مسعود غزنوي

در دوره بالنسبه كوتاه اعتلاي اين سلسله كه در واقع شامل فرمانروايي محمود بن سبكتكين ملقب به يمين الدوله (‌ ربيع الاول 388 تا 421 ه.ق.)‌ و مسعود بن محمود ملقب به شهاب الدوله ( 421 تا 432 ه.ق.)‌ مي شد ، غير از افغانستان كنوني ، قلمرو آنان در ايران شامل خراسان ، سيستان ، گرگان ،‌ قومس و حتي ري و نواحي مجاور تا حدود اصفهان و در خارج از ايران و افغانستان كنوني ، شامل خوارزم (‌ خيوه ، تركمنستان ) ، چغانيان ( در بخش علياي جيحون )‌ جوزجانان، مرو ، بلخ ، مروالرود و هرات ، و همچنين دره سند و قسمتي از نواحي شرق و شمال شرقي هند ( پنجاب و مولتان ) مي شد.
با آنكه تمام آنچه در طول زمان ، طي غزوات مكرر محمود و كروفرهاي متوالي پسرش مسعود و پدر محمود، سبكتكين ، در سرزمين هند عايد اين فرمانروايان گشت ، اين سرزمين به قلمرو آنان ملحق نشد . ذكر نام تعدادي از نواحي مفتوحه آنان در ماوراء سند ، وسعت حوزه ، فعاليت نظامي و جهادي آنان را قابل ملاحظه نشان مي دهد ، كه از آن جمله لاهور (‌ پنجاب ) ، قنوج (‌جنوب غربي دهلي ) ، ويهند ( ساحل چب سند ) ، ماتوره ( شمال غربي اگره )‌ ، هانسي ( شمال غربي هند ) ، بهاطيه ( سند سفلي )‌، كالنجر ( جنوب غربي الله آباد ) ، گواليار ( جنوب اگره )‌ ، نهرواله (‌گجرات ) ، سومنات ( در گجرات ) ، باري ( ساحل شرقي گنگ ) ، ناردين (‌ در مغرب رود جيلم ) و تانسير ( در شمال دهلي ) را مي توان ياد كرد . از اين ميان لااقل فتح پنجاب يك تختگاه تازه در لاهور به آنان داد كه چندي به خصوص در غلبه غوريان بر غزنه ، آخرين تختگاه فرمانروايي ايشان گشت . در داخل ايران و افغانستان كنوني هم ذكر تعدادي از شهرهاي كه با حوادث دوران فرمانروايي آنان مربوط مي شد ، تصوري از حدود قلمرو ايشان را در مدت اعتلاي آنان به دست مي دهد . از آن جمله است : غزنه ، گرديز ، پروان ، كابل ، بست ، قصدار ، غور، زمين داور ،‌ پوشنگ ، هرات ، گنج رستاق ، بلخ ، ترمذ ، مروالرود ، مرو ، طوس ، نيشابور ، بيهق ، سرخس ، باورد ، نسا ، استوار (‌قوچان )‌، دهستان ، گرگان ، طبرستان ، ري و اصفهان.
چنانكه در تاريخ بيهقي از زبان حره ختلي – خواهر محمود – و از زبان مسعود پسر وي نقل شده است ، پادشاهان اين سلسله از تمام اين گسترهً واقع در داخل و خارج ايران و افغانستان كنوني " غزنه " را اصل بلاد و ديگر نواحي را فرع مي شمردند . سبب اينكه آنان را غزنويان خوانده اند نيز تا حدي از همين روست به هر حال اين مساله ارتباط قلبي آنان را با اين پايتخت ديرين خود نشان مي دهد .

سلطان محمود

سلطان محمود سومین و مقتدر ترین حکمران این دودمان دامنه امپراتوری خود را از غرب تا بخشهای وسیعی از ایران و در شرق تا رود گنگ توسعه داد. محمود تحت نام جهاد هفده مرتبه به هندوستان حمله نمود و در هر مرتبه این دیار را غارت و تاراج نموده به غزنی بر میگشت. محمود یک نابغه نظامی بود ولی از امور دیوانی و دولتداری بویی نمی‌برد ، با یاری وزرای دانشمند و فاضل خود امور دیوان‌داری و جمع آوری مالیات را پیش می‌برد. یکی از این وزرای فاضل و مدبر امیر حسنک پسر میکال معروف به حسنک وزیر بود . محمود شهر غزنی را توسعه داد و آراست و در آن مراکز آموزشی و حوزه‌های علمی دایر نمود. آن‌گاه از همه نام آوران و دانشوران و سخندانان عصر دعوت شد تا در غزنی مقیم شوند . می‌گویند در دربار محمود چهارصد شاعر و عالم جمع شده بودند ، عنصری بلخی ، فرخی سیستانی ، عسجدی مروزی و دانشمند و تاریخ نگار بلند آوازه دوران ابوریحان بیرونی از آن جمله بودند .
محمود را یک مسلمان خشک و متعصب گفته اند ، می‌گویند که در مذهب سنت سخت تعصب داشت ، همچنان با آنهایی‌که اشتیاق به فرهنگ ایران قبل از اسلام داشتند نیز میانه خوبی نداشت . سامانیان که قبل از غزنویان دولت مستقل خود را در بخارا داشتند ، زبان فارسی جایگزین زبان عربی ساختند و از ان به عنوان زبان رسمی استفاده می‌کردند ، اما محمود برای اینکه دل خلیفه بغداد را خوش داشته باشد ، دوباره زبان عربی را در قلمرو خویش زبان دولتی ساخت و به تمام کاتبان و دیوانداران دستور داد تا مراسلات را به زبان عربی بنویسند. سلطان محمود که خود یک ترک و در ضمن یک سنی متعصب بود ، زحمت سی ساله خالق شاهنامه بی بدیل حضرت ابوالقاسم فردوسی را کمترین ارزش نداده بلکه همه ای نامردمی را نیز بر وی روا داشت، پورسینا نیز نسبت بی الطفاتی و کج خلقی محمود خانه و کاشانه را ترک نموده به آل بویه پناه آورد.
سلطان محمود در سال ۴۲۱ هجری قمری (۱۰۳۰ میلادی) در گذشت . پس از وفات محمود ستاره اقبال دودمان غزنوی افول کرد . طی ۱۲۵ سال بعدی مبارزه قدرت در میان فرمانروایان دوازده گانه غزنوی همچنان ادامه داشت . سلسله غزنویان که به تدریج در اثر جنگها رهبران آن از پا در آمده بود سرانجام جای خود را به غوریان داد

قلمرو غزنویان

بنيانگذار دولت غزنویان ناصر الدين سبكتكين بن قرابجكم ، داماد و مملوك البتكين حاجب ، معروف به سپهسالار ،‌بود كه خود او نيز از غلامان ترك سابق سامانيان محسوب مي شد . البته ، بعدها نسب نامه اي ظاهرا" مجعول ، تبار وي را به پيروز پسريزد گرد سوم ساساني رساند . تسخير غزنه (‌ غزنين ، غزني )‌ و استخلاص آن از دست امراي محلي به وسيله او انجام شد . بدين گونه ، اين منطقه اسما" به قلمرو سامانيان الحاق يافت . اما، به دنبال رويدادهايي كه البتكين را از دربار بخارا و ارتباط با سامانيان دور ساخت ، غزنه مركز حكومت مستقل البتكين واقع شد و ارتباط آن با مركز حكومت و ديوان سامانيان قطع گشت . سالها بعد ، وقتي اين تختگاه كوچك تحت فرمانروايي ناصر الدين سبكتكين – داماد البتكين – در آمد، زماني به عنوان يك مركز جهاد اسلامي ، پايگاه " غزوات " سبكتكين و اولاد او در اراضي سند و هند گشت . با اين عنوان ، فرمانروايان غزنه يا لااقل تعدادي از آنان كه در دوره اعتلاي دولت آل ناصر در نشر فتوحات اسلامي در نواحي شرقي آن ولايت توفيق بيشتري به دست آوردند ، در نزد پادشاهان دور و نزديك و همچنين در نزد مسلمانان اين نواحي ، با نظر توقير نگريسته مي شدند و بدين سبب ، بسط و توسعه قلمرو آنان در هر دو جانب شرق و غرب ، امكان و سرعت بيشتر يافت. اين دولت در حاشيه جنوب شرقي قلمرو سامانيان و در نواحي كوهستاني شرق افغانستان كنوني ، در اثر مساعي سبكتكين ، به تدريج به صورت يك حكومت مستقل و موروثي و پايدار درآمد ( حدود سال 367 ه.ق ) . غزنويان قدرت و حيثيت خود را در دوره اعتلاء ، مديون سرعت تعرض در غزوات نظامي و قدرت تحرك فوق العاده ارتش خويش بودند . غنايمي هم كه از اين جنگها عايد سلطان و سردارانش مي شد ، مايه اصلي حيات اين ارتش بودند از اين رو ، به مجرد آنكه اين غزوات متوقف شد، ارتش متزلزل، و دولت دچار انحطاط گشت . البته ، اين غزوات كه سلطان را به عنوان " غازي " مورد تقدير خليفه بغداد مي ساخت ، تقريبا" هرگز در قلمرو خود وي موجب بسط رفاه و آسايش خلق نمي شد .استمرار اين غزوات را كه تنها در عهد سلطان محمود بيش از هفده بار لشكر كشي به ديار هند انجام شد مايه ناخرسندي عامه و ضعف بنيه مالي دولت مي ساخت . از جمله تحميل مالياتهاي سنگين و بي هنگام كه براي تجهيز ارتش در نزد سلطان لازم مي نمود و خالي شدن روستاها به سبب گرد آوردن سپاه كه بالمآل منجر به خرابي مزارع و بروز قحطي ها و گرانيهاي اجتناب ناپذير مي شد . اما خليفه كه اين اقدامات را مي ستود و شاعران دربار كه با تملق و تحسين مبالغه آميز از آنها ياد مي كردند، البته نتايج و تبعات نهايي آنها را كه در هنگام اغتشاش تركمانان سلجوقي در خراسان به تسليم و رضاي بيشتر مردم به ورود اين قواي مهاجم منجر شد ، نمي توانستند پيش بيني كنند. تشكليلات اداري و سازمان ديوان و درگاه غزنويان كه پادشاهان نخستين و وزيران و دبيران آنان غالبا" پرورش يافته نظام دولت سامانيان بودند ، در واقع ادامه سازمانهاي ديوان و درگاه آل سامان در بخارا بود . علاقه به ترويج زبان فارس و تشويق و حمايت شعرا و نويسندگان عصر هم هر چند در عهد محمود و مسعود اول خالي از اغراض سياسي و تبليغاتي نبود ، باز تا حدي ادامه رسم و آيين مشابه در درگاه سامانيان بود . از فتح غزنين به وسيله البتكين (‌344 ه.ق. )‌، كه آغاز پيدايش دولت غزنه بود ، تا خاتمه سلطنت خسرو ملك در لاهور ( 583 ه.ق.)‌، كه دولت غزنويان پايان يافت ، مدت فرمانروايي اين سلسله در ايران و خارج از ايران روي هم رفته نزديك دويست و چهل سال طول كشيد . دوره كوتاه فرمانروايي البتكين و اختلاف او را هم كه در نهايت به فرمانروايي مستقل سبكتكين در غزنه منجر گشت ، با آنكه به آل ناصر ارتباط نداشت ، جزو دوره اي كه در طي آن غزنين به عنوان يك تختگاه مستقل در عرصه تاريخ خراسان و ايران ظاهر شد بايد محسوب كرد.