اقوام آریایی


ادامه نوشته

روات ریشه ایرانی دارد نه فرانسوی


ادامه نوشته

ریشه کروات در ایران + تصاویر


ادامه نوشته

پيروزي بزرگ ارتش ايران در دِيشيا، و تصرف روماني و مولدوا تا اوكراين


ادامه نوشته

نمایشی که داستان قتل بردیای دروغین را فاش می‌کند


ادامه نوشته

ایران بزرگ


ادامه نوشته

رام و رامینه


ادامه نوشته

قلعه و کلات و پروند


ادامه نوشته

قنات  و کدکن و کهن


ادامه نوشته

بغ و بک و تاش


ادامه نوشته

ویس و ویک

ادامه نوشته

کوشک و چمیشن (قمیش)


ادامه نوشته

چاقو و بازار


ادامه نوشته

بور و سرخ


ادامه نوشته

چنار و چینار


ادامه نوشته

رنگ سبز ایرانی


ادامه نوشته

ونک و بانه

ادامه نوشته

دز و دژ


ادامه نوشته

تجریش و تاجیک


ادامه نوشته

رودبار و منجیل


ادامه نوشته

پرسر یا پارسا


ادامه نوشته

تمدن جیرفت


ادامه نوشته

تراوا (تروی) کجای جهان است؟


ادامه نوشته

رستمیون


ادامه نوشته

هلنیسم دروغ بزرگ استعمار و غرب


ادامه نوشته

تاریخ دین و آئین در ایران

ادامه نوشته

می خواستم بدانم نظر کلی شما درباره ی شش صد سال جنگ های ایران و روم چیست؟  آیا این نبردها اتفاق افتاد


ادامه نوشته

آیا اشک همان اسکندر بود،  که مانند پاپ و قیصر، اول و دوم و سوم دارد؟

ادامه نوشته

استون‌هنج ایرانی است


ادامه نوشته

شهر ری به چه معنی است؟

ادامه نوشته

آیا سیمرغ شاهنامه یک پرنده بوده است؟


ادامه نوشته

آیا سینوهه پزشک فرعون از اهالی سین ایران بود؟  و به معنی سین + اوه = افسونگر

پاسخ پرنیان حامد:  سین و سینا به معنی پزشک است،  مشهورترین پزشکان باستانی سین های مَرغ بودند، که نام آنها در اوستا به صورت مرغ و سین آمده است.  مرغ نام کوهی در لارسا است.  مرغاب نام کوهی در شیراز است .... نام این پزشکان، سینمرغ بعدها بر اثر اشتباه کاتبین تبدیل به موجود افسانه ای به صورت سیمرغ شده است.  سین اوهه دارای لقب پزشکی بین النهرین،  یعنی سین است،  لذا این پزشک مهاجر از بین النهرین به دربار فرعون بوده است.

پژوهش ژنتیک و کاملا دانشیک که نگره ی حضور دست کم 10500 ساله ی آریایی ها در ایران را تایید میکند.

ادامه نوشته

فتح اروپا به دست میتری دات


ادامه نوشته

ایرانیان قدیم چه دینی داشتند


ادامه نوشته

ایا مکان های رومی را ایرانیان ساخته اند ؟ مانند سیرکوس ماکسیموس، تالار تریجان، پانتئون و کولوزیوم


ادامه نوشته

ایا استون هنج یکی تقویم میترایی است؟


ادامه نوشته

آشنايي با  معماری میترایی


ادامه نوشته

ریشه ژنتیکی


ادامه نوشته

آشکار شدن تحریفات تاریخ نویسان


ادامه نوشته

اولين گزارش از مهاجرت آرياييان از ايرانويچ

ادامه نوشته

دروغ بزرگ مهاجرت آریایی ها به ایران؟!  اگه ايراني هستيد بايد اينو بخونيد.


ادامه نوشته

تاریخ کوچ نشینی در ایران

ادامه نوشته

اولین دامن پوش (شلیته پوش ) جهان

ادامه نوشته

مراســم ازدواج زرتشتیان و ایران باستان


ادامه نوشته

عکس و گزارش از اسباب‌ بازی‌های دوران باستان

ادامه نوشته

آشنایی با آثار باستانی کهن کشورمان ایران


ادامه نوشته

آثار باستانی هزاران ساله کشورمان ایران


ادامه نوشته

جیرفتی ها در 5000 سال پیش سواد داشتند


ادامه نوشته

گاتها، زمان و مکان زرتشت، کوچ آریاییها و جایگاه ایرانیان


ادامه نوشته

تاريخ و جغرافياي اقوام آريايي ايراني


ادامه نوشته

تاریخ استانهاي ايران


ادامه نوشته

آریائیان از نخست در فلات ایران حضور داشته اند


ادامه نوشته

شوشتر

ادامه نوشته

پوروچیستا (نماد آزادی زن در ایران باستان

 
ادامه نوشته

یا میدانی که شب یلدا را به چه دلیل پاس میداریم؟

ادامه نوشته

تاريخچه لباس در ايران

ادامه نوشته

شهرسوخته

ادامه نوشته

خوراک، بجای سکه و پول، پیشکش و عیدی ایرانیان باستان

ادامه نوشته

سياوش پاك


ادامه نوشته

آرامگاه کاوه آهنگر


ادامه نوشته

آيين كردي

ادامه نوشته

پايگذار موسيقي مذهبي

ادامه نوشته

فرش پازيريك

ادامه نوشته

تاریخ نجوم در ایران

ادامه نوشته

شگفتیهای شهر سوخته

ادامه نوشته

لزوم شناخت تاریخ و تمدن ایران پیش از ماد

ادامه نوشته

جام طلایی دو شیر کلاردشت

ادامه نوشته

موسیقی در ایران باستان

موسیقی یکی از فرازهای شهریگری(تمدن) ساسانی به شمار آمده و داده های موجود نمایانگر رواج و گستردگی آن در میان مَهان و همچنین توده های مردم است. در پیرامون والایی جایگاه هنر موسیقی در زمان ساسانیان همین بس که, اردشیر یکم همه ی کسانی که کارشان به گونه ای به موسیقی پیوند داشت را در یک طبقه ی ویژه جای داده و این سامانه(سیستم) در زمان شاهان دیگر نیز کمابیش پاسداری شده است.
مانی پیامبر ایرانی, «پایه و جایگاه آواز را بسیار بلند می شمرد و با کوشش فراوان موسیقی دینی را در آیین خود رواج و گسترش داد»(تاریخ ادبیات, ریپکا, ص 94) و مزدک موسیقی را به عنوان یکی از نیروهای مینوی شناخته, رامشگر(سرپرست موسیقی) را یکی از چهار بزرگان و نزدیکان اَرجدار پادشاه –در کنار موبدان موبد, هیربدان و اران سپهبد- جای داده بود.(تمدن ایرانی, ص 211)

رساله ی پهلوی خسرو کواتان وردیک(خسرو پسر کواد و غلام) که به ریختاری داستانی پرداخته شده است, نشان می دهد که موسیقی یکی از دلبستگی های انوشیروان بوده است.


هرودوت و گزنفون از وجود موسیقی دینی و جنگی در میان هخامنشیان گزارش هایی می دهند.(تاریخ اجتماعی ایران, راوند, ج1, ص 761) پس از گزارشهایی که از بن مایه های کلاسیک یونانی درباره ی موسیقی در دست داریم, به سراغ شاهنامه ی فردوسی می توان رفت که در آن به خُنیا(موسیقی) و ابزار خُنیا و رامش اشاراتی شده است. برای نمونه می توان از  دو داستان در پیرامون زندگانی بهرام گور یاد نمود که با بررسی آنها می توان پی برد که روستاییان و توده ی مردم نیز با موسیقی و ابزارهای شادی آور و رامش آشنا بوده اند. در داستان نخست -که با زیرعنوان «داستان بهرام گور با چهار خواهران»- پرداخته شده, بهرام به هنگام بازگشت از شکار, شامگاهان آتشی را از دور می بیند و اسب بدان سو می راند و پس از رسیدن، شماری را در جلوی آسیای ِ کنار روستا می بیند که جشنی آراسته و چهار دختر به پایکوبی سرگرم هستند:


همه ماه روی و همه جعد موی**همه چرب گوی و همه مشک بوی

به نزدیک پیش در آسیا***به رامش کشیده نخی بر گیا

به تماشا می ایستد تا پیرمرد آسیابان به پیشگاه او آمده و می گوید: اینها دختران من هستند که به این سن رسیده اند و به شُوند(دلیل) تنگدستی, شویی پیدا نکرده اند و بهرام هر چهار دختر را به همسری می پذیرد.(شاهنامه, ژول مول, ج5, ص 98-265) در داستان پسین –که عنوانش«رفتن بهرام گور به نخچیر و خواستن دختران برزین دهگان» است- می خوانیم که بهرام گور به دنبال بازشکاری خود, در کنار روستایی به باغی می رسد:

زمینش به دیبا بیاراسته***همه باغ پر بنده و خواسته

سه دختر براو برنشسته چو عاج***به سر برنهاده زپیروزه تاج


سپس آشکار می گردد که باغ داراک(اموال) دهگان پُرمایه ای به نام برزین است. برزین به پیشگاه پادشاه آمده و به یاری دخترانش بزمی شاهانه می آراید و دختران خود را چنیین میشناساند:


یکی چامه گوی و دگر چنگ زن *** سوم پای کوبد شکن بر شکن

و بهرام در پایان این سه دختر دهگان توانگر را نیز به همسری برمی گزیند.
(همان, ص 14-309)



از بازگویی های موجود در بن مایه های تازی و پارسی چنین برمی آید که بهرام گور برای آنکه مردم از رامشگر بی بهره نباشند چندین هزار تن – از 400 تا 12 هزار در بن مایه های گوناگون- رامشگر از هند به ایران آورده است. حمزه ی اصفهانی این پُرسمان را چنین بازگو می نماید:

«بهرام گور فرمان داد که مردمان نیمی از روز را کار کنند و نیم دیگر را به آسایش و خوردن و خوش گذرانی بپردازند و بی خُنیاگران و کولیان شراب ننوشند. بدین سان خُنیاگران گران ارجدار شدند و مُزد هر دستی از آنان به سد درهم رسید. بهرام روزی گروهی از مردم را دید که خوش گذرانی نمی کردند. گفت: مگر من شما را از پرهیز  ِ خوشدلی و پایکوبی بازنداشتم؟ آن مردم در پیش او به خاک افتاده و گفتند: رامشگران خواستیم به زیاده از سد درهم, ولی نیافتیم. فرمان داد تا دوات و خامه(قلم) و صحیفه آوردند و به پادشاه هند نامه نوشت و از وی رامشگران و خُنیاگران خواست. وی دوازده هزار تن فرستاد. بهرام آنان را به شهرها و پیرامون کشور خود بپراکند, و شمار آنان به تناسل بیشتر شد که گروهی اندک از فرزندان ایشان هم اکنون برجای مانده اند و آنان را زط خوانند»(تاریخ پیامبران و شاهان, ص 3-52)


فردوسی در این باره می گوید که, بهرام هر کدام از ایشان را گندم و گاو و خر داد تا کشاورزی کنند و توده ی مردم را رایگان رامشگری کنند. ولی آنان که اهل کار برزیگری نبودند, گندم و گاو را خوردند و تنها خر برایشان ماند و بهرام چون چنین دید, گفت که باروبنه بر خر نهید و رود و بربط برگیرید و دوره گردی کنید و خوش باشید و توده ی مردم را نیز خوشدل نمایید. این تیره در شاهنامه و چند بن مایه ی دیگر لولی یا لوری نامیده شده اند و نیای مردمی بشمار می آیند که امروزه با نام کولی/لولی/چینگانه/قره چی/ غربال بند/ قرشمال و ... در ایران و سراسر جهان پراکنده اند.(نک: کولی و زندگی او, یحی ذکا; لولیان, زرین کوب, نهشرقی نه غربی, انسانی ص 82-474; زط=جات=کولی, احمد محیط طباطبایی, مجله ی آینده ی فروردین, خرداد 1366; واژه نامه ی دهخدا, ماده های لوری, لولی, کولی)


پادشاهی خسروپرویز دوره ی زرین هنر موسیقی و موسیقی دانان و رامشگران ایرانی بشمار می آید. نگاره هایی که از زمان خسروپرویز برجای مانده همواره رامشگران و خُنیاگران را در کنار و همدم پادشاه نشان می دهند. سنگ نگاره های تاق بستان گروه هایی از زنان نوازنده سرگرم به نوازندگی را در بزم های شکار شاهانه به نمایش می گذارد. چندین ظرف سیمین زمان ساسانی نیز دارای نگاره هایی از رامشگران زن و مرد هستند.


نوازندگان و خوانندگان بخشی از هنرمندان بودند که در پهلوی پارتی: گوسان و در پهلوی ساسانی و فارسی میانه: خُنیاگر می نامیدند. این هنرمندان که بیشتر به هنرهای نوازندگی, خوانندگی, ترانه سرایی, ترانه خوانی, و گاسَم(احتمالا) داستان پرازی و داستان گویی آراسته بودند, بیشتر برای مردم هنرنمایی می کردند و برخی از ایشان که دارای استعداد و چیره دستی بیشتری بودند, به دربار راه می یافتند و نام آور می شدند(گوسان: معرب آن جوسان و جواسنه است, نک: مقاله ی احمد تفضلی مندرج در مجله ی راهنمای کتاب, سال11, شماره ی 7)


نام شماری از موسیقی دانان و خُنیاگران پُرآوازه ی دوره ی ساسانی چون سرکش, باربد, نکیسا, رامتین, سرکب و... از طریق بازگویی های گفتاری و دهان به دهان, به افسانه ها و استوره ها و بن مایه های تاریخی راه یافته و به روزگار ما رسیده است. در این میان باربد براستی نام آورترین همه ی آنهاست. بازگویی های موجود او را استاد همگی موسیقی دانان دوران خود بازمیشناساند و گفته اند که سخن او «برای استادان فند(فن), قانون بی چون و چرا به شمار می رفته است و دیگران همه خوشه چین خرمن او بودند»(ایران در زمان ساسانیان, ص 507)


نوآوری و اختراع دستگاه های موسیقی ایرانی را به وی پیوند داده و آهنگ هایی چون 7 خسروانی, 30 لحن و 360 دستان – با چیدمان(ترتیب) روزهای هفته(7), ماه(30) و سال(360)- را از ساخته های او برمی شمارند. همگی این آهنگ ها گویا به مناسبت های گوناگون و برای اجرا در نشست ها و بزم های خسروپرویز ساخته و پرداخته شده بوده اند و از این روست که آنان را خسروانیات نیز نامیده اند. می توان گمان برد که این آهنگ های شگفت منتسب به باربد, پیش از او نیز وجود داشته اند و او آنها را به ریختی فراگیر و بی کاستی درآورده است. نظامی گنجوی در فصل هفتم«صفت باربد مطرب» داستان خسرو و شیرین نام 29 لحن از سی لحن باربد را –هر یک را در بیتی- آورده است.(خسرو و شیرین, ثروتیان, 42-339) نظامی یکی از بزم های خسروپرویز -که شیرین نیز در آن بوده- را به ریخت چامه درآورده است که در آن باربد و نکیسا غوغا کرده اند. این چامه براستی یکی از فرازها و هنرمندانه ترین بخش های داستان پرداز گنجه و اران است.(خسرو و شیرین, ثروتیان, ص 42-339)


داستان های فراوان پیرامون هنر باربد و دیگر موسیقی دانان و هنرمندان بر سر زبانها بوده است که برای نمونه همچشمی و رقابت میان باربد و سرکش به دست فردوسی و ثعالبی رسیده و برای ما به یادگار مانده است. داستان چنین است:

سرکش رامشگر، سرپرست نوازندگان و خوانندگان دربار خسروپرویز بود. باربد خُنیاگر برای راه یابی به دربار, به پایتخت آمد, ولی سرکش پس از آگاهی یافتن از داستان او, برای نگه داشتن جایگاه خود سالاربار را با رشوه خرسند کرد تا او را به دربار راه ندهند. باربد که از راه یابی به دربار نومید گشته بود, با باغبان باغی که خسرو دو هفته از نوروز را در آن می گذراند, همدستی کرده و روزی که خسرو در باغ بود با جامه و بربط و رود سبز درون درخت سروی در نزدیکی جشنگاه شاه پنهان شد و غروبگاه هنگامی که پرویز سری گرم از باده داشت, در نهانگاه خود دستان نغزی که «دادآفرید» خوانده می شد زد. سرکش با شنیدن آن بیهوش شد و شاه و دیگر همراهان به هوش گشتند, ولی هر چه جُستند از او نشانی نیافتند. پس از آن و در هنگامی که جام دیگر به دست پرویز داده شد, باربد رود را دگرگون بیاراست و سرودی به نام «پیکار» برآورد. این بار نیز هر چه گشتند کسی را نیافتند.بار دیگر و در زمانی درخور آهنگی با نام «سبز بر سبز» ساز کرد و نواخت و سرانجام با خواهش خسرو به بیرون خرامیده و به پیش پادشاه رفت و داستان خود را بازگفت. سپس باربد را شاه رامشگران و نامداری از مهتران شد...
جایگاه باربد در دربار آنچنان والا شد که شیرین -سوگلی خسروپرویز- باربد را به میانجگری با شاه می فرستاد. در داستانها از میانجگری باربد سخنهای فراوان رفته است. برای نمونه زمانی که شبدیز -اسب دوست داشتنی و بی همتای خسروپرویز- می میرد, درباریان که از پیامدهای شوم رساندن این آگاهی ناخوشایند به شاه ِ سخت گیر بیمناک بودند, دست به دامان باربد شدند و او با ساختن سرود زیرکانه ای خسروپرویز را به جایی و حالی رساند که خود ناخواسته بر زبان آورد: گویی که شبدیز مرده است!


به نوشته ی ثعالبی باربد به دست سرکش رقیب خود مسموم می گردد و خسروپرویز پس از آگاهی از این ماجرا به سرکش می گوید: من خُرسند بودم که ساز باربد را پس از آواز تو گوش کنم و پس از آواز او ساز تو را بشنوم. هم اکنون چون تونیمی از شادی مرا از بین برده ای, شایسته ی مرگی. سرکش نیز در پاسخ می گوید: درست است که من نیمی از شادی تو را از میان برده ام ولی تو با این کار نیم برجای مانده را نیز از میان خواهی برد. ولی فردوسی روایت دیگری دارد و گوشزد می کند که پس از براندازی خسروپرویز و در بند شدن او باربد خود را در زندان به خسرو می رساند و آوازی مویه وار بر او می خواند و از سر وفاداری قول می دهد که پس از آن برکسی رود ننوازد و برای دل استواری پادشاه:


ببرید هر چهار انگشت خویش***بریده همی داشت در مشت خویش



چو در خانه شد آتشی برفروخت***همه آلت خویش یکسر بسوخت

(شاهنامه, ژول مول, ج7, 96-194)


افزار و آلات موسیقی فراوانی از رزمی و بزمی در این دوره رایج بوده و برخی از آنها همچنان برجای مانده و از میان نرفته اند. از این دسته می توان از افزاری چون تبیره/کوس/سنگ(سنج)/پرپت(بربط)/تنبور/نای/سورنای/چنگ/چغانه/رود/دف و .. نام برد.


از الحان موسیقی دوره ی ساسانی هم نویسندگان سده های اسلامی نام برده اند. نام نزدیک به 150 لحن و آهنگ امروزه برجای مانده است که از آن دسته می توان, تخت تاقدیس/گنج بادآورد/نوروز بزرگ/سازنوروز/باد نوروز/خون سیاوش/کین ایرج/ شبدیز و... را نام برد.(تاریخ تمدن ایران ساسانی, ص 4-13) باید بیاد داشته باشیم که موسیقی شرقی بی اندازه محافظه کار است و اگر به موسیقی ایرانی که هنوز هناییده ی(تحت تاثیر) موسیقی اروپایی قرار نگرفته گوش فرا دهیم, می توان گمان برد که موسیقی در زمان خسرو دوم –آغاز سده ی هفتم میلادی- چه بوده است.(ایران در زمان ساسانیان, ص205)

شیوه ی آهنگسازی ایران باستان

آهنگسازان باستان بنا به گفته ی «عبدالقادر مراغی» یک آهنگ را در چهار بخش می ساخته اند :

بخش نخست : قول، که در زمان وی، معمولا شعر آن را به زبان عربی برمی گزیده اند.
بخش دویم : غزل که با اشعار پارسی آراسته می شده است.
بخش سیُم : ترانه که همین دوبیتی ها از جمله آن است. البته ترانه را امروز معادل تصنیف می توان به شمار آورد.
بخش چهارم : فرود است که مانند قول بوده است.[1]

در انجمنی از شاعران و موسیقیدانان در تبریز سخن از «سی لحن باربد» در سی روز ماه می رود و همگان با شگفتی از آن یاد می کنند.

«عبدالقادر مراغی» می گوید که در این دوران من اینکار را خواهم کرد ! اهل فن که چنین کاری را بعید می دانستند با وی گفتگوی بسیار کردند، و در پایان خواجه رضوانشاه که خود موسیقی دانی برجسته بود، با وی شرط بست که در سی روز ماه رمضان که در پیش بود سی آهنگ بسازد و در عید فطر همگی آن ها را مجددا بنوازد. و برای آنکه احتمال اینکه وی آهنگ را از پیش ساخته، از بین برود، قرار گذاشتند که وی آهنگ ها را با اشعاری که آنان می گویند بسرایند.

«... اشعار عربی را مولانا جلال الدین فضل الله بر حسب فرمان اعلی نوشت، و ابیات فارسی را خواجه جمال الدین سلمان، پس من بدان اشعار در همان مجلس، نوبت مرتب کردم و پنج قطعه ساختم مشتمل بر آن صنایع که امتحان کرده بودند، و دیگر صنایع بر آن اضافت کردم و در همان مجلس به عرض رسانیدم به نوعی که همه مسلم دانستند، و انواع تحسین ها فرمودند، و حضرت سلطان این فقیر را در همان مجلس به مرحمت های شاهانه مخصوص گردانید ...»

در سی روز ماه رمضان وی سی آهنگ بساخت و در عید فطر نیز آهنگ ویژه ی آن روز را نواخت. به اضافه ی بیست آهنگ از روزهای پیش ... و

«خواجه رضوانشاه مبلغ صد هزار دینار که گرو بسته بود به دختر خود داد و عقد نکاح بسته، به خانه ی این فقیر فرستاد ...»

مراغی این سی آهنگ را در «کنزالاحال» نوشته بود، و شعرهای آهنگ روز نخست را این جا آورده است :

قول :

سعادتنا الیوم فی مقدم          بسلطان ها خیر اهل الهوی
ایا اکرم الناس کن دائما        علی البر و العدل و الاهتدا
غزل :

کوری چشم مخالف، حسینی مذهبم          راه حق اینست، نتوانم نهفتن راه راست [2]
ترانه بدین رباعی بسته شد :

اهواک ولو ضنت من اجل هواک            او اتلف بالعزام فالروح فداک
لا کنت اذا لماک فی الحب کذاک          اجفو لتجا فیک و ارضی لرضاک
در بازگشت ترصیح بدین بیت شد :

ای شاه جهان، جهان بکامت بادا            خورشید و مه و مهر غلامت بادا
تا مدت دوران فلک خواهد بود              این سکه ی سلطنت بکامت بادا [3]
فرو داشت بر این بیت بود :

خلد الله ملک مولانا                  باسط الامن ناشر العدل
فروداشت بر این شعر مولانا خواجه شیخ الکججی بر حسب درخواست او، و چون شش مصراع است، هر مصراع بر یک آواز مرکب از دو پرده است !

1. آواز نوروزی، مرکب از پرده ی حسینی و پرده ی اصفهان :

گل چو بیرون آمد از خلوت سرای خویشتن
2. آوازه گواشت از پرده ی حجاز و بزرگ :

عالمی را دید مشتاق لقای خویشتن
3. آوازه سلمک از پرده ی عشاق و راست :

بر سریر شد سلطان خوبان چمن
4. آواز کردانیا از پرده ی عراق و زنگوله :

مست حسن خویش و مغرور از هوای خویشتن
5. آواز مایه، از نوا، و بوسلیک :

تا نگردی فانی اندر عاشقی همچون کجج
6. آواز شهناز، از پرده ی راهور و زیرافکند :

کی توانی حکم کردن بر بقای خویشتن

--------------------------------------------------------------------------------

پانوشت ها :
1. نگاه کنید به مقاصدالحان - رویه ی 104.
2. توجه دارید که در این بیت نیز از راه های مخالف و حسینی و راست نام برده، ضمن آنکه مفهوم دیگر نیز دارد.
3. شعر این شاعر بدبخت را با اندیشه ی بلند سعدی بسنجید که به پادشاه زمان می گوید :

نکاهد آنچه نبشته است عمر و نیفزاید        پس این چه فایده گفتن که تا به حشر بپای
نیاز باید و طاعت، نه شوکت و ناموس        بلند بانگ چه سود و میان تهی چو درای !


--------------------------------------------------------------------------------

بن نوشت :
زمینه ی شناخت موسیقی ایرانی - فریدون جنیدی.
پخش اینترنتی »: پایگاه پژوهشی آریابوم

كوه جم

نماد فروهر
ادامه نوشته

نام قديم شهرهاي ايران


ادامه نوشته

از ايرانيان باستان بيشتر بدانيم


ادامه نوشته

تاريخ نام ايران


ادامه نوشته

جايگاه زن در ايران باستان


ادامه نوشته

پیشینه زبان پارسی باستان

زبان ایرانیان دوره هخامنشی  را به نام فرس باستان یا فرس هخامنشی یا پارسی باستان میشناسیم. این زبان از یک سو  با زبان سانسکریت همان زبانی که نسک های (کتاب های) دینی برهمنان هند  بدان نوشته شده همانندی دارد و از سوی دیگر با زبان اوستایی  و هر سه از یک ریشه هستند . برجسته ترین نوشتارهایی که از زبان پارسی باستان در دست استسنگ نبشته  های هخامنشی است که از دوره ی کوروش بزرگ و پس از آن  بر  سینه کوههابا واج های میخی نوشته شده است. از این سنگنبشته ها دورو بر پانسد واژه به زبان پارسی باستان دیدهمیشود.
افزون بر سنگنبشته ها شماری کاسه و کوزه به دست آمده که بر آنها نیز واژه هایی کنده شده است. پس از سنگنبشته ها  و مهرهای دوره ی هخامنشی‚ سرچشمه ی دیگری برای آشنا شدن با واژه های پارسی باستان هست‚ که در ارزشمندی همتای بن مایه ی نخستین میباشد. ناگفته نماند که گذشته نگاران(مورخین)  یونانی برخی واژه هارا به گونه ای بازگونموده اند که بسیار کم دگرگون شده‚ و با نگرش به این که یونانیان واژه های پارسی باستان را چگونه برگردان میکرده اند ‚ و کدام واج پارسی به کدام واج یونانی برگردان میشد‚ به آسانی میتوان پی برد که این نام ها به پارسی باستان چه بوده‚ وچون نام های ویژه(خاص)  گاهی چند ریشه دارد به این گونه که یک نام همگانی (عام) با نامی دیگر یا با کارشد(فعل) و یا یک ویژگی(صفت) آمیخته شده‚ از این گونه نام ها هم واژه هایی به دست می آید‚ برای نمونه نام سردار پارسی را که در جنگ گرانیکوس با اسکندر نبرد کرد‚ برخی از گذشته نگاران یونانی Spithradates نوشته اند‚ و چون یونانیان س پارسی باستان را گاهی باth الفبای خود یکسان دانسته اند‚
و نام  را با آن نوشته اند‚ بی گمان میتوان گفت که این نام    در پارسی باستان Spithradataبوده‚ به چَمِ (معنای) داده سپهر و سپهر را به زبان پارسی باستان Spithra می نوشته اند. چنانکه مهر را Mithra میسره می نوشته اند. این گونه نام های ویژه که یونانیان تا اندازه ای درست برگردان نموده اند ‚ و از آن میتوان واژه هایی به دست آورد‚ کم نیست. و نیز چنین است واژه ی  Staspesکه یونانی شده  Sataspa پارسی باستان میباشد‚ و به زبان امروزی سد اسب گوییم.بنابراین از دو نام گفته شده دو واژه به دست می آید که در سنگنبشته ها نیستSpithra که برگردان سپهر است و  Sat   که برگردان سد(100) میباشد.
پیداست که اینکار را در همه گاه نمیتوان کرد زیرا برخی نامها به اندازه ای دگرگونی یافته که لغزش گیری آن شدنی نیست‚ و در زمان هایی  هم که خودِ واژه رامیتوان پیدا کرد‚ باید دیکته ی واژه ی دگرگون یافته   درزبان یونانی هم نگرشی داشت ‚زیرا نام های ایرانیان باستان که در نوشته های گذشته نگاران یونانی دیده میشود‚ دگرگون شده و سپس  به زبان های دیگر اروپایی رفته و باز دگرش یافته است کوته سخنآنکه با نگرش به انچه گفته شد گاهی میتوان در این زمینه به آماجمان دست یابیم.
آیا پارسی باستان‚ زبان گفت و شنودی(محاوره ای) دربار و مردم دوره ی هخامنشی بوده یا زبانی ویژه ی بهره گیری  در فرمانها و سنگنبشته ها؟اگر چه پاسخ روشنی به این پرسش نمیتوان داد‚ زنهار چون در سنگنبشته های پادشاهان هخامنشی‚ به ویژه پادشاهان واپسین آن دوره ‚لغزش های دستوری یافته اند‚ دانشمندان بر این باورند که این زبان در دوره ی هخامنشیان هم پیر شده بود و آن را به گونه ای همیشگی در گفتار ها و پیام های  کشوریشان به کار میبرده اند‚ و چون زبان گفت و شنود و نوشتارهای اینچنینی ساده تربود همه این زبان را به خوبی نمیدانستند‚ بنابراین لغزش های گفته شده برایند لغزش دبیران دفتر خانه هاست. درستی این باور  را برخی یافته ها نمایان میکنند‚ زیرامی بینیم که برخی از نامهای ویژه چنانکه در سنگنبشته ها آمده با آنچه که در نگارش امروزی  آنان آورده اند‚ ناهمخوانی دارد‚ برای نمونه  نام داریوش در سنگنبشته هاDarayavaush  است  لیکن در توراتDaryush ویونانیان آن راDaryos  نوشته اند ریشه ی شین در زبان یونانی نبود و آن را سین میخواندند و نیز اردشیر را در سنگنبشته هاArtaxshathraنوشته اند‚ ولی کتزیاس  گزشته نگاریونانی نام دو تن از مردان درباری راArtasiras نوشته است‚ و اگربه جای سین‚ شین بگذاریم و سین واپسین را هم که یونانی است نادیده بگیریمArtashiraیاArtashira میشود و  پیداست هر دو ساده تر از ارتخشتره و به زبان امروزی ما نزدیکتر است.
به هر روی برخی از زبان شناسان بر این باورند که در دوره هخامنشیان به ویژه  در پایان آن دوره به همان زبان پهلوی یا به زبانی که بسیار بدان نزدیک بوده سخن میرانده اند‚ و پارسیب استان چنانکه در سنگنبشته ها به کارمی رفته‚ رو به نابودی بوده است .
با وجود این‚ نشانه های دیگر میرساند که زبان ادبی آن روزگار همان زبان پارسی باستان است که بدان چکامه ها‚ سرودها‚ فرمانها‚ رویدادها و نامه ها و... را میگفته اند و می نوشته اند.

یادمان های هخامنشی به زبان پارسی باستان
سنگنبشته  های پادشاهان هخامنشی به دبیره ی میخی هخامنشی نوشته شده است. از این پادشاهان سلم ها (لوح ها) و سنگ نبشته هایی به جا مانده:
اریارمنه‚ ارشامه‚ کوروش بزرگ -داریوش بزرگ- خشیارشا - اردشیر - اردشیر دوم - اردشیر سوم – بیشتر این نوشته ها در بدنه کوه یا دیوارهای کوشکها و ستونها کنده کاری شده‚ همچون کوه بغستان بیستون و الوند و وان ارمنستان و شوش و تخت جمشید وتنگه سوئز مسر(کشور مصر) و جز اینها‚ و نیز چند نگین و مهر که دارای نامهایی است وچند کاسه و کوزه که  به چهار دبیره ی پارسی باستان‚ ایلامی‚ بابلی و نگاره ای کنده کاری شده است.چند سال پیش نیز نوشتارهای  زرگون و سیمین در تخت جمشید و همدان به دست آمده است. این سنگنبشته ها و سلم ها  بیشتر  به سه زبان و دبیره است: نخست به زبان پارسی باستان‚ دو دیگر به زبان ایلامی و سهدیگر به زبان بابلی که با زبان آشوری تنها در گویش دارای ناهمسانی میباشند است . این دو زبان (دومی و سومی) که برگردان پارسی است‚هریک به دبیره ی میخی ویژه ی  خود نوشته شده است.


, نویسنده : دکتر محمد معین

ایران باستان جایگاه نخستین سازمان ملل جهان

چند هزار سال پیش از زرتشت کشورهای پیرو آیین مهر , همگی بر داد یگانه استوار بوده اند. این مرز پهناور , بنابر مهریشت , گسترده تر از ایران ( کشور میانین ) بود , و بند سیزدهم از کرده مهریشت یکی از گواهها است که درباره ی کشورهای زیر فرمان مهر سخن می گوید :" نخستین ایزد مینوی که پیش از خورشید فناناپذیر تیز اسب دربالای کوه "هرا" بر آید . نخستین کسی که با زینت های درخشان آراسته (( پرتوهای سپیده دم )) از فراز کوه زیبا سر بر آورد . از آنجا ( آن مهر) بسیار توانا , همه ی منزلگاهان آریایی را بنگرد "

در بند 67 کرده 17 از کشور ارزهی ( کشور شرقی ایران بزرگ ) دربند 133 , کرده 31 , از 6 کشور پیرامون ایران همراه با ایران , هفت کشور جهان و در بند 78, کرده 19 , از همه ی کشورهایی که از سوی مهر نگهبانی می شوند , نامبرده می شوند اما بویژه بند 104 , کرده 27 جایگاه این کشور را روی نقشه ی جغرافیا نشان می دهد و چنانکه پیشتر گفته شد شرق آن , مشرق هندوستان هست و غرب آن جایی به نام نیغن و شمال آن دهانه ی رود ارنگ ( سیردریا در دریاچه ی خوارزم و آرال امروزی ) و جنوب آن در خط پایین نیمروز سیستان ایران در مرکز زمین , در جزیره ای به نام فاره در میان دریای ستویس که امروز اقیانوس هند خوانده می شود . از این چهار نقطه سه جای آن در روزگار ما پیدا است و میباید که درباره ی چهارمی یعنی غرب سخن گفت : همه ی آنان که درباره ی آریاییان و کیش مهر یا کیش های کهنتر از زرتشت پژوهش کرده اند در سرزمین هیتیت (بخشی از آسیای کوچک ) به پیمانی میان سرداران آن ناحیه برخورد کرده اند که نام برخی ایزدان چون مهر و وارون و نستیه و ایندرا در آن آمده که این نامها در هندوستان نیز مورد ستایش بوده اند ! اما حد غربی سرزمین های آریایی اینجا نیست زیرا که در پژوهش های تازه مهرشناسی که دراروپا از سوی دو پژوهشگر : فرانس کومون و ورمازرن انجام شده مهرابه های کیش مهر را در ایرلند نیز یافته اند . و این آگاهی اگر چه در اروپا به تازگی بدست آمده است اما در ایران باستان به روشنی آفتاب دیده میشود : در فرار خسرو پرویز پندی که به او داده میشود این است که : به سوی تازیان مرو که تو را بدست دشمن می سپارند بلکه به سوی روم برو که :

فریدون نژادند و خویش تو اند         چو کارت شود سخت پیش تو اند

بر این بنیاد مرز غربی این کشورها مرز غربی سرزمینی است که امروز اروپا خوانده می شود و در نوشته های ایران باستان سوه یا سرم (سرمت) خوانده می شده است . واژه ی ((نیغن)) اوستایی فروزدن یا فرورفتن است و بیگمان نویسندگان اوستا این مرز غربی را غرب اروپا می دانسته اند که خورشید در دریای آن فرو می رود ! باری چون همه ی این کشورها در یک داد و آیین انباز بوده اند گونه ای اتحاد ملل باستانی را  در میان آنان میتوان جستجو کرد که کانون آن ایران بشمار می رفته است :

یکی تخت پرمایه کرده به پای             نشسته بر او بر جهان کدخدای

نامه ی خاقان چین به انوشیروان :

سر نامه بود از نخست آفرین             ز دادار بر شهریار زمین

نامه ی خوشنواز تورانی به هرمزد ساسانی که :

چرا می خواهد از مرزی که بهرام گور آنرا بدرستی شناخته است پا فراتر نهد ! و نیاکان هرمزد یعنی پادشاهان پیشین ایران را جهاندار مینامد .

چنین گقت کز عهد شاهان داد             بگردی نخوانمت خسرو نژاد

نه این بود رسم نیاکان تو                   گزیده جهاندار پاکان تو

و گردهمایی فرستادگان کشورها در دربار انوشیروان :

فرستاده بردع و هند و روم           ز هر شهریاری و آباد بوم

ز دشت سواران نیزه گزار             برفتند یکسر بر شهریار

این انجمن نمایندگان کشورهای جهان به گونه ای گسترده تر بر دیواره های تخت جمشید که کاخ جشن نوروز بوده است نمایانده شده و همه ی نمایندگان جهان آن روز با جامه های ویژه مرز خود در دربار ایران در این نگاره دیده می شوند ! نام این بزرگان در همان سنگ نوشته چنین آمده است :

پارسی , مادی , خوزی , پارتی , هراتی , بلخی , سغدی , خوارزمی , زرنگی , (سیستانی) رخجی (بلوچ , پشتون ) ثثگوش , گنداری , هندی , سکای هوم خوار , سکای تیزخود , بابلی , آشوری , عرب ,مصری , ارمنی , کپودوک ,ساردی , یونانی , سکایی آنسوی دریا , مقدونی , یونانی سپردار , پوتی , حبشی , مک , کاری.


پدید آمدن سازمان جهانی در ایران تنها به گردآمدن نمایندگان سیاسی مرزهای گونه گون در ایران وابسته نبود که بایسته آن بود که همراه نمایندگان کشورها زندگی در ایران برای بازرگانان , مردان دانش و اندیشه , کاورزان و دستورزان کشورهای گونه گون , با آرامش و آسایش و برخورداری  از خانه و کوی و شهر ویژه همراه بوده باشد !

و چنین است که با دوباره نیرو گرفتن ایران در زمان ساسانیان به یکچنین پدیده بر میخوریم :

ز روم و ز هند آنکه استاد بود            وز استاد خویشش سخن یاد بود

از ایران و از کشور نیمروز                   همه کاردانان گیتی فروز

همه گرد کرد اندر آن شارسان            که هم شارسان بود و کارسان

از آن هر یکی را یکی خانه ساخت       همه شارسان جای بیگانه ساخت

بیگمان برای پدید آوردن چنان سازمان آموختن زبان های جهانی بایسته می نمود و کار نیز برای نخستین بار در ایران انجام گرفت :

به ایران زبانها بیاموختند             روان را بدانش بر افروختند

ز بازرگانان هر مرز و بوم            ز ترک و ز چین و زهند و زروم

ستایش گرفتند بر رهنمای          فزایش گرفت از گیا چارپای

هر آنکس که از دانش آگاه بود     ز گویندگان بر در شاه بود

استاد فریدون جنیدی - کتاب " حقوق جهان در ایران باستان

کاس های حاکم

کاس ها با موهای بور و چشمان آبی همان نژاد رومیانی هستند که شما تصور کردید از اروپا آمده اند و نژاد اروپایی است!

   قدمت قابل اثبات کاسپ ها در ایران 3000 قبل از میلاد یعنی 5000 سال پیش است، که در این زمان در اروپا فقط نژاد گوش دراز سلتها (گالیرها) بوده و قابل اثبات می باشد.  لاجرم نژاد مو بور و چشم آبی ایرانی است و از ایران به روسیه و اروپا مهاجرت کرده است و نه بر عکس!

   این گروه که در شمال ایران, قزوین, همدان, کاشان, آذربایجان, کرمانشاه, لرستان و کردستان ساکن بودند،  به بابلی ها اسپ می فروختند و پیرو آیین مهر بوده اند.  سومریان؛ اکد ها و بابلیها قبل از این داد و ستد ارابه های خود را به گاو می بستند.

   کاسها کم کم در بابل رخنه کردند و از 1800 ق.م نام آنها در تاریخ بابل راه یافت.  بابلی ها به کاسها که از شرق به این منطقه دستبرد می زدند بربر می گفتند.  بربر به زبان سومری نام آفتاب است. سومریان و بابلیان به کاسپ های آفتاب پرست بربر می گفتند! کاس ها در سال  1520  ق. م بابل را گرفتند.  در سال 1160 ق.م پس از 360 سال فرمانروایی بر بابل کاسها از ایلامیان شکست خورداند سروریشان در بابل خاتمه یافت و به کوهستان های لرستان بازگشتند.

   هم اکنون در کناره دریای خزر, لرستان, آذربایجان, کردستان و ... مردمی سفید پوست با چشمان آبی و مو های بور درلرستان  تیره کاکاوند, حسن وند, بومیان نور آباد؛ در بخش های زاغه, الشتر, دلفان, سلسله کرمانشاه و .... همه از نژاد کاسپها و رومیان ایرانی هستند،  که اروپا را فتح کرده و این نژاد را به آنجا منتقل کرده اند.

   کی سر (قیصر) روم خداندان کیانی (کلدانی) است که پادشاه معروف آن کیا کی سر = هوخشتره = هو سر وه = کی خسرو بوده است (سلسله مادها در ایران).   کاسها اجداد رومیان هستند به زمانها (سلسله مراتب زمانی) بیشتر دقت کنید که اینگونه مخلوط نکنید.

آگاهی ایرانیان باستان از گرد بودن زمین

گردش زمين به دور خورشيد و كروي بودن آن، اگر چه امروز موضوعي شناخته شده‌است و همگان به آن باور دارند، اما تا چند صد سال پيش از نظر اروپاييان يك موضوع ناشناخته بود و آن‌ها زمين را ثابت مي‌پنداشتند كه خورشيد به گرد آن مي‌گردد. آنان به دليل ناآشنا بودن با كتاب‌ها و منابع ديني و علمي ديگر نقاط جهان فكر مي‌كردند كه براي نخستين بار گاليله توانسته است اين موضوع را كشف‌كند و اين اشتباه را برطرف سازد. در حالي كه چند هزار سال پيش از آن در اوستا به اين موضوع اشاره شده‌است.
در كتاب مقدس اوستا چندين بار از گرد بودن زمين و گردش آن گفت‌و‌گو شده و آن را با كلمه «سكارنا» به معني گرد و گردنده و گوي مانند بودن بيان داشته‌است.

همچنين در «آبان‌يشت» قطعه 38 آمده‌است كه: «نريمان گرشاسب آرزو كرد كه در روي اين زمين فراخ و گرد و گردنده دور كرانه بتازد و بر دشمن چيره شود»


و نيز در قطعه 95 «مهريشت»، از مهر ياد شده و آمده‌است كه: «مهر در هر غروب و آغاز شب به روي كره‌زمين مي‌آيد و دو كرانه اين زمين فراخ گرد و گردنده دور كرانه را مي‌پيمايد.»


حتی فردوسی که تقریبا 500 سال پیش از گالیله می زیسته نیز در شاهنامه به گرد بودن زمین اشاره کرده است:


جهان پر شگفت است و تن هم شگفت              نخست از خود اندازه باید گرفت

دگر   آن  که  این   گرد گردان  سپهر              همی  نو  نمایدت  هر روز  مهر


این مسئله شناخت دیرینه ایرانیان از گیتی و زمین را به خوبی نشان می دهد. ایرانیان حتی مدارهای نیمروزی (نصف النهار) به دور زمین طراحی نموده بودند و مرکز شروع آن شهر  «نیمروز» ( که اکنون یکی از شهرهای افغانستان است) بود که امروز استعمارگران غربی به جای شهر نیمروز از گرینویچ به عنوان مرجع زمان یاد می کنند.

شاپور دوم

فرتوری از مجسمه نقره ای شاپور دوم ساسانی ، که جهان را با مدارهایش  بر روی تاجش می بینید

خودآرایی و محیط آرایی در ایران باستان

وقتی سخن از آرایه های زندگی به میان می آید، بی اختیار به سرزمین کهنی می اندیشم که ازدیرباز، مهد کهن ترین تمدّن های بشری بوده و عظیم ترین حوادث تاریخی در آن، شکل گرفته اند. سرزمینی که آن را به عنوان مهد قانون شناخته اند و آن قدر این خصیصه شاخص بوده که ملل دنیای کهن از آن، ضرب المثلی ساخته بودند و به هر چیز که ثابت و استوار بود و تغییر و دیگرگونی در آن راه نداشت، به طعنه «قانون پارسی» می گفتند.

قانونی که نشان و اصل اوّل مدنیّت به شمار می رفت. مورّخان دنیای کهن، چه یونانیان، چه رومیان و چه اعراب، از ایران و ایرانیان، چنین یاد کرده اند: مردمانی که سخت پای بند به اصول اخلاق اند و آراسته به بهترین و برترین صفات و خصایص انسانی. این مردمان، جامه های آراسته و زیبا بر تن می کنند؛ در شکیبایی و پایداری، شهره آفاق اند و وقتی سخن از کیانشان به میان آید، از بذل جان، دریغ نمی ورزند. نسبت به اسیران و زخمیان در میدان کارزار، چونان پدری با فرزند رفتار می کنند؛ تو گویی خداوند در وجودشان هزاران کاریز از عشق و معنویت به ودیعه نهاده است. مردمان ایران زمین، نیکوسرشت اند و بدخواهی در دل آنان راه ندارد. ایرانیان، مردمانی هنرمند و هنر دوست اند و بی شک خداوندان شعر و شعورند و هنر در زندگی روزمرّه آنها جای ویژه دارد. چه در سفالینه هایشان و چه در حجّاری هایی که در دل کوه ها نموده اند، عظیم ترین آثار و شگفتی های هنری را پدید آورده اند که اعجاب و تحسین هر بیننده ای را برمی انگیزد. در این مقاله سعی شده است آنچه از آداب و رسوم و هنر رفتار مردمان ایران پیش از اسلام به دست ما رسیده، از زاویه موضوع این دفتر (آراستگی) مورد بررسی قرار گیرد و به طور اجمالی به جلوه های آراستگی در دوره های مختلف عهد کهن، پرداخته شده است.

ناگفته نگذارم که آنچه سیّاحان و مورّخان عهد باستان (مانند: هِرودُت، هِکاته، گِزِنوفون، پلوتارْک، آریستوفانِس، آتِناثیوس، و...) را به اعجابْ وامی داشت، در مرتبه نخست، نه آرایه های ظاهری، بلکه آراستگی ها و پیراستگی های اخلاقی ایرانیان بود. بدین ترتیب، گرویدن این مردم به اسلام و مکتب اهل بیت(ع) - به عنوان آیینی که در آداب زیست و ارزش های والای انسانی حرف آخر را می زند - را باید نتیجه همان پاک نهادی، آزادگی و نیک خویی آنها دانست که بِدان شُهره بوده اند.

ادامه نوشته

دست آوردها واختراعات ایرانیان باستان

امروز می خواهم گوشه بسیار کوچکی از دستاوردهای ایرانیان باستان را به اطلاع شما برسانم تا بدانید کشوری که امروز تروریست خطاب می شود و در یک نظر سنجی اینترنتی منفورترین کشور دنیا شناخته شد دارای چه پیشینه بزرگ و درخشانی بوده است.از خدماتی که ایرانیان در حق دانش بشری کرده اند غربیان هیچ گاه سخن به میان نمی اورند .حتی در کتاب های درسی ما هیچ گاه به دست اوردهای علمی ایرانیان در ریاضی ,فیزیک,پزشکی و در زمینه های گوناگون اشاره ای نشده است. حتی نامی از دانشمندان بزرگ و نامی ایران که باعث دگرگونی دانش شده اند مانند خیام,خوارزمی ,زکریای رازی,ابن سینا,توسی,بهایی و بسیاری دیگر برده نشده است و فرزندان ایران همواره می پندارند که علم و دانش ساخته و پرداخته غربیان هست و همین امر سبب خودباختگی شدید می شود.
اختراعات و خدمات علمی ایرانیان :
دریانوردی:

کهن ترین سند دریانوردی ایرانیان از عهد باستان،مهری است که در چغامیش خوزستان به دست آمده است.تاریخ تمدن این ناحیه به شش هزار سال پیش از میلاد می رسد.نقش این مهر گلین یک کشتی با تمام سرنشینان است و نشانگر بازگشت یک سردار پیروز ایرانی از جنگ است که اسیران در جلوی او زانو زده اند.نقش های برجسته پاسارگاد نیز،نمایانگر توانمندی ایرانیان و فرمانروایان ایشان بر هفت دریا است
استرلاب(اسطرلاب):

ابزاری بود که در قدیم برای تعیین وضعیت ستارگان به کره زمین به کار می رفته است.استرلاب میتوانست جهت ستارگان،ارتفاع جغرافیایی و فواصل نسبی آنها را مشخص کند و در دریانوردی برای جهت یابی به کار می رفت.استرلاب های ایرانی از برنج و مس ساخته می شد.سهم ایرانیان در اختراع انواع گوناگون استرلاب و تکامل و افزودن بخش های مختلف آن،انکار ناپذیر بوده است
پیل الکتریکی:

ادامه نوشته

روان شناسی در ایران باستان

انوشیروان رضایی

از دو زاویه میتوان به بررسی روان شناسی ایران پرداخت . نخست جنبه الهام بخشی آن است , یعنی درنگ در معانی و مبانی روح و روان , شخصیت و جایگاه انسان و بیماری ها و ناهنجاریها رفتاری او از دیدگاه حکیمان دوران باستان که بی تردید برای نظریه پردازان امروز الهام بخش است , دوم آنکه امروزه بخش زیر عنوان روان شناسی فرهنگی مطرح می شود که مقصود تفاوت فرهنگهای گوناگون و پیامدهای آن بر شخصیت و رفتار انسان است . ما نیز اگر بخواهیم به روان شناسی کنونی ایران , هویت ملی و فرهنگ لازم را ببخشیم , چاره ای به جز پرداختن به گذشته خویش در دو مقطع ایران باستان و ایران اسلامی نداریم ...

به دور از هرگونه ملی گرایی و میهن پرستی و تنها بر اساس شواهد فراوان تاریخی و علمی باید اعتراف کرد که تمدن ایران باستان , تمدنی است که سرآمد همه تمدنهای بشری است و در تمامی عرصه های زندگی صاحب رای بوده است . با چنین پیشینه ای جستجوی تاریخچه دانش روان شناسی به لحاظ موضوع مورد مطالعه اش , پدید آیی آن مقارن با پیدایش هشیاری در انسان است , کاری سترگ و یادآور این سخن مولر در تاریخ روانشناسی می باشد که : "عرصه فراروی ما گسترده شده که احاطه بر پهنه آن نومید کننده و درسترسی بر کرانه های آن دشوار است" . حال که این گستردگی تنها یک وجه مساله است و وجه دیگر آن گرد و غبار فراموشی تحریف , درآمیختگی و نابودی است که از پی هزاران سال تاخت و تاز , بر چهره این تمدن کهن نشسته است , برای غلبه بر این ناآگاهی یا دست کم ایجاد شکاف در آن گریزی نیست جز محدود کردن جستار به آنچه باقی است که عموما آثری معدود از آیین دین کهن ایران باستان یعنی زرتشت است تا شاید در آینده با روشهای جدید شواهد بیشتری فراهم آید .

ادامه نوشته

روشهاي بهداشتي و درماني درايران باستان

اردشير خداداديان
آريائي هاي قديم بهداشت و پيش گيري از بيماري ها را بوسيله روشهاي خاص خود در صدر وظائف خويش مي شناختند و مي كوشيدند كه با آيين مخصوص كفن و دفن مردگان خويش از گسترش بيماريها كه به وسيله اجساد و انسانها و جانوران به موجودات زندة ديگر انتقال مي يابند و تندرستي آنان را درمعرض خطر قرار مي دهد جلوگيري كنند. (فيتتز : پزشكي در اوستا، صفحه 40-38)

 

 

براي عملي كردن اين روش آريائيها در دستگاه حكومتي و ميان اقوام وخويشان مقررات و فرمان هاي پزشكي و بهداشتي داشتند. مثلا" يكي از مهم ترين اين فرمانها، دور كردن جسدهاي انسانها و حيوانات از خانه و محيط زيست، شهر و قصبه و اجتماعات ومناطق كشاورزي و محيط پرورش جانوران بود.
با توجه به قوانين پزشكي و بهزيستي، انسان هاي سخت بيمار كه نياز به معالجه داشتند، مي بايست هر چه زودتر از انسان هاي سالم دور شوند و به بيمارستانها و يا مراكز ديگر درماني انتقال داده شوند.
ظروف مخصوصي كه براي اينگونه بيماران در نظر گرفته مي شد، نمي بايست مورد استفاده ديگران قرار گيرد، اين روش و فرمان مخصوصا"براي آن قبيل زناني كه دوران قاعدگي را مي گذرانيدند و نيز در مورد زخمي ها در ميان هخامنشيان و پيش از آنها و نيز بعدها به اجرا در مي آمد و موجب جدايي كامل بيماران از انسانهاي سالم مي شد. (براندنبورگ: پزشكان روحاني ، صفحه 26-25)
براي كسب آگاهيهاي پزشكي و تحصيل دانش و فنون مختلفة پزشكي، دانشجويان ميبايست در محضر متخصصين پزشكي، دانش پزشكي آموخته و دوره هاي نسبتا" طولاني پزشكي كه در آنزمان با دانش هاي ديگر نيز توأم بوده است، بانجام رسانند.
به استناد نوشته هاي به جاي ماندة اوستايي پنج دسته از پزشكان در زمان هاي پيش در ايران باستان شناخته شده اند كه از نظر وظيفه و كيفتي كار ئ تخصص كاملا" از هم تميز داده شده اند. 1- اشو پزشك (اوستايي Aso-baesaza) يا پزشيك كه به كمك قانون مقدس اشا بيمارانش را درمان مي كند. اين پزشك كسي است كه روش درمان پزشكي او به كمك اشا (پاكي) و در چهار چوب اشا بوده و چيزي جز نظافت و دقت در نگهداري جسم و روان وتوجه به مواد غذايي و نظام بهداشتي را به بيماران خويش تجويز نکرده و فرمان نمي داد و جز انجام اين فرمانها از بيمار انتظار نداشت (يشت 3 بند 6).

ادامه نوشته

دانش مداری در ایران باستان

تا آنجا که می توان به گذشته رفت، نخستین جایگاه های دانش در جهان باستان مصر، بابل و ایلام بوده اند که در میان آنها بابل اهمیت ویژه ای یافت. ایلام نخستین دولتی است که در هزاره ی چهارم پیش از میلاد مسیح بازرگانی میان کشوری را پدید آورد و این کار پیشرفت در دانش های کاربردی  چون کاشی سازی و شیشه گری را موجب شد.  ورود ایرانیان به ایران و آمیزش با مردم بومی آن و همچنین اشنایی با فرهنگ ایلامی و از این ها گذشته آموزه های زردشت پیامبر بزرگ ایران باستان در بزرگداشت راستی و حقیقت گرایی، ایرانیان را به دانش آموزی فرا می خواند.

 

بنیاد فلسفه ی جهان از آموزه های زردشت سرچشمه می گیرد و این حقیقتی است انکار ناپذیر.  ایرانیان با بهره گیری از آموزه های زردشت به استدلال و منطق رو آوردند. تاثیر پذیری پلاتو(افلاطون) از فلسفه و نظام اجتماعی ایران برکسی پوشیده نیست. از هرمیپوس یونانی نقل شده که: اوستا به یونانی برگردانده شده بود و گویا بسیاری از فرزانگان یونانی از جمله افلاطون آن را خوانده بودند. سیسه رو نویسنده ی رومی کتاب " ماهیت بد و خوب" خود را برپایه ی آیین زردشت و باورهای او نگاشته است.و درکتاب دیگرش "درباره ی درستی" بسیاری از آموزه های زردشت را رونویسی کرده است.

ادامه نوشته

اسب سواری در ایران باستان

از زمانیکه اسب توسط انسان رام شد، از آن برای سواری، بارکِشی و مسابقه استفاده می شود. اسب از چهارپایان مورد علاقه ایرانیان از زمانهای دور بوده است. اطلاع درستی از نحوه تربیت اسب و چگونگی استفاده از این حیوان قبل از ورود آریاییها در دست نیست.

 

اقوام آریایی در مدت زمانی در حدود هزار سال از شمال شرقی و شمال غربی به ایران نفوذ کردند. یکی از عوامل برتری آریاییها داشتن اسبهای خوب و تندرو بود. آنها با این وسیله نقلیه سریع و قوی، توانستند به هر دیار و سرزمین رخنه کنند و بر بومیها چیره شوند.

نخستین بار اسب توسط آریاییها به نقاط مختلف آسیا و اروپا برده شد. یکی از رسوم آریاییها این بود که موقع دفع اجساد مردگان، ابزار، آذوقه و اسبهایشان را نیز دفن می کردند.

دیودور سینیوری مورخ قرن اول قبل از میلاد در مورد دشت «نیسایه» که چراگاهی پر آب و علف در کشور ما بود می نویسد: «در روزگار اسکندر ۶۰۰۰۰ اسب در چراگاه نیسایه در چرا بودند و قبل از آن روزگار ۱۶۰۰۰۰ اسب در آنجا پرورش داده می شد.»

ادامه نوشته

کتاب و کتابخانه در ایران باستان

نماينده داريوش بزرگ در مصر می ‌گويد: «….به كتابخانه‌ها كتاب دادم و جوانان را بدانها داخل كردم….» ابومعشر (بلخی) منجم نيز چنين می گويد: "پادشاهان ايران بی ‌اندازه به حفظ و نگاهداری دانشهای بشری توجه و علاقه مبذول می ‌داشتند و به همين منظور برای نگاهداری آنها از گزند حوادث و آفات سماوی و ارضی اوراقی برگزيدند كه در برابر گذشت زمان ايستادگی می ‌كرد و از عفونت و پوسيدگی مصون می ‌ماند. اين اوراق پوست درخت خدنگ بود كه آن را توز می ‌ناميدند."

 


مردم كشورهای هندوستان و چين و همچنين ديگر كشورهای مجاور ايران زمين از ايشان در اين كار پيروی ‌كردند و توز را برای نوشتن برگزيدند. پوست خدنگ بسيار نرم و انعطاف ‌پذير بوده؛ ضمناً محكم و بادوام است و می‌تواند ساليان دراز پايدار بماند و از همين رهگذر است كه آن را در وتر كمان هم بكار می ‌برند.
پادشاهان ايران پس از اينكه دانشهای گوناگون را بر روی پوست توز نوشتند، پی جوی آن شدند كه در روی زمين شهری و مكانی بيابند كه خاك آن به زودی فاسد نشود و زلزله ‌خيز نباشد و از خسوف بركنار بماند، اين بود كه، پس از جستجوی فراوان سرانجام در زير آسمان شهری كه واجد اين خصوصيات بود يافتند و آن شهر اصفهان بود، و در اصفهان نيز، بخشی بهتر و پسنديده‌تر از بخش جی برای تأمين اين منظور به نظر نيامد.
از نوشته‌های ابومعشر بلخی و ابن نديم و حمزه اصفهانی می ‌توانيم نتيجه‌گيری كنيم كه:
"در دوران هخامنشيان و حتی قبل از ايشان در ايران كتابخانه‌هایی به منظور حفظ افكار و انديشه دانشمندان وجود داشته و اين كتابخانه‌ها در اختيار بخردان و دانايان و دانش‌پژوهان قرار می ‌گرفته است."
با بدست آمدن لوح‌های گلی در كاخ ‌آپادانا كه نشانه‌ايست از كتابخانه شاهنشاهی هخامنشی و توجه به مطالبی كه مورخان درباره ترجمه آثار ايرانی به وسيله اسكندر مقدونی و نقل آنها به كتابخانه‌های اسكندريه نوشته‌اند همه مؤيد اينست كه در زمان هخامنشيان در ايران كتابخانه‌های بزرگ وجود داشته است.
بنابر اسنادی كه بدست آمده است بطور قطع و يقين در زمان پادشاهی داريوش بزرگ در شوش دانشگاهی عظيم برپا بوده است كه بعدها اين دانشگاه ويران شده و سپس در زمان پادشاهی انوشيروان بار ديگر احيا گرديده است، مستند ما در اين مورد توجه به نوشته‌ايست كه در زير پايه تنديس (مجسمه) اوزاهاريس نيتی 2 وجود دارد.

ادامه نوشته

رنگ های درفش ایران

درفش ایران، به رنگ‌های سبز، سپید، و سرخ، درمیان این سه رنگ بسته به نوع حکومت‌هایی که بر ایران فرمان‌روایی کرده‌اند گاه شیر و خورشید - که قدمت بیشتری دارد - و گاه سپید (بدون نشان) قرار گرفته‌است، هم اکنون و بعد از انقلاب ۱۳۵۷ نشانی که بیان‌گر «الله» و شعار «لا اله الا الله» است به رنگ سرخ در میان درفش و روی رنگ سپید جای گرفته‌است، همچنین ۲۲ «الله‌اکبر» به رنگ سپید و به نشانه پیروزی انقلاب در روز ۲۲ بهمن، در حاشیه پایین رنگ سبز و حاشیه بالای رنگ سرخ قرار گرفته‌است.

معنای رنگ‌های درفش

سبز - نشانه خرمی و دوستی
سپید - صلح و دوستی (بر گرفته از نشانه زرتشتیان)
سرخ - نشان خون از دست رفتگان در راه ایران (شهیدان)

این سه رنگ از دیر باز در نمادهای ایرانی بکار می‌رفته‌اند

پایتخت های اساطیری


ادامه نوشته

گذر ارتش ایران از سد آبی


ادامه نوشته

ايران بزرگ

 

 

 

http://www.irane7000saale.com/flash-Iran-7000/Paniranist-Irane7000saale-com.swf

کشاورزی در ایران باستان

کشاورزی در ایران باستان همواره از جمله وظایف مهم اجتماعی بوده است. اهمیت کشاورزی در ایران و بالا رفتن میزان کشت و تاثیر آن در زندگی مردم به پایه ای بود که دیگران ایرانیان را همواره می ستودند.پادشاهان هخامنشی در بهره برداری از منابع طبیعی و اب و خاک و توسعه بازرگانی و کشاورزی که حیات اقتصادی کشور را تضمین می کرد دلبستگی فراوان داشتندو همواره کشاورز و کشاورزان را می ستودند.

آمده است که کوروش بزرگ با تنی چند از دهقانان و روستاییان بر خوان نشست و چنین گفت:"من همتای شمایم. مازاد و توشه زندگی را ازشماوام داریم.پایداری دولت از دسترنج شماست."سقراط خطاب به پادشاهان یونان چنین می گوید:"آیا باعث شرمساری نیست که از پادشاهان پارس تقلید نمی کنیم ؟!!آنها دریافته اند که فن کشتکاری زیباترین هنر است."
گزنفون در این باره می گوید:
"شاه ایران در پاره ای ایازبه بخشهایی از کشور خود سفر می کند اوضاع را می بیند و به پاره ای از سرزمینها کسانی را می فرستد. اگر دریابد که در استانی زمینهای آباد و درختان سودمند فراوان است به آن استاندار پاداش می دهد . مقامهای ممتاز می بخشد و شهری را به استان او می افزاید . و هر گاه روشن شود که استانی کم جمعیت و بایر مانده است و بداند که این ویرانی از سخت گیری یا کوتاهی استاندار است و از سستی او سرچشمه گرفته است او را بی درنگ عوض می کند و هر گاه شاه می خواهد پاداشی بدهد نخست به کسانی که در جنگ دلیری کرده اند یا در کشاورزی و ابادانی کشور کوشیده اند میدهد."(گزنفون. کتاب اقتصاد.فصل4)
"ایرانیان به درختکاری خشک کردن مردابها و تبدیل انها به به زمینهای قابل کشت و کندن چاه و ساختن کاریز و بهره برداری از منابع ابهای زیر زمینی دلبستگی داشتند به طوری که در هنر اکتشاف و هدایت و بهره برداری اب هیچکس به پای ایرانیان نمی رسید و اصولا کندن رشته های قنات برای هدایت آبهای زیر زمینی از ابداعات ایرانیان است."
آسیابهای آبی در شوشتر گواه بر این ادعاست . آسیابهای آبی شوشتر اولین صنعت آب در جهان است.

ادامه نوشته

پزشکی در ایران باستان

یکی از دانشهایی که ایران زمین در آن نقش مهمی را ایفا کرده دانش پزشکی است. دانش پزشکی در ایران پیش از دوره اوستایی و ظهور اشوزرتشت وجود داشته. زمانی که زرتشت که خود نیز یکی از پزشکان برجسته عهد باستان ایران می باشد پا به عرصه وجود می گذارد، قرنها یا هزاران سال بوده که این دانش در ایران زمین رواج داشته است. اوستا که مجموع کاملی از تاریخ و فرهنگ ایرانیان پیش از ظهور زرتشت تا به دوره او می باشد، اشاره های بسیاری به دانش پزشکی و پزشکان ایرانی دارد.

همچنین در دیگر کتابهای پهلوی و پارسی بدان اشاره ها برمی خوریم٬ مانند شاهنامه٬ بندهش.
در متون کهن آمده:
جمشید( چهارمین پادشاه پیشدادی) نخستین کسی بود که استحمام آب گرم و سرد را مرسوم کرد. در دوره پادشاهی او هفتصد سال نه گیاهی خشکید و نه جانداری بیمار شد.

پزشکان مشهور ایران باستان:

در اوستا از قهرمانی به نام «ثرتیه» نام برده شده است که «نخستین پزشک» قلمداد شده است. در «ثرتیه» از اهورامزدا تقاضا میکند که علاجی علیه همه زهرها و یک کارد فلزی برای عملیات پزشکی به او بدهد. اهورامزدا پاسخ می دهد که هزاران و میلیون ها گیاه درمان بخش آفریده ام که از آن میان، «گوکرن» منبع همه داروهاست. گوکرن، نام درخت مقدس افسانه ای است که در دریای فراخکرد جای دارد. هوم سفید، گاو شاخ، و کوکنار، معادل های دیگری هستند که برای این درخت افسانه ای، تصور شده است و جملگی جنبه درمانی داشته اند.

بند ۴ یسنا ۹:
آنگاه به من پاسخ گفت هوم پاک دور دارنده ی مرگ٬ ویونگهان مرا نخستین بار میان مردمان خاکی جهان آماده ساخت. این پاداش به او داده شد که او را پسری زاییده شد٬ آن جمشید دارنده رمه خوب٬ کسی که در شهریاری خود جانور و مردم را نمردنی ساخت.

پس از ویونگهان پدر جمشید پیشدادی و خود جمشید که یکی دیگر از پزشکان آریایی می باشد به ترتیب در بندهای پسین همچنان پرسش خود را ادامه می دهد و هوم در پاسخ به او (زرتشت) تا چهار پزشک را نام می برد که به ترتیب پس از ویونگهان ، دومین بار آبتین(پدر فریدون پیشدادی) ، سومین بار اترت پدر اورواخشه و گرشاسب و چهارمین بار پورشسپ پدر پیامبر ایرانی اشو زرتشت می باشد. در اوستا از پزشکان دیگری نام برده شده که میتوان از آنها جاماسپ وسئنا که بعدها سیمرغ نام گرفت نام برد.  

ادامه نوشته

ایران سرزمین همیشگی آریایی ها

ما در این گفتار به این فرضیه خواهیم پرداخت كه ایرانیان یا آریاییان «به ایـران» كوچ نكردند، بلكه این آریاییان از جمله همان مردمان بومی ساكن در ایران هستند كه «در ایـران» و «از ایـران» كوچ كردند و پراكنش یافتند.

شواهد باستان‌زمین‌شناسی      می‌دانیم كه آخرین دوره یخبندان در كره زمین،  در حدود 14000 سال پیش آغاز شده و در حدود 10000 سال پیش پایان یافته است. دوره‌های یخبندان موجب ایجاد یخچال‌های بزرگ و وسیع در قطب‌ها و كوهستان‌های مرتفع ‌شده و در سرزمین‌های عرض‌های میانی و از جمله ایران به شكل دوره‌های بارانی و بین‌بارانی نمودار می‌شود. دوره‌های بارانی همزمان با دوره‌های بین‌یخچـالی و دوره‌های بین‌بـارانی همزمان با دوره‌های یخچالی دیده شده‌اند.

رسوب‌های چاله‌های داخلی نشان می‌دهد كه ایران در دوره‌های گرم بین‌یخچالی شاهد بارندگی‌های شدیدی بوده كه موجب برقراری شرایط آب‌وهوایی مرطوب و گسترش جنگل‌ها در نجد ایران شده و در دوره‌های سرد یخچالی به استقبال شرایط آب‌وهوایی سرد و خشك می‌رفته است.

بدین ترتیب در حدود 10000 سال پیش، با پایان یافتن آخرین دوره یخبندان، شرایط آب‌وهوایی گرم و مرطوب در ایران آغاز می‌شود. شواهد باستان‌زمین‌شناسی نشان می‌دهد كه با آغاز دوره گرم و مرطوب و عقب‌نشینی یخچال‌ها به سوی شمال، به مرور بر میزان بارندگی‌ها افزوده می‌شود. بطوریكه در حدود 6000 سال تا 5500 سال پیش به حداكثر خود كه 4 تا 5 برابر میزان متوسط امروزی بوده است، می‌رسد. متعاقب آن آب دریاچه‌های داخلی بالا می‌آید و به بالاترین سطح خود می‌رسد و تمامی چاله‌ها، كویرها، دره‌ها و آبراهه‌ها پر از آب می‌شوند. این دوره‌ای است كه در اساطیر ملل مختلف با نام‌های گوناگون و از جمله توفان عصر جمشید و توفان نوح یاد شده است.

 

ادامه نوشته

اولین پادشاه ایران كه بود؟


ادامه نوشته

تصویر ۳۶۰ درجه از آرامگاه کوروش

 

 

 

 

تصویر ۳۶۰ درجه از آرامگاه کوروش

شهر دقيانوس -شهر كهن جيرفت هزاره پنجم تا سوم پيش از ميلاد

جيرفت مركز حوزه فرهنگي جازموريان در جنوب شرقي ايران است.شرايط اقليمي براي وجود زندگي در اين منطقه بسيار مناسب است .سنگواره هاي حيواني عظيم جثه در زه كلوت جازموريان،آثار پراكنده دوران پارينه سنگي هزاره پنج پ م و آثار دوران نوسنگي هزاره سوم پ م بيانگر اين موضوع است.شكوفايي تمدن اين محل در دوره آغاز شهر نشيني در هزاره سوم و دوم پ م است.در هزاره سوم پ م در متون اكدي ياد شده است كه نارام سين هياتي بازرگاني براي خريد چوب ،مس وبافته به مكن كه در منطقه جازموريان قرار دارد فرستاده است.فرمانرواي اين منطقه به نام مانودانو در متون اكدي ذكر شده است كه احتمالا جيرفت مركز حكومتي او بوده است

در دوران هخامنشي اين منطقه بسيار رونق داشته است و چوبهاي كاخ آپاداناي شوش از اين منطقه آمده است.در بازگشت اسكندر از هند به فارس يكي از محلهاي اقامتي سپاه او جيرفت بوده است.آثاري نيز از دوره اشكاني و ساساني در اين محل ديده ميشود. در سالهاي گذشته پس از يك فصل پر باران و بروز سيل آثار متعدد بسياري از زير خاك بيرون آمد كه توجه تجار غير قانوني عتقه را به خود جلب كرد ودر مدت كوتاهي اين آثار به موزه هاي خارج منتقل شدند

ايران در دوران نوسنگي - توليد غذا

پس از دوران پارينه سنگي انسان ازجمع آوري غذا دست كشيد وبه توليد غذا پرداخت.به اين ترتيب دوران فرهنگي نويني براي بشر شروع شد كه هم اكنون ما آنرا ادامه ميدهيم.اين دوره در ايران و خاور ميانه حدود 9000 سال پ م شروع شد و در بيشتر نقاط جهان تا هزار سال ديرتر آغاز شد.در اين دوره انسان كوچ را كنار گذاشت تا در يك مكان سكني گزيند.در اين دوره سه انقلاب بزرگ در زمينه توليد غذا‏ساخت سفال و ايجاد نظم در معماري به وقوع پيوست. ابزارهاي سنگي به سرعت پيشرفته شدند.در اين دوره هاونهاي سنگي ، دسته هاون ، ساينده و ساطور درست شد.اين دوره به دو قسمت بدون سفال و با سفال تقسيم ميشود. آثار كشف شده از غارهاي هوتو و كمربند و همچنين تپه سراب و گوران نيز به دوره بدون سفال تعلق دارند. در تپه گوران اولين نشانه هاي معماري و اسكان ثابت ديده ميشود.ديگر مناطق عبارتند از تپه موسيان ، علي كش ، تپه آسياب، تپه سيابيد، گنج دره ، علي كش، زيويه، سيوان ، دالما، پيزدلي، حاجي فيروز، سيلك، چشمه علي، زاغه

ايران در دوران فرا پارينه سنگي -گرد آوري غذا 16000تا12000 پيش در ايران

در اين دوره انسان علاوه بر غذايي كه براي خوردن فراهم ميكرد مقداري را نيز ذخيره ميكرد. عمل ذخيره سازي اكثرا با مواد غذايي كه منشا گياهي داشتند انجام ميگرفت،مانند غلات و حبوبات. در اين دوره از داس براي دروي محصولات طبيعي گياهي استفاده شد و عمل انتقال تجربه از نسلي به نسل بعد راحتتر انجام گرفت. اختراع داس نوعي تحول به وجود آورد و انسان كم كم وارد دوره نوسنگي شد.انسانها كوچ روي را كنار گذاشتند و ساكنين دايمي روستاها شدند و نظام اجتماعي كامل تري ايجاد كردند و به سوي تمدن امروزي قدم برداشتند.دوران گرد آوري غذا را دوران فراپارينه سنگي مينامند. اين دوران در ايران به نام زارزي شناخته ميشود و از شانزده هزار سال پيش تا دوازده هزار سال پيش ادامه دارد تا اينكه انسان وارد دوره توليد غذا ميشود .از ويژگيهاي ابزار اين دوره استفاده از ريز تيغه ها ميباشد كه عمدتا شكل هندسي دارند. ديگر مشخصه آن تركيب سنگ با اجناس ديگر مانند چوب و استخوان است كه به عنوان دسته برش دهنده ها استفاده ميشد.دانه هاي غلات را با سنگهاي ساب آسياب ميكردند.از صدف و سنگ لوازم تزييني ميساختند و از استخوان ابزاري مانند درفش.از اين دوره غار پاسنگر لرستان ، غار گمیشان،غار خر و ورواسي كرمانشاه، چهار غار در دره هليلان هرسين مناطقي در خوزستان و مرودشت فارس مورد مطالعه قرار گرفته‌اند

مناطق پارينه سنگي ايران

مناطق پارينه سنگي جديددوره زيرين
شمال شرق ايران در بستركشف رودخراسان، نزديك روستاي بقبقو
شمال غرب ايران در مثلث تبريز،مراغه و ميانه
جنوب شرق ايران در لديز سيستان
حومه كرمانشاه در كاگيا

مناطق پارينه سنگي جديددوره مياني
هفده غار و پناهگاه سنگي در اطراف خرم آباد مانند غار كنجي،قمري،ارجنه،كه آثار آنها متعلق به پنجاه هزار تا سي و هشت هزار سال پيش است
كوهدشت لرستان و نزديكي كوه سرساهون،مانند هوميان كه اين منطقه در ارتفاع دو هزار متري از دريا قرار دارد و احتمالا فقط در تابستان استفاده ميشده است
دره هوليلان در كنار رود سميره كه هفت محل در آنجا شناسايي شده است. دو محل پناهگاه سنگي و بقيه محلهاي باز هستند و نزديك پل باريك قرار دارند
غرب درياچه اروميه نزديك شهر اروميه در غار تمتمه كه در ارتفاع 1500 متري از سطح دريا قرار دارد و احتمالا فقط در فصل گرما مانند تابستان استفاده ميشده است
اطراف كرمانشاه مانند غار بيستون ،غار خر ،پناهگاه سنگي ورواسي، غارهاي مر تاريك ،مر آفتاب ، مردودر. دو محل ديگر نيز در نزديكي هرسين كرمانشاه كشف شده اند
ساير محلهاي مهم ديگر عبارتند از يك محل نزديك جهرم، اشكفت گاوي در كنار رود كور فارس،غار كه آرام در شمال ايران، غار خونيك نزديك بيرجند، تل ابليس كرمان ، حوالي تهران ، در حوضه مسيله ورامين جنوب تهران
اين آثار از يكصد هزار سال پيش تا هشتاد هزار سال پيش ميباشند

مناطق پارينه سنگي جديددوره زبرين
غارهاي خر، يافته ،ارجنه ، پناهگاه سنگي ورواسي پاسنگر ،در غرب ايران اشكفت قادي بر مي شور در ساحل درياچه مهارلو همچنين اشكفت گاوي و در دره هوليلان در مار گورگلان سراب ،غار گاگل،سل مار،در مار، و ديگر نقاط
آزمايشات انجام شده حدود سالهاي سي و هشت هزار سال تا بيست هزار سال پيش تخمين زده اند