پاسداشت زیست بوم در ایران باستان

ایرانیان از دیرباز چهار آخشیج (=عنصر) «آب،آتش،باد،خاک» را ارزشمند دانسته و به آن پاسِ (=احترام) فراوان میگذاشتند و برای هر کدام ستایش نامه های جداگانه داشتند. همچنین گیاهان و جانوران سودمند برای ایرانیان ارزشمند بوده و از آلوده کردن و نابودی آنان پرهیز میکردند. همین باور سپندیه ی ایرانی شوه ی آن بوده است که پیوسته به زیست بوم احترام گذاشته و در نگهداری و پاکیزگی آن بکوشند.

اوستا که نسک دینی- فرهنگی ایرانیان بوده است از ستایش طبیعت بسیار سخن گفته است. برای نمونه “آبزور” و “آبان یشت” در ستایش آبها و یا “آتش نیایش” در گرامی داشت آتش بخش هایی از اوستا هستند.و یشت های بسیار دیگر مانند “زامیاد یشت” . و “خورشید یشت” در گرامی داشت خورشید.

در خورشید یشت اوستا بند۱ و ۲ در ستایش این داده ی اهورامزدا چنین آمده است:

“خورشید رایومند تیز اسب را میستایم

”هنگامی که خورشید فروغ بیفشاند و تابان شود،هنگامی که خورشید بدرخشد،سَد و هزار ایزد مینوی برخیزند و این فرّ را فراهم آورند و فرو فرستند

هنگامی که خورشید برآید، زمین اهورا آفریده پاک شود، آب روان پاک شود؛ آب چشمه ساران پاک شود، آب دریا پاک شود، آب ایستاده پاک شود…”

باز در فروردین یشت میخوانیم:

“همه آبها را میستاییم؛ همه گیاهان را میستاییم… آبها را نام میبریم و میستاییم، گیاهان را نام میبریم و میستاییم…”

“وسواس ایرانیان زرتشتی در پاک نگاهداشتن آب، خاک، هوا و آتش زبانزد یونانیان بوده است. هرودوت و گزنفون درباره آن قلمفرسایی کرده و نوشته اند که ایرانیان هیچ چیز آلوده و کثیفی را در آب نمیریزند و در پاک نگاهداشتن خاک و زمین مراقبت میکنند.”  (دیدی نو از دینی کهن.دکتر فرهنگ مهر. رویه ۷۰)

گزنفون رخداد نگار یونانی پیش از میلاد در نسک ارزشمند خود کورشنامه، از اخلاق ایرانیان در حدود ۲۶ قرن پیش این گونه مینویسد:

“اطفال از خانه خود نان و سبزی و هم چنین ظرفی برای نوشیدن آب میاورند. هر وقت تشنه میشدند از آب رودخانه میاشامیدند…”

ایرانیان در فرهنگستانها (=مدرسه ها) به کودکان خود آموزش میدادند تا با لیوان از آب رودخانه ها آب بردارند و بنوشند !!

در جای دیگر این رویدادنگار با شگفت زدگی گزارشی را میدهد:

“حتی امروز بین پارسی ها آب دهان انداختن، پاک کردن بینی یا دور شدن برای قضای حاجت در مقابل دیگران عیب بزرگی محسوب است.”

(گزنفون؛کوروشنامه- کتاب نخست- فصل دوم)

پاس داشتن زمین به اندازه ای نزد ایرانیان مهم بود که از انداختن آب دهان خود بر روی آن جلوگیری میکردند و آن را بی احترامی به دیگران و زمین میپنداشتند.

ادامه نوشته

تأثيرات فرهنگي ايران بر ارمنستان

در حوزه‌ي فرهنگي، پذيرفتاري ارمنستان از تأثيرگذاري ايران، در سه مرحله‌ي اصلي رخ داده است:
1- تأثير و نفوذ ايران هخامنشي با پيوستن ارمنستان به امپراتوري هخامنشي آغاز گرديد و تا مدتي طولاني پس از سقوط امپراتوري تداوم داشت و احتملاً سرانجام با تأثيرگذاري اشكانيان يگانه و آميخته شد. رسوم و شيوه‌هاي اجرايي هخامنشيان را شهربانان «ارنتي» (Orontid) ارمنستان و شاهان «آرتاكسي‌» (Artaxiad) آن حفظ نمودند و ادامه دادند. استرابو (Geography 11.13.9) اشاره مي‌كند كه ارمنيان شيوه‌ي پوشش خود را از مادها برگرفته بودند؛ اما بي‌گمان وي مادها كهن را در معناي دقيق، با مادها آتورپاتكان درآميخته و خلط كرده است. ارمنيان يقيناً پيوندها و روابط عمده‌تري با اهالي آتورپاتكان، همسايگان نزديك و شركاي تجاري خود داشتند تا اين كه با پارس‌ها. افزون بر اين، شاهان ارمنستان و آتورپاتكان به داشتن پيوندهاي ناشي از ازدواج نيز معروف بودند (Strabo 11.13.1).
واقعيتي گواهي شده و جالب توجه آن است كه در ارمنستان اواخر عصر هخامنشي سه زبان رايج و متداول بود: الف) زبان ارمني (يا ارمني مقدم/ proto-Armenian)، گويش محلي بدون نوشتار؛ ب) گويشي، احتمالاً پارسي يا پارسي- مادي، كه نه تنها در دربار شهربانان ارمنستان بل كه در ميان طبقات كاملاً فرودست جامعه نيز بدان تكلم مي‌شد (به نوشته‌ي Xenophon, Anabasis 4.5.10 & 5.34)، و شايد پيش از اين به حروف آرامي نوشته مي‌شد؛ پ) آرامي شاهنشاهي، زبان دولت و روابط بين الملل كه به ديرينگي آغاز سده‌ي دوم پ.م. نيز همچنان مورد استفاده در نگارش اسناد رسمي بود.
2- تأثيرگذاري پارتي اشكاني بر ارمنستان، كه با برآمدن پارتيان در سده‌ي دوم پ.م. آغاز گرديد و پس از استقرار اشكانيان بر تخت سلطنت ارمنستان در اواسط سده‌ي يكم ميلادي اوج يافت، نيرومندتر و پايدارتر بود. از آن زمان به بعد، شاهان ارمنستان كوشيدند كه دربار خود را عين و هماني (replica) دربار اشكاني در تيسفون بسازند، حال آن كه اشراف ارمني پيوندها و روابط نزديكي را با آريستوكراسي پارتي (برخي از خانواده‌هايي كه به ارمنستان مهاجرت كرده بودند) ايجاد كردند و حتا شيوه‌ي پوشش آنان را به عنوان الگو پذيرفتند. تا زماني كه گويش ارمني به عنوان يك زبان عاميانه‌ي صرف باقي بود، زبان پارتي در دربار و در ميان طبقات فرادست ارمنستان چيرگي و تداول داشت. بيش‌تر وام‌واژه‌هاي ايراني موجود در ريشه‌ي زبان كهن ارمني از اين دوران برجاي مانده است.

ادامه نوشته

مآخذ اوستایی اسامی فرشتگان مقّرب خدا در ادیان سامی

برای نگارنده، زمانی که هنوز به مآخذ ایرانی اساطیر توراتی و انجیلی و قرآنی پی نبرده بود، همانند بسیاری از مردمان کشورهای غیر سامی این سؤال مطرح بود چرا این همه پیغمبر از میان یهود برخاسته اند، پس مثلاٌ سهم ایرانیان که درعهد تجمع انبیاء یعنی در قرن ششم پیش از میلاد در مقام ابر قدرتی خاورمیانه و جهان قرار داشته اند، چه میشود. در پیگیری این سؤال بدانجا رسیدم که اوستای اولیه و شفاهی ایرانیان مأخذ اصلی تورات و این خود مأخذ اساطیرانجیل و قرآن بوده است. فی المثل ایزد مهر (میثه، موسی) ، کیاخسارو (خنوک، یوشع)، کورش (سلیمان) و زرتشت (ابراهیم خلیل ،ایوب،عزرا، یافث) خدا-قهرمانان اصلی تورات که در اصل متعلق به ایرانیان بوده اند در تورات زیردستان یهودی آنها تبدیل به خدا - قهرمانان قوم یهود شده اند. به طور کلی و مختصر باید گفت که اکثر قهرمانان اساطیری ادیان سامی یا ایرانی و یا در رابطه فرهنگی نزدیک با ایرانیان بوده اند. برای قوّت کلام باید اضافه نمود زرتشت در قرآن افزون بر اینها تحت نام صالح و لقمان ظاهر شده و نزد هندوان و مردم شرق و جنوب شرق آسیا با نامهای مهاویرا و بودا پرستش میشود. به بیان ساده میشود گفت که اکثر مردم دنیا در به طور رسمی یا تشریفاتی در پرستش زرتشت / بودا سهیم و شریک هستند و زرتشت مردم گرا و معتقد به عدالت اجتماعی و اقتصادی قلوب مردم دنیا را بیش از دو هزاره تسخیر نموده است. در همین رابطه برایم بدیهی و روشن شد که فرشتگان مقرب خدایان سامی نیز از دستگاههای عریض و طویل قبیلهً دین آفرین مغان ایران بیرون تراویده است. ما در اینجا بحث را محدودتر کرده و به ذکر و توضیح مطالب مربوط به منشأ فرشتگان مقرب خدا در نزد یهود و مسلمین می پردازیم. چهار فرشتهً مقرب خدای اینان عبارتند از اسرافیل، میکائیل، عزرائیل و جبرئیل که ما در اینجا به ترتیب اصل ایرانی زرتشتی آنهارا معرفی مینمائیم:
اسرافیل: اسرافیل که نامش در مآخذ عبری به صورت سرافیم یعنی درخشان مثل آتش آمده است، به معنی درخشان خدایی است و در اصل همان فرشتهً آذر منابع زرتشتی است که مانند اسرافیل با روز قیامت سر و کار دارد. برای آشنایی با این نقش وی بهتر است نقش فرشتگان را در روز رستاخیز(قیامت) رااز کتاب دینهای کهن ایران تألیف هنریک ساموئل نیبرگ، ترجمه دکتر نجم آبادی ذکر می نماییم: در ارداویرابنامه چگونگی سفر ارداویراف در جهان زیرین چنین توصیف شده است: " روان مرده پس از سه گام به پل چینوت (قضاوت) می رسد. برای روان نیکان این پل فراخ میشود تا به اندازهً درازای نه نیزه میرسد، و او از روی پل میگذرد، سروش و آتور (آذر) اورا همراهی می نمایند و مهر (ایزد عهدوپیمان)، رشن (فرشتهً عدالت) ، وایو (فرشتهً باد خوش) ، دئنا ( فرشته نیایش) و وهومنه (فرشتهً منش نیک) او را در راه بهشت و دوزخ زیر پل چینوت رهبری و نگهبانی می کنند ." پس مسلم به نظر می رسد صور (الصور، یعنی شیپور اسرافیل فرشتهً آتش) نیز خود از کلمهً پهلوی آثور یعنی آتش اخذ شده است. می دانیم که مسلمین معتقد هستند که در روز قیامت، مردگان با شنیدن صدای صور اسرافیل یعنی شیپور فرشتهً آتش زنده خواهند شد. میکائیل: نام میکائیل در عبری به معنی کسی که مثل خداست معنی شده است. واین به وضوح نشانگر نام نشان میثه (میثره، موسی، مهر) ایزد معروف عهدو پیمان آریائیان است که نامش بر روی ماه مهر زنده مانده است. می دانیم که این ایزد همچنین در طبیعت، ایزد گردندهً خورشید پر مهرو محبت به شمار می رفته است. چنانکه اشاره شد وی را حامی و پشتیبان نیکان در روز قیامت به شمار می آورده اند. جشن معروف ماه مهر ایرانیان نیز به وی اختصاص داشته است که مسعود سعد سلمان در موردش چنین اشعار نغزی سروده است

ادامه نوشته

حقوق جانداران در فرهنگ ایران

درود بر چهارپایان ، سخن خوش از برای چهار پایان ، خوراك از برای چهارپایان ، چراگاه از برای چهارپایان ، كشت و ورز برای چهارپایان

( یسنا 10 پاره 20 )

آنكس كه چهارپا را به راستی بپرورد و با رادی و دهش و مهربانی با او رفتار كند ، سرپرست و نگاهبان آذر اهورامزداست.


(یسنا 58 - پاره 3 )

منش های آفریده شده را می ستاییم ، دین سوشیانتها را می ستاییم ، روان چهارپایان را می ستاییم ، روانهای چهارپایان بیابانی را می ستاییم ، جانوران آبی ، خزندگان و پرندگان ، فروهر های جانوران را می ستاییم.


(فروردین یشت - كرده 22 - بند 74 )

در فرگرد 48 از ارداویراف نامه ، ویراف پس از دیدن شكنجه شدن روان مردی دروند در آن جهان ، آگاه می شود كه :


این روان آن مرد دروند (پیرو دروغ) است كه در گیتی خوراك از سگ شبانان و سگ پاسبان بازداشت و آنها را زد و كشت....


و در همان كتاب در فرگرد 15 به پاداش برای كسانی كه به جانوران نیكی كرده اند اشاره می رود :‌


و دیدم روان شبانان كه در گیتی ، چهارپای و گوسفند بپروردند و از گرگ و دزد و مردمان نگاه داشتند و به هنگام ، آب و گیاه و خورش دادند و از سرما و گرمای سخت نكاه داشتند و به هنگام بر آنان جانور نر هشتند!

ادامه نوشته

پیشینه ورزش چوگان

خاستگاه ورزش چوگان ايران است. اين بازى چنان با فرهنگ و تاريخ و ادبيات ايرانيان در آميخته که به شعرها، مثل‌ها، نقوش قالى‌ها، حجارى‌ها و نگارگرى نيز راه يافته است.

چوگان ورزشى است سراسر پرتلاش و همراه با تاخت و تاز با اسب در ميدانى وسيع که ميان دو تيم برگزار مى‌شود.
از چوگان در کتاب کارنامهٔ اردشير بابکان نام برده شده و در شاهنامه و روايات طبرى آمده که اردشير بابکان و فرزندش شاهپور در اين بازى مهارت زيادى داشته‌اند.

بازى چوگان از ايران به روم شرقى و مصر راه يافت و از سمت شرق به هند و ژاپن و چين رفت در هندوستان، چوگان از ورزش‌هاى محبوب پادشاهان، به‌ويژه سلسله مغول و گورکانى بود.

در سرزمين‌هاى اسلامي، ورزش چوگان با نام صولجان رواج داشته و اعراب و مسلمانان به آن مى‌پرداختند.
در دورهٔ صفويه، بازى چوگان در ايران رواج دوباره‌اى يافت و شاه‌عباس از ايوان کاخ عالى‌قاپو به تماشاى مسابقات چوگان در ميدان نقش جهان مى‌پرداخت. در سفره‌نامه‌هاى جهانگردانى چون شاردن و آنتونى شرلى از اين بازى سخن به ميان آمده است

آموزش جهان بينی زرتشت چيست؟

بر خلاف کشورهای زادگاه زرتشت (ايران، افغانستان و تاجيکستان) در اروپا دست کم دويست سال است که آموزش و پژوهش در باره انديشه و جهان بينی زرتشت به گونه علمی آغاز شده و ا مروز در دانشگاها بخش جا افتاده ايست. هدف اروپاييان از اين آموزش و پژوهش پی بردن به ريشه و بن زبانی، فلسفی، فرهنگی و هستی شناسی خود ميباشد.

اگر بيش از سه هزار سال است که نام زرتشت بعنوان يک نام مقدس وارد ضمير ناخودآگاه ايرانيان و مردمان آسيای ميانه شده، همين نام بيش از دو هزار و پانصد سال است که بعنوان « بالاترين نماد دانش» وارد ضمير ناخودآگاه اروپاييان گرديده.

فيثا قورث دانشمند بنام يونانی خود را شاگرد زرتشت ميپنداشت و ارستو فيلسوف ديگر يونانی که شاگرد افلاتون بود در کتاب خود « فلسفه» مينويسد که تمام دانش افلاتون از زرتشت گرفته شده. بطور کلی تمام دانشمندان و فيلسوفهای يونان باستان خود را شاگرد مکتب زرتشت دانسته اند و نوشته های خود را به او پيوند داده اند. ( ژک دوشن گيمن : پاسخ غرب به زرتشت, اکسفورد 1958 : ر.م افنان : تاثير زرتشت بر انديشه يونان: نيويورک 1965 : ژ. فرل: تاثير زرتشت و انديشه زرتشت بر فرهنگ غرب، سيدنی 1977 ) .

ميدانيم که در آن دوره، يعنی در سده پنجم پيش از ميلاد مسيح، ايرانيان (که مردمان آسيای ميانه امروزی را هم در بر ميگرفتند) با پی ريزی نخستين امپراتوری جهانی که از 46 کشور درست شده بود امور دنيا را اداره ميکردند و شايد بهمين علت بود که يونانيان شيفته جهان بينی زرتشت که فلسفه هستی ايرانيان بود شدند.( مری بويس: تاريخ زرتشت گرايی، لندن، 1989 جلد دوم رويه 280-282 )

بنا به نوشتارهای تاريخ نويسان کهن و امروزی، با تحول فرهنگی ژرفی که زرتشت در ميان ايرانيان بوجود آورد، آنها آزاد منش ترين انديشه ها را در ميان ملتهای امپراتوری گسترش دادند و در اين راستا نخستين قانون حقوق بشر (فرمان آزادی) را بنگارش در آوردند. چون زرتشت به آ نها اموخته بود که « حقيقت متعلق به هيچ کشور، به هيچ ملت و به هيچ نژادی نيست». ( ژرار ايزرايل: کورش بزرگ، پاريس 1987: افلاتون: قانونها، ، بخش سوم، پارسيان 693 و 694).

و در همين زمينه بود که که پس از آزادی يهوديان از اسارت بوسيله کوروش بزرگ، ساختن معبد اورشليم بوسيله داريوش و جمع آوری تورات بوسيله خشايارشاه، پيامبران يهودی همچون ايسايی، ژرمی، ازقيل ودانيل، کورش بزرگ را در تورات « فرستاده خدا و پيام آور آزادی» خواندند.

در فرمان آزادی کورش که 2541 سال پيش با خط ميخی روی استوانه بزرگی نوشته شده که 150 سال پيش کشف شد اين جمله ها آمده اند0 « انسانها آزادند که هر خدايی را که دلخواه آنها بود بپرستند، آنها آزادند که در کشور دلخواه خويش زندگی کنند، همگی بايد در آرامش و صلح زندگی کنند.....». ( و. ايلرز : ترجمه استوانه کورش از خط ميخی، 1974 : ي. کيله: تفسير نوشتار استوانه کورش، 1973 ) .

اين نخستين انقلاب انسانگرايی و آزاديخواهی در تاريخ بود. تمام نوشتارهای تاريخی نشان ميدهد که چه اندازه اين انقلاب جهان را به پيش کشاند. آداب و روسوم يهوديان که پيش از آن خشن و با قربانی جانوران بيگناه همراه بود، با وارد شدن انديشه زرتشت در دين آنها دگرگون شد و بعدها بر دين مسيحيت تاثير بنيادين گزاشت. ملتهای گوناگون امپراتوری آداب و رسوم خود را توانستند حفظ کنند و زنها همتراز مردان شدند. «پل دو بروی» زرتشت شناس معروف فرانسوی مي نويسد

ادامه نوشته

خدمات هخامنشیان به ایران

با روي كار آمدن كوروش بزرگ، براي نخستین بار بشر موفق مي‌شود كه از مرحله‌ي «شهر – تمدنی» و «قوم – تمدني» پا به مرحله‌ي « كشور– تمدني» و «ملت – تمدني» بگذارد، آن‌هم با ميل و همراهي تيره‌هاي گوناگون، نه آن‌گونه كه پيش از هخامنشيان رسم بود با رابطه‌ي غالب – مغلوبي و چپاول سرزمين‌ها به‌نفع پيروزمندان.

اين‌گونه است كه دويست سال نخست از تاريخ بشر يعني از سده‌ي پنجم تا سده‌ي سوم پيش از ميلاد مترادف با تاريخ ايران است چرا كه شاهنشاهي هخامنشي ايران، تمام مراكز تمدني آن زمان را به استثناي چين شامل مي‌شد.

بسياري از تاريخ‌پژوهان بر اين باورند كه اگر هخامنشيان در آن هنگام پيشوايي بشر را عهده‌دار نمي‌شدند و جهان‌داري را بر پايه‌ي استقرار صلح و تأمين حقوق و هويت مردمان مغلوب نمي‌گذارند و با آرزوها و شور ايمان خود، جنبش تازه‌اي نمي‌آفريدند، به احتمال قوي تمدن به تندي رو به زوال مي‌گذارد و بر سر جهان متمدن همان مي‌آمد كه پس از انحطاط روم نصيب اروپا شد و سده‌ها ملل آن قاره را در تاريكي قرون وسطا مدفون كرد (نصر،2535: 7).


با تشكيل شاهنشاهي ايران نه تنها تمدن‌هاي كهنه دوباره جان گرفتند بلكه تيره‌هاي تابع ايران خود را در جهان تازه‌اي ديدند كه بارها از آنچه به ياد داشتند پهناورتر و امن‌تر و مترقي‌تر بود. پيشرفت سريع فرهنگ و هنر اين گستره‌ي بزرگ، خود گواهي روشن از ممكنات اين جهان تازه و بهترين محرك دگرگوني و پيشرفت تمدن‌هاي باستاني به شمار مي‌رود. هيچ يك از تمدن‌هاي باستاني با سرنوشت مردمي به شمار و گوناگوني مردمان تابع هخامنشيان بستگي نداشته و به وسيله‌ي اين مردمان در نسل‌هاي پسين مؤثر واقع نشده است. هم‌چنين هيچ‌يك از تمدن‌هاي ديگر نتوانسته در پيشرفت شهرآييني، جوانب مختلف زندگاني را به اندازه‌ي ايرانيان مراعات نمايد و مشخصات اصيل آيين و فرهنگ و هنر را هماهنگ ساخته، جهاني به‌وجود آورد كه با اميد و آرامش و شكوه جهان هخامنشي برابري كند.

پس از جنگ جهاني دوم در ايالات متحده‌ي آمريكا كه نيرومندترين فاتح آن جنگ بود اين فكر كه مي‌شود و بايد از تمام ملل مختلف يك واحد بزرگ (يك جهان واحد) ساخت پا گرفت و چند سالي ماده‌اي از مرام انديش‌مندان آزادمنش آن كشور را تشكيل مي‌داد. هخامنشيان نه تنها نخستين باني اين فكر بودند، بلکه هنوز هم هيچ دولتي به اندازه‌ي آنان در پيشرفت عملي به سوي اين هدف توفيق نيافته است.

ادامه نوشته

دگرگون سازي هويت ايراني در تاريخ

مرتضي ثابت‌فر

از آن جا كه مجبورم از راه ترجمه زندگي‌ام را بگذارنم، فكر كردم بهتر است كه با ترجمه‌ي كتاب‌هاي تاريخي، خدمتي از نظر فرهنگي به كشورم بكنم.

... تعصبات ضد ايراني در قرن 17 و 18 و حتي 19 در ميان تاريخ‌نويسان غربي به وجود آمد كه در حال حاضر، رسوبات اندكي از آن باقي مانده است. البته اين را كه مي‌گويم، در ميان دانشمندان‌شان است، در مورد افراد عادي كه غرض ورزي‌هاي سياسي مي‌كنند. گرچه در قرن اخير، دانشمندان غربي هم سعي كردند جانب بي‌طرفي را بگيرند. اين را براساس كتاب‌هاي زيادي كه در مورد ايران باستان خوانده‌ا‌م يا ترجمه كردم، مي‌گويم. تنها در مورد هخامنشيان، شش كتاب و در مورد كل ايران باستان، بيش از 10 كتاب ترجمه كرده‌ام. و اكثر آن‌ها سعي كرده‌اند بي‌طرفي را رعايت كنند. تنها استثنايي كه در اين روزگار با آن برخورد كردم، آقاي « امانوئل كوك» است. ايشان شيفته يونان است، تا اينجا اشكالي ندارد، هر كسي مي‌تواند شيفته هر جايي كه دلش خواست باشد و لي وقتي قلم به دست مي‌گيرد كه تاريخ‌ بنويسد، بايد خوب مطالعه كند، خوب فكر كند و بي‌طرف باشد. ديگر در قرن بيست و يكم كه ما نبايد نسبت به دو هزار و پانصد سال پيش كمپلكسي داشته باشيم. بايد بي‌طرف بنويسيم. متاسفانه ايشان نه تنها اين كار را نكرده بلكه مكرر در مكرر به مردم ايران و تاريخ ايران توهين مي‌كند و دروغ مي‌گويد. براي مثال، چند مورد را خدمتتان عرض مي‌كنم. در آغاز منابع تاريخ ايران را، برمي‌شمرد : كتاب مقدس، سنگ نوشته‌هاي ايرانيان، نوشته‌هاي مورخان يوناني به ويژه تاريخ هرودوت. سپس دو منبع نخست را رد مي‌كند. مي‌گويد تورات كتاب مذهبي است و اصلا درست نيست پس آن را كنار مي‌گذارم. سنگ نوشته‌هاي ايراني را هم تبليغات مي‌شمرد و رد مي‌كند و مي‌گويد، « متاسفانه چند سال اخير در غرب مد شده كه مي‌گويند استوانه كورش منشور حقوق بشر است. چنين چيزي نيست و نوشته‌هاي آن يك مشت حرف‌هاي تبليغاتي است». در حالي كه مي‌دانيم چنين نيست. كورش  در اين استوانه شرح مي‌دهد كه يهوديان را آزاد كرده، به مردم آزادي داده، مردم را در زبان و دين‌شان آزاد گذاشته، معابد آن‌ها را به خرج ايران بازسازي كرده و ... تبليغاتي در كار نيست. همه اين كارها را كرده است. بله، در قرن بيست و يكم هيچ اشكالي ندارد كه شما با صدها ماهواره تلويزيون برويد همان بابل را بگيريد و ادعا كنيد كه به خاطر آزادي رفتيم، در حالي كه همه دنيا داد مي‌زنند كه به خاطر نفت، به عراق رفتيد. ولي كورش كه روي كوزه كوچك استوانه‌اي دو هزار و پانصد سال پيش كارهايي را كه واقعا كرده، برمي‌شمرد، تبليغات كرده است. شما مي‌دانيد كه كورش با شاهاني كه جنگيده و مغلوبشان كرده، هيچ كدام را نكشته، بلكه به آنان زمين و ملك داده و همه آنان تا آخر عمر با شادي و سلامت زندگي كردند. مي‌ماند منبع سوم كه آقاي كوك مي‌گويد فقط به تاريخ هرودوت اعتقاد دارد. در حالي كه بعد از تاريخ هرودوت اعتقاد دارد. در حالي كه بعد از 2500 سال اين همه تحقيق شده، سنگ نوشته‌هايي كشف شده، اين همه خرده سفال در نسا، سيلك و غيره كشف شده، الواح تخت جمشيد پيدا شده، كتيبه بيستون و استوانه كورش خوانده شده، اين همه اطلاعات از ديد ايشان تبليغات است و فقط حرف‌هاي هرودوت درست است كه دشمن ما بوده و در مورد ايران غرض ورزي كرده است. البته ما گله‌ايي از هرودوت نداريم كه دو هزار و پانصد سال پيش صحبت‌هايي كرده و در مقابل آن 10 تالان طلا كه مبلغ زيادي بوده، جايزه گرفته است. (از قول آلبر ماله در كتابي با مضمون ايرانيان و يونانيان باستان). و از آن جا كه بسياري از مردم بي‌سواد بودند، هم‌چنين به منظور تبليغات، عده‌اي خطيب حرفه‌اي اين كتاب را در آگورا براي مردم مي‌خواندند.

منشور منوچهر شاه

منوچهر شاه فرزند ایرج در جنگ با سلم پادشاه متجاوز و ستمگر پیروز می شود و سلم ستمگر کشته می شود سپاهیان سلم که با کشته شدن شاه و فرمانروای خود دیگر توانی برای جنگیدن نداشتند از منوچهر شاه درخواست بخشش می کنند...

 

منشور منوچهر شاه
نشانه ای دیگر بر آزاد اندیشی . عدل . انسان دوستی و بزرگ منشی ایرانیان باستان


منوچهر شاه فرزند ایرج در جنگ با سلم پادشاه متجاوز و ستمگر پیروز می شود و سلم ستمگر کشته می شود سپاهیان سلم که با کشته شدن شاه و فرمانروای خود دیگر توانی برای جنگیدن نداشتند از منوچهر شاه درخواست بخشش می کنند .

اگرچه باید بدانیم که در آن دوران بخشش و درخواست بخشش شاید معنایی نداشت و هر یک از دو طرف جنگ پس از چیرگی بر طرف دیگر همگی سپاه آنان را نابود و بسیاری از آنان را در دم می کشتند و دست به چپاول . غارت و تجاوز به مال و ناموس آنان می زدند اما روح و اندیشه ایرانی که پس ترها به گونه ای دیگر در اندیشه کوروش بزرگ نمایان می شود این بار نیز برتری خود را به دیگر جهانیان نشان می دهد . منوچهر شاه پس از شنیدن درخواست بخشش از سوی سپاهیان سلم منشور آزادی . انسان دوستی ایرانیان رو این چنین ثبت تاریخ می کند .

در منشور آزادی منوچهر شاه چنین آمده است :

من هرگز تسلیم هوا و هوس خون ریختن نخواهم شد و هرگز نام خود را به ننگ خود کامگی نخواهم آلود .اکنون که گناهکار (متجاوز) از بی گناه (مدافع ) بازشناخته شده است دوران بی داد سپری گردیده و روزگار داد فرا رسیده است .
شما که برای ریختن خون ما و ویران کردن سرزمین ما اقدام به تجاوز کردید اکنون که شکست خوردید آزادید که به خانه های خود باز گردید .
همه شما چه آنانی که شاید از روی ترس خود را دوست دار من نشان می دهند و چه آنانی که در باطن کینه خواه من هستند . رزم افزارها را از خود دور کنید .
به جای کینه ورزی مهر جویید . به سرای نیکویی و روشنی در آیید و از زشتی و سیاهی خود را در امان دارید .
اکنون من آرزو مندم که روان روشن جایگاه تان باشد .

ادامه نوشته

آیین مزدک به روایت دینکرد

در نخستین سال‌های آغاز پادشاهی ساسانیان و با پشتیبانی اردشیر بابکان، دین تازه‌ای به نام «بهدینی» یا «مزدیسنا» (مزداپرستی) بدست موبد کرتیر به وجود آمد که پس از حدود ۱۷۰۰ سال و در قرن اخیر به «دین زرتشتی» تغییر نام داده و ارتباطی با شخص زرتشت ندارد.

نفوذ و دخالت موبدان زرتشتی عصر ساسانی در هنجارهای دینی مردمان، تحریف و تباهی فرهنگ و تاریخ ایران زمین، کشتار و نابودی پیروان ادیان دیگر و نیایشگاه‌های آنان (که کرتیر در کتیبه معروف خود در نقش رستم به صراحت به آن اشاره کرده است)، موجب تضعیف هویت ملی، پیشینه تاریخی و همبستگی ایرانیان می‌شود و آنچنان بنیادهای فرهنگی و اجتماعی ایرانیان را تباه می‌کند که راه را برای غلبه مهاجمان آزمند به ایران هموار می‌سازد.

در تمام مدت سلطه‌گری دینی عصر ساسانی، جنبش‌های گوناگونی برای رهایی جامعه ایرانی از چنگال انحصارطلبان دینی و سرکوبگران آزادی‌های اجتماعی و فردی روی داد که تمامی آنها با دو ابزار پر توان و نیرومندی که همواره در ایران و جهان روایی داشته، سرکوب و نابود شدند: نخست، بهره‌گیری از قدرت نظامی و زور سرنیزه؛ دوم، بهره‌گیری از قدرت دینی و اتهام‌ ارتداد و بی‌دینی و کفر.

یکی از چنین جنبش‌هایی، برنامه اصلاحات اجتماعی و اقتصادی مزدک و یاران پرشمار او بود که توانست در کوتاه زمانی، منافع ملی جامعه ایرانی را از تصاحب تمامیت‌خواهان خارج کند؛ اما در نهایت، جنبش مردمی آنان قربانی صاحبان قدرت، ثروت و نیرنگ شد. هر چند که مزدکیان پس از این رویداد خونبار که یکی از فجیع‌ترین کشتارهای دسته‌جمعی و نسل‌کشی‌ها در تاریخ بشریت و به فرمان انوشیروان عادل است، دیگر موفق به کوشش فراگیر دیگری نشدند، اما سایه آنان همواره در دوره‌های گوناگون تاریخ عصر اسلامی و در مبارزه با خلفای عرب و تمامیت‌خواهان تازه به دوران رسیده که ناهنجاری‌های پیشین را با نامی تازه در پیش گرفته بودند، دیده می‌شود. جنبش رهایی‌بخش بابک خرمدین (که نام خود را از «خرمه» بانوی دلاور ایران زمین و همسر مزدک گرفته، نمونه‌ای از آن است.

منابع بررسی در تاریخ جنبش مزدک و باورهای آنان بسیار اندک است و همان شمار معدود نیز منابعی هستند که به دست دشمنان و بدخواهان او نوشته شده‌اند و عملاً هیچ نوشته‌ای از آنان و یا از مدافعان آنان وجود ندارد تا محقق بتواند تنها به قاضی نرفته باشد. تنها اثری که در آن از مزدک به نیکی یاد شده و او را گرانمایه مردی با دانش و رای نامیده و در عین‌حال از زرتشتیگری ساسانی دفاع نکرده است، همانا شاهنامه فردوسی و چند بیت کوتاه، اما پرمعنای او است.

ادامه نوشته

باغ ارم شیراز

باغ ارم شیراز بطور مسلم از دوره سلجوقیان و در تمام دوره آل اینجو و آل مظفر و گوركانیان وجود داشته و با توجه به اینكه سیستم فئودالی بطور كامل بر جامعه آن دوره حاكم بوده بدون تردید بانیان و صاحبان باغ ارم كه باغی ارزشمند بوده، در آن زمان حكام وقت بوده اند. احتمال می رود اتابك قراچه كه از طرف سنجر سلجوقی به حكومت فارس منصوب بوده دستور احداث این باغ را داده باشد.
بعد از وی تا جلوس شاه شیخ ابواسحاق اینجو كه احتمالاً باغ ارم را در تصدی داشت، اطلاعی از نحوه مالكیت این باغ در دست نیست. شاه شیخ ابواسحاق اینجو در سال ۷۴۲ ه.ق جلوس نموده و در سال ۷۵۷ ه.ق كشته شد. پس از انقراض سلسله آل اینجو بوسیله آل مظفر، احتمالاً باغ ارم به مالكیت سلاطین آل مظفر در آمده است و در عهد شاه منصور آخرین پادشاه این خاندان كه به دست گوركانیان كشته شد، باغ در نهایت آبادانی و شكوه بوده است. از عصر صفویه به بعد باغ ارم در نوشته های جهانگردان، آباد و باشكوه توصیف شده است.
در عهد كریم خان زند احتمالاً باغ ارم در مالكیت سران سلسله زندیه بوده و مانند سایر ابنیه و باغهای شیراز مرمت یافته است. از اواخر دوره زندیه تقریباً بیش از هفتاد و پنج سال باغ ارم در تصاحب سران ایل قشقایی بوده است. خاندان جانی خان قشقایی كه از دوره فتحعلی شاه قاجار با سمت ایلخانی و ایل بیگی بر ایل قشقایی فرمانروایی می كردند، مدت مدیدی این باغ را در اختیار داشته و از آنجا به عنوان مقر فرمانفرمایی خود در شهر شیراز استفاده می كرده اند. نخستین ایلخان این خاندان یعنی جانی خان و پسرش محمد قلی خان عمارتی با شكوه در این باغ بنا نهادند.
در اوایل دوره قاجاریه بعضی از سران ایل قشقایی كه مالكین سابق باغ ارم بوده اند در گوشه ای از این باغ به خاك سپرده شده اند كه در حال حاضر نشانی از این قبور در دست نیست. ساختمان عمارت این باغ در دوره ناصرالدین شاه قاجار هنوز مرغوب و قابل توجه بوده است. در دوره سلطنت ناصرالدین شاه، حاج نصیرالملك شیرازی باغ را از خاندان ایلخانی خریداری نموده و ساختمان فعلی موجود در باغ را به جای عمارت ایلخانی بنا نمود ولی احتمالاً اساس ساختمان قبلی را حفظ كرده است.

ادامه نوشته

سرزمین و قوم ایلام

کورش محسنی

آگاهی ما پیرامون تبار و زبان ایلامیان و این‌که آیا این تیره در دسته‌ای  از گروه‌های بزرگ قومی هم‌چون هندواروپاییان (آریاییان)، سامیان و غیره جای می‌گیرند یا خیر بسیار اندک است. ایلامیان نزدیک به دو هزار سال یا بیش‌تر در تاریخ سیاسی، جنگی، مدنی و فرهنگی جنوب غربی سرزمین ایران حضور برجسته‌ای داشته‌اند. البته پژوهنده می‌تواند از راه بررسی اسناد و مدارک میان‌رودان (بین النهرین) به برخوردهای پر شمار ایلامیان با همسایگان توانمند غربی خود یعنی بابل و آشور پی ببرد. هرآینه، باید به این منابع، تورات را نیز افزود. چراکه در تورات بیش از 20 بار از ایلام نام برده شده است. بایسته است یادآوری گردد که گونه‌ی اکدی و سامی ایلام در تورات "عیلام" است و شکل درست واژه، همان "ایلام" است.


نبشته‌های کهن شاهان میان‌رودان، آشور و خود ایلام و گل‌نبشته‌ها، مهره‌ها، سازه‌های باستانی و سنگ‌نگاره‌های به دست آمده از سرزمین ایلام نیز از دیگر منابع سودمند برای پژوهش درباره‌ی این قوم که حضوری درازمدت در ایران داشته‌اند، است.

برپایه‌ی همین مدارک است که می‌توان دل‌استوار (مطمئن) بود که ایلامیان دستگاه دیوانی و دارایی بسیار پیش‌رفته‌ای داشته‌اند. این‌چنین است که هخامنشیان بهترین دبیران خود را از میان ایلامیان برگزیده بودند و بایگانی گسترده و بزرگ آن‌ها که امروزه به دست ما رسیده به دبیره و زبان ایلامی  است. نخستین گل‌نبشته‌ی ایلامی که با دبیره‌ی (خط) تصویری به دست آمده مربوط است به 2900 پیش از زایش. این دبیره‌ی هندسی از نزدیک به سال 2220 پیش از زایش، کنار گذاشته شد و دبیره‌ی میخی که احتمالا برگرفته شده از اکدی بود جای‌گزین آن شد. بهره‌گیری از این دبیره تا زمان سرنگونی ایلام در 640 پیش از زایش دنبال شد

ادامه نوشته

شکوه فرهنگ ايران از زبان دانشمند اندلسي

ابوالقاسم صاعِد بن احمد بن صاعد، مشهور به قاضي صاعد، تاريخ‌نگار، اخترشناس، پزشك، رياضي‌دان، فقيه مالكي و قاضي اندلسي، در كتاب التَّعْريفُ بِطَبَقاتِ الاُمَمْ، كه گزارشي بسيار كوتاه و فشرده (اما مهم ) از تاريخ علم جهان است، هنگام برشمردن امت‌هاي گوناگون، نخست از ايرانيان ياد كرده و در اين باره آورده است:

« و اما نخستين امت: ايرانيان (الفُرْسْ)؛ محل سكونتشان ميانه‌ي بخش آباد زمين است و حدود كشورشان از سرزمين موسوم به جَبَلْ (كوه‌هاي زاگرس) در شمال عراق است تا همدان و قم و كاشان و جز آن، و از سرزمين ارمنستان و نواحي نزديك درياي خزر گرفته تا آذربايجان و طبرستان (مازندران و بخشي از گيلان امروزي) و ري و طالقان و گرگان تا سرزمين خراسان همچون نيشابور و دو «مروْ» (يعني دو شهر مَرْوْ و مَرْوْروذ كه امروزه هر دو در جمهوري تركمنستان قرار دارند)، و از سرخس و هرات (در افغانستان امروزي)، و خوارزم (در جمهوري‌هاي ازبكستان و تركمنستان كنوني)، گرفته تا بلخ و بخارا و سمرقند و فرغانه و شاش و جز آن از شهرهاي خراسان بزرگ (شهرهاي اخير امروزه در جمهوري‌هاي تازه استقلال يافته‌ي قرقيزستان، تاجيكستان، ازبكستان و تركمنستان قرار دارند) تا سجستان و كرمان و فارس و اهواز و اصفهان و هر چه از توابع اين‌ها باشد. كشور آن‌ها يك پارچه، پادشاهشان يكي، و زبان همه نيز فارسي است. جز آن كه در شمار اندكي از واژگان اختلاف دارند. اما در شمار حروف و چگونگي نوشتن آن‌ها با هم موافقند و اختلاف ميان آن‌ها در زبان، آنان را از حوزه‌ي زبان فارسي بيروني نمي‌سازد، همچون پهلوي(= فارسي ميانه، زبان مردم ايران تا حدود سده‌ي سوم هجري )، دري و جز آن از زبان‌هاي ايراني. »

وصفي كه قاضي صاعد درباره‌ي ايران آورده مربوط به ايران باستان است زيرا به گفته‌ي خود او پس از ظهور اسلام، «امت فارس» و چندين امت ديگر با پيوستن به يكديگر امت اسلام را تشكيل داده‌اند. وي در ادامه شاهان ايران را در كارداني، دادگري و مردم‌داري و نظام حكومتي ايران را در سابقه و پايداري، بي‌نظير مي‌خواند و مي‌افزايد: «از ويژگي‌هاي ايرانيان اين است كه به پزشكي توجه بسيار، به احكام نجوم و تأثير آن بر جهان شناختي كامل، در رصد سابقه‌اي كهن و در بررسي حركت ستارگان روش‌هاي گوناگون دارند». سپس به آثار مهم ايرانيان در احكام نجوم، يكتاپرستي آنان از ديرباز و سرانجام نابودي حكومتشان به دست اعراب اشاره مي‌كند.

ادامه نوشته

آیین‌های سیزده‌ بدر

سبزه به آب دادن سیزده‌به‌در: سبزۀ نوروز در آب است نه خاک. وقتی سبزه در خاک بروید آخرش خوشه، دانه، نان و غذا می‌شود. وقتی در آب می‌روید نمی‌تواند ثمری داشته باشد و دوباره آن را در آب می‌اندازیم. سبزها‌ی که در آب می روید اگر چه از نظر اقتصادی فایده‌ای ندارد امّا نشانۀ باغ عدن است که در آنجا تکثیر و جنسیّت و زاد و ولد نبوده است. در باغ عدن همه چیز سبز بود ولی تکثیر نمی‌شد. سبزه در آب انداختن نشانۀ بازگشتن به جهان مینوست. جهانی که در آن کثرت راه نداشت، فقط خلق اوّلیّه راه داشت. با رویاندن سبزه و به آب دادن آن می‌خواهیم خودمان را با آغاز هستی یکی کنیم و دوباره قلم بر صفحۀ آفرینش بنشانیم: عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی. سبزه در اصل باید هشت روزه باشد، مانند سبزۀ سمنو. تا این زمان هنوز برگ‌های سوزنی سبزه پر نشده است و شیرینی خود را حفظ کرده است. 

در روز ششم نوروز مطربان با دست افشانی و آواز، دانه‌های غلّات و حبوبات را افشان می‌کردند و  همین روز همزمان با تولّد زرتشت متاسب‌ترین زمان برای در آب ریختن مقداری از این دانه هاست که تا سیزده به‌در هشت روزه شود. همچنان که با تولّد آدونیس این کار را می کردند و مانند باغچه‌های آدونیس که تا هشت روز باکرگان از آن مراقبت می کردند، فرصت رشد و نمو و سبز شدن دارد و در روز سیزده به‌در آن را به آب می‌دهند، همان‌طور که در کیش آتیس، تمثال آتیس را که به صنوبر بسته‌اند جلو معبد سیبل که معشوق و به قولی مادر وی است در آب می‌ریزند.

ادامه نوشته

رفاه و تامین اجتماعی در عصر هخامنشیان

درباره توسعه و گسترش آموزش و پرورش که از عوامل اصلی و اساسی رفاه و تامین اجتماعی است هخامنشیان کوشش بسیار زیادی به عمل آوردند و برخلاف تصور چنانکه منابع تاریخی نشان می دهدعموم مردم از آموزش و تحصیلات برخوردار بودند و مانعی برای تحصیل کسی وجود نداشت ...

البته فرزندان طبقه اشراف و بالای جامعه از آموزش‌های متفاوتی برخوردار بودند که عملا توسط قشر پایین جامعه دسترسی به آن امکان پذیر نبود . همانطوری که امروز هم وجود دارد . وظیفه تعلیم و تربیبت در اوایل حکومت هخامنشیان برعهده موبد موبدان و روحانیون مذهبی بود و پس از آن به تدریج اقشار دیگر جامعه از جمله دانشمندان به این حوزه وارد شدند.
تربیت کودکان و نوجوانان در این دوره بیشتر با این هدف صورت می‌گرفت که آنان را دلیر و فداکار و خردمند و مفید به حال کشور پرورش دهند .
در نظام آموزشی عصر هخامنشی فرد ایرانی می‌بایست چنان پرورش می‌یافت که برای جامعه عضو مفید و سودمند باشد و منظور از تربیت آن بود که جوانان را دلیر و فداکار، خردمند و آراسته به زیور اخلاق و بالاخره مفید به حال کشور و جامعه بار آیند.
در پندنامه "آذرباد ما را اسپندان " آمده است :
اگر تو را فرزند خردسال باشد او را به دبستان بفرست زیرا افروغ دانش چون دیده روشن و بیناست .
آوزگاران را "ایثیراپائی‌تی " (Aethrapaiti) یا هیربد دانشمند می خواندند و هر یک پنجاه تن شاگرد بین هفت تا پانزده سالگی سپردند و آنان می بایستی روزی هشت ساعت به فرا گرفتن درس بپردازند.
معلم کسی بود که از دانش و آگاهی لازم برخوردار باشد و همواره به مطالعه بپردازد .
ای زرتشت مقد کسی را معلم بخوان که تمام شب مطالعه کند او از خردمندان درس بیاموزد تا ازتشویق خاطر فارغ گردد و در سر پل صراط با قوت قلب باشد و به عالم مقدس روحانی یعنی بهشت نائل گرد.

ادامه نوشته

زمان زرتشت و طول عمر وي

در بارهً زمان زرتشت ، در کتاب اسطورهً زندگی زرتشت، تآلیف ژاله آموزگار و فدایی علم دکتر احمد تفضلی مطالب جامع و جالبی آمده است. دراین کتاب اسطورهً زندگی زردشت در باب زمان زرتشت می خوانیم: " دورترین زمانی که برای زردشت قائل شده اند، سدهً هجدهم پیش از میلاد و نزدیکترین آن سدهً ششم پیش از میلاد است. برای تعیین این تاریخ دو روش عمده را به کار گرفته اند. در روش اول به ارقام و اعدادی استناد می کنند که در بارهً زندگی زردشت در کتابهای پهلوی و عربی یا در منابع یونانی آمده است. در روش دوم بر اساس معیارهای زبانی و قرائن تاریخی نتیجه گیری می شود. پیروان روش نخستین بیشتر دانشمندانی هستند که تاریخی را که در کتابهای پهلوی و عربی آمده است صحیح و قابل اعتماد می دانند. و محاسبات را بر آن اساس می نهند. این تاریخگذاری معروف به تاریخ سنتی است. تاریخ سنتی: در کتاب پهلوی بندهشن آمده است که :" چون هزارهً سلطهً بزغاله (جدی) فرا رسید، زردشت از سوی آفریدگار اورمزد به پیامبری آمد و گشتاسب پس از پذیرفتن دین 90 سال فرمانروایی کرد. مجموع سالهای فرمانروایی او 120 سال بود. بهمن پسر اسفندیار (خشایارشا پسر داریوش) 112 سال، همای دختر بهمن 30 سال، دارا پسر چهر آزاد 12 سال، دارا پسر دارا (داریوش سوم) 14 سال." با جمع بستن این ارقام عدد 258 سال به دست می آید که فاصل میان زردشت و کشته شدن دارا به دست اسکندر است. از سوی دیگرابوریحان بیرونی در آثارالباقیه می نویسد که از ظهور زردشت تا اول تاریخ اسکندر 258 سال فاصله بوده است. مسعودی نیز فاصلهً زمانی از زردشت تا اسکندر را 258 سال ذکر می کند. اما از روایات گوناگون دقیقاٌ معلوم نیست که منظور از زمان زردشت تاریخ زایش اوست یا تاریخ وحی از سوی اورمزد در سی سالگی او، یا تاریخی که در چهل سالگی دین خود را آشکارا ابلاغ کرده یا زمانی که در چهل و دو سالگی گشتاسب (منظور گشتاسب پیشدادی/ کیانی برادر زریادر زرتشت یا گشتاسب نوذری/ هخامنشی) دین اورا پذیرفت. همچنین روشن نیست که منظور از زمان اسکندر چیست. آیا مقصود زمان فتح ایران به دست اسکندر است یا مرگ او، یا اصولاٌ مراد تاریخ اسکندر یا تاریخ سلوکی است. هنینگ بر آن است که که تا زمان اسکندر به معنی سال مرگ داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی است که در سال 330 قبل از میلاد اتفاق افتاد، اما در مورد مبدأ یقین ندارد. بنابراین به نظر وی تاریخ تولد او یا سال 618 یا 628 یا 630 پیش از میلاد بوده است و چون زردشت بنابه روایتهای مذکور در کتابهای پهلوی 77 سال عمر کرده است، سال وفات او را در 541 یا 551 یا 553 قبل از میلاد می داند.

ادامه نوشته

چرا زرتشت در برابر باورها و رسوم دین همزمان خود میترا شورش كرد و بدین وسیله فلسفه خود را به آگاهی مر

در سنگ ‌نبشته‌های داریوش بزرگ كه اندیشه زرتشتی داشته، اشاره شده كه او “اهورامزدا” را آفریننده زمین و آسمان شناخته و ستایش می‌كند." اهورامزدا"که آسمان را آفرید، زمین را آفرید، انسان را آفرید، نعمت را برای انسانها آفرید.به داریوش شاه فرمانروایی سرزمینی را بخشید که بزرگ است،و دارای انسانها و اسبهای نیکوست"   همچنین بنا به گواهی هردوت تاریخ نویس یونانی کتاب 1 بند 131، كیش ایرانیان در آن زمان یكتاپرستی بوده و آنها بت پرستی را نكوهش می ‌كرده‌اند. بدین گونه انگیزه شورش زرتشت در برابر دین میترا كه پیش از او دین ایرانیان بوده روشن است. زیرا در دین میترا به وجود پروردگار، پی نبرده بودند و همچنین از غربانی كردن حیوانات كه در دین میترا رسم بود بیزار بود و از سوی دیگر او نوشیدن نوشابه مخدر و كرخ كننده “هااوما” كه انسان را از اندیشه نیك باز می‌دارد و بین پیروان دین میترا مرسوم بود، كاری ناپسند می‌دانست. به این فرنود زرتشت با فلسفه و آئین خود به مبارزه با دین میترا برخاست

آیا نخستین یكتا‌شناسی كه در تاریخ از آن یاد شده فلسفه است یا دین؟

پاسخ به این پرسش آسان است. چون با اندكی كنكاش در آئین زرتشت می ‌توان دریافت كه این اندیشمند، هیچ‌گاه خود را با كارمایه جهان برین پیوند نداد. او هیچگاه به خود فرنام پیامبری نبسته و هیچگاه وانمود نكرده است كه با پروردگاری كه پهنه كهكشان‌هایش بیش از20 میلیارد (20 هزار میلیون) سال نوری است نشست و برخاست داشته و یا به گونة ویژه‌ای با او پیوند داشته است. برای اینكه تا اندازه‌ای به بزرگی كهكشان‌ها پی ببریم باید به این نكته اشاره كنیم كه ذره نور در هر ثانیه 300 هزاركیلومتر، بیش از هفت بار دور کره زمین را میپیماید. بنا براین مسافتی راکه  ذره نوری دریک سال می ‌پیماید از پندار آدمی بیرون است. از سوی دیگر برای شمارش عدد 20 میلیارد، دستگاهی مورد نیاز است كه بیش از 500 سال به گونه پی در پی به شمارش بپردازد.زرتشت هیچ ‌گاه به پیروانش فرمان نمی‌دهد، بلكه او رهنمود می‌كند كه هر كس با خرد خود بسنجد تا از این راه به كردار نیك دست یابد و همچنین به آفریدگاری پی ببرد كه جهان هستی را آفریده. بنابر این می ‌توان گفت كه اگر پیامبردستیار پروردگار است، پس زرتشت نه پیامبر بود و نه اینكه اندیشه و آئین او را می‌توان “دین” نامید، بلكه زرتشت آموزگار اندیشمندی بوده است كه به یاری خرد خویش به وجود آفرید گار پی برده و از زبان پاك و راست گویش از نشست و برخاست و همچنین از پیام‌ آوردن از پروردگار سخنی نگفته است.

 گاتاها  سرود چهارم (31) بند 8ای خداوند جان و خرد،هنگامیکه با اندیشه خود تورا سرآغاز و سرانجام هستی شناختم. با دیده خرد  تورا دریافتم. براستی تویی آفریدگار جهان هستی وتویی سرچشمه اندیشه نیک

روان شناسی در ایران باستان

انوشیروان رضایی

از دو زاویه میتوان به بررسی روان شناسی ایران پرداخت . نخست جنبه الهام بخشی آن است , یعنی درنگ در معانی و مبانی روح و روان , شخصیت و جایگاه انسان و بیماری ها و ناهنجاریها رفتاری او از دیدگاه حکیمان دوران باستان که بی تردید برای نظریه پردازان امروز الهام بخش است , دوم آنکه امروزه بخش زیر عنوان روان شناسی فرهنگی مطرح می شود که مقصود تفاوت فرهنگهای گوناگون و پیامدهای آن بر شخصیت و رفتار انسان است . ما نیز اگر بخواهیم به روان شناسی کنونی ایران , هویت ملی و فرهنگ لازم را ببخشیم , چاره ای به جز پرداختن به گذشته خویش در دو مقطع ایران باستان و ایران اسلامی نداریم ...

به دور از هرگونه ملی گرایی و میهن پرستی و تنها بر اساس شواهد فراوان تاریخی و علمی باید اعتراف کرد که تمدن ایران باستان , تمدنی است که سرآمد همه تمدنهای بشری است و در تمامی عرصه های زندگی صاحب رای بوده است . با چنین پیشینه ای جستجوی تاریخچه دانش روان شناسی به لحاظ موضوع مورد مطالعه اش , پدید آیی آن مقارن با پیدایش هشیاری در انسان است , کاری سترگ و یادآور این سخن مولر در تاریخ روانشناسی می باشد که : "عرصه فراروی ما گسترده شده که احاطه بر پهنه آن نومید کننده و درسترسی بر کرانه های آن دشوار است" . حال که این گستردگی تنها یک وجه مساله است و وجه دیگر آن گرد و غبار فراموشی تحریف , درآمیختگی و نابودی است که از پی هزاران سال تاخت و تاز , بر چهره این تمدن کهن نشسته است , برای غلبه بر این ناآگاهی یا دست کم ایجاد شکاف در آن گریزی نیست جز محدود کردن جستار به آنچه باقی است که عموما آثری معدود از آیین دین کهن ایران باستان یعنی زرتشت است تا شاید در آینده با روشهای جدید شواهد بیشتری فراهم آید .

ادامه نوشته

نماد ايراني

www.irane7000saale.com
ادامه نوشته

چهار محال و بختیاری

www.irane7000saale.com
ادامه نوشته

کاسپین (قزوین)

www.irane7000saale.com
ادامه نوشته

بوشهر

www.irane7000saale.com
ادامه نوشته

سيستان و بلوچستان

www.irane7000saale.com
ادامه نوشته

آذربايجان

www.irane7000saale.com
ادامه نوشته

اردبيل

www.irane7000saale.com
ادامه نوشته

گردآفرید نخستین شیرزن حماسه ملی ایران

جلال خالقی مطلق
گُردآفرید نخستین شیرزن حماسۀ ملی ایران است. گردآفریدِ دلربا و چالاک با این که در شاهنامه حضوری کوتاه دارد و شکست هم می‌خورد، بسیار برجسته است و یکی از گیراترین زنان شاهنامه. وی را می‌توان مانند فرانک، ارنواز و شهرناز، نمونۀ زن اصیل ایرانی دانست...

زنی بود بر سان گرد سوار              همیشه به جنگ اندرون نامدار

کجا نام او بود گردآفرید           که چون او به جنگ اندرون کس ندید

ما در رهسپاری سهراب از توران به ایران، هنگامی که وی در جستجوی پدرش رستم است، با او آشنا می‌شویم. در مرز توران و ایران، دژی به نام سپیددژ هست. گُژدَهَم که یک ایرانی سالخورده است، بر آن فرمان می‌راند و همواره در برابر دشمن پایداری سرسختانه‌ای می‌ورزد و با این کار، دل همۀ ایرانیان را به آن دژ امیدوار می‌سازد. گژدهم پیر، پسری خرد به نام گُستَهَم دارد، و دختری به نام گردآفرید. سهراب ناچار است پیش از درآمدن به خاک ایران از این دژ بگذرد. در نبرد میان سهراب و هژیر،  فرماندۀ دژ، سهراب بر او پیروز می‌گردد. سهراب، نخست می‌خواهد او را بکشد، اما سپس او را اسیر کرده راهی سپاه خود می‌کند. آگاهی از این رویداد، دژنشینان را سراسیمه می‌سازد، اما گردآفرید چنان این را مایۀ ننگ می‌داند که بر آن می‌شود خود به نبرد او رود (شاهنامه/12b/ 173 تا 203).

ادامه نوشته

پارسه ؛ كهن‌ترين دروازه گفتگوي جهاني

سعيد فلاح فر
گفتگوي بين اقوام مختلف و در جغرافياي پراكنده مي‌تواند محورهاي متفاوت داشته باشد. همانطور كه فرآورده‌هاي فكري و علوم انساني در اين ارتباطات دخالت مي‌‌كنند،

فرآورده‌هاي صنعتي نيز مي‌ توانند حضوري مؤثر داشته باشند. دست‌آوردهاي ديني و اجتماعي،‌تجارت همزيستي،‌تحول زيستگاه‌ها و همه و همه بخش‌هاي اساسي همزباني‌‌هاي بين‌المللي را تشكيل مي‌دهند. از اين ميان ناگفته پيداست كه بيشترين سهم ايرانيان همانا تعالي فرهنگي در حوزه‌هاي انديشه و باورهاي بزرگ و پيشتازانه است. « پارس » ‌با داشتن عناصر بي بديل تاريخي و يادگارهاي ارزشمند از اقوام گذشته، همواره پايتخت فرهنگي ايران شمرده شده و مي‌شود.نگين ارزشمند اين پايتخت نيز مجموعه كم نظيري است كه در اين نوشته از نگاهي ويژه مورد بررسي قرار مي‌گيرد . به اين ترتيب ،‌ « پارسه» و « پارسيان» سهم چشم‌گيري از گويش عالم فهم و زبان گفتگوي جهاني ايرانيان را به عهده دارند. در بررسي فرهنگ جهاني ايرانيان ،‌ به قدرت رسيدن پارسي‌ها در ايران ـ در حدود سده پنجم پيش از ميلاد ـ از اين جهت كه دولتي تقريبا فراگير و جهاني تأسيس كردند و قسمت‌هاي عمده دنيا ـ‌ غير از بخشي از يونان و … ـ را تحت سلطه و تأثير فرهنگ و بينش ژرف خود قرار دادند،‌داراي اهميت ويژه‌اي است . امپراطوري بزرگ هخامنشي‌ براي اولين بار در جهان باستان ،‌با حكومت مركزي مقتدر ،‌به عنوان مصداق واقعي جهان وطني مطرح مي‌شود . بررسي اين ويژگي‌ها از طريق مطالعه دو منبع اصلي يعني بقاياي معماري و همچنين معدودي كتيبه‌هاي ارزشمند كه تا كنون باقي مانده،‌و در حقيقت مستندات ملموس و بازمانده‌هاي فيزيكي قابل اطمينان تحقيقات شمرده مي‌شوند،‌ممكن است . در اين ميان تقريبا در بين اغلب محققين اين اتفاق نظر وجود دارد كه « ‌تخت جمشيد» فشرده‌‌اي است از اين اطلاعات قيمتي. بنايي كه گويي براي همه زمان‌ها و همه انسان‌ها ساخته شده است و پيكرة سترگ راه پلة ورودي آن ـ همه از تخته سنگ‌هاي يك تكه ـ هردم آدمي را به دنيايي ديگر، دنيايي سرشار از يگانگي و جاودانگي خواهد برد. « ‌تخت جمشيد» بناي خيره كننده‌اي است كه در چهل و پنج كيلومتري شهر شيراز امروزي و در نزديكي شهر مرودشت ،‌بر صفه‌اي وسيع به ابعاد تقريبي 274 457 متر و با تسطيح حجم انبوهي از كوه،‌به دستور داريوش بزرگ‌‌ـ‌ منتخب اهورامزدا و پسر ويشتاسب ـ ‌از سال 521 پيش از ميلاد ايجاد شده است. ساختمان‌هاي مجلل آن در طول چند قرن به تدريج شكل گرفته كه هر كدام به تنهايي قابل توجه و بحث معماري و آئيني مي‌باشند. در اجزاي آن جلال و عظمت با دقت و ظرافتي غير قابل توصيف در آميخته است. اين حجم از سنگ با نقوشي اين‌چنين دقيق و لطيف، كه حكايت از صبر و حوصله‌ أي ستودني و مديريتي عالي دارد واقعا نمي‌تواند نظيري داشته باشد. اتفاقي كه بدون ‌اعتقادات قلبي ميسر نيست. جلاي سنگ‌هاي آن بي ترديد از شفافيت هنرمندان و انديشه‌هاي پاك سرچشمه گرفته است. در زمستان و تابستان به ترتيب دو مركز بزرگ ايرا باستان يعني « ‌هگمتانه» (‌احتمالا به معناي محل جمع شدن) ‌يادگاري از حكومت‌ مادها،‌ در نزديكي شهر همدان امروزي و كاخ عظيم « آپادانا» در شهر تاريخي شوش دانيال ـ پايتخت قديمي عيلام ،‌ كه هنوز بقاياي اندك آن نشانگر وسعت و شكوه راستين آن در هنگام آباداني است. ‌ـ‌ بي‌گمان دو پايتخت اداري ـ سياسي هخامنشيان بوده‌اند. بنابراين مي‌توان به بناهاي بي نظير « تخت جمشيد» در مرودشت فارس با نگاهي فراتر از يك مركز قدرت حكومتي و سياسي نگاه كرد. خاطرات برگزاري مراسم مذهبي و آئيني ،‌از جشن‌ها تا تدفين شاهان در دامنه كوه رحمت و … نيز دليل ديگري است بر اينكه مجموعه مذكور با انديشه‌أي فراتر از زندگي روزمره اداره مي‌شده است. بسياري از جزئيات معماري نيز گواه اين انتخاب است .

ادامه نوشته

رمز مداومت تاريخي ايران

دكتر محمّدعلي اسلامي ندوشن
ما درياي مازندران را به اين عنوان مي‌شناسيم كه بركت اين دريا باعث شده تا يكي از سرسبزترين و پررونق‌ترين بخش‌هاي ايران در گيلان و مازندران بتواند پديد آيد؛ به كلّي متفاوت با ساير بخش‌هاي ايران كه قدري دم به خشكي مي‌زنند. در هر حال اين تنوّع بزرگ به خاك ايران بخشيده شده است تا از همه‌ گونه‌ي سرزميني بهره داشته باشد كه بخش استثنايي‌اش، اين دو استان مازندران و گيلان هستند.

 

سخنرانان گرامي آگاهي‌هاي خوبي درباره‌ي درياي مازندران دادند، به طوري كه به ياد اين قصيده‌ي معروف مرحوم بهار افتادم كه سه بيتش را براي‌تان مي‌خوانم:

هنگام فرودين، كه رساند به ما درود / بر مَرغزار ديلم و طرف سپيدرود؟

دريا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش / جنگل كبود و كوه كبود و افق كبود

جاي دگر بنفشه به يك‌دسته بدروند / اين جايگه بنفشه به خرمن توان درود

اين وصفي از منطقه‌ي مازندران و ديلم به بركت درياي مازندران است. شعر معروف فردوسي هم هست كه همگي شنيده‌ايد كه: مازندران شهر ما ياد باد / هميشه بر و بومش آباد باد

«زمينش پر از لاله و سنبل است» وصف زيبايي است از مازندران (اگر منظور اين مازندران باشد). در هر حال آن چيزي كه من مي‌خواهم بگويم، و موضوع مهمّي است درباره‌ي خود ايران است، يعني كشوري كه بر محور جغرافيا و تاريخ شكل گرفته است. مي‌خواهم چند كلمه درباره‌ي تداوم تاريخي ايران بگويم كه به درياي مازندران هم ارتباط پيدا مي‌كند.

مهم‌ترين خصوصيّتي كه اين كشور را در دنيا به عنوان ايران شناسانده و چند هزار سال تاريخ به او بخشيده و با اين همه پَستي و بلند و شيب و فراز همراهش كرده و اين همه حوادث بر او گذرانده تا به امروز رسيده و از همه عجيب‌تر اين كه عمر منسجم مكتوب 3000 ساله به او بخشيده، درحالي كه بسياري از كشورها آمدند و رفتند و باز هم جانشينان‌شان آمدند و رفتند و اثري جز اسم از آن‌ها به جاي نمانده، اين سؤال را پيش مي‌آورد كه چگونه اين كشور توانسته است دوام بكند؟

اين تداوم در واقع من فكر مي‌كنم قسمت عمده‌اش مديون جغرافياست و از سوي ديگر عكس آن نيز، يعني گرفتاري‌هاي ايران و مصايبي كه بر اين كشور گذشته است، آن نيز بخش عمده‌اش از جغرافياست. البتّه هر سرزميني را كه شما نگاه كنيد مقداري خصوصيّت جغرافيايي آن را شكل داده، ولي ايران قدري بيش‌تر از ديگران. حال اين جغرافيا چه بوده كه توانسته چنين تأثيري را ايجاد بكند؟ جاي سؤال دارد.

ادامه نوشته

روشهاي بهداشتي و درماني درايران باستان

اردشير خداداديان
آريائي هاي قديم بهداشت و پيش گيري از بيماري ها را بوسيله روشهاي خاص خود در صدر وظائف خويش مي شناختند و مي كوشيدند كه با آيين مخصوص كفن و دفن مردگان خويش از گسترش بيماريها كه به وسيله اجساد و انسانها و جانوران به موجودات زندة ديگر انتقال مي يابند و تندرستي آنان را درمعرض خطر قرار مي دهد جلوگيري كنند. (فيتتز : پزشكي در اوستا، صفحه 40-38)

 

 

براي عملي كردن اين روش آريائيها در دستگاه حكومتي و ميان اقوام وخويشان مقررات و فرمان هاي پزشكي و بهداشتي داشتند. مثلا" يكي از مهم ترين اين فرمانها، دور كردن جسدهاي انسانها و حيوانات از خانه و محيط زيست، شهر و قصبه و اجتماعات ومناطق كشاورزي و محيط پرورش جانوران بود.
با توجه به قوانين پزشكي و بهزيستي، انسان هاي سخت بيمار كه نياز به معالجه داشتند، مي بايست هر چه زودتر از انسان هاي سالم دور شوند و به بيمارستانها و يا مراكز ديگر درماني انتقال داده شوند.
ظروف مخصوصي كه براي اينگونه بيماران در نظر گرفته مي شد، نمي بايست مورد استفاده ديگران قرار گيرد، اين روش و فرمان مخصوصا"براي آن قبيل زناني كه دوران قاعدگي را مي گذرانيدند و نيز در مورد زخمي ها در ميان هخامنشيان و پيش از آنها و نيز بعدها به اجرا در مي آمد و موجب جدايي كامل بيماران از انسانهاي سالم مي شد. (براندنبورگ: پزشكان روحاني ، صفحه 26-25)
براي كسب آگاهيهاي پزشكي و تحصيل دانش و فنون مختلفة پزشكي، دانشجويان ميبايست در محضر متخصصين پزشكي، دانش پزشكي آموخته و دوره هاي نسبتا" طولاني پزشكي كه در آنزمان با دانش هاي ديگر نيز توأم بوده است، بانجام رسانند.
به استناد نوشته هاي به جاي ماندة اوستايي پنج دسته از پزشكان در زمان هاي پيش در ايران باستان شناخته شده اند كه از نظر وظيفه و كيفتي كار ئ تخصص كاملا" از هم تميز داده شده اند. 1- اشو پزشك (اوستايي Aso-baesaza) يا پزشيك كه به كمك قانون مقدس اشا بيمارانش را درمان مي كند. اين پزشك كسي است كه روش درمان پزشكي او به كمك اشا (پاكي) و در چهار چوب اشا بوده و چيزي جز نظافت و دقت در نگهداري جسم و روان وتوجه به مواد غذايي و نظام بهداشتي را به بيماران خويش تجويز نکرده و فرمان نمي داد و جز انجام اين فرمانها از بيمار انتظار نداشت (يشت 3 بند 6).

ادامه نوشته

قانون و قانونمندی در ایران باستان

مانند ساير زندگي هاي اجتماعي انساني مبتني بر ضوابط و اصول تعيين شده اي كه مورد احترام اعضاي قبيله بود اداره مي شد. انسان ها در قبيله يا در جوامع كوچكتري كه پيش از زندگي قبيله اي در تاريخ زندگي اجتماعي انسان ها شكل گرفته بودند، مبتني بر قانون و با تكيه بر اصولي كه نظم عمومي را ايجاد كردند ادامه حيات مي دادند.

هر چند قوانين موجود در اين جوامع اغلب به صورتي شكل مي گرفت كه تنها بر آورنده نيازهاي قومي و قبيله اي افراد بوده و تامين منابع عمومي يا رعايت حقوق ساير قبيله ها را در بر نمي گرفت اما روند حل اختلاف در بسياري از نظام هاي بدوي و اجتماعي وجود داشته است.
در جوامع كوچك تر همانگونه كه گاهي قانونگذاري با مشاركت مستقيم فرد فرد اعضاي يك دهكده يا قبيله به تصويب مي رسيد، شكايت ها و اعتراض افراد نسبت به شرايط و امكانات نامطلوب زندگي نيز مطرح شده و در حضور تمام ساكنان يك دهكده به اين مشكلات رسيدگي مي شد. هر چند در برخي موارد زعيم يا رييس دهكده به صورت خصوصي مشكلات افراد قبيله را بررسي مي كرد اما در هر صورت هر دهكده يا قبيله به مثابه يك نظام سياسي خود مختار داراي نظام قضايي مستقل بود كه همين امر موجب وقوع جنگ هاي قبيله اي و منطقه اي مي شد كه اغلب در جريان زندگي چندين نسل ادامه مي يافت.
تاريخ دادرسي را اما در تمدن شش هزار ساله ايراني مي توان در دوره هاي متفاوتي بررسي كرد. نگاهي گذرا به روند پژوهش هاي صورت گرفته در تحولات زندگي مدني و اجتماعي انسان ها در دوره هاي مختلف تاريخ ايران نشان دهنده سابقه تاريخي قابل توجه نظام قضايي كشور است. به گونه اي كه نظام قضايي ايران نيز همپاي ساير تحولات اجتماعي و سياسي رشد يافته و در جريان اين تحول قواعد و اصول ديگري به آن اضافه شده است.
«سيد حسن امين» پژوهشگر و صاحبنظر در حوزه تاريخ در اين باره معتقد است كه نظام قضايي ايران بر اثر تاسيس دولت هاي پادشاهي جديد در تاريخ ايران همانند هخامنشي، ساساني و صفوي ها، حمله نظامي بيگانگان مانند حمله هاي اسكندر، عرب و مغول و انقلاب هاي خودجوش مردم ايران مانند انقلاب مشروطيت و انقلاب اسلامي به شدت دگرگون و بارها اصلاح شده است. به اعتقاد اين محقق هر چند در گذشته هاي دور، تغييرات بنيادين نهاد دادرسي در ايران نتيجه مستقيم تسلط بيگانگان به ويژه تازيان و مغول ها بود اما در قرن هاي اخير روند تغيير اين تحولات تحت تاثير مشاركت سياسي مردم و تاسيس نظام عادلانه مبتني بر خواسته هاي اهالي كشور بوده است.

ادامه نوشته

ایران باستان پایه گذار گفت گوی تمدنها

ایران باستان به‌گواهی‌اسناد، سنگ نبشته ها ودیگر یادمان ‌های تاریخی، بنیان‌‌گذار گفت گوی تمدن‌ها بوده است.

کورش بزرگ نخستین آموزگار آموزش گا‌ه‌ها‌ی اخلاقی، سیاسی و  روش کشور‌داری است، که مکتب ایران کهن را برپایه حقوق بشر و علاقه‌های  انسانی استوارنمود. آزادی فردی، دادگری اجتماعی، قدرت ارتش، امنیت کشور، نگاهبانی از مرزها، اعتماد واحترام به فرمانروای کشورها، آزادی اندیشه ودین ، تساوی حقوق و احترام به اقلیت‌ها ، احترام به حقوق وتقدس های ملت‌های تابعه ، پاس داشتن تعهدها و روابط بین الملل ... همه این‌ها جزو برنامه‌های کوروش بوده است. "مهم ترین انگیزه از دیدگاه نخستین بنیان گزار این شاهنشاهی، تشکیل دولتی نیرومند با مرزهای ایمن وقابل کنترل بدون صرف نیروهای نظامی بیش از حد ویا هزینه های خارج از اندازه بود بدین ترتیب برای نخستین بار در تاریخ توجه به استراتژی و مرزهای تضمین شده طبیعی برای جلوگیری از تخریب های وسیع و کشت وکشتارهای بی رحمانه به وسیله کورش پدید می اید وکم وبیش تا پایان دولت هخامنشی به جز مرزهای متزلزل دریای اژه از استواری وقدرت دفاعی واستراتژیک برخوردار  می شود. دوران کوتاه شاهنشاهی کورش پیش از ان که صرف کشور گشایی وجنگ های بی حاصل گردد صرف ایجاد مرزهای طبیعی واستراتژیک برای ایجاد یک شاهنشاهی وسیع مبتنی بر عدالت – بر اساس معیارهای جهان کهن- گردید ونخستین شاهنشاهی در جهان سرانجام جان خویش را بر سر این کار نهاد"(1)  برای هرایرانی جای بسی سرافرازی است که امروز پس از چندین سده، نخستین اعلامیه حقوق بشر، برسردرکاخ سازمان ملل چشم همه بینندگان رابه خود جلب می کند. (2 ) ویادر بسیاری از کشورها و از جمله در میدان اصلی سیدنی مجسمه کورش ( به دست یاری سرور گرامی هومر ابرامیان سرپرست بنیاد فرهنگ ایران در استرالیا )سرافرازانه وجاوید بر پاداشته می شود . باید یاد اور شد که غرب به پیروی و تاسی از یادمان کورش ، نخستین مجموعه حقوق بشرش را که دارای 30 ماده بود در سال1948تنها سه سال پس از جنگ دوم جهانی  نوشت.

ادامه نوشته

چهره تاریخ هخامنشیان

ایران در روزگار هخامنشی نخستین حکومت بزرگ تاریخ بود. مرز‌های آن از سوی اپاختر (شمال) به دریای مازندران و دریای سیاه، از سوی خاور‌ به پهنه‌های سرسبز پنجاب در هند، از سوی باختر به مصر و از سوی نیمروز (جنوب) به نوبین می‌رسید. مرز‌های باختری آن را کناره‌های آسیای خرد می‌ساخت...

 

دربارة تاریخ هخامنشی

ایران در روزگار هخامنشی نخستین حکومت بزرگ تاریخ بود. مرز‌های آن از سوی اپاختر (شمال) به دریای مازندران و دریای سیاه، از سوی خاور‌ به پهنه‌های سرسبز پنجاب در هند، از سوی باختر به مصر و از سوی نیمروز (جنوب) به نوبین می‌رسید. مرز‌های باختری آن را کناره‌های آسیای خرد می‌ساخت. مردمان گوناگون و بسیاری در این گسترة بزرگ می‌زیستند. نام‌های آنها در سنگ نبشته‌های هخامنشی، به ویژه سنگ نبشتة‌ داریوش بزرگ (522 تا 486 پیش از گاهشماری ترسایی) بر جای مانده است. برای دریافت اینکه هر کدام از این مردمان در کجای می‌زیسته‌اند باید به نگارة شمارة 1 نگریست. بخش بنیادین کشور، کمابیش در میانة آن بود. از شهر‌های بنیادین آن می‌توان تخت‌جمشید و شوش را نام برد. هنوز زمان درازی از آمدن پارس‌ها نگذشته‌ بود که آنان فرمانروایی خود را بنیاد گذاردند. روشن نیست که آنان کی از سرزمینی که باید نیمروز روسیه بوده باشد، به سوی سرزمین‌های نیمروزی روان گشته‌اند. نخستین یادکرد را نزد شاه آسوری سالماناسار از سال 843 پیش از ترسایی می‌یابیم که از مردمی که خود را پارسا می‌نامیده‌اند و تا آن زمان هنوز ناشناخته مانده بوده در کنارة دریاچة ارومیه در اپاختر باختری ایران امروز جای داشته‌اند، یاد می‌کند. این ملت هم مانند همسایگانش مادها و ایلامی‌‌ها در زیر چیرگی آسوریان رنج بسیار می‌کشید. در سال کمابیش 700 پیش از ترسایی میان هخامنش شاه پارس، نیای نخست تبار هخامنشی و شاه ایلام شوتروک‌ناهونتة دوم پیمانی بسته شد. هخامنش قول داد با جنگ‌افزار از ایلامی‌ها در برابر آسوری‌ها پشتیبانی کند، شوتروک ناهونته نیز در برابر پذیرفت که پارس‌ها در پهنة ایلام باشندگی (اقامت) گزینند. در پَلمه (لوح)های کوچکی که از اداره‌های ایلام در شوش به دست آمده از سال 685 پیش از ترسایی نام‌های پارسی بسیاری باز یافته می‌شود. چنین بود که در سال کمابیش 700 پیش از ترسایی پارس‌ها به پهنة تخت‌جمشید و پاسارگاد که امروزه گهوارة این مردم دانسته می‌شود، آمدند (نگارة

ادامه نوشته

دکتر خسرو خزاعي در مورد زرتشت

پرسش: آيا زرتشت "پيغمبر" بود؟

پاسخ: نه، زرتشت که تمام فلسفه خود را روی"خرد" پي ريزی کرد و بزرگترين مبارز بر ضد خرافات و مردم فريبی بود، هيچگاه ادعای "پيغمبری" نکرد.

پرسش: پس زرتشت که بود؟

پاسخ: تمام فيلسوفان يونانی و سپس رومي که بدون استثنا يا خود را شاگرد زرتشت معرفي کرده‌اند يا برای اعتبار دادن به خود، نوشته‌های خود را به او منصوب کرده‌اند، زرتشت را "آموزگار جهانی" ناميدند. پس از تسخير ايران به وسيله مسلمانان عرب، ايرانياني که نخواسته بودند بکيش عرب در آيند و زرتشتی ماندند در زير ستم شديد و برای نگهداری از جان خود به زرتشت لقب "پيغمبر" دادند. امروز با گسترش دانش زرتشت شناسی اگر بخواهيم لقبی به زرتشت بدهيم، همان "ابر انديشمند" خواهد بود. که در جهان يکتا مي‌باشد. به زبان گاتايي او را اشوان و درزمان هخامنشيان او را ارتوان ناميدند. اشوان يا ارتوان يعنی کسی که خود را با قانون هستی که بر پايه‌های راستی و درستی پی ريزی شده هماهنگ کرده باشد.

پرسش: هدف آيين زرتشت چيست؟

پاسخ: هدف آيين زرتشت را مي‌شود تنها در يک جمله خلاصه کرد: خوشبخت سازی زمين و تمام جاندارانی که روی اين کره زندگی می‌کنند يعنی انسان‌ها، جانواران و گياهان. تمام آرمان زرتشت بر اين پايه پی ريزی شده که از زمين کره‌ای خوشبخت درست کند که در آن جانداران بتوانند شکوفا شوند و به رسايي برسند و سپس با خشنودی در نور و خرد اهورا مزدا غرق شده و به زندگي جاويد دست يابند

ادامه نوشته

آيا ساسانيان آگاهانه هخامنشيان را به فراموشي سپردند؟

تورج دريايي
ساسانيان حدود 500 سال پس از هخامنشيان _ بزرگ ترين امپراتوري جهان در عصر خود _ بر سراسر سرزمين ايران، حكومت مي كردند اما در متون بر جاي مانده از ساسانيان، هيچ يادآوري دقيق و واضحي از هخامنشيان به ثبت نرسيده است.

در حالي كه در متون تاريخي كلاسيك كشورهايي كه در زمان هخامنشيان، تحت سيطره اين بزرگ ترين امپراتوري جهان، قرار گرفته بودند، اطلاعات بسياري درباره امپراتوري گسترده هخامنشيان وجود دارد. مصريان، يهوديان و يونانيان تحت تاثير هخامنشيان قرار گرفتند و در متون و كتيبه هاي خود از آنان ياد كرده اند. سوال اين است كه چرا ساسانيان در آثار خود يادي از هخامنشيان نكرده اند؟
دكتر «تورج دريايي»، دكتراي تاريخ باستان از دانشگاه يو سي ال اي امريكا، در نشستي كه در دفتر نشر تاريخ ايران برگزار شد، تلاش كرد با نگاهي به برخي نظريه هاي موجود درباره تفاوت خاطره و تاريخ و تاثير آن در تاريخ نگاري ايراني، به اين پرسش پاسخ دهد.
ساسانيان در سده سوم ميلادي، از ايالت پارس برخاستند. يعني همان ايالتي كه هخامنشيان، 500 سال پيش از آنان، از آنجا برخاسته بودند. هر دو شاهنشاهي در سياست خارجي خود توسعه طلب بودند به نحوي كه مورخان باستاني غربي در آثار خود نوشتند كه ساسانيان تلاش كردند تا عظمت امپراتوري هخامنشيان را دوباره احيا كنند. هخامنشيان و ساسانيان وجوه اشتراك بسيار ديگري نيز دارند كه شايد نشانگر اين نكته باشد كه ساسانيان تحت تاثير سياست هاي پيشين امپراتوري هخامنشي بوده اند. اما در زمان ساسانيان، هيچ اثر مكتوبي ثبت نشده است كه نشان دهد، آنان، پادشاهان 500 سال پيش از خود را به ياد دارند.

ادامه نوشته

در ژرفاي تاريخ دريانوردي ايران

دكتر ايرج نبي پور

بر اساس پژوهش هاي آكادميك در تاريخ دريانوردي آرياييان، ايرانيان به دليل سياست هاي مليتاريستي از زمان داريوش به دريا روي آوردند. از اين كهن تر، يادماني از حضور ايرانيان در دريا وجود ندارد. در اين نوشتار تلاش شده است تا با فراگردي تحليلي بر نقش كنده كاري شده منحصر به فردي كه در خاك برداري هاي كاخ بار پاسارگاد يافت شده است، براي نخستين بار تاريخ دريانوردي ايرانيان را به دوره كوروش هخامنشي ژرفا دهيم.

 

در 600 متري شمال شرقي آرامگاه كوروش، كاخ پذيرايي پاسارگاد قرار دارد. چهار در گاه ساخته شده از سنگ هاي صيقلي شده كه بر روي آنها نقش هاي متنوعي حجاري گشته اند، تالار اين كاخ بار را احاطه مي كرده اند، در گاه شرقي كاخ، داراي نقشي كنده كاري شده از اآنس (Oannes) است. تنه و سر پاي اآنس (خداي آب و درياي بابلي ها) همانند اآنسان است ولي يك شكل ماهي از سر تا پاي او كشيده شده است و مظهر ديگري كه سم و پايش مانند گاو مي باشد، در پشت سر او نقش شده است. اين نقش با اين طرح منحصر به فرد در هيچ يك از آثار دوران هخامنشي ديده نشده است و در نوع خود در خور كمال اهميت مي باشد ولي متاسفانه فقط بخش هاي زيرين اين دو مظهر بر جاي مانده است و مابقي آن شكسته است. آقاي اسماعيل رايين در كتاب پر ارزش دريانوردي ايرانيان مي نويسد: «متاسفانه هيچ گونه اطلاع دقيق و ماخذ مستندي در دست نيست تا تاريخ نقر و حكاكي و زمان نقوش مورد بحث را حتي با يك تقريب احتمالي براي ما بازگو كند. از نقش اصلي نيز جز پاهاي پيكره، چيز ديگري به جا نمانده است، تا بتواند ملاك قضاوت و اظهار نظر قاطع درباره تاريخ ايجاد آن باشد. در نتيجه، تا اين ايام كه با خوانندگان صاحب نظر در باره نقش «آدم _ ماهي» كاخ كوروش كبير سخن مي گوييم با وجود مطالعاتي كه در اين زمينه انجام شده است، هنوز هيچ كس نمي داند كه اين نقوش آيا همزمان با ايجاد و بناي كاخ اصلي حجاري و نقش شده است، يا بعدها و در دوران بسط و توسعه امپراطوري هخامنشي...؟ و به همين ترتيب تاكنون هيچ محقق و صاحب نظري بدين پرسش پاسخ نگفته است كه آيا «خداي آب و دريا» مورد پرسش ساحل نشينان و دريانوردان ايراني بوده است، يا اين كه وجود اين عقيده و آثار و پيكره هاي ناشي از آن، صرفا تقليدي است از كشورهاي ديگر و ره آوردي از سرزمين هاي دور دست...؟ همچنين در اين باره كه نقش مورد بحث، چه ارتباطي با دريا و چه دريانوردي داشته است؟ در حال حاضر سخني نمي توان گفت...». از اين رو نخست به اين پرسش مي پردازيم كه ريشه و جايگاه مذهبي اآنس در باورهاي ديني ايرانيان كجاست؟

ادامه نوشته

ارزش ایران از چشم‌انداز فرهنگ اروپا

پروفسور محمود کورس
تاریخ ایران چیزی بیش از تاخت‌ها و پدافند در برابر یونانیان و رومی‌ها و پس از آنها تازیان، ترکان و مغول‌هاست. اگر به رویدادهای گذشته وانگریم، با پایه‌گیری فرهنگ‌هایی کهن که بنیاد فرهنگ امروزی اروپا و از آن پس همۀ جهان شاروند (متمدن) گشته روبرو می‌شویم.

پیوند فرهنگ‌های خاور نزدیک و اروپا به بهترین گونه‌اش در واژۀ «اروآسیا» پدیدار می‌شود که بسیاری از ایران‌شناسان به کارش برده‌اند. بی‌گمان این واژه، ویژۀ قلمرو ایران نیست، بلکه دولت‌هایی را که پیش از کوچ آریاییان در آسیای نزدیک پدید آمده بودند، برای نمونه سومر، ایلام، بابل، آسور و مصر را هم در بر می‌گیرد. اگر نگاهی به نقشۀ گیتاشناسی جهان کهن بیندازیم، به روشنی می‌بینیم که در روزگار پیش و پس از میلاد مسیح، هر آنچه روی داده با کم و بیش هر چه روی داده، در برخوردگاه یونان، ایران، امپراتوری روم و مصر مرکزیت می‌یابد. شِدِر بر آن است که «اگر مفهوم تاریخ جهان درونه‌ای هم داشته باشد، چیزی جز تاریخ اروآسیا نیست (با نفوذ کشورهای شمال آفریقا بر دریای میانه).
سخن بنیادین دیگر، ریشۀ پیوند بسیار ژرف مردم ایران بزرگ با مردمان اروپاست: خویشاوندی زبانی‌شان. باید پژوهش‌های دانشمندان زبان‌شناس را سپاس بگوییم که از پی کوشش‌هایشان می‌توان به سرچشمۀ یگانۀ هندوژرمن یا هندواروپایی‌ها که ایرانیان باستان هم در شمارشان‌اند، به روشنی پی برد. البته زبانزد «هندوژرمنی» به این معنا نیست که گویا هندی‌ها و ژرمن‌ها در این زمینه نقش ویژه‌ای بازی کرده‌اند، بلکه این واژه تنها گسترده‌ترین مرزهای پهنۀ اشتراک زبانی، از یک سو در هند در جنوبی‌ترین بخش، و از دیگرسوی پهنۀ زبانی ژرمن‌ها در شمال باختری اروپا، و در میانشان با چند استثنا همۀ سرزمین‌های دیگر اروپا با شمارش پهنۀ خاوری اسلاونشین، نیز ایران در آسیا را روشن می‌سازد. زبان مشترک این مردمان، ریشه‌های هندوژرمن یا زبانی همگانی است که بر جای مانده اما به دستاویز پژوهش‌های دانشمندان زبان‌شناس در همۀ جستارهای بنیادین خود، بازسازی می‌پذیرد. همچنین فرهنگ و دین هندوژرمن‌های آغازین، خود جستار پژوهش‌های نازک‌سنجانه و دامنه‌داری است. آنها را می‌توان از راه یافته‌های باستان‌شناسی و یادمان‌های ادبی و نیز از رهگذر همسنجی زبان‌های هندوژرمن تا اندازه‌ای باز ساخت

ادامه نوشته

بُن خانک” ،کعبه زرتشتی که همیشه پا برجاست

کعبه زرتشت نام بنایی است در محوطه نقش رستم که نمونه شبیه آن در محوطه پاسارگاد با نامی متفاوت دیده می‌شود.خبرگزاری میراث فرهنگی_ گروه میراث فرهنگی_آرش نور آقایی_ پس از اینکه کورش دوم سلسله هخامنشی را تاسیس کرد، پایتخت خویش را در پاسارگاد نهاد. اما پس از حکومت کمبوجیه، فرزند و جانشین کورش بزرگ، پادشاهی به سلاله داریوش بزرگ منتقل شد.او بلافاصله طرح هایی عظیم را در مرودشت امروزی به اجرا گذاشت.ساخت تخت‌جمشید به عنوان یک پایتخت تشریفاتی_مذهبی و نیز محوطه نقش رستم که صرفا یک مکان مذهبی بود، ازجمله این طرح‌ها بود.از نظر داریوش بزرگ و جانشینان بعدی‌اش، این مکان که دست کم از دوره ایلامی مورد تقدس بود، بهترین نقطه برای ایجاد آرامگاه های ابدی او و خاندانش بود. به همین دلیل او دستور داد تا در این نقطه از کوه تاسیساتی ایجاد کنند.ازجمله نخستین اقدامات داریوش بزرگ، ساخت بارویی در اطراف این محل بود.با وجود اینکه باروی نقش رستم هنوز کاملا کاوش نشده اما از شواهد موجود می توان دریافت بنیان بارو به دوره هخامنشی بازمی‌گردد.باروی نقش رستم نمی‌توانست در دوره ایلامی یا ساسانی ایجاد شده باشد؛ زیرا هم نقش ایلامی و هم برخی از نقش برجسته‌های ساسانی و ازجمله نقش برجسته اردشیر اول ساسانی(بنیانگذار شاهنشاهی) بیرون از محدوده بارو ایجاد شده است.

ادامه نوشته

آتشکده‌ی آتشکوه

آتشکده‌ی آتشکوه» یکی از مهم‌ترین و برترین آتشکده‌های زرتشتیان جهان به شمار می‌رود که در ۵ کیلومتری راه نیمه‌‌ور به دلیجان و در نزدیکی روستای «آتشکوه» شهرستان محلات قرار دارد. تاریخ‌دان‌ها دیرینگی این ساختمان را به روزگار ساسانیان نسبت ‌می‌دهند. البته اکنون از این ساختمان چهارتاقی تنها ستون‌هایی برجا مانده و از سقف و دیواره‌های آن هیچ اثری نیست. چهارتاقی ساختمانی است که بر چهارپایه‌ی استوار ساخته می‌شده و گنبدی بر روی گوشواره‌ها و بر بالای این چهارپایه‌ای بزرگ قرار داشت که تاق‌نماهایی آنها را به یکدیگر پیوند می‌داد. این بنای چهار تاقی دربردارنده‌ی ستون‌های سنگی استوانه‌ای است که بر روی هم استوار شده‌اند. این ساختمان پیش از این اتاق‌هایی سرپوشیده و جایی برای برافروختن آتش داشت.
به گفته‌ی «ابن‌فقیه همدانی» این ساختمان تا سده‌ی چهارم هجری برپا و سالم بوده ‌است. همچنین او این اثر را هم‌ردیف با «ایوان کسری» و «پرستشگاه آناهیتا» در کنگاور دانسته ‌است.
«هوتوم شیندلر» و «آندره گدار» در دهه‌ی ۱۳۱۰ خورشیدی به واکاوی این ساختمان پرداخته‌اند. گدار ابتدا از این ساختمان با عنوان آتشکده یاد می‌کند و نقشه‌ای از دیوار پیرامونی و دهلیزهای احتمالی آن بر پایه‌ی تصوراتی که می‌کرده، می‌کشد اما پس از آن با به‌دست آوردن دانستنی‌های بیشتر، نقشه‌ی خود را رد می‌کند و از این ساختمان به عنوان یک نشانه‌ی راه‌یابی یاد می‌کند.
از ویژگی‌های این آتشکده‌ی خاموش می‌توان به ریزه‌کاری‌های به‌کار رفته در بهره‌گیری از سنگ‌های پاستون‌ها و ستون‌ها اشاره کرد، به گونه‌ای که هیچ‌گاه دوبند سنگ روی هم قرار نگرفته ‌است. در ساخت این اثر از آجرهای چهارگوش با نمای سنگ استفاده شده و برای استواری بیشتر در درون دیوارها، تیرچه‌ی چوبی به‌کار رفته ‌است.
«آتشکده‌ی آتشکوه»، در ٢١ آبان‌ماه ۱۳۱۷ خورشیدی، به شماره‌ی ۳۱۱ در سیاهه‌ی آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

آتشکده‌ی نیاسر

آتشکده یا چهارتاقی نیاسر»، اثری تاریخی و ملی است که در ۳۵ کیلومتری شمال باختری کاشان، بر بلندی‌های شهر نیاسر و در کنار چشمه‌ی آبی به همین نام قرار دارد.
پژوهشگران هنگام ساخت این ساختمان را واپسین سال‌های روزگار اشکانی و یا آغاز ساسانی می‌دانند. به باور «آندره گدار»، معمار و باستان‌شناس فرانسوی، این آتشکده نخستین پرستشگاه و آتشکده‌ای است که در روزگار ساسانی، با آرمان گسترش دین و آیین زرتشتی، در نیاسر ساخته شده است.
برای این ساختمان کاربری‌های گوناگونی مانند نشان راه‌یابی، ساختمان یادبود، آتشکده و گور بزرگان بیان شده است.
این آتشکده دربردارنده‌ی اتاقی است که به چهار تاقی دگرگون شده است. ساختمان این آتشکده از سنگ با ملات گچ ساخته شده و بخش‌های پایینی آن از لاشه‌ی سنگ و بخش‌های بالایی و به ویژه تاق‌ها از سنگ‌هایی به شکل آجر تراشیده ساخته شده استآتشکده‌ی تاریخی نیاسر کاشان در تاریخ یاد شده، با شماره‌ی ۳۱۶ در سیاهه‌ی آثار ملی ایران ثبت شده است.

بزرگ‌ترین آثار سنگی ساسانی

در شمال شهر کرمانشاه، در دامنۀ کوهستان پَرَو چشمۀ آبی وجود دارد که کنار آن بزرگ‌ترین آثار سنگ‌تراشی دورۀ ساسانی به چشم می‌خورد. می‌توان تصور کرد که این‌جا به روزگار ساسانیان بیشه‌ای طبیعی و زیستگاه وحوشی چون شیر و پلنگ و غزال بوده و در زمرۀ شکارگاه‌های سلطنتی به شمار می‌آمده‌است. اما اکنون شکل و شمایل اولیۀ خود را از دست داده؛ روستای کوچک “تاق بستان”، جزئی از شهر کرمانشاه شده و آن بیشۀ طبیعی که هنوز خالی از چنارهای کهنسال نیست، جای خود را به یک مجموعۀ تفریحی بزرگ داده‌است.

 حالا چند سالی است که آب‌تنی در استخر بزرگ تاق بستان ممنوع شده و از ورود گردشگران به درون تاق‌های ساسانی که زخم‌های زیادی از یادگارنویسی مردمان به تن دارند، جلوگیری می‌شود. از مجسمۀ سنگی خسرو پرویز هم که در برابر تاق بزرگ نصب شده بود و قرن‌ها پیش به درون استخر فرو افتاد و در سدۀ نوزدهم میلادی از آب بیرون کشیده شد، اثری به چشم نمی‌خورد.

ادامه نوشته

تصاویر/ آئین گهنبار خوانی زرتشتیان

ادامه نوشته

تازش مغولان به ایران و پیامدهای آن

در سده‌های میانه‌، تهاجمات جهان‌گشایان صحراگرد به نواحی آباد و متمدن معمولاً باعث خرابی و ویرانی این نواحی می‌گردید.

فتح ایران به دست سلجوقیان خصوصاً با غارت و تخریب همراه بود (1). سرشت ویرانگرانه‌ی تهاجم اغزهای بلخ به خراسان در سال‌های پنجاه سده‌ی ششم هجری/ دوازدهم میلادی مشهور و انگشت‌نماست (2). اما فتح ایران به دست مغولان در این كشور نیز مانند سرزمین‌های دیگر آن چنان خرابی و انحطاطی را به بار آورد كه قابل مقایسه با ویرانی‌های حاصل از تاخت‌وتازهای اغزها نیست. این ویرانی بر اثر فتوح چنگیزخان كه بیش‌تر اقوام مغول و ترك و دیگر صحراگردان آسیای میانه را تحت فرمان‌روایی خویش متحد ساخته بود پیش آمد، و نه چندان با قساوت و سبعیت ارتجالی، كه با امحای منظم جمعیت غیرنظامی در مجموعه‌ای از شهرها (بلخ، مرو، نیشابور، هرات، توس، ری، قزوین، همدان، مراغه، اردبیل و غیره) و بایر و ویران كردن كلیه‌ی نواحی همراه بود. این كشتار عام نظامی كامل بود، به ابتكار و دستور فرماندهان به اجرا گذاشته شد و هدف آن از میان بردن از پیش اندیشیده‌ی آن عناصر جمعیت كه می‌توانستند در برابر مهاجمان درایستند، ترساندن بقیه و گه‌گاه، تهیه‌ی مراتع برای صحراگردان بود.
«ابن اثیر» هجوم مغول را فاجعه‌ی جهانی عظیمی می‌داند (3). حتا «جوینی» كه تاریخ‌نگار طرف‌دار مغولان است، درباره‌ی قتل عام‌هایی كه بر دست سرداران چنگیزخان صورت گرفته، بدین نتیجه می‌رسد كه: «… هر كجا كه صدهزار خلق بود … صد كس نماند» (4). بیش از یك قرن پس از تهاجم مغول، یعنی در سال 740 ق/40-1339م. حمدالله قزوینی، تاریخ‌نگار و جغرافیانویس، «خرابی (زمان كنونی) را نتیجه‌ی ظهور دولت مغول و قتل عامی كه در آن زمان رفت» می‌داند و می‌افزاید كه: «و شك نیست كه اگر تا هزار سال دیگر هیچ حادثه واقع نشدی، هنوز تدارك‌پذیر نبودی و جهان با آن حال اول نرفتی كه پیش از آن واقع بود» (5). چنین است گواهی معاصران ایام تهاجم مغول.

ادامه نوشته

اميركبير، نخستين بنيانگذار قانون منع شكنجه در ايران

۹۰۰سال پس از سقوط امپراطوری ساسانی ، صفویان یک دولت متمرکز ایرانی را بنیان نهادند .گزینش مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی کشور ایرانیان را از مسلمانان اهل سنت مستقل کرد و احکام قضایی و دادرسی که تا پیش از این زمان مبتنی بر فقه اهل سنت بود با تعیین مذهب رسمی شیعه در ایران بر محور فقه امامیه تنظیم شد.

روند تغییر در نظام قضایی کشور در این دوره تا مرحله ای پیش رفت که شرع و عرف در نظام قضایی که همواره تا پیش از تشکیل ساختار عدلیه بر نظام قضایی ایران حاکم بود، در این دوره از یکدیگر تفکیک شد. «دیوان بیگی» در مقام وزیر دادگستری بر دادگاه های عرفی یا حکومتی و «صدر الصدور» در مقام فقه شیعی بر دادگاه های شرعی یا اسلامی نظارت داشتند .
از میان دولت های مختلف در طول تاریخ ایران صفویان بیشترین توفیق را در متمرکز کردن امر قضاوت داشتند .در این دوره توجه به دادگاه های عرفی بیش از دادگاه های شرعی رواج داشت به گونه ای که اداره قضایی به طور عمده در دست شاه و دادگاه های حکومتی باقی ماند. این امر به ویژه در دروان سلطنت شاه عباس کبیر با جدیت بیشتری دنبال شد و روحانیان از مداخله در مواردی که در محدوده قضاوت دستگاه های دولتی بود، به کلی منع می شدند. الگوی عمومی نظام دادگستری در دوران صفویه نظام قضایی دوگانه متشکل از قضات غیر مذهبی و روحانی از یک سو و قضات مذهبی از سوی دیگر بود. دراین دوره کشور به چندین منطقه قضایی تقسیم شده بود که شعاع هر منطقه بیش از 60 تا 70 کیلومتر نبود.
در این دوره رسیدگی به دعاوی جنایی زیر نظر قضات شرع با همراهی قضات مذهبی صورت می گرفت اما به طور کلی قضات شرع در این زمینه دارای نفوذ بیشتری نسبت به قضات غیر مذهبی بودند .اما در عین حال قضات غیر مذهبی در رسیدگی به دعاوی تجاری مستقل از قضات شرع عمل می کردند.

ادامه نوشته

ابوريحان بيروني، نزديك تر به انسان معاصر

وقتي ايالت سرسبز گرگان را به قصد زادگاهش خوارزم ترك مي كرد، هم در انديشه ده سالي از جوانش بود كه در پناه حاكمان آل زياد گذرانده بود، و هم بيم ناك آينده اي كه به آن پا مي گذاشت. او كه ده سال قبل در پي درگيري دو تيره از خاندان بزرگ خوارزمشاهي و در خطر افتادن مطالعه و آزمايشاتش، محل زندگي خود را ترك كرده بود، اين بار از سخت گيري و سنگ دلي شمس المعالي قابوس بن وشمگير راهي وطن شده بود.

تنها اميدش نيز شايعاتي بود كه از اقتدار نسبي خاندان مامون خوارزمشاه و مراعات حال دانشمندان در بارگاه اين خانواده اصيل ايراني شنيده بود. هنگامي كه ابوريحان محمدبن احمد بيروني حوالي سال 400 قمري وارد جرجانيه (گرگانج) شد، در بار امير ابوالعباس مامون بن مامون خوارزمشاه، از مراكز مهم جنبش هاي فكري و علمي آن عصر محسوب مي شد.
پيش و پس از ابوريحان، بزرگاني چون، ابوعلي سينا و ابوسهل مسيحي كه از جمله حكماي عصر خود به حساب مي آمدند، ابوالخير خمار كه در طب او را ثالث بقراط و جالينوس دانسته اند، و ابونصر عراق كه در رياضي ثاني بطلميوس شمرده مي شد نيز به منطقه امن حكمرانان خوارزمشاهي روي آورده بودند. ابوريحان در چنين جمعي به عنوان دانشمند نجوم و رياضيات شهره بود. جز اينها او را هوش و بينشي هم بود كه هفت سال رايزن سياسي اميرخوارزمشاهي شود. طي اين مدت تلاش فراوان كرد و تمهيدات بي شمار چيد تا خطر تهديد آميز تركان تازشگر شرقي را نمايان سازد. خطري كه نه چندان دور دامن خود او را هم گرفت.
ابوريحان از خرمن دانش عبدالصمد بن اول عبدالصمد و پيش از او از نزد ابونصر منصور بن علي عراق رياضي دان و منجم خوشه هاي فراواني چيد، اما اگر دانشش در علم نجوم در حد و اندازه استادانش باقي مانده بود، شايد سرنوشتي جز آن چه سر عبدالصمد رفت براي او نيز قابل تصور نبود. نقل است كه وقتي سلطان محمود غزنوي به سال 408 ق خوارزم را تسخير كرد، بسياري از مردمان از جمله فضلاي آن شهر را كشت. جرم عبدالصمد نزد سلطان ترك، قرمطي بودن و انتسابش به فرقه اسماعيليه بود. ابوريحان هم به همين كفر منتسب بود اما اشتهارش به نجوم او را نجات داد. ابوريحان همراه با ديگر اسيران به غزنين عازم شد.

ادامه نوشته

سندی تاریخی درباره شیوه حمله اعراب به ایران !

دوم آذر سالگرد شکست قادسیه است. بزرگان پس از این شکست به یزگرد گفتند پایتخت را به شیراز ببرد ولی او نپذیرفت و با این تصمیم اشتباه کار ایرانی ها تمام شد! برخلاف بعضی ها که دنبال تبرئه اعراب هستند آنها چندان هم مهربان وارد ایران نشدند! ورود آنها با آتش، چپاول اموال و تجاوز به زنان و اسیر گرفتن آنها بوده است!

 


در قرن اخیر یک پوست پاره درنواحی سلیمانیه به خط پهلوی که متن به زبان هورامی بسیارنزدیک است بدست آمده که درآن چند بیت شعر به صورت مرثیه نوشته شده است.

این اشعار براین دلالت دارد که کردها وبالاخص هورامیها درآغاز اسلام آئین زردشتی داشته اند واهورامزدا را پرستش نموده اند.

دراین اشعار حمله اعراب را به خاک کردستان به تصویر می کشد که شهرها وروستاها را تانواحی شهرزور خراب وویران می کنند.
متن اشعار:

هورمزگان رمان آتران کژان ……. هوشان شاردوه گوره گورگان
زور کار ارب کردند خاپور ……. گنانی پاله هتا شاره زور
ژن و کینکان بدیل فشینا میرد …… آزاتلی ره روی هونیا
روشت زردشتره ماند بیکس  …… بزیکانیکا هورمزد هیوجکس


معنی اشعار چنین است:

1.(هرمزگان) معابد ویران شدند، آتش ها خاموش گشتند. بزرگ بزرگان خود را پنهان نمودند. (هرمزگان به معنی معابد یا مساجد است ودرزبان هورامی به مسجد مزگی گفته می شود. ومسجد معرب مزگد یا مزگت است که ازمزدگه آمده یعنی هرمزدگه یا گد به معنی گدا که مقصود آن گداگاه هرمزد ومحتاجین به هرمزد است) .
2.عرب ستمکار دهات وشهرها را تاشهرزور خاپور وویران نمودند.
3.زنان ودختران را به اسیری گرفتند ودلیران به خون خود غلطیدند.
4.روش وآئین زردشت بیکس ماند وهرمزد به هیچ کس رحم نکرد.
این شعر که بر روی پوست آهو نوشته شده است در موزه ی سلیمانیه کردستان عراق نگهداری می شود.

 

ساسانیان قلعه کنگلو را برای مراسم آیینی، ضد آب ساختند

اثبات وجود چربی در مصالح به کاررفته قلعه کنگلو مازندران برای ضدآب کردن بخشی از بنا، نشان می دهد احتمالا در زمان ساسانیان در این قلعه مراسمی آیینی با آب اجرا می‌شده است.بر این اساس می توان احتمال داد این معماری برای ایجاد فضاهایی به منظور نگهداری و انتقال آب و احیانا پرستشگاه ایزد بانوی آب “آناهیتا” ایجاد شده باشد.

قلعه کنگلوساری_ خبرگزاری میراث فرهنگی_ گروه میراث فرهنگی_ حسن ظهوری_ آنالیز کمی و کیفی مواد و مصالح قلعه کنگلو که از نخستین فصل کاوش‌های باستان‌شناسی این اثر ساسانی به دست‌آمد،

نشان می‌دهد ساسانیان از مواد چربی دار برای ضدآب کردن مصالح استفاده کرده‌اند و این موضوع احتمال استفاده از این اثر باستانی برای اجرای مراسمی آیینی با آب را تقویت می‌کند.

“سامان سورتیجی”، عضو هیات علمی باستان‌شناسی و سرپرست هیات کاوش قلعه کنگلو دراین‌باره به میراث خبر گفت: « یکی از سئوالات و ابهامات در فصل نخست کاوش ، وجود فضاهای پلکانی در جناحین قلعه بود که روی بستر طبیعی کوه با ملاط گچ و آهک و قطعات سنگ بنا شده و سطوح ناهموار آن در بین شکاف صخره‌ و دیوارهای محصور کننده با ملاطی چرب مفروش و آب‌بندی شده بود. به همین دلیل احتمال نگهداری از آب برای مراسمی مذهبی دراین مکان به وجود آمد.»

ادامه نوشته

آموزه‌های اشوزرتشت و دموكراسی كوروش

در دين زرتشت، بشر موجودي است كه اهورامزدا را در رسيدن به پيروزي كمك مي‌كند. تاريكي و جهل و گناه، پروردگار و لشكريان اهريمنند و شكست اين لشكريان به دست بشر ممكن است. بشري كه مددكار خداست بالطبع مقام و احترامي ارجمند دارد و شخصيت او گرامي است.در كتاب كورش‌نامه آمده است كه كورش براين اساس تربيت شد كه معتقد بود:

«اگر تقاضاي ناصوابي از خدايان داشته باشد، شايسته است كه تقاضايش مورد اجابت قرار نگيرد؛ همچنان كه اگر خواهش غيرقانوني از مردم داشته باشد، شايسته است كه تقاضايش پذيرفته نشود.» و نيز كورش به پدر خود مي‌گويد:«متحدين ما تصور مي‌كنند كه تفاوت اصلي بين حكومت و رعيت اين است كه زمامداران امور بايد بهتر بخورند و صندوق‌هايشان از طلا پر باشد و بيش از ديگران بخوابند و روي هم رفته كمتر از  مرئوسين زحمت بكشند و رنج ببرند، و حال آنكه به عقيده‌ي من ... تفاوت اصلي در اصابت نظر و پيش‌بيني امور و عشق به كار كردن است
ادامه نوشته

پاسخ به ادعای «ناآریایی بودن نیاکان ایرانیان» از سوي بي بي سي

نياكان ايرانيان، آريايي نيستند و همه‌ي ايرانيان، از نژاد ديگر، مايه گرفته‌اند.» پژوهشي با اين درون‌مايه به تازگي از سوي بي‌بي‌سي منتشر شده ‌كه باورهاي پيشين درباره‌ي نژاد ايرانيان را نادرست خوانده‌است.
اخبار منتشرشده درباره‌ي اين پژوهش مي‌گويد كه، بيشتر ایرانیان بر خلاف آنچه تصور می‌شود، نژاد آریایی ندارند بلکه به نژادی تعلق دارند که نزديك به ده هزار سال پیش ساکن ایران بوده‌اند.
 این پژوهش‌هاي که بخشي از تحقیقات جهانی ژنتیک به شمار مي‌آيد، سالها پیش در دانشگاه کمبریج آغاز شده و در دانشگاه «پورت موس» به سرپرستس دكتر مازيار اشرفيان بناب به نتیجه رسیده است. برپايه‌ي اين پژوهش‌ها، كه با كمك و نظارت گروهي از پژوهشگران اين رشته انجام شده، جمعيت‌هاي ايراني كه با زبان‌هاي غير از «هندو-اروپايي» سخن مي‌گويند، به ويژه جمعيت آذري‌زبان ساكن در فلات ايران، ريشه ژنتيكي مشتركي با اقوام ترك زبان ساكن در كشور تركيه و اروپاي شرقي ندارند. بر اين پايه، «شاخص‌هاي تمايز ژنتيكي» اين گروه از ايرانيان (مانند FSt) با ديگر گروه‌هاي ساكن در فلات ايران به ويژه فارسي زبانان نزديك به صفر است كه نشانگر ريشه ژنتيكي مشترك آنها در اعماق تاريخ ايران است.
سورنا فيروزي، کارشناس ارشد ژنتیک و پژوهشگر آزاد تاریخ، اين پژوهش و نتيجه‌هاي آن، را به چالش كشيده‌است. فيروزي باور دارد: « نتايج آزمايش‌هاي اشرفیان درست می‌گویند: «ایرانیان، وارثان هم تبارِ ساکنانِ ‌10000سال پیش عصر نوسنگی فلات ايران هستند». اما تفسيرِ شخصي اشرفیان نادرست است؛ هویت این مردمان، همان «آریایی»‌هایی است که او همچنان در آسیای میانه، سر درگم آنان است.»
نوشتار اين پژوهشگر ايراني را در دنباله مي‌خوانيد:

ادامه نوشته

نژاد پرستی معکوس؛ انگیزه بی‌بی‌سی از غیرآریایی خواندن ایرانیان چیست؟

سورنا فیروزی :

در پاسخنامه‌ي پیشین، تلاش كردم به هیچ روي، وارد اهداف پشت پرده از بازگويي ادعاهای شگفت‌آور درباره‌ي هویت تباری و خاستگاه ایرانیان نشوم تا نوشته یادشده، تنها یک پاسخنامه‌ي علمی بماند. در این نوشته‌ي کوتاه، به پشت پرده چرایی گفتن چنین مطالبی از سوی برخی افراد و رسانه‌ها می‌پردازم.
هنوز به یاد داریم که چندین سال پیش، فردی با نگارش یک سری کتاب، دم از بیگانه‌بودن هویت تباری هخامنشیان و اشکانیان زد و تلاش كرد تا آنان را نسبت به ایرانیان کنونی بیگانه جلوه دهد. در پس این بیگانه‌نمایی هنر، دستاوردها، یادمان‌ها و خاطرات به جای‌مانده از هخامنشیان و پارتيان در انديشه‌ي ایرانی امروزی، چرکین و غیرخودی، انگاشته می‌شد. هنوز به یاد داریم که تجزیه‌خواهان برانگیخته‌شده از سوی بیگانگان، چگونه با مطرح کردن مسايل بی‌مورد و بی‌نمک نژادی، میان هویت تباری خود و ایرانیان مرکزی، تفاوت می‌‌گذاشتند و خواستار تجزیه این سرزمین می‌شدند. در ذات‏‏، آريايي بودن يا نبودن، هيچ ارزشي ندارد؛ موضوع مهم، برداشت‌ها و بهره‌هايي است كه از گفتن يا نگفتن اين مطالب به دست مي‌آيند.

ادامه نوشته

شاهنامه­ي فردوسي در گرجستان

جمشيد گيوناشويلي، كه زماني نماينده­ي فرهنگي گرجستان در ايران بود، فارسي را به رواني و رسايي سخن مي­گويد. او در همايش هزاره­ي شاهنامه كه در بهار امسال برگزار شد، درباره­ي برخي از كوشش­هاي استادان شاهنامه­شناس گرجستاني سخن گفت. براي ما ايرانيان آگاهي از آن تلاش­ها بايستگي دارد و يادآور گستره­ي نفوذ شاهنامه در ديگر فرهنگ­هاست؛ از اين رو، چكيده­اي از سخنراني گيوناشويلي آورده مي­شود؛ با يادآوري اين نكته كه: كوشش­هاي شاهنامه­پژوهان گرجي درباره­ي شاهنامه، بسيار افزون­تر از آن چيزي است كه گيوناشويلي در زمان كوتاه سخنراني خود فرصت يافت تا بخشي از آن­ها را برشمارد.
حماسه­سراي بزرگ ايران، فردوسي، نياز ملي زمانه­اش را به داشتن كتابي چون شاهنامه دريافت و در روزگار سامانيان، سرودن شاهكار سخنوري خود را آغاز كرد. شاهنامه كاخ بلندي است كه در گذر هزارساله، از باد و باران دگرگوني­هاي روزگار گزندي نديده است. گرجيان همواره اين اثر را كه دربردارنده­ي فرهنگ جوانمردي و گذشت، وفاداري به چارچوب­هاي اخلاقي و پاكدامني و دلبستگي به ميهن است، پاس داشته­اند و آن را رهنموني براي رفتار و كردار خود شناخته­اند.

ادامه نوشته

سامانيان زبان پارسي را زنده كردند

نگار پاكدل :

دوره‌ي سامانيان را مي‌توان دوره‌ي پیشرفت زبان وادبیات دری دانست، سامانیان 128 سال برتمام محدوده‌ی افغانستان امروزی، ماورالنهر و بخشي از کشورهای فارس حکمروایی داشتند و در زمان فرمانرواي‌شان زبان فارسی را در تمام قلمرو خویش گسترش دادند و اين‌چنين زبان و فرهنگ ايران را زنده كردند.
كهن ترين نسك‌هاي تاریخ، طب، جغرافی و نجوم در زمان سامانیان به فارسی نوشته و ترجمه شده است.
سامانیان امکان آن را فراهم آوردند تا شاعران فارسی زبان همچون رودکی با زبان خود به سرايش شعر بپردازند.
درکتاب«لباب الالباب» از 27 شاعر دری زبان نام برده شده است که همه‌شان در دوره‌ي ساماني می‌زیستند، مانند رودكي، ابوشکور بلخی، ابوالموید بلخی، شهید بلخی، معروفی، رابعه بلخی و...  كه رودكي را مي‌توان بزرگترین شاعر دوره‌ي سامانیان  به شمار آورد.
به گفته‌ي «جليل دوستخواه» (ايرانشناس)، باليدن و گسترش و كمال‌يابي زبان فارسي از سده‌ي سوم هجري و با به فرمانروايي رسيدن دودمان‌هاي ايراني تبار در گوشه و كنار ايران زمين، به ويژه در ‌خراسان و سيستان و ري و كاهش نسبي‌ قدرت و نفوذ گماشتگان دستگاه خلافت بغداد، شتاب بيشتري گرفت و با نگارش و نشر رسا‌له‌ها و كتاب‌ها و ديوان‌هاي زياد، دربرابر زبان عربي‏، قد برافراشت و به زودي عرصه‌ي انديشه و ادب وهنر و فرهنگ را از آن زبان بيگانه باز پس گرفت.
رسول رهین، استاد دانشگاه كابل، گفته؛ دودمان سامانی که پس از صفاریان در بلخ روی کار آمدند در پيشرفت زبان و ادبیات فارسی دری نقشي ويژه و اساسی بازی کرده‌اند، به ويژه پسران احمد سامانی، اسماعیل و نصر كه اساس سلطنت سامانی را گذاشتند، دوره‌ي سامانیان را می‌توان نخستین دوره‌ي پيشرفت زبان و ادبیات فارسی دری به‌شمار آورد، چرا كه برای اولین بار پایه های تکامل ادبیات فارسی دری نهاده شد و بهترین شاعران و سخن‌سرایان ظهورکردند، پایتخت سامانیان مرکز ادبا ی بزرگ بود، بر این اســــاس بنیاد نظم و نثر ادبیات فارسی دری پس از اسلام در دوره‌ي سامانیان ریخته شد، بزرگترین نمونه‌ي تکامل شعر در این دوره رودکی است و از بهترین نمونه های نثر تاریخ بلعمی، دوره‌ي سامانیان به فراواني شاعران و نویسندگان که بر ادب فارسی دری  تاثير گذار بوده‌اند شهره است، زبان فارسی دری دارای ادبیات خوب و واژگان پرمایه، زیبا، و مفید بوده و سبک آسان و پرشکوهی داشته است.

سفر به شکارگاه بهرام چوبین

سورنا لطفي‌نيا :
 استان‌هاي باختري(:غربي) ايران، به‌ويژه ایلام، با داشتن زيبايي‌هاي تاریخی و طبیعی گوناگون، دارای آثاری ناشناخته در کشور هستند، در این ميان شاهکارهایی مانند، تنگه‌ي بهرام چوبین، را داريم که روزگاری مخفیگاه و شکارگاه بهرام چوبين، سردار بزرگ ساسانی بوده است.
به گزارش مهر؛ این تنگه‌ي بزرگ با صخره‌های بلند و استوار، در دامنه‌ي «کبیرکوه» (:كور)، در ١٢ کیلومتری خاور(:شرق) شهر «دره‌شهر» از استان ایلام جاي دارد، که به نام تنگه‌ي بهرام چوبین نامور است.
تنگه‌ي بهرام چوبین یکی از ارزشمندترين دره‌های کم‌پهنا و بسیار بلند و استراتژیک در باختر راه  شهرستان دره‌شهر به  سمت پل دختر است.
 
ادامه نوشته

ایران خاستگاه سفال 10 هزار ساله

طبق مطالعات انجام شده آغاز كشاورزي و يكجانشینی در ايران به هزاره هاي ششم و هفتم پیش ازميلاد برمي گردد.تحقيقات باستان شناسي قديمي ترين ظروف گلي حرارت ديده را به هشت هزار سال پ.م نسبت مي دهد. اين سفال ده هزار ساله را كه نمونه آن در غاري واقع در مازندران نزديك بهشهر به دست آمده است، مي توان قديمي ترين نمونه سفال دست ساز ابتدايي در ايران دانست.

 

اين سفال ضخيم، كم پخت، شكننده، خشن، بدون طرح ونقش و قهوه اي رنگ است و در آن مقدار زيادي علف خرد شده وکاه به عنوان ماده چسباننده به كار رفته است. اين نوع ظروف سفالي جانشين ظروف سنگي صيقل يافته و نيز ساخته شده از چوب و پوست گرديد. همچنين در كاوشهاي حاشيه كوير در تپه سنگ چخماق شاهرود و در مراحل بعدي در لايه هاي عميق تپه سيلك كاشان، تپه سراب نزديك كرمانشاه، تپه گيان نهاوند و تپه حاجي فيروز در آذربايجان غربي نيز سفال دوران غار ديده شده است كه غارنشينان در مراحل اوليه ی استقرار در دهكده هاي اوليه آنها را به اين مكان ها آورده اند

ادامه نوشته

امیر صادقی : بياييد تا شاهنامه را از قبرستان كتابخانه‌ها بيرون بكشيم و بخوانيم

هم‌انديشي هزارمين سال سرايش «شاهنامه» با عنوان «مسيحاي پارسي» همراه با كنسرت شهرام ناظري عصر ديروز (دوشنبه، 30 آبان‌ماه) در تالار فردوسي دانشگاه تهران برگزار شد.


به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، هم‌انديشي هزارمين سال سرايش «شاهنامه» كه از سوي سازمان دانشجويان جهاددانشگاهي برگزار مي‌شد، با ضرب و طبل‌نوازي مرشد مهدي تمولي آغاز شد.

ادامه نوشته

جایگاه کورش و داریوش در شاهنامه

فریدون جنیدی

سخن نخست آن است که : بند شاهنامه با آنچه که امروزیان با خواندن تاریخ های اروپایی ((تاریخ)) اش می خوانند,همانا هنگام پادشاهی داراب,و دارای دارایان است,که در زیر آنرا از درون شاهنمه بر شما نمایان می کنم .

به نام خداوند جان و خرد

سخن نخست آن است که : بند شاهنامه با آنچه که امروزیان با خواندن تاریخ های اروپایی ((تاریخ)) اش می خوانند,همانا هنگام پادشاهی داراب,و دارای دارایان است,که در زیر آنرا از درون شاهنمه بر شما نمایان می کنم .
پادشاهی هخامنشیان دو هنگام را در بر می گیرد : نخست ,هنگام کوروش و کمبوجیه,دو دیگر,هنگام داریوش و فرزندانش.وبدینسان می توان آنرا با دو نام کورشیان و داریوشیان خواند.
هنگام داریوشیان در شاهنامه به دارای دارایان = دارا پسر داراب نامزد گردیده است و بسی از رویدادهای زمان داریوشیان در این هنگام بازگو شده است چونان,ساختن دارابگرد = تخت جمشید امروزین,و کاخ شوش در خوزستان:

یکی شارسان کرد,زرنوش نام         به اهواز گشتند و از او شادکام

کندن کانال از دریای سرخ به رود نیل و دریای مدیترانه و دیگر کانال ها
(1) که در یونان کنده شد :

ادامه نوشته

داریوش , قانون گذار باستان

داریوش شاه می گوید : به خواست اهورا مزدا، من چنینم که راستی را دوست می دارم و از دروغ و نادرستی روی گردانم. دوست ندارم که ناتوانی از حق کشی در رنج باشد، و همچنین توانایی به سبب کارهای ناتوان تن به بیداد دهد. راستی و درستی، این خواست من است. من دوست مرد دروغگو نیستم، تند خو نیستم، آنچه در یک منازعه برای من رخ می دهد، آن را با قوت در اندیشه ام پاس می دارم و با قوت خود را مهار می کنم.

مردی که یاری می کند، او را بسته به یاری اش پاداش می دهم و می پایم، آنکه آسیب می رساند، او را بسته به آسیبش تنبیه می کنم، نه مرا کام است که مردی آسیب رساند، نه مرا کام است که اگر کسی آسیبی رساند تنبیه نشود. آنچه مردی درباره ی مردی می گوید، آن مرا قانع نمی کند تا آنکه گواهی دو تن را بشنوم.آنچه یک مرد می کند یا هنگامی که چیزی را بسته به داراییش می آورد، من خوشنود می شوم و خوشنودی من بسیار است و راضی هستم. (کتیبه های هخامنشی، پی یر لوکوک،ص265 بند هشت کتیبه

ادامه نوشته

بررسي گاه شماري دوره حكومت خشايارشا و اردشير اول

مسايل مطرح در مورد دوره زماني حكومت اردشير اول و رابطه آن (به طور احتمالي) با موضوع 70 هفته اي كه دانيال نبي در فصل نهم عهد عتيق به آن اشاره مي كند، مستلزم بررسي عميق و همه جانبه اي است كه نمي توان در يك مقاله كوتاه به آن پرداخت. طرح آن نياز به نگارش كتابي خاص در اين زمينه دارد كه من نيز از سال ها پيش طرحي براي تدوين آن برنامه ريزي و اطلاعات مربوط به آن را گردآوري كرده ام.

در سال 1989 مقاله اي كوتاه به زبان سوئدي در اين زمينه نوشتم. مطلبي كه هم اكنون شما در پيش روي خود داريد، بحثي است كه در آن به بررسي اسناد ارايه شده توسط انجمن Watchtower Bible and Tract پرداخته مي شود با اين فرض كه اردشير بر خلاف آنچه كه تصور مي رفت نه در سال 465 ق.م بلكه در سال 475 ق.م به سلطنت رسيده است.

1_ آيا خشايارشا همزمان با پدرش داريوش حكومت مي كرد؟
واچتاور براي حل مسايلي كه در نتيجه ديدگاه خاص وي در خصوص تداوم حكومت اردشير از 41 سال به 51 پيش آمده اند و با استناد به اين واقعيت كه در 10 سال نخست حكومت، خشايار همزمان با پدرش داريوش حكومت مي كرد، معتقد است كه اردشير در سال 475 ق.م به سلطنت رسيده است نه 465 ق.م و حكومت خشايارشا از 485 ق.م تا 475 ق.م طول كشيده است نه تا سال 465 ق.م يعني طول حكومت خشايار 11 سال بوده است نه 21 سال، البته در مورد اين همزماني حكومت خشايارشا با داريوش سنديت و قطعيت اندكي مطرح است در صفحه 559 لغت نامه واچتاور، مقاله اي چاپ شده است كه متاسفانه در آن بسياري از وقايع تاريخي تحريف شده اند. در صفحه 615 چنين آمده است

ادامه نوشته

تبار ایرانی بابک خرمدین

گروهی نا‌آگاه مذبوحانه در پی جعل هویت تركی (یعنی نسبت دادن او به زردپوستان آسیای میانه) برای بابک خرمدین٬ یکی از ستارگان تابناک تاریخ این سرزمین جاوید (ایران) هستند.از آن جا كه هیچ سندی از زبان تركی بر سنگ٬ چرم٬ پوست٬ کاغذ٬ و گل حتا پیش از دوران ایلخانیان از آذربایجان وجود ندارد، تجزیه طلبان بیگانه‌پرست چاره‌ای جز روی آوردن به ادعاهای پریشان و بی‌خردانه برای پنهان و پوشیده ساختن تهی دستی و فقر هویتی خود ندارند، كه یكی از نمونه‌های آن، ترك خواندن بابك خرم‌دین است.

1. تبار/نژاد بابك:
در این باره، به ذكر دو سند بسنده می‌كنیم.

سند نخست از آن ابن حزم، مورخ عرب‌تبار است
الفصل فی الملل والأهواء والنحل، ص ۱۹۹.
«أن الفرس كانوا من سعة الملك وعلو الید على جمیع الأمم وجلالة الخطیر فی أنفسهم حتى أنهم كانوا یسمون أنفسهم الأحرار والأبناء وكانوا یعدون سائر الناس عبیداً لهم فلما امتحنوا بزوال الدولة عنهم على أیدی العرب وكانت العرب أقل الأمم عند الفرس خطراً تعاظمهم الأمر وتضاعفت لدیهم المصیبة وراموا كید الإسلام بالمحاربة فی أوقات شتى ففی كل ذلك یظهر الله سبحانه وتعالى الحق وكان من قائمتهم سنبادة واستاسیس والمقنع وبابك وغیرهم

ادامه نوشته

شاپور ساسانی و به زانو در آوردن بیگانگان تازشگر

پس از اردشیر پاپکان و بنیانگذاری دولتی مقتدر که دولتش در دریف دولتهای کورش و داریوش بود شاپور فرند ارشدش به شاهنشاهی ایران رسید . در زمان شاپور اول ( 239 تا 270 میلادی ) پادشاه ساسانی سه امپراطور روم به ایران حمله ور شدند . یکی گردیانوس جوان بود که در سال 242 میلادی کشته شد . دیگری فیلیپ عرب بود که در برابر شاپور ناچار به تسلیم شد و قبول کرد که سالیانه به ایران برای حملاتی مکرری که به آنجا نموده بود و خساراتی که وارد کرده بود باج بدهد .

سوم والرین بود که در سال 242 میلادی با 70 هزار سرباز و امیر و سناتور رومی اسیر ایرانیان شد . شاپور این پیروزی بزرگ را در چندین مکان حجاری نمود تا درس عبرتی برای آیندگان گردد . شاپور در کتیبه ای که در کعبه زرتشت به سه زبان نوشته است میگوید : " والرین با سپاهی که مشتمل بر 29 گروه جنگی اروپایی بود و به 70 هزار نفر سرباز بالغ بود به جنگ ایران آمد . در اطراف الرها و ادسا جنگ بزرگی بین ما و امپراطور والرین در گرفت . ما با دستهای خویش والرین را اسیر کردیم ! فرماندهان - استانداران - سناتورها و افسران رومی را به اسارت گرفتیم و همگی آنان را به ایالات ایران منتقل نمودیم . " این صحنه پیروزی شاپور از زیباترین نقش های برجسته ایران است که از حادثه ای غرور آفرین حکایت میکند و مایه سرافرازی ایرانیان میباشد . شاپور با تاج پادشاهی که به صورت کنگره ای است و جامه ای آراسته سوار بر اسب تنومدی است که جلوی او فلیپ عرب امپراطور باج گذار رومی زانو زده و خم شده است .

ادامه نوشته