ایرج میرزا

ايرج ميرزا نامدار به جلال الملک، از نوادگان فتحعلی شاه، فرزند غلامحسين ميرزا، شاعر دربار مظفرالدين ميرزا در دوران وليعهدی بود. در تبريز زاده شد. در دوران کودکی و نوجواني، زير نظر پدر و آموزگار سرخانه، زبان و ادبيات فارسی و مقدمات زبان عربی و فرانسه را آموخت . از سال های نوجوانی شعر می سرود . نخستين شعرهايش را در ستايش امير نظام گروسي، پيشکار وليعهد که خود اهل ادب بود ، سرود. ايرج به تشويق امير نظام، زبان فرانسه را در مدرسه دارالفنون تبريز آموخت. در 19 سالگی پدرش را از دست داد و اداره خانواده را به دوش گرفت. مدتی نيابت مدرسه دارالفنون تبريز را به عهده داشت.

بنا به رسم زمان، پيشه پدر را در پيش گرفت و مدتی به عنوان فخرالشعرا، جانشين پدر بود. پس از انقلاب مشروطيت، دربار مظفرالدين شاه را ترک کرد و به خدمت دولت درآمد. به سبب پيشه خود در شهرهای گوناگون به کارهای اداری پرداخت. در اين سال ها با شاعران همزمان خود از جمله اديب نيشابوري، دهخدا، بهار، عارف قزوينی و مرزاده عشقی آشنا شد. موضوع اشعار ايرج در اين دوره، افشای خودکامگی زمامداران، به مسخره گرفتن خرافه و پندارهای واهی و هجو رياکاری است. پس از برپايی حکومت مشروطه وزارت معارف از شاعران خواست تا شعرهايی سازگار با وضعيت نو برای کتاب های درسی بسرايند.

ايرج ميرزا، شعرهايی با درونمايه اخلاقي، بزرگداشت مقام پدر و مادر و گسترش ادب و ميهن دوستي، برای کتاب های درسی سرود. اين شعرها که زبانی ساده و روان داشتند، سالها برای آموزش کودکان در کتاب های درسی به چاپ رسيدند. قطعاتی مانند ما که اطفال اين دبستانيم، گويند مرا چو زاد مادر، پسر رو قدر مادر بدان از جمله اين شعرها هستند. او همچنين شماری از حکايت ها و نوشته های شاعران فرانسوی از جمله قطعه روباه و کلاغ را به فارسی برگرداند و به شعر درآورد. از ايرج ميرزا ترجمه ای نيز به جای مانده است که تاريخ شواليه دنکيشت نام دارد. ايرج از شاعران دوره تجدد ادبی ايران است.

مجموعه کامل اشعارش پس از مرگ او در تهران به چاپ رسيد . ايرج به سبب سکته قلبی درگذشت و در گورستان ظهيرالدوله در شمال تهران به خاک سپرده شد. ايرج ميرزا را بايد يکی از معماران ادبيات نو کودکان ايران دانست. زيرا آگاهانه برای کودکان شعر سروده است. او مانند ديگر آغازگران اين راه، در کنار آفرينش آثار ديگر به ادبيات کودکان می پرداخت. ايرج ميرزا در روند رخدادهای انقلاب مشروطيت با جريان های نوانديش در گستره آموزش و پرورش آشنايی يافت و بر آن شد که برای کودکان شعر بگويد و از اين راه به آموزش و پرورش آن ها بپردازد .

فریدون مشیری

فريدون مشيري در سي ام شهريور ماه 1305 در تهران بدنيا آمد. در دوران خردسالي به شعر علاقه داشت و در دوران دبيرستان و سال اول دانشگاه دفتري از غزل و مثنوي ترتيب داد. آشنايي با شعر نو و قالب هاي آثار او را از ادامه شيوه کهن باز داشت. اما راهي ميانه را برگزيد. مشيري، نه اسير تعصبات سنت گرايان شد، نه محجوب نوپردازان افراطي. راهي را که او برگزيد همان حالت نمايان بنيانگذاران شعر نوين ايران بود. به اين معنا که او شکستن قالب هاي عروضي و کوتاه و بلند شدن مصرع ها و استفاده بجا و منطقي را از قافيه پذيرفته و از لحاظ محتوي و مفهوم هم با نگاهي تازه و نو به طبيعت و اشياء، اشخاص و آميختن آنها با احساس و نازک انديشي هاي خاص خود پرداخته و به شعرش اينها چهره اي کاملا مشخص مي دهد. فريدون مشيري در سوم آبان ماه 1379 در سن 74 سالگي دارفاني را وداع گفت.

آثار: کتاب هاي اشعار او به ترتيب عبارتند از: تشنه توفان، گناه دريا، نايافته، ابر و کوچه، بهار را باور کن، از خاموشي، مرواريد مهر، آه باران، از ديار آشتي، با پنج سخن سرا، لحظه ها و احساس، آواز آن پرنده غمگين. گزينه اشعار او عبارتند از: پرواز با خورشيد، برگزيده ها، گزينه اشعار سه دفتر، دلاويزترين، يک آسمان پرنده، و همچنين برگزيده اي از کتاب اسرار التوحيد به نام " يکسان نگريستن

فروغ فرخزاد

فروغ‌ فرخزاد شاعره‌ معاصر در سال‌ 1313 شمسي‌ در تهران‌ به‌ دنيا آمد. فروغ‌ پس‌از پايان‌ کلاس‌ سوم‌ دبيرستان‌ به‌ هنرستان‌ بانوان‌ رفت‌ و خياطي‌ و نقاشي‌ ياد گرفت‌. درشانزده‌ سالگي‌ به‌ پرويز شاپور يكي‌ از بستگان‌ مادرش‌ كه‌ پانزده‌ سال‌ از او بزرگتر بود دل‌ باخت‌ و عليرغم‌ مخالفت‌ خانواده‌ با او ازدواج‌ كرد و به‌ اهواز رفت‌; ولي‌ كمتر از دو سال‌بعد از همسرش‌ طلاق‌ گرفت‌ و به‌ تهران‌ بازگشت‌ . فروغ‌ شاعري‌ را از هفت‌ سالگي‌ آغاز كرد و نخستين‌ مجموعه‌ شعر او در سال‌ 1331چاپ‌ شد. دومين‌ مجموعه‌ شعر فروغ‌ (ديوار) در بيست‌ و يك‌ سالگي‌ اين‌ شاعره‌ چاپ‌ شد و بدليل‌ برخي‌ گستاخي‌ها و سنت‌ شكني‌ ها مورد نقد و سرزنش‌ ادبا قرار گرفت‌. فروغ‌ فرخزاد يك‌ سال‌ بعد عليرغم‌ ملامت‌ شخصيتهاي‌ ادبي‌، سومين‌ مجموعه‌ شعر خود بنام‌ عصيان‌ را چاپ‌ كرد; اين‌ سه‌ مجموعه‌ شعر اشعاري‌ بودند زنانه‌ ، سركش‌، رومانتيك‌ وبحث‌ انگيز. فروغ‌ سپس‌ جذب‌ فعاليتهاي‌ سينمائي‌ شد و در سال‌ 1338 براي‌ مطالعه‌ و تجربه‌ سينما به‌ انگلستان‌ رفت‌. وي‌ پس‌ از بازگشت‌ در سال‌ 1341 فيلم‌ مستندي‌ از جذاميان‌ تبريز بنام‌ ( خانه‌ سياه‌ است‌) تهيه‌ كرد كه‌ اين‌ فيلم‌ در سال‌ 1342 برنده‌ جايزه‌ بهترين‌ فيلم‌ مستند فستيوال‌ اوبرهاوزن‌ ايتاليا شد. فروغ‌ در روز دوشنبه‌ 24 بهمن‌ 1345 دراثر سانحه‌ تصادف‌ رانندگي‌ در سن‌ سي‌ ودو سالگي‌ در گذشت‌. آثار: مهم‌ترين‌ آثار فروغ‌ فرخزاد عبارت‌ است‌ از: اسير(1331) ،ديوار ( 1335) ،عصيان‌( 1336) تولدي‌ ديگر( 1342) ايمان‌ بياوريم‌ به‌فصل‌ سرد( 1352) برگزيده‌ اشعار( 1353) گزينه‌ اشعار( 1364) كه‌ سه‌ كتاب‌ اخير پس‌ ازمرگ‌ وي‌ منتشر شدند

محمد فرخی یزدی

شاعراني که بر سر عقيده جان باخته باشند در قلمرو ادبيات فارسي انگشت شمارند. محمد فرخي يزدي يکي از آنهاست که به سال ۱۳۰۶ ه.ق در يزد متولد گرديد.
فرخي استعداد شعري و جوهر اعتراض را از همان ايام تحصيل در کار و کردار خود آشکار کرد و به سبب شعري که سروده بود از مدرسه اخراج شد. ديوان سعدي و مسعود سعد سلمان همدم جواني او بود. به ويژه سعدي طبع شعر او را شکوفا ساخت. در همان آغاز جواني سر از حزب دموکرات يزد در آورد و به گناه شعري در ستايش آزادي ساخته بود, ضيغم الدوله قشقايي حاکم يزد لبهاي وي را دوخت و به زندانش افکند. فرخي با دهان دوخته بر ديوار زندان نوشت:
به نگردد اگر عمر طي من و ضيغم الدوله و ملک ري
به زندان ار شد مر بخت يار برآرم از آن بختياري دمار
سه چهار سالي از امضاي مشروطيت مي گذشت که به تهران رفت و يک سال بعد از انتشار روزنامه طوفان همت گماشت و طي مقالات آتشين و انتقادآميز به جنگ استبداد و بي قانوني رفت. در دوره هفتم مجلس مردم يزد او را به وکالت برگزيدند و فرخي جزو جناح اقليت مجلس با هيأت حاکمه به مبارزه پرداخت و روزنامه طوفان را که تعطيل شده بود, بار ديگر منتشر ساخت که باز به حکم دولت توقيف شد و فرخي تحت فشار قرار گرفت تا آنکه ناگزير شد ايران را ترک کند و از راه مسکو به برلن برود.
فرخي در سال ۱۳۱۲ش. به تهران بازگشت و در کنار ديگر آزادي خواهان. با قرارداد۱۹۱۹ وثوق الدوله به مخالفت برخاست. يک بار در زندگي سياسي خود از سوء قصد جان سالم به در برد, يک بار هم در زندان دست به خودکشي زد اما به اين کار توفيق نيافت, تا اينکه در سال ۱۳۱۸ش. در زندان به طرز فجيعي با تزريق آمپول هوا به قتل رسيد.
غير از مقاله هاي سياسي آتشين, از فرخي ديوان مختصري حاوي غزليات و رباعيات او برجاست که چندين بار در تهران چاپ شده است. گيرايي شعر او از عشقي و عارف و حتي نسيم شمال کمتر ولي از لحاظ اجتماعي پرارزش است. او بيشتر غزلسراست. محتواي غزل او نه عشق و عواطف شخصي بلکه سياست و مسائل حاد اجتماعي است, فرخي سوسياليست مآب و طرفدار کارگر و رنجبر است. مايه اصلي شعرش همان مسائلي است که سيد شرف الدين, عارف, عشقی و بهار طرح کرده اند. او در عصر خود تنها شاعري بود که جهان بيني ثابت داشت و سرانجام بر سر همين امر هم جان باخت.
اين سرود آزادي از فروخي است.
جان فداي آزادي
آن زمان که بنهادم سر به پاي آزادي دست خود زجان شستم از آزادي
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را مي روم به پاي سر در قفاي آزادي
در محيط ظوفانزاي, ماهرانه در جنگست ناخداي استبداد با خداي آزادي
دامن محبت را گز کني زخون رنگين مي توان تو را گفتن پيشواي آزادي
فرخي زجان و دل مي کند در اين محفل دل نثار استقلال جان فداي آزادي

مهرداد اوستا

توضيحات: سالشمار زندگی :
متولد20 بهمن 1308 در شهرستان بروجرد .
مهر 1315 : ورود به دبستان .
خرداد 1321: پایان دوره ی دبستان .
تابستان 1321 : ورود به یکی از دبیرستانهای شبانه ی تهران .
1327 : اخذ دیپلم ادبی .
سال 1327 : استخدام در وزارت آموزش و پرورش به عنوان مسئول سامان دادن به کتابخانه های موجود و مقالات و کتب ادبی این وزارتخانه . تدریس در چندین دبیرستان .
مهر 1327: ورود به دانشکده ی معقول و منقول دانشگاه تهران .
1330 : اخذ لیسانس در رشته ی معقول و منقول و سپس ادامه ی تحصیل و اخذ مدرک فوق لیسانس در رشته ی فلسفه از دانشگاه تهران .
شهریور 32 : دستگیر و زندانی شدن به مدت 7 ماه به جرم طرفداری از مصدق ، مخالفت با شاه و سخنرانی های انقلابی در جریان کودتای 28 مرداد .
1332: تصحیح دیوان سلمان ساوجی وچاپ آن ( انتشارات زوار )
1333 : ازدواج اول سه دختر با نام های فریبا ، شهرزاد وفروغ ، یادگاران آن اند .
1333: انتشار رساله ای در فلسفه ، منطق ، روانشانسی و اخلاق ( انتشارات زوار ).
1333 : تدریس در دانشگاه تهران و استفاده از محضر اساتید بزرگی چون علامه فروزانفر ، محمدعلی ناصح وفرّخ خراسانی .
1334:انتشار کتاب فلسفی « عقل واشراق » (انتشارات زوار )
1335: انتشار رسایل خیام ( نوروزنامه ـ رساله ی وجود ) با مقدمه و تحقیق در زندگی ابوالفتح .
1339ـ1335: آشنایی با سباستین مونه ـ فیلسوف و شرق شناس فرانسوی و تحصیل تکمیلی فلسفه نزد ایشان . استاد اوستا در مقابل فراگیری فلسفه غرب از سباستین مونه ،به ایشان عرفان مشرق زمین و آثار عرفای بزرگ اسلامی ازجمله مولوی و عطار و را تدریس می کرده است .
شهریور1339 : انتشار اولین دفتر شعر با نام « از کاروان رفته » توسط انجمن ادبی حافظ (ناشر زوار) . انتشار این کتاب با تحسین اساتیدی چون دکترعبدالحسین زرین کوب روبه ور شد .
فروردین 1342 : انتشار کتاب « پالیزبان » که مجموعه ای از چند قطعه ی ادبی وداستان کوتاه است . منتقدان ادبی آن روزگارپالیزبان را در حد آثار« رمبو » و « بودلر » ارزیابی کردند و دکتر عبدالحسین زرین کوب آن را کاری تازه ودرخور تحسین درزبان و ادب پارسی دانست .
خرداد 1344 : انتشار منظومه ی بلند « حماسه آرش » ( چاپخانه خراسان ـ مشهد ) .
مهرماه 1345 : انتشار « ازامروز تا هرگز » که مجموعه ای از چند داستان کوتاه است ( انتشارات ابن سینا )
1345 : ازدواج دوم . حاصل این ازدواج پسری به نام « نستوه » است که هم اینکه دوره ی دکترای کامپیوتر را درکانادا می گذراند .
تابستان 1346 : اولین سفر به اروپا برای مدت یک ماه . استاد اوستا در این سفر به کشورهای فرانسه ، انگلیس ، و ایتالیا رفت ودرانگلستان با برتراند راسل ملاقات کرد که این ملاقات سبب دوستی چندین ساله ی آنها شد .
1348 :انتشار کتاب « اشک و سرنوشت » که گزیده ای از شاهکارهای ادبی جهان است . ( انجمن فرهنگی و فلسفی پورسینا )
دی ماه 1348 : انتشار کتاب « روش تحقیق در دستور زبان فارسی و شیوه ی نگارش » ( چاپخانهی مرد مبارز)
تابستان سال 1349 : سفردوم به اروپا برای مدت یک ماه ( فرانسه و سوییس ) و آغاز دوستی و ارتباط با ژان پل سارتر . این ارتباط چندین سال ادامه داشته است .
تیرماه 1351 : انتشاردفتر شعر « شراب خانگی ترس محتسب خورده » ( انتشارات زوار) و توقیف این کتاب درهمان سال .
خرداد 1352: انتشار کتاب انتقادی « تیرانا » ( انتشارات زوار ) و توقیف این کتاب در همان سال . ممنوع القلم شدن برای مدت یک سال به سبب طرح پاره ای از مسائل در کتاب تیرانا و ذکر نام حضرت امام خمینی (ره) دراین کتاب .
تابستان 1356: سفریکماهه در فرانسه و سوییس و دیدار با محمد علی جمالزاده در ژنو .
شهریور1359: اقامت یک ماهه در فرانسه وایراد چندین سخرانی در دانشگاه ها و مراکز فرهنگی این کشور.
1360: انتشار کتاب « امام حماسه ای دیگر » ( انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی ).
زمستان سال 1362: سفریک ماهه به فرانسه جهت معالجه ی عارضه ی قلبی و بازگردانیدن چند کتاب ارزشمند خطی به کشور که در سال های انقلاب به فرانسه منتقل شده بود .
زمستان 1367: سفربه پاکستان وایراد چندین سخنرانی درباره ی شعر و شخصیت حافظ .
1369: سفر به پاکستان و سخنرانی در مراسم بزرگداشت استاد خلیل الله خلیلی ، شاعر بزرگ افغانستان .
استاد اوستا ، طی ساله ای تدریس در دانشگاه های تهران ، ملی ، مدارس عالی ترجمه و پارس ، دانشکده ی هنرهای تزیینی وزرات فرهنگ و هنر سابق ، دانشکده ی تربیت مدرس ، مجتمع عالی هنر و ... در رشته های ادبیات فارسی ، فلسفه ، تاریخ هنر ، فلسفه ی تاریخ ، تاریخ اجتماعی هنر ، روش تحقیق هنر در اروپا ، روش تحقیق هنر در شرق ، ادبیات جهان ، ادبیات دراماتیک ، زیبایی شناسی ، روش تحقیق تحقیق در زیبایی شناسی و... تاریخ موسیقی را تدریس کرد .
1370ـ1369:آخزین سال های تدریس در دانشگاه ، تدریس تاریخ موسیقی در دانشکده ی هنرهای زیبا ، دانشگاه تهران .
استاد اوستا در روزسه شنبه 17 اردیبهشت 1370 ، ساعت 13 در شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ،تالار وحدت بر اثر عارضه ی قلبی وفات یافت . پیکر او را در 18 اردیبهشت 1370: تشییع و در مقبره ی مشاهیر فرهنگ ، ادب وهنر ایران ـ متعلق به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ـ درکنارمزار اساتید مجتبی مینوی و مشایخ فریدنی به خاک سپردند

منوچهر آتشی

منوچهر آتشي در سال 1310 ، در بوشهر به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در زادگاه خويش به پايان رسانيد و به خدمت دولت در آمد. او در سال 1339 تحصيلات خودرا وارد دانشسراي عالي تهران پي گرفت و در رشته زبان و ادبيات انگليسي موفق به اخذ درجه ليسانس شد. پس از آن در دبيرستانهاي قزوين به تدريس پرداخت.آتشي از سال 1333 شروع به چاپ شعر کرد و در فاصلة چند سال توانست در زمرة شاعران معاصر قرار گيرد.

تحصيلات رسمي و حرفه اي : منوچهر آتشي تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در زادگاه خويش به پايان رسانيد و به خدمت دولت در آمد. او در سال 1339 مجدداً تحصيلات خودرا در دانشسراي عالي تهران دنبال نمود و در رشته زبان و ادبيات انگليسي موفق به اخذ درجه ليسانس شد. [ از بهار تا شهريار ، تاليف: حسنعلي محمدي ، ج 2 ، تهران: انتشارات ارغنون ، ص 624 ]
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : منوچهر آتشي پس از طي مقطع متوسطه ، مدتي كار دولتي را تجربه كرد .
فعاليتهاي آموزشي : آتشي پس از طي مقطع متوسطه در زادگاه خود ، به استخدام دولت در آمد و به آموزگاري مشغول شد. او همچنين با اخذ درجه ليسانس فعاليت خود را در دبيرستانهاي قزوين ادامه داد. [ از بهار تا شهريار ، تاليف: حسنعلي محمدي ، ج 2 ، تهران: انتشارات ارغنون ، ص 624 ]
مراکزي که فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : منوچهر آتشي در سال 1310 ، در بوشهر به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در زادگاه خويش به پايان رسانيد و به خدمت دولت در آمد. او در سال 1339 تحصيلات خودرا وارد دانشسراي عالي تهران پي گرفت و در رشته زبان و ادبيات انگليسي موفق به اخذ درجه ليسانس شد. پس از آن در دبيرستانهاي قزوين به تدريس پرداخت.آتشي از سال 1333 شروع به چاپ شعر كرد و در فاصلة چند سال توانست در زمرة شاعران معاصر قرار گيرد.
ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : آتشي از سال 1333 شروع به چاپ اشعارش كرد و در فاصلة چند سال توانست در زمرة شاعران معاصر قرار گيرد. او علاوه بر سرودن شعر ، مترجم آثاري نظير « فونتامارا» اثر ايلناتسيوسيلونه است كه در سال 1348 به وسيله سازمان كتابهاي جيبي انتشار يافته است. [ از بهار تا شهريار ، تاليف: حسنعلي محمدي ، ج 2 ، تهران: انتشارات ارغنون ، ص 624 ]
آرا و گرايشهاي خاص : شعر آتشي از رنگ و بوي سرزمين هاي جنوب بهره اي سرشار دارد و تصويري از طبيعت درشعرش جلوه گر است. وي علاوه بر شعر آزاد ، به نمونه هايي شعري قديم نيز كم و بيش تمايل نشان داده و نمونه هاي از غزل و رباعي از وي انتشار يافته است. آتشي در باره خودش مي گويد: « من شاعر جنوبم اما شما در جنوب واقعي كنوني كمترين جلوه هايي از جنوب ذهن نمي بينيد. من جنوبي مي انديشم و جنوبي مي سازم. من تماشگر نيستم چراكه دنياي ممكن عيني هميشه كم دامنه و فقير بوده است. كمتر ديده ام و هرچه بيشتر انديشيده ام.» آتشي معتقد است كه : « شاعر امروز روحش براي رسيدن به كمال شعر سگدو مي زند و جسمش سير كردن شكم كودكش و اين سگدوزدنها گاه به نحو اسف انگيزي جاي خود را عوض مي كنند!» او مي گويد: « نقد نويسياني كه بيش از همه به قضاوت كار من نشسته اند كمتر از همه به دنياي ذهن من راه يافته اند. متر و قيچي آنها هميشه قلابي ، عاريتي و كوتاه و كند بوده است... » و دكتر رضا براهني عقيده دارد كه: « آتشي شاعر اشياء بدوي و ابتدايي است و به همين دليل وحشي است و در كنار همين وحشي بودن ، حماسي نيز هست. شعر آتشي شعري است كه در آن محتوي اصالت دارد ، اين درهمان برخورد نخستين با كتاب اول آتشي آشكارا معلوم مي شود و بعد اين اصالت محتوي در كتاب دوم نيز با شدت بيشتري به چشم مي خورد. »
چگونگي عرضه آثار :
آثار :
آهنگ ديگر-
آواز خاك-
ديدار در فلق-
فونتامارا-
حادثه در بامداد-

رهی معیری

رهي معيري، متخلص به «رهي» فرزند محمدحسن خان مويد خلوت در دهم اردبيهشت ماه ۱۲۸۸ هجري شمسي در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمدحسن خان چندگاهي قبل از تولد رهي رخت به سراي ديگر کشيده بود.
تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در تهران به پايان برد، آنگاه به استخدام دولت درآمد و در مشاغلي چند انجام وظيفه کرد و از سال ۱۳۲۲ رياست کل انتشارات و تبليغات وزارت پيشه و هنر منصوب گرديد.
رهي از اوان کودکي به شعر و موسيقي و نقاشي علاقه و دلبستگي فراوان داشت و در اين هنر بهره اي به سزا يافت. هفده سال بيش نداشت که اولين رباعي خود را سرود:
کاش امشبم آن شمع طرب مي آمد                    وين روز مفارقت به شب مي آمد
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست            اي کاش که جانِ ما به لب مي آمد
در آغاز شاعري، در انجمن ادبي حکيم نظامي که به رياست مرحوم وحيد دستگردي تشکيل مي شد شرکت جست و از اعضاي مؤثر و فعال آن بود و نيز در انجمن ادبي فرهنگستان از اعضاي مؤسس و برجسته آن به شما مي رفت. وي همچنين در انجمن موسيقي ايران عضويت داشت. اشعارش در بيشتر روزنامه ها و مجلات ادبي نشر يافت و آثار سياسي، فکاهي و انتقادي او با نام هاي مستعار «شاه پريون»، «زاغچه»، «حقگو»، «گوشه گير» در روزنامه «باباشمل» و مجله «تهران مصور» چاپ مي شد.
رهي علاوه بر شاعري، در ساختن تصنيف نيز مهارت کامل داشت. ترانه هاي: خزان عشق، نواي ني، به کنارم بنشينَ، آتشين لاه، کاروان و ديگر ترانه هاي او مشهور و زبانزد خاص و عام گرديد و هنوز هم خاطره آن آهنگها و ترانه هاي شورانگيز و طرب افزا در يادها مانده است.
رهي در سال هاي آخر عمر در برنامه گل هاي رنگارنگ راديو، در انتخاب شعر با داوود پيرنيا همکاري داشت و پس از او نيز تا پايان زندگي آن برنامه را سرپرستي ميکرد.
رهي در طول حيات خود سفرهايي به خارج از ايران داشت که از جمله است: سفر به ترکيه در سال ۱۳۳۶، سفر به اتحاد جماهير شوروي در سال ۱۳۳۷ براي شرکت در جشن انقلاب کبير، سفر به ايتاليا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، يک بار در سال ۱۳۴۱ براي شرکت در مراسم يادبود نهصدمين سال در گذشت خواجه عبدالله انصاري و ديگر در سال ۱۳۴۵، عزيميت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ براي عمل جراحي، آخرين سفر نعيري بود.
رهي معيري که تا آخر عمر مجرد زيست، در چهارم آبان سال ۱۳۴۷ پس از رنجي طولاني و جانکاه از بيماري سرطان بدرود زندگاني گفت و در مقبره طهيرالاسلام شميران مدفون گرديد.
رهي بدون ترديد يکي از چند چهره ممتاز غزلسراي معاصر است. سخن او تحت تاثير شاعراني چون سعدي، حافظ، مولوي، صائب و گاه مسعودسعد و نظامي است. اما دلبستگي و توجه بيشتر او به زبان سعدي است. اين عشق و شيفتگي به سعدي، سخنش را از رنگ و بوي سيوه استاد برخوردار کرده است به گونه اي که همان سادگي و رواني و طراوت غزلها سعدي را از بيشتر غزلهاي او ميتوان دريافت.
اگر بخواهيم با موازين کهن - که چندان اعتباري هم ندارد- سبک شعر رهي را تعيين کنيم، بايد او را در مرزي ميان شيوه اصفهاني و عراقي قرار دهيم، زير بسياري از خصوصيات هريک از اين دو سبک را در شعر او ميبينيم، بي آنکه بتوانيم او را به طور مسلم منتسب به يکي از اين دو شيوه بشماريم.
گاه گاه، تخيلات دقيق و انديشه هاي لطيف او شعر صائب و کليم و حزين و ديگر شاعران شيوه اصفهاني را به ياد ما مي آورد و در هما لحظه زبان شسته و يکدست او از شاعري به شيوه عراقي سخن ميگويد.
رنگ عاشقانه غزل رهي، با اين زبان شيته و مضامين لطيف تقريبا عامل اصلي اهميت کار اوست، زيرا جمع ميان سه عنصر اصلي شعر - آن هم غزل- از کارهاي دشوار است.

ياد ايامي
ياد ايامي که در گلشن فغاني داشتم                      در ميان لاله و گل آشياني داشتم
گرد آن شمع طرب مي سوختم پروانه وار                 پاي آن سرو روان اشک رواني داشتم
آتشم بر جان ولي از شکوه لب خاموش بود              عشق را از اشک حسرت ترجماني داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاکبوس در گهي           چون غبار از شکر سر بر آستاني داشتم
در خزان با سرو و نسرينم بهاري تازه بود                   در زمين با ماه و پروين آسماني داشتم
درد بي عشق زجانم برده طاقت ورنه من                  داشتم آرام تا آرام جاني داشتم
بلبل طبعم «رهي» باشد زتنهايي خموش                 نغمه ها بودي مرا تا هم زباني داشتم

نظامی گنجوی

حکیم الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤید نظامی گنجوی،از استادان بزرگ سخن و از ارکان شعر فارسی است. تولد وی در شهر گنجه می باشد که سال 530 هجری قمری در حوالی آذربایجان بوده در آن عصر آذربایجان و حوالی آن مرکز حکومت سلاجقه های مختلف بود، به خصوص اتابکان آذربایجان و موصل همچنین شروانشاهان، در آن اوان شهرت داشتند و بادولت سلجوقی وابسته بودند نظامی قسمت بزرگ عمر خود را در وطن خود گنجه صرف کرد و در همان جا به کسب علوم و فنون علم پرداخت و تنها یک سفر کوتاه به دعوت قزل ارسلان به یکی از شهرهای نزدیک گنجه کرد و در مجلس آن پادشاه با نهایت احترام و اکرام پذیرفته شد. نظامی هیچ گاه در مدح مبالغه ننمود و برای جلب نظر حکمرانان، شعر نساخت و به خصوص در اواخر عمر گوشه گیر و آزاده زیست و گردن در پیشگاه امرا فرود نیاورد.   نظامی غیر از دیوانی که عدد ابیات آن را دولت شاه بیست هزار بیت نوشته و اکنون فقط مقداری از آن در دست است پنج مثنوی مشهور به نام پنج گنج دارد که آنها عادة خمسه نظامی می گویند.   مثنوی اول از پنج گنج مخزن الاسرار است در بحر سریع که به نام فخرالدین بهرامشاه بن داود پادشاه ارزنگان در حدود 570 هجری ساخته شده و این معنی از بیت زیر که خظاب به حضرت ختمی مرتبت می باشد مستفاد می شود:   پانصد وهفتاد بس ایام خواب روز بلاند است به مجلس شتاب   1- این مثنوی نخستین منظومه ی شاعر است، و چنانکه بیش از این اشاره کرده ایم اندکی بیش از 40 سالگی شاعر نگاشته شده، از مهمترین مثنوی های فارسی بر مواعظ و حکم در بیست مقاله.   2- مثنوی دوم منظومه خسرو شیرین است و بحر هزج مسدّس که نظامی آن را به سال 576 به پایان برده و گفته است:   گذشته پانصد و هفتاد و شش سال نزد بر خط خوبان کس چنین فال   که 6500 بیت دارد.   این منظومه در عشق بازی خسرو پرویز با شیرین ساخته و به اتابک شمس الدین محمد جهان پهلوان بن ایلد گز (568-581) تقدیم شد.   3- مثنوی سوم منظومه ی لیلی و مجنون است که نظامی آن را در سال 584 هجری به نام شروانشاه   ابوالمظفراخستان بن منوچهر ساخته و بعد ها نیز در آن تجدید نظرهایی کرده که 4500 بیت دارد.   4- مثنوی دیگر بهرامنامه یا هفت پیکر یا هفت گنید است که شاعر به سال 593 به نام علا الدین کرپ ارسلان پادشاه مراغه ساخته و به وی تقدیم کرده که 5000 بیت دارد.   5- پنجمین مثنوی از پنج گنج، اسکندر نامه است این کتاب شامل 2 قسمت است که نظامی قسمت نخستین را شرفنامه و دومین را اقبال نامه نامیده است از اشارات تاریخی مختلف که در این کتاب آمده چنین بر می آید که شاعر آن را به چند تن از امرای محلی آذربایجان و اطراف آن تقدیم نموده.   نظامی غیر از پنج گنج دیوان و قصاید و غزلیاتی هم داشت.   نظامی در سال 624 در گذشته و دیار فانی را وداع گفته، مدفن نظامی در گنجه تا اواسط عهد قاجاری باقی بود اما بعد از آن رو به ویرانی نهاد تا باز به وسیله ی محلی آذربایجان شوروی مرمت شد.

ملک الشعراء بدرالدین بن عمر جاجرمي

زندگی نامه استاد رحیم معینی (معینی کرمانشاهی) »  وی فرزند «کریم خان معینی» و نوهٔ «حسین خان معین الرعیا» است.  رحیم معینی، که تخلص امید را در شعر برگزید، در سال ۱۳۰۱ خورشیدی در کرمانشاه دیده به جهان گشود. پدرش کریم معینی، ملقب به سالارمعظم، مردی شجاع و دلیر بود و به واسطۀ رفاقتی که با نصرت الدّوله فیروز داشت، چندی از طرف وی به حکومت فارس منصوب شد و مدتی نیز برای سرکوبی یاغیان کردستان با سپهبد امیر احمدی همکاری کرد و پس از فوت نصرت الدّوله برای همیشه از کارهای سیاسی کناره گیری کرد و در گوشۀ انزوا به سر بُرد.  نیای معینی حسین خان معین الرّعایا مردی لایق و با سواد و مردم دار بود و از نظر بخشش و کمکی که به مردم می کرد مورد توجه و احترام بود و نسبت به ائمۀ اطهار(ع) اخلاص فراوان داشت و حسینیه ای در کرمانشاه بنا کرد که اکنون هم به نام او مشهور است و در نهضت مشروطه و استبداد به دست مردی ناشناس به تحریک عده ای از مالکین کشته شد.  امید از سال ۱۳۴۱ به کار نقاشی پرداخت و در این راه پیشرفت کرد و تابلوهایی نیز به یادگار گذارد که از جمله تابلو حضرت مسیح (ع) با کار سیاه قلم است و در ضمن کارهای نقاشی به نظم شعر می پردازد و قسمتی از آثار ادبی و اجتماعی او در روزنامۀ سلحشوران غرب به چاپ رسید و داستان اختر و منوچهر را در چهار تابلو به رشتۀ نظم کشید و در آن حقایقی از اجتماع زمان را مجسم کرد.  امید شاعری توانا و خوش ذوق و دوست داشتنی است و ضمن سرودن شعر چندی به تصنیف سازی پرداخت و تصانیف او که توسط خوانندگان رادیو خوانده می شد از شهرت به سزایی برخوردار گردید.  از آثار او چهار مجموعۀ شعر به نامهای: ای شمع ها بسوزید، فطرت، خورشید شب و حافظ برخیزطبع و نشر شد.  استاد معینی کرمانشاهی قبلا "عشقی" و بعد از مدتی "شوقی" و سپس "امید" و بالأخره "معینی" را برای تخلص برگزید.  آثار استاد رحیم معینی (معینی کرمانشاهی):  ۱ـ ای شمع ها بسوزید  ۲ـ فطرت  ۳ـ خورشید شب  ۴ـ حافظ برخیز  ۵ـ شاهکار (تاریخ ایران به نظم بر وزن شاهنامه در دوازده جلد)  ۶ـ راز خلقت (گزیدۀ تصنیف ها)  ۷ـ خواب نوشین (گزیدۀ تصنیف ها)   فعالیت‌ها  * دارای سابقه کار ادبی از سال‌های ۱۳۲۰ * مدیرروزنامه «سلحشوران غرب» در سال‌های ۱۳۳۲-۱۳۲۸ * ترانه سرایی ازاوایل دهه ۱۳۳۰ و کار در رادیو تهران و وارد کردن مضمون‌های تازه و تأکید بر تصویرسازی در ترانه سرایی.  آثار  به یاد کودکی، نگرانم، رفتم که رفتم (آهنگ‌ها از علی تجویدی) ، شب زنده داری و طاووس (آهنگ‌ها از پرویز یاحقی) ، ازتو گذشتم (آهنگ از حبیب الله بدیعی) ، انسان (با اجرای داریوش اقبالی)  وی در کنار استاد تجویدی ۴۰ ترانهٔ ماندگار بر جای گذاشته و با اساتیدی چون پرویز یاحقی و همایون خرم نیز همکاری داشته   دیوان اشعار  * ای شمع‌ها بسوزید * فطرت * دوره تاریخ ایران (منظوم) * خورشيد شب

اکبر اکسیر

اکبر اکسیر از نمای نزدیک
•    متولد 4/12/1332 شهرستان مرزی آستارا
•    لیسانس ادبیات فارسی
•    دبیرستانهای آستارا دبیر بازنشسته
•    ازدواج با ملیحه نظمی1357
•    حاصل ازدواج عرفان و ایثار
•    فعالیت های هنری: شعر – نقد – طنز – روزنامه نگاری – طراحی آرم
•    شوروع به شعر از سال 1347 در تمام قالبان کلاسیک و نو
•    همکاری با مطبوعات ادبی در سطح کشور
•    انتشار هفته نامیه همشهری آستارایی سال 1358 تا شماره8

آثار
- مجموعیه شعر " درسوگ سپیداران" / 1361 / امیرکبیر(شامل شعرهای قبل از اینقلاب / اینقلاب و جنگ) -"بفرمائید بنشینید صندلی عزیز" سال 1382 / نشر نیم نگاه تئران - چاپ گزیده غزلیات میزا محمد رحیم طایر آستارایی با نام (طایر خیال) / 1384 / نشر گیلکان رشت - "زنبورهای عسل دیابت گرفته اند" / 1385 / ابتکار نو برگزیده کتاب سال طنز از سوی حوزه هنری دفتر و ایته از نامزدان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش شعر86 / آماده تجدید چاپ - "پسته لال – سکوت دندان شکن ایسه" / آماده چاپ / انتشارات مروارید - آماده سازی گزیده شعرهای فرانویی با نام "کانگوروها همه جا ایساده" - برنده مسابقه نقد سومین جشنواره انتخاب رسانه و خبرنگاران سال 83 - تاسیس ادبی شعر کانون و برگزاری شعر شبان و تشکیل حلقه ادبی فرانو
در چهارم اسفند 1332 در آبروان محله شهرستان مرزی آستارا به به دونیا بومو .لیسانس ادبیات فارسی و آستارا میئن دبیر دبیرستانان بو که در سال 1382 بازنشست ببو. با مشاعره در رمضان شبانه در محل مسجید به شعر علاقه مند ببوسته و به قول خودش (و با تعمیر و تغییر بیتان من درآوردی پا به دنیای شعر بنا) ، در تمام قالبان شعر بوگوفت و در اکثر نشریات ادبی اونه شعران به چاپ برسه.

اونه اولین شعر در سال 47 در دختران – پسران به چاپ برسه . دوره نوجوانی و جوانی اش با جوانان مجله آقای علیرطبایی سپری ببو. در کنار پرداختن به شعر ، نقد ، طنز ، روزنامه نگاری و طراحی آرم را هم دونبال بوگوده. شعر را تا سال 72 با چاپ خو اولین مجموعه در سال 61(در سوگ سپیداران/امیر کبیر) ایدامه بدا و از سال 72 تا 82 به خواب زمستانی بوشو(نقل قول از خودش) و ده سال در استراحت مطلق بو و دست به شعر نزه تا انکه با شعر فرانو در سال 82 با مجموعیه (بفرمائید بنشینید صندلی عزیز / نیم نگاه) به دنیای شعر واگردست و فعلا بعد از (زنبورهای عسل دیابت بیگیفتده/82/ابتکار نو) و مجموعیه در دست انتشار (پسته لال ، سکوت دندان شکن ایسه/ انتشارات مروارید)گزیده شعران فرانویی در دست تدوین داره. اون با معرفی شعر فرانو با شعرشویی و شعرکثیف مبارزه بوگود و به زبان مردوم از درد مردوم گوفتندره.

آنتی هموروئید چقدر زور زدم تا شعرم چاپ شد این روزها بیشتر از شعر به شیاف می‌اندیشم می‌خواستم حافظ بشوم، عطار شدم "شربت اسطوخودوس موجود است" "لطفن به طرف داخل فشار دهید!" عمو صادق راست می‌گفت: در زندگی زخم‌هایی است که آدم روش نمیشه جاشو نشون بده حتا به پزشک متخصص... تعمیر اگزوز پذیرفته می‌شود! پداگوژی بهزیستی نوشته بود: شیر مادر، مهر مادر، جانشین ندارد شیر مادر نخورده مهر مادر پرداخت شد پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت جز معلم عزیز ریاضی‌ام که همیشه می‌گفت: گوساله، بتمرگ! CLON نه سایه‌ی پدر بر سر دارم نه دست نوازش مادر لابراتوارهای شبیه‌سازی خدا ذلیل‌شان بکند، ذلیل‌ام کرده‌اند یکی مولفم را کشت، یکی معنی‌ام را یکی شالوده‌ام شکست، یکی ساخت و ریختم را نه پخشی تحویم گرفت نه مخاطب خوب نگاهم کنید... حق دارید مرا نشناسید من شعر بد وارث امروزم به من عاجز بینوا کمک کنید! اعتراف ـ الو! من اچبر اچسیر هستم فرزند مرحوم نغی اچسیر اهل آستارا، 52 ساله، با لهجه‌ی قلیظ تورکی سوگند می‌خورم زمین ثابت است، خورشید متحرک و اقرار می‌کنم سردبیر راست می‌گوید من شاعر نیستم گاوم و قبول می‌کنم فرانو شعر نیست لطیفه و متلک روشنفکرانه است ـ بیب بیب بیب بیب..... آی... گالیلئو گالیله کجایی؟ جیوردانو برونو رو کشتن!

ادیب برومند

عبدالعلی ادیب برومند در بیست و یکم خرداد ماه ۱۳۰۳در زادگاهش شهر« گـز» از شهرستان برخوار اصفهان به دنیا آمده است .پدرش مرحوم مصطفی قلیخان برومند از خوانین گـز بود که از حسن خط و مقدمات زبان عربی و آگاهی های تاریخی بهره داشت . به زبان فرانسه مسلـّط واز جمله تجدد طلبان عصر بود، هیچ گاه شغل دولتی نپذیرفت و به کار مِلکداری و کشاورزی اکتفا نمود . مادرش مرحوم رباب غفار دخت ، خواهر بزرگ استاد حیدر علیخان برومند بود که از سواد خــوانــدن و نــوشتن بـی بـهره نبود ، در خـانـه داری و تنظیم امـور اقتصادی خـانـواده زنی لیاقت مند و با شخصیّت به شمار می رفت که درباره تحصیلات فرزندان هم ، پی گیری و علاقه مندی کامل از خود نشان میداد . عبدا لعلی ادیب برومند در سن شش سالگی نزد معلم سرخانه که « ملا قنبر» نام داشت و مکتب دار بـود ، خـوانـدن و نوشتن را آغــاز کرد و پس از دو سال به اصفهان آمـد ونخست دو سه ماه در مدرسه « قدسیه» درس خواند وسپس در دبیرستان « فرهنگ» که مدیرش روانشاد « مجید میر احمدی » از پیشگامان آموزش و پرورش اصفهان بود نام نویسی کرد و از کلاس سوم ابتدایی تا سوم متوسطه در آن دبیرستان به تحصیل پرداخت . پس از دریافت سیکل به دبیرستان« صارمیه » اصفهان رفت و در رشتهُ ادبی دیپلم گرفت و در شهریور ماه ۱۳۲۱ به منظور ادامه تحصیل به تهران رفت و در سال ۱۳۲۴ موفـّـق به گرفتن لیسانس در رشته حقوق قضائی از دانشکده حقوق گردید. ادیب برومند در سال ۱۳۲۵ از وزارت دادگستری ابلاغی برای شغل دادیاری دادگستری اردبیل دریافت کرد ولی از پذیرفتن سمَت قضائی اعـراض نمود و تقاضای صدور پـروانـه کارآموزی وکالت دادگستری کرد و دو سال بعد بطور مستقـل به عنوان وکیل پایه ۱ دادگستری مشغول کار شد؛ وی سالها وکیل بانک ملـّی در ایران بود و وکالتهای متفرق را کمتر می پذیرفت و در این حرفه همواره برای احقاق حقوق می کوشید. ادیب برومند در ظرف مدتی که در دانشکده حقوق تحصیل می کرد نسبت به تکمیل معلومات ادبی و پرورش دادن طبع شاعری خود غافل نبود بلکه با کوشش بسیار شمار فراوانی از متون معتبر نظم و نثر پارسی را با دقت تمام مطالعه نمود و در شعر و ادب به ممارست پرداخت و به زبان عربی و فرانسه نیز به خوبی آشنایی پیدا کرد . ادیب تا سن ۱۶ سالگی به نثر نویسی اهتمام می ورزید ولی از ۱۷ سالگی بیشتر به شعر و شاعری روی آورد وبا علاقه و دلبستگی به شاعران و اشعارشعرای دوران مشروطه خواهی برای ادامهُ آن سبکِ نوپا از جهت موضوع و مطلب که دیرینگی نداشت و ابتلا آت زمان را موضوع شعر قرار می داد، به پیروی از این سبک پرداخت و تا به امروز دنباله این سبک را رها ننموده است. پس از حادثه سوم شهریور ماه ۱۳۲۰ و اشغال ایران به وسیله متـفـقـیـن در جنگ جهانی دوم ، به سرودن شعرهای سیاسی و میهنی پرداخت . موضوع این اشعار حمله به اشغال کنندگان ایران و مخالفت با عـوامـل بیگانه یعنی هواداران شوروی و انگلیس و انـتـقـاد از دیکتاتوری دوران رضا شاه و تقویت آزادیخواهی و استقلال طلبی و حسِ وطن خـواهـی در مـردم ایران بود که در جـرایـد و مجلات کشور منتشر میشد و افـزون براین ادیب به دسته ها و حزبهای دست نشاندهُ بیگانگان نیز با حربهُ شعر و زبان قلم به جنگ و ستیز ادامه می داد ،

ادامه نوشته

رخنه کردن دین زردشت در چین

سرزمین پهناور ایران از دیر باز بخاطر نفوذ مستقیم و غیر مستقیم بر امپراطوری های غرب و شرق مطرح بوده است .ایران باستان از سوی خاور با کشور پهناور چین مرز مشترک داشت و روزگاران درازی ایرانیان و چینیان از باختر تا خاور آسیا را زیر نفوذ و تسلط خود گرفته بودند.در طی آن دورانها , اقوام ساکن سرزمین های ایرانی و چینی پیوسته با یکدیگر در ارتباط و داد و ستد بودند.بدیهی است که چنین همسایگی و مراوده هایی تاثیر بسیاری در تمدن و فرهنگ هر دو قوم بر جای گذاشته است که یکی از مهمترین آنها معرفی ادیان مختلف بخصوص دین زرتشت به چین است.

قدیمی ترین کتاب چینی که در آن از آیین زرتشتیان نام برده شده است, کتاب SE.I.PIEN.NIEN.PAO است.در طی گفتاری که در این کتاب به ایران اختصاص داده شده است آمده : " آنگاه زرتشت آیینی پدید آورد و دین خود را مستقر نمود. او از دانایان ایران بود." این اثر بین سالهای 571 الی 545 قبل از میلاد نوشته شده است که تقریبا همزمان با تولد حکیم چینی است.بنظر می رسد کشور گشایی های کوروش پادشاه بزرگ هخامنشی بگوش چینی ها رسیده بود و باعث شده بود که توجه چینیان به قدرت در حال تکوین پارسی جلب گردد.

اردشیر بابکان , نخستین پادشاه دوران ساسانیان که به نوعی احیا کننده آیین زرتشت بود دستور داد که نسخه های متعدد اوستا که به صورت پراکنده در سراسر پادشاهی او و حتی خارج از قلمرو او وجود داشت گرد اورند و از آن یک نسخه کامل ترتیب دهند.تنسر موبد موبدان مامور این کار شد و در این امر خطیر توفیق کامل یافت. ابن ندیم به این مساله اشاره کرده و از اعزام مردمانی به چین و هند و روم برای جمع آوری کتب و نسخه برداری از آنها خبر می دهد.

در دوره ساسانیان روابط ایران و چین توسعه زیادی یافت و رفت و آمد سفیران و نمایندگان سیاسی و نیز جهانگردان و زایران بودایی چین به ایران و کشورهای همجوار فزونی گرفت.

دین زرتشت در چین با نام هسیین ((HSIEN و با نویسه یا گرافی تحریر گشته است که در زمینه های دیگر به ندرت یافت شده است و همین امر مایه شگفتی گشته است. این واژه در زبان چینی به معنای آسمان و ملکوت است .بنظر می رسد دین زرتشت در اوایل سده ششم میلادی (در بین سالهای 516 تا 519 میلادی ) برای اولین بار و در نتیجه تماس های دیپلماتیک با ایران به چین راه یافت و امپراطوران چین از آن به گرمی استقبال کردند و آیین زرتشت حتی به دربار چین هم راه یافت .همسر هسوان-وو-تی (HSUAN-WU-TI) به نام لینگ-تایی-هو ((LING-TIAI-HOUاز آن جمله اند.باز هم به استناد منابع چینی , امپراطوران دو سلسله کوچک چین به اسامی "پی-چی" (PEI-CHI) و "پی-چوا" (PEI-CHOW) پیرو آیین زرتشت بودند.

مبلغان ایرانی دین زرتشت در چین را دو دسته تشکیل می دادند:دسته اول سفیران و فرستادگان ویژه پادشاهان ساسانی بودند که اجازه تبلیغ و نشر دین زرتشت را در کشور چین بدست آوردند و دسته دوم مبلغانی بودند که به دلایل مختلف به چین سفر کرده و در آنجا سکنی گزیده بودند.

ادامه نوشته

زرتشت، کهن‌مردی که جهان را تازه و تازه و تازه‌تر می‌خواست

بیاییم از کسانی شویم که زندگانی و جهان را پیوسته تازه و باز

هم تازه‌تر می‌سازند.»

«زرتشت»

آیا می‌توان از یاد مردی که بیش از 3700 سال پیش، زندگانی و جهان را تازه و باز هم تازه‌تر می‌خواست، به سادگی گذشت؟ براستی دینی که وی پایه گذاشت، از چه اندیشه‌هایی آب می‌خورد که در آن روزگار کهنه چنین نیایش‌هایی داشت، نیایش‌هایی که در جهان و با زندگی نوین هم هنوز تازگی خود را از دست نداده است؟

مادر زرتشت «دوغْدو» نام داشت. وی در کودکی و نوجوانی پرسش‌های بسیاری می‌کرد که مایۀ شگفتی همگان می‌شد. آوازۀ پرسش‌های شک‌آمیز او به گوش فرمانروایان و پیشوایان دینی شهر و روزگارش هم رسید. دگراندیشی و دلاوری دغدو سرانجام پدرش را بر آن داشت که از ترس فرمانروایان و پیشوایان دینی آن روزگار، دست دختر را گرفته روانۀ سرزمین دوری شود. دوغدو در سرزمین تازه، عروس شد و پسری آورد که او را زرتشت نامیدند.

این رویداد تاریخی در ششم فروردین سال 1767 پیش از میلاد، و در خراسان بزرگ رخ داد.

پسر، کمی بزرگ شد و روشن گشت که براستی فرزند مادرش است. او نیز هزاران پرسش داشت که پدرومادر می‌کوشیدند به آنها پاسخ گویند. آن دو هم به زودی در پاسخ‌گویی در ماندند و آموزش وی را به استادان و دانشمندان روزگار سپردند. چند سال گذشت، اما پرسش‌های زرتشت که مانند پرسش‌های مادرش، رنگ‌وآبی از دگراندیشی و دلاوری داشت و به فرهنگ چیره بر مردم به دیدۀ سنجش می‌نگریست، پایانی یافت.

زرتشت می‌خواست ریشۀ ایزدان رنگارنگی را که مردم می‌پرستیدند، بیرون بکشد. در بارۀ اینکه چرا و چگونه انجام کارهای شگفتی را به ایزدان می‌بندند، چراها و اماهای بسیار داشت و پاسخ روشن و خردمندانه می‌جست. آیین‌های خونین و رنگین پیشوایان کیش را سخت زیر سنجش می‌کشید و با ترازوی خرد می‌سنجید و می‌خواست از ریشه‌های آنها سر درآورد. پیِ سرچشمۀ زور و زورگویی و ستم فرمانروایان زمانه می‌گشت. راه رهایی ستم‌دیدگان را می‌جست. اما پاسخ روشنی نمی‌یافت و از همین روی، پافشاری بیشتری می‌نمود.

ادامه نوشته

نقش انسان در بینش زرتشت

در بینش زرتشت ، انسان موجودی بی اختیار نیست که سرنوشتش را از پیش برایش تعیین کرده باشند و خودش در آن نقشی نداشته باشد. اهورامزدا انسان را موجودی آزاد آفریده وبه او نیروی انتخاب داده تا بتواند راه زندگی خود را با ارادهً خویش برگزیند و به خواست خود، خوشبختی و یا برعکس رنج، سختی وبدبختی را در زندگی احساس کند. زرتشت آفریده شدن جهان هستی را بی هدف واتفاقی نمی داند بلکه والاترین هدف آن را گسترش راستی وهنجار درست در زندگی انسان می داند چنانکه ساختار هستی ازآغاز تا انجام بر راستی بنیان شده است.
اززمانی که انسان با پیام زرتشت آشنا شد وتلاش کرد تا آن را درزندگی به کارگیرد به هویت تازه ای دست یافت وراه پیشرفت درکارها راهدفمند دنبال کرد.انسان دریافت که در آفرینش نقش ویژه ای را برعهده دارد چنانچه بخواهد درجایگاه ارزشمند انسانی استوار باشد وبه آن افتخار کند بایستی این ویژگی ها را در خود پویا وپایدارسازد. یاد آوری برخی از نقش های انسان در زندگی برپایهً آموزش های زرتشت، جوانه های پیشرفت وسازندگی اورا شکوفاتر، وانسان را از شادمانی وآرامش بیشتری بهره مند خواهد ساخت.
نخستین آموزشی که زرتشت به انسان می دهد باور داشتن به یکتایی خداوند است، او خدای یگانه را با ویژگی دانای بزرگ ِهستی بخش، وبه نام اهورامزدا بیان می کند، زرتشت باور دارد که پروردگار جهان سراسر نیکی وداد است زیرا خداوند از خردِ پاک ومقدس بهره دارد. دراین دیدگاه انسان، دوست، یاور وهمراه خداوند است به همین روی ازآفریدگار خود ترس و وحشتی به دل ندارد ونیازی نیست که به انگیزهً فرارازمجازات ومکافات خداوندی برای او بندگی کرد واز او هراس و ترس داشت.
زرتشت باوردارد که سرشت انسان با نیکی و خوبی آمیخته شده است زیرا فروزه ای از نیروی اهورایی به نام فروهر جان مایهً آن است بنابراین چنانچه انسان از خرد رسا و پاک اهورایی که در نهاد خود دارد بهره بگیرد هرگز به سوی ناراستی وکژی گرایش نخواهد داشت. خداوند، انسان را در گزینش راه نیک وبد آزاد گذاشته وبه او اختیار داده تا سرگذشت پیش روی خویش را به نیکی یا کژی فراهم آورد وهیچگاه به سرنوشت از پیش تعیین شده که خداوند برایش تعیین کرده باور نداشته باشد.
ارزشمندترین بخش زندگی انسان زمانی است که با کژاندیشی وبدی ها ستیزه کرده وراه درست زندگی را برای خویش برگزیند، از دیدگاه زرتشت انسان هایی که دراین مبارزه ، راه راست را گزینش می کنند هدفشان رسیدن به آرامش وشادمانی است زیرا وجدان انسان با گزینش هنجار راستی یا اشا، آرام وشاد خواهد شد. در بینش زرتشت خوشبختی انسان با فراهم کردن شادی وخوشبختی برای دیگران فراهم خواهد شد پس شاد کردن دیگران و خشنود ساختن آنان با راهنمایی به سوی خردمندی ودانایی از راهکارهای پسندیده زندگی انسان برای رستگاری او خواهد بود.

ادامه نوشته

ریشه آیین مانویت

بسیاری از اصول و قواعد آیین مانوی از سه مذهب زرتشتی و بودائی و مسیحی گرفته شده است و شاید این مساله معلول همان ارتباطات و نسبت هائی می باشد که وی با پیروان این سه مذهب داشته است. درباره این ارتباطات و نسبت ها گفته اند که:
نخست: پدر و مادر مانی ایرانی و از نژاد اشکانیان بوده اند و با توجه به اینکه در آن زمان آیین زرتشتی در ایران رایج بوده می توان گفت که او با اصول آیین مزبور آشنائی داشته است.
دوم: وی در آغاز زندگی خود در «بابل» و در میان فرقه های مختلف مسیحی از قبیل «مغتسله» و «مرقیون» و خواه ناخواه با تعلیمات و مبانی مذهبی آنان آشنائی داشته است.
سوم: اینکه وی طبق مدارک موجود، سال ها میان مردم هند که نوعاً بودائی بوده اند زندگی می کرده و بدیهی است در چنین وضعی با اصول آیین بودائی هم آشنایی پیدا کرده است.

مانی به خاطر تماس داشتن با فرقه های زرتشتی و بودائی و مسیحی به بسیاری از اصول و تعالیم آنها آگاهی پیدا کرد و برخی از این اصول و تعلیمات را به یک سلسله از تعالیم ابتکاری خود اضافه نمود و در نتیجه آیین مانویت را به وجود آورد.


جامعه ی مانوی


جامعه ی مانوی از پنج رده که معادل پنج تجلی پدر عظمت (خداوند کل) است به شرح زیر تشکیل می شد:


رده ی اول، مشتمل بر دوازده رسول است که به زبان پهلوی آنها را «فریستگان» گفته اند، و آنان بالاترین درجات معنوی مانوی را تشکیل می دادند و حکم خلفا و امامان او را داشتند.

رده ی دوم، که به زبان پهلوی «ایسپاساگان» یا اسقفان بودند که شمار آنها به هفتاد و دو تن می رسید.
رده سوم، که آنان را به پهلوی «مهیشتگان» می گفتند، کشیشان مانوی بودند که شمار آنها به سیصد و شصت تن می رسید.
رده چهارم، که آنان را به پهلوی «ویزیدگان» یا صدیقین یا برگزیدگان می گفتند. کسانی بودند که ماموریت وعظ و تبلیغ را داشتند و شمار ایشان بسیار بود.
رده پنجم را نیوشکان یا نغوشاک می گفتند، عبارت از مستمعان و عامه ی مومنان مانوی بودندف که شمار آنها از همه طبقات بیشتر بود.

همه مانویان گیاهخوار بودند، ولی گروه برگزیدگان یا ویزیدگان، از میخواری و زناشویی و جمع مال محروم بودند، و نمی توانستند بیش از طعام یکروز و جامه برای یکسال داشته باشند. برگزیدگان نمی بایست نان خود را بپزند، بلکه وظیفه ی نیوشکان بود که برای آنان نان پخته و نزد آنان ببرند، از این جهت پیش از صرف غذا به نان خطاب کرده این دعا را می خواندند:


ادامه نوشته

ادبيات پيش‌گويانه‌ی زرتشتی

ادبيات پيش‌گويانه، جايگاهي ويژه در آموزه‌هاي برخي دين‌هاي جهان دارد و غالباً چنان است كه در قالب مكاشفاتي كه به يك پيامبر يا يك روحاني برجسته دست مي‌دهد، آگاهي‌هايي را در مورد حوادث «آخرالزمان» بازگو مي‌نمايد. آيين زرتشت در مقام ديني كهن و پرنفوذ، داراي يكي از غني‌ترين آثار پيش‌گويانه است. اين آثار كه در اصل، توصيف‌گر آخرت‌شناسي اصيل مزدايي‌اند، از بدي‌ها و تباهي‌هاي آخرين مقطع تاريخ مي‌گويند و از اميد به استقرار ملكوت خداوند بر زمين سخن مي‌رانند.
ادبيات پيش‌گويانه‌ي زرتشتي، چون ديگر آموزه‌هاي اصيل آن، تأثيرات كلان و گسترده‌اي بر اديان سامي – ابراهيمي پس از خود داشته و امروزه آشكار شده است كه بخش عمده‌اي از آثار پيش‌گويانه‌ي يهودي (مانند بخش‌هايي از كتاب‌هاي دانيال و اشعيا و ارميا) و مسيحي (مانند مكاشفه‌ي يوحنا) و اسلامي (مانند احاديث مربوط به اوضاع آخرالزمان) از آموزه‌هاي پيش‌گويانه‌ي زرتشتي اثر گرفته است (بويس، ص 493 به بعد؛ هدايت، ص 155- 129).
محتواي آثار پيش‌گويانه‌ي زرتشتي (مانند متن‌هاي پهلوي زبان «زند وهومن يسن» و «يادگار جاماسپ») تركيبي است از آموزه‌هاي فرجام‌شناختي اصيل زرتشت، مبني بر ظهور منجياني در آخرالزمان، دررسيدن رستاخيز و فرش‌گردي و نابودي نهايي اهريمن و استقرار ملكوت خداوند بر زمين؛ و «هزاره‌گرايي بابلي» كه بر پايه‌ي آن، حوادث معيني در دوره‌هاي خاصي از زمان، به تكرار، واقع مي‌شود.
موضوع مهم‌ترين اثر پيش‌گويانه‌ي زرتشتي كه به «زند وهومن يسن / Zand-e Vohuman Yasn» معروف است و به زبان پهلوي نوشته شده و گويا مبتني بر بخش‌هاي از ميان رفته‌ي اوستا بوده كه سرانجام با افزوده‌هايي، در دوران پس از اسلام نگاشته شده است، مكاشفاتي است كه زرتشت بدان‌ دست مي‌يابد و ضمن آن، حوادث آخرالزمان را به گونه‌اي نمادين مشاهده مي‌كند و اورمزد نيز اين نمادها را با بياني پيش‌گويانه، براي وي تفسير مي‌نمايد كه چگونه در آستانه‌ي رستاخيز، زمين و موجودات آن دچار تباهي و آسيب و روي‌دادهاي شگرف و بسياري مي‌شود و سرانجام با ظهور منجياني، پليدي‌ها نابود مي‌گردد و رستاخيز در مي‌گيرد. البته غالب اين پيش‌گويي‌ها يادمان‌هاي مربوط به وقايع و فجايع هجوم مقدونيان و اعراب و مغولان به ايران‌اند كه با پيش‌گويي‌هاي مربوط به هنگامه‌ي رستاخيز و ظهور منجيان سه‌گانه‌ي زرتشتي (هوشيدر، هوشيدرماه، سوشيانس) آميخته شده‌اند. در آموزه‌هاي فرجام‌شناختي زرتشتي، باور بر آن بود كه هزار سال پس از زرتشت، نخست تباهي و پليدي و كاستي در زمين فزوني مي‌گيرد و سپس با برآمدن منجياني موعود، نيروهاي اهريمني نابود شده و با وقوع رستاخيز،‌ سعادت و بي‌مرگي و نيكويي، جاودانه از آنِ مردم مي‌شود. مندرجات متن «زند وهومن يسن» نيز بر همين محور استوار است.
در كتاب «زند وهومن يسن»،‌ نشانه‌هاي پايان هزاره‌ي زرتشت و دررسيدن آخرالزمان، از زبان اورمزد چنين بازگو مي‌شود:
* در آن پست‌ترين هنگام، يك صد گونه و يك هزار گونه و ده هزار گونه ديوان ژوليده موي از تخمه‌ي خشم، برسند. آن بد تخمان از ناحيه‌ي خراسان به ايران‌شهر بريزند. افراشته درفش باشند و زين سياه دارند و موي ژوليده بر پشت دارند … اين ده‌هاي ايران را كه من – اورمزد – آفريدم، به زيان‌جويي و بي‌داد بركنند (هدايت، ص 9-38).
* اندر آن هنگام،‌ همه‌ي مردم فريفتار و بدخواه يك‌ديگر باشند و آزرم و دل‌بستگي و روانِ دوستي از جهان برود (همان، 40-39).
* خورشيد راست‌تر و نهفته‌تر، و سال و ماه و روز كوتاه‌تر باشد و زمين تنگ‌تر و راه‌ها دشوارتر باشد و ميوه تخم ندهد و رستني‌ها و دار و درخت بكاهد و مردم كوتاه‌تر زايند و هنر و نيروي ايشان كم باشد و فريفتار و بي‌دادتر باشند و سپاس و آزرم نان و نمك ندارند (همان، ص 40).
* ابر سهم‌گين همه‌ي آسمان را چون شب تار كند. باد گرم و باد سرد بيايد و ميوه و تخمه‌ي دانه‌ها را ببرد و باران نيز به هنگام خويش نبارد و بيش‌تر «خرفستر» [= حشرات و جانوران وحشي] ببارد تا آب (همان، ص 44).
* جوانان و خردسالان بيم‌ناك باشند و ايشان را هواي بازي و رامش از دل برنيايد (همان، ‌ص 44).
* زمين دهان بازگشايد و هر گوهر و فلزي پديدار شود، چون: زر و سيم و روي و قلع و سرب (همان، ص 45).
* در آن هنگام سخت، شب روشن‌تر و سال و ماه و روز سه يك بكاهد و زمين برآيد و آفت و مرگ و نيازمندي به جهان سخت‌تر باشد (همان، ص46).
* چون [ديوان ژوليده موي] بيايند، خورشيد نشان سهم‌ناكي بنماياند و ماه از رنگ بگردد و در جهان سهم‌ناكي و تيرگي و تاريكي باشد؛ به آسمان نشانه‌هاي گوناگون پديد آيد و زمين لرزه بسيار باشد و باد سخت‌تر آيد (همان، ص 50).

شگفتی‌های ‌ اندیشه‌ اشوزرتشت

موبد اردشیر خورشیدیان: از آنجا که «اندیشه‌ها»ی بشری بنیانگزار باورهای انسان‌ها‌ هستند و «باورهای» بشری است که وجدان فطری انسان‌ها را تعریف می‌کنند، خلق وخو و اخلاق می‌شود. و«اخلاق» است که «قانون» را می‌نویسد و حدوحدود، حق وحقوق و آزادی‌های فردی واجتماعی را به‌دقت تعریف می‌کند و درنتیجه «امنیت» و«عدالت» در فرد و جامعه ایجاد می‌کند. تنها چنانچه اندیشه‌های بشری انسانی باشد، می‌تواند باورهای انسانی، اخلاق، قانون، امنیت وعدالت انسانی به‌باور‌آورد و تعالی‌بخش و فروهرساز باشد. وگرنه فرد و جامعه را به بی‌راهه می‌کشاند.

در روز خورداد ازماه فروردین ۱۷۶۸ سال پیش ازمیلاد در سرزمین «ایران‌ویج» که‌ هنوزآریاییان درجهان پراکنده نشده و با زندگی دامدا ری و انجام ییلاق و قشلاق، روزگار می‌گذرانیدند و بی‌سوادی و نادانی درجهان فراگیر بود و سران و پیشوایان، با باور به طبیعت‌پرستی و خدایان پنداری ازروی ناآگاهی و نادانی و برای نگهداری منافع و مصالح خویش، فرهنگ تسلیم‌شدن به سرنوشت و خرافات را در میان مردم گسترش می‌دادند. در شهر «رگه» در کنار دریاچه‌ی « چیچَست»، کودکی پای به گیتی نهاد که پدرش «پُوروشَسب» و مادرش «دُغدو» ازخانواده «اسپیتمان»، نام او را «زرتشت» نهادند. و در کودکی به استادی اندیشمند به‌نام «بُرزین» سپرده شد تا دانش زمان بیاموزد. اشوزرتشت در کودکی بسیار پرسشگر بود و تا پاسخ منطقی پرسش خود را نمی‌یافت، از پای نمی‌نشست. اندیشه‌ی پژوهشگرِ او، وی را برآن داشت که به ‌همه باورهای نیاکانی و اوضاع اجتماعی زمانه خویش تردید به دل راه دهد و راه و روش‌هایی را که مردمان زمان او که آیین «مهری» و «زروانیسم» و «هوشنگی» داشتند و پیشوایانشان «کرپن» و«اوسیج‌ها»، آنها را پاسداری و تبلیغ می‌کردند و کاوی‌ها(پادشاهان کیانی) با همه‌ی توان از آنها دفاع می‌نمودند، را نابخردانه یافت. آیین‌هایی که بر پایه‌ی ترس از خدایان پنداری استوار بود و دروغ و ناراستی می‌پراکند و بر خشم وکین می افزودند وجهان را به تباهی می‌کشاند(گاتها).

زرتشت درسن ۲۰ سالگی برای فروشدن در اندیشه‌های خویش و یافتن پاسخی راستین در حل دشواری‌ها به کوه «اُشیدَرنه» پناه برد وبه مدت ده سال با خدای خود خلوت گزید و به درون‌نگری پرداخت،(همه‌ی بندهای یسنا۲۸). اوپرسش‌های بی‌شمار خویش را به‌وسیله «وهومن»(نیک اندیشی) با اهورامزدا(دانای بزرگ‌هستی بخش) درمیان نهاد و پس از برگزیده شدن به پیامبری درسن سی سالگی با کتاب آسمانی «گاتها» به میان مردم بازگشته، انسان‌ها را به دریافت و پذیرش و پیروی از دین «مزده‌یسنی» ومبارزه منطقی و خردمندانه با آیین‌های «دیویسنی» تبلیغ نمود.

خوشبختانه امروزه کتاب آسمانی زرتشتیان «گاتها» با تلاش و کوشش و گذشت و فداکاری نیاکان بهدین به‌ویژه موبدان، به‌گونه‌ای بسیار دقیق و کامل مانده است و توسط اوستاشناسان با دقت برگردان شده است و هر انسانی خود می‌تواند با بازگشت به این کتاب، به ریزه‌کاری‌های اندیشه‌ها و باورهای پیامبر ایران زمین، اشوزرتشت پی‌ببرد.

ادامه نوشته

پارسه ؛ كهن‌ترين دروازه گفتگوي جهاني

گفتگوي بين اقوام مختلف و در جغرافياي پراكنده مي‌تواند محورهاي متفاوت داشته باشد. همانطور كه فرآورده‌هاي فكري و علوم انساني در اين ارتباطات دخالت مي‌‌كنند،

فرآورده‌هاي صنعتي نيز مي‌ توانند حضوري مؤثر داشته باشند. دست‌آوردهاي ديني و اجتماعي،‌تجارت همزيستي،‌تحول زيستگاه‌ها و همه و همه بخش‌هاي اساسي همزباني‌‌هاي بين‌المللي را تشكيل مي‌دهند. از اين ميان ناگفته پيداست كه بيشترين سهم ايرانيان همانا تعالي فرهنگي در حوزه‌هاي انديشه و باورهاي بزرگ و پيشتازانه است. « پارس » ‌با داشتن عناصر بي بديل تاريخي و يادگارهاي ارزشمند از اقوام گذشته، همواره پايتخت فرهنگي ايران شمرده شده و مي‌شود.نگين ارزشمند اين پايتخت نيز مجموعه كم نظيري است كه در اين نوشته از نگاهي ويژه مورد بررسي قرار مي‌گيرد . به اين ترتيب ،‌ « پارسه» و « پارسيان» سهم چشم‌گيري از گويش عالم فهم و زبان گفتگوي جهاني ايرانيان را به عهده دارند. در بررسي فرهنگ جهاني ايرانيان ،‌ به قدرت رسيدن پارسي‌ها در ايران ـ در حدود سده پنجم پيش از ميلاد ـ از اين جهت كه دولتي تقريبا فراگير و جهاني تأسيس كردند و قسمت‌هاي عمده دنيا ـ‌ غير از بخشي از يونان و … ـ را تحت سلطه و تأثير فرهنگ و بينش ژرف خود قرار دادند،‌داراي اهميت ويژه‌اي است . امپراطوري بزرگ هخامنشي‌ براي اولين بار در جهان باستان ،‌با حكومت مركزي مقتدر ،‌به عنوان مصداق واقعي جهان وطني مطرح مي‌شود . بررسي اين ويژگي‌ها از طريق مطالعه دو منبع اصلي يعني بقاياي معماري و همچنين معدودي كتيبه‌هاي ارزشمند كه تا كنون باقي مانده،‌و در حقيقت مستندات ملموس و بازمانده‌هاي فيزيكي قابل اطمينان تحقيقات شمرده مي‌شوند،‌ممكن است . در اين ميان تقريبا در بين اغلب محققين اين اتفاق نظر وجود دارد كه « ‌تخت جمشيد» فشرده‌‌اي است از اين اطلاعات قيمتي. بنايي كه گويي براي همه زمان‌ها و همه انسان‌ها ساخته شده است و پيكرة سترگ راه پلة ورودي آن ـ همه از تخته سنگ‌هاي يك تكه ـ هردم آدمي را به دنيايي ديگر، دنيايي سرشار از يگانگي و جاودانگي خواهد برد. « ‌تخت جمشيد» بناي خيره كننده‌اي است كه در چهل و پنج كيلومتري شهر شيراز امروزي و در نزديكي شهر مرودشت ،‌بر صفه‌اي وسيع به ابعاد تقريبي 274 457 متر و با تسطيح حجم انبوهي از كوه،‌به دستور داريوش بزرگ‌‌ـ‌ منتخب اهورامزدا و پسر ويشتاسب ـ ‌از سال 521 پيش از ميلاد ايجاد شده است. ساختمان‌هاي مجلل آن در طول چند قرن به تدريج شكل گرفته كه هر كدام به تنهايي قابل توجه و بحث معماري و آئيني مي‌باشند. در اجزاي آن جلال و عظمت با دقت و ظرافتي غير قابل توصيف در آميخته است. اين حجم از سنگ با نقوشي اين‌چنين دقيق و لطيف، كه حكايت از صبر و حوصله‌ أي ستودني و مديريتي عالي دارد واقعا نمي‌تواند نظيري داشته باشد. اتفاقي كه بدون ‌اعتقادات قلبي ميسر نيست. جلاي سنگ‌هاي آن بي ترديد از شفافيت هنرمندان و انديشه‌هاي پاك سرچشمه گرفته است. در زمستان و تابستان به ترتيب دو مركز بزرگ ايرا باستان يعني « ‌هگمتانه» (‌احتمالا به معناي محل جمع شدن) ‌يادگاري از حكومت‌ مادها،‌ در نزديكي شهر همدان امروزي و كاخ عظيم « آپادانا» در شهر تاريخي شوش دانيال ـ پايتخت قديمي عيلام ،‌ كه هنوز بقاياي اندك آن نشانگر وسعت و شكوه راستين آن در هنگام آباداني است. ‌ـ‌ بي‌گمان دو پايتخت اداري ـ سياسي هخامنشيان بوده‌اند. بنابراين مي‌توان به بناهاي بي نظير « تخت جمشيد» در مرودشت فارس با نگاهي فراتر از يك مركز قدرت حكومتي و سياسي نگاه كرد. خاطرات برگزاري مراسم مذهبي و آئيني ،‌از جشن‌ها تا تدفين شاهان در دامنه كوه رحمت و … نيز دليل ديگري است بر اينكه مجموعه مذكور با انديشه‌أي فراتر از زندگي روزمره اداره مي‌شده است. بسياري از جزئيات معماري نيز گواه اين انتخاب است .

ادامه نوشته

جوک‌ و قومیت پرستی در فرهنگ امروز ایران

آیا تا بحال متوجه شده‌اید که فعالیت‌ها و سرگرمی‌های زندگی روزمره ما ممکن است برای دیگران بیمارگونه و آزارد هنده باشد؟ آیا تابحال با کسانی آشنا شده‌اید که با جوک و لطیفه‌ای که تعریف کردید ناراحت شده باشند، حتی اگر قبل از تعریف کردن آن گفته باشید که هیچ قصد و نیتی برای آزار گروه خاصی ندارید؟

رابطه عظیمی بین لطیفه‌ها و قومیت پرستی در بین ما ایرانیان وجود دارد. شاید ناراحت شوید و بگویید که من دارم ایرانی‌ها را قومیت پرست معرفی می‌کنم.

نه هدف من این نیست.

من سعی دارم بگویم که در هر فرهنگی عوامل خارجی هم در زندگی‌های ما وجود دارد که نمی‌توان معنا و مفهومی برای آن پیدا کرد و به خاطر همین است که از آنها جوک می‌سازیم. امیدها و آرزوهای درونی هم وجود دارد که به صورت لطیفه آنها را مطرح می‌کنیم. گفتن "شوخی کردم واقعاٌ منظورم این نبود" خیلی راحت است.

اما آنچه می‌گوییم معنا و مفهومی پشت آن است. ما کلمات را برحسب  منظوری که داریم انتخاب می‌کنیم. جوک‌ها همیشه جوک نیستند.خیلی وقت‌ها حرف‌هایی را که به زبان می‌آوریم دقیقاً منظور داریم اما ممکن است آنقدر جرات نداشته باشیم که آن را بفهمیم.

بین جوک و قومیت پرستی رابطه وجود دارد. من واقعاً امیدوارم که محققان بتوانند از این موضوع برای تحقیقاتشان استفاده کنند.

منظور از قومیت پرستی ایده‌هایی است که بعنوان نشانه عدم ‌علاقه، قضاوت، کوچک شمردن یا دیوساختن از افراد، گروه‌ها، ملیت‌ها و سایرین استفاده می‌شود.

ادامه نوشته