چیزها را بیرون می آورد، به این ترتیب صاحب آن جسم متوجه می شود که شعر خوانده شده مربوط به نیت، خواسته و آرزوی او بودهاست.
دستبند تیر و باد
در آغاز جشن بعد از خوردن شیرینی، بندی به نام «تیر و باد» که از ۷ ریسمان به ۷ رنگ متفاوت بافته شدهاست به دست می بندند و در باد روز از تیرماه (۹ روز بعد) این بند را باز کرده و در جای بلندی مانند پشت بام به باد می سپارند تا آرزوها و خواسته هایشان را به عنوان پیام رسان به همراه ببرد. این کار با خواندن شعر زیر انجام می شود: تیر برو باد بیا غم برو شادی بیا محنت برو روزی بیا خوشه مرواری بیا
باورهای مردمی
در باورهای مردم، درباره جشن تیرگان دو روایت وجود دارد که روایت نخست همچنان که در بالا گفته شد مربوط به فرشته باران یا تیشتر می باشد و نبرد همیشگی میان نیکی و بدی است: در اوستا، تشتر یشت (تیر یشت)، تیشتر فرشته باران است که در ده روز اول ماه به چهره جوانی پانزده ساله در می آید و در ده روز دوم به چهره گاوی با شاخ های زرین و در ده روز سوم به چهره اسبی سپید و زیبا با گوش های زرین.
تیشتر به شکل اسب زیبای سفید زرین گوشی، با ساز و برگ زرین، به دریای کیهانی فرو می رود. در آنجا با دیو خشکسالی «اپوش» که به شکل اسب سیاهی است و با گوش و دم سیاه خود، ظاهری ترسناک دارد، روب رو می شود. این دو، سه شبانه روز با یکدیگر به نبرد برمی خیزند و تیشتر در این نبرد شکست می خورد، به نزد خدای بزرگ آمده و از او یاری و مدد می جوید و به خواست و قدرت پروردگار این بار بر اهریمن خشکسالی پیروز می گردد و آب ها می توانند بدون مانعی به مزرعه ها و چراگاه ها جاری شوند. باد ابرهای باران زا را که از دریای گیهانی برمی خواستند به این سو و آن سو راند، و باران های زندگی بخش بر هفت کشور زمین فرو ریخت و به مناسبت این پیروزی ایرانیان این روز را به جشن پرداختند.
روایت دیگر نیز درباره آرش کمانگیر اسطوره و قهرمان ملی ایرانیان است و اینکه میان ایران و توران سال ها جنگ و ستیز بود، در نبرد میان «افراسیاب» و «منوچهر»، شاه ایران، سپاه ایران شکست سختی می خورد؛ این رویداد در روز نخست تیر روی می دهد. سپاه ایران در مازندران به تنگنا می افتد و سرانجام دو سوی نبرد به سازش در می آیند و برای آنکه مرز دو کشور مشخص شود و ستیز از میان برخیزد می پذیرند که از مازندران تیری به جانب خاور (خراسان) پرتاب کنند هر جا تیر فرو آمد همان جا مرز دو کشور باشد و هیچ یک از دو کشور از آن فراتر نروند؛ تا در این گفتگو بودند، سپندارمذ (ایزدبانوی زمین) پدیدار شد و فرمان داد تیر و کمان آوردند. آرش در میان ایرانیان بزرگ ترین کماندار بود و به نیروی بی مانندش تیر را دورتر از همه پرتاب می کرد. سپندارمذ به آرش گفت تا کمان بردارد و تیری به جانب خاور پرتاب کند. آرش دانست که پهنای کشور ایران به نیروی بازو و پرش تیر او بستهاست و باید توش و توان خود را در این راه بگذارد. او خود را آماده کرد، برهنه شد، و بدن خود را به شاه و سپاهیان نمود و گفت ببینید من تندرستم و کژی ای در وجودم نیست، ولی می دانم چون تیر را از کمان رها کنم همه ی نیرویم با تیر از بدن بیرون خواهد آمد. آنگاه آرش تیر و کمان را برداشت و بر بلندای کوه دماوند برآمد و به نیروی خداداد تیر را رها کرد و خود بی جان بر زمین افتاد (درود بر روان پاک آرش و روان-های پاک همه ی سربازان ایرانی). هرمز، خدای بزرگ، به فرشته ی باد (وایو) فرمان داد تا تیر را نگهبان باشد و از آسیب نگه دارد. تیر از بامداد تا نیمروز در آسمان می رفت و از کوه و در و دشت می گذشت تا در کنار رود «جیهون» بر تنه ی درخت گردویی که بزرگ تر از آن در گیتی نبود؛ نشست.
آنجا را مرز ایران و توران جای دادند و هر سال به یاد آن جشن گرفتند.
منبع
-
جشن های آب، چاپ دوم، ۱۳۸۳ - هاشم رضی
-
تاریخ نوروز و گاهشماری ایران - عبدالعظیم رضایی
-
راهنمای زمان جشن ها و گردهمایی های ملی ایران باستان، چاپ دوم، ۱۳۸۷ - رضا مرادی غیاث آبادی
-
از نوروز تا نوروز - کورش نیکنام
-
فرهنگ فارسی برهان قاطع - خلف تبریزی
-
برگردان فارسی آثارالباقیه ی ابوریحان بیرونی - اکبر داناسرشت
خردادگان
زمان برگزاری: روز خرداد (ششمین روز ماه باستانی) از ماه خرداد (سومین ماه سال) برابر با چهارم خرداد در گاهشماری خورشیدی.
انگیزه برگزاری: فرخندگی هم نامی روز و ماه به نام امشاسپند خرداد و بزرگداشت جایگاه آن در اندیشه ایرانیان.
مفهوم امشاسپند خرداد: خرداد در اوستا «هـَئوروَتات» و در پهلوی «خُردات» یا «هُردات» به معنی رسایی و کمال است که در گاتها یکی از فروزههای اهورا مزدا و در اوستای نو نام یکی از هفت امشاسپند و نماد رسایی اهورا مزدا است. خرداد، امشاسپند بانویی است که نگهداری از آبها در این جهان خویشکاری اوست و کسان را در چیرگی بر تشنگی یاری میکند از این روی در سنت، به هنگام نوشیدن آب از او به نیکی یاد میشود. در گاتها، از خرداد و امرداد پیوسته در کنار یکدیگر یاد میشود و در اوستای نو نیز این دو امشاسپند، پاسدارنده آبها و گیاهان اند که به یاری مردمان میآیند و تشنگی و گرسنگی را شکست میدهند. در یسنا، هات ۴۷، آمدهاست که اهورامزدا رسایی خرداد و جاودانگی امرداد را به کسی خواهد بخشید که اندیشه و گفتار و کردارش برابر آیین راستی است.
امشاسپند خرداد در متنهای کهن: چهارمین یشت از یشتهای بیست و یک گانه اوستا، ویژه ستایش و نیایش امشاسپند بانو خرداد است که در آن یشت از زبان اهورا مزدا یادآور میشود که «... یاری و رستگاری و رامش و بهروزی خرداد را برای مردمان اشون بیافریدم...» و سپس تاکید میشود هر آن کس که خرداد را بستاید همانند آن است که همه امشاسپندان را ستایش کردهاست. در بندهش نیز درباره خرداد آمدهاست : «... ششم از مینویان، خرداد است؛ او از آفرینش گیتی آب را به خویش پذیرفت..» ، «... خرداد سرور سالها و ماهها و روزهاست [ یعنی] که او سرور همهاست. او را به گیتی، آب خویش است. چنین گوید: هستی، زایش و پرورش همه موجودات مادی جهان از آب است و زمین را نیز آبادانی از اوست...»
گل ویژه جشن خردادگان:در کتاب بندهش از گل سوسن به عنوان گل ویژه امشاسپند بانو «خُرداد» نام برده شدهاست: «... این را نیز گوید که هرگلی از آنِ امشاسپندی است؛ و باشد که گوید: ... سوسن خرداد را، ..» که بر این بنیان بهترین نماد برای جشن خردادگان گل سوسن است. معروفترین نمونههای گل سوسن نزد ایرانیان سوسن سپید یا سوسن آزاد است که به نام سوسن ده زبان یا سوسن گل دراز نیز شناخته میشود، همچنین یکی دیگر از گونههای نادر گل سوسن که بومی برخی مناطق شمالی ایران است ، سوسن چلچراغ نام گرفتهاست. در متن پهلوی «خسرو قبادان و ریدکی» بوی گل سوسن سپید، چون «بوی دوستی» توصیف شدهاست.
آیینهای جشن خردادگان: یکی از مهمترین آیینهای روز خرداد که در جشن خرادگان پررنگ تر میشود، رفتن به سرچشمهها یا کنار دریاها و رودها، تن شویی در آب و خواندن نیایشهای ویژه این روز همراه با شادی و سرور در کنار خانواده و دوستان بودهاست. نمونهای از سنتهای رایج در این روز را میتوان از سروده «دستور داراب پالن» موبد بزرگ پارسی در منظومه «فرضیات نامه» برداشت نمود که از آیینهای ویژه خرداد روز به «تن شویی»و«کندن چاه» و «نو کردن کاریز» اشاره میکند و در همین مورد در متن پهلوی «اندرز انوشه روان آذرپاد مهر اسپندان» یاد آوری شده که «در خرداد روز جوی کن». بر این پایه، در این روز توجهای ویژه میشده به نگهداری و نوسازی جایهایی که آب از آنها سرچشمه میگیرد و در آنجا جاری میشود چون چشمهها ، چاهها ، جویها ، کاریزها و رودها که با آب زندگی بخش خود، ادامه زندگی را در این کره خاکی برای زیستمندان امکان پذیر میکنند.
منابع
-
اوستا (کهنترین سرودهای ایرانیان)، گزارش و پژوهش دکتر جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید، تهران، ۱۳۷۵ خورشیدی.
-
بندهش، فرنبغ دادگی، گزارش و برگردان دکتر مهرداد بهار، انتشارات توس، تهران،۱۳۸۵ خورشیدی.
-
متون پهلوی، گزارش دکتر سعید عریان، کتابخانه ملی ایران، تهران، ۱۳۷۱ خورشیدی.
-
فرهنگ اساطیر ایرانی بر پایه متون پهلوی، خسرو قلی زاده، نشر کتاب پارسه، تهران ، ۱۳۸۷ خورشیدی
-
گاهشماری و جشنهای ایران باستان، هاشم رضی، انتشارات بهجت، تهران، ۱۳۸۰ خورشیدی
-
نوشتاری از دکتر شاهین سپنتا در وبگاه ایران نامه
جشن نوروز کهن ایرانی در خراسان بزرگ ایران ( افغانستان کنونی
جشن باشکوه و جهانی نوروز، در گذشته به مردم ایران بزرگ تعلق داشته است اما امروز با تغییرات سیاسی و جغرافیایی چشم گیر در منطقه ( و سلطه استعمار روس و انگلیس و در نتیجه پیدایش کشورهای کوچک از بطن ایران بزرگ ) این جشن باستانی ، به همه ایرانیانی تعلق دارد که امروزه در کشورهای افغانستان ، پاکستان ، هند ، تاجیکستان ، ارمنستان ، جمهوری آذربایجان ، کردستان عراق ، کردستان ترکیه ، جنوب ازبکستان ، ترکمنستان و برخی کشورهای همسایه دیگر پراکنده اند . از دیدگاه نژادی همه این مردمان یا ایرانیان آریایی هستند یا بخشی از ملت تاریخی ایران محسوب می شوند و فقط توطئه های بیگانگان از خاک آنان کشورهای ساختگی بنا نموده و موجب گردیده است که از پیکره ایران بزرگ دور بمانند .
گفته می شود که یکی از باشكوهترين مراسم نوروزی در شهر شیعه نشین مزارشريف بلخ در افغانستان، برگزار ميشود. مردم افغانستان اعتقاد دارند که برپایی جشن باستاني گلسرخ به درازای تاریخ بلخ باستان قدمت دارد. اين جشن را«ميله گلسرخ» نام نهادهاند، زیرا دشتهای بلخ در این فصل غرق گلسرخ شقایق ميشود.
در منابع مختلفی آمده است که مزار شریف کنونی، جایگاه آتشکده نوبهار بلخ و آرامگاه اشوزرتشت، پیامبر زردشتیان بوده که پس از چیرگی نیروهای «خالد بن ولید» بر این سرزمین، وی آن را ویران کرد و به جای آن، مسجدی بنا کرد. پس از چندی، با به خاک سپرده شدن علی بن ابیطالب بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب در محل کنونی روضه سخی، این مکان که به اعتقاد مردم، مکانی مقدس بود، مرکز برپایی جشنهای نوروزی شد.از این رو، مزار شریف، مركز برگزاري جشن گل سرخ است که همهساله با برافراشتن علم مبارك زيارت «سخي شاه اوليا»، آیینهای نوروزی آغاز میشود.
برخلاف ایرانیانی که در ایران زندگی می کنند و جشن نوروز در کنار خانواده و اقوام نزدیک، در خانه برگزار می شود، افغانی ها این جشن را در حضور هم وطنان خود در خیابان ها و کوچه های مزار شریف برگزار می کنند. هزاران نفر از سراسر افغانستان برای شرکت در این آیین ملی و دینی، خود را به مزار شريف ميرسانند.
به همین دلیل، شهریان مزار در این ماه، مهمانخانهها، مسافرخانهها، هتلها، رستورانها و چايخانهها را برای استقبال از مهمانان آماده ميکنند.
پارك «روضه»، جادهها و ساختمانهاي پيرامون آن تزيين و چراغان ميشود.
در شب سال نو هزاران زن و مرد، پير و جوان، كودك و بزرگ در پارك روضه زيارت سخي جمع ميشوند و شب را با خوشي و شادماني بيصبرانه در انتظار لحظه ورود نوروز و برافراشتن علم مبارك شاه اوليا به پايان ميرسانند. پس از آنکه سال نو تحویل شد، در ساعت 9 صبح، علم مزارشاه اوليا، در حالي كه با تكه های سبز پوشیده شده است، در مراسم رسمي و در ميان شور و هيجان هزاران نفر برافراشته ميشود. با بلند شدن بيرق، موزيك احترام نواخته میشود و توپهايي به رسم احترام شليك ميشود. خيل انبوهي از كبوتران سپيدبال زيارت سخي نیز در فضاي نيلگون آرامگاه پرشکوه شاه اوليا و بر فراز شهر مزار شريف به پرواز درميآيند. گاهي ریيس دولت یا یکی از مقامهای بلندپایه حکومت یا استاندار بلخ در مراسم حاضر میشوند. پس از سخنرانی و منقبت خوانی و دعای شکر، مسابقه سنتی «بزكشي» در دشت شاديان برگزار ميشود و تيم برنده در مراسمی شكوهمند، جام قهرماني را به دست ميآورد.
اگر در ایران، سفره هفت سین، چیده می شود، پس از تحویل سال در مزار شریف، زنان و مردان، كودكان و جوانان و سالمندان با سينيهاي هفتميوه و غذاهاي گوناگون در دست و لباسهاي تازه و رنگارنگ بر تن، در آغوش طبيعت و سبزهها به جشن و شادماني ميپردازند. آنان سفرههاي مشترك پهن ميكنند و غذاهاي خويش را مشتركا می خورند. البته پيش از صرف غذا به همديگر شادباش میگویند ودعاي شكر به جا میآورند.
در روز نوروز بسیاری از بیماران لاعلاج از گوشه و کنار افغانستان و حتی كشورهاي همسايه، به اميد شفايابي به شهر مزار شريف و زيارت شاه مردان رو ميآورند و در پاي علم جا ميگيرند.
با برافراشته شدن علم مزار سخي در روز نوروز، جشن گلسرخ تا چهل روز ادامه مييابد و در روز چهلم، علم پايين آورده ميشود.
گفته می شود که پیش از روی کار آمدن حکومت طالبان، هنرمندان سرشناس افغانستان مانند زندهیادان استاد غلامحسين، استاد سرآهنگ، استاد نتو، احمدظاهر، استاد صابر، استاد رحيمبخش و ديگر استادان موسيقي و خوانندگان محبوب و مردمی در جشن گلسرخ شرکت می کردند و به اجرای موسیقی میپرداختند
اردیبهشتگان
اردیبهشتگان یا گلستان جشن از جملهٔ جشنهای دوازدگانهٔ سال ایران باستان بوده است و از شمار جشنهای آتش است. روز سوم از هر ماه باستانی به نام اردیبهشت میباشد و بر اساس گاهشماری امروزین، دوم اردیبهشت خورشیدی، برابر با جشن اردیبهشتگان است.
به موجب یزدانشناسی اوستایی اردیبهشت دومین امشاسپند است. این نام در اوستا اشه وهیشته و یا ارتهوهیشته میباشد. جزء اول اشه یا ارته به معنی درستی و راستی و نظم و جزء دوم صفت عالی است به معنی بهترین پس رویهم به معنی بهترین راستی یا بهترین نظم و قانون میشود.
چنانکه همهٔ امشاسپندان دارای دو وجه مینوی و زمینی هستند این امشاسپند در جهان مینوی نمایندهٔ پاکی و راستی و نظم و قانون اهورایی و در زمین نگاهبانی آتش بدو محول است. در این مورد منظور از آتش نظم و داد و راستی و پارسایی است چون در آیهای از اوستا ملاحظه میشود که اهریمن با ظهور زرتشت میگریزد با فریادی این چنین که «زرتشت مرا بسوزانید با اشاوهیشه و از زمین براند مرا» که چون اهریمن نمایندهٔ بینظمی و آشوب و دروغ و ناپاکی است با آتش راستی و پاکی و داد و قانون گریزان میگردد.
خلف تبریزی آورده که در این روز نیک است به معبد و آتشکده رفتن و از پادشاهان حاجت خود خواستن و به جنگ و کارزار شدن.
منبع
-
رضی، هاشم. گاهشماری و جشنهای ایران باستان. تهران: انتشارات فروهر ۱۳۵۸
فروردینگان
فَروَردینگان یا فروردگ یکی از جشنهای ماهانهٔ زرتشتی است. روز برگزاری این جشن نوزدهم فروردین ماه است. فرودگ یا فروردینگان جشنی است برای یادبود درگذشتگان و از آنجا که در دین زردشتی، آیینهای سوگواری به اشکالی که میشناسیم، وجود ندارد، این مراسم به صورت جشن برگزار میشود و مردم روان درگذشتگان را هم در شادی خود شرکت میدهند.
جشنهای واجب و مستحب در ایران باستان
در ایران قدیم، به مناسبتهای گوناگون جشنی برگزار میشد و از آنجا که «جشن» نوعی عبادت به شمار میآمد، برگزاری آن رنگ و صبغه دینی به خود گرفته بود. در باورهای ایرانی، برخی از این جشنها، جشنهای واجب بود، مانند گاهنبارها که جشنهای سالگرد آفرینشهای ششگانه (آسمان، آب، زمین، گیاه، چارپای مفید و انسان) هستند و برخی جشنهای مستحب، مانند جشنهای برابری نام روز و ماه که جشنهای ماهانه خوانده میشود.
فرودردینگان یا جشن ماهانهٔ ماه فروردین
در گاهشماری زرتشتی هر روز ماه را با نام یکی از امشاسپندان و ایزدان میخواندند. در هر ماه، در روزی که با نام آن ماه همنام میشد، جشنی برگزار میکردند که برخی از این جشنها از عمومیت و اهمیت زیادی برخوردار بودند و تا امروز اعتبار و اهمیت خود را حفظ کردهاند، مانند جشن فروردینگان (۱۹ فروردین)، جشن تیرگان (۱۳ تیر)، جشن مهرگان (۱۶ مهر) و جشن اسفندگان (اسفند ۵). روز نوزدهم هر ماه «فروردین» نام دارد و نوزدهم فروردین جشنی برگزار میشد، به نام «فروردینگان» که به آن «فرودگ» نیز میگویند.
فروهر
فروردین به معنای فروهرها و ماه فروردین اصلاً ماه فروهرها و این جشن در تجلیل از فروهرهاست. فروهر (Frawahr) که صورت اوستایی آن فروشی (Fravashi) و صورت فارسی باستان آن فرورتی (Fra-vrti-) است، یکی از موجودات اساطیری ایران و از بحثانگیزترین آنهاست. هر انسانی از پنج عنصر تشکیل شدهاست:
-
روان
-
جان (اساس زندگی)
-
فروشی («خود» آسمانی او)
-
وجدان
-
تن
فروهر یا فروشی بخشی از وجود مینوی انسان است که روح محافظ اوست. هر بدی که آدمی بر زمین کند، بر «خود آسمانی او تأثیر نمیگذارد و فقط وجود زمینی انسان است که به سبب گناهانش در دوزخ رنج میبرد. به عبارت دیگر، فروهر روح پاسبان آدمی است که پیش از تولد وجود دارد و پس از مرگ نیز باقی میماند. روان پس از مرگ به فروشی خود میپیوندد. از آنجا که فروهرها یکسره پاکند، از یاوران نیروهای اهورایی به شمار میآیند و اهورامزدا را در نبرد با اهریمن یاری میکنند. آنان همچون «سواران دلاور نیزه به دست» به صف ایستادهاند و مانع فرار اهریمن از جهان روشنی میشوند که با زور در آن وارد شده بود.
در مورد معنای این کلمه نظرات گوناگون ارائه شدهاست. ظاهر کلمه از پیشوند «فرا» و بن فعلی «ور» و پسوند اسم مونثساز «تی» ساخته شدهاست. اما چون بن «ور» معانی گوناگونی در زبانهای باستانی ایران دارد، در مورد معنای این کلمه اختلاف نظر است. برخی ایرانشناسان معنای «گزینش» را برای آن در نظر گرفتهاند و با این معنی، فروهر آن بخشی از انسان است که توانایی گزینش میان خوب و بد را دارد. برخی دیگر «ور» را به معنای «پوشاننده، در برگیرنده» میپندارند و «فروهر» را «نگاهبان، پشتیبان» معنا میکنند. «ور» به معنای «آبستن کردن» نیز است و با این معنا، میتوان ارتباط فروهرها را با زاییدن توجیه کرد. چون در مراحل اولیه جامعه آدمی، باور مردم این بود که آنچه باعث آبستنی زنان میشود، ارواح نیاکان است. اما پیشنهادی که از همه معقولتر به نظر میرسد، عقیده بیلی (Bailey)، ایرانشناس بزرگ، است که این واژه را از بن «ورتی» (varti) به معنای «دلاوری» میگیرد و معتقد است فروهر نماینده روان پهلوانی در گذشته بود که مجسمه دلیری شناخته میشد. در این صورت، باید فرض کرد در میان ایرانیان رزمنده، روزگاری آیین پرستش پهلوان رایج بوده و بازماندگان، پهلوانان درگذشته را ستایش میکردند تا از نیروی پهلوانی بالقوه آنان کمک و مدد بگیرند. فروهرها را موجوداتی مونث و بالدار و جنگجو میدانستند که در آسمان زندگی میکنند. از اینرو، بسیار چست و چالاکاند تا در هنگام لزوم با سرعت و شتاب به کمک خویشان خود بشتابند. بازماندگان نیز با خیرات و خواندن دعا موجبات خشنودی خاطر آنان را فراهم میکردند.
عقیده به فروشی باوری پیش زرتشتی و متعلق به دوران آریاییهاست. در اساطیر هند نیز باوری مشابه، با نام پیتارا (Pitara) وجود دارد. و جشن مربوط به آنها را موکتاد (Muktad) مینامند. زمان بازگشت فروهرها به زمین نیز در نوروز و ماه فروردین با زمانی که در دیگر تمدنهای هند و اروپایی برای این واقعه قائل بودند (نیمه ماه مارس) تطبیق میکند. باوری که محکم و با قدرت به دین زرتشت راه یافت و کاملاً رنگ دینی به خود گرفت. در اوستا، قدیمیترین ذکری که از فروشیها شدهاست، در یسنای هفتهات است. گذشته از این، سرودی مفصل در اوستا در ستایش از فروشیها داریم به نام فروردین یشت که یشت سیزدهم و بلندترین یشت اوستا ست. در این یشت، هم عناصر بسیار کهن و هم عناصر زرتشتی به چشم میخورد و در آن، از فروهر همه پاکان و پادشاهان و پرهیزگاران مشهور یاد شدهاست. بیش از سیصد و پنجاه اسم در این یشت آمدهاست. «همه فروشیهای نیرومند، مقدس و نیک راستان را میستاییم، از گیه مرتن (کیومرث) تا سئوشینت (سوشیانس) پیروزگر» (یشت ۱۳، بند ۱۴۵). در مصائب و سختیها و ناخوشیها و بیم و هراس باید از فروهرهای نیکان یاد کرد و کمک خواست. فروهر هر یک از نامداران برای رفع بلای مخصوصی خوانده میشود، مثلاً فروهر جمشید برای رفع فقر و خشکسالی، فروهر فریدون برای رفع ناخوشی، فروهر گرشاسب علیه دشمن و دزد. فروشیها وظیفه توزیع آب را بر دوش دارند و از این منظر، همکار خرداد، امشاسپند موکل بر آب، هستند. همچنین در نبرد تیشتر، ایزد باران، با اپوش، دیو خشکسالی، یاریرسان تیشترند. فروهرها از پیکر گرشاسب نیز که تا هزاره اوشیدرماه در بیهوشی به سر میبرد، محافظت میکنند. همچنین ۹۹۹۹۹ فروشی مقدس از سه نطفه زردشت در آب دریاچه کیانسه مراقبت میکنند که فرزندان موعود زردشت (اوشیدر، اوشیدرماه، سوشیانس) از این نطفهها به وجود خواهند آمد. فروشیها در هنگام جنگ به یاری میشتابند و هنگام صلح کمک میدهند. فروشیها نیز چون ایزدان مورد احترام بودهاند. از فر و فروغ آنان است که زنان تخمه فرزندان را در زهدان میگیرند. از فر و فروغ آنان است که زنان آبستن فرزندان میشوند. از فر و فروغ آنان است که زنان باردار آسان میزایند.» (فروردین یشت، بند ۱۵). هنوز زردشتیان رسم دارند به هنگام ازدواج، فروشیها را ستایش و نیایش کنند.
جشن ده روزهٔ فروردگان یا جشن همسپثمیدیه
لازم به یادآوری است که ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه از هر دو جشن ماهانهٔ فروردینگان و از جشن ده روزهٔ جشن همسپثمیدیه، که از اشتاد روز (۲۶ اسفند) تا انیران روز (۳۰ اسفند) و پنج روز گاتا یا همان پنجه دزدیده (پنج روز اول فروردین) برگزار میشده با نام فروردگان یاد کرده است.
جشن فروردگان یا جشن همسپثمیدیه، مربوط به فروشیها از آخرین گاهنبار شروع میشد. در دوران باستان، فروردگان جشن فروهرها بود و ظاهراً در آن هنگام ده روز و ده شب برگزار میشد. بعدها جشن همسپثمیدیه به یادبود آفرینش انسان تخصیص یافت. جشنهای نوروزی و ماه فروردین با فروهرها پیوند خوردهاست، چون عقیده بر این است که در این ایام سال، فروهرها به زمین فرود میآیند و به خانههای سابق خویش میروند. پس مردم باید برای پیشواز آنان خانه را پاکیزه کنند، برای هدایت آنان آتش بیفروزند و در این روزها، بویهای خوش در آتش نهند و روانها را ستایش کنند و اوستا بخوانند تا روانها آسایش داشته باشند و با شادی و نشاط باشند و برکت ارزانی دارند. در این روزها، به هیچ کاری نباید دست زد، مگر انجام وظایف و کار نیک تا اینکه فروشیها با رضایت خاطر به جایهای خویش برگردند و خوبی بخواهند و در پایان جشن، روانها را بدرود میگویند.
مراسم جشن فروردینگان
در روز نوزدهم فروردین، روز جشن فروردینگان مراسم خاصی در بزرگداشت این موجودات مینوی و در بعدی گستردهتر، در بزرگداشت روان درگذشتگان برگزار میشد که هنوز در میان هموطنان زردشتی، بخصوص در یزد، با تشریفات خاصی برگزار میشود. در این جشن که امروزه بیشتر به جشن فرودگ (احتمالاً از فروردگ، «فرورد» صورت فارسی فروشی) معروف است، زردشتیان سر مزار درگذشتگان خود (در تهران به قصر فیروزه، گورستان زردشتیان) میروند و برای خشنودی روانها عود و کندر آتش میزنند و گل و گیاه و میوه و شمع و لرک بر سر مزار میگذارند. لرک مخلوطی است از هفت میوه خشک خام از قبیل پسته خام، بادام خام، فندق خام، برگه، انجیر خشک، خرما، توت. ترکیبات لرک به مناسبتهای مختلف تغییر میکند. لرک مراسم درگذشته با لرک مراسم عروسی و سدرهپوشی متفاوت است. در لرک شادی، پسته و بادام و فندق بو دادهاست، انجیر و خرما و توت ندارد و نقل هم حتماً به آن اضافه میشود. معمولاً برای مراسم عقد (گواگ گیران)، لرک را داخل تور بستهبندی و بعد از مراسم بین نزدیکان توزیع میکنند.
در جشن فرودگ، هفت موبد وارد میشوند و مینشینند. لرکها را در چادرشبهایی میریزند و جلو موبدان میگذارند. چند «موبدیار» هم حضور دارند. موبدان شروع به اوستاخوانی میکنند، بیشتر هم سرودهایی از فروردین یشت میخوانند و به این ترتیب، لرک را تبرک میکنند. سپس، موبدیاران چادرشبها را به کمر میبندند و لرک را بین مردم تقسیم میکنند. اگر کسی هم نذری دارد، در این روز نذرش را میان مردم پخش میکند. این مراسم در واقع گونهای دعا یا در اصطلاح مسلمانان، فاتحه دسته جمعی برای شادی ارواح درگذشتگان است. در یزد، این مراسم از ساعت چهار بعدازظهر نوزدهم فروردین به طور مفصل برگزار میشود، اما در تهران به دلیل مشغلههای روزانه مردم، همه نمیتوانند در یک ساعت مشخص یک جا جمع شوند. از اینرو، مراسم چند سالی است که منسجم برگزار نمیشود و هر زردشتی هر ساعتی از روز مذکور که توانست، برای زیارت قبور به قصر فیروزه میرود.
منابع
-
آموزگار، ژاله؛ تاریخ اساطیری ایران، تهران: سمت، ۱۳۷۴.
-
بویس، مری؛ تاریخ کیش زرتشت، ج ا، ترجمه همایون صنعتیزاده، تهران: توس، ۱۳۷۴.
-
بویس، مری؛ زردشتیان، باورها و آداب دینی آنها، ترجمه عسکر بهرامی، تهران: ققنوس، ۱۳۸۱.
-
پورداود، ابراهیم؛ یشتها، ج ا، تهران: اساطیر، ۱۳۷۷.
-
کریستین سن، آرتور؛ نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایرانیان، ترجمه ژاله آموزگار – احمد تفضلی، تهران: نشر چشمه، ۱۳۷۷.
-
ویدنگرن، گئو؛ دینهای ایران، ترجمه منوچهر فرهنگ، ویراسته آرزو رسولی، تهران: آگاهان ایده، ۱۳۷۷.
-
هینلز، جان؛ شناخت اساطیر ایران، ترجمه ژاله آموزگار – احمد تفضلی، تهران: نشر چشمه و کتابسرای بابل، ۱۳۷۱.
-
برگرفته از نوشتاری از آرزو رسولی در وبگاه مؤسسه گفتگوی ادیان (برداشت آزاد
جشن های ایران
فروردین:
-
1- جشن نوروز ، جشن سال نو
-
4- جشن نخستین چهارشنبه سال
-
6- روز امید و روز شادباش
-
10- جشن آبانگاه
-
13- جشن سیزده بدر
-
17- سروش روز،جشن سروشگان
-
19- فروردین روز،جشن فروردنگان
اردیبهشت:
-
2- جشن گیاه آوری
-
3- اردیبهشت روز، جشن اردیبهشتگان
-
10- جشن چهلمین روز نوروز
-
15- جشن میانه بهار،جشن باربد،روز پیام آوری زرتشت
خرداد:
-
1- ارغاسوان ، جشن گرما
-
6- خرداد روز،جشن خردادگا
تیر:
-
1- جشن آب پاشون،جشن آغاز تابستان
-
6- جشن نیلوفر
-
13- تیر روز، جشن تیرگان
-
15- جشن خام خواری
مرداد:
-
7- مرداد روز، جشن مردادگان
-
10- جشن چله تابستان
-
15- جشن میانه تابستان
-
18- جشن می خواره
شهریور:
-
1- جشن خنکی هوا
-
3- جشن کشمین
-
4- شهریور روز، جشن شهریورگان – عروج مانی
-
8- جشن خزان
-
15- بازار جشن
-
31- جشن پایان تابستان
مهر:
-
1- جشن میتراکانا – سال نو هخامنشی
-
13- تیر روز، جشن تیرروزی
-
16- مهر روز، جشن مهرگان
-
21- جشن رام روزی،جشن پیروزی کاوه و فریدون
آبان:
-
10- آبان روز،جشن آبانگان
-
15- جشن میانه پاییز
آذر:
-
1- آذر جشن
-
9- آذر روز، جشن آذرگان
-
30- جشن شب یلدا
دی:
-
1- روز میلاد خورشید، جشن خرم روز،نخستین جشن دیگان
-
5- بازار جشن
-
8- دی به آذر روز، دومین جشن دیگان
-
14- سیر سور، جشن گیاه خواری
-
15- جشن پیکرتراشی، دی به مهر روز، سومین جشن دیگان
-
16- جشن درامزینان، جشن درفش ها
-
23- دی به دین روز، چهارمین جشن دیگان
بهمن:
-
1- زاد روز فردوسی
-
2- بهمن روز، جشن بهمنگان
-
4- شهریور روز، آغاز پادشاهی داراب (کوروش)
-
5- جشن نوسره
-
10- آبان روز، جشن سده، آتش افروزی بر بام ها
-
15- جشن میانه زمستان
-
22- جشن بادروزی
اسفند:
-
1- جشن اسفندی
-
5- اسفند روز، جشن اسفندگان،گرامیداشت زمین و بانوان- جشن برزگران
-
10- جشن وخشنکام
-
19- جشن نوروز رودها
-
20- جشن گلدان
-
24- چهارشنبه سوری
-
25- فروردگان- پایان سرایش شاهنامه فردوسی
-
29- جشن پایان زمستان- زادروز زرتشت – جشن اوشیدر ( نجات بخش ایرانی)
جشن مهرگان
مهر روز از ماه مهر برابر با ۱۶ مهر در گاهشماری ایرانی می باشد.
به مناسبت برخورد روز مهر و ماه مهر در این روز ،مطابق معمول هر ماه پس از برخورد روز و ماه هم نام، جشنی موسوم به جشن مهرگان برگزار می شود.
مهر شانزدهمین روز از هر ماه در گاهشماری اوستایی است و ماه هفتم هر سال ،که با آگاهی از سی و یک روزه بودن ماه های کنونی در نیمسال نخست بهار و تابستان ، جشن مهرگان برابر با دهم مهر ماه در گاهشمار نوین می باشد.
روزهاي ماه در ايران باستان داراي نام خاص بودند كه روز شانزدهم هر ماه روز مهر بود. بنابراين روز مهر در ماه مهر (شانزدهم) مهمترين روز آيين هاي مهرگان بوده است. آيين هاي مهر (جشن مهرگان) پس از نوروز مهمترين جشن های ملي ايرانيان بوده است كه نوروز با بهار و شكوفه و نويد بركت آغاز مي شد و مهرگان به خاطر پايان جمع آوري محصول و آغاز شش ماهه شب های طولانی تر و سرما.
در گذشته جشن مهرگان شش روز به درازا می انجامید. از روز شانزدهم مهر (روز مهر – مهرگان کوچک یا عمومی) آغاز و به روز بیست و یکم (روز رام – مهرگان بزرگ یا خاصه) پایان می یافت.
هزاران سال است که نوروز، مهرگان و سده در کنار یکدیگر همانند سه پایه ای استوار، پاسبان فرهنگ ایرانی بوده اند و برگزاری همین آیین های ساده ولی زیبا، همدلی ایرانیان را به همراه داشته است. جشن هایی که افزون بر شادمانی به گونه ای آبادانی را نیز برای مردمان به ارمغان می آورد. در آغاز (مهر پشت) آمده که (مهر) از آفریده های اهورامزداست که برای نگاهبانی از پیمان مردم گماشته شده است و (مهر) از این رو فروغ و روشنایی است تا هیچ چیز از او پوشیده نماند و در سراسر جهان آنچه از راست و دروغ می گذرد و یا پیمانی شکسته می شود نزد داد آشکار باشد. (مهر) خورشید نیست بلکه (مهر) ایزد روشنایی و فروغ است. |
جشنِ نوگردانی ِ جهان و زندگی و آیین ِ نمادین ِ رستاخیز
جشن آغاز بهار و سال نو ِ ایرانی، این آیین کهنْ بنیاد و هزاران ساله، در سنجش با جشن ها و آیین های گردش ِ سال در میان ِ دیگر قوم ها و ملّت ها از یگانگی ی چشم گیری برخوردارست که بدان برتری می بخشد و آن را فراتر از یک جشن ساده ی ملّی می بَرَد و دَرون مایه ای بَشَری و جهانی و حتّا سرشت و مفهومی کیهانی را در نَماد پردازی هایش جلوه گر می سازد. این رویداد نَمادین و اسطوره وار را نمی توان به منزله ی یک عید عادی تلقّی نمود و با نگاهی برون نگر و در چهارچوب تنگ ِ جشن و سرورهای خانوادگی و دید و بازدیدهای چند روزه خلاصه و تعریف کرد.
برای راه یابی به هزارتوهای این سنّت ِ دیرپای ِ هزاره ها و دریافت ِ درست نَمادها و رازواره های آن، ناگزیر باید به پژوهشی ژرف در پیشینه و پُشتوانه های آن پرداخت و گنجینه های کهن را کاوید و لایه به لایه دید و بَررَسید.
در گاهان ِ پنجگانه ی ِ زرتشت و نیز در سرودها و متن های ِ نواوستایی -- این کهن ترین یادمان های بازمانده از نیاکان مان -- اشاره ی روشنی به آیین های ویژه ی نوروزی به چشم نمی خورد؛ امّا در برخی از نیایش سرودها و ستایش نامه هایی که این گنج شایگان فرهنگی فراگیر ِ آنهاست، می توان ردّ ِ پای پاره ای از کُنِش های ایرانیان به هنگام بَرگُزاری ی ِ این آیین ها را بازجُست و ریشه ها و خاستگاه های اسطورگی و سرشت فرهنگی ی آنها را بازشناخت. در بخش َیشت ها، در سرود بلندی به نام فَروَردین یَشت، گزارش شورمَندانه و رازگُشایانه ای از کارکرد و نَقش وَرزی ی َفروَردها (/ فَرَوَشی ها / فَرَوَهرها) ی ِ نیاکان و بازگشت میهمان وار و ناپدیدار آنها به جهان اَستومَند (جهان مادّی/ گیتی) و گذران ِ ده روزه شان در خانه و کاشانه ای که روزگاری در آن می زیسته اند و در کنار گرامیان و دلبندان ِ دودمان، به وصف درآمده است که شرح ِ روشن تر و گویا تر و رساتر آن را در دفترهای ِ بازمانده از ادب ِ فارسی ی ِ میانه ( / پهلوی) و نیز در پاره ای از کتاب های کهن ِ فارسی ی ِ دَری می خوانیم. از آن میان، ابوریحان بیرونی پژوهنده و دانشمند بلندآوازه در سده ی پنجم هجری در کتاب مشهور خود آثارُ الباقیِه عَن ِ القُرون ِ الخالیِه به گستردگی در این باره سخن می گوید و در جُستار خود برای شناخت رمز و راز این آیین ها و کنش های فرهنگی ی دیرینه، نه تنها گنجینه های کهن را می کاود و درهای آنها را به روی خوانندگان اثر گرانبارش می گشاید؛ بلکه از تداوم سُنّت های دیرینه در روزگار خود نیز خبر می دهد و آشکارا می گوید که مردمان دورانش، همچنان پذیرای میهمانان مینَوی ی ِ نوروزی اند و با همه ی توش و توان خویش می کوشند تا با پاکیزه گردانی و نوسازی ی همه ی افزارها و دست مایه های زندگی و آراستن و پیراستن خانه و کاشانه، انگیزه ی خشنودی و سرافرازی ی آن ارجمندان شوند که خویشکاری ی ِ بزرگ ِ هستی شناختی شان نَقش وَرزی در کار ِ نوکردن ِ جان و جهان و زندگی در نمایش ِ سالیانه و مُکاشفه وار ِ (Apocalyptic) رستاخیزست. در رساله ی نوروزنامه نسبت داده به حکیم عمر خیّام نیز با همین نگرش روشنگرانه به پیشینه ی نوروز و سویه ها و ویژگی های آیین های آن رو به رو می شویم و به بخش دیگری از رمز و رازهای آن پی می بریم.
جشن فروردینگان
نخستین جشن ماهانه در سال جشن فروردینگان نامیده می شود.
نوروز و آغاز سال نو، مناسبتهای جداگانهای هستند که با یکدیگر همزمان شدهاند.
در سُغد باستان (و امروزه در میان ارمنیان) از نوروز با نام «نوسَرد»، «نَوَسَرد» و «نوسَرِد» یاد میشده است که به مانک «سال نو» میباشد.
در زبان اوستایی نیز «سَرذَه» به مانک سال خورشیدی است. در بدخشان با نام «شگون بهار»، در شُغنان (تاجیکستان در کنارهی رود «پنج») به نام «خِدِر ایام» (بزرگترین روزها) و در بابل باستان و در نخستین روز ماه «نیسان» بنام جشن «اَکیتو»(سومری «زَگموگ») شناخته میشده است.
با شکوهترین مراسم نوروزی، امروزه با نامهای «سِیرلاله»(جشن گل لاله)، «جَندَه بالا»(بالا کردن دَرَفش) در شهر مزار شریف افغانستان کنونی (آریانای باستان) و در نزدیکی بلخ کهن، همراه با برافراشتن درفشی برگرفته از درفش کاویانی ایران، برگزار میشود.
نوروز بزرگترين جشن ملى ايرانيان سابقه اى هزاران ساله دارد.
جشن نخستین چهارشنبه سال .
این جشن در نخستین چهارشنبه سال برگزار می گردیده است.
جشن زادروز زرتشت (روزخرداد از فروردين ماه/۶فروردين خورشيدي) .
در چنين روزي در زمان فرمانروايي لهراسب اشو زرتشت از مادرش دُغْدو(دختر فْريْ هيمْ رَوا از خاندان اشراف و مذهبي) زاده شد. پدر او پوروشسب از دودمان سْپَنتْمان و معروف به دانش و اشويي بود. اشو زرتشت سومين فرزند از پنج فرزند پسر پدر و مادرش بود. او را با توجه به خاندان پدرش زرتشت اسپنتمان نام نهادند.
اشو زرتشت آموزش هاي نخستين را از پدر و ديگر دانشمندان نامدار شهر خود آموخت. نوشته شده است كه او ذهني تيز و روحيه اي كنجكاو داشت و در پانزده سالگي همه ي دانش زمان خود را آموخته بود.
پس از پانزده سال بررسي و تفكر درباره آفرينش و موشكافي در آن چه كه از استادان آموخته بود، بينش اشو زرتشت به آن جا رسيد كه بداند خدايان پنداري نادرست، و تنها يك آفريننده وجود دارد كه همه هستي ها از اوست. سرانجام، او در سن سي سالگي در روز خورداد و فروردين ماه در زمان گشتاسب كياني از جانب اهورامزدا به پيامبري برگزيده شد.
جشن سیزده بدر (روز تير از فروردين ماه /۱۳فروردين ماه خورشيدي).
فروردین ماه نیز که هنگام جشن و سرور و شادمانی و زمان فرود آمدن فروهرها است. و تیر روز از این ماه نخستین تیر روز از سال می باشد در میان ایرانیان باستان بسیار گرامی بوده و پس از دوازده روز جشن که یادآور دوازده ماه سال است، روز سیزدهم را پایان رسمی روزهای جشن نوروز می دانستند و با رفتن به کنار جویبارها و باغ و صحرا و شادی کردن در واقع جشن نوروز را با شادی به پایان می رساندند و به قول امروزی ها «حسن ختامی بود بر بزرگ ترین جشن سال».
جشن سروشگان (سروش روز از فروردین ماه برابر با ۱۷ فروردین) .
هنگام جشن «سروشگان» يا جشن «هفدهروز» در ستايش «سْـرَئوشَـه» یا «سروش»، ايزد پيام آور خداوند و نگاهبان «بيداری»؛روز گراميداشت «خروس» و به ويژه خروس سپيدكه از گرامی ترين جانوران،در نزد ايرانيان به شمار می رفته و به سبب بانگ بامدادی، نماد سروش دانسته شده است.
جشن نیایش شاه ورهرام ( ورهرام روز از فروردین ماه برابر با ۲۰ فروردین ) .
در گاهشماری ایرانی ورهرام به مانک پیروزی و ورهرام ایزد ، به مانک «پیروزی قابل ستایش»است٬نیز می باشند.
نگاه تاریخی – استورهای به سه جشن بزرگ آتش در زمستان
هنگامیکه دروغکار به آزار من کمر میبندد کهرا ای خدای دانا جز آتش و منش خود برای نگهداری من گماردهای؟ از پرتو این دو فروزه روشنایی و دانایی است ای خدا که آیین راستی بهکار بسته میشود .نهاد مرا از این آیین آگاه ساز » گاتها- یسنا ۴۶ - بند ۷
از ارزشمندی آتش نزد ایرانیان بارها سخن گفته شده اما کمتر به این نکته توجه شده که چرا آغاز و میان و پایان زمستان (یا بهتر است بگوییم زمستان باستاني که از آغاز آبان ماه بوده) همواره جشنی به نام آتش برگزار میگردیده (آذرگان –سده – گهنبار همسپتمیدیم) که البته به تک تک آنها جداگانه پرداختهميشود. اما پيوستگي این سه جشن کمتر كنكاش شده است. در این نوشتار تلاش برآن بوده تا زاویه پنهانی از این پيوستگي آشکار شود .
بنابر روایتهای پهلوی از استورههای زندگی اشوزرتشت که نیک میدانیم همگی ریشه در حقایقی ژرف دارد میدانیم فره اشوزرتشت از پیش اورمزد به روشنی بی پایان و از آنجا به خورشید و از خورشید به ماه و از ماه به ستارگان و از آنجا به آتشی که در خانه زو ییش مادر مادر زرتشت میسوخت پیوست و این در لحظهای بود که او دغدو مادر زرتشت را به دنیا میآورد .داخل شدن فره در وجود دغدو درخشندگی ويژهاي بدو بخشید... دیوان برای دشمنی با آن فره ۳ آفت زمستان بیماری و دشمنان ستمگر بر دغدو فرو فرستادند...
«شادی» و آیینهای آن
شادی»؛ نیروی روانی و جسمی انسان را افزایش میدهد. « شادی» در افزودن کارآیی و نیک گرداندن روان میتواند برهمکنش شگفتانگیزی داشته باشد. شاد کردن مردمان از دشواریهای پایهای روانشناسی نوین است. چند سالی بیشتر نیست که پژوهشگران زمینهی روان و اعصاب به این باور رسیدهاند که خندیدن و شادیکردن پایههای اندیشه و زندگی انسان را دگرگون کرده، تازگی، شادابی، استواری، دلیری و تنـدرستی در تن و روان میآفریند و آرامش و خویشکاری درونی برای بهتر زندگی کردن به همراه میآورد.
پیشرفت در دانش روانشناسی، انسان اندیشمند امروزی را به این باور رسانده که ژرفای روان انسان به شادی نیاز دارد و جوشش برآمده از شادی، سرچشمهی جوششهای دیگر، بهمانند فراگیری بهتر، کارکرد باارزشتر، زندگی زناشویی پیروزمندانهتر، تندرستی و از همه بالاتر، خرسندی از زندگی است، چیزی که در جهان امروز همه در پی آن هستند و کمتر مییابند
گاهشمار آریایی

1 مهر
جشن میترا، سال نو هخامنشی، روز شکوفه ها،
13مهر
جشن تیره روزی،
16 مهر
جشن مهرگان،
21 مهر
جشن رام روزی، پیروزی کاوه و فریدون،
7 آبان
پایه گذاری حقوق بشر، روز بزرگداشت کوروش
10 آبان
جشن آبانگان،
15 مهر
جشن میانه پائیز