حق طلبي زنان در شعر معاصر
جداي از حضور نقش آفرين شعراي زن درتمام اعصار، قرن حاضر براي زنان ،قرني بي بديل بوده وحتي شايد بتوان با غرور و افتخار ادعا نمود كه در تاريخ ادبي كشورمان ، قرن حاضر ، قرن زنان شاعر است . هر فرد اهل مطالعه اي كه اندك سوادي در ادبيات داشته باشد به راحتي مي¬تواند حداقل از ۱۰ شاعر بزرگ و موفق زن در قرن حاضر يادكند . اما جاي بسي تعجب است كه چرا برخي از دانش آموزان و دانشجويان ما از وجود اين سرمايه ها و مفاخر فرهنگي و ادبي در كشور مادري خود، تا اين اندازه بي اطلاع اند .
اما جاي بسي تعجب است كه چرا برخي از دانش آموزان و دانشجويان ما از وجود اين سرمايه ها و مفاخر فرهنگي و ادبي در كشور مادري خود، تا اين اندازه بي اطلاع اند .
با توجه به كمبود مجال ، قطعاً نمي¬توان به تمام شعراي بزرگ زن در اعصار مختلف تاريخي اشاره نمود . بنابراين ابتدا به صورت گلچين و فهرست وار به بيش از ۲۰ بانوي شاعر ايراني اشاره مي¬شود و پس از آن وارد بحث اصلي مقاله ي حاضر مي¬شويم .
۱- رابعه قُزداري يا همان رابعه بنت كعب (شاعر سده چهارم هجري)
۲- مهستي گنجوي (شاعر اواخر سده پنجم و اوايل سده ششم هجري)
۳- جهان ملك خاتون (شاعر سده هشتم هجري)
۴- مهري هروي (شاعر سده نهم هجري)
۵- رَشحِه بيگُم (شاعر دوران قاجار )
۶- عالم التاج قائم¬مقامي ( شاعر اواخر دوران قاجار و اوايل دوران پهلوي )
۷- زندخت شيرازي (شاعر اواخر دوران قاجار و اوايل دوران پهلوي )
۸- پروين اعتصامي (شاعر اواخر دوران قاجار و اوايل دوران پهلوي )
۹- فَخر عُظمي اَرغون (شاعر اواخر دوران قاجار و اوايل دوران پهلوي )
۱۰- سيمين بهبهاني ( شاعر معاصر)
۱۱- ترانه خلعتبري ( شاعر معاصر)
۱۲- ژاله اصفهاني ( شاعر معاصر)
۱۳- فروغ فرخزاد ( شاعر معاصر)
۱۴- پوران فرخزاد ( شاعر معاصر)
۱۵- پروين دولت آبادي ( شاعر معاصر)
۱۶- شاداب وجدي ( شاعر معاصر)
۱۷- شهربانو باوند ( شاعر معاصر)
۱۸- لعبت والا ( شاعر معاصر)
۱۹- ميمنت ميرصادقي ( شاعر معاصر)
۲۰- توران شهرياري ( شاعر معاصر)
۲۱- سپيده كاشاني ( شاعر معاصر)
۲۲- رباب تمدن ( شاعر معاصر)
۲۳- طاهره صفار زاده ( شاعر معاصر)
۲۴- بتول اديب سلطاني (شاعر معاصر)
و
۰
۰
۰
با عنايت به برخي محدوديت ها و با اعتراف به نقصان دانش ادبي خويش و با يادآوري اين نكته كه ، شهرت برخي از شعراي بزرگ فوق، جهاني بوده و معرّف همگان مي¬باشند ، دراين قسمت تنها به بررسي موارد محدودي از اشعار حق¬طلبانه و اجتماعي ۳ بانوي شاعر پرداخته مي¬شود. بانو عالم التاج قائم مقامي ، بانو فَخرعُظمي اَرغون ، بانو ژاله اصفهاني.
۱- بانو عالم التاج قائم مقامي
اين بانوي فرهيخته از اقوام ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهاني، صدر اعظم مشهور دوران محمد شاه قاجار بود . از اين رو در خانواده اي اصيل و فرهنگ دوست پرورش يافت. ايشان درحدود سالهاي ۱۲۵۹ تا ۱۳۲۲ خورشيدي زيستند و با تخلص ''ژاله'' در عالم ادبيات و شعر درخشيدند. در دوران معاصر به جرات مي¬توان عالم التاج قائم مقامي را نخستين شاعر زني دانست كه با زباني صريح ، از دردهاي زنان جامعه¬ي خود پرده برداشت و بسياري از سنت هاي زن ستيز جامعه¬ي عقب افتاده¬ي آن زمان را به باد انتقاد گرفت .
با نگاهي ¬به اشعار او به راحتي مي توان به اين نكته پي برد كه اصلي ترين دغدغه هاي اين بانوي فرهيخته، رفع تبعيض از زنان ، عدالت جويي و مبارزه با سنّت هاي غلط موجود در جامعه بوده است. جالب اينجـاست كه بدانيـم چنــد سال پيش از فراگيــر شدن تب مشروطه خواهي و عدالت طلبي در جامعه ي روشنفكري آن زمان ، اين بانوي آزاد انديش در اشعار خود به روشني و وضوح با تبعيضات و بي عدالتي ها به مبارزه برخواسته بود .
دراين بخش ، به دليل محدوديت حجم مقاله ، تنها به دو نمونه از اشعار ايشان مي¬پردازيم :
گفـت وگو از زيـستن كردم ولـي فـــرق دارد زيستــن با زيستــن
جانِ خواهر، اخـتلافي بس بزرگ بود و هست از زيــستن تا زيستن
مر زنان را بهـر عشـرت هاي مرد هيــچ حقـي نيــــست الاّ زيستن
سگ صفت با زشت و زيبا ساختن گربـــه وش با پيـر و برنـا ساختن
زيستــن با قيــد ها ، با شرط ها قصه كوته ، با دو صد (( ها)) زيستن
همان طوركه ملاحظه شد در عصر تاريك قاجار، اين زنِ آزاده بر مي¬خيزد و اين چنين به بي عدالتي ها و معادلات نادرست موجود در جامعه¬ي آن زمان مي¬تازد و خواهران و هم جنسان خود را به تفكر وا مي¬دارد .
درجايي ديگر با شهامت و جسارت به پديده ي قتل هاي ناموسي حمله مي¬كند . همان طوركه
مي¬دانيم درحدود يك صد سال پيش در جامعه¬ي ايران، به دليل بي سوادي گسترده ، معضلاتي چون قتل هاي ناموسي بسيار گسترده تر و چشم گير تر از زمان حال بود و اگرچه درآن زمان اين موضوع به صورت قانوني مكتوب وجود نداشت ، اما در عرف و در ميان مردم شيوع بسيار گسترده اي داشت. از اين رو شاعر شجاع ما در اين باره مي گويد :
مرد اگر مجنون شود از شور عشق زن رواست زانكه او مرد است وكارش برتر از چون و چراست
ليك اگر اندك هــوايي در سـر زن راه يافت قتل او شرعـاً هم ار جايـز نشد ، عرفـــاً رواست
گمان مي¬كنم اشاره به همين مختصر ، براي نشان دادن عظمت اين بانوي فرهيخته كافي باشد و اميد است كه ديگران درخصوص او بيشتر و بهتر بنگارند .
۲- بانو فَخرعُظمي اَرغون
به راستي جاي شگفتي است كه چرا تاكنون تحقيقي جامع وكامل، درقالب يك كتاب مستقل ، درخصوص اين اَبَر بانوي ايراني به عمل نيامده است !
اين بانوي فرزانه و دانشمند ، درعصري كه اكثريت قريب به اتفاق زنان ايران به دليل برخي قيود ، قادر نبودند به تنهايي شرق به غرب شهر خود را طي كنند ، ازطرف خانواده¬ي آزاد انديش خود براي تحصيلات عاليه به سوئيس فرستاده شدند .يعني در اواخر عصر قاجار ! در سوئيس پس از آموختن زبان فرانسه به تهران بازگشتند و با ورود به مدرسه¬ي عالي آمريكاييان درتهران، با زبان و ادبيات انگليسي نيز آشنا شدند . عشق به علم آموزي موجب شد تا پس از آن به فراگيري زبان عربي ، فقه و برخي علوم اسلامي نيز بپردازند .
دركنار اين علوم از هنر نيز غافل نماندند و در نواختن تار به درجه استادي رسيدند . ايشان درطول عمر پربارخويش ،يعني در فاصله سالهاي ۱۲۷۷ تا ۱۳۴۵ خورشيدي، درنقش هاي گوناگوني چون شاعر، سخنران ، مترجم ، نويسنده و مبارزِ اجتماعي به روشنگري پرداخته و قطعاً درعصر خود جزو پيشروترين زنان ايران ، بلكه سراسرخاورميانه بودند .
اين بانوي فاضل و آزاده نيز از خود اشعاري اجتماعي و حق طلبانه به يادگارگذاشته اند كه¬ نگارنده درحد سواد اندك خويش به مختصري از آنان اشاره مي¬نمايد .
متاسفانه همان طور كه مي¬دانيم در روزگاري نه چندان دور، درجامعه¬ي ما مرسوم بود كه زنان را با القاب زشتي چون (ضعيفه) ياد¬كنند . پاسخي¬كه اين بانوي حكيم به اين رسم ارتجاعي ميدهد ، بسيار زيركانه و دندان شكن است. ايشان در شعري مي¬فرمايند :
صبا ز قول من اين نكته را بپرس از مرد چرا ضعيفه در اين مملكت نام من باشد
اگر ضعيفه منم ، از چه رو به عهده¬ي من وظيـفه¬ي پـرورش مـــرد پيلتــن باشد
و درجايي ديگر براي مبارزه با جهل و بي سوادي كه ريشه¬ي تمام مصيبت هاست، زنان جامعه¬ي آن زمان ايران را اينگونه به علم آموزي تشويق مي نمايند :
جمال زن ، نه همين زلف پرشكـن باشد نـــه عارض چوگــل و غنچــه ي دهــن باشد
۰
۰
۰
بكــوش اي زن و برتن زعلـــم ، جامه بپـوش خوش آن زمان كه چنين جامه ات به تن باشد
به چشم ''فخري'' ،دانش ز بس كه شيرين است هميشـه درطلبش همچــــو كــوهكــن باشد
قطعاً شجاعت و جسارت اَبَر زناني چون بانو فَخرعُظمي اَرغون ، نه تنها در رفع تبعيض عليه زنان موثر بوده ، بلكه در مقياسي وسيع تر، در بسط و گسترش عدالت خواهي در سراسر جامعه نيز اثرگذار بوده است .
۳- بانو ژاله اصفهاني
دكتر ژاله اصفهاني در سال ۱۳۰۰ خورشيدي در اصفهان متولد شد و۸۴ سال پس از آن در لندن و در غربت درگذشت و درطول اين مدت از او بيش از ۱۰ دفتر شعر منتشرشده است و به دليل مضمون اشعارش ، درميان اهل شعر و ادب به (شاعر اميد) شهرت يافته است .چراكه اميد به آينده اي بهتر و تلاش وكوشش براي ساختن فردايي نيكوتر ، در اكثر اشعار او ديده ميشود .
با توجّه به اين كه ايشان از دانشگاه مسكو در رشته ادبيات فارسي به درجه¬ي دكترا نايل آمده بودند ، پژوهش هاي بسيار ارزنده اي نيز دراين رشته از خود برجاي گذاشته اند كه به دليل بي ارتباطي پژوهش¬هاي مذكور با عنوان مقاله¬ي حاضر، به آنان پرداخته نمي¬شود ، اما به دو نمونه¬ي مختصر از اشعار اين شاعر مي¬پردازيم .
در ديوان اشعار اين شاعر بزرگ، شعري وجود دارد با عنوان (( بگو اي رود )) .دراين شعر زيبا، شاعر با صدايي رسا به كشتار انسان ها درگوشه گوشه¬ي جهان مي¬تازد و آن را محكوم مي¬كند. در بخش پاياني اين شعر چنين آمده است :
بگو اي رود توفاني
بگو اي شاهدِ صدها نسلِ انساني
دراين دنيا
گناهي هست شرم آور تر از كشتار انسان ها ؟
دربخش ديگري از ديوان اشعار او ، شعري عميق و زيبا ديده مي شود تحت عنوان (( نيشخند )) . با وجود اينكه شعر مذكور سالها پيش سروده شده است ، اما كاملاً با زمان حال و تحولات جهان عرب همخواني دارد . دراين شعر پرمحـتوا، شاعـر، ديكتاتـورها را به باد انتـقاد مي گيرد و آنان را افرادي بي منطق معرفي مي¬نمايد . با توجه به اينكه در مدت زماني كمتر از يكسال شاهد سقوط چهار ديكتاتور به ترتيب در تونس ، مصر ، ليبي و يمن بوده ايم ،يادآوري بخش كوچكي از اين شعر جالب توجه است.
اگر خودكامگان
بد و خوب خود را مي¬ديدند
درطلوع خويش
غروب خود را مي¬ديدند
و در ادامه اين شعر ، شاعر با پرداختن به گفتگويي ميان ماري آنتوانت و لويي ، يعني آخرين ملكه و پادشاه فرانسه ، كم خردي و جهل آنان را به تصوير مي كشد و با حالتي طنزگونه ، آنان را به سخره مي گيرد .
در پايان اين مقاله تمايل دارم تا به بخشي از كنوانسيون حقوق كودك كه مرتبط با بحث حاضر بوده و دولت جمهوري اسلامي ايران نيز بدان پيوسته است ،اشاره نمايم :
ماده ۲۹ اين كنوانسيون براي آموزش و پرورش دركشورهاي جهان ۵ هدف ¬را مشخص نموده و
مي¬گويد آموزش و پرورش زماني موثر و مفيد است كه به اين اهداف دست يابد .در بند ۴ از ماده ۲۹ اين كنوانسيون چنين آمده است :
كشورهاي عضو، اتفاق نظر دارند كه آموزش افراد زير ۱۸سال بايد در راستاي اهداف زير باشد :
آماده سازي كودك براي يك زندگي مسئولانه در جامعه اي آزاد و با روحيه¬ي تفاهم ، صلح ، مدارا ، مساوات بين زن ومرد ، دوستي ميان همه مردمان ، گروه هاي قومي ، ملي و مذهبي و افرادي كه منشاء بومي دارند.
اميد است تا از اين پس در كتب درسي كودكان ما ، در مقاطع دبستان ، راهنمايي و دبيرستان ، بيش از پيش به نقش زنان درعرصه هاي گوناگون اجتماعي پرداخته شود تا ديگر شاهد بي اطلاعي و عدم آگاهي نسبت به نقش پررنگ زنان درعرصه هاي فرهنگي و اجتماعي ، در ميان برخي از جوانان نباشيم.
شهیدان میهن
به آتوسا دختر کورش گفتند : مردی پنج پسرش در راه ایران از دست داده و در رنج و سختی به سر می برد و هر کمکی به او می شود نمی پذیرد دختر فرمانروای ایران زمین با چند بانوی دیگر به دیدار آن مرد رفت خانه ایی بی رنگ و رو می بیند که گویی طوفانی بر آن وزیده است پیرمردی که در انتهای خانه بر صندلی چوبی نشسته است پیش می آید و می گوید خوش آمدید .
آتوسا می گوید شنیده ام پنج فرزندت در جنگ شهید شده اند و آن مرد می گوید همسرم هم از غم آنها از دنیا رفت .
آتوسا می گوید میدانم که هیچ کمکی از طرف ما نمی تواند جای آنچه را که از دست داده ای بگیرد اما خوشحال می شویم کاری انجام دهم که از رنج و اندوهت بکاهد .
پیرمرد گفت اجازه دهید به سربازان ایران در باختر کشور بپیوندم .
می خواهم برای ایران فدا شوم . آتوسا چشمهایش خیس اشک می شود و به همراهانش می گوید در وجود این مرد لشکری دیگر می بینم .
دو ماه بعد به آتوسا خبر می دهند آن پیر مرد مو سفید هم جانش را برای میهن از دست داد .
آتوسا چنان گریست که چشمانش سرخ شده بود . او می گفت مردان برآزنده ایی همچون او هیچگاه کشته نمی شوند آنها آموزگاران ما هستند .
و به سخن دانای ایرانی ارد بزرگ : برآزندگان و ترس از نیستی؟! آرمان آنها نیستی برای هستی میهن است.
زن در زمان کریم خان زند
پایه گذار دودمان زند، کریم خان فرزند ایناق خان، ریئس ایل زند بود که در روستای پری از بخشهای ملایر زندگی می کردند و به گویش لری سخن می گفتند، در میان فرزندان ایناق خان، کریم خان، مردی شمشیر زن، دلیر، خردمند و دانا شناخته شده بود و او را «توشمال» به معنی بزرگتر و کدخدا می نامیدند. در دوران صفویه و افشار ایل زند گاه به عثمانیها و زمانی به افغانها می تاختند و دارائی آنها را به یغما می بردند و با این کار بر آن بودند که دشمنان را از ایران برهانند. آنان با ترفند های سیاسی ویژه که آمیخته با ساده دلی و پاکی بود.
همسایگان که چشم به خاک ایران داشتند از کشور رانده و هرگز فرمانبردار آنها نشدند. در این راستا دکتر نوائی می نویسد:
« این طایفه به هیچ قدرتی سر فرود نیاورد، نه خراجگزار افاغنه شد، ، نه خدمتگزار عثمانیان، بلکه با روش جنگ و گریز به اصطلاح آن زمان «قزاقی» دائماً مزاحم اردوی عثمانیها بودند.»1
در زمان نادر شاه، این ایل به خراسان کوچ داده شد و در «دره گز» جایگزین شدند.نادر تنی چند از دلاوران ایل که کریم خان یکی از آنها بود به سپاهیان خود افزود. کریم خان از خود دلیری و دلاوری نشان داد تا آنجا که به سرداری سپاه ابراهیم خان برادر زاده نادر برگزیده شد. پس از کشته شدن نادر، برگ نوینی در تاریخ زندگی ایل زند باز شد و آنها از تبعید گاه خود به دیار کهن «پری» بازگشتند.
پوراندخت نخستین شاهنشاه زن ایرانی
پوراندخت یا پوران (بوران به معنی سرخ و گلگون)، شاهنشاه زن ایرانی و سی امین شاهنشاه ساسانی در سال ۶۳۰ میلادی، دختر پرویز که پس از قتل شهربراز و جوانشیر بر تخت سلطنت نشست.
پوران دخت در تاریخ بلعمی
چون پوراندخت بپادشاهی بنشست عدل و داد کرد و جور و ستم برگرفت و آن مرد که شهربراز را کشته بود بخواند و بنواخت و او از خراسان بود. نام او سفروح (پوس فرخ). پوراندخت او را وزیری بداد و نامهای نوشت به همهٔ سپاهها تا همه بحضرت او گردآمدند و آن نامه بر ایشان بخواند و از آن نسخه نامه به هر شهری نوشتند و اندر آن نامه چنین نوشته بود که این پادشاهی نه بمردی توان داشتن، بلکه بعنایت حق سبحانه و تعالی و به عدل و سیاست پادشاه نگاه توان داشتن و بسپاه دشمن نتوان شکستن مگر بعطا دادن، بسپاه و سپاه نگاه نتوان داشت مگر بداد و عدل و انصاف و چون پادشاه دادگر بود، ملک بتواند، نگاه داشتن اگر مرد بود و اگر زن و من چنان امید دارم که شما عدل و عطا از من ببینید چنانکه از هیچکس ندیده باشید.
بانوان برجسته در ایران باستان
در این جستار فهرستی از برجسته ترین بانوان ایران زمین از گاه کهن تا هزاره های پسین همراه با توضیحی کوتاه درباره شخصیت بانوان جای گرفته است . گفتنی است در گردآوری این فهرست از بن مایه های تاریخی معتبر همچون شاهنامه و دیگر نسک های تاریخی استفاده شده است .
دغدویه:
مادر زرتشت که اصلا از شهر ری بود و در آنجا با کوی ها و کرپن ها که مردم را گمراه می کردند و از آنها مرتب فدیه و قربانی می خواستند و دین را وسیله ای برای رسیدن به امیال و خواستهای ناروای خود کرده بودند به مبارزه پرداخت. پدر و مادرش چون جان او را در خطر دیدند او را نزد یکی از نزدیکان خود به آذربایجان فرستادند او در آنجا با پوروشسب ازدواج کرد و ثمره این پیوند همایون، زرتشت پیامبر بزرگ ایرانیان است.
زن در دین زرتشت
زن در اوستا
اراده زنان و دوشیزگان چه تا ان هنگام که در خانه پدری بودند و چه زمانی که شوهر میکردند استقلال داشته و قادر بود تا از روی خرد و درک واقعیات حقانیت خود را به ثبوت رساند و تحمیل کند.البته بهر اثر عوامل و علل بسیار پس از زرتشت به ویژه در زمان ساسانیان که همه چیز رو به نابودی رفت مقام اجتماعی زن و حقوقشان نیز دستخوش این نابودی و انحطاط شد و افسوس که دیگر زنان از مقام نخستین برخوردار نبودند( اما هنوز با این حال در زمان ساسانیان ایران زمامداری دو شاه زن را تجربه کرد که باز نشان دهنده حقوق برابر با مردان در ایران است). و اما باین حال حقوق زنان و ازادگی بانوان را که درزمان اوستایی بوده باز نیز میبینیم.
اولین خبرنگار زن ایران
سید فرید قاسمی، پژوهشگر تاریخ مطبوعات ایران در کتاب مطبوعات ایرانی خود درباره این زن سخن میگوید و او را اولین روزنامهنگار زن ایران مینامد: «اولین زن مطبوعات ایران عزت ملکخانم دختر امامقلی میرزای عماد الدوله دولتشاهی است که در سال ۱۲۸۸ه.ق به عقد محمد حسن خان صنیع الدوله (اعتماد السلطنه) درآمد و از سال۱۳۰۶ ملقب به اشرف السلطنه شد. همسر اشرف السلطنه در دوران ۲۵ سال زندگی مشترک با او عهده دار امور مطبوعاتی بود و ۹ نشریه انتشارداد و نامش به عنوان نخستین وزیر انطباعات در تاریخ به ثبت رسید، در این مدت اشرف السلطنه صمیمانه با او همکاری کرد و حتی بیشتر آنچه که به عنوان روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه بر جای مانده است ،تقریر اعتماد السلطنه و تحریر اشرف السلطنه است و دور نیست که آثار دیگری نیز تحریر او باشد.»۱
نقش این زن همچنین در تاریخ عکاسی ایران انکارناپذیر است و او را به عنوان اولین عکاس زن ایران هم میشناسند.
اعتمادالسلطنه همسر او در کتاب خود، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه که شامل وقایع چهل سال زندگی پر ماجرای وی در دربار ناصرالدین شاه است، بارها به عکاسی وی اشاره کرده است. شرح روشنگری را نیز یکی از بستگان اشرف السلطنه در مقدمه چاپهای بعدی این کتاب در معرفی اشرف السلطنه و فعالیتهای او از جمله عکاسی نوشته است.
دیگر محققان ایرانی معمولا از بی بی خانم استرآبادی به عنوان یکی از نخستین زنان روزنامه نگار ایرانی یاد میکنند اما معمولا به اشرف السلطنه اشارهای نمیکنند. بی بی خانم در زمان مشروطه در روزنامههای حبلالمتین، تمدن و نشریه مجلس مقاله مینوشت. اگر روزنامههای مشروطه را بررسی کنیم با نام «بی بی» زیر مقاله ها روبهرو میشویم که همان «بیبی خانم استرآبادی» است. از بی بی خانم استر آبادی مطالب زیادی در دست نیست و چند مطلب به جامانده از او بیشتر بر آموزش دختران تمرکز دارد.
درباره زندگی شخصی اشرف السلطنه که برخی محققان او را نخستین روزنامه نگار زن ایران میدانند اینگونه مینویسند: «وی در زمان حکمرانی پدرش در کرمانشاهان متولد شد و در جوانی به اعتمادالسلطنه که در آن هنگام میرزاحسن خان پیشخدمت شاه بود شوهر کرده و به تهران آمد. چون اولاد نداشت عمر خود را بیشتر به مطالعه کتب میگذرانید. به تاریخ و طب خیلی مایل بود. به علت زندگی با اعتمادالسلطنه از سیاست دربار ایران و اتفاقات مملکت و روابط با خارجه خوب مطلع بود.
در هنرهای زنانه و کارهای خانه از طباخی و خیاطی و غیره استاد و صاحب سلیقه بود. در حرمخانه ناصرالدین شاه و در خدمت شاه رفتاری تا حدی گستاخانه داشت. زبان فرانسه را قدری نزد شوهرش آموخته بود به سفر میل نداشت. به ساز و آواز مطلقاً مایل نبود ولی شطرنج و نرد را خوب بازی میکرد. عکسهای قشنگ برمیداشت. عکاسی را نزد مرحوم شاهزاده سلطان محمد میرزا والد کمترین [یُمنالدوله] آموخته بود. دو مرتبه به عتبات عالیات مشرف گردیده، در اواخر عمر از راه اسلامبول به مکه معظمه مشرف شد و جمعی را همراه برده و قریب دو هزار تومان خرج کرد.»
این زن که پس از ۲۵ سال دوشادوش شوهرش گرداننده مطبوعات عهد ناصری بود در سال ۱۳۱۳ به علت فوت شوهرش از تهران رفت او همه املاک شوهرش به جز کتابهای خطی اعتماد السلطنه در تهران را فروخت و راهی مشهد شد. او این کتابها را به کتابخانه آستان قدس رضوی اهدا کرد و به عقد حاج سید حسین نایب التولیه آستان قدس رضوی درآمد چندی نیز با او زندگی کرد و آنگونه که مورخان میگویند درسن ۵۳ سالگی ازدنیا رفت
فروغالملک
فروغالملک یا فروغالملوک که تخلص ولیه صفا داشت زنی هنرمند، عارف و مشروطهخواه بود که در نقاشی آبرنگ، فن پرداز، شعر، موسیقی و نوازندگی تار چیرهدست بود و در سیر و سلوک عرفانی نیز مقام مرشدی داشت. فروغالملک در کنار پدر و مادرش عضو انجمن اخوت بود و طرفدار آزادیخواهی و انقلاب مشروطه.
فروغالملک دختر علی خان قاجار ظهیرالدوله (بنیانگذار انجمن اخوت) و فروغالدوله (تومان آغا یا ملکه ایران، یکی از دختران تحصیلکرده و آزادیخواه ناصرالدینشاه) بود. پدر و مادر او در انقلاب مشروطه نیز شرکت داشتند چنانکه هنگام به توپ بسته شدن مجلس ملی، محمدعلی شاه دستور تخریب و غارت خانه آن دو را نیز صادر کرد. فروغ الملوک نیز به آزادگی و آزادیخواهی و طرفداری مشروطیت شهرت داشت.
فروغ الملک در کنار پدر و مادرش عضو انجمن اخوت (دراویش صفی علیشاهی) بود. از فروغالملوک و خواهرش، ملکالملوک همراه با مادرشان، فروغالدوله عکسهایی در لباس درویشی با کشکول و منتشا برجا ماندهاست. او «در سیر و سلوک به درجات بالا رسید و در مقام پیر (مرشد) به ارشاد نوآموزان میپرداخت».
فروغالملک همچون مادرش شعر میگفت و تخلص «ولیه صفا» را برای خود برگزیده بود (تخلص شعری مادرش «صفا» بود). فروغ الملوک نقاشی را نزد کمالالملک آموخت و چند تابلوی نقاشی از وی باقی مانده است که یکی از آنها تابلوی آبرنگی از چهره برادرش، محمدناصرخان است و شیوه چهرهپردازی آن شبیه سبک صنیعالملک بوده، با خط ریزی امضای «ولیه ۱۳۳۶» دیده میشود و زیر نقاشی با خطی درشتتر نوشته شده است «ظهیرالدوله محمدناصرخان قاجار. ایشیک آقاسی باشی». این تابلو در حراج کریستی لندن در سال ۱۹۸۹ با قیمتی بالا فرخته شد. او در نوازندگی ساز تار نیز از استادان عصر خویش شمرده میشد.
دوستعلی معیری (معیرالممالک) در یادداشتهایش نوشته است که فروغ الملک هرگز ازدواج نکرد اما در منابع دیگری آمده است که او را در نوجوانی به عقد سالارالسلطان کرمانشاهی درآوردند ولی از وی جدا شد و در خانقاه دراویش زندگی کرد. ولیه صفا در سن ۶۱ سالگی درگذشت.
منابع
-
بامداد، بدرالملوک. زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید. تهران: انتشارات ابن سینا، ۱۳۴۸
-
حجازی، بنفشه. تذکره اندرونی: شرح احوال و شعر شاعران زن در عصر قاجار تا پهلوی اول. چاپ نخست، تهران: نشر قصیده سرا، ۱۳۸۲
-
فرخزاد، پوران. کارنمای زنان کارای ایران (از دیروز تا امروز) - ولیه صفا. تهران: نشر قطره، ۱۳۸۱
سردار مریم بختیاری
سال 1253 خورشیدی، دختری ایرانی در یک خانواده اصیل بختیاری دیده به گیتی گشود. دختری که در دوران جوانی از تاثیرگذارترین زنان روزگار خویش و پرچمدار آزادی و سرفرازی ایران و ایرانیان شد. دختری که او را « بی بی مریم » نامیدند، در سخت ترین شرایط و در حالی که در حدود 9 سالگی پدرش به دستور ناصرالدین شاه و با اشاره ظل السلطان حاکم مستبد اصفهان کشته شده بود، بزرگ شد و به بالندگی رسید. تاثیرات و آموزش هایی که بی بی مریم از پدرش حسینقلی خان ایلخانی بختیاری و برادرش علیقلی خان سردار اسعد بختیاری پذیرفت، راه او را به سوی آینده باز کرد و چنان شد که او با کوشش خستگی ناپذیر و پایداری کم مانندش به عنوان یکی از مبارزترین سرداران آزادی خواه ایرانی در شمار آید. گوشه ای از کنش و منش « بی بی مریم » که در روزنامه خاطراتش به قلم ساده و روان خودش ثبت شده است و دربرگیرنده خاطرات دوران کودکی تا جوانی اوست، دریچه ای برای شناخت بهتر او به روی ما می گشاید.
سردار مریم و مطالبه حقوق زنان:
بی بی مریم که در یک جامعه مردسالار به دنیا آمده و در سنین نوجوانی برخلاف خواست خود مجبور به ازدواج شده و از حق ارث نیز محروم شده بود، عمق مشکلات و مسائل زن ایرانی را درک می کند پس به سهم خود سکوت تاریخی زن ایرانی را می شکند و به اعتراض نسبت به این نابرابری ها و پایمال شدن حقوق زنان می پردازد و خواستار زدودن سنت های رایج مردسالارانه در جامعه ایرانی همچون سنت ناف بُری و ازدواج اجباری، نابرابری حق ارث، نداشتن حق طلاق، نابرخورداری از حق آموزش می شود. سردار مریم ریشه بسیاری از این نابرابری ها را آگاهی نداشتن زنان از حقوق اولیه خود می داند و می نویسد:
“ تمام بدبختی های ما از خودمان می باشد زیرا که نه علم داریم و نه حقوق خود را می دانیم، اگر ما هم بدانستیم که برای چه خلقت شدیم البته در اطراف حقوق خود جان فشانی ها می کردیم. ما حالا فکر می کنیم فقط برای رفع شهوت مردها خلق شده ایم یا برای اسارت و کنیزی خلق شده ایم. ما می توانستیم برای حقوق انسانی خود به تمام ملل عالم تظلم بکنیم و حقوق خود را برقرار بکنیم زیرا که امروز قرن بیستم می باشد و [ به ] اصطلاح فرنگی ها عصر طلایی. امروز زن های اروپایی در تمام اداره جات دولتی و ملتی مقام بزرگی را دارا می باشند، کرسی وکالت را اشغال نموده اند اما ما زن های ایرانی ابدا از عالم انسانیت خارجیم”
سردار مریم از آرزوهای برباد رفته خود و بسیاری از زنان ایرانی و به ویژه زن بختیاری برای "برکندن سنت های پوسیده از بیخ و بن " سخن می گوید و می نویسد:
“ ای بسی آرزو که خاک شده، چه قدر آرزو داشتم که در بختیاری کارهای نیک بکنم خصوصا برای زن های بدبخت “
سردار مریم، نقش زن در جامعه را بسیار محدودتر از جایگاه واقعی او می داند و خواستار است که زنان از نقش و جایگاه واقعی خود در جامعه آگاهی یابند و آن را به دست آورند. او در این مورد می نویسد:
“در ایران زن های بدبخت یا باید بزک بکنند، شبانه روز در فکر لباس و پودر و سرخاب باشند یا خیاطی و ریسمان تابیدن، کار بزرگ آن ها همین است. افسوس که وجود چندین [ میلیون ] زن در خاک ایران از عدم علم برای هیچ کس اهمیتی ندارد، کاری که به آن ها می دهند، ترشی، خیار، بادمجان انداختن می باشد. می گویند زن باید خودش را مثل بادمجان کند و میان کوچه راه برود و خدا می داند وقتی که چاقچور و چادر می کند و در کوچه راه می روند و آن روبنده را می زند به یمن بادمجان بزرگ که راه بروند .”
او ادامه می دهد:
“مغازه ای در خیابان لاله زار دیدم، درون یک مغازه چارقد فروشی خیلی اشیاء طلا و جواهر زیر آیینه گذاشته است. به صاحب مغازه گفتم: اینها مال فروش است؟ جواب داد: خیر خانم اینها را خانم ها گرو چارقد تور گذاشته اند. دنیایی افسوس خوردم به بدبختی ملت بیچاره ایران که این قدر بی علم و بدبخت می باشد. آنچه پول در مملکت بود عوض همین چیزها و امثال همین چیزها به خارجه رفت. حالا جواهری که دارند باید عوض پارچه تور بدهند”
سردار مریم و ایستادگی در برابر استبداد:
سردار مریم که از نزدیک شاهد فقر روز افزون مردم و ولخرجی های حاکمان بی تدبیر است، آرزو می کند که ای کاش مالیاتی که مردم می پردازند و سرمایه های طبیعی که در کشور وجود دارد توسط شخصی لایق و منتخب مردم صرف آبادانی ایران می شد. او این پرسش اساسی را مطرح می کند که آیا ملت یک نفر را به عنوان حاکم انتخاب می کنند تا برایشان بهداری و مدرسه و راه آهن بسازد و کمبود های کشور را جبران کند یا پول مملکت را خرج عیش و عشرت خود و خانم هایش نماید؟
سردار مریم با روش موجود به ستیز برمی خیزد و در ادامه می نویسد:
“ بدبختانه بعضی از ملت های دنیا عموما و ملت ایران خصوصا، سلطان را آیت خدا می دانند... فکر بکنید ببینید چه خاموش و تاریکیم، چند میلیون آدم جمع می شوند از دست رنج سالیانه و هزار جور بدبختی و عذاب دنیایی کرورها پول جمع می کنند و به دست یک نفر می دهند، برای این که آن یک نفر قبول زحمت کند اداره تمام زندگی آن ها را بنماید، پس اگر فکر داشته باشیم آن آدم نوکر ملت می باشد نه خدای ملت؛... پس در این صورت هر وقت این مستخدم برای ملت خوب کارکرد او را باید دعا کرد و برقرار داشت، اگر بد کار کرد باید معزول نمود و حسابش را رسید، پدرش را سوخت، نه این که ستایشش نمود”
او سکوت در برابر ظلم و ظالم را می شکند و خواستار از میان برداشتن ستم و سرکوب مردم بی پناه از سوی مستبدان می شود:
“هنوز سرتاسر این خاک به حدی ظلم حکم فرماست که ظالم می تواند ضعیف را بکشد، مال او را ببرد، ناموس او را ببرد. هنوز با این که قرن بیستم می باشد چوب و فلک هست، داغ هست. من بیچاره که یک نفر زن می باشم با چشم خونبار و قلب افسرده این چیزها را می بینم و خون دل می خورم و آرزو داشتم که قدرتی پیدا کنم و رفع تمام این ظلم ها بنمایم و ریشه پوسیده استبداد وحشیانه را از این ولایت قطع کنم”
سردار مریم و مبارزه در راه دستیابی به مشروطه:
بی بی مریم که دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود را در دشوارترین شرایط زندگی ایلی سپری کرده بود به خوبی توانسته بود مهارت های رزمی همچون تیراندازی و سوارکاری را بیاموزد و در مبارزات آزادی خواهانه خود به کار بگیرد.
سردار مریم مبارزات هم میهنان آزادی خواه خود را در راه دستبابی به مشروطه می ستاید و درباره مبارزان مشروطه خواه آذربایجانی می نویسد:
“آذربایجانی های غیور و رشید که همه وقت برای وطن پرستی و کارهای برجسته پیش قدم بودند، علم آزادی را به سرداری ستارخان و باقرخان معروف بلند نمودند “
بی مریم هنگامی که سردار اسعد برادرش و همه جوانان برومند بختیاری در راه رفتن به تهران هستند، عزم راسخ آنها را می ستاید و با سخنانی دلگرم کننده روی به آنها می گوید:
“حالا که تصمیم دارید در این کار متعهد و مردانه باشید، اگر تمام مردهای رشید بختیاری شهید شدند، تمام زن های بختیاری را جمع نموده، کفن به گردن، تفنگ به دست برای شکست دادن دشمن رو به طرف اردوی استبداد حرکت می کنیم... امیدوارم ... که ریشه استبداد پوسیده را به عقل سرشار و فکر عمیق خودتان و به زور شمشیر آتش بار جوان های رشید ایرانی از بیخ و بن بکنید”
اما سردار مریم که در آن شرایط تاریخی نسبت به وضعیت حساس کشور خود احساس مسئولیت می کند، دست روی دست گذاشتن و انتظار کشیدن را جایز نمی داند، پس به گواهی « تاریخ بختیاری »، پیش از ورود سردار اسعد به تهران، مخفیانه به همراه گروهی تفنگدار بختیاری به تهران می رود و در پشت بام خانه ای مشرف به میدان بهارستان، سنگربندی می کند و در هنگام نبرد بختیاری ها با عوامل استبداد به یاریشان می شتابد.
سردار مریم و نبرد با استعمارگران و اشغالگران:
سردار مریم که در سال 1288 خورشیدی در نبرد آزاد سازی اصفهان به همراه خواهرش « بی بی لیلی » فرماندهی یک ستون سواره نظام بختیاری را بر عهده داشت، در گیرو دار جنگ جهانی اول ( امردادماه 1293 تا آبان ماه 1297 خورشیدی )، نیز که ایران از هر سو مورد تجاوز نیروهای انگلیس و روس قرار داشت، با نیروهایش به نبرد با استعمارگران پرداخت.
در سال 1295 خورشییدی که « ویلهم واسموس » افسر آلمانی با سربازانش در کنار عشایر جنوب ایران علیه انگلیسی ها مبارزه می کرد، سردار مریم بهترین نیروهای خود را برای همراهی با او و دلیران تنگستان و مبارزه با اشغالگران انگلیسی به تنگستان روانه کرد.
در سال 1297 خورشیدی در هنگامه ای که نیروهای اشغال گر روسیه و انگلیس در نزدیکی اصفهان به تعقیب یک گروه لژیون ارتش آلمان و تعدادی از نمایندگان سیاسی آلمان پرداختند، سردار مریم که می خواست با پشتیبانی متحدین و به ویژه آلمانی ها به مبارزه با استعمارگران روسی و انگلیسی بپردازد، با نیروهای زیر فرماندهی خود در منطقه تیران و کرون در برابر نیروهای مشترک انگلیس و روس ایستادند و پس از جنگ سختی ، آنها را به عقب نشینی وادار نمودند و لژیون آلمانی را نجات داده و با خود به پایگاهشان در « سورشجان » درمنطقه بختیاری برده و پناه دادند و پس از مدتی از راه خاک عثمانی، آنان را از ایران بیرون بردند.
خبر نجات لژیون آلمانی به کمک سردار مریم بختیاری، امپراتور آلمان « ویلهم دوم » را برآن داشت که به پاس این شجاعت، بالاترین نشان امپراتوری آلمان یعنی « صلیب آهنین» را همراه با یک حکم و تصویر میناکاری و الماس نشان برای سردار مریم بفرستد.
پایگاه سردار مریم، پناهگاه آزادی خواهان:
خانه سردار مریم همیشه پناهگاه آزادی خواهان بود. در دوران جنگ جهانی اول نیز که ملیون ایران به مخالفت با اشغالگران روس و انگلیس پرداختند و از سیاست های آلمان و عثمانی حمایت می کردند با تضعیف دولت عثمانی و تسلط انگلیسی ها بر بغداد، گروهی از فعالان سیاسی و فرهنگی همچون علی اکبر دهخدا، ملک شعرا بهار، وحید دستگردی و... به خانه سردار مریم پناه بردند.
دکتر محمد مصدق هم یکی دیگر از آزادی خواهان نامی بود که پس از گریز از دست عوامل استبداد، مدتی به بختیاری رفت. دکتر مصدق هنگامی که درسوم اسفند ماه سال 1299خورشیدی زیر فشار انگلیسی ها توسط سید ضیاء از حکومت فارس عزل شد، از اصفهان به بختیاری رفت و میهمان سردار مریم شد. از این روی دکتر مصدق تا پایان عمر همواره از سردار مریم و قوم بختیاری به نیکی یاد می کرد.
آزادی ایران و ایرانیان، یگانه آروی سردار مریم:
سردار مریم بختیاری، سرانجام در سال 1316 خورشیدی، در اصفهان زندگی را بدرود گفت و پیکرش در آرامگاه تخت فولاد اصفهان در تکیه میرفندرسکی به خاک سپرده شد و خانه او را که در اصفهان در چهارراه قصر ابتدای خیابان شیخ بهایی واقع بود بنا به وصیت خودش به اداره فرهنگ هدیه دادند که در محل آن مدرسه رودابه ساخته شد.
اما یگانه آرزوی راستین سردار مریم بختیاری از دوران جوانی تا آخرین لحظات عمر ، همان آرزویی بود که روزی با نگاه به آینده در روزنامه خاطراتش به صورت سوالی سخت و سنگین با نسل پس از خود در میان نهاده بود. او در آن سال ها، شاید از ما که امروز این خطوط را می خوانیم ، پرسیده بود:
“ای کسانی که روزنامه مرا مطالعه می نمایید، اگر در عصر شما " ایران" وطن عزیز مرا و خودتان [ را ] دیدید به دانش و علم نورانی و مشعشع شده و قدم در راه و خاک آزادی گذاشتید یا در سایه علم و تمدن زندگانی نمودید از من بیچاره که یگانه آرزویم تمدن ایران است، یادی بنمایید. آیا ساعتی که من در قعر گور خوابیده ام شما ایرانی های بدبخت، آزادید؟ با کمال سرفرازی قدم های شمرده شمرده می زنید؟ “
مقام زن در ايران باستان
در ايران باستان هميشه مقام زن و مرد برابر و در كنار هم ذكرشده است، حتي گروهي از ايزدان مانند آناهيتا زن هستندو در ميان امشاسپندان ، امرداد و خرداد و سپندارمذ ، كه صفات اهورامزدا است زن ميباشند.
وآنچه در اوستا آمده است همه نشانه اي از همسنگي زن و مرد است، در فروردين يشت چنين آورده شده : اينك فروهر همه مردان و زنان پاك را مي ستائيم آنان كه روان هايشان در خور ستايش و فروهر هايشان شايسته است اينك فروهر همه مردان و زنان پاكدين را مي ستائيم.
در زمان شاهنشاهي هخامنشيان ، براساس لوح هاي گلي تخت جمشيد زنان هم دوش مردان در ساختن كاخ هاي شاهان هخامنشي دست داشتند و دستمزد برابر
دريافت مي نمودند، پيشه بيشتر زنان در دوره هخامنشيان صيقل دادن نهائي سنگ نگاره ها و همچنين دوخت و دوز و خياطي بوده است. بنابراين در شاهنشاهي بزرگ هخامنشي با برابري و تساوي خقوق زنان با مردان سر و كار داريم.
بايد خاطرنشان كرد كه زنان در زمان بارداري و با بدنيا آوردن كودكي براي مدتي از كار معاف ميشدند ، اما از حداقل خقوق براي گذران زندگي برخوردار مي گشتند و علاوه بر آن اضافه خقوقي بصورت مواد مصرفي ضروري زندگي دريافت مي نمودند، همچنين در گل نوشته هاي تخت جمشيد شاهد آن هستيم كه در كارگاههاي خياطي ، زنان بعنوان سرپرست و مدير بودند و گاه مردان زيردست زنان قرار مي گرفتند.
اما زنان خاندان شاهي از موقعيت ديگري برخوردار بودند ، آنان مي توانستند به املاك بزرگ سركشي كنند و كارگاه هاي عظيم را با همه كاركنانش اداره و مديريت مي كردند و درآمدهاي بسيار زياد داشتند ، اما بايد خاطرنشان كرد كه حسابرسي و ديوان سالاري هخامنشي حتي براي ملكه هم استثنا قائل نمي شد و محاسبه درآمد و مخارج از وي مطالبه مي كرد.
در يكي از گل نوشته ها ( لوح هاي گلي ) رئيس تشريفات دربار داريوش بزرگ دستور تحويل 100 گوسفند را به ملكه صادر مي كند تا درجشن بزرگ تخت جمشيد كه 2000 مهمان دعوت شده بودند ، بكار روند.
يک بانو حکمران ري و مناطق مرکزي ايران شد
در نخستين هفته از ماه ژوئن سال 988 ميلادي (دوران فردوسي) يك بانوي با تدبير رئيس ايالت ري و ساير مناطق مركزي ايران از جمله اراك شد. بانو ملك خاتون (سيده ملك خاتون) پس از درگذشت شوهرش علي ديلمي ملقب به فخرالدوله، با صلاحديد افسران لشكر و بزرگان ايالت به اين سمت دست يافته بود. سمت اين بانو به تاييد پسر عموي شوهرش شرف الدوله ديلمي حكمران بغداد نيز رسيد. در آن زمان، جز خراسان و سيستان بقيه نقاط ايران به دست ديلميان اداره مي شد. حكومتهاي سيستان بزرگتر و خراسان بزرگتر نيز در دست دو دودمان ايراني ديگر بود. |