قانون و قانونمندی در ایران باستان

مانند ساير زندگي هاي اجتماعي انساني مبتني بر ضوابط و اصول تعيين شده اي كه مورد احترام اعضاي قبيله بود اداره مي شد. انسان ها در قبيله يا در جوامع كوچكتري كه پيش از زندگي قبيله اي در تاريخ زندگي اجتماعي انسان ها شكل گرفته بودند، مبتني بر قانون و با تكيه بر اصولي كه نظم عمومي را ايجاد كردند ادامه حيات مي دادند.

هر چند قوانين موجود در اين جوامع اغلب به صورتي شكل مي گرفت كه تنها بر آورنده نيازهاي قومي و قبيله اي افراد بوده و تامين منابع عمومي يا رعايت حقوق ساير قبيله ها را در بر نمي گرفت اما روند حل اختلاف در بسياري از نظام هاي بدوي و اجتماعي وجود داشته است.
در جوامع كوچك تر همانگونه كه گاهي قانونگذاري با مشاركت مستقيم فرد فرد اعضاي يك دهكده يا قبيله به تصويب مي رسيد، شكايت ها و اعتراض افراد نسبت به شرايط و امكانات نامطلوب زندگي نيز مطرح شده و در حضور تمام ساكنان يك دهكده به اين مشكلات رسيدگي مي شد. هر چند در برخي موارد زعيم يا رييس دهكده به صورت خصوصي مشكلات افراد قبيله را بررسي مي كرد اما در هر صورت هر دهكده يا قبيله به مثابه يك نظام سياسي خود مختار داراي نظام قضايي مستقل بود كه همين امر موجب وقوع جنگ هاي قبيله اي و منطقه اي مي شد كه اغلب در جريان زندگي چندين نسل ادامه مي يافت.
تاريخ دادرسي را اما در تمدن شش هزار ساله ايراني مي توان در دوره هاي متفاوتي بررسي كرد. نگاهي گذرا به روند پژوهش هاي صورت گرفته در تحولات زندگي مدني و اجتماعي انسان ها در دوره هاي مختلف تاريخ ايران نشان دهنده سابقه تاريخي قابل توجه نظام قضايي كشور است. به گونه اي كه نظام قضايي ايران نيز همپاي ساير تحولات اجتماعي و سياسي رشد يافته و در جريان اين تحول قواعد و اصول ديگري به آن اضافه شده است.
«سيد حسن امين» پژوهشگر و صاحبنظر در حوزه تاريخ در اين باره معتقد است كه نظام قضايي ايران بر اثر تاسيس دولت هاي پادشاهي جديد در تاريخ ايران همانند هخامنشي، ساساني و صفوي ها، حمله نظامي بيگانگان مانند حمله هاي اسكندر، عرب و مغول و انقلاب هاي خودجوش مردم ايران مانند انقلاب مشروطيت و انقلاب اسلامي به شدت دگرگون و بارها اصلاح شده است. به اعتقاد اين محقق هر چند در گذشته هاي دور، تغييرات بنيادين نهاد دادرسي در ايران نتيجه مستقيم تسلط بيگانگان به ويژه تازيان و مغول ها بود اما در قرن هاي اخير روند تغيير اين تحولات تحت تاثير مشاركت سياسي مردم و تاسيس نظام عادلانه مبتني بر خواسته هاي اهالي كشور بوده است.

ادامه نوشته

ارزش ایران از چشم‌انداز فرهنگ اروپا

پروفسور محمود کورس
تاریخ ایران چیزی بیش از تاخت‌ها و پدافند در برابر یونانیان و رومی‌ها و پس از آنها تازیان، ترکان و مغول‌هاست. اگر به رویدادهای گذشته وانگریم، با پایه‌گیری فرهنگ‌هایی کهن که بنیاد فرهنگ امروزی اروپا و از آن پس همۀ جهان شاروند (متمدن) گشته روبرو می‌شویم.

پیوند فرهنگ‌های خاور نزدیک و اروپا به بهترین گونه‌اش در واژۀ «اروآسیا» پدیدار می‌شود که بسیاری از ایران‌شناسان به کارش برده‌اند. بی‌گمان این واژه، ویژۀ قلمرو ایران نیست، بلکه دولت‌هایی را که پیش از کوچ آریاییان در آسیای نزدیک پدید آمده بودند، برای نمونه سومر، ایلام، بابل، آسور و مصر را هم در بر می‌گیرد. اگر نگاهی به نقشۀ گیتاشناسی جهان کهن بیندازیم، به روشنی می‌بینیم که در روزگار پیش و پس از میلاد مسیح، هر آنچه روی داده با کم و بیش هر چه روی داده، در برخوردگاه یونان، ایران، امپراتوری روم و مصر مرکزیت می‌یابد. شِدِر بر آن است که «اگر مفهوم تاریخ جهان درونه‌ای هم داشته باشد، چیزی جز تاریخ اروآسیا نیست (با نفوذ کشورهای شمال آفریقا بر دریای میانه).
سخن بنیادین دیگر، ریشۀ پیوند بسیار ژرف مردم ایران بزرگ با مردمان اروپاست: خویشاوندی زبانی‌شان. باید پژوهش‌های دانشمندان زبان‌شناس را سپاس بگوییم که از پی کوشش‌هایشان می‌توان به سرچشمۀ یگانۀ هندوژرمن یا هندواروپایی‌ها که ایرانیان باستان هم در شمارشان‌اند، به روشنی پی برد. البته زبانزد «هندوژرمنی» به این معنا نیست که گویا هندی‌ها و ژرمن‌ها در این زمینه نقش ویژه‌ای بازی کرده‌اند، بلکه این واژه تنها گسترده‌ترین مرزهای پهنۀ اشتراک زبانی، از یک سو در هند در جنوبی‌ترین بخش، و از دیگرسوی پهنۀ زبانی ژرمن‌ها در شمال باختری اروپا، و در میانشان با چند استثنا همۀ سرزمین‌های دیگر اروپا با شمارش پهنۀ خاوری اسلاونشین، نیز ایران در آسیا را روشن می‌سازد. زبان مشترک این مردمان، ریشه‌های هندوژرمن یا زبانی همگانی است که بر جای مانده اما به دستاویز پژوهش‌های دانشمندان زبان‌شناس در همۀ جستارهای بنیادین خود، بازسازی می‌پذیرد. همچنین فرهنگ و دین هندوژرمن‌های آغازین، خود جستار پژوهش‌های نازک‌سنجانه و دامنه‌داری است. آنها را می‌توان از راه یافته‌های باستان‌شناسی و یادمان‌های ادبی و نیز از رهگذر همسنجی زبان‌های هندوژرمن تا اندازه‌ای باز ساخت

ادامه نوشته

ایران خاستگاه سفال 10 هزار ساله

طبق مطالعات انجام شده آغاز كشاورزي و يكجانشینی در ايران به هزاره هاي ششم و هفتم پیش ازميلاد برمي گردد.تحقيقات باستان شناسي قديمي ترين ظروف گلي حرارت ديده را به هشت هزار سال پ.م نسبت مي دهد. اين سفال ده هزار ساله را كه نمونه آن در غاري واقع در مازندران نزديك بهشهر به دست آمده است، مي توان قديمي ترين نمونه سفال دست ساز ابتدايي در ايران دانست.

 

اين سفال ضخيم، كم پخت، شكننده، خشن، بدون طرح ونقش و قهوه اي رنگ است و در آن مقدار زيادي علف خرد شده وکاه به عنوان ماده چسباننده به كار رفته است. اين نوع ظروف سفالي جانشين ظروف سنگي صيقل يافته و نيز ساخته شده از چوب و پوست گرديد. همچنين در كاوشهاي حاشيه كوير در تپه سنگ چخماق شاهرود و در مراحل بعدي در لايه هاي عميق تپه سيلك كاشان، تپه سراب نزديك كرمانشاه، تپه گيان نهاوند و تپه حاجي فيروز در آذربايجان غربي نيز سفال دوران غار ديده شده است كه غارنشينان در مراحل اوليه ی استقرار در دهكده هاي اوليه آنها را به اين مكان ها آورده اند

ادامه نوشته

درختکاری در ایران باستان

در تاریخ آمده است که ایرانیان از آغاز  به درختکاری علاقه مند بوده اند و در ایران بوستان ها وباغ های آبادان بسیاری بوده است. ریشه این کار را می بایست در فرهنگ وحیانی ایرانیان جست.چنان که بسیاری از مفسران بر این عقیده اند کورش بزرگ که عالم از شرق و غرب تحت حکومت وی بوده است.

 

او بود که مردمان لخت و عور یاجوج و ماجوج را در شمال دریای کاسپین سرکوب کرد و آنان را به تمدن و آدمیت بازگرداند و او بود که به دستور  و فرمان الهی مردمان شرق و غرب را به آیین توحید فراخواند و همو بود که یهودیان را اسارت رهایی بخشید و  به هر کشوری در آمد آنان را به هدایت دعوت کرد و با آن که می توانست و خداوند چنان که در آیات بسیاری در تورات آورده است او را مجاز شمرده بود تا هر گونه خواست عمل کند ولی وی با این حکم کلی خداوند مردمان را به خاطر دین نکشت و تنها به دین دعوت کرد. او کسی است که دین را به دعوت در جهان پراکنده کرد و مردمانی که تحت حکومت وی در آمدند مجاز بودند که بر آیین خویش باشند ولی به آیین توحیدی که وی آن را تبلیغ می کرد گوش دهند

ادامه نوشته

رنگ های درفش ایران

درفش ایران، به رنگ‌های سبز، سپید، و سرخ، درمیان این سه رنگ بسته به نوع حکومت‌هایی که بر ایران فرمان‌روایی کرده‌اند گاه شیر و خورشید - که قدمت بیشتری دارد - و گاه سپید (بدون نشان) قرار گرفته‌است، هم اکنون و بعد از انقلاب ۱۳۵۷ نشانی که بیان‌گر «الله» و شعار «لا اله الا الله» است به رنگ سرخ در میان درفش و روی رنگ سپید جای گرفته‌است، همچنین ۲۲ «الله‌اکبر» به رنگ سپید و به نشانه پیروزی انقلاب در روز ۲۲ بهمن، در حاشیه پایین رنگ سبز و حاشیه بالای رنگ سرخ قرار گرفته‌است.

معنای رنگ‌های درفش

سبز - نشانه خرمی و دوستی
سپید - صلح و دوستی (بر گرفته از نشانه زرتشتیان)
سرخ - نشان خون از دست رفتگان در راه ایران (شهیدان)

این سه رنگ از دیر باز در نمادهای ایرانی بکار می‌رفته‌اند

پیشینه دورآواز در ایران

فعاليت دورآواز (رادیو) در ايران با افتتاح نخستين فرستنده‌هاي بي‌سيم در تهران آغاز شد نخستين فرستنده بي‌سيم موج بلند تهران با قدرت 20 كيلووات و طول دكل 120 متر ، در ساعت 3 بعدازظهر روز ششم ارديبهشت ماه سال 1305 شروع به كار كرد . يك سال پيش از تأسيس اين فرستنده ، « مدرسه بيسيم قشون كل » در وزارت جنگ ، براي تعليم نيروي انساني مورد نياز و تجهيز ايستگاه گشوده شده بود .

با گسترش فعاليت‌ها و فراهم آمدن مقدمات ايجاد فرستنده‌هاي موج كوتاه ، گروهي از كاركنان اين ايستگاه بي‌سيم نيز براي آموزش‌هاي تخصصي به فرانسه رفتند و از نزديك با قدرت و ويژگي‌هاي راديو آشنا شدند . وجود اين زمينه‌ها و نيز راديوهايي كه از كشورهاي ديگر برنامه‌هايي به زبان فارسي پخش مي‌كردند باعث شد انديشه‌ي ايجاد راديو در ايران به تدريح قوت گيرد. به دنبال تصويب اساسنامه‌ي سازمان پرورش افكار در پانزدهم دي ماه 1317 شمسي ، كميسيون‌ راديو در بهمن ماه 1317 ساخت دو دستگاه فرستنده موج كوتاه به قدرت 2 و 20 كيلو وات را به كمپاني «استاندارد » انگلستان واگذار كرد . همزمان با سفارش خريد دو دستگاه فرستنده موج كوتاه ، وزارت پست و تلگراف دستور داد تا ساختمان مخصوصي براي استوديوي راديو تهران كه ضمناًٌ مركز مخابرات تلگرافي و تلفني بي‌سيم نيز باشد در مركز پايتخت ساخته شود

ادامه نوشته

گذر ارتش ایران از سد آبی


ادامه نوشته

پیشینه پول در ایران

انسان‌های اوليه که دسته جمعی می‌زيستند، نيازی به تعويض کالا نداشتند. بعد از به وجود آمدن طوايف و قبايل مبادله‌ی کالا به کالا رواج يافت. مبادله‌ی کالا به دلايلی با مشکلاتی همراه بود.برای رفع مشکلات ابتدا از فلز برای مبادله استفاده کردند و پس از مدتی به فلزات گران‌بها و سبک وزن، از جمله طلا، نقره و مس رو آورند.

در بيشتر کشورهای شرقی و آسيايی، فلزی که در مبادله‌ی کالا از آن استفاده می‌شد، حلقه‌ای شکل بود. و در سه هزار سال پيش از ميلاد از آن استفاده می‌کردند که می‌توان آن را قديم‌ترين وسيله‌ی مبادله، پيش از اختراع سکه، دانست. در کاوش‌های شوش حلقه‌هايی از ويرانه‌های معابد، از دوهزار سال قبل از ميلاد، به دست آمده است. استفاده از فلزات سبک وزن و کم حجم و گران‌بها، که معاملات را سهل و ممکن می‌ساخت، مورد قبول عامه قرار گرفت. بدين ترتيب مرحله‌ی پيدايش پول آغاز شد.

ادامه نوشته

پیشینه دریانوردی در دریای پارس

پیشینه‌ دریانوردی در خلیج فارس به گذشته‌های بسیار دور، دست‌کم دو هزار سال پیش از میلاد، می رسد. مردمان تمدن‌های سومر، آکاد، عیلام، همواره بین میان‌رودان(بین‌النهرین) و موهنجودارو در دره‌ سند، از این راه دریایی در رفت و آمد بودند. کاوش‌ها و پژوهش‌های چند دهه‌ کنونی نشان داده است که فینیقی‌ها، مردمانی آریایی‌نژاد که در سرزمین‌های ساحلی دریای مدیترانه (لبنان، بخش‌هایی از سوریه و فلسطین) زندگی می کردند، نخست در جزیره‌ها و سرزمین‌های پیرامون خلیج فارس زندگی و دریانوردی می کردند. پس از روی کار آمدن هخامنشیان در ایران، داریوش اول برای کشف سرزمین‌های تازه از دریانوردان برجسته‌ ایرانی، فینیقی و ساتراب‌های یونانی‌نشین امپراتوری پارس خواست که برای شناخت بیشتر آسیا و دیگر سرزمین‌ها به دریانوردی بپردازند. به نظر می‌رسد در زمان همین پادشاه بود که شناخت ایرانیان از خلیج فارس بیش‌تر شد.

با این همه، کهن‌ترین سند پیرامون دریانوردی در خلیج فارس به سده چهارم پیش از میلاد باز می‌گردد . در آن زمان، دریانوردی به نام نیارخوس به فرمان اسکندر مقدونی برای کاوش در سرزمین‌های نه چندان شناخته به سفر دریایی پرداخت. او سفر خود را در یازدهمین سال فرمان‌روایی اسکندر آغاز کرد و از مصب رود سند به دهانه‌ی تنگ هرمز و از آن‌جا به آب‌های خلیج فارس رفت و سرانجام در ساحل رود کارون لنگر انداخت. او در این سفر از راهنمایی چند دریانورد ایرانی، از جمله بگیوس پسر فرناکه، هیدارس بلوچ و مازان قشمی بهره‌مند بود و ماجرای سفر دریایی 146 روزه‌ی خود را در سفرنامه‌ای نوشت که اصل آن از بین رفته، اما چکیده‌ای از آن در کتاب یکی از تاریخ‌نگاران سده‌ی نخست پیش از میلاد به عنوان لشکرکشی اسکندر، برجای مانده است. او هنگام دریانوردی در خلیج فارس با فانوس‌های دریایی بزرگی رو‌به‌رو شده بودکه تا آن زمان مانند آن را ندیده بود و در سفرنامه‌ی خود از آن‌ها به عنوان یکی از شگفتی‌های سفرش یاد کرده است.

ادامه نوشته

اهمیت دریای پارس برای کریمخان زند

براي كريم خان « خليج فارس » در اولويت قرار داشت

24 دسامبر سال 1765 ميلادي كريم خان زند رئيس وقت كشور ايران در دفتر كار خود در شيراز (موزه پارس امروز) به منشي اش گفت كه نامه اي به «شاه عالم» امپراتور هند بنويسد و اين اقدام او را كه به انگليسي ها امتياز و اختيار داده است تقبيح و محكوم كند.
بنويسد كه اجازه داد و ستد در بندر؛ بله، ولي امتياز و اختيار؛ نه.
كريمخان به منشي اش تاكيد كرده بود كه نامه همان روز بايد به مهر و امضاي او برسد و ارسال شود. در آن روز كريم خان خشمگين به نظر مي آمد، كه در او اين حالت به ندرت ديده مي شد.
«شاه عالم» امپراتور وقت هند به كمپاني هند شرقي انگلستان در منطقه بنگال اختيارات ديواني (اداري ــ حكومتي) و امتياز كشت خشخاش و توليد ترياك و حقوق ديگر داده بود. كريم خان كه نظر به گسترش بازرگاني خارجي داشت دو سال پيش از آن (سال 1763 ) به بازرگانان انگلبسي اجازه داده بود كه در بوشهر - به كار داد و ستد مال التجاره بپردازند.
كريم خان كه از سال 1749 تا 1779 بدون اين كه اجازه دهد عنوان شاه بر او بگذارند بر ايران حكومت كرد براي خليج فارس و جزاير آن و امور مربوط، اولويت قائل بود. وي اخراج هلندي ها به سركردگي «كتيپ هاوزن» از خارك، به زنجير كشيدن شيخ سلمان بني كعب، تصرف بصره در سالهاي 1773 و 1775 و ... را در همين راستا انجام داد.
كريم خان با اين كه قول امضاي يك پيمان امنيت مشترك با روسيه را به اين دولت داده بود، از تنظيم پيمان شانه خالي كرد، زيرا مي ترسيد كه پس از مرگ او، روسها از مفاد پيمان سوء استفاده كنند.
كريم خان كه يكي از ژنرال هاي نادرشاه و يك پارس اصيل از طايفه زند قبيله «لر ــ بختياري» بود در پي قتل نادر در توطئه دهم ژوئن سال 1747 در فتح آباد قوچان، با يك رشته جنگ با ژنرالهايي كه قصد تجزيه وطن را داشتند و جانفشاني هاي ديگر مانع اين عمل شد و يكپارچگي ايران را حفظ كرد و سپس دست به آباداني فراوان زد. وي هيچيك از مغلوبان را مجازات نكرد و دشمناني را كه درجنگ مقتول مي شدند با تشريفات رسمي و عزاداري كامل به خاك مي سپرد.

پیشینه دانشگاه و مدرسه در ایران

از دوره باستان آموزشهایی درایران وجود داشته واتفاقا" این آموزشها تنها دارای جنبه نظری نبودند، بلکه درکنارآموزشهای نظری، آموزشهای عملی مثل درختکاری وکشاورزی نیز دایر بود. آموزشهای عملی به سبب آموزه های زرتشت پیامبر و دعوت او به درختکاری وآبادی درچشم ودل ایرانیان با اهمیت تلقی می شده است.در دوره هخامنشی، مدارس خاصی برای تربیت نخبگان وهمچنین مدارس عمومی وجود داشت. در عصر داریوش هخامنشی، مدرسه ای به طب اختصاص داشت ( سائین بصر ) ومدارس عالی دیگری در ری، آذربایجان وبلخ بود. در دوره ساسانی، همچنین مدارسی وجود داشت مثل دیوار دشیر به ریاست مانای ایرانی اهل شیراز که درعین حال هم مرکز آموزشی وهم پژوهشی بود.

این تجربه های آموزشی در « جندی شاپور» به حد کمال وشکوفایی خود درآن دوره رسید. این مرکز بزرگ آموزشی در زمان اردشیر بابکان وپسرش شاپور تاسیس شده ودر دوره انوشیروان به برکت وجود وزیردانشمندش، بزرگمهر، گسترش یافته است. جندی شاپوردرقرن ششم میلادی، در شهری به همین نام (واقع در شرق شوش، جنوب شرقی دزفول وشمال غربی شوشتر) برقراربود و برسردرش این عبارت به چشم می خورد: دانش و فضیلت، مافوق بازو و شمشیر است.

ادامه نوشته

باز پس گیری جزیره هرمز از پرتقالی ها

همزمان در هنگامی که ایران پس از یورش تیمور گورگانی دچار هرج و مرج شده بود، قبایل ترک و ترکمن برای تصرف سرزمین ها بیشتر و سلطه بر ایالت های دیگر با هم به نبرد پرداخته بودند. حال آنکه سوی جهان در سرزمین های اروپایی غربی و به ویژه در شبه جزیر ابیری ( اسپانیا ) تلاش برای کشف راه های بازرگانی بهتر به جریان افتاده بود .

در نهایت دولت پرتغال و اسپانیا از سردمداران این حرکت با فرستادن کشتی های اکتشافی توانستند مناطقی ناشناخته بسیاری را مانند سرزمین های قاره امریکا و افریقا را شناسایی کنند .

دولت های اروپایی که به دلایل بسته شدن راه ابریشم پس ازتشکیل و گسترش دولت عثمانی در شرق مدیترانه ناچار بودند کالاها مورد نیازشان را با قیمت بسیار بالاتری از دولت عثمانی خریداری کنند . این گونه بود که آنها به فکر دور زدن سرزمین های عثمانی از سمت غرب خود و دست یابی به کالاهای چینی و هندی و ایرانی افتادند تا از این طریق کالاهای آنها می توانستند ارزان تری را برای خود فراهم آوردند

ادامه نوشته

راه شاهی هخامنشی و جاده ابریشم

قسمت غربی راه شاهی از شوش به سارد ولیدی مي رسد. قسمت شرقی راه درون ایران است و از شوش به اکباتان و ری و پارت و قسمتهای شرقی امپراتوری می رود.در طول این راه کاروانسراهای متعدد و دروازه ها و پادگانهایی قرار داشته و راه از امنیت و سلامت کامل برخورد بوده است و از طریق راه شاهي نمایندگان دربار و مردم رفت و آمد می کردند. بررسی این راه را از غربی ترین نقطه آن شروع می کنیم.

قسمت اول : در حد فاصل لیدل و فریجیا 520 كيلومتر راه بود كه در آن 20 كاروانسرا وجود داشت


قسمت دوم : راه شاهي بعد از فریجیا به رودخانه هالیس ميرسد.در اين محل یک گذرگاه مهم قرار داشت و رفت آمد کنترل میشد

قسمت سوم : راه شاهي با عبور از رودخانه هاليس به کاپادوکیه میرسد.در این مسیر572 کیلومتری 28 کاروانسرا وجود داشت

قسمت چهارم : پس از 86 کيلومتر دیگر به سیسیلیا میرسد.در این مسیر دو دروازه کنترل قرار داشت

ادامه نوشته

ایران سرزمین همیشگی آریایی ها

ما در این گفتار به این فرضیه خواهیم پرداخت كه ایرانیان یا آریاییان «به ایـران» كوچ نكردند، بلكه این آریاییان از جمله همان مردمان بومی ساكن در ایران هستند كه «در ایـران» و «از ایـران» كوچ كردند و پراكنش یافتند.

شواهد باستان‌زمین‌شناسی      می‌دانیم كه آخرین دوره یخبندان در كره زمین،  در حدود 14000 سال پیش آغاز شده و در حدود 10000 سال پیش پایان یافته است. دوره‌های یخبندان موجب ایجاد یخچال‌های بزرگ و وسیع در قطب‌ها و كوهستان‌های مرتفع ‌شده و در سرزمین‌های عرض‌های میانی و از جمله ایران به شكل دوره‌های بارانی و بین‌بارانی نمودار می‌شود. دوره‌های بارانی همزمان با دوره‌های بین‌یخچـالی و دوره‌های بین‌بـارانی همزمان با دوره‌های یخچالی دیده شده‌اند.

رسوب‌های چاله‌های داخلی نشان می‌دهد كه ایران در دوره‌های گرم بین‌یخچالی شاهد بارندگی‌های شدیدی بوده كه موجب برقراری شرایط آب‌وهوایی مرطوب و گسترش جنگل‌ها در نجد ایران شده و در دوره‌های سرد یخچالی به استقبال شرایط آب‌وهوایی سرد و خشك می‌رفته است.

بدین ترتیب در حدود 10000 سال پیش، با پایان یافتن آخرین دوره یخبندان، شرایط آب‌وهوایی گرم و مرطوب در ایران آغاز می‌شود. شواهد باستان‌زمین‌شناسی نشان می‌دهد كه با آغاز دوره گرم و مرطوب و عقب‌نشینی یخچال‌ها به سوی شمال، به مرور بر میزان بارندگی‌ها افزوده می‌شود. بطوریكه در حدود 6000 سال تا 5500 سال پیش به حداكثر خود كه 4 تا 5 برابر میزان متوسط امروزی بوده است، می‌رسد. متعاقب آن آب دریاچه‌های داخلی بالا می‌آید و به بالاترین سطح خود می‌رسد و تمامی چاله‌ها، كویرها، دره‌ها و آبراهه‌ها پر از آب می‌شوند. این دوره‌ای است كه در اساطیر ملل مختلف با نام‌های گوناگون و از جمله توفان عصر جمشید و توفان نوح یاد شده است.

 

ادامه نوشته

اشاره ای کوتاه به نام دریای پارس از آغاز تاکنون

. در سنگ نبشته‎ي داريوش بزرگ، به نام: «دريايي كه از پارس آيد» ثبت شده است.
فلادويوس آريانوس، مورخ يوناني در كتاب «آنا بازيس»، اين دريا را به نام «پرسيكون كااي‏تاس» نوشته است.
استرابون جغرافيا دان يوناني نيز نام «پرسيكون كااي‏‎تاس» را براي اين دريا به كار برده است.
ساسانيان آنرا درياي پارس مي‎ناميده‎اند.


«ابوعلي احمد بن‎رسته» صاحب كتاب «الاعلاق النفسيه» آن را خليج فارس مي‎نامد.
جغرافي‎داني بنام «سهراب» مولف كتاب «عجائب الاقاليم السبعه الي نهايه العماره» آن را درياي فارس مي‎نامد.
«ابوالقاسم عبيداله بن‎عبدالله بن‎احمد خرداد به خراساني» نيز در كتاب «عجائب الهندوالبره و البحره و الجزائر» آن را درياي پارس ناميده است.
«ابواسحق ابراهيم بن‎محمد الفارسي الاصظحري» از آن بنام درياي فارس ياد كرده است.
«ابوالحسن علي‎ بن الحسين بن علي مسعودي» در دو كتاب خود به نام‎هاي «مروج الذهب معادن الجوهر» و «التنيه الاشراف»، آن را درياي پارس خوانده است.
«طاهربن المطهر المقدسي» در كتاب «البدأ والتاريخ»، آنرا «خليج فارس» ناميده است.
«ابوريحان بيروني» در دو كتاب «التفهيم لاوائل صناعه التنجم» و «قانون مسعودي»، نام اين خليج را درياي پارس و خليج فارس آورده است.

ادامه نوشته

حقوق تاريخي ايران در درياي مازندران (كاسپيان)

دكتر هوشنگ طالع ، عبدالله مرادعلي بيگي

پيش‌گفتار
مي‌دانيم كه تمام جهانيان درياي شمالي ايران را به نام يكي از كهن‌ترين اقوام ايراني، يعني «كاسپي‌ها» كه در زمان باستان ساكن كرانه‌هاي اين دريا بودند، «درياي كاسپين» مي‌نامند.1 اين را نيز مي‌دانيم كه در طول سده‌هاي بسيار تا به امروز نام «مازندران» بر اين دريا، بيش از هر نام ديگري به گوش فرزندان اين سرزمين خوش آهنگ بوده است.
اما اين را نمي‌دانيم چرا چند سالي است كه تعدادي از نهادهاي سياسي، فرهنگي و آموزشي كشور به هنگام نام بردن از اين دريا، به جاي نام‌هاي ايراني مطرح آن در ايران و جهان، از نام جعلي و مطرود «خزر» استفاده مي‌كنند. حال آن‌كه در هيچ اثر تاريخي و جغرافيايي كه از دوران باستان به دست ما رسيده هرگز از اين دريا با نام خزر ياد نشده است.

ادامه نوشته

مرزهای ایران در هنگام کیانی

در اين سرزمين دور ياد ايران را گرامي مي‏دارند و هر زمان با آئيني نو انجمني مي‏آرايند، تا انديشمندان جهان را به انديشه درباره گذشته برانگيزند، تا از گذشته، چراغي فرا راه آينده روشن گردد.

بويژه درود بر ميزبانان استراليائي و دانشگاه سيدني، كه ايرانيان را كه هزاران سال ميزبان دانش و فرهنگ جهانيان بوده‏اند، ميهمان مي‏پذيرند!

و سپاس برگردانندگان بنياد فرهنگ ايران در استراليا كه چنين نام را براي اين انجمن برگزيده‏اند، تا بتوان در اين ميدان گسترده به پژوهش پرداخت.

به گمان ما (كساني كه درايران امروز به پژوهشي نو در باره ايران كهن دست زده‏اند) زمان يكسونگري ديني، و از ديدگاه ديني به اوستا نگريستن گذشته است و مي‏بايد كه باين يادگار گرامي از ديدگاه فرهنگ و تاريخ نگريستن تا گستره‏اي فراخ‏تر فراروي جويندگان و پژوهشگران گشوده شود.

و نيز مي‏بايد اين گمان را نيز از خود دور داشتن كه شاهنامه از سه بخش (اساطيري و پهلواني و تاريخي) فراهم آمده است. شاهنامه كهن‏ترين و گسترده‏ترين تاريخ جهان است. و اگر پژوهشگران از اين ديدگاه به شاهنامه بنگرند، آشكار مي‏شود كه بسي از رويدادهاي ديگر كشورها، در زماني دور، كه ديگران نامه و چامه و داستان نداشتند، و پرواي نگهباني از رويدادهاي كشور خويش را نيز نداشتند، در شاهنامه آمده است!

ادامه نوشته

ایران شگفت انگیز

محمد علی اسلامی ندوشن

من در قعر ضمیر خود احساسی دارم . چون گواهی گوارا و مبهمی که گاه به گاه بر دل می گذرد و آن این است که رسالت ایران به پایان نرسیده است و شکوه و خرمی او به او بازخواهد گشت .من یقین دارم که ایران می تواند قد راست کند کشوری نام آور و زیبا و سعادت مند گردد و آنگونه که در خور تمدن و فرهنگ و سالخوردگی اوست نکته های بسیاری به جهان بیاموزد .

این ادعا بی شک کسانی را به لبخند خوهد آورد . گروهی هستند اعتقاد به ایران را اعتقادی ساده لوحانه می پندارند لیکن آنان که ایران را می شناسند هیچگاه از او امید بر نخواهند گرفت .

ایران سرزمین شگفت آوری است . تاریخ او از نظر رنگارنگی و گوناگونی کم نظیر است بزرتگرین مردان و پست ترین مردان در این آب و خاک پرورده شده اند .حوادثی که بر سر ایران آمده بدانگونه است که در خور کشور برگزیده و بزرگی است . فتحهای درخشان داشته است و شکستهای شرم آور مصیبتهای بسیار و کامرواییهای بسیار

ادامه نوشته

سرزمین های جدا شده از ایران در طول 96 سال گذشته

با توجه به تهدید های مرزی موجود علیه تمامیت ارضی ایران بد نیست به این نکته اشاره کنیم که سرزمین های کنونی ایران , تنها 30 درصد از ناحیه ای وسیع است که در تاریخ با نام "ایران زمین " "ایران بزرگ " یا "ایرانشهر"و در جغرافیا با نام فلات ایران شناخته می شود ...

ترفندها و دسیسه های بیگانگان و سستی پادشاهان بی کفایت گذشته بخش های زیادی از این سرزمین کهن را در طول فاصله کوتاه 196 ساله از ایران بزرگ جدا نمود که مروری بر چگونگی هر یک از این جدایی ها به رغم تلخی بسیار برای میهن گرایان ایرانیجهت الزام جدیت و حساسیت ما دست کم برای حفظ سرزمین های باقیمانده موجود بسیار آموزنده خواهد بود .

گستره سرزمین های جدا شده از ایران در قراردادهای ترکمنچای , گلستان , آخال,پاریس و ...

سرزمین های جدا شده قفقاز بر اساس قراردادهای گلستان و ترکمنچای با روسیه (1813 و 1828 م .)

ادامه نوشته

تاثير موقعيت جغرافيايي ايران در شكل گيري فرهنگ و تمدن

دكتر رضا شعباني
موقع جغرافيايي را به دو مفهوم مشخصات عرض جغرافيايي يا فاصله هر نقطه از خط استوا و نيز طول جغرافيايي آن نقطه با مكان ديگري كه به عنوان مبدا تعيين شده باشد تعريف كرده اند كه به اين صورت هر نقطه در شمال يا جنوب خط استوا و در شرق يا غرب مكان مورد نظر قرار گرفته است.

درباره اهميت و اعتبار و ويژگي هاي اين دو مشخصه پيش از اين سخن بسيار رفته است. ولي وجه سومي كه بايد بر اين دو افزود، نحوه استقرار جغرافيايي كشور از بعد «ژئواستراتژيكي» آن است ايران را بايد در كنار همسايگان طبيعي و اجباريش شناخت و موقع جغرافيايي آن را نيز از ديدگاه انساني، تمدني، تاريخي و سوق الجيشي مربوط ارزيابي كرد.
ايران به ملاحظات جغرافيايي و آب و هوايي در منطقه اي از زمين قرار گرفته است كه از ديرباز استقرار تمدن در آن امكان پذير بوده است. بدين معني كه در پهنه فلات از باران هاي دايمي آسيب رسان خبري نيست و همچنين خشكي ها در چنان سطح و حد معقولي است كه زندگاني زندگان اوليه را امكان پذير كرده است.

ادامه نوشته

جغرافیای سرزمین ایران

آب و هوا
ایران از لحاظ آب و هوایی یکی از منحصر به فردترین کشورهاست. اختلاف دمای هوا در زمستان میان گرمترین و سردترین نقطه گاهی به بیش از ۵۰ درجه سانتی گراد می‌رسد. به طور کلی ایران در منطقه‌ای قرار گرفته ‌است که از دید بارندگی در سطح نیمه خشک و خشک قرار می‌گیرد.
آب و هوای ایران متأثر از چندین سامانه می‌باشد:
1- سامانه پرفشار سیبریایی که با ریزش به عرض‌های جنوبی در نوار شمالی بارش باران و برف و کاهش دما و در سایر نقاط فقط کاهش دما را به همراه دارد.
2- سامانه باران‌زای مدیترانه‌ای که از سمت غرب وارد ایران می‌شود و موجب ریزش باران یا برف در بسیاری از نقاط غربی و میانی و شرق ایران می‌شود.
3- سیستم کم فشار جنوبی که در نوار جنوب و جنوب غرب موجب رگبار باران می‌شود.
میزان بارندگی در ایران بسیار متغیر است. در شمال به بیش از ۲۱۱۳ میلیمتر (رشت، ۱۳۸۳) نیز می‌رسد. در نواحی کویری بارش عمدتاً بسیار کم و در حدود ۱۵ میلیمتر است. بارش نواحی شمال غرب و غرب، دامنه‌های جنوبی البرز و شمال شرق تا حدودی قابل توجه (حدود ۵۰۰ میلیمتر) می‌باشد. در سایر نقاط میزان بارش از ۲۰۰ میلیمتر بیشتر نمی‌شود.
اختلاف دمای هوا در ایران در نقاط مختلف زیاد است. در حالی که در فصل زمستان دمای شهرکرد در شب به ۳۰- درجه هم می‌رسد، مردم اهواز هوای تابستانی معدل ۲۵ درجه را تجربه می‌کنند. هوای سواحل شمالی در تابستان گرم و مرطوب و در زمستان معتدل می‌باشد. نواحی شمال غرب و غرب تابستانهای معتدل و زمستان‌های سرد و نواحی جنوبی تابستان‌هایی شدیداً گرم و زمستان‌هایی معتدل دارند

ادامه نوشته

چرا دریای پارس ؟

نويسنده: دکتر مهدی حسن زاده
خلیج فارس یا همان دریای پارس ، دریایی همیشه ایرانی و همیشه فارسی بوده و هست و خواهد بود و انبوهی از دلایل قطعی برگشت ناپذیر آن را برای همیشه اثبات کرده است که در این گفتار به آنها اشاره می گردد و هر یک از آنها را می توان و باید در قالب یک برنامه بسیار مفصل و حرفه ای شرح و بسط داده و ریزه کاری های آنها را آشکار نمود. در این راستا، یکایک شهروندان ایران می توانند و باید یکایک این دلایل را به ژرف ترین شیوه ممکن بررسی و ارزیابی و درک و هضم کرده، با بهره گیری از آنها در یکایک صحنه های جهانی از جایگاه ایران و ایرانی دفاع و توطئه های شرم آور بیگانگان را نه با برخوردهای سطحی و سرسری که با اقدامات ریشه ای و راهبردی خود ریشه زدایی و نابود نمایند.

هر ردیف از این گفتار نه یک دلیل که یک مجموعه و گروه و بسته از دلایل همگن و هم خانواده است که در جای خود و به هنگام مقتضی قابل شرح و بسط خواهند بود و شمار مجموع دلایل را به صدها دلیل استوار و بنیادین خواهند رساند. چکیده گروه ها و بسته های دلایل اثبات کننده اینکه دریای نیمروز باختری ایران یا همان خلیج جنوب غربی ایران نه خلیج عربی که خلیج فارس و دریای پارس است وجزیره های سه گانه مورد مناقشه بخش جدایی ناپذیر ایران بوده و خواهند بود، به شرح زیر است که طی چند شماره ارائه می گردند

ادامه نوشته

ایران سرزمین گل و بلبل

شايد جزاير قناري پر از قناري باشد، اما هيچ فرهنگي مثل فرهنگ ايران سرشار از آواز عاشقانه بلبل و دستان و هزار نيست و به راستي كدام بلبل در كجاي جهان و در كجاي تاريخ ادب، نغمه‌اي شورانگيزتر از بلبلان رها در شعرهاي عاشقانه و عارفانه حافظ داشته است؟ شايد هندوستان پر از طوطي باشد اما طوطيان شكرشكن شيرين‌گفتار «چهل طوطي» را كس ندارد. پرندگان همه‌جا مي‌پرند و نغمه سر مي‌دهند اما نغمه‌هاي حكمت‌آموز پرندگان منطق‌الطير فريدالدين عطار، بس دلنشين‌تر است. در شيراز، «شهرگل» نه تنها در شعر حافظ و سعدي، بلكه با قلم سحرانگيز نقاشان نيز ميخك‌هاي سرخ و زنبق‌هاي بنفش نيز به تصوير درمي‌آمد.

مشهورترين نقاش شيرازي، «استاد لطفعلي صورتگر شيرازي» بوده كه در اواسط قرن نوزدهم ميلادي (سيزدهم هجري) مي‌زيسته است. در سال‌هاي 1171 تا 1275 قمري، شيراز مركز نقاشي گل‌ها بوده است. مجموعه نقاشي‌هايي كه از گل در شيراز تهيه شده بود، مخصوص جلد كتاب‌ها بوده كه تاكنون نيز باقي مانده است. اين جلدها حاوي نسخه‌هاي خطي قرآن كريم هستند، بعضي از آنها امضا ندارند ولي برخي از آنها امضا دارند كه مهم‌ترين آنها از آثار لطفعلي صورتگر شيرازي بوده كه متعلق به قرن سيزدهم هجري است.

ادامه نوشته

آب و هوای سرزمین ایران

ایران در منطقه­ی معتدله­ی خشک شمالی و در عرض متوسط روی کره زمین در ناحیه­ی جنب استوایی و استوایی قرار دارد. همین موقع جغرافیایی با دوری از دریاهای بزرگ، به ویژه جریانات هوایی موجب شده است تا آب و هوای ایران خشک و بَری باشد، اما به سبب وسعت بسیار و وجود عوارض گوناگون طبیعی مانند ارتفاعات بلند در شمال و مغرب و پستی­های وسیع، چون دشت­های مرکزی در داخل فلات و افزون بر آن، مجاورت دریای مازندران و خلیج فارس و اقیانوس هند ـ که هریک از این افق­ها، اقلیمی جداگانه می‌سازند، ایران از اقلیم مختلف و آب و هوای متنوع برخوردار است.
ایران فلاتی مرتفع، نزدیک به دشت­های وسیع آسیا که ارتفاع متوسط آن حدود 1200 متر از سطح دریاست. وضع چین‌خوردگی­ها و ارتفاعات که بلندی برخی از آن­ها از 4 هزار متر بیشتر است و وجود دریاهای شمال و جنوب که دور از نواحی مرکزی قرار دارند، به ویژه وضع قرار گرفتن کوه­ها که بر گرد ایران حلقه زده‌اند این کشور را از جمله کشورهای نادر جهان قرار داده است که می‌توان در آن انواع آب و هوا را شاهد بود.

ادامه نوشته

پايتخت‌هاي ايران پيش از اسلام

دوره‌ي هخامنشي: از حدود اواخر سده‌ي هفتم تا اواسط سده‌ي ششم پيش از ميلاد، هخامنشيان فرمان‌روايان محلي «انشان» (Anshan) در دشت بيضا و ديگر بخش‌هاي منطقه‌ي فارس بودند. كورش بزرگ شهر «پاسارگاد» را در زمان شهرياري‌اش بنيان نهاد و آرامگاه‌اش در آن جا، به گونه‌اي زيارتگاه دودماني تبديل شد. پاسارگاد در زمان جانشينان كورش، به عنوان «شهر تاج‌گذاري» به جا ماند. گفته شده است كه پرستشگاهي مختص به «ايزدبانوي جنگ» (كه معمولاً همان "اناهيتا" دانسته شده) نيز در آن جا وجود داشته است. آرامگاه كورش در دوران اسلامي، با منسوب شدن به مادر سليمان (با عنوان "گور مادر سليمان") همچنان مقدس ماند و در زمان اتابكان سلغوري (668-543 ق.) اين محل با افزودن چند كتيبه‌ي عربي، يك مسجد و مدرسه‌اي، آراسته گرديد.
شهر پارس (Parsa) را نيز در منطقه‌ي فارس، داريوش بزرگ و دو تن از جانشينان‌اش در دامنه‌ي كوه رحمت، از حدود سال 520 پ.م. برپا ساختند، هر چند كه از اين محل به صورت فصلي استفاده مي‌شد. در اين شهر، يك معبد اناهيتا و نيز بايگاني بزرگي وجود داشت. تخت جمشيد [دژ سلطنتي- اداري واقع در اين شهر] تا پيش از غارت شدن و سوختن به دست اسكندر، عموماً براي يونانيان ناشناخته بود. به دليل اهميت نمادين شهر پارس، و با توجه به اين حقيقت كه ويرانه‌هاي تخت جمشيد، بهترين اثر تاريخي محفوظ مانده‌ي ايران باستان است، ارج و حرمت آن به عنوان مكاني منحصر به فرد، براي صدها سال تداوم يافته است

ادامه نوشته

جاذبه‌هاي گردشگري بيابان‌ها و کويرهاي ايران

دکتر پرويز کردواني

کشورهايي که در نيمکره شمالي زمين در عرض جغرافيايي 15 تا 45 درجه واقع شده‌اند، در نوار خشک يا بياباني کره زمين قرار دارند (مانند ايران، عربستان، صحراي آفريقا، امارت و غيره)؛ زيرا در اين عرض جغرافيايي «هواي پر فشار مجاور حاره‌اي» حاکم است.

اين هواي پر فشار با دو اثر و ويژگي خود به هر منطقه‌اي که بوزد، مانع بارندگي مي‌شود: پراکنده کردن هوا و ندادن امکان صعود به آن. به طور کلي اين طور مي‌توان گفت: آن هوايي ايجاد بارندگي مي‌کند که ناپايدار باشد؛ يعني امکان صعود داشته باشد، سرد بشود تا ذرات ابر بتوانند سرانجام به صورت ريزش‌هاي جوي (بارن، برف و تگرگ) به سطح زمين بريزند. هواي پر فشار چنين امکاني را نمي‌دهد. کشور عزيزمان ايران که تقريباً در عرض جغرافيايي 25 تا 40 درجه شمالي قرار دارد، درست در داخل يا بهتر بگوييم درمغز و هسته اين عرض جغرافيايي بوده و لذا تحت تاثير شديد هواي پر فشار مجاور حاره‌اي واقع شده است؛ از اين روي مي‌بايست سراسر آن داراي آب و هواي خشک و بياباني و فقير از لحاظ بارندگي مي‌شد، مانند: امارات متحده عربي و ديگر شيخ نشين‌هاي خليج فارس، عربستان، صحراي آفريقا و غيره.

اما خوشبختانه در طول دروه زمين ساختي يا تکامل کره زمين در محدوده کشور ما، دو پديده اتفاق افتاده يا عوارض طبيعي به وجود آمده که در بسياري از مناطق آن، اثر بسيار نامطلوب هواي پر فشار مجاور حاره‌اي و نيز بادهاي آليزه که آنهم در همين عرضهاي جغرافيايي باعث خشکي آب و هوا مي‌شود، از بين رفته و ايران داراي انواع مختلف آب و هوا و از اين لحاظ يک کشور تقريباً استثنايي در جهان شده است. يکي از اين دو پديده،خشک شدن درياها ولي باقي ماندن دو دريا در شمال و جنوب کشور است(درياي خزر در شمال، خليج فارس و درياي عمان درجنوب) و ديگري، چين خردگي و کوهستاني شدن قسمت اعظم آن است.


ادامه نوشته

هرمز؛ جزيره شگفتي‌هاي طبيعت

جزيره هرمز واقع در دهانه دریای پارس از نظر نظامي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و زيست‌محيطي ارزش و ظرفيت‌هاي فراواني دارد. وجود معدن خاك سرخ، چشم‌اندازهاي زيبا، تنوع چشمگير كاني‌ها و رخنمونرهاي زمين‌شناسي، وجود آبسنگ‌هاي مرجاني، سواحل صخره‌اي، غارهاي دريايي و شكل و جنس متنوع كرانه‌هاي ساحلي در كنار پوشش گياهي بومي و حيات وحش ساكن در اين جزيره و برخي يادمان‌هاي تاريخي و فرهنگي پيوند خورده با زندگي بومي از جمله ويژگي‌هايي است كه مي‌تواند طبيعت گردان را به سوي اين جزيره بكشاند.

جزيره هرمز اصولاً يك گنبد نمكي است كه در آن سازندهاي آذرين و غالباً آتشفشاني تيپ غالب سنگ‌شناسي را تشكيل مي‌دهد.

چشم‌اندازها و منابع تفرجي طبيعي جزيره هرمز شامل آبسنگ‌هاي مرجاني در آب‌هاي ساحلي، جنگل‌هاي مانگرو، لاك‌پشتان دريايي، پرندگان آبزي، غارهاي دريايي و كرانه‌هاي سنگي، پهنه‌هاي جزر و مدي، سواحل شني ـ ماسه‌اي و ناهمواري‌هاي زمين‌شناختي است كه آشنايي بيشتر با آنها خالي از لطف نيست.

*آبسنگ هاي مرجاني:‌آبسنگ‌هاي مرجاني از زير سيستم‌هاي دريايي هستند كه در آب‌هاي كم‌عمق گرمسيري و نيمه گرمسيري يافت مي‌شوند. اين اكوسيستم‌ها به طور عمده شامل بستر سخت و مشخصاً با صخره‌هاي آهكي هستند كه در آنها مرجان‌ها به همراه خرده سنگ‌ها و ماسه‌هاي پراكنده غالب هستند. آبسنگ‌هاي مرجاني پس از جنگل‌هاي گرمسيري دومين بيوم غني دنيا را تشكيل مي‌دهند. آبسنگ‌هاي مرجاني هرمز با 125 هكتار وسعت در جنوب شرق جزيره قرار دارند. اين زيستگاه مكان مناسبي براي تغذيه و فعاليت لاك‌پشتان دريايي است و تنوع آبزيان در آن بالاست. اين مرجان‌ها در زمان جزر از آب خارج مي‌شوند و يكي از جاذبه‌هاي طبيعت گردي جزيره هرمز به شمار مي‌آيند.

ادامه نوشته

دوست روشنان

دوست روشنان یا دوست روشنی ها که مانی خود آنرا معشوقه روشنی نامیده, نام ایزدبانویی مانوی است که در اسطوره آفرینش مانوی بهنگامی که مهرایزد برای نجات هرمزدبغ وارد جهان تاریکی شد دوست روشنان کننده صحنه نبرد بود.این ایزدبانو نماد زیبای نور نیز تلقی می شده است.او در آن نبرد اسطوره ای شماری از نیروهای تاریکی را به اسارت گرفت. مری بویس اسطوره شناس مشهور نقش اصلی دوست روشنان را ناشناخته میداند.در متون قبطی و سریانی او که به پنج نیرو مجهز است درنهایت خود هرمزدبغ را نجات میدهد.

برگزاري جشن مهرگان در افغانستان

خبرنگار امرداد- آفتاب يزداني :

امسال پس سال‌ها، جشن باستانی مهرگان به‌‌گونه‌ي رسمی در شهر باستانی هرات، برگزار شد.

اين جشن روز يکشنبه، دوم آبان‌ماه با شرکت شماری از مقامات ارشد وزارت کشاورزی افغانستان، مسوولان ولايت هرات و ده‌ها تن از کشاورزان برپا شد و قرار است به مدت سه روز ادامه يابد.

فرآورده‌هاي کشاورزی، دام‌داری و صنايع دستی در اين نمايشگاه، در برابر ديد بازديدكنندگان هستند. اجرای موسيقی سنتي و نمايش‌های سنتی نيز از برنامه‌هاي اين جشن باستاني هستند كه سال‌ها،‌برگزاري آن، فراموش شده بود.
ادامه نوشته

گسستگی سرزمین آریانا ( ایران بزرگ

امپراتوري ايران از ديدگاه سياسي ، ايران زاذگاه نخستين امپراتوري راستين و حكومتي كامل است كه از عناصري ناهمگن ‌‌‍[بي گمان به معناي نسبي] فراهم مي آيد . در اينجا نژادي يگانه ، مردمان بسياري را در بر مي گيرد (ولي اين مردمان) فرديت خود را در پرتو حاكميت يگانه نگاه مي دارند . اين امپراتوري نه همچون امپراتوري چين ، پدر شاهي ، و نه همچون امپراتوري هند ، ايستا و بي جنبش ، و نه همچون امپراتوري مغول ، زود گذر ، و نه همچون امپراتوري تركان بنيادش بر ستمگري است . بر عكس در اينجا ملت هاي گوناگون در عين آنكه استقلال خود را نگاه مي دارند ، به كانون يگانگي بخشي وابسته اند كه مي تواند آنان را خشنود كند . از اين رو امپراتوري ايران ، روزگاري دراز و درخشان را پشت سر گذارده است و شيوة پيوستگي بخش هاي آن چنان است كه با مفهوم (راستين) كشور يا دولت ، بيشتر از امپراتوري هاي ديگر مطابقت دارد. "عقل در تاريخ" , گئورگ ويلهلم هگل ,  برگردان حميد عنايت ,  صفحة 304

( توضیح : منظور از واژه ایران بزرگ ,  امپراتوری گذشته پرشیا نیست بلکه مناطق سکونت اقوام ایرانی در فلات ایران است )

 

نویسنده و پژوهشگر : داکتر صاحبنظر مرادی پژوهشگر افغانستان

سرزمین آریانا یا ایران بزرگ بحیث قدیمترین کانون تاریخ و تمدن پویا در آسیای مرکزی و به عنوان یکی از مراکز تمدن جهان ظهور نموده و سکنۀ آن تحت هر نام و شرایط تاریخی خدمات ارجناک و گرانسنگی را به فرهنگ و تمدن بشری انجام داده اند. هر چند در جمعبندی حوزه های تاریخی و کانونهای باستانی، مورخین پنجمین جایگاه را به تاریخ آریانا (ایران) بخشیده و قدامت آنرا تا پنجهزار سال بر شمرده اند، اما تحقیقات باستان شناسی در ویرانه های باختر و سغدیانه و در کانونهای تمدن قدیم چون (هزار سم سنگان، آق کپرک بلخ، قلعه گنبد و دره کر در بدخشان، چنار گنجشگان در تخار، ده موراسی و نادعلی در سیستان، تخت جمشید و ایلام در ایران، کافرنهان و وادی حصار در تاجیکستان، نماز گاه در ترکمنستان، بخارا، سمر قند و ترمذ در اوزبکستان و... مرزهای تاریخ را درین گستره جغرافیایی تا پانزده هزار سال انکشاف داده اند. این تمدن بدست نیاکان بزرگ ما مشترکا ً ساخته شده است.

بررسی تاریخ آریانای کهن که در برگیرندۀ حوزۀ وسیعی از با شگاه آریاییان است، خیلی ها بغرنج و متراکم و دارای شگفتیهای شایانی میباشد، که یاد دهانی مختصر و مفصل آن از حوصله این مقاله بیرون میباشد. رویهمرفته زمانیکه سیری در " تاریخ ایران باستان" داشته باشیم، یا نگاهی به کتاب " تاجیکان" بکنیم و یا هم ( افغانستان در مسیر تاریخ " را به مثابه عمده ترین ره آورد تحقیقی حوزه تمدن ما ورق گردانی نمائیم، سیر حوادث و سرنوشت تاریخی فرهنگی مردمان این منطقه را عمیقا ً با هم گره خورده می یابیم. بخصوص زمانیکه استاد توس در شاهنامۀ جاودان خود از رویدادها و حوادث اسطوره یی و تاریخی سخن بمیان میاورد و کار نامه های شاهان، یلان و قهر مانان آریایی را در سر زمین پهنا وری بنام " ایران" به نمایش میگذارد. رستم پهلوان شاهنامه بحیث نمادی از آزاده گی و سر بلندی مردمان این حوزه گاه در مرز های خاقان چین، وقتی در دهانه عراق عجم، و زمانی در ساحل جیحون و شرقی ترین مرزهای آریانا مصروف حراست از حریم ایران تاریخیست، و قبل از آن کار گردانی دودمانهای پیشداری و کسانی و شخصیتهای خاص آریانا تاریخ مجموعی این سر زمین را زیست بخشیده اند.

اگر سکندر مقدونی در دوره باستان این سرزمین را آماج حملات سرکوبگرانۀ خود قرار داد، یا سپاهیان عرب بنیاد دولت ساسانی را فروریختند، و در عصر های میانه اگر جهانخورانی به شیوۀ چنیگزیا تیمور و جب وجب خاک این پهنۀ عظیم را در زیر سم ستوران خود کوبیدند و کله منارها ساختند، در مجموع آریاییان صدمۀ جبران ناپذیر فرهنگی و بشری آنرا چشیده اند. در تداوم همچو فضای و سواس آلود سیاسی و متحول نظامی آریاییان با وجود سرکوبی های فراوان هیچگاهی منکوب نگردیده و در تداوم هستی خود همچنان فرهنگ آفریدند و شخصیتهای جهانشمول علمی و فرهنگی را در گستره این پهنه که به سرزمین خورشید ( خراسان بزرگ ایران زمین معروف و مسمی گردید، بوجود آوردند.

امروز چه کسی میتواند از نقش جهانی فرزانه گانی چون ابو علی ابن سینا، ابو نصر فاریابی، در ایجاد و انکشاف علم پزشکی و عقلی، از فردوسی بحیث ایجاد گر یکی از سه حماسه ادبی جهان، از ذکریای رازی، خواجه نصیر الدین توسی، ناصر خسرو قبادیانی، ابو حامد غزالی، ملاصدرای شیرازی، ملا هادی سبزواری همچون سیماهای برجسته تفکر و فلسفه شرقی، از شیخ شهاب الدین سهروردی، عین القضات همدانی، سنائی غزنوی، مولانای بلخی، خواجه عبدالله انصار و مولانا عبدالرحمن جامی هروی، موسی خوارزمی همچون چراغداران عرفان و تفکراسلامی، حکیم ابوریحان بیرونی و عمر خیام نیشاپوری و بسیار و بسیارچهره های برجسته دنیای ادبیات و علوم (نجوم و ریاضی و جامعه شناسی)انکار نماید که در یک جو فرهنگی با هم نفس کشیده و آثاری را همچو منبع خودشناسی ملی ما ایجاد نموده اند. آنها نه تنها جایگاه برینی را در تاریخ فرهنگ و تمدن آسیایی اشغال کرده اند، بلکه به دایرة المعارف فرهنگ بشری راه یافته و آثار آنان بارها بزبانهای معتبر بین المللی بچاپ رسیده است. این شخصیتهای فرهیخته از شیراز، اصفهان، خراسان، هرات، غزنی، بلخ، بخارا، سمرقند، خجند و خوارزم برخاسته اند، و در همین شهرها و مناطق تاریخی مدفونند که تاریخ از سرزمین و زادگاه ایشان بنام "ایران بزرگ" نام می برد.

نامی که امروز در فضای مه آلود غرض ورزیهای سیاسی بجز کسان انگشت شمار در هر گوشه و دیار این سرزمین پهناور برای دیگران موجب برانگیختن چراهای فراوان و جذب و دفع های معین سیاسی ملال انگیزی گردیده و گرد و غبار حوادث توام با توفان تعصبات سیاسی بر حریم آن نشسته و عنقریب واقعیتهای سرسخت این همپیوندی و هم پیکری و طن فرهنگی ما را از چشم زمانه استتار نموده است.

اینکه فردوسی بزرگ میگوید:

در یغـــــــــــست که ایران ویران شود                                 کـــــنام پلنـــــــــــــــــگان وشیران شود

ویا

 چــــــــــــــو ایران نباشد، تن مـن مباد                              درین بوم و بر زنده یکــــــــــــتن مباد

منظور فردوسی از همین وطن بزرگست که شامل همه مناطق ایران بزرگ می شود . وطن فرهنگی و تاریخی که زمانی مرکز آن در بلخ، غزنی، هرات و کابلستان و گاهی نهاوند، نیشاپور، اصفهان و تبریز و یا بخارا، سمر قند، خوارزم، مرو، کردستان، خوزستان، بلوچستان . . . بوده و فردوسی در زمانه خود شاهنامه را در پایتخت امپراتوری غزنوی در شهر غزنه به نبشت آورده است. پس از ظهور اسلام تا سر بر افراشتن نهضتهای ملی و پیروزی جنبشها و دولتهای ملی در خراسان بزرگ ایران در حوزۀ اسلامی سه گونه وطن ورد زبانها و مامول مدعیان رهبری جوامع اسلامی بوده است.

1- وطن عقیده 2- وطن فرهنگی 3- وطن ملی.

1- وطن عقیده تحت اندیشۀ جهان وطنی اسلامی سرزمین دراز دامنیست. درین گستره نه قومیت اعتبار دارد و نه پیوندهای خونی (نژادی)، منطقه یی و فرهنگی. مرزهای کلی این وطن را عقیده و ایدیولوژی دقیقا ً تعیین مینماید. این وطن از اندونیزی در شرق آغاز ( و تا موریتانی در غرب افریقا ادامه می یابد).

2- وطن فرهنگی در منطقۀ ما بیشتر به اعتبار وطن عقیده بوده است و به اعتبار متاخرتر و جدیدتر در قلمرو کشور های آریانا(خراسان یا افغانستان )، ایران، تاجیکستان، ازبکستان و برخی از شهر های قدیم فارسی زبان و آریایی نژاد آسیای مرکزی، و طنیستکه مفاهیم و پدیده های صوری و معنوی آن بیشتر و عمیق تر با زبان فارسی دری (تاجیکی) تبین شده است. (1)

بگفتۀ بازار صابر شاعر ملی تاجیک:

در حد و سرحد شناسی جهان

کشور تاجیک، زبان تاجیک است.

تا زبان دارد وطندار است او

تا وطن دارد بسیار است او(2)

3- وطن ملی نیز در بطن وطن عقیدتی مفهوم خاص داشته و متضمن زادگاه و احیانا ً پر ورشگاه اهالی خودی با طیفهای از اقوام در یک جغرافیای تاریخی سیاسی بوده، امروز با مرزهای مستحدث و غیر طبیعی و گاه مرزهای منتخب از سوی قدرتهای استعماری روس (تزاری و بلشویک)و انگلیس شناخته شده است که به آن منطقه فلات ایران یا ایران بزرگ گفته میشود و شامل ایران کنونی - افغانستان - کردستان ترکیه - کردستان عراق - تاجیکستان - ارمنستان - آذربایجان قفقاز - کردستان سوریه - بحرین - ترکمنستان - جنوب ازبکستان است . ما علی العجاله با نظر داشت موضوع مورد بحث در خط السیر هم تباری تاریخی و مسولیت مشترک در قبال وطن فرهنگی مان حرف خواهیم زد.

وطن فرهنگی (ایران بزرگ) و گسست اشتراکات تاریخی آن:

اصولا ً با کشف راه های بحری بوسیله دریا نوردان اسپانیایی در قرن پانزدهم میلادی از جمله کریستوفر کولمب بسوی شرق آسیا، مسیر کاروان ابریشم همچو خط اسیر تجارتی و همپیوند فرهنگی از رونق افتاده و آمیزشهای، اجتماعی مردمان این حوزه در مسیر این جاده روبه افول گذاشت. با پایان حکومت تیموریها در هرات در سال (1405 میلادی) امپراتوری ایران بزرگ در مسیر افول ارزشهای فرهنگی و تزلزل بنای اداری و تشکیلات سیاسی خود افتاد.

تشکیل سه دولت بزرگ در منطقه چون صفویها در ایران بزرگ ، شیبانیها ( ترکان ) در ماوارالنهرو کورگانیها (مغولی ها) در هندوستان، خراسان مانند گذشته در احاطۀ ایران قرار گرفت . رقابتهای سیاسی بر سرتصرف بخشهای از خراسان و دست بازیهای شهزادگان این سه دولت همسایه در امور شهر های آن، روز تا روز به خرابی اوضاع سیاسی ورکود فرهنگی می افزود. در عرصۀ داخلی روان اقتدار گرایی، معاملۀ سیاسی با یکی از ین سه مرکز قدرت منطقوی، روان ملوک الطوایفی و استقلالیت خواهیهای محلی قوت گرفت و در نتیجه سرزمین پهناور خراسان به حوزه های کوچک حاکمیت های محلی تقسیم گردید.شمشیر های از تعصب، خود خواهی و نطفه گرایی در دست سران قبایل متعدد از غلافها برآمد و تخم عداوت، مرگ و انارشی فرهنگی افشانده گردید.(1)

در پایان سده شانزدهم مسیحی برابر با (914 ق) لبۀ تیز عصبیتهای مذهبی صفویان و شیبانی ها به نوبه خود سینۀ داغدیدۀ اهالی آریانا(ایران) را بیشتر شگافته و خون آلود کرد. شهر های خراسان بزرگ چون قندهار، جلال آباد و حوزه کابلستان در میانۀ دو قدرت سیاسی فرهنگی و مذهبی این دوره یعنی ایران صفوی ترکتبارو مغولان فارسی دان و فارسی دوست هندی دست بدست میگردیدند. همزمان تحریکات مذهبی و تقدس سازی حاکمان صفوی از خویش، واکنشهایی را در میان پیروان مذاهب مختلف این حوزۀ فرهنگی بوجود آورد. در آغاز قرن شانزدهم میلادی (دهم هجری) اکثریت ساکنان ایران را پیروان اهل سنت تشکیل میدادند، اما راه پذیرش تشیع اولا ً با از دست رفتن جایگاه اسلام سنی در طی دوران سلطۀ مغول و قبل از اینکه ایلخانان به اسلام گرایش پیدا کنند و ثانیا ً با شیوع نظامهای مختلف صوفیانه با تمایلات علویت در قرن هشتم و نهم هجری و ثالثا ً با اظهار تشیع برخی از حکام امپراتوری ایلخانی هموار گشت.(2) شاه اسماعیل (1502) اولین فرمانروای صفویه که مدعی بود از طریق پدر به امام موسی کاظم امام هفتم میرسد، بلا فاصله بعد از تاجگذاری اسلام شیعی را به عنوان دین رسمی دولت خود اعلام نمود و ذکر نام دوازده امام را در خطبه (نماز جمعه) الزامی کرد.(3) اشعار اسماعیل که به زبان ترکی و با تخلص "ختایی"نوشته شده است شواهدی از ادعای الوهیت را در اختیار ما میگذارد، که برای تحریکات نفاق افگنانه بین جوامع تشیع و تسنن بسیار نقش داشته است:

من همان خدایم، همان خدایم، همان خدایم

اکنون ای کور راه گمکرده بیا و حقیقت را در یاب

من همان مطلقی هستم که از آن سخن میگویند.(4)

این گفته از یادداشتهای یک تاجری و نیزی که از سال 1511 تا 1520 در ایران بوده است نیز به خوبی برمی آید: این صوفی ( یعنی اسماعیل مورد علاقۀ مردم قرار دارد و آنان، مخصوصا ً سربازانش به او همچون یک خدا احترام میگذارند... سربازانش او را فنا ناپذیر میدانند. هر چند با دستیابی صفویه به حاکمیت سیاسی ایران کار کرد آنان به عنوان رهبر طریقت صوفیه کمرنگ شد و تنها سابقه ای از آن باقی ماند، با آنهم قداست یک رهبر طریقت صفویه همچنان در میان آنان ادامه یافت و به جانشین اسماعیل یعنی طهماسب (1524) نیز رسید. ونیستیو دو آلساندری فرستاده و نیزی که در سال 1571 برای تقدیم اعتماد نامۀ خود به در بار شاه طهماسب صفوی راه یافت، تاکید نموده است که رعایای شاه " او را نه بعنوان شاه، بلکه بمانند یک خدا و به اعتبار این که از نسل علی (ع) است می پرستند ". (5) ولی مسلم است که شاهان پس از اسماعیل از "غلات"(6) نبودند.

روابط ایران صفوی و ازبکان شیبانی حاکم بر ماورالنهر از آغاز تشکیل سلسلۀ صفویه ببعد بوخامت گرائید. از سال 913 که شیبک خان موسس سلسلۀ ازبکان از ماورالنهر به خراسان تاخت و این سرزمین را به تصرف خود در آورد، و طی نامه ای نیزشاه اسماعیل اول را به ترک مذهب شیعه فرا خواند، روابط ایران با ازبکان و دیگر سنی مذهبان این منطقه روز بروز تیره شد و اختلاف شیعیان و سنیان کشتار ها و ویرانیهای بسیار را موجب آمد. از آنزمان ببعد ایرانیان از حال همزبانان خود در منطقه آسیای میانه کمتر آگاهی داشته اند.(7)

این وضع به همینجا خاتمه پیدا نکرد، بلکه تضادهای مذهبی همچنان میان شیعه و سنی تشدید یافت، چنانکه شیعیان اهالی سنی مذهب را مسلمان نمیدانستند. این حکایت از گفته پولاک نیز بخوبی بر می آید که در روز گار ناصرالدین شاه طبیب در بار ایران بود " ایرانیان شیعی مذهب هستند، به همین دلیل بعنوان یک فرد شیعی، ایرانی تفاخر کنان میگوید:" مسلمانم" در حالیکه این عنوان مسلمانی را برای اهل تسنن قبول ندارد". (8) نویسنده ضمن بر شمردن موارد فراوان عصبیتهای مذهبی می افزاید:

"هنگامیکه من در ژوین سال 1859از کاشان عبور میکردم ماه ربیع الاول به عنوان روز یاد بود کشتن عمر (از سوی ابولولو که به پندار ایرانیان پس از کامیابی قتل در اثر معراجی شبانه به کاشان انتقال یافته است) در سراسر کشور مراسمی بر پا میشود و در ضمن آن مراسم آتش بازی، آتش افروزی و تیر آندازی رواج دارد و به آن عید عمر کشی میگویند".(9)

و این خود در نواحی که اکثرا ً سنی نشین بودند اغلب باعث ایجاد نا راحتی ها، زدوخوردها و برخوردهای خشونت آمیز مذهبی گردیده است. ادامۀ همچو موارد اهانت بار که بین پیروان مذاهب سنی و شیعه بصورت تحریک آمیزی سازمان یافته است، اسباب آن گردید تا اشتراکات تاریخی و فرهنگی مردمان حوزه تمدنی ما در زیر پردۀ همچو عصبیتهای مذهبی از رویت باز بماند و خاموش گردد. در پایان دوره صفوی و بعلت سماجتهائیکه سلاطین آن دودمان داشتند، اهالی قندهار مساله پیوستن با صفویان را نسبت به مغولان هند ترجیح دادند و چشم بسوی اصفهان و قزوین داشتند. تا آنکه ملا حسین با لقب شاه حسین در آمد و گرجیان را به رهبری گرگین بر قندهاریان غلبه داد.(10) و در نتیجه مبارزۀ ای که بین گرگین و میرویسخان هوتک بوجود آمد، تعداد زیادی از فارسی زبانان (تاجیکان) قندهار به اتهام همدستی با گرگین قتل عام شدند و تلاش بعمل آید تا به موجودیت اجتماعی ایشان در شهر قندهار خاتمه بخشیده شود.

در مرحله بعدی حرکتهای خشونت باری را که سپاهیان و اطرافیان شاه محمود و شاه اشرف افغان در دوران حاکمیت شتاب زدۀ خود براهالی خاوران و ری روا داشته بودند، در عصر حاکمیت زند یه بوجه جانسوزی شعله ور شد. افغانها که با همه اطوار و دگرگونیهای معمولی در جریانهای سیاسی شرق به اعتبار تثبیت قدرت نادر قلی، زند و اصحابش رکنی از قدرت مزبور تلقی میشدند. تا جایی درین راه جانفشانیها و ایثار گریها کردند.(11) در روز گار زندیه بود که گویا پاره ای از خاطره های سپاهیان افغان در هنگام استیلای آنان بر کرمان، قزوین و اصفهان، در ذهن عده ای از اطرافیان زند مجددا ً بیدار شد و افغانها را به بهانه های واهی با ناجوانمردانگی تام و تمام در آذربایجان، سمنان و تهران قتل عام کردند.(12) در چنین فضای نا مقبول سیاسی وجو آمیخته با تعصب و بدبینی عصر زندیه از یکطرف، و مرگ نادر افشار جانشین او، احمد خان ابدالی به شهر قندهار آمد. تا در فکر کار آینده این شهر را به تختگاه سلطنت خود در آورد. این رویداد بر علاوۀ وحشت های جنگی افغانها توسط محمود و اشرف افغان سبب گردید تا برخی از حلقات سیاسی و علمای متعصب مذهبی ایران صرف نظر از بافت نامتجانس قومی جامعۀ افغانستان همه باشنده گان آنرا قوم مهاجم و بیگانه بخوانند و مجاری همپیوندی فرهنگی و زبانی را بر روی هم ببندند. با مرگ نادر قلی افشار (نادرشاه) و فروپاشیدن مرزهای حقیقی ایران بزرگ زمینۀ ایجاد حکومت ابدالی بدست احمدشاه سدوزایی (درانی) در قندهار، و تجزیه و جدایی سرزمین خراسان ایران بار دیگر فراهم آمد، و با توافقات بعدی استعماری روسیه تزاری و هند برتانوی بعنوان کشورهای مستقل و جدا از یکدیگر در تاریخ عرض اندام نمودند. از همین زمان (1747) میتوان تاریخ و جغرافیای سیاسی این سرزمینها را جدا از یکدیگر و مانند همسایه ها بررسی نمود(13) پس از این رویداد سیاسی خراسان دچار تجزیه ارضی گردید. آزادخان در آذربایجان، کریم خان زند در علاقۀ فارس و احمد خان ابدالی در قندهار رووس مثلث فروپاشی خراسان بزرگ را تشکیل دادند.(14)

نا شیگری وحشت آمیز زندیه و برخی از مورخان متعصب در باری ایران - نه همه آنان – نقار و انزجار میان ایران خاوری و ایران باختریرا فراهم تر ساخت تا جائیکه در روزگار قاجار مسالۀ هرات و سیستان هم سربار همان نقار و انزجار گردید(15)

تشکیل و توسعه روز افزون دولت ابدالی قندهار در جغرافیای خراسان بزرگ ایران با نگرانی ایکه از ناحیۀ غرب ( ایران ) داشت جایی برای ادامه روابط فرهنگی ( در وطن فرهنگی ) نگذاشت. این خطه پس از خانه جنگیهای فراوان بوسیله شهزاده گان جاه طلب بارکزائی و سدوزایی سر انجام در سال 1880 بدست شهزاده قهاری چون امیر عبدالرحمن خان افتاد. امیر که به تشویق انگلیسها کرسی حکومت کابل را احراز کرده بود، جز به تقویه پایگاه قدرت خود به هیچگونه روابط و علایق خونی، زبانی و فرهنگی نمی اندیشید، آنگاه حاضر گردید تا درین راه به منظور فراغت از مزاحمتهای بعدی دو همسایه قدرتمند چون روسیه تزاری و هند برتانوی بخشهای از خاک خراسان را در ناحیه مرغاب و پنجده بدولت روسیه ببخشد و دریای آمو را قطع نظر از روابط عدیدۀ تاریخی، فرهنگی وایتنکی مردمان آن بین دولت خود و روسیه شوروی بحیث مزر رسمی بپذیرد، که باین اساس در جغرافیای سیاسی تازه بنیاد دولت های بنامهای ( افغانستان، تاجیکستان و اوزبکستان) در دو کرانۀ رود آمو وارد نقشه سیاسی آسیای مرکزی گردید.

بر اساس این مرزبندی غیر طبیعی و ظالمانۀ دستگاه عبدالرحمن خان هزاران خانواده در دو سوی رود آمو از هم جدا شدند. و رشته های خونی و خانواده گی آنها با تسلط نظام بلشویکی از هم قطع گردید، و تاریخ این دوره با بیرحمی تمام با اشک و خون مظلومانۀ آنها به نبشت در آمد.

دو حادثۀ مهم دیگر یکی در اواخر قرن نوزدهم میلادی توسط دولتهای انگلیس و روسیه تزاری و دیگر در اوایل قرن بیستم بدست دولت اتحاد جماهر شوروی وضع تاجیکان را در ماوارالنهر و بخشی از خراسان نا بسامانتر ساخت. زیرا مرزبندیهای مصنوعی و سیاسی نخست تاجیکان را قطع نظر از حرمت فرهنگی و شخصیت تاریخی شان بین چند کشور ( تاجیکستان، اوزبکستان، قرغزستان ) در آسیای میانه و افغانستان تازه بنیاد و جمهوری خلق چین در ناحیه کاشغر (سینکیانگ) تقسیم و تجزیه کرد. سپس دولت شوروی تاجیکان را که در تشکیل جمهوری ترکستان روسی بسر میبردند، در محدوده چهار جمهوری جدید التاسیس ازبکستان، قرغزستان، قزاقستان و تاجیکستان پراگنده ساخت، و با افراشتن سیم خار های چند مرحله یی و کشتزار های از ماین بر امتداد سرحدات، خاطر همزبانان را از ناحیۀ روابط و علایق فرهنگی شان با همدیگر نیز قطع نمود.چنین کاری را دولت انگیس در افغانستان نیز انجام داد و از تافته های جدا بافته ای دولتی را بنام افغانستان از مجموع اقلیتهای قومی مثل پشتون، تاجیک، اوزبک، ترکمن، بلوچ، نورستانی و غیره بمثابه کشوراقلیتهای قومی شکل بخشید، تا بتواند از آن با نصب نمودن رژیمهای خودکامه و مستبد بحیث جغرافیای تشنج استفاده های درازمدت و استراتیژیک نماید. اگر تا پیش از انقلاب اکتبر 1917 برخی از ایرانی تباران بصورت سیاح و بازرگان به ماوارالنهر رفت و آمد داشتند، انقلاب کمونیستی شوروی و دست اندازی کمونیستها بر مستملکات روسیه تزاری درین منطقه عبور از "دیوار های آهنین " استخباراتی و مرزی را ممنوع گردانید. تاجیکان در جمهوری تاجیکستان و دیگر جمهوریهای آسیایی شوروی ( همچو وارثان فرهنگ و تمدن کهن آریایی )بصورت جزایر کوچک و پراگنده در آمدند و در اقیانوس ترک زبانان آنهم با تحریک عصبیتهای قومی و تشدید جنگهای روانی و سرد محصور ماندند، و این در حالی بود که راه ارتباط شان نیز با همزبانان در ایران و افغانستان یکسره قطع گردید.

با اینگونه مرزبندیهای غیر طبیعی سیاسی و ایجاد جغرافیای مصلحتی بین ابر قدرتهای وقت مرحله دوم جدا سازی وطن فرهنگی ما با نامگذاریهای نوین آغاز گردید. ( از دامن کشور دراز دامن پیشین آریانا-ایران) پاره های از آن را بریدند و نامهای نادرست و هویت برانداز قومی را بر آنهای گذاردند. و هزار گونه گره و عقده کور را بر رشته های فکر و فرهنگی مردمان منطقه ما زدند و خواستند تا آنچه را داشته ایم و داریم و خواهیم داشت، ببرند و بخورند و بزنند...

با اینحال نام شکو همند تاریخی و فرهنگی پنج هزارسال "ایران" را به جغرافیای غربی آن که بنام "فارس" مسمی بود و قدامت دو هزار و پنجصد ساله داشت، تعویض کردند و این جغرافیای دراز دامن تاریخی، فرهنگی را بر حوزۀ کوچکتری از دامان خودش محدود کردند و برای این حوزه وسیع تاریخی، فرهنگی هویت جغرافیایی و سیاسی کوچکتری را بوجود آوردند. بگونه ایکه این امر برای دولتهای متعصب بعدی در گوشه های این وطن فرهنگی بهانه ای داد تا از منسوبیت اتباع خود به نام تاریخی و فرهنگی ایران کهن جلو گیری نمایند. شاید دانشمندان والا مقام ایرانی دلایل ارزشمندی را در زمینه اقامه فرمایند، اما واقیعت اینست که پیکرۀ یک مادر گیسو سپید تاریخی با تیغ زهر آگین بی تفاهمی و تعصب برخی از حلقات حاکم این کشور ها مثله گردیده است. در بخش دیگر و مهمترین حریم فرهنگی آریانا که خراسان نام داشت، تسمیه بی سر انجامی به هویت یکی از اقوامش بنام "افغانستان" بر آن تقرر یافت. هر چند مبتکرین این نامگذاری دلایل مشخص را در ضرورت گزینش این نام بر خطۀ تاریخی خراسان اقامه نکردند و این نامگذاری و جعل هویت تاریخی این جغرافیا را به وسیله کدام رفراندوم یا مجلس ملی مشروعیت نبخشیدند، اما واقعیت امر اینست که با انتخاب یک نام قومی محدود بر یک جغرافیای کثیر الاقوامی خراسان بزرگ و با گزینش نام جدید و محدودی برای یک سر زمین تاریخی قدیم نخستین سنگبنای کاخ وحدت ملی کشور را متزلزل گردانیده اند، و بر نقش قدمهای تاریخی و هویتی همه باشنده گان آن بشمول قوم مورد نظر شان گرد و خاک اغراض پنهانی خود را افشاندند و خواستند مردم ما را از منسوبیت به افتخارات تاریخی و فرهنگی شان که هویت ملی نام دارد، محروم گردانند. زیرا به باور مورخین و دانشمندان ابگان، اپگان، اوغان یا افغان نام یکی از اقوام باشنده حوزه مدنی فیروز کوه میباشد که در حوالی غور تا دوره حکومت غزنویان زندگی میکردند که این قوم به گفته مورخ ( آلمانی در آثار رضا مایل هروی) غیر از پشتونها میباشند. این بحث تحقیقات مفصل و جداگانه ایرا ایجاب مینماید. مقامات روسیه بلشویکی در ماوراءالنهر نیز همین کار را انجام داده اند. و سرزمین معروف و قدیمی ( فرا رود، پرارود و ماورا النهر) را به گفته اکادمیسین محمد جان شکوری تبر تقسیم کردند. و کشورهای نوبنیاد ( تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان) را بجای آن جایگزین گردانیدند.

آخر وقتی کوریا بدو قسمت جدا شد، بر آنها نام کوریای شمالی و کوریای جنوبی را گذاشتند، ویتنام پس از تجزیه بنامهای ویتنام شمالی و جنوبی خوانده شدند. یمن با اینکه به دو قسمت جدا شد، بنامهای یمن شمالی و یمن جنوبی در آمدند، کشور آلمان پس از جدایی در پایان جنگ دوم جهانی بازهم بنامهای آلمان شرق و غرب خوانده شدند. اما راهکار استعمار در زمینۀ جدا سازی سرزمین آریانا و تجزیۀ آریایی تباران چنان عمیق بود که توانست یک شبه راه صد سال بپیماید و مردم این منطقه در طول چند سال، چند هزار سال یگانگی و اتحاد فرهنگی و تاریخی خود را تقریبا ً فراموش کردند و یگانگی آنها با نیرنگها و حیل استعماری به بیگانگی ابدال گردید.

 آه کز کودک مزاجیهای ابنای زمان                        ابجد ایام طفلی را زسر باید گرفــت

پس ازین دگر سازیهای هویت بر انداز نوبت به تسمیه زبانی رسید: زبانیکه دو دفتر بزرگ حماسی و عرفانی آن چون شاهنامه فردوسی و مثنوی مولوی و صد ها اثر گران ارج ادبی، فلسفی و تاریخی فرزندان آن بمثابه بزرگترین و ثیقه ملی و فرهنگی مردمان فارسی زبان پیوند دهنده دلها و روانهای معنوی آنان در پویه زمان بوده است. مردمان آریایی تبار درین سرزمین اعم از کرد، عرب، بلوچ، پشتون، اوزبک، ترکمن و سایر اقوام از اقصای بلندای پامیر تا آبهای خلیج فارس و از بخارا و خوارزم تا سیستان و بلوچستان بدون کوچکترین مشکل میتوانند این آثار را بخوانند و بدانند و جایگاه آنها را در کنار مصحف عزیز در صدر رواقهای کتاب های خود جای دهند. حالا گوینده گان این زبان و خود ذات زبان را در ایران "فارسی" در افغانستان "دری" و در تاجیکستان "تاجیکی" نام گذاشته اند و تا توانستند برای اهل زبان و خارجیان تلقین کرده اند که گویا زبانهای ایرانی، افغانی و تاجیکی با هم هیچگونه قرابتی ندارند و اگر دارند هم بر اثر روابط بازرگانی و همسایگی بوجود آمده است؟!. به گونه ای که مثلا ً اگر دانشمند افغانستان از کتابفروشی مسکو کتابی بزبان فارسی بخواهد، برایش میگویند که آقا! این کتاب بزبان ایرانی (فارسی) نوشته شده است یا همینطور برای تاجیکان و ایرانیان.

بیاد بیاوریم که قبل از یک دهه بیش محقق غربی در مجله شپیگل چاپ آلمان ضمن تحلیل مبسوطی سرشت تاریخی آریایی تباران را که در سه کشور همسایه و همزبان دارای نظامهای سیاسی متفاوت و دارای علایق و روابط جداگانه با کشور های معین جهان زنده گی میکنند، آنها را از یک منشای نژادی (ایرانی- آریایی) و زبان شان را همان فارسی دری خواند. نویسنده تاکید کرد که زبان گفتاری و نوشتاری این خطه تحت تاثیر روابط سیاسی حاکمیتهایشان با کشور های مشخص منطقه و جهان در یک داد و ستد لغوی و فرهنگی قرار گرفت و این داد و گرفت در هر سه کشور فارسی زبان متفاوت و نا همگون بود. مثلا ً ایرانیها بعلت داشتن روابط سیاسی با غرب بیشتر اصطلاحات فرانسوی و انگلیسی را به کار گرفتند، افغانستانیها از واژه های هندی و عربی استفاده کردند و زبان تاجیکی عمیقا ً در حلقوم زبان روسی فرو رفت. ادامۀ این حالت طی حدود هفتاد سال گسست فرهنگی در اتحاد شوروی وقت تفاوتهای گویشی را بوجود آورد که برای تمایز پسندان مایۀ دلچسپی خاصی قرار گرفت، و تا توانستند این تفاوتهای لهجوی را صرف نظر از مبانی زبان شناسی که بصورت طبیعی در هر زبانی و بین محلات هر جامعه ای وجود دارد، بحیث تمایز و چند گانگی زبان فارسی دری تبلیغ کردند.

دولت ایران که در تمامیت جغرافیای سیاسی کنونی خود، حاکمیت فرهنگی خود را نیز تمثیل مینمود، متاسفانه نتوانست ( به دلیل جنگ تحمیلی و سیاستهای استعماری انگلستان ) و یا شاید نخواست ( به دلیل سیاستهای مذهب محوری ) تا برای زبان فارسی دری مرکزیت فرهنگی دیگری در برون از مرزهای ایران وجود داشته باشد. بنا ً سرنوشت دردناک زبان دری را در افغانستان و ماورا النهر مورد توجه قرار نداد و روند مسخ زبانی و فرهنگی درین مهد تمدن آریایی ادامه یافت. حلقات روشنفکری هم در کلیت وطن فرهنگی ما بیشتر دچار انقطابهای سیاسی و گرایشات ایدیولوژیک گردیدند و چنان در بند تمایلات سیاسی و گروهی افتادند، که جز طنطنۀ شعارهای سیاسی و حزبی خود نمی شنیدند، و از کار رنگ و لعاب بخشیدن به تندیسهای خود باوری سیاسی فارغ نمیشدند. جذ بۀ شعارهای انترناسیونالیستی بسیاریهارا از اندیشیدن به فرهنگ ملی بازداشت. در دهه های پسین این دوره در افغانستان روشنفکرانی را که به این اصل همچو رمز بقای تاریخ و فرهنگ ملی می نگریستند،بنامهای ناسیونالیست و سکتاریست و مدافعان فرهنگ فیودالی سرکوب میکردند. در سرو صدای کر کنندۀ مرده باد و زنده باد گفتنها چنان دچار الیناسیون فرهنگی گردیدند، که هرگز متوجه نشدند که آب زیر کاه استعمار چند نیزه بلند شده است.

زبان فارسی دری بمثابۀ ظریف ترین وسیله آمیزش انسان و کارا ترین عنصر فرهنگ و همگرای انسانهای این منطقه که حدود بیش از صد سال پیش از دربار ترکیه عثمانی تا دستگاه حکومت هند برتانوی حدود یک ملیارد گوینده داشت، در وضعیت بالا رفتن گراف حیل و نیرنگهای استعمار مجال مطرح شدن در یکی از کانونهای اصلی پیدایش و پرورش خود یعنی بخارا را از دست داد، و از دربار های استانبول و هند پس از نفوذ استعماری انگلیس خلع صلاحیت شده و حتی در گهوارۀ با لندۀ خود خراسان ( افغانستان) هم دارای موقعیت بحرانی ناشی از رقابتهای نا سالم فرهنگی و تعصبات زبانی برخی از حلقات سیاسی گردید.

تمایل ارزشگرایی و اصالت خواهی در ذهن عدۀ زیادی از روشنفکران در چارچوبهای وطن ملی عقیم گردید، که علایق و روابط آنها را با وطن فرهنگی شان در بینشها و نگرشهای محدود گروهی شان محبوس گردانید. حلقات معین استعماری با تعاریف گمراه کننده از اصطلاحات جامعه شناسی چنان فضایی را بوجود آورده اند که محبان وطن فرهنگی و راهیان "حب الوطن" ملی را به "پان ایرانیست" و ناسیونالیست و قوم گرا متهم نموده و بدینوسیله آنها را از امر خود آگاهی ملی و شناخت سر زمین تاریخی و وطی ملی شان برحذر داشته اند. حتی واژه ها و اصطلاحات مربوط به زبان بومی ( فارسی دری) را چنان تصنیف و رنگ و مفهوم سیاسی بخشیدند که مطرح نمودن و کار برد این اصطلاحات بخصوص در محیط دانشگاهی، اصطلاحات قضایی و نظامی مربوط بزبان دری فارسی در افغانستان برای شبه روشنفکران وطن ملی و شئونستان و عظمت طلبان با عصبیت والرژی تند و غلیظی همراه شده است. آنها سوگمندانه دوام این حالت را بقای وحدت ملی(!) تبلیغ میکنند. مبتکرین اینگونه بدعتهای فرهنگ کشی با ایجاد چنین جو مسخ فرهنگی برای اقوام و زبانهای غیر از خود گویا وحدت ملی را تامین کرده اند!؟. در عین زمان در ذهن عدۀ دیگر از تبار خودیشان مفهوم وطن باوری را با بنیشهای فاشیستی آمیخته و تحت عنوان آزاد اندیشی و دموکراسی بدان میلانهای بازهم شووینستی بخشیده اند. با اینحال قدرت دسایس استعماری توانست برای هر بخشی از وطن فرهنگی "ما" هویت جدیدی بسازد و ما را مصروف شناسانیدن هویتهای خلق الزمان و خلق الساعه خود سازد تا آن "ما"ی پر بار و گرانسنگ تاریخی خود را به "من" های اکثرا ً مغشوش و بیریشه و فاقد روح اصالت فرهنگی تعویض نماییم.

در صورتیکه چنین ضد و نقیص اندیشیهای ناشی از القائات استعماری و شوونیستی و استحاله های اجتماعی در نمود شعار های "فراملتی"و عملکردهای"فرو قومی" و "فرو ملتی" وطن فرهنگی ما بازهم ادامه یابد، بیگمان مواریث گرانسنگ فرهنگی ما بمثابۀ پاره ای از وجدان مشترک و شخصیت تاریخی مردمان این خطۀ دیرینسال باز هم دچار بحران های فزاینده و حتی انحطاط و تباهی فاجعه باری خواهد گردید. بنا ً وطن فرهنگی ما بیش از هر زمان دیگر به تفکر مسولانه، همدلی، تفاهم، همگرایی و همسویهای عملی مسوولان عرصۀ تاریخ و فرهنگ در کشور های فارسی زبان منطقه نیاز شدیدی دارد. بایسته میدانم تا از این تربیون علمی اذعان نمایم که دانشمندان، پژوهشگران و فرهیخته گان زبان فارسی دری در هر کجایی که هستند بیش ازین نگذارند تا فرهنگ و مواریث هویتی ما بازیچۀ دست سیاست ها و تختۀ مشق سیاستگران وابسته به استعمار خارجی گردد. ضرور است تا مسولان امور فرهنگ در سرزمین فرهنگی ما با ایجاد بنیاد ها و فرهنگستانهای دولتی و خود جوش گرد هم آیند و در پرتو ارشادات علمی و منطقی منشهای زبانی و رشته های فرهنگی این چتر بزرگ را با هم مجددا ً پیوند بدهند. این کار را بخاطر آن نمی کنیم تا در مبارزه علیه احجاف بر تری جویان و خود محوران امور سیاسی خود التر ناتیف باشیم، شاید چنین نیاتی در رابطه با ریشه های عمیق زبانی و جا افتاد گی فرهنگی و تجارب زنده گی مسالمت آمیز و مودت پسندانه نیاکان ما در پهنه این سرزمین کهنسال بیهوده هم نباشد، اما اصل هدف آنست تا از فرهنگ و مواریثی پاسداری نمائیم که در شبستانهای یلدای تاریخ هماره مشعل آگاهی و رهنمودی نیک برای مردم منطقه و جهان بوده است بدون آنکه از داشتن چنین جایگاهی خم ابرو نماید و دچار غرور گرفتگی شود. ما در پرتو احیای همگرایی فرهنگی خواهیم توانست استعدادهای شایان و درخشان خود را در یک سرزمین پهناور که میراث اندیشه و هنر را در خون دارند، دور هم جمع نمائیم و باز هم در مسیر ایجاد گری و آفرینش زبانرا سیالیت و توانایی در خور زمان بخشیم تا خدمات بهتری را به فرهنگ منطقه و جهان از طریق زبان فارسی دری انجام دهیم.

 

به امید یکپارچگی دگرباره مناطق ایران بزرگ

بن مایه این جستار :

1-        نجیب مایل هروی، بگذار تا از ین شب دشوار بگذریم، چاپ تهران1364 ص 8

2-        مجله آمو پساکوه و امرای محلی بدخشان، سال دوم، شماره (7-5) 1380 شهر کابل

3-        ان، کی، ایس لمبتن، ترجمعه علی مرشدی زاد، دولت و حکومت در دوره میانه اسلام، تهران 1379 ص 299.

4-        حسن زملو، احسن التواریخ، تصحیح س، ان سدون، کلکته 1931، متن فارسی- شجره صفویه

جنگ چالدران

گسترش امپراتوری عثمانی ۶۷۸–۱۰۶۲

زمان:

  •  ۳۱ مرداد ۸۹۳

مکان:

  • دشت چالدران، شمال آذربایجان غربی

نتیجه:

  • پیروزی ارتش عثمانی

جنگندگان:

  • سپاه قزلباش ایران
  • ارتش عثمانی

فرماندهان:

  • شاه اسماعیل یکم صفوی
  • سلطان سلیم یکم

نیروها:

  • ایران 40.000 تن (۱۲٬۰۰۰ تا ۶۰٬۰۰۰ تن)
  • عثمانی 100.000 تن (۶۰٬۰۰۰ تا ۲۱۲٬۰۰۰ تن)

تلفات:

  • حدود ۵ هزار تن
  • حدود ۲ هزار تن

جنگ چالدران میان سپاه قزلباش ایران به فرماندهی شاه اسماعیل یکم صفوی با ارتش عثمانی به فرماندهی سلطان سلیم یکم در ۳۱ مرداد ۸۹۳ هجری خورشیدی رخ داد. محل این نبرد در دشت چالدران (در شمال آذربایجان) بود. در این جنگ نیروهای قزلباش که در حدود ۴۰ هزار تن بودند با سپاه حدود ۱۰۰ هزار نفری عثمانی جنگیدند و به دلیل کمی نفرات و نداشتن سلاح گرم از سپاه عثمانی شکست خوردند. این در حالی بود که ارتش عثمانی دارای توپخانه و تفنگهای انفرادی بود، ولی سربازان ایرانی با شمشیر، نیزه، و تیر و کمان می‌جنگیدند.

پس از این جنگ، باختر و شمال‌باختری ایران که شامل آذربایجان و تمام کردستان تا همدان بود، از ایران جدا شد و به دست عثمانی افتاد. این مناطق تا پیش از زمان شاه عباس از ایران جدا بود اما شاه عباس توانست بخشی از این مناطق را با جنگ پس بگیرد. سپاه عثمانی شهر تبریز را نیز تصرف کرد اما به دلیل کمبود آذوقه مجبور به بازگشت شد و حکومت نو پای صفویه از نابودی حتمی نجات یافت.

دلیل کمی شمار سپاهیان ایران در این جنگ به این خاطر بود که بیشتر آنان در خراسان بودند تا از یورش غافلگیرانهٔ ازبکان جلوگیری کنند . دلیل دیگر شکست قزلباش‌ها در این جنگ پیشنهاد دورمش خان شاملو به شاه اسماعیل بود، مبنی بر اینکه اجازه دهند که ارتش عثمانی آرایش دفاعی خود را تکمیل کند تا ایرانیان بتوانند به ابراز دلیری بپردازند و شاه نیز با این پیشنهاد غیرعادی موافقت کرد.

علت وقوع جنگ

بعد از آنکه اسماعیل با پادشاه مجارستان و ممالیک مصر متحد شد و قصد حمله به عثمانی را در سر پروراند، سلطان سلیم اول (۹۱۸-۹۲۶ ه‍. ق) که یکی از مقتدرترین و فاتح‌ترین سلاطین آل عثمانی است به فکر مقابله با او افتاد. از طرف دیگر شاه قلی خلیفه شیخ اسماعیل و رئیس ایل تکلو در آسیای صغیر بیش از پانزده هزار تن از اهالی سنت آنجا را قتل‌عام و اموال آنها را غارت می‌کند. محمدخان استاجلو حاکم دیار بکر از خلیفه‌های شاه اسماعیل با فرستادن نامه تهدیدآمیز و یک قبضه شمشیر و یک دست لباس زنانه او را ترغیب به جنگ کرد. وی در این نامه نوشته بود اگر به جنگ می‌آیی شمشیر بر کمربند و گرنه ملبس به لباس زنانه شو و بعد از این مردی بر زبان جاری نساز . همچنین نورعلی خلیفه حاکم ارزنجان و رئیس و افراد سلسله ذوالقدر در آناتولی نیز از مریدان شیخ اسماعیل بودند. بدین ترتیب اگر سلطان سلیم دیر می‌جنبید قطعاً بساط حکومت عثمانی بزودی چیده می‌شد. اما سلطان بزرگ عثمانی کلیه صفویان آناتولی را شناسایی کرده سپس به سر آنها تاخته بیش از چهل هزار تن از آنان را به هلاکت می‌رساند. و آنهایی که گناهشان ثابت نشده بود را داغ می‌کند تا قابل شناسایی باشند. بعد از آن سلطان سلیم عازم تبریز پایتخت صفویه گردید.

نبرد سرنوشت

سلطان سلیم با سپاهی که تعداد آنرا در حدود صد هزار نفر نوشته‌اند به سمت ایران حرکت کرد تا اینکه در اول رجب ۹۲۰ قمری (مرداد ۸۹۳) به دشت چالدران در شمال غربی خوی رسید و در آنجا اردو زد. تعداد نفرات ایران را در این جنگ حدود چهل هزار نفر نوشته‌اند. پیش از نبرد شاه اسماعیل و فرماندهان سپاه برای تعیین استراتژی نبرد تشکیل جلسه دادند. نور علی خلیفه و محمد خان استاجلو به دلیل آشنایی قبلی که از روشهای جنگی عثمانیان و قدرت ویرانگر توپخانه داشتند پیشنهاد کردند که قبل از آنکه دشمن موفق به تکمیل آرایش دفاعی خود گردد حمله را از پشت به آنها آغاز کنند.این نظر کاملاً منطقی با مخالفت شاه اسماعیل و دورمیش خان استاجلو مواجه شد که البته نتیجه آن شکستی سخت و تلخ بود.

شاه اسماعیل به عثمانیان فرصت داد تا آرایش دفاعی خود را کامل کنند. دوازده هزار ینی چری مسلح به شمخال در پشت زنجیره‌ای از توپها قرار گرفتند مانعی که به صورت سدی تفوذ ناپذیر در مقابل سپاه ایران که بیشتر سواره نظام بودند قرار گرفت. با شروع به کار کردن توپها نتیجه جنگ به سرعت به نفع عثمانیان تغییر کرد. استفاده از توپخانه برای ایرانیان مصیبت بار بود. بسیاری از سپاهیان ایران و بسیاری از فرماندهان و صاحبان مناصب در معرکه کشته شدند و خود شاه اسماعیل نیز با فداکاری چند قزلباش جان سالم از معرکه به در برد. سلطان سلیم یکم پس از در هم شکستن سپاه صفوی به دلیل ترس از وجود تله به تعقیب سپاه ایران نپرداخت و تنها چند روز بعد به تبریز وارد شد.

جنگ چالدران نتایج زیادی داشت از جمله:

  • تجزیه ایران در نتیجه کشتارهای هولناکی که صفویه انجام داده بود و پیوستن عراق و کردستان به عثمانی برای محفوظ ماندن از کشتار و تغییر مذهب.
  • زمین‌گیر شدن صفویه تا هفتاد و پنج سال بعد و بازسازی ارتش توسط شاه عباس.
  • مجبور شدن اسماعیل به دست کشیدن از کشتار و اذیت اهل سنت. اسماعیل بعد از آن تا وقتی که زنده بود یعنی سال ۹۳۰ ه‍. ق هیچگاه نتوانست و نه جرأت کرد که به قتل عام اهل سنت اقدام کند.
  • بسیاری از مردم شهرهای اهل سنت مانند بغداد و هرات بعد از جنگ چالدران به مذهب اهل سنت برگشتند و گماشتگان صفویه را کشتند.
  • شکسته شدن غرور و تعصب شیخ اسماعیل و درهم کوبیده شدن او در نتیجه در چشم هواداران خود از ارزش پیشین خود افتاد.

سلطان سلیم بعد از فتح شایان خود قصد داشتند در تبریز بماند و زمستان را در آن شهر بگذراند در بهار سال بعد کار صفویه را یکسره سازد، اما از آنجا که در میان سپاهیان وی عده زیادی از سربازان باطناً مرید صفویه بودند او را به بازگشت به عثمانی ترغیب کردند. در سال ۹۲۶ ه‍. ق که سلطان سلیم تصمیم گرفت به تسلط صفویه در ایران خاتمه دهد باز همین سربازان مخالفت کردند اما سلطان مصمم بود، در همان اوان بود که سلطان به طور مرموزی وفات کرد.

 

استاد کمال الملک

:1226 تولد کمال الملک در تهران

 1226: سفر به کاشان در شش ماهگی

 1234: سفر به تهران برای تحصیل

 1235: ورود به مدرسه دارالفنون

 1242: ورود به دربار به دستور ناصر‌الدین شاه

 1255: گرفتن لقب نقاش‌باشی

 1258: گرفتن لقب نقاش‌باشی خاصه

 1262: ازدواج با زهرا خانم

 1263: به دنیا آمدن دخترش نصرت

 1267: متهم شدن به دزدی ، هنگام کشیدن تابلوی تالار آیینه

 1269: گرفتن لقب کمال‌الملک از ناصر‌الدین شاه

 1272: شروع به آموختن زبان فرانسه

 1273: سفر به اروپا و اقامت در ایتالیا

 1274: ورود به پاریس 1276: دیدار با مظفرالدین شاه در فرانسه

 1277: چاپ زندگی‌نامه کمال‌الملک در روزنامه شرافت ، شماره شصت

 1277: بازگشت به ایران و گرفتن نشان درجه اول و حمایل سبز مخصوص دربار

 1278: سفر به عراق ، هم‌زمان با سفر مظفرالدین شاه به خارج

 1280: بازگشت به ایران و تمارض مصلحتی به سکته

 1285: مرگ مظفرالدین شاه و خوب شدن سکته استاد !

 1287: پیشنهاد تأسیس مدرسه صنایع مستظرفه به دولت

 1296: در گذشت پسرش حسینعلی خان

 1297: در گذشت همسرش

 1298: در گذشت مادرش

 حدود 1300 : نابینا شدن یک چشمش

 1302 تا 1306 : درگیری کمال‌الملک با وزرای معارف دولت وقت

 1306: استعفا و آغاز بازنشستگی و اقامت در حسین‌آباد نیشابور

 1319: در گذشت کمال‌الملک

 

آثار کمال الملک

 آثار کمال‌الملک از سال 1290 (هـ .ش) تا زمانی که چشمش آسیب دید: 1- مرد برهنه 2- دورنمای دماوند 3- دورنمای دیگری از دماوند 4- آخوند رمال 5- تصویر نیم‌تنه ناصرالدین شاه 6- تصویر مشهدی ناصر 7- زن پای چراغ 8- خانه سنگی 9- خانه دهاتی 10- دورنمای دیگری از باغ مهران 11- کپیه از تابلوی مزین‌الدوله (تابلو میوه) 12- سن ماتیو 13- کپیه تیسین 14- رمال بغدادی 15- تصویر عضدالملک 16- دورنمای مغانک 17- پیرمرد (ناتمام) 18- مصری 19- تصویر دیگر مصری 20- فانتن لاتور 21- کبک بی‌جان 22- تصویر نیم‌تنه اتابک 23- صورت جوانی کمال الملک 24- رمال 25- تصویر کمال‌الملک در حال تبسم 26- زرگر 27- صورت کمال‌الملک با کلاه 28- بن‌زور 29- پرتیه 30- صورت دیگری از کمال‌الملک با شنل 31- تصویر زن(مداد) 32- زری یراقی‌های جهود 33- صورت دیگری از جوانی کمال‌الملک 34- زنجیری 35- تصویر زن (که با همکاری گوردیجانی کشیده شده) 36- تصویر مرحوم ذکاء الملک 37- تصویر رامبراند 38- تصویر دیگری از کمال‌الملک 39- دورنمای چراغ‌برها 40- بازار مرغ فروش‌ها 41- صورت سردار اسعد 42- قالیچه صورت رامبراند 43- قالیچه صورت کمال الملک 44- قالیچه دورنمای منظره‌ای از شمیران 45- تصویر مرحوم حاج نصرالله تقوی 46- قالیچه دورنمای یاخچی‌آباد 47- کپیه رافائل 48- کپیه تابلوی دیگری از تیسین 49- کپیه ونوس 50- تصویر مظفرالدین شاه 51- تصویر احمد شاه 52- تصویر کمال‌الملک (آبرنگ) 53- تصویر مولانا (آبرنگ) 54- عرب خوابیده (آبرنگ) 55- حوض صاحبقرانیه 56- تکیه دولت 57- دورنمای پس قلعه 58- دورنمای زانوس 59- تالار آیینه 60- دورنمای لار 61- صورت ناصرالملک 62- تصویر پسر ناصرالملک 63- تصویر مشیرالدوله 64- تصویر وثوق‌الدوله 65- تصویر ضیع‌الدوله 66- پرنده الوان (آبرنگ) 67- دورنمای شهر از پشت‌بام صاحبقرانیه 68- دورنمای کوه شمیران از پشت‌بام مدرسه (ناتمام) 69- قالیچه منظره خیابان شمیران 70- زن 71- کپیه باسمه فرنگی (به دستور احمدشاه) 72- کپیه باسمه‌ای دیگر (به دستور احمدشاه) 73- نوازنده‌ها 74- تصویر ایستاده یکی از پیشخدمت‌های دربار 75- نیم‌تنه یکی از درباریان (آبرنگ) 76- بازار کربلا 77- منظره آبشار دوقلو 78- منظره حوض و فواره قصر گلستان 79- تصویر میرزاعلی‌اصغر خان اتابک (نیم تنه) 80- تصویر میرزا علی‌اصغرخان (تمام قد) 81- تصویر آقاعلی‌معین‌الحضور (آبرنگ)

ارگ تاریخی بم

ارگ تاریخی بم كه بیش از دو هزار سال است در قلب كویر ایران قد برافراشته است، بزرگ‌ترین مجموعه خشتی و گلی جهان است. این ارگ تاریخی پس از زلزله سهمگین سال 1382 و تلاش كارشناسان ایرانی برای تهیه پرونده ثبتی آن به طور اضطراری، در جریان بیست و هفتمین اجلاس كمیته میراث جهانی یونسكو به طور هم‌زمان در فهرست میراث جهانی و فهرست میراث جهانی در خطر ثبت شد.

 

 

ارگ تاریخی بم كه بیش از دو هزار سال است در قلب كویر ایران قد برافراشته است، بزرگ‌ترین مجموعه خشتی و گلی جهان است كه طی دوره‌های مختلف تاریخی ساخته شده و گسترش یافته است. این ارگ تاریخی پس از زلزله سهمگین زمستان سال 1382 در شهر بم و تلاش كارشناسان ایرانی برای تهیه پرونده ثبتی آن به طور اضطراری، در جریان بیست و هفتمین اجلاس كمیته میراث جهانی یونسكو به طور هم‌زمان در فهرست میراث جهانی و فهرست میراث جهانی در خطر ثبت شد.
در فاصله زلزله بم و ثبت ارگ و منظر فرهنگی شهر بم در فهرست میراث جهانی، بسیج كارشناسان جهانی و بین‌المللی به یاری كارشناسان ایرانی آمد و افرادی چون فرانچسكو باندارین، رئیس كمیته میراث جهانی، كوچیرو ماتسور، رئیس یونسكو، وزیر فرهنگ فرانسه، رئیس وقت ایكوموس و بسیاری دیگر از كارشناسان و مقامات فرهنگی جهان برای بررسی این اثر تاریخی به بم سفر كردند.

ادامه نوشته

جایگاه ازدواج در فرهنگ غني ايراني

 

در فرهنگ غنی ایرانی ازدواج و پیوند زناشویی پايه و اساس يك خانواده و در نتيجه يك جامعه موفق و اخلاقي است . بزرگان اين سرزمين به موجب جلوگيري از سست شدن اخلاقيات در جامعه و كنترل انحطاط و فحشا و همچنین استواری تفکر و اندیشه زنان و مردان ایرانی , ازدواج را یکی از مهم ترين ارکان جامعه بر شمرده اند . از ديدگاه اجتماعي چه در حيات اقتصادي , چه مادي , چه معنوي و روحاني اين سنت نتايج پر ثمري دارد كه مهم ترين آن قوام خانواده ها و در نتيجه یک اجتماع است . هیچ انسانی به تنهایی کامل نیست و پیوسته در جهت جبران کمبود خویش تلاش میکند . به طور کلی میتوان گفت که انسانی موفق و پویا است که هر روز زندگی اش از روز گذشته اش کاملتر باشد . سير طبيعي گيتي چنين است كه دختران و پسران خردمند در پی رسیدن به استقلال فکری هستند و در نتیجه برای جبران نواقص و تأمین نیازهای بی شمار خود به سوی تکامل و دانش و راهکارهای رسیدن به کمال هستند . ازدواج و  گزینش همسر مناسب و شایسته موجبات رشد و تکامل زنان و مردان را فراهم میکند . متاسفانه در این میان نیز دختران و پسرانی هستند که مستثنی می باشند , زیرا با عدم درک درست و منطقی از فلسفه ازدواج نه تنها به تفکر , اندیشه و روان خود ضرر می رسانند بلکه در دراز مدت به سهم خود بروی یک جامعه نیز تاثیر منفی میگذارند . گاتها چنین پند می دهد :

خواسته شما از خداوند , خانواده ای خوب با راستی و پارسایی در کشوری آباد است . (1)

 از این روی در تمدن کهن ایرانی که یکی از پایه های تمدن بشری محسوب می شود بر این سنت نیک و اهورایی پافشاری شده است . در گاتها و متون پهلوی ایرانیان باستان در این مورد سخنها و پندهای بسیاری بیان شده است که ما باید برای بازگشت به آن شکوه و جامعه اخلاقی گذشته خود کوشش بسیار کنیم . بر طبق باور ایرانیان کهن نخستین انتظار پسران ايراني برای ازدواج با دختران نجابت و پاکدامنی زن بوده است :

عفت و نيك نامي و دوشيزگي پيش از ازدواج براي زنان ضرورت داشته است خانمان سعادمتند اجر شوهر نيك و زن نيكو است و جايگاه اهورامزدا و امشاسپندان  (2)

و یا این سخن نیک از گاتها که مهم ترین سند ارزشمند اخلاقی و دینی ایرانیان باستان و جامعه کنونی ایرانیان راستین محسوب می شود :

پاکدامنی و پارسایی از ارزش های ویژه زنان است . (3)

شخصیت زن يا مرد پس از ازدواج به یک شخصیت اجتماعی تبدیل میشود؛ زیرا در پرتو ازدواج و زندگی مشترک خود را مسؤول حفظ همسر و تأمین وسائل زندگی و تربیت و آینده فرزندان تلقی میکند و تمام هوش، ابتکار و استعدادهای خود را به کار میگیرد و خود را مسئول آينده وي مي داند ؛ به عبارت دیگر، مهم ترین احساس مسؤولیت اجتماعی در او براي نخستين بار شکل میگیرد و بسیاری از شایستگیها و توانمندیهای نهفته در درونش را شکوفا میسازد. تا بتواند مسئولیتهای سنگین تری را نیز در جامعه بر عهده بگیرد . همچنین زنان و مردان میتوانند در کنار یک همسر خردمند و مهرورز میتوانند در راه درست و منش نیک ایرانی گام برداند و نواقص یکدیگر را برطرف سازند و در نتیجه جامعه ای اخلاق گرا , دانش پژوه و متمدن را نیز بنا سازند . به درستی که زرتشت فرمود :

زن و شوهر باید کوشش کنند تا در راه راستی و پاکی از یکدیگر پیشی جویند . مسابقه زندگی در پیمودن راه راستی است . (4)

بنابراین، میتوان ازدواج را مایه رشد و کمال یافتن انسان دانست . در واقع خداوند انسان را به گونه ‏ای آفریده که بدون جنس مخالف ناقص است . یعنی در کنار جنس مخالفش کامل میشود . مرد به زن نیازمند است و زن به مرد. هر کدام از دو جنس از نظر روحی , جسمی , جنسي و معنوي به هم وابسته‏ اند و با قرار گرفتن در کنار هم یکدیگر را تکمیل میکنند .

با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین                                       با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین

( ابوسعید ابوالخیر )

گزينش همسر در فرهنگ ايراني موجب آرامش و امنیت خاطر میگردد و محیط خانه وسیله آرامش روحی زن و مرد قرار داده شده است . از سوی دیگر عشق و مهر آریایی ایرانیان که شهره خواص و عام در جهان است میتواند در پرتو پیوندهای درست و خردمندانه تبلور یابد و به اوج کمالات برسد و الگویی برای نسلهای بعد نیز گردد . چنانکه زرشت بزرگوار فرموده است :

عشق و وفاداری ریشه دار , در هر زندگی زناشویی نیاز است . (5)

عشق و دلدادگی که جلوه ای از هنجار راستی است , بر شما نیایش کنندگان فزون باد . جلوه با ارزش اشا عشق و دلدادگی است . (6)

روانشناسان در بسیاری از موارد به این نتیجه رسیده اند که پس از دوره جوانی , آن هنگامی که زندگی تنهایی را برای خود برگزیده اند سایه تنهایی , بیهودگی و نداشتن پناه گاهی مستقل و همیشگی را بر زندگی خود احساس میکنند . ازدواج و قرار گرفتن در کنار همسری شایسته , دلسوز و هم اندیش این احساس را از بین میبرد و او را به آرامش روحی میرساند. این احساس آرامش به ثبات فکری و روحی، وقار، احساس ارزشمند بودن و لذت می انجامد. در واقع دست آفرینش نوعی کشش درونی میان زن و مرد به ودیعت نهاده تا هر کدام در سنین خاص خواهان یکدیگر شوند و اضطراب وپریشانیشان از طریق ازدواج به سکونت و آرامش تبدیل گردد . در نسكهاي ايران زمين , از چهار هزار سال پيش تاكنون به اين امر سفارش بسيار شده است :

5 - در زن گرفتن و پيوند گيتي را برقرار كردن كوشا باشيد و از آن دوري نگيريد . (7)

50 -در زن خواستن و فرزند داشتن و ديگر خويشكاري كوشا باشيد . (7)

در همین راستا گزینش همسر ایده آل باید در سن مطلوب ازدواج مطرح و عملی شود , زیرا پیش از سن مذکور و یا پس از آن انتخاب ها در بیشتر موارد اشتباه , ناخواسته و یا دلخواه کامل یا نسبی نخواهد بود . این سن که به زمان مطلوب ازدواج شهرت دارد , برای پسران در زندگی امروزی بین 24 تا نهایت 30 سال دیده شده است و برای دختران 20 تا 26 سال . در کمتر از آن پختگی لازم و انتخاب درست کمتر دیده می شود و در بیشتر از این سن نیز انتخاب ها دشوارتر و توقع ها بالاتر می شود که بطوریکه در بسیاری موارد به عدم انتخاب منطقی و درست می انجامد . از این روی بایستی ازدواج در سنین مطلوب آن صورت گیرد حتی اگر زوجهای ایرانی سالهای نخست زندگی را با مشکلات مادی زیادی مواجه باشند . همدلی در فرهنگ ایرانی یکی از ارکان اساسی به شمار می آید . در سایه همدلی برای زنان و مردان ایرانی هر غیر ممکنی , ممکن خواهد شد و مشکلات یکی پس از دیگری برطرف می گردد . مولانا عارف بزرگ ایران زمین :

پس زبان خود محرمی دیگر است                                   همدلی از هم زبانی بهتر است

ایرانیان کهن پیوند دختران و پسران را فرخنده و پراهمیت می شماردند . به صورتیکه از عدد مقدس هفت برای شادمانی در جشنهای آنان بهره می بردند . ( هفت شبانه روز جشن و شادمانی و پایکوبی ازدواج ) عدد هفت یکی از اعداد آسمانی در نزد ایرانیان است که تا همین چند دهه پیش نیز اجرا می شده است و متاسفانه با گسترش شهره نشینی و گرفتاریهای زندگی مدرن کم کم به فراموشی سپرده شد . بیشتر از سوی دیگر ایرانیان مفتخر هستند که نامش به عنوان نخستین پایه گذاران عهد , پیمان و اخلاقیات جهان مطرح است . در سنگ نگاره های فره وشی یا فروهر که قدمتی بیش از چهار هزار سال دارد حلقه یا چمبره ای در دست انسان بالدار قرار دارد که از دیرباز تا کنون به حلقه پیمان زناشویی در نزد ایرانیان شناخته می شود  و این مایه مباهات ملت کهن ایران زمین است . نمایی از فروهر باستانی

موبدان زرتشتی پس از پشت سر گذاشتن هزاران سال فراز و نشیب در فرهنگ ایرانی همچنان به باورهای نیک نیاکانشان پایبند هستند و دختران و پسرانی را که میخواهند با یکدیگر پیوند زناشویی برقرار سازند , با توجه به آنچه که اشو زرتشت برای ما به یادگار گذاشته است , چنین پند می دهند :

" پند و اندرز مي دهم شما را اي دوشيزگاني كه در آستانه زناشويي هستيد و هم شما اي نوجوانان , زيرا كه نيك ميدانم , به گوش هوش بشنويد , زندگي آسوده و انديشه آسوده را در سايه دين و احترام و فرامانبرداري از پدران و مادران بجوييد . چون در سايه پرهيزكاري است كه عشق و مهر و محبت شما هر روز عميق تر و نيرومند تر خواهد شد و تنها در اين صورت است كه به لذت و خوشي سالم دست خواهيد يافت . "

همچنين ازدواج در يكي از كهن ترين سندهاي تاريخي ايران و جهان كه به اوستا مشهور است اشاره شده است . در يشتهای اوستا , ارت ايزد خانواده خوب و نماد شوكت و جلال است . ايزد ارت سفارش به پيوند ميان دختران و پسران ميكند و از زناني كه فرزند بدنيا نمي آورند و يا سقط جنين ميكنند شكايت ميكند . اشاره شده است كه فروغ اهورايي به چنين افرادي نمي تابد . ارت يشت از خانواده هايي كه مانع از ازدواج دختران و پسران مي شود شكايت ميكند و چنين مي گويد :

اين زشت ترين كاري است كه دشمنان آيين اهورايي انجام ميدهند و دوشيزگان را از زناشويي و ازدواج باز ميدارند و در خانه ها نگاه ميدارند . اين امر در مهر يشت , آبان يشت , رام يشت , فروردين يشت وهوم بيان شده است : ‌

چون دوشيزگان به سن ازدواج رسند براي به دست آوردن همسران نيرومند و شوهران دلير به سوي تو روي آورند . اردويسور اناهيتا پشتيبان و ياور دختران ايراني است كه در سن ازدواج قرار دارند . (8)

 

با پاي گذاشتن به عرصه زندگي مدرن در چند سال اخير و در نتيجه گسترش تمدن غربي در جامعه ايراني اين سنت نيك كم رنگتر شده است و در نتيجه شوربختانه پايه هاي اخلاقي جامعه ايراني نيز متزلزل شده است . از عواملي كه موجب شده است ازدواج در ايران طي اين چند سال اخير سير نزولي داشته باشد ميتوان به موارد زير اشاره كرد :

1 ) عدم مسئوليت پذيري در ميان دختران و پسران و تربيت غلط در خانواده های ایرانی

2 ) عدم اعتماد به نفس نزد دختران و پسران جهت آغاز يك زندگي مشترك

3 ) افزايش تحصيلات اجتماعي و رشد توقعات كاذب و غیر منطقی در ميان برخی دختران و پسران

4 ) تفريحات آزادانه دختران و پسران و تلقين به اين امر كه نيازي به زندگي مشترك نمي باشد

5 ) اعتقاد بر اين امر كه پس از ازدواج آزاديهاي زودگذر اجتماعي از آنان سلب مي شود

6 ) تجملگرايي ميان خانواده هاي ايراني و چشم و هم چشمي ميان بستگان

7 ) دوري گزيدن از زندگيهاي معنوي و روي آوردن به زندگي هاي تک بعدی ماشيني

8 ) اعتقاد بر اين امر كه از ديد دانش و تفكر , توانايي لازم جهت تربيت فرزندشان را ندارند

9 ) اعتقاد بر اينكه توانایی برطرف کردن نيازهاي همسرشان را ندارند

10 ) تفکر شبه روشنفکری در میان جوانان بی هویت و عمدتا سطی نگر , در نتیجه باور به زندگی و دوستی های موقت غربی

 

هنگامي كه دختران و پسران با ناهنجاری ها اجتماعی مرزهاي اخلاقي زندگي معنوي را بشكنند و آنرا به صورت يك عادت روزانه براي خود تلقي كنند , هرگز نميتوانند نقش يك مادر و يا يك پدر موفق را در زندگي اجتماعي پسين خود ايفا كنند . چنين افرادي چه زن و چه مرد هرگز در تربيت فرزندان خود موفق نخواهند بود . زيرا آنها به اصول انساني و اخلاقي پايبند نبوده اند و نا خواسته فرزندانی که در آینده از آنان بوجود می آید نيز مانند خودشان با پايه هاي سست اخلاقي و اجتماعي تربيت مي شوند و اين امر در نسلهاي بعد نيز گسترش مي يابد و به سادگي ميتواند موجب ويراني يك جامعه كهن و اخلاقي همچون ايران شود . در ايران زمان هخامنشيان كه کشورمان اوج شكوه و عظمت خويش را يافته بود و نخستین امپراتوری احترام به ادیان و ملتها در جهان پایه گذاری شد , ازدواج و بدنيا آوردن فرزند از اهميت ويژه اي برخوردار بوده است . به طوريكه داريوش بزرگ هخامنشي در كتيبه جهاني بيستون كرمانشاه براي آنكه شرح خدمات حکومتش به ايران از گزند حوادث محفوظ بماند از اهورامزدا بركت فرزندان بسيار طلب ميكند تا به درستی به نسلهای بعد برسد . (9)

تا جاييكه شاهنشاهان هخامنشي به خانواده هايي كه فرزند بيشتري و یا پسر بيشتري داشته باشند هدايا ارزاني ميكردند . (10)

مادران ايراني در دوره هخامنشيان به دليل آنكه فرزندان را تا سن پنج سالگي به طور كامل جهت تربيت درست براي شركت در آموزشگاه هاي رسمي در اختيار داشتند نقش بسيار مهم تربيتي را ايفا مي نمودند . (11)

از سوي ديگر گزينش همسر نبايد به صورت بسته و ناشناخته صورت بيگرد . زيرا ازدواجهاي ناخواسته و بی منطق که بر پایه احساسات زودگذر پایه گذاری می شود نه تنها ميتواند موفق نباشد بلكه نقش ويرانگری نيز در جامعه ایفا میکند و زن و مرد نیز شکست بزرگی را در زندگی تجربه میکنند که ممکن است به تباهی زندگی شان بیانجامد . گزینش همسر با اتکا بر خرد , منطق , تکیه بر فرهنگ ها و باورهای طرفین و بینش صحیح موفق و سازنده و آموزنده خواهد بود . همانطور که زرتشت بزرگوار فرمود :

همسر خویش را با خردمندی برگزینید . (12)

 

گزينش همسر معيارهاي فراواني دارد . كه بايستي به آن دقت بسيار كرد . مهم ترين آن را ميتوان چنين دانست :

1 ) هم فكري , تفاهم و سليقه هاي نسبتا نزديك به هم در اساس پايه هاي زندگي مشترك

2 ) نزديكي سطح اجتماعي و تربيت دختر و پسر

3 ) نزديكي سطح خانواده هاي طرفين

4 ) نزديكي سطح تحصيلات , فرهنگ و شعور اجتماعي

5 ) نزديكي مسائل اعتقادي و باورهاي ديني دختر و پسر

6 ) نزديكي سني و يا پايين تر بودن سن دختر از پسر

 

در اندرز انوشه روان آذرباد مارسپندان خطاب به مردان آمده است كه :‌

50 - زن شرمگين را دوست باش و او را به زني به مرد زيرك و دانا ده . چه ( چراكه ) مرد زيرك و دانا همچون زميني نيك است كه وقتي تخم نيك در آن افگنده ( كاشته ) شد حاصل نيك به دست آورد . (13)

همچنين خطاب به زنان ایرانی اشاره شده است كه :

ببخشاي بر ما اين نيكي را تا همسري به دست آوريم , همسري جوان و نام آور , از زيباترين آنها تا ما را در پناه خود گيرند و بتوانيم خانواده اي تشكيل دهيم , تا به ما فرزنداني زيبا و دلبر و زبان آور بخشايند , شوهراني كه از همه خوش بيان تر باشند . (14)

آداب و رسوم ازدواج ایرانی نیز بر پایه مهر و همبستگی خانواده ها بنا نهاده شده است . رسم ايرانيان بر اين است كه پیش از ازدواج مراسم خواستگاري انجام دهند و اگر دختر و خانواده وي پذيرفتن مراسم ازدواج اجرا مي شود . خواستگاري و ديگر مراسم هاي كهن ما نيز قدمتي بيش از دو هزار سال دارد . چنانچه كه كيكاووس فرستاده اي نزد شاه هاماوران فرستاد و دخترش را براي همسري خواستار شد . در صورتیکه میتوانست از قدرت و نفوذش برای گرفتن دختر هاماوران استفاده کند :

بجنيد كاووس را دل ز جاي                  چنين داد پاسخ كه اي نيك راي

من او را از پدر خواستار                      كه زيبنده به مشكوي ما آن نگار

 

خسرو پرويز نيز هنگام ازدواج با شيرين معشوقه خود بر اين رسم تاكيد نموده است :

به موبد چنين گفت شاه زمان                               كه بر ما مبر جز به نيكي گمان

مر اين خوب رخ را به خسرو دهيد                         جهان را بدين مژده نو دهيد

مر او را به آيين پيشين بخواست                           كه اين رسم و آيين بود آنگاه راست

 

از مهم ترين پيامدهاي مخرب دوري گزيدن از اين سنت كهن که هرکدام میتواند به نوبه خود موجب زیانهای جبران ناپذیر اجتماعی گردد ميتوان به اين موارد اشاره نمود :

1 ) توقف يا کاهش چشم گير رشد جمعيت کشور و در نتيجه افزایش سن جامعه

2 ) افزايش زندگي هاي موقت , مشترك یا زندگی های دوستی در پيش از ازدواج

3 ) پيدايش فرزندان ناخواسته در جامعه و سرنوشت نامشخص آنان در آينده

4 ) گسترش روابط بیش از حد و غیر اصولی با جنس مخالف كه تنها براي ارضاي نيازهاي جنسی , اجتماعي و تفريحي طرفین صورت ميگرد

5 ) احساس پوچي و بي انگيزگي و روان پریشانی پس گذشتن از سن جوانی

6 ) بي اعتنايي به پايه هاي اخلاقی و معنوي زندگي انساني

7 ) افسردگي و احساس تنهایی دردوره پس از جواني

8 ) گسترش فساد اخلاقي و جنسي در جامعه و رشد بيماريهاي مربوطه

9 ) نبود پشتوانه معنوی در سنین بالاتر

 

فرجام سخن :

امید است فرزندان این سرزمین که نیاکانشان از پایه گذاران دانش و فرهنگ و تمدن جهان بشمار می روند , امروز نیز آنان چنین باشند و با استحکام باورهای اجتماعی , دینی و ملی باردیگر نام بزرگ ایران زمین را در جهان پرآوازه و جاوید نمایند . همچنین به سنت نیک ازدواج که بخش لاینفک فرهنگ غنی ایرانی است پایبند باشند . تا اخلاقیات ایرانی بیش از پیش زنده و پابرجا بماند و جامعه و فرهنگ جهانی ایران از این هجمه ضد اخلاقی غربی که بر اساس سیاست های اسعتماری , سایه به روی این سرزمین افکنده است مصون بماند و دانش و پیشرفت و فرهنگ ایرانی را بیش از پیش گسترش دهند . به امید پیوندهای نیک برای دختران و پسران ایران زمین که همسرانشان دوست و عاشق آنان خواهند بود . ایدون باد ...

بن مایه این جستار :

(1) اندرزهای زرتشت - کورش نیکنام - گات ها سرود 48 , بند 11 برگ 207

(2) تعليم و تربيت در نزد ايرانيان برگ 103

(3) اندرزهای زرتشت - کورش نیکنام - گات ها سرود 53 , بند 4 برگ 249

(4) اندرزهای زرتشت - کورش نیکنام - گات ها سرود 53 , بند 5 برگ 250

(5) اندرزهای زرتشت - کورش نیکنام - گات ها سرود 53 , بند 7  برگ 252

(6) اندرزهای زرتشت - کورش نیکنام - گات ها سرود 32 , بند 2 برگ 73

(7) چيده اندرز پوريوتيشكان , بند پنج , برگ 87

(8) يشت پنجم , بند 87

(9) کتیبه جهانی داریوش بزرگ در کرمانشاه - بيستون 56:4

(10) هرودوت 136:1 - استرابون 17:3:15

(11) هرودوت 136:1

(12) اندرزهای زرتشت - کورش نیکنام - گات ها سرود 53 , بند 3 برگ 248

(13) اندرز انوشه روان آذرباد مارسپندان 102

(14) يشت پانزده , بند چهار

شادان شهرو

da41ad5cf6bfa282497c4c913a6475c1-300

من ار کُــرد و تُــرک و لُــــر و گیــلــکم
من ار یــــا بـلــوچ یـــا عــرب یـــا لکـم

اگـــر کـــورمــانجی و یـــا مـــــازی ام

اگـــــر راجــــی و خـــوز اهـــــوازی ام

من ایــرانی ام کـــــام گیــــرم  ز بخـت

نـمی تــرســـم از روزگـــــــاران سخت

چه غم دارم ار دشمنم سرکش است

من ایــــرانــی ام غیــرتـــم آتش است




شادان شهرو

سنگ‌نبشته‌ها بزرگان ایران در همه جای دنیا

برای ساخت آبراه سوئز در مصر داریوش پنج کتیبه بر روی سنگ گرانیت سرخ‌رنگ (سنگ سماق) در کنار این آبراه مهم نگاشته است که یادمانی از انجام این برنامه بزرگ و شگفت مهندسی و زمین‌پیمایی در عصر باستان است. هر پنج نسخه رونوشتی از یکدیگر هستند و تفاوت چندانی در مضمون با هم ندارند. نخستین کتیبه در ابتدای آبراه و در حاشیه شهر فعلی سوئز قرار دارد. دومین کتیبه در شهر شالوف است که امروزه در میانهٔ میدانی در این شهر جای دارد. سومین کتیبه در ابتدای دریاچه تلخ و در محل شهر فعلی کِبرِت/ کبریت برپا شده است. چهارمین کتیبه در نزدیکی شهر سرابه/ سرابه‌اوم و پنجمین کتیبه نیز در نزدیکی تل مسخوطه /تل‌المسخوطه قرار دارد. 

 

تلطیف آواییِ یکسانِ دو واژه

تیشتر و تیگره

در زبان فارسی دستکم با دو واژه جداگانه با دو معنای گوناگون سروکار داریم که هر دو «تیر» نوشته و خوانده می‌شوند. یکی از این دو، تلطیف شده واژه «تیشتر» است و به عنوان نامی برای ستاره شباهنگ و ایزد پیوسته به آن، ماه نخست فصل تابستان، روز سیزدهم هر ماه در گاهشماری‌های ایرانی و نیز برای جشن تیرگان در سیزدهمین روز تیرماه بکار می‌رود. دومین آنها، تلطیف شده واژه «تیغره» است و به عنوان نامی برای سیاره عطارد و ایزد پیوسته به آن، خدنگ و آنچه با کمان اندازند، رود دجله، و هر چیز تند و تیز و شتابنده بکار می‌رود. این دو معمولاً با یکدیگر اشتباه گرفته می‌شوند و معنای هر کدام به دیگری نسبت داده می‌شود.  

کورش بزرگ

در تاریخ‌نامه‌های سنتی رومانیایی

کشور رومانی در زمان‌های دور و حدود سده‌های آغاز میلادی، «داچیا» نامیده می‌شده است. رومانیاییان هم به مانند بسیاری از ملل، دارای تاریخ‌نامه‌هایی کهن و سنتی هستند که در آنها باورها و استنباط‌های مردمان از آفرینش جهان و رویدادهای اسطوره‌ای و تاریخی باز آمده است. این سرگذشت‌ها مانند همه نمونه‌هایی که در میان دیگر مردمان جهان دیده می‌شود، با افسانه‌ها و تک‌نگاری‌های داستانی توأم هستند. یکی از مهم‌ترین این آثار عبارت است از کتاب «رویدادنگاری» که «میهائیل موکسا/ میخائیل موکسالیه» (Mihail Moxalie) در سده شانزدهم میلادی/ دهم ایرانی، آنرا بر اساس روایت‌های ملی و نیز گزارش‌های منابع کهن‌تر بیزانسی و مولداویایی، همچون اثر منظوم کنستانتین مناسِس (Constantin Manasses) از سده یازدهم میلادی/ پنجم ایرانی، تألیف و تدوین کرده است. مشهور است که موکسالیه تا جای ممکن از افزودن روایت‌های غلوآمیز و تخیلی به کتاب خود دوری می‌کرده و از خردی عالمانه برای گزینش روایت‌ها بهره می‌برده است. 

حرف الفبای تازه در

خط میخی فارسی باستانِ

‌‌خط میخی الفبایی- هجایی فارسی باستان دارای 36 نشان یا علامت است که نشان سوم از سطر دوم کتیبه خارک تاکنون در هیچیک از سنگ‌نبشته‌ها و نشان‌های سی و شش‌گانه شناخته‌شده دیده نشده است. چنین به نظر می‌آید که در دوره‌ای تصمیم گرفته شده برای هجای «نْکُ» (nko) که بخشی از آن نوشته نمی‌شده اما خوانده می‌شده است، نشان تازه‌ای وضع شود و در کتیبه خارک برای نگارش واژه «سـانـکُـشـا» (sânkoŝâ) بکار گرفته شود. چنانچه این نظر (که در تصویر پیوست به روشنی دیده می‌شود) درست باشد، اکنون سی و هفتمین حرف یا نشان خط میخی فارسی باستان شناسایی ‌شده است. 

سنگ‌نبشته خارک

گزارش مقدماتی از خوانش کتیبه نویافته در جزیره خارک

در چند روز گذشته، آقای حسن ظهوری- خبرنگار کوشای خبرگزاری میراث فرهنگی- چندین گزارش از چگونگی کشف کتیبه‌ای در جزیره خارک را منتشر کرد و همچنین از توقف عملیات راه‌سازی برای بررسی‌های بیشتر منطقه خبر داد. این گزارش کوتاه بر پایه عکس‌هایی که آقای ظهوری با لطف برای این نگارنده فرستاده، نوشته شده و جای گزارش‌های پژوهشگرانی را که در محل به بررسی آن خواهند پرداخت، نخواهد گرفت. کتیبه خارک در آبان‌ماه امسال و در روند ساخت جاده‌ای در جزیره خارک پیدا شده است. کتیبه بر روی سنگ مرجانی بومی جزیره با عرض و طول تقریبی یک متر نویسانده شده و هرچند که اکنون از محل اصلی خود جداشده، اما در اصل خود، گویا اثری غیرمنقول بر صخره‌های مرجانی جزیره بوده است.  

سنگ‌نبشته خشیارشا شاه

در شهر وان

شهر وان در پنج کیلومتری شرق دریاچه‌ای به همین نام در آناتولی شرقی قرار دارد. این شهر و دشت‌های پیرامون آن، کهن‌ترین استقرارگاه کشور باستانی «اوروآتری» Uruatri ( در فارسی باستان: «اَرمـیـنَـه Arminah/ ارمنیه، در بابلی و آشوری: «اورارتو» Urartu) بوده است. این شهر و دریاچه در زبان اورارتویی با نام‌های «بـیـائـیـنـی» Biaini و «نائیری» Nairi  شناخته می‌شده و شهر قلعه‌مانند «توشپا» Toushapa/ Tospa پایتخت اورارتوییان در سده‌های نخستین هزاره یکم پیش از میلاد نیز در همین ناحیه بوده است. بازمانده بناها و آثار اورارتویی توشپا، در قلعه و تپه‌هایی در غرب شهر امروزی وان (که به نام «وان قدیم» خوانده می‌شوند) و در فاصله دو کیلومتری از کرانه دریاچه، همچنان برجای مانده است.  

صخره‌کندهای کفترلی

دومین کتیبه نویافته به خط هندسی در ایران

دومین کتیبه صخره‌ای به خط هندسی به همراه شمار فراوانی از نگاره‌های جانوران و شکارچیان در دشت اخترآباد شهریار شناسایی شده است.

مدتی پیش، آقای رحیمی (مدیر پایگاه میراث فرهنگی شهریار) از پیدایی نگارکندهایی در شهریار باخبرم کرد و سپس از روی لطف مرا به دیدار آنها برد. پس از دیدار و بررسی این صخره‌کندهای آکنده از نگاره‌هایی که نمونه‌های مشابه فراوانی از آنها در نواحی گوناگون دیده شده‌اند، به وجود چندین نشان‌ ویژه خط هندسی که در سنگ‌نبشته کن‌چرمی نیز دیده شده بود، پی بردم و به این ترتیب دومین کتیبه صخره‌ای به این خط در ایران شناخته شد. کوه کفترلی در شهریار به خاطر در برداشتن کتیبه‌ای باستانی که تنها یک نمونه مشابه با خود در سراسر کشور دارد، دارای اهمیتی ویژه است که لازم است تا با مطالعاتی فراگیر به بررسی آن پرداخت.  

آیین مزدک به روایت دینکرد

تنها متن بازمانده از گفتگوی مزدکیان با روحانیت زرتشتی

در نخستین سال‌های آغاز پادشاهی ساسانیان و با پشتیبانی اردشیر بابکان، دین تازه‌ای به نام «بهدینی» یا «مزدیسنا» (مزداپرستی) بدست موبد کرتیر به وجود آمد که پس از حدود 1700 سال و در قرن اخیر به «دین زرتشتی» تغییر نام داده و هیچ ارتباطی با شخص زرتشت ندارد.

نفوذ و دخالت موبدان زرتشتی عصر ساسانی در هنجارهای دینی مردمان، تحریف و تباهی فرهنگ و تاریخ ایران زمین، کشتار و نابودی پیروان ادیان دیگر و نیایشگاه‌های آنان (که کرتیر در کتیبه معروف خود در نقش رستم به صراحت به آن اشاره کرده است)، موجب تضعیف هویت ملی، پیشینه تاریخی و همبستگی ایرانیان می‌شود و آنچنان بنیادهای فرهنگی و اجتماعی ایرانیان را تباه می‌کند که راه را برای غلبه مهاجمان آزمند به ایران هموار می‌سازد.

در تمام مدت سلطه‌گری دینی عصر ساسانی، جنبش‌های گوناگونی برای رهایی جامعه ایرانی از چنگال انحصارطلبان دینی و سرکوبگران آزادی‌های اجتماعی و فردی روی داد که تمامی آنها با دو ابزار پر توان که همواره در ایران و جهان روایی داشته، سرکوب و نابود شدند: نخست، بهره‌گیری از قدرت نظامی و زور سرنیزه؛ دوم، بهره‌گیری از قدرت دینی و اتهام‌ ارتداد و کفر.  

رویدادنامه نبونید و کوروش بزرگ

کهن‌ترین کتیبه از زمان کوروش هخامنشی

رویدادنامه نبونید- کوروش (که نخستین ترجمه فارسی متن کامل آن در اینجا منتشر می‌شود)، واپسین نمونه از سنت دیرین نگارش رویدادنامه‌های متکی بر گاهشماری در میانرودان (بین‌النهرین) است. این کتیبه به ثبت رویدادهای سال نخست پادشاهی نبونید (556/ 555 پیش از میلاد) تا سال نخست پادشاهی کوروش بزرگ بر بابل (539/ 538 پیش از میلاد) می‌پردازد و در زمان پادشاهی کوروش و پیش از منشور معروف او نوشته شده است. این سند با اینکه بسیار کوتاه و آسیب‌دیده است، از چند جهت اهمیتی فراوان دارد:

کهن‌ترین سند مکتوب از زمان پادشاهی کوروش بزرگ هخامنشی؛ کهن‌ترین منبع بازگویی غلبه کوروش بر سرزمین‌های دیگر و از جمله تصرف بابل؛ کهن‌ترین راوی حمله‌های متقابل آستیاگ و کوروش، معرفی آستیاگ به عنوان آغازگر نبرد و سپس سقوط آستیاگ، آخرین پادشاه مادی و پایان شاهنشاهی ماد؛ رویدادهای سال‌های پادشاهی آخرین شاه بابل و پایان همیشگی استقلال آن. 

منشور نبونید

کتیبه آخرین شاه بابل

نَـبـونـیـد (نِـبـونـیـدوس) آخرین شاه در سنت پادشاهی بابل است که پس از شکست از کوروش دوم هخامنشی، به پادشاهی او و استقلال کشورش پایان داده می‌شود. او به مدت هفده سال از سال 556  تا سال 539 پیش از میلاد شاه بابل بود. . . منشور نبونید، علاوه بر اهمیت‌های تاریخی دیگری که دارد، کهن‌ترین منبعی است که در آن از کوروش نام برده شده و به نبرد او با آستیاگ، آخرین پادشاه ماد اشاره رفته است. جالب است که این اشاره به کوروش در متن کتیبه از زبان مردوک، خدای بزرگ بابلیان بازگو می‌شود 

 

سنگ‌نبشته کَـن‌چَـرمی

گزارش مقدماتی از کتیبه صخره‌ای کهن و نویافته در ایران

در بهار سال گذشته، با گزارش‌‌های شفاهی مردمان بومی نواحی شرقی کردستان از وجود نگارکندهایی در نزدیکی روستای «کَـن‌چَـرمی» در شمال شهر بیجار باخبر شدم. آن گفتارها به اندازه‌ای روشنگر نبود تا بتوان تشخیص داد که آیا در آن ناحیه، با سنگ‌نگاره‌ای روبرو خواهیم شد یا با سنگ‌نبشته‌ای. تصمیم گرفتم که پیش از سفر به منطقه، آگاهی‌هایی از آن بدست آورم. موضوع را با برخی از دوستان و سپس با آقای دکتر سعید عریان، دانشمند برجسته زبان‌ پهلوی در میان نهادم. اما هیچکدام از آنان، نام و گزارشی از چنین نگارکندی را نشنیده و نخوانده بودند. در تیرماه سال 1384 با راه‌بلد جوانی از اهالی همان روستا بنام رحیم کن‌چرمی، موفق شدم تا به دیدار آن صخره‌کند بروم و عکس و گزارش‌هایی مقدماتی از آن تهیه کنم. 

منشور کورش هخامنشی

برگرفته از چاپ پنجم کتاب «منشور کورش هخامنشی» از همین نگارنده (1384)

منشور کوروش هخامنشی، کهن‌ترین بیانیه حقوق بشرِ شناخته شده جهان و سند سربلندی ایرانیان از همزیستی آشتی‌جویانه و گرامیداشتِ باورها و اندیشه‌های همه مردمان تابعه در هنگامه بنیادگذاری نخستین امپراطوری جهان است. دنیای باستان همواره از آتش جنگ‌ها و یورش‌های بی‌پایان در رنج بوده است و کشورهای آشتی‌جو نیز ناچار بوده‌اند تا برای رهایی مردمان خود از تاخت‌و‌تاز‌های همیشگی همسایگان ناآرام، به رویارویی و چیرگی بر آنان بپردازند. اما مهم این است که پیروزمندانِ میدان نبرد، چگونه با سپاه شکسته و مردم فرودست رفتار می‌کرده‌اند؟‌ تاریخنامه‌های بشری بازگوکننده رفتار نیک کورش بزرگ، پادشاه نیرومندترین کشور آنروز جهان و کنش‌های ستیزنده دیگر فرمانروایان گیتی بوده است.  

سنگ‌نبشته رباطک

پنجره‌ای گشوده بر فرهنگ ایرانی و زبان آریایی

کشف سنگ‌نبشته رباطک به چندین پرسش دیرینه در زمینه مطالعات کوشانی، پاسخ داد. به موجب این کتیبه دانسته می‌شود که کوشانیان زبان خود را بنام «زبان آریایی» می‌شناخته‌اند و آن نیای زبان فارسی یا دری است که گویا «دری» گونه تغییر‌یافته واژه «اَریَـئـو» باشد. زبان آریایی و گونه تحول‌یافته آن بنام دری/ فارسی، زبان همگانی مردمان سرزمین‌های ایرانی بوده و منظور از «فارس»، تنها ناحیه فارس در جنوب ایران نیست؛ بلکه دلالت بر تمامی سرزمین‌های ایرانی دارد. این زبان در شکل نخستین و سپسین خود در گستره‌ای پهناور از غرب ایران آنروز، آناتولی و کرانه‌های فرات تا هند و پنجاب و آسیای میانه رواج داشته و مفهوم بوده است.  

کتیبه داریوش بزرگ در بیستون

متن کامل

برگرفته از چاپ سوم کتاب «بیستون، کتیبه داریوش بزرگ» از همین نگارنده (1384)

مـن «دارَیَـوَئـوش» (داریوش)، شـاه بـزرگ، شـاه شاهـان، شـاه در «پـارسَـه» (پارس)، شاه سرزمین‌ها، پسر «وِشـتـاسَـپـَه» (ویشتاسپ)، نـوة «اَرَشـامَـه» (اَرشام)، هخامنشی. داریوش شاه گوید: پدر من ویشتاسپ، پدر ویشـتاسـپ اَرشـام، پـدر اَرشـام « اَری‌یـارَمـنَـه» (آریـارَمـــنَـه)، پدر آریـارَمنَـه «چِـش‌پِـش» (چیش‌پیش)، پــدر چیش‌پیش «هَـخامَـنِش» است 

 

در باره

کتیبه داریوش بزرگ در بیستون

راهی که امروزه شهرهای همدان، کنگاور، کرماشان (کرمانشاه)، سرپل‌زِهاب، قصرشیرین و خسروی را به سرزمین میاندورود (بین‌النهرین) پیوند می‌دهد؛ همان راه باستانی چند هزار ساله است که سرزمین‌های خاوری و میانی ایران‌زمین را به سرزمین‌های باختری و به بابل و نینوا و دیگر شهرهای میاندورود پیوند می‌داده است. این راه در 30 کیلومتری کرمانشاه، دشت خرم بیستون و دامنه کوه «پَـرو» را در می‌نوردد. این خرمی بیش از هر چیز وامدار رود خروشان گاماسیاب و چشمه باستانی همیشه جوشانِ بیستون می‌باشد. در درازای این راه و به ویژه در بیستون، یادمان‌های باستانی فراوانی به چشم می‌خورد که نشانه رویکرد ویژه پیشینیان به این سامان بوده است.  

لوحه‌های تخت جمشید

اسناد بنیادین از نظام‌های اجتماعی و اداری در ایران هخامنشی

در تخت‌جمشید چند گونه کتیبه از دوره هخامنشی دیده شده و به دست آمده است. یکی، سنگ‌نبشته‌های پادشاهان هخامنشی که به زبان و خط میخی «پارسی باستان»  بر روی نمای سنگی‌ کاخ‌ها و بناهای تخت‌جمشید نویسانده شده و معمولاّ با ترجمان آن به خط میخی و زبان‌های «عیلامی» و «بابلی نو (اکدی)» همراه هستند. دوم، لوحه‌های زرین و سیمین داریوش بزرگ که از صندوق‌های سنگی در پایه دیوارهای تالار آپادانا پیدا شد و یکی از لوحه‌های زرین آن در چند سال پیش مفقود و پس از اظهارنظرهای فراوان و متناقض در باره سرنوشت آن، در نهایت چنین گفته شد که یکی از مسئولان موزه ایران باستان آنرا ربوده و «آب» کرده است. سوم، کتیبه‌هایی که بر روی اشیایی همچو سنگ وزنه، مهر، دستگیره در، آجرهای لعابدار و آوندهای گوناگون دیده شده است. 

داستان زایش زرتشت

هر قوم و ملتی، جدای از روایت‌ها و منابع مستند علمی یا تاریخی، داستان‌ها و باورهایی نیز در سرگذشت زایش، زندگی و مرگ پیامبران و بزرگان خود دارد. هر چند که چنین داستان‌هایی کمتر می‌توانند در پژوهش‌های علمی و تاریخی مفید باشند، اما اهمیت بیشتر آنها در بررسی احساسات و اندیشه‌ورزی و آرمان‌های مردمان پدید‌آورنده آن، نهفته است 

کتیبه پنجم داریوش شاه

 در شوش

از داریوش بزرگ، کتیبه‌های فراوانی در شهر شوش به دست آمده است که بر روی سنگ‌های مرمرین، پاستون‌ها، لوح‌های گلین و یا بر آجر نگاشته شده‌اند. بیشتر این کتیبه‌ها، مانند دیگر نبشته‌های هخامنشی به سه خط و زبان فارسی باستان، عیلامی و بابلی هستند. متن زیر گزارش فارسیِ یکی از مهمترین کتیبه‌های داریوش بزرگ، یعنی کتیبه پنجم او در شوش (DSeF1E6CA>) است که در آن اندیشه‌های داریوش در زمینه صلح‌جویی و همبستگی سرزمین‌ها، آبادانی و سامان شهرها، پاسداشت ناتوانان، پایندگی میهن و بسا نکات مهم دیگر آمده است. این کتیبه کوتاه، همراه با نویسه اصلی میخیِ فارسیِ باستان، آوانوشت و برخی توضیحات از سوی این نگارنده در دست چاپ است و ترجمان آسان‌خوانِ آن در اینجا منتشر می‌شود.  

اوستای کهن

همراه با فرضیه‌هایی پیرامون نجوم‌شناسی بخش‌های کهن اوستا

برگرفته از کتابی به همین نام از این نگارنده (1382)

کتاب «اوسـتـا»، کهن‌ترین مجموعه نوشتارهای ایرانیان، بارها و بارها دچار آسیب‌های زمانه شده است. تا آنجا که اطلاعات تاریخی در دست است، یکبار در روزگار یورش نظامی و فرهنگی اسکندر مقدونی به سرزمین ایران و سوزاندن و نابودی اوستایی که متن اصلی آن بر روی دوازده هزار پوست گاو نبشته شده بود؛ حتی اگر رقم دوازده هزار مبالغه‌آمیز به نظر برسد، اما به هر حال کتاب اوستا آنقدر بزرگ بوده است که نویسندگان و مورخان پهلوی و اسلامی بدون ابراز تردید این رقم بزرگ را در آثار خود بیاورند. و بارهای دیگرِ نابودی بخش‌های وسیعی از اوستا –آنگونه که گفته شده است- در هنگامه یورش اعراب و مغول به سرزمین ایران روی داده است. اما اگر منصفانه قضاوت کنیم نباید این نکته غم‌انگیز را فراموش کنیم که بخش‌های شایان توجهی از اوستا بر اثر بی‌توجهی خود ما ایرانیان از بین رفته و به دست فراموشی سپرده شده است. از آثار ابوریحان بیرونی و دیگر نویسندگانِ همزمان او به درستی دریافته می‌شود که بخش‌هایی از اوستا که امروزه در دسترس نیستند، در زمان آنان موجود بوده و ایشان در نوشتارهای خود به آن استناد کرده‌اند. از سوی دیگر این نکته را نیز نباید نادیده انگاشت که اوستا مجموعه‌ای از نوشتارهای گوناگون بوده است و بخش‌هایی از این نوشتارها که رویکردی علمی و دانشی داشته‌اند –بر اثر بی‌توجهی عمومی- زودتر از بخش‌های دینی که بیشتر مورد توجه همگان قرار می‌گیرد، از بین رفته و فراموش شده‌اند.

آسیب‌های وارد شده به کتاب اوستا، تنها شامل بخش‌های از بین رفته نمی‌شود؛ بلکه اضافات و تغییرات عصر ساسانی نیز از جمله این آسیب‌ها به شمار می‌رود. این تغییرات به منظور تطبیق متن اوستا با اعتقادات ساختگی دینی زرتشتی ساسانیان – که تفاوتی قابل ملاحظه با «آیین زرتشت» داشته است، به عمل آمده است

فرهنگ غنی ایرانی چیست

سخن گفتن پیرامون فرهنگ ایرانی بسیار سنگین و دشوار است . زیرا که پشتوانه این فرهنگ چندین هزار ساله , مملو از تجربیات و فراز و نشیبهای گوناگون است که اگر ما بتوانیم آن را گسترش و پرورش دهیم و با روزگار امروز مدرنش کنیم ملت ما  نه تنها یکی از خوشبخت ترین ملتهای جهان می شود بلکه میتواند دیگر کشورهای گیتی که حیاتشان به چندین صده هم نمی رسد را سیراب نماید . گستره این فرهنگ کهن امروزه با وجود مرزهای غیر واقعی شامل کشورهای تازه استقلال یافته : تاجیکستان , ازبکستان , ترکمنستان , آذربایجان , ارمنستان , داغستان , کردستانات , افغانستان , پاکستان , عراق و بحرین می باشد . امید بسیار داریم که فرزندان برومند این سرزمین با تمام نیرو این فرهنگ را احیا کنند و باردیگر نه تنها در ایران کنونی بلکه در تمامی سرزمینهای حوزه ایران بزرگ اطراف ما که با مرزهای غیر واقعی , بی کفایتی و توطئه های استعمارگران جدا شده اند نیز گسترش دهند . در همین راستا بایستی با تجزیه و تحلیل مشکلات فرهنگی خود در جهت رفع آن نیز اقدام کنیم . از این روی در تکمیل این پژوهش جستاری به نام مشکلات فرهنگی ما ایرانیان نیز تهیه شده است که امید است در جهت ارتقای سطح فرهنگ غنی و کهن ایران زمین مفید واقع شود . "فرهنگ هفت هزار ساله ایرانی را امروز میتوان به مانند یک صندوقچه ای کهن تشبیه کرد که در گوشه ای از خانه ما ( ایران ) قرار گرفته است و ما ( نسل امروز ) بهره لازم از آن نمی بریم" . گنجینه ای که گرد و غبار هزاران ساله بر روی آن نشسته است و جوانان ما امروز دست به دامان فرهنگ ضد فرهنگی غرب شده اند . البته درست است که ما تا به امروز از این گنجینه کهن بهره کافی را نبرده ایم ولی از جهات دیگر میتوان اینگونه برداشت کرد که همین فرهنگ بوده است که ما را تا به امروز مستحکم و زنده نگاه داشته است . تمدنهای بزرگ مصر , آشور , بابل , سومر و . . . همگی از دید زمانی در ردیف تمدن ایران قرار داشته اند و همگی روزگاری بسیار نیرومند بوده اند . ولی به راستی چه شد که همگی فرو ریختند و تنها ایران و تمدن و فرهنگ ایرانی در منطقه باقی ماند ؟ این جستار تجزیه و تحلیلی است پیرامون این فرهنگ کهن که امروز بدون شک باید از آن بهره لازم را برد و برای نسلهای آینده نیز این گنجینه را زنده نگاه داشت . شوربختانه برخی از هم میهنان ما وقتی سخن از فرهنگ و تمدن کهن ایرانی می شود ناآگاهانه و بدون هیچ پشتوانه دانش تاریخی و علمی سخن را آغاز میکنند , که ما هیچ نیستیم و اگر بودیم امروز چنین نبودیم !!؟؟ اگر به راستی با این افراد به مناظره بنشنیم حتی نمی دانند دویست سال پیش در ایران چه گذشته است . این درد بزرگی برای کشور ماست که چنین افرادی به راحتی به خود اجازه می دهد بدون پشتوانه دانش و آگاهی کافی لب به سخن بگشایند و اینچنین کوته فکرانه همه ارزشهای یک ملت بزرگ را به تمسخر بگیرند و نه تنها کمکی برای بهبود آینده ایران زمین نمی کنند بلکه با چنین سخنانی جو نا امیدی , جهل و فرهنگ ضد ایرانی را نیز گسترش می دهند . شاید بتوان گفت که درد و معضل دیگر ما ایرانیان این است هنوز خود را نشناخته ایم و آنگاه به سراغ فرهنگ های بیگانگان می رویم !! از مسیحیت و اسلام دانش بسیاری داریم ولی دین اصیل ایرانی زرتشت را اصلا نمی شناسیم . بسیاری دیگر از ما ایرانیان وقتی سخن از تاریخ هند , آمریکا , فرانسه و انگلستان و شخصیتهایی نامور آنان می شود آشنایی نسبی و حتی زیادی داریم . در ادیان مختلف انسان برای دست یافتن به ذات خداوند و تکامل و سیر مراحل روحانی جهت دست یافتن به بالاترین مراحل عرفان و تصوف و خداشناسی بایستی با خودشناسی آغاز کند و سپس سیر مسیر نماید . انسان های عارف و دین مدار واقعی همچون حافظ شیرازی , مولانا عارف و اندیشمند بزرگ جهان , عطار و صائب و خیام و . . .  همگی از خودشناسی به آن مقام والای روحانی , علمی و جهانی دست یافتند . پس در می یابیم که یک ایرانی نیز برای کسب فرهنگ و دانش جهانی بایستی از فرهنگ و تمدن خود آغاز کند و سپس به مراحل پسین رود . آنچه که کوشش می شود در این جستار آورده شود پژوهشی است پیرامون این فرهنگ کهن و گنجینه چنیدن هزاران ساله ایرانی . زیرا ما بدون خودشناسی ( شناختن فرهنگ ایرانی ) به گمراهی , سردرگمی و بی هویتی دچار می شویم و راه به جایی نخواهیم برد . در سروده های سه هزار و اندی ساله گاتهای اشو زرتشت پیرامون ضرورت خودشناسی چنین آمده است :

اهورامزدا را باید با ایمانی کامل و از روی راستی ستود چرا که او به ما نوید داده است که در پرتو خویشتن شناسی , راستی و نیک منشی میتوان به رسایی و جاودانگی راه یافت . ( اشتودگات , یسنای 45 , بند 10 )

از دیگر عواملی که موجب می گردد به پرورش و پاسداری از فرهنگ کهن خود بیشتر بپردازیم , پدیدار شدن زندگی مدرن است . در گذشته ای نچندان دور شاید سه یا چهار دهه پیش کشور و مردم ما با فرهنگ و مهر و محبت بیشتری چرخه زمان را می گذراندند . آنچه که امروز در جامعه ایران دیده می شود آن چیزی نیست که ریشه و فرهنگ اصیل ایرانی نامیده می شود . گذر از یک جامعه سنتی که مردم با پیوستگی های عاطفی و روحی عمیق بر پایه فرهنگ شش - هفت هزار ساله مهر و میترائیسم در کنار یکدیگر زندگی میکردند و سپس وارد شدن به جامعه ای نیمه مدرن و در حال توسعه که اینترنت و ماهوار سخن نخست را در آن می زند عواقب مثبت و منفی زیادی را در بر دارد . جدای از اثرات علمی و مثبت این جامعه نیمه مدرن , نقش فرهنگ غنی ایرانی در چنین جامعه ای شوربختانه کم رنگ می شود و زندگی صنعتی و ماشینی جایگزین مهر و انسان دوستی و عشق ایرانی میگردد . برای رهایی از دوگانگی فرهنگی که خواسته یا ناخواسته ایجاد گردیده است , مردم ایران زمین نیازمند یک سیاست فرهنگی مثب و سازنده هستند . این سیاست چیزی نیست به جز , آمیختن فرهنگ زندگی مدرن و هویت و فرهنگ غنی ایرانی . جامعه و نسل جوان امروز ایرانی بایستی با مدرن ترین سیستم های آموزشی و تربیتی آشنا باشند و از آنها بهره مند گردندند ولی فرهنگ , منش و کردار انسان ساز ایرانی را برای دست یافتن به این امر کنار نگذارند . برای نمونه به این واقعیت ادبی بنگرید که چگونه ما خود از خود بیگانه هستیم و غربیان از بطن ما بهره می برند :

در کتاب "از سعدی تا آراگون" آمده است که موریس مترلینگ نویسنده شهیر فرانسوی در سال 1892 رودابه همسر زال و مادر رستم را از میان دیگر زنان نامدار شاهنامه فردوسی بزرگ برگزید و از سرگذشت این بانوی ایرانی و دختر گرسیوز شاهکار ادبی بزرگی را پدید آورد که نامش "پلئاس و ملیزاند" شد .

ارزش و مقام والای فرهنگ ایرانی را میتوان در این سخن فردوسی بزرگ یافت

جهان زیر آیین و فرهنگ ماست              سپهر روان جوشن جنگ ماست

که خون ریختن نیست آیین ما                   نه بد کردن اندر خور دین ما 

نظری کلی به سیر فلسفه و تفکر در عهد باستان

در ایران باستان به علت ابتدایی بودن طرز تولید ، جامعه ایرانی در زمینه های فکری ، رشد و تکامل شایانی حاصل نکرد. علاوه بر این ، استبداد مطلق سلاطین و همکاری دین و دولت درتحدید عقاید و افکاربه جمود فکری مردم کمک می کرد . حقوق و آزادیهای دمو کراتیک ، و امکان بحث و گفتگو در زمینه های مختلف فلسفی ، مذهبی و اجتماعی ، بدانسان که در یونان و هندوستان و چین وجود داشت ، در هیچیک از ادوار تاریخ باستانی ، در ایران سابقه ندارد . به همین علت ، نهال ظریف و گرانمایه ی اندیشه های فلسفی ، در ایران کمتر مجال رشد و بلوغ یافته است؛ در حالی که در سرزمین هندوستان ، چین و یونان، به علت مساعد بودن محیط اقتصادی و اجتماعی، فلاسفه و پژوهندگان، برای رخنه و نفوذ در اسرار وجود و ترکتازی در میدان مجهولات با هیچ سد و مانعی روبرو نمی شدند. به همین علت، در این کشورها، چنانچه ضمن مطالعه در احوال اجتماعی آنان دیدیم، خداپرستان و منکران وجود خدا، ایده آلیستها و ماتریالیستها و پیروان دیگر مکاتب فلسفی ، با آزادی ، اندیشه ها و افکار خود را به مردم اعلام و با اظهار نظریات و عقاید گوناگون ، به رشد علوم و افکار کمک می کردند. برای آنکه خوانندگان از راه مقایسه ، بهتر به اوضاع اجتماعی و سیر تفکر در ایران باستان آشنا شوند، با نهایت اختصار، نظری کلی به اندیشه های فلسفی و اجتماعی ملل بزرگ باستانی می افکنیم .

 تقریبا ً در همان ایامی که زرتشت ( در حدود قرن هفتم قبل از میلاد) در ایران با تبلیغ مذهبی مثبت، مردم را به کار و کوشش و فعالیتهای اقتصادی دعوت می کرد و اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک را شرط موفقیت و رستگاری می شمرد وبا قربانی کردن،روزه گرفتن و انزوا و رهبانیت ، بسختی مبارزه می کرد [1] ، در هندوستان پیروان مکاتب مختلف فلسفی یعنی شکاکان ، ایده آلیستها، زندیقها ، سوفسطاییان و ملحدین با آزادی تمام در خیابانها و میدانهای عمومی ، عقاید خود را برای مردم تشریح می کردند و هیچکس سد و مانعی در برابر آزادی فکر و اندیشه ی مردم ایجاد نمی کرد؛ از جمله چارواکاس یکی از متفکران هندی می گفت ، آنچه بوسیله حواس دیده نمی شود وجود ندارد؛ نیروهای مافوق الطبیعه در کارهای جهان کمترین مداخله ای ندارند؛ تمام نمودها طبیعی است ؛ فقط ساده لوحان به اجنه و ارواح و خدایان عقیده دارند؛ و عقل چیزی جزماده ی متفکر نیست. همچنین بودا ( متولد در 563 قبل از میلاد ) نیز مرد متفکر و خیراندیشی بود که هرگز دعوی پیغمبری و ادعای وحی و الهام نمی کرد . او نیز مانند زرتشت و کنفوسیوس با اوهام و خرافات و الهیات و رسم قربانی کردن حیوانات و ریاضتها و عبادتها بشدت مخالفت می کرد و مردم را به روشن بینی و نیکوکاری دعوت می نمود.

ادامه نوشته

گذری بر حماسه عاشقانه خسرو و شیرین

 

بانوان ایران زمین نسل کهن آریا بوم

عاشق شدن فرهاد بر شیرین

زندگی عاشقانه خسرو و شیرین بر اساس زندگی پر فراز و نشیب شاهنشاه ساسانی و شیرین شاهزاده ارمنی رقم خورده است . خسروپرویز در سال 590 میلادی تاجگذاری نمود و رسما شاهنشاه ایران شد . اتفاقات بسیاری در طول حکومت وی رخ داد که در این مکان نمی گنجد ولی زندگی زناشویی این پادشاه حماسه ای را در کشور ما رقم زد که امروزه نیز جای خود را در تاریخ ما به شکل زیبایی حفظ کرده است . بسیاری از بزرگان شعر و ادب و تاریخ ایران پیرامون این حماسه سروده های را از خود به جای گذاشتند تا نسلهای آینده از آن بهره ببرند . همچون فردوسی بزرگ - نظامی گنجوی - وحشی بافقی و چند تن دیگر از بزرگان . . .

نکته جالب این ماجرا در این است که مادر شیرین که شهبانوی ارمنستان بوده به دختر خویش در این مورد هشدار می دهد که از جریان ویس و رامین عبرت بگیرد و آن را تکرار نکند . ماجرا در بسیاری وقایع همچون ویس و رامین در صدها سال قبل از خسرو و شیرین است . فردوسی می فرماید خسرو فرزند هرمزد چهارم از دوره کودکی از خصایص برجسته ای برخوردار بود . وی پیکری ورزیده و قامتی بلند داشت . از دیدگاه دانش و خرد و تیر اندازی وی بر همگان برتری داشت . به گفته تاریخ نگاران او می توانست شیری را با تیر به زمین بزند و ستونی را با شمشیر فرو بریزد . در سن چهارده سالگی به فرمان پدرش وی به فیلسوف بزرگ ایرانی بزرگمهر ( به زبان تازی بوذرجمهر) سپرده شد . خسرو شبی در خواب انوشیروان دادگر را به خواب دید که به او از دیدار با عشق زندگی اش خبر می داد و اینکه به زودی اسب جدیدی به نام شبدیز را خواهد یافت که او از طوفان نیز تندرو تر است . سپس او را از نوازنده جدیدش به نام باربد که میتواند زهر را گوارا سازد آگاهی داد و اینکه به زودی تاج شاهنشاهی را بر سر خواهد گذاشت .

فردوسی بزرگ :

ز پرویز چون داستانی شگفت               ز من بشنوی یاد باید گرفت

که چونان سزاواری و دستگاه                   بزرگی و اورنگ و فر و سپاه

کز آن بیشتر نشنوی در جهان                    اگر چند پرسی ز دانا مهان

ز توران و از چین و از هند و روم                  ز هر کشوری که آن بد آباد بوم

همی باژ بردند نزدیک شاه                        برخشنده روز و شبان سیاه

كوه پرديس در جم، عسلويه،‌ بوشهر، نزديك ترين نقطه ي كره زمين به خورشيد  

نام این کوه باستانی پردیس است در حومه شهرستان جم از توابع عسلویه استان بوشهر و در نیمه های راه بندر کنگان به فیروز آباد شیراز قرار دارد. نکات قابل توجهی که در این کوه باستانی وجود دارد:

قله این کوه نزدیک ترین نقطه زمین به خورشید است چون بالاترین ارتفاع در نزدیکی خط استواست .
آتشکده فوق العاده باستانی که در قله کوه قرار دارد ، محل تولد و غسل تعمید پدر جمشید جم است .
مغناطیس فوق العاده قوی کوه در جهان زبانزد است و اگر در فاصله 50 تا 100 متری کوه یعنی تقریبا انتهایی ترین نقطه مشخص اسفالت با ماشین توقف کنی و ترمز دستی را بخوابانید ، ماشین بجای سر پائینی به نرمی به سمت کوه کشیده می شود که البته همین مغناطیس برای رانندگان نا آشنا بسیار دردسر ساز بوده و تا کنون تعداد زیادی از خودروها بی اختیار با کوه تصادف کرده اند .
پوشش گیاهی منطقه نوعی خار بیابانی گرمسیری منحصر به فرد است که خواص دارویی فراوان دارد و عسل حاصله از منطقه تماما" پیشخرید چند کارخانه داروسازی بزرگ جهان است یکی از ترکیبات اصلی مسکن Advil که یکی از بهترین قرصهای شناخته شده برای ناراحتی های اعصاب و دردهای میگرنی است از همین عسل تهیه می شود .
این منطقه خرمای ویژه نیز تولید می کند که به نام خرمای خصه معروف است و کاملا در شیره خود غرق می شود یعنی یک کاسه آن ظرف سه ساعت پر از شیره می شود و اندازه این خرما اندازه آلبالو بود و به جهت همان خواص دارویی منطقه تماما" برای ساخت قندهای رژیمی برای بیماران دیابتی صادر می شود، نکته جالب دیگر رویش درخت زیتون در دامنه شمالی کوه حد فاصل شهرستان جم تا روستاهای چاهه و دره پلنگی می باشد که در آب و هوای آن منطقه بسیار بعید می نمود .فعلا" سندی برای قدمت چاهه و دره پلنگی وجود ندارد ولی علائم مشهودی از غار نشینی مشاهده ، و فسیل های مختلفی در این منطقه به وفور پیدا شده است
6. در لایه های زیرین این کوه معدن عظیمی از آب خنک و فوق العاده سالم وجود دارد ، آن هم در اطراف عسلویه !مردم چاهه و جم ، کوه پردیس را فوق العاده مقدس و محترم می شمارند ، و به استناد علائم موجود در آتشکده احتمالا یکی از اولین مکانهایی بوده که نفت در آن سوزانده شده است .
با افتتاح جاده فیروز آباد به عسلویه توسط پتروشیمی ، رفتن به این منطقه خیلی میسر تر و راحت تر شده است . پتروشیمی با تاسیس سه شهرک بزرگ در این منطقه اقدام به تاسیس فرودگاه جم نموده و چهارشنبه هر هفته یک پرواز به مقصد جم انجام می شود که امکان بسیار خوبی برای سفر به این منطقه اعجاب انگیز است

 

همه جاي ایران سرای ماست

آسمان آباد، آبادان،‌ آباده، آباده طشک، آبسرد،‌ آبگرم، آبیک، آذرشهر، آرادان، آران و بیدگل، آرمرده، آرین شهر، آستارا، آستانه اشرفیه، آشتیان، آغاجاری، آمل، آوج، آیسک، آبدانان، ابرکوه، ابهر، ابوزیدآباد، اراک، ارداق، اردبیل، بیله­سوار، اردستان، اردکان، ارسنجان، ‌ارومیه، ازنا، اژیه، استهبان، اسدآباد، اسدیه، اسفدن، اسفراین، اسفرورین، اسکو،‌ اسلام آبادغرب، اسلام‌شهر، اسلامیه،‌ اشتهارد، اشکنان، اصفهان، اقبالیه، اقلید، الشتر، الوند، الیگودرز، املش، امیریه، اندیشه، اندیمشک، اِوَز، اهر، اهل، اهواز، ایج، ایزدخواست، ایذه، ایرانشهر، ایلام، ایوانکی، ایوان غرب  

باب­انار، بابارشانی، بابل، بابلسر، بازرگان، بافت، بافق، بالاده، بانه، بجنورد، برازجان، بردسکن، بردسیر، بروجرد، بروجن، بسطام، بستک، بشرویه، بم، بناب، بنارویه، بندرانزلی، بندرترکمن، بندر خمیر، بندرعباس، بندرلنگه، بندرگز، بندر ماهشهر (بندرامام)، بویین­ومیاندشت، بویین زهرا، بويین سفلی، بوانات، بوشهر، بوکان ، بومهن، بهاباد، بهار، بهارستان، بهبهان، بهشهر، بهمن، بیارجمند، بیجار، بیدخت، بیدستان، بیرجند، بیرم، بیضا

پارس آباد، پاکدشت، پاوه، پردیس، پلدشت، پولادشهر(فولادشهر)، پیرانشهر، پیشوا

تازه‌شهر، تاکستان، تایباد، تبریز، تربت جام، تربت حیدریه، تجریش، تفت، تفرش، تکاب، تنکابن (شهسوار)، تودشک، تویسرکان، تهران، تیران، توتشامی

جاجرم، جاجرود، جعفریه، جلفا، جم، جنت‌شهر، جناح، جوادآباد، جویبار، جویم، جهرم، جیرنده، جیرفت، جندق، جوکندان

چابکسر، چابهار، چادگان، چالوس، چمران، چمستان، چناران، چناره، چهاردانگه، چم گردان

حاجی آباد، حاجی‌آباد، حبیب‌آباد، حسن‌آباد، حسن‌آباد، حصارک، حنا

خارک، خاش، خامنه، خاوران، خدابنده، خرامه، خرم‌آباد، خرم‌دشت، خرمشهر، خشت، خضری دشت بیاض، خلخال، خلیل‌آباد، خمام، خمین، خمینی‌شهر، خنج، خواجه، خوانسار، خور، خور(لار)، خوراسگان، خورزوق، خوروبیابانک، خورموج، خوسف

داراب، داران، داریان، دامغان، دانسفهان، درچه‌پیاز، درگز، دررود، دزج، دزفول، دستجرد، دستگرد، دلبران، دلوار، دلیجان، دماوند، دورود، دوزدوزان، دولت‌آباد، دهگلان، دهلران، دیباج، دیواندره، دبیران، خوی

ادامه نوشته

این دریای پارس است

دیدگاه > ایران - سکینه منصوری:
خلیج فارس از دیرباز یکی از مراکز مهم تجاری و اقتصادی جهان بوده و موقعیت و شرایط جغرافیایی و استراتژیک آن موجب نفوذ و توجه کشورهای سلطه‌جو در سده‌های اخیر شده است.

خلیج فارس از دیرباز یکی از مراکز مهم تجاری و اقتصادی جهان بوده و موقعیت و شرایط جغرافیایی و استراتژیک آن موجب نفوذ و توجه کشورهای سلطه‌جو در سده‌های اخیر شده است. یکی از گروه‌های آریایی که در شمال خلیج ‌فارس و در جنوب و جنوب‌غرب ایران زندگی می‌کردند و توانستند حکومت قدرتمندی را به وجود بیاورند، خوز‌ها بودند. خوز‌ها از دیگر مردم و گروه‌های انسانی، از دیدگاه فرهنگ و تمدن برتر بوده و آثار به دست آمده از آنان در خارک، ریشهر و سیراف نشان دهنده این موضوع است که در دریا و خلیج‌فارس به صیدماهی و مروارید، کشتیرانی و دادوستد با سایر مردم می‌پرداخته‌اند.

بعد از خوزها، پارس‌ها گروه دیگری از مردمان آریایی بودند که در جنوب ایران و در شمال دریای پارس، شاهنشاهی بزرگی را تشکیل دادند و بر غرب تا شرق جهان، با مردم و نژادهای مختلف و خاور تا باختر قدرت و سیطره داشته و با خردمندی بر آنان فرمانروایی می‌کردند. وسعت و عظمت شاهنشاهی پارس‌ها موجب شد که آب‌های سراسر قلمرو آنان بنابر یک اصل و قانون کلی که معمولا دریاها همیشه به نام کشور و یا سرزمینی که پیرامون آن قراردارد، نامگذاری می‌شود، نام دریای‌پارس را به خود بگیرد.

در اوستا از دریای پارس با نام وئوروکش به معنای بسیار کناره و در نوشته‌های پهلوی با نام دریای فراخوکرت به معنای بسیار فراخ یاد شده است. در نوشته‌های بسیاری از جغرافیدانان پس از اسلام از دریا فراخوکرت که بسیار بزرگ بوده است، با نام بحر محیط‌ یاد‌شده است. دانشمندان و جغرافیدانان اسلامی و عرب برخلاف جغرافیدانان قبل از میلاد، آب‌های جهان را عبارت از دودریای عظیم، یعنی بحر‌فارس و بحر‌روم می‌دانستند که از اقیانوس جهانی یا دریای محیط به سمت کره خاک پیشروی کرده و دریاهای دیگر را اجزای این دو دریای بزرگ به حساب می‌آوردند.

ادامه نوشته

آبراهه سوئز در روایت ابوریحان بیرونی

رویا غلامپور

ابوریحان بیرونی در میان نویسندگان ایرانی و عرب تنها کسی است که  از دوره هخامنشیان آگاهی دقیق و ویژه ای دارد. نویسندگان دیگر، از سلسله هخامنشی گاه فقط از کورش و داریوش یادی می کنند و آنها را به سلسله های کیانی و یا بایلی می یوندند، ولی بیرونی دانشمندی است که سلسله هخامنشی و اشکانی را م شناسد و حتی در باره اخبار راجع به سالهای سلطنت سلسله اشکانی تردید می کند و به تاریخ ریاضی وار می نگرد.

روایتی که وی در کتاب تحدید نهایات الاماکن در باره حفر کانال سوئز آورده است، یکی از موضوعاتی است که هیچ یک از مورخان ایرانی و عرب ذکری از آن نکرده اند و در این مورد، در میان نویسندگان یونانی و رومی نیز فقط «هرودوت» ، «ارسطو»، «استرابو»، «دیودورسیسیلی» و « پلینیوس» سخن از کانال نیل بمیان آورده اند و ابوریحان بر آنچه اینان نوشته اند مطالب جالبی هم افزوده است.

بیرونی چنانکه خود ذکر می کند، قسمتی از مطالب جالبی هم افزوده است. بیرونی چنانچه خود ذکر می کند، قسمتی از مطالب خود را از کتاب های سریانی گرفته است و د.ور نیست که مطلب مربوط به حفر کانال نیل را هم از کتاب های سریانی و  یا از ترجمه های متون یونانی به سریانی گرفته باشد.

خبری که ابوریحان درباره کانال سوئز آورده چنین است:

آنگاه که سرزمین مصر دریا بود، پادشاهان ایرانی هنگام چیره شدن بر مصر اندیشه آن کردند که از  دریای فلزی به ان گذرگاهی بکنند و به زبانه میان دو دریا را از میان بردارند تا چنان شود که کشتی بتواند از دریای محیط در باختر به آن بیابد و از آنجا به خاور رو و این همه برای نیکوخواهی و مصلحت عامه بود.

نخستین کسی که با این کار برخاست ساسسطراطیس پادشاه مصر بود و سپس داریوش. مسافت درازی زمین را کندند که هنوز کنده آن برجاست و آب قلزم به هنگام مد به آن در می آید و هنگام جزر از آن بیرون میرود ولی چون بلندی آب قلزم را اندازه گرفتند از بیم اینکه بلند تر از آن نسبت به نیل سبب ویرانی رود مصر شود، از این کار دست کشیدند. سپس این کار را طلمیوس سوم به دست ارشمیدس چنان به پایان رسانید که زیانی از آن برنخیزد، ولی پس از آن یکی از پادشاهان روم برای جلوگیری از درآمدن ایرانیان به مصر آن اب را پر کرد».

نخستین خبری که در این روایت جلب توجه میکند اینست که بیرئنی از زمانی سخن میگوید که مصر دریا بوده. تبیین این مطلب در نخستین نگاه دشوار است، زیرا بیرونی از دورانهای معرفه الارضی سخن نمیگوید، سخن او مربوط به دوران پادشاهی مصر است، ولی پس از مروری در روایات هرودوت درباره مصر و بررسی تحقیقات باستانشناسی، صحت سخن بیرونی تایید میگردد. بدین شرح که:

ادامه نوشته

گاهشمار ايراني

در ایران باستان روزهای هفته و ماه نام های ویژه ای داشته اند و برای روزنگاری و نامه نگاری و ثبت در دفترهای دولتی و اسناد این نام ها به کار گرفته می شده است .

این نو آوری در نام گذاری روزهای هفته و ماه در ایران زیبایی خاصی به تاریخ نگاری ایرانیان می داده است.

نکته جالب و قابل توجه در این نام گذاری باتوجه به فرهنگ آن دوران دارای ویژگیهای جالبی بوده که به خوبی روحیات و باورهای مردمان ایران که همان گرامیداشت شادی و شاد نگه داشتن جامعه وپویایی آن بوده است و به هیچ عنوان در این گاهشمار (تقویم) سوگواری و آیین های غمبار جایگاهی نداشته اند.

از  دیگر نکات جالب  این گاهشمار یاد آوری و توجه به طبیعت و فصلها و تغییرات آن و آیین ها و کارهایی که در آن فصل ایرانیان انجام می داده اند و سپاس گذاری از طبیعت و اهورامزدا چه از آغاز بهار و زنده شدن طبیعت (نوروز)گرفته تا سیزده بدر جشن ازدواج آدم و حوا (میشک و میشیانک) و جشن چهارشنبه سوری و دور ریختن و سوزاندن بدیها و پلیدیها و جشن هایی مانند جشن برداشت میوه در تابستان (چله تابستان) و یا جشن برداشت گندم و غله (مهرگان)و جشن سپاسگذاری بارش برف و باران (سده) را شامل می شده است.

یکی دیگر از نکات برجسته این گاهشمار ایرانی آشنایی ایرانیان با دانش ریاضی و ستاره شناسی است.

این تقویم تنها تقویم منطبق بر طبیعت جهانی می باشد که آغاز و پایانش و فصولش بر اساس گردش زمین به دور خورشید بوده و این آغاز فصول بهانه ای برای جشن گرفتن بوده است.

جالب است بدانیم که این تقویم از طریق آیین میترایسم که خواستگاهی ایرانی داشته است و توسط ارمنیان به یونان و اروپا برده شده بود و تا زمان پادشاهی کنستانتین در امپراتوری روم و تا سال۳۳۷ میلادی به عنوان تقویم رسمی اروپا و دنیای مسیحیت به کار گرفته می شده است.  

زنده نگهداشتن و گرامیداشت این گاهشمار دارای دو فایده (سود) و اهمیت برای ما ایرانیان می باشد:

نخست آنکه با زنده نگهداشتن این باورها و فرهنگ غنی می توانیم به خود باوری و بازگشت به خویشتن خویش برسیم تا از چنگ این اختلاط و سردرگمی فرهنگی ایرانی عربی و غربی رهایی پیدا کنیم و به یک فرهنگ والا و پر از مهر و مشترک بین تمام ایرانیان که در آن یاد آوری غم و یاد آوری خون ریزی و انتقام جایی ندارد و تنها در آن گسترش مهرورزی و دوستی بدور از لهجه و زبان و باور دینی و اعتقادی خاصی و تنها بر اساس اشتراکات جغرافیایی و طبیعی مردم ایران که همانا بزرگترین نقطه اشتراک ما یعنی سرزمین مادری ( ایران زمین ) است و جای هیچ گونه اختلاف را باقی نمی گذارد چرا که تنها از خانه مشترک و گردش روزگاران در این خانه سخن می گوید.از سرزمینی سخن می گویدکه از آب و خاکش و از محصولاتش که از گوشه گوشه آن بدست می آید روزی می خوریم و همگی جدا از آنکه از چه قوم و دین و تبار و باور باشیم .ذرات این خاک است که در جان و تن و خونمان جاریست و همگی یکسان و هم خون بوده و به مادرمان ایران که از شیره وجودش و از ذرات تن فرزندان راستینش که در خاکش آرمیده اند و دوباره تبدیل به میوه و غلات و گوشت شده اند  تغذیه نموده ایم و تبدیل به گوشت و خون ما نیز شده است ،احترام می گذاریم و سر تعظیم در برابرش فرود می آوریم و بر دستانش ( خاکش ) بوسه می زنیم.

و اما مهمترین سود زنده نگاه داشتن این گاهشمار(تقویم) و سایر باورهای ملی و ایرانی مشترک  ایجاد باور این نکته است که مردمان بزرگ  همچنان بزرگند و نسزاید که دیگران برای این مردم سرنوشت بسازند و در امور ما دخالت کنند.

هنگامیکه ملتی به بزرگی خود باور پیدا نماید و آگاه گردد که دارای ریشه و تمدن است هیچگاه زیر بار زور و ستم نمی رود و سرنوشت خود را به دست بیگانگان که تاریخ اثبات کرده است همیشه چشم طمع به خاک و منابع ما داشته اند ،نمی سپارد و نمی گذارد دوباره نکات تلخ تاریخ تکرار گردد.

امروز اتحاد و زنده نگهداشتن باورهای ایرانی و نه قومی و مذهبی و شوینیستی و نه باورهای گروهی خاصی از ملت و خودی و غیر خودی کردن هم میهنان ، می تواند تنها راه سربلندی و پیشرفت ما ایرانیان باشد.

ادامه نوشته

پژوهشی در برخی نامهای جغرافیایی کهن ایران

نگارنده بعد از سالها دست پنجه نرم کردن با تاریخ اساطیری ایران و نشان دادن تأثیر عظیم فرهنگ ایران باستان برروی ادیان معروف جهان به خانه مراجعت کرده و دنبال کار کسروی را با منابع و امکانات بیشر پیگیری می نمایم. در این جا از تکرار مطالب جغرافیای تاریخی ایران که ضمن تحقیقات تاریخ اساطیری ایران در مورد آنها صحبت نموده ام، صرف نظر کرده و به دنبال نامهای جغرافیایی بکر و بایر میهن می روم و امیدوارم که کسان دیگری نیز که دسترسی به لغات اوستایی و پهلوی دارند اجتهادی نموده و در بارهً نامهای کهن جغرافیایی و تاریخی میهن مان که در پردهً ابهام مانده اند، نظر دهند.

نطنز: معنی لفظی نام نطنز (که ظاهراً کسی در باب آن سخن نگفته است): سمعاني نيز در كتاب "انساب" همانند ياقوت در كتاب معجم البلدان، نطنز را "بليده" يعني شهر كوچكي از توابع اصفهان خوانده است. از اینجا معلوم میشود که این نام ترکیبی از واژه های اوستایی "نا" یا "نه" (حرف نفی) و "تنج" (که علی القاعده صورتی از تنز/طنز می باشد ) به معنی بزرگ و نیرومند بوده و در مجموع آن به معنی "شهر نه چندان بزرگ و گسترده"(بلیده) می باشد.

نام فصبهً کهن اربسمان این شهر در لغت پهلوی به معنی "جای بافتن ریسمان و پارچه" است.

به نظر می رسد نام شهر تنکابن مازندران نیز ریشه در همین واژهً اوستایی تنج داشته و در مجموع به معنی دارای آبهای فراوان بوده است.

اقلید: این نام را می توان صورت پهلوی نام پارسی مرکب "اگری ده" یعنی روستای دارای آتشکده شمرد. علی القاعده حرف "ر" اوستایی در پهلوی به "ل" قابل تبدیل بوده است.

میناب : از آنجاییکه نامهای کهن شهر میناب جنوبی هرمز (هرمزد) و تیوآب میناب (دارای رود مینوی توانا) بوده و در اعصار پیش از مغول مرکز تجاری بزرگ جنوب ایران با جهان خارج؛ لذا نام رود میناب (آرامیس خبر نئارخوس دریانورد یونانی اسکندر، اهورامزدای باستانی) به معنی رود دارای آب مینوی بوده است.می دانیم شهر بزرگ دیگری که در جنوب ایران نامش از هرمزد مشتق شده همانا رام هرمز شهر مردم اوخسیان (بختیاریهای باستانی) است. نامهای کهن شهرهای بزرگ مجاور میناب یعنی بندرعباس یعنی سورو و جرون (نام قدیمی جزیره هرمز) را به ترتیب می توان به معنی محل جشن و سرور یا محل لباس یا تورماهیگیری سالو و جایگاه گود و پائینی گرفت. ظاهراً نام همین شهر سورو (بندرعباس) است که در لشکرکشی های اسکندر، سالمونت (دارای نوعی تور/لباس سالو) ذکر شده است

ادامه نوشته

نوشته های دژنپشت و گنج شیزیکان

رویا غلامپور

فرهنگ و دانش ایران بسیار کهنسال است و پادشاهان و مردم ایران از دیرباز به دانش های گوناگون توجه بسیار داشتند و در گردآوردن کتابها و دانش ها می کوشیدند و کتابخانه های بزرگی از دانش های زمان خود بوجود آورده بودند.

در کتاب پهلوی دینکرت آمده است که دارای دارایان (داریوش دوم هخامنشی) فرمان داده بود تا از اوستای بزرگ که از دوران ویشتاسپ شاه بازمانده بود، دو نسخه تهیه کنند که یکی در دژنپشت و دیگری در گنج شیزیکان نگاهداری می شد.

دژنپشت بمعنی دژ یا ساختمان نوشته هاست که اسناد و نوشته های دولتی در آن نگهداری می شد و در استخر فارس جای داشت. جای این دژ به گمان باستان شناسان نامی ((هرتسفلد)) می بایستی ساختمان کعبه زرتشت در نقش رستم باشد.

این ساختمان گویا از دیرباز بعنوان یک مرکز اسناد تاریخی شناخته شده بود از اینرو بود که شاپوریکم شاهنشاه ساسانی شرح پیروزی های خود را بزبانهای پارتی و پارسیک و یونانی بر بدنه یکی از آرامگاهای پادشاهان هخامنشی بنا شده بود و آتشی که بر روی بام آن افروخته مس شد، شبها دیواره کوه آرامگاه را روشنی می بخشید و بعید نیست که یک نسخه از کتاب مقدس اوستا که بر پوست ها نوشته شده بود برای مقبرک ساختن محوطه آرامگاه ها در درون ساختمان کعبه زرتشت نگاهداری می شده است.

گنجینه دیگری که نسخه دیگر اوستا در آن نگاهداری می شد گنج شیزکان بوده است. این نام که در دینکرت آمده است بصورت شپیکان  sapikan و شپیکان saspikan نیز خوانده شده است، من به پیروی از دانشمند بنام « دارمستتر» برآنم که این نام را باید شیزیکان sezikan خواند. می دانیم که شهر « شیز» از دورانهای بسیار دور تاریخی جایی مقدس بوده است و پیش از آنکه آتشکده بزرگ آذر گشنسپ در کنار برکه آن برپا شود، آنجا نزد بومیان آن سرزمین، پرستشگاه اسب سپید بود و هنگامی که در دوره اشکانیان آذر گشنسپ در آنجا پدید آمد، این شهر، یک شهر معبد مذهبی گشت و بعدها پادشاهان ساسانی پیاده بزیارت پرستشگاه آن می رفتند و بزرگترین آتشکده جهان زرتشتی یعنی آتشکده شاهی در آنجا قرار داشت. چنین آتشکده ای مانند همه پرستشگاه ها می بایستی دارای گنجینه ای از زر و سیم و گنجینه بزرگی از کتاب بویژه کتاب مقدس باشد و گمان من براینست که آن پچین (نسخه) دیگر که داریوش دوم هخامنشی نویسانده بود، در گنج خانه این اتشکده نگهداری می شدهو در حوادث دوران لشکرکشی اسکندر، آن نسخه که در کتابخانه پادشاهی در استخر بود در آتش سوزی تخت جمشید و نقش رستم سوخت و آن دیگری که در گنج خانه آتشکده بود با همه اشیاء دیگر گنجینه به یغما برده شد و به یونان و اسکندریه فرستاده شد. بعدها نیز گنج خانه اتشکده بارها به غارت رفت، از جمله در زمان خسروپرویز و حمله هراکلیوس به شیز. ویرانه های این آتشکده امروز به نام تخت سلیمان هنوز بر جای است و پرستشگاه آن از دل خاک بیرون آورده شده است. تعداد زیادی از مورخان ایرانی و عرب از روستای بزرگ دوران هخامنشی یاد کرده اند که برگزیده ای از نوشته های آنها در اینجا آورده می شود:

« پس گجسته اهریمن دروند برای به تردید انداختن مردمان به این دین، آن گجسته اسکندر رومی مصرمانش را فریفت، به رنج گران و نبرد و و یرانی به ایران شهر فرستاد و او ایران دهیوپت را کشت و در پادشاهی (پای تخت) را بیاشفت و و یران کرد و این دین و نیز همه اوستا وزند که بر پوست گاوان پیراسته به آب زر نوشته، اندر استخر پاپیکان به دژنپشت نهاده بود، او پتیاره بدبخت، بی دین، دروند، بدکردار، الکسندر رومی مصرمانش، برآورد و بسوخت».

ادامه نوشته

معماری و قوس های پیش از اسلام

در این اندیشه بودم که شماری از ایراندوستان شاید با معماری باستان آشنایی زیادی نداشته باشند و گر به یادمانهای تاریخی گام بگزارند خیلی با اندیشه و هوش به آن ننگرند تا آن را به سان رنج ها و زحمت و هوش و فراستی و اندیشه ای که بر آن رفته دریابند!!

از آسمانه (سقف) آغاز می کنم که هرجا انسان ساکن است و زندگی می کند بی شک آن سکونتگاه هم دارای آسمانه است.ولی کمتر کسی به بالای سرخود نگاه میکند با دقت!!!

 پوشش سقف در معماری باستانی دو گونه است 1- تخت 2- منحنی ( تاق، گنبد ، تاق و تویزه ، تاق آهنگ و...)

گونه تخت در کهن با چوب اجرا می گشت (پارسه) که جزئیات و روش ویژه ای دارد که در این نوشتار پی نخواهیم گرفت.

گونه منحنی ؛ نخستین نمونه که خیلی با آن برخورد داشتیم و پیش چشم هر بیننده ای هست تاق است!

این پوشش برای جاهایی که چوب کم بوده و دسترسی به خشت و گل این ساختمایه بوم آورد آسان بوده مورد توجه قرار می گرفته است. قدرت ایستایی آن ، و پوشش منحنی برای دهانه های بزرگ شوند کاربرد زیاد آن شده است.

پوشش منحنی در معماری باستان به سه گونه قابل مشاهده است :

1- چَفد (قوس)

2- تاق

3- گنبد

چفد : این پوشش در خیلی از شهرهای ایرانزمین نام گوناگونی دارد : تویزه – لنگه – باریکه – شاخه های منحنی شکل- چُغد – سَفد. و به زبان لاتین آرک یا آرگ نامیده می شود.

چفد یا قوس باریکه ای است که بین دو پایه یا دو دیوار اجرا می شود و به سان تیر باربر وزن تاق و سقف را به پایه ها منتقل می کند. معمولا در مکان تکیه گاههای قوس رانش ایجاد می شود.در معماری ایران ، برای تضمین تعادل قوس و خنثی کردن رانش آن از روشهای زیر استفاده شده است

ادامه نوشته

شاعران

ابواسحاق جویباری : ابواسحاق ابراهیمِ جویباری از پیشگامان چامه سرایی پارسی است.پیشه نخستین وی زرگری بوده است.

 ابوحفص سغدی  : ابوحفص حکیم پسر احوص سغدی شاعر ایرانی و ساکن سغد بود. گروهی سرایش نخستین شعر فارسی را از او می‌دانند

ابوزراعه معمری : ابو زراعه معمری جرجانی از شاعران قريب‌العهد رودکی بوده است

ابوسعید ابوالخیر : عارف و شاعر بزرگ ایرانی قرن 4 و 5 فضل الله بن احمد بن محمد بن ابراهیم میهنی در 1 محرم 357 هجری قمری در قریه مهنه در دشت خاوران چشم به جهان گشود در 4 شعبان 440 هجری قمری در زادگاه خود دیده از جهان فروبست « اسرارالتوحید » کتابی است تالیف محمد بن منور - یکی از نوادگان ابو سعید - در شرح حال ابوسعید ابوالخیر.

ابوسلیک گرگانی : ابوسَلیک گُرگانی از پیشگامان چامه‌سرایی به زبان پارسی دری بود.او همدوره با عمرو لیث صفاری بود.از ابو سلیک تنها ۱۱ بیت به جا مانده است

ابوشعیب هروی  : ابوشعیب صالح بن محمد معروف به ابوشُعَیبِ هَرَوی از شاعران دورهٔ سامانی بود

ابوشکور بلخی : ابوشکور بلخی از شعرای نام‌آوری است که به زبان فارسی و عربی شعر گفته است و در دربار سامانیان در بخارا به سر برده است. سال تولد او را ۳۰۳ دانسته‌اند. اولین کسی بود که مثنوی را سرود و منظومه ای بنام آفرین نامه منسوب به او است از قرار معلوم از کل دیوانش ۱۹۲ بیت موجود است.

 ابوطاهر خسروانی  : ابوطاهرطیب پسر محمد خسروانی از چامه‌سرایان کهن ایران است.

ابوطیب مصعبی : ادیب، سیاستمدار و شاعر ایرانی بود. وی روزگاری صاحب دیوان رسائل نصر بن احمد سامانی بود که شاید پس از عزل ابوالفضل محمد بلعمی نیز مدتی وزارت داشت و بگفته ثعالبی به امر نصر بن احمد کشته شد ابو طیب از شاعران توانائی بود که به دو زبان فارسی و عربی شعر می‌سرود

ابوالحسن آغاجی  : ابوالحسن علی پسر الیاس آغاجی از بزرگان دربار سامانی بود.وی چامه سرا نیز بود. نام وی را به ریختهای آغجی و آغاچی نیز آورده اند.

ابوالخطیر گوزگانی  :

ابوالعباس ربنجنی  : ابوالعباس فضل پسر عباس ربنجنی از چامه سرایان سده چهارم است.

ابولعلای گنجه‌ای  :

ابوالعلاء شوشتری  : ابوالعلاء شوشتری شاعر ایرانی پارسیگوی (بی دیوان) سده چهارم هجری است.او در زمان سامانیان می‌زیست.

ابوالموید بلخی  : ابوالموید بلخی چامه ‌سرایی ایرانی سده ۴ و دوران سامانیان بود. او شاهنامهٔ بزرگی هم به نثر تدوین کرد که به شاهنامهٔ بزرگ مؤیدی معروف بود. قدیم‌ترین كتابی كه از این اثر نام برده تاریخ بلعمی است كه خود به تاریخ ۳۵۲ نوشته شده است. وی نخستین كسی است كه داستان یوسف و زلیخا را به نظم كشید آثار دیگر او گرشاسپنامه و اخبار نریمان شاید هم هر كدام جزئی از شاهنامه‌ی او بوده‌اند. و عجایب البلدان اثر دیگر اوست كه در قرن چهارم و اوائل قرن پنجم مشهور بوده

اثیر اخسیکتی  : اثیرالدین ابوالفضل محمد بن طاهر اخسیکتی معروف به اثیر اخسیکتی شاعر مدیحه‌سرای سده ششم هجری بود. وی در قریه اخسیکت فرغانه متولد گردید وفات وی را با اختلاف 577 ه.ق. و 608 ه.ق. نوشته اند وی با خاقانی و مجیر بیلقانی نیز رابطه داشت.

ادیب صابر : شهاب‌الدین ادیب صابر شاعر ایرانی بود که ظاهراً  بدربار آتسز راه یافته بود غزلیات شیرین و موزون دارد و با شعرای مشهور آن زمان مانند رشید وطواط و خاقانی و عروضی و سنائی و انوری دوستی داشته به سال ۵۴۶ هجری درگذشت.گفته اند که او را در رود جیحون غرق کردند او در زمان سلجوقیان می‌زیست.اثر او دیوان قصاید ادیب صابر می باشد

ادامه نوشته

نقاشان ایران

آشتیانی : ( 1271 ) دکتر اسماعیل آشتیانی متخلص به شعله شاگرد اول نقاشی در مدرسه کمال الملک و معلم مدرسه صنایع مستظرفه صاحب تابلوهای معروف ، تریاکیها ، قهوه خانه ، تابلوی خواب درویش است .

بهزاد هراتی : ( 851 – 942 ) کمال الدین بهزاد هراتی نقاش معروف قرن دهم معاصر سلطان بایقرا و شاه اسماعیل اول بود .

رضا عباسی : ( 974 – 1044 ) رضا مصور عباسی از نقاشان چیره دست دوره شاه عباس کبیر و از مینیاتوریست های معروف بود

حسین بهزاد : ( 1313 ) استاد حسین بهزاد مینیاتوریست اهل اصفهان دارای تابلوهای بسیار زیبایی است پدرش فضل الله اصفهانی نقاش و قلمدان ساز بود از آثار بهزاد تابلوی رودکی – تابلوی صفی الدین و انواع تابلوها و مینیاتورهای معروف و مشهور است .

حیدریان : ( 1275 ) استاد علی محمد حیدریان شاگرد مرحوم کما الملک که بیشتر آثار نقاشی او در کاخهای سلطنتی دیده میشود .

صنیع الملک : ( 1283 – 1229 ) میزرزاابوالحسن غفاری صنیع الملک از نقاشان مشهور دوره ناصرالدین شاه تابلوی نقاشی او در موزه واتیکان موجود است صورتهای تالار نظامیه لقانطه و 84 تصویر ممتاز از رجال قاجاریه از اوست کمال الملک برادززاده اوست .

کمال الملک : ( 1264 – 1319 ) محمد غفاری فرزند میرزا بزرگ استاد و هنرمند نقاشی که شاگردانی مانند حیدریان ، اسمعیل آشتیانی ، صدیقی ، علی رخسار ، را تربیت کرد و در سال 1319 در نیشابور در گذشت . تابلوی او عبارتند از : از تابلو تالار آئینه – تالار کاخ گلستان – سردار اسعد – فلگیر بغدادی – حوضخانه صاحبقرانیه .

مصور الملکی : ( 1269 ) حسین مصور الملکی معروف به حاجی مصور الملکی در تمام رشته های نقاشی از جمله شرقی و غربی و آب و رنگ و تذهیب و نقشه قالی و مینیاتور استاد بود از آثار معروف او : آبادی تخت جمشید – سلام عید نوروز – داریوش کبیر – جنگ نادر شاه در هند .

ملک الشعرا : ( 1228 – 1311 ) محمود ملک الشهعرا فرزند محمد حسین خان عند لیب و ملک الشعرای دربار فتحعلیشاه در نقاشی و منبت کاری و مجسمه سازی استاد بود مقبره او در جوار قبر ناصرالدین شاه است .

عشق به حقیقت در ایرانیان باستان

پرفسور استنلی اینسلر*

ترجمه: حمیده احمدیان راد

هرودوت مورخ یونانی که همعصر داریوش بزرگ بود در تاریخش نوشته که پارسی ها به "راستی و حقیقت" بیش از هر چیز دیگری احترام می گذاشتند. او می افزاید که پارسی ها با احترام زیاد سخن می گفتند و این کار را غیراخلاقی می دانستند که از هر چیزی که انجام دادنش حرام و غیراخلاقی است حرف بزنند. طبق تفکرات آنها شرم آورترین چیز در جهان این است که دروغ بگویند.

 

این احترام به راستی در میان ایرانیان قدیم جالب توجه ترین ویژگی آنها بوده و در طول تاریخ این سرزمین هیچ خارجی ای نبوده که از این کشور دیدن کرده و در میان ایرانیان زندگی کرده باشد و تحت تأثیر عشق و احترام ایرانیان به حقیقت و راستی قرار نگرفته باشد. در گذر قرن ها, در کارهای یونانیان, چینی ها, هندی ها و عرب ها این عشق و احترام ایرانی ها به راستی بی نهایت مورد اشاره قرار گرفته. چنان که شاید منش برجسته و جالب توجه ایرانیان بوده.

 

آن چه که این بازدیدکنندگان خارجی نوشته اند خیالی, حرف های شاعرانه یا رؤیاهای آنان نیست که اختراع و پخش شده باشد. تعداد 1500 اسم در سنگ نبشته های قدیمی پیدا شده است که نه مال شاهان و شاهزادگان است و نه مال روحانیون و قاضی ها. بلکه نام کارمندان دون پایه و منشی هایی ست که کالاها را در انبار کالاها سرپرستی و نظارت می کردند. اهمیتش هم در همین است. آنها به ما دیدی درباره ساختار اجتماعی مردم عادی می دهند. بیشتر این اسم ها در اسناد و مدارک قدیمی شهرها و روستاها به دست آمده و ما اجازه می دهد تا ترکیب و ساختار جوامع اولیه را بشناسیم.

 

جالب است که از اسم هایی که در این سنگ نبشته ها پیدا شده بیش از 75 تای آنها نام راستی در خود دارد. ما با اسم مردانی مواجه می شویم که نامشان محافظ راستی, عاشق راستی, در فکر راستی, تحت تأثیر جلال و شکوه راستی, شادمان در راستی, ستون راستی, شکوفایی راستی, دارای اصالت راستی و ترکیبات مشابه معنی می دهد. در حالی که اگر به نام های رایج دیگر آن زمان نگاه کنیم می بینیم که عناصری با معنی اسب ها, قهرمان ها, شهرت, ثروت, جایزه, شانس خوب در خود دارند [که عناصری پیش پا افتاده اند]. این در حالی است که اسم بچه ها آن چیزی است که والدین برای بچه هایشان موقعی که متولد می شوند آرزو می کنند. بنابراین اسم های با عنصر راستی به ما نشان می دهد که بسیاری از والدین بودند که باور داشتند بیش از همه چیز اهمیت دارد که بچه هایشان عاشق راستی باشند و از راستی حفاظت کنند, راستی را شکوفا کنند, شوق راستی داشته باشند و... تا این که به دنبال منافع مادی و دنیوی باشند.

 

نامی که به وسیله والدین برای بچه هایشان انتخاب می شود اغلب بیان یک آرزوست و برتری نام های ترکیب شده با راستی نسبت به نام های دیگر در میان کارمندان پارسی قدیم آشکار می کند که آرزو و احترام به راستی در ورای هر چیز دیگر, حتی برای خانواده های پایین تر ارزش واهمیت داشته. همین نشان می دهد که راستی چه جایگاه عمیقی در نزد ایرانیان داشته. از طرفی هم فقط انسان های عادی در میان پارسیان قدیم نبودند که به راستی احترام می گذاشتند. بلکه براساس آن چه هرودوت مورخ یونانی می گوید شاهان هخامنشی خودشان هم عشق و ستایش شان به راستی و بیزاری و تنفرشان از دروغ و نیرنگ را بیان می کردند.

ادامه نوشته

ایران کعبه‌ی امید جوانان تاجیکستان بود

شهزاده سمرقندی (ژورنالیست شهروند ازبکستان)

نوزده سال از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی می‌گذرد؛ اتفاقی که کشورهای برادر آسیای میانه را از مسکو کند و در استقلال اجباری رها کرد.در این گسستگی، تغییر عمده‌ای در ساخت سیاسی این کشورها به وجود نیامد، اما اصطلاح‌های کمونیستی و سوسیالیستی، اولین چیز‌های بودند که دستخوش تغییر شدند. کشورهای برادر اتحاد شوروی یکشبه، عنوان‌ جمهوری دموکراتیک کسب کردند.

 

مردم تاجیک در این مدتی که از دیوار‌های آهنین شوروی رها شدند چقدر خود را به آرمان‌ها‌ی‌شان نزدیک دیدند؟
یکی از آرمان‌های این مردم، پیوند دوباره با ایران و فرهنگ کهن پارسی بود. در دوران بازسازی، رسانه‌های محلی به‌طور پیوسته از دوری و دورافتادگی خود از گذشته می‌گفتند و می‌شنیدند.حالا که راه‌های سفر به این ایران باز است و سال به سال در این زمینه امکانات بیشتری فراهم می‌شود، مردم تاجیک تا چه حد از این فرصت استفاده می‌کنند و از ایران چه چیزهایی آموخته‌اند؟در همین زمینه با چند تن از تاجیک‌هایی حرف زده‌ام که تجربه‌ی کار در رسانه‌های محلی جهموری اسلامی ایران را دارند.

نورعلی نورزاد، استاد ادبیات در دانشگاه خجند است و برای تارنمای «فرهنگخانه» گزارش‌های فرهنگی می‌نویسد:

او می‌گوید: «بیشتر آموزه‌هایی که فرهنگیان تاجیک، بخصوص شاعران و داستان‌سرایان از ایران آموخته‌اند در دوران بعد از فروپاشی اتفاق افتاده است. این آشنایی بیشتر با ادبیات معاصر و همین‌طور با ادبیات کلاسیک صورت گرفته است. چون در زمان شوروی، تاجیک‌ها از شناخت واقعی ادبیات کلاسیک دور ماندند و نسخه‌های خطی آثار قدیمی، چندان در دسترس قرار نداشتند.

برای مثال حق مثنوی معنوی مولانا که شاهکار بی‌نظیر ادبیات عرفانی است، برای تاجیک‌ها غیر قابل دسترسی بود و با شرف ارتباط پیوندهای فرهنگی نو امکان فراهم شد که این آثار دسترس هم پژوهشگران و هم فرهنگیان شود. این باعث شد که در شعر معاصر تاجیک نیز تحولاتی به وجود بیاید. همین‌طور پژوهشگران تاجیک امکان آشنایی بیشتر و دسترسی بیشتر به سرچشمه‌های اصلی انتشارات ایران را پیدا کردند که این در تحقیق‌های علمی، ادبی و تاریخی آنها بی تاثیر نبوده است.»

 

ایران و ایرانیت

بی شک پیوند بین ایران و تاجیکستان، روی مردم تاجیک و هم‌چنین زبان و ادبیات آنها بی تاثیر نبوده است؛ حتی روی لهجه و گویش جوانان تاجیک تاثیرگذار بوده است. نسل جوان تاجیک بعد از فروپاشی دیوارهای آهنین توانستند خود را به ایران برسانند و در جمهوری اسلامی مشغول به کار و یا تدریس شوند. این سئوال وجود دارد که با تجربه‌ی زندگی در اتحاد شوروی، به آنها در ایران اسلامی چطور گذشته است؟

امید دربندی، شاعر و روزنامه‌نگار تاجیک که شش سال در مشهد به سر برده است و در طول این مدت در رادیوی محلی مشهد مشغول به کار بوده است می‌گوید:

«وقتی به ایران می‌رفتم نظرم چیز دیگری بود. فکر می‌کردم به کشور آرما‌ن‌های خودم سفر می‌کنم، اما وقتی به آنجا رفتم و دیدم که مذهب بر زندگی مردم اثر منفی دارد و مردم چقدر دل‌زده هستند نگاهم عوض شد. به‌هرحال آن ایران و ایرانیتی که در جست‌وجوی آن بودم پیدا نکردم. فرهنگ شیعی بود که بر ایران حکومت می‌کرد و من دنبال آن نبودم. محیط ایران مرا کمی مأیوس کرد. من دنبال ایرانیت بودم اما در آنجا ماجرا برعکس بود.

آنها بیشتر دنبال فرهنگ عربی بودند و سعی می‌کردند فرهنگ اصیل ایران را تحقیر کنند. این برای من بسیار ناخوشایند بود. وقتی ما از ایران نام می‌بریم بیش از همه به یاد فردوسی می‌افتیم و به یاد بزرگانی که در تاریخ ادبیات مشترک خود داشتیم، اما چیزی که در ایران دیدم تفاوت داشت. شاید اگر فردوسی هم در دوران ما زندگی می‌کرد، خیلی از موقعیت فعلی و از آن‌چه امروز در ایران اتفاق می‌افتد، اندوهگین می‌شدند.

در سال‌هایی که من در رادیو کار می‌کردم چشمم به یک ابلاغیه افتاد که در آن نوشته شده بود: شما نه خوب نوروز را بگویید و نه بد آن را. این خیلی برای من عجیب بود که در خاستگاه نوروز، جایی که نوروز این‌قدر ارج دارد، اینگونه دستورالعمل بیاید که نه خوب نوروزرا بگویید و نه بد نوروز را. شاید آنها بیشتر از حساسیت مردم نسبت به نوروز نگران بودند، اما هیچ گاه خوبی نوروز را هم نمی گفتند. این خیلی دلم را می‌شکست.»

 

ادامه نوشته

هویت ایرانی به سه روایت

هویت ایرانی، مانند هر پدیدار دیگر اجتماعی، به روایت های گوناگون تعریف و تصویر شده است. دراین میان، می توان به سه روایت عمده اشاره کرد که در پاسخ به این پرسش که ”منشاء پیدایش ملت ها چیست و به چه دورانی باز می گردد؟“ ارائه شده اند. این روایت ها به ترتیب زمانی عبارت اند از روایت ”ملت پرستانه“، روایت ”مُدرن و پُست مُدرن“ و روایت ”تاریخی‌نگر“. روایت نخست، که آن را ”ناسیونالیزم رومانتیک“ نیز می خوانند، ملت را پدیدار طبیعی تاریخ بشر می انگارد که منشاء آن به دوران پیش از تاریخ می رسد. در برابر این روایت، که از مقولۀ ناسیونالیزم افراطی است، روایت ”مُدرن و پُست مُدرن“ از نیمۀ قرن بیستم مطرح شد و رواج گرفت. این روایت ملت را پدیداری نوین می‌داند که ساخته و پرداختۀ دولت‌های ملی در عصر جدید است و عمر آن از قرن هیجدهم پیشتر نمی‌رود. از همین رو، میان هویت ملی، که ویژۀ دوران نوین است، و هویّت‌های پیش از آن، گسستی تاریخی وجود دارد.

روایت سوم، یا دیدگاه ”تاریخی‌نگر“، در این که هویّت ملی زادۀ دنیای جدید است با دیدگاه ”مُدرن و پُست مُدرن“ هم‌آواز است، اما گسست

بنیادین هویت ملی همۀ کشورها، به ویژه ایران را، با هویت گذشتۀ آنان، به استناد شواهد تاریخی بسیار نمی‌پذیرد. اختلاف بین این دو روایت را می‌توان، با تمایز نهادن بین ”هویت تاریخی و فرهنگی ایرانی“ و ”هویت ملّی ایرانی“ حل کرد. ”هویت تاریخی و فرهنگی ایرانی“ بر اساس شواهد بسیار در دوران ساسانی پدیدار گشته و به صُور گوناگون تا قرن نوزدهم چند بار بازسازی شده و در دو قرن اخیر به عنوان ”هویت ملی ایرانی“ ساخته و پرداخته شده است.

۱. روایت ملت‌پرستانه

نخستین روایتی که از هویت ایرانی در عصر نوین پدیدار شد و میان روشنفکران رواج گرفت بازسازی هویت ایرانی بر مبنای دیدگاه تخیلی و احساساتی ملت‌پرستانه یا ناسیونالیزم رومانتیک بود. این روایت، که از دیدگاه رومانتیک به منشاء پیدایش ملل می‌نگرد، از اواخر قرن ۱۸ در اروپا و آمریکا سر برآورد و نیروی محرک جنبش های ناسیونالیستی و وحدت ملی در اروپا و امریکا در قرن ۱۹ و در کشورهای آسیایی و آفریقایی در قرن بیستم گردید. در ایران نیز روشنفکرانی که با کشورهای اروپایی در تماس بودند و ناسیونالیزم رمانتیک را راه‌حل نهایی عقب ماندگی ایران می‌پنداشتند، از این منظر به آفرینش مفاهیم تازه‌ای چون ”ملت ایران“، ”وطن پرستی“، ”عشق به سرزمین پدری و مادری“ پرداختند. آنان، بازسازی هویت ایرانی در قالب هویت ملی را به مدد عناصری که قرن‌ها پیشینۀ تاریخی در فرهنگ ایرانی داشت به انجام رساندند. احساسات ”وطن پرستانه“ و ”ملت‌گرائی“ را در آثار پیشگامان این مکتب فکری می‌توان دید، از جمله میرزا فتحعلی آخوندزاده، جلال‌الدین میرزا (پسر فتحعلی شاه) و میرزا آقا خان کرمانی. آثار این متفکران آکنده از احساس دلتنگی برای میهن باستانی و نمودار اشتیاق آنان به بزرگداشت اساطیر ایرانی، دین زرتشت و تکریم زرتشتیان، برتر شمردن ملیّت بر دین و وطن‌پرستی در معنای فداکاری و ازخودگذشتگی برای حفظ وحدت ملی و تمامیت ارضی سرزمین پدری و مادری و بیزاری از تازیان و مغولان و ترکان است که، از این دیدگاه، پایه و سرچشمۀ همۀ ناکامی‌ها و عقب ماندگی‌های ایران و ایرانی بوده اند. به عنوان نمونه، آخوندزاده در وصف اصالت نژادی خویش می‌گوید: گرچه علی‌الظاهر تُرکم، اما نژادم از پارسیان است. . . . زرتشتیان برادران و هموطنان و هم‌جنسان و هم‌زبانان ما هستند. ما فرزندان پارسیانیم و بر ما تعصب پارسیان فرض است. . . یعنی تعصب وطن و هم جنسان و هم‌زبانان فرض است، نه این که تعصب دین، بلکه چنان که شعار فرنگیان است، تعصب وطن علامت غیرتمندی و باعث نیکنامی است“.

شیفتگی و تخیلات رمانتیک آخوندزاده به ویژه در این عبارات آشکار است: ”جگرم کباب شده، ای ایران، کو آن شوکت و سعادت.“ گله‌مندی آخوندزاده از ایرانیان و تشویق آنان به پرورش تعصب وطن، مرزهای مفاهیم وطن و ملت و ملیت در معنای امروزی کلام را، که کاملاً مفهومی فرنگی است، با مفهوم وطن نزد ایرانیانِ آن دوره را به خوبی نشان می‌دهد. نمونۀ دیگر، سرمقالۀ نخستین شمارۀ روزنامه دو‌زبانه ”وطن“ است که سبب شد ناصرالدینشاه فرمان تعطیل روزنامه را صادر کند:

    ”شعار ما ترقی و عدالت و مساوات است و جز این مرامی نداریم. از آنجا که وطن‌پرستی برای هر فرد از افراد یک ملت بزرگترین فضیلت‌هاست، ما نیز نام روزنامۀ خود را ”وطن“ (لاپاتری) گذاشته‌ایم. در ایران معمولاً غرض از وطن‌پرستی همان پرستش سرزمین مولودی را می‌دانند، درصورتی که وطن‌پرستی در معنی جامع، متضمن محبت به پادشاه و احترام به قوانین و مؤسسات و اطاعت از حکومت نیز هست.“ این احساسات میهن‌پرستانه که از اواسط قرن نوزدهم پدید آمده بود، در جریان انقلاب مشروطه شکوفا شد و با کتاب‌های درسی و روزنامه‌ها به طور وسیعی اشاعه یافت و بُن مایۀ ”هویت ملی“ در معنای امروزی آن گردید. احساسات ملی گسترده ای که در این دوران پدید آمده بود در جریان جنگ جهانی اول، که ایران را در معرض اشغال نیروهای درگیر در جنگ قرار داده بود، به شکل مقاومت در برابر تجاوز همسایگان شمالی و جنوبی، با حمایت امپراتوری آلمان متجلی شد. دولت مهاجرت به رهبری نظام‌السلطنه مافی و سیدحسن مدرس و گروهی از رجال ملی و نیز کمیتۀ ملیّون ایرانی در برلن به رهبری تقی زاده، و سپس انتشار فصلنامه‌های ملت‌گرای ”کاوه“ و ”ایرانشهر“ در برلن و آینده در تهران نماد شکل‌گیری ”هویت ملی“ در معنای امروزی آن بود.

با این مقدمات بود که ”هویت ملّی نوساختۀ“ ایرانیان وارد عصر پهلوی شد و با تشکیل ”دولت ملی“ در معنای کامل آن، که از آرمان‌های اصلی جنبش مشروطیت بود، روایت ملی‌گرای رمانتیک به تمام معنی در هویت ایرانی تبلور یافت. هم در این دوره بود که، زیر تأثیرآثار شرق‌شناسان غربی و به خصوص دانشمندان ایران‌شناس دوران هخامنشی، تحوّلی بزرگ در حافظۀ تاریخی ایرانیان پدید آمد. بدین معناکه تاریخ سنتی ایران، که از دوران پارتیان آغاز می‌شد و تا قرن نوزدهم تداوم می‌یافت، به یاری یک آگاهی تازه و منظم تاریخی، که ازعهد مادها و هخامنشیان آغاز شده و تاعصر پهلوی تداوم می‌یافت، بازسازی و تدوین شد. بدین گونه بود که پدیده تازه‌ای به نام ”ناسیونالیزم هخامنشی“ زاده شد.

در این میان، ارنست هرتسفلد، باستان‌شناس نام‌آور آلمانی، نقش مؤثری در اوائل عصر پهلوی در شکل‌گیری ”ناسیونالیزم هخامنشی“ ایفا کرد. وی، که نخستین بار در سال‌های ۱۹۰۵ و ۱۹۰۶ به ایران آمده بود، رساله‌های دکترا و استادی خود را در سال‌های ۱۹۰۷ و ۱۹۰۹ در بارۀ ”پاسارگاد“ و ”کتیبه‌های ایرانی“ گذرانده بود، در سال ۱۹۲۵ به دعوت انجمن آثار ملّی (تأسیس ۱۹۲۳) به ایران آمد و به عنوان تنها عضو خارجی انجمن برگزیده شد و مأمور تهیۀ فهرستی از آثار باستانی ایران گردید. هرتسفلد در سال‌های ۱۹۲۸ تا ۱۹۳۱ به استادی باستان‌شناسی دانشگاه تهران نائل شد و در این سمت گروهی از استادان و دانشجویان ایرانی را با زبان‌های باستانی ایران و محافل علمی و دانشگاهی را با دوران هخامنشی آشنا کرد. کاوش‌هایش در تخت جمشید نیز او را در کار آموزش ایرانیان یاری رساند. در همین حال و هوا بود که معماری هخامنشی در بناهای دولتی مورد توجه واقع شد (از جمله در بنای شهربانی کل کشور)، سرودهای ملّی از یادواره‌های هخامنشی مایه گرفت (از جمله سرود ”ایران ای کشور داریوش“) و در کتاب‌های درسی زبان فارسی و تاریخ بر عصر هخامنشی تأکید شد (از جمله در تاریخ ایران باستان، نوشتۀ مشیرالدوله پیرنیا).

در همین دوران نام کشور، که در جوامع اروپایی از عهد هخامنشی به ”پارس“ معروف بود، به ”ایران“، که مایۀ آریائی داشت، برگردانده شد و با برپائی فرهنگستان زبان، آرزوی روشنفکرانی که خواهان پاکسازی زبان فارسی از واژه‌های بیگانه و به ویژه واژگان تازی بودند برآورده گردید. برخی از گام‌هائی را نیز که در اواخر این دوران برداشته شد می‌توان تلاشی، هرچند بی‌فرجام، برای تثبیت و تحکیم هویت هخامنشی باستانی مردم ایران شمرد، از آن جمله ملقّب ساختن محمدرضاشاه به لقب آریامهر (خورشید نژاد آریا)، برگذاری جشن های ۲۵۰۰ سالۀ پادشاهی و برگزیدن تاریخ شاهنشاهی به جای تاریخ هجری شمسی

ادامه نوشته

تاریخچه نام ایران

ایران از روزگاران كهن تا كنون به نامهای ، آری ، آریان ، آریانا ، آریاویچ ، آریاویج ، آریه ، اران ، آریان ،‌آریان شهر ،‌ائیریانم وئجه ، ائیریه ، ائیریوشینه ، ایر ، ایران شثر ، ایران شهر ، ایران ویج، ایران ویچ ،‌ایران ویژ ، ایریا ، ایریاوه ، ایریاوه ، ایرج ، ایریوخشوثه ، پرس ، پرشا ، پرشیا، پرشیانا ، سرشناس بوده است.

واژه ایران برگرفته از نام (( آریانا )) یعنی سرزمین آریاییهاست . آریایی ها در هزاره دوم قبل از میلاد به فلات ایران وارد شدند . گروهی از آنان به هند رفتند و گروهی در این سرزمین كه به نام آنان ایران نام گرفته ، باقی ماندند.

واژه آریا در زبانهای اوستایی، فارسی باستان و سانسكریت به ترتیب به گونه های ( ایریه ) airya ( اریه ) ariya ( آریه ) arya به كار رفته است.
( اریه ) در نام ( اریامنه )airyarmmna پدر نیای داریوش بزرگ دیده می شود و ( ایریه ) در واژه اوستایی ( ایرینه ) airyana به معنی ( ایرانی ) و ( آریایی ) و در نامهای ( ایرینه وئجه ) airyana – vaejeh ، ایران ویچ و ایریو خشوثه Airyo-xo-xsutha ( كوهی كه آرش ، تیر انداز نامی ایران در زمان منوچهر پیشدادی از بالای آن ، تیری به سوی خاور انداخت ) و( ایر یاوه ) airyava ( یاری كننده آریا ) آورده شده است.

كلمه آریا به معنی نجیب ، اصیل ، شجاع و آزاده در نوشتارها به كاررفته به صورتی كه داریوش بزرگ هخامنشی در نبشته های نقش رستم و شوش ، از خود چنین یاد كرده است :
من داریوشم ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه سرزمین های همه نژاد ، شاه در این بوم ( زمین ) بزرگ پهناور ، پسر ویشتاسپ هخامنشی ، پارسی ، پسر پارسی ، آریا , آریایی ، آریا چهر ( آریایی نژاد ).

خشایارشاه ، پسر و جانشین او نیز در نوشته تخت جمشید ، از خود چنین یاد می كند:
من خشایار شا هستم ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه سرزمینهای پرنژاد ، شاه در این بوم بزرگ پهناور ، پسر داریوش ....)
آریایی هایی كه در هند مستقر شدند ، قلمرو خود را ارت ورت نام گذاشتند كه به صورت آریا ورته نیز گفته شده است . آریائی هایی كه به ایران آمدند ، بر اساس اوستا در سرزمینی به نام ائیریانم وئجو ( اوستایی ) یا ایرانویج ( eranvej) ( پهلوی ) زندگی می كرده اند . این كلمه از دو كلمه ایران و ویج(airyanam unejo) تشكیل شده است . ویج را بعضی به معنی تخمه و نژاد دانسته اند . بدین ترتیب ایرانویج به معنای نژاد ایرانی است و چون به مكانی منسوب شود به معنای محل زندگی ایرانیان خواهد بود.
ایران ویج در اوستا برترین سرزمین سپند است و در آنجاست كه جم بهشت آسودگی و ناز و نوش خویش را پی افكند . در ایرانویچ است كه زرتشت ، شست وخشور بزرگ دیده به دیدار جهان می گشاید و آیین خود را بنیاد می نهد.

( اریه ) ، ( ایریه ) رفته رفته به صورت ( ایر ) دگرگون شده و با پسوند نسبت پهلوی ikو یا ic به شكل نام ( اریك ) در ارمنی و ایرج در پهلوی و فارسی در آمده است.
ایرانیان در نبشته های پهلوی ساسانی ، خود را بدین نام و میهن خویش را ( ایران ) كه در پهلوی اشكانی اآریان ، ( در ارمنی eran ) یا ( ایرانشثر eransathr ) و در فارسی ایرانشهر می نامیدند.

در اوستا آریانه هم به معنای قوم ایرانی و هم محل سكونت آنان بوده است و لغت آریان نیز به صورت جمع آن بكار برده اند . در كتاب ( پیامبران و شاهان ) حمزه اصفهانی ، دانشمند سده 4 ه. ق یكبار از كشور آریان یاد كرده و یكبار آریان را از هفت تیره بزرگ روی زمین به شمار آورده است.

بنابر بر روایتهای كهن ، ایران از ایرج آمده است . ایرج و دو برادرش تور و سلم از فرزندان پادشاهی به نام فریدون هستند . این سه برادر به ترتیب در اوستا به صورت ائیریه ( Airya) توئیری ( Tuirya) و سی ریمه ( sairima) آمده است . سلم نیای همسایگان غربی ایران ، تور نیای همسایگان شرقی ایران و ایرج نیای ایرانیان شناخته شده اند . فریدون سرزمین اصلی خود را كه خونیرس نام داشته و در میانه جهن جای داشته به ایرج داده است و بدین ترتیب خونیرس همان ایران می باشد . صورت كامل این واژه اوستایی خونیرس یامی است كه به معنای سرزمین آفتاب تابان است . از روزگار ایرج كه به دست تور كشته شد ، میان ایرانیان و تورانیان جنگ در گرفت و در نتیجه لفظ تورانی بجای انیرانی ( غیر ایرانی ) معنا یافت.
از دوره هخامنشیان لغات چندی كه در بردارنده نام ایران است بر جای مانده است ، چنانكه نام پدر بزرگ داریوش ، آریامنه بوده و در كتیبه بیستون كلمه آریا نا خشاثرام ( aryana khsharthram) به معنای سرزمین آریایی ها بكار رفته و كلمه ائیریوشینه ( airyo shayana ) به معنای منزلگاه ایرانیان در فارسی باستان استفاده می شده است.
در همان حال یونانیان ، ایران را پرسیس ( persis ) نامیده بودند كه از نام فارس ریشه گرفته بود كه مسكن پارسان است . پارسیان در روزگار هخامنشیان حاكمان ایران بودند و به این دلیل یونانیان تمام سرزمین انان را بدین نام می خواندند . بعدها كلمه پرسیس در دیگر زباهای اروپایی نیز وارد شد و در زبان انگلیسی به صورت پرشیا ( Persia ) و در زبان فرانسوی پرس ( pers) بكار رفت.

در روزگار اشكانیان و ساسانیان ( دوره استفاده از زبان فارسی میانه ) كلمه آریانه قدیم به صورت اران ( eran ) در بین مردم رایج شد . این كلمه معمولا همراه با شتر (shatra) به معنای شهر و به صورت اران شثر بكار می رفت كه معنی آن ایرانشهر و مراد از آن كشور ایران است . پس ایرانشهر به معنای كشور ایران و ایرانشهری یعنی ایرانی البته نام ایرانشهر را به شهر نیشابور در خراسان نیز گفته اند.

ابو شكوربلخی ، در ستایش شاه سامانی ، می گوید:
خداوند ما نوح فرخ نژاد كه بر شهر ایران بگسترد داد

فردوسی نیز پس از او ، می سراید:
همه شهر ایران و توران و چین به شاهی بر او خواندند آفرین
همه شهر ایران بیاراستند می و رود و رامشگران خواستند

تفسير نماد فروهر

شكل فروهر (FARVAHAR) نشان زمان هخامنشيان و شايد روزگاران پيش از هخامنشيان باشد و بر اساس فلسفه و اصول و تعليمات زرتشت پيامبر درست شده است.گزارش هر يك از قسمتهلي فروهر به شرح زير است:

شكل پيرمرد نشان آنست كه فروهر آدمي انسان را مانند پيرمردي جهانديده و در كمال تجربت و دانايي و پختگي ميخواهد.

دست راست برافراشته به بالا و جلو نشان توجه به خداوند بزرگ (اهورامزدا) ويا پيمودن راه راست از او پيروي و كاميابي و ياري خواستن است.

حلقه دست چپ نمايانگر عهد و پيمان و پايداري در آن است.

بالهاي گشاده داراي سه طبقه نشان آنست كه انسان بايد هميشه با انديشه نيك، گفتار نيك و كردار نيك به بالا بسوي پيشرفت بيشتر در پرواز باشد و هيچگاه سستي و زبوني و كاهلي را به خود راه ندهد.

حلقه ميان كمر نمايانگر زماني است كه انسان در ميان آن، جا گرفته و بايستي در اين جهان با نيروي پارسايي و خداشناسي زندگي كندكه وقتي از دايره روزگار رهايي يافت، فروهر پاكش به بهشت جاودان و جاي پاكان و پارسايان رهنمون سازد.

دو رشته پيوسته به حلقه كمر نمودار سپنتامينو و انگره مينو (نيكي و بدي) است و بايد كوشيد كه نيروي انگره مينو (بدي) را پشت سر نهاده و در جلو درصدد تحصيل نيروي سپنتامينو (نيكي) بوده تا همواره نيكي را گسترش و بدي را محو نماييم.

قسمت زيرين كه دامن مانند است و داراي سه طبقه ميباشد نشان آنست كه با انديشه بد، كردار بد و گفتار بد مبارزه كرده و آنرا به زير افكنده و پست و زبون ساخت و بياري انديشه نيك، گفتار نيك و كردار نيك بسوي سربلندي و سروري و پيشرفت پرواز نمود

تاریخچه نام ایران ( ائیرینه وئجه )

سرزمین ورجاوند ( جاودانه ) ایران یکی از گهواره های تاریخ و تمدن بشری محسوب می شود که همیشه صحنه ساز دلاوری - مردانگی - روحیه ظلم ستیزی - موسیقی عرفانی و پرمعنا - ادبیات نیک و سترگ - منابع طبیعی و اهواریی ارزشمند - آب و هوایی چهارفصل و معتدل - تاریخ و فرهنگی بس بزرگ و کهن بوده است که بسیار اندک فساد اخلاقی و فحشا را در کل تاریخش شاهد بوده است . نام این سرزمین نیز مانند دیگر نعمات بزرگ اش داری پشتوانه ای بس طولانی ٫ زیبا و پر معنا می باشد . واژه ایران کنونی از واژههای کهن هزاران ساله برداشت شده است . ائیرینه - ائیرینه وئیجه :
ائیرینه :
این واژه در فرس هخامنشی آریا و در پهلوی اران است و آریارامنا (آریارمن) نام جد داریوش بزرگ مشتق شده از همین واژه می باشد . ائیرین در اشتات یشت بند یکم و در دو سیروزه کوچک و بزرگ بند نهم آمده است که به عنوان صفت استفاده شده است . یعنی منسوب به آریا . استاده پورداوود هرکجا به واژه ائیرینه وئیجه برخورده است آن را به معنی آریا ترجمه کرده است ولی در همه جا ذکر کرده است که این همان ایران کنونی است که نشان از مقدس بودن نام کشورمان در تمامی متون دینی باستانی حکایت دارد . در کتاب یشتها استاد پورداوود آمده است شکی نیست که ایرانیان باستان خودشان را آریایی ها می نامیدند . خود واژه ائیریه ( آریا ) در معنی پارسی امروزی یعنی نجیب و شریف و نام قوم آریاست . این نژاد هم اکنون بین هند و ایران تقسیم شده اند که از شاخه نژاد هند و اروپایی است . بخشی دیگر از این اقوام کهن در آلمان - یونان و روم نیز پخش می باشند . در فرس باستان این واژه آریه نامیده شده است . اقوام هند و اروپایی شعبه وسیعی از نژاد سفید هستند که در ایران - هند و اروپا ماندگار شدند . و زبان هند و اروپایی نیز مختص آنان است . در اوستا نام ایران به عنوان مبدا اصلی آریایی نژادها معرفی شده است . حرکت آریایی ها به سوی ایران به بیش از 2000 سال پیش از میلاد مسیح باز میگردد . اقوام آریایی که فلات گسترده ایران را برای مسکن خود انتخاب نمودند به دوازده قسمت عمده تقسیم شدند که نام برخی از آنان در اوستا آمده است :

ادامه نوشته

فرهنگ ایران و یونان

در رسانه‌های امروزی جهان و شوربختانه به پیروی کورکورانه‌ی آنان در رسانه های ملی و دولتی ایران سقراط -- و در کل این است که جایگاه شناسایی دانش‌پژوهی و حکمت جهان شناسایی می‌شود در این سخنان تمدنهای دیگر جهان از جمله ایران با روگرفت از این دانش خود را بالنده کرده‌اند! اکنون پرسش اینجاست که این سخنان تا چه اندازه درست می‌باشد؟

نگاهی گذرا بر و یونان پاسخی است بهر این پرسش…

با نگاهی به مراسم مذهبی می‌بینیم قربانی کردن انسان‌ها و حتا آدم خواری در هنگام جنگ با ایرانیان انجام می‌شود و تا قرن ها دوام دارد
بی  چون وچرا مقدس بود(۱)  این قربانی‌ها برای خدایان گوناگون یونان انجام می‌شد که همسر یکدیگر را می‌دزدیدند- خشم و کین می‌آوردند و دروغ می‌گفتند باری گمان نکنم  که در این جستار نیازی به گفتگو بر آیین ایرانیان باشد زیرا مانند خورشید در آسمان روشن است که ایرانیان اهورمزد یکتا را که ورای  کالبد جسمانی بود می‌پرستیدند.

ایرانیان نخست آیین زرتشت را به کودکانشان می‌آموزند که در زندگی راست بگویند(۲) این سخنی است از استاد افلاطون (سقراط(۴۷۰تا۳۹۹پ.م)).

ادامه نوشته

عكس

ادامه نوشته

مهد موسیقی عرفانی - روح انگیز و ارزشمند جهان

مهد موسیقی عرفانی - روح انگیز و ارزشمند جهان با شش هزار ساله پیشینه . از سنگ نگاره های نخستین ارکستر موسیقی جهان در چغامیش خوزستان تا نوای دلنشین باربد و نکیسا در دوره ساسانیان . مهد زیباترین سازهای عرفانی و برتر گیتی : تار ٫ سه تار ٫ تنبور ٫ باربط ٫ دوتار ٫ سنتور ٫ نی ٫ کمانچه ٫ رباب ٫ قیچک و . . .

تاریخچه مختصر موسیقی ایران

ادامه نوشته

استاد کمال الملک

ادامه نوشته

فريدون فروغي

ادامه نوشته

هنرمندان بزرگ ايران

ادامه نوشته

محمد معين

ادامه نوشته

علامه دهخدا

دهخدا
ادامه نوشته

استاد مشكاتيان

ادامه نوشته

كيهان كلهر

ادامه نوشته

تاثيرتمدن ايران

 
ادامه نوشته

صادق هدايت

ادامه نوشته

انتظامي

ادامه نوشته

احمد كسروي

ادامه نوشته

خيام

ادامه نوشته

شهر هخامنشي

جایی كه مردم محلی از آن با نام دهانه غلامان یاد می كنند ، شهری در 44 كیلومتری شهرستان زابل است كه بیش از چهار دهه پیش به یاری طوفان شن یسیار بزرگی كه در این ناحیه رخ داد ، پس از قرنها از زیر خروارها خاك سر برآورد. محوطه باستانی دهانه غلامان یكی از مهمترین محوطه های باستانی دوران هخامنشی در نیمه شرقی ایران است. ظاهرا چون این دهانه یا تنگه یكی از راه های ورودی به فلات ایران به شمار می رفته است، در زمان قدیم برده فروشان غلامان آفریقایی را برای فروش به بلوچان از طریق این تنگه به خاك ایران وارد می كردند و از این رو نام دهانه غلامان بر این شهر باقی مانده است.

ساختمانها و آثار به جا مانده در شهر دهانه غلامان

     شهر دهانه غلامان در سال 1960 توسط یك باستان شناس ایتالیایی كشف شد.این شهر در دوره حیات خود دارای محله های مسكونی ، ساختمان های بزرگ عمومی ، معبد ، محله صنعتی ، خزانه و غیره…بوده است. امروزه آثار باقی مانده از این شهر در طول بیش از 1/5 كیلومتر و پهنای بین 300تا 800 متر پراكنده اند. طی بررسی ها 27 ساختمان شناسایی شده اند كه یك چهارم آنها را ساختمان های بسیار بزرگ با مساحت 2500 تا 3500 متر مربع تشكیل می دهند و ساختمانهای اداری شهر هستند. در كنار این ساختمان های بزرگ بناهای كوچكی هستند كه احتمالا محل زندگی سرایدار آن ساختمان بوده است. بقیه بنا ها نیز ساختمان های مسكونی هستند.

     بناها در ردیف های نسبتا منظم ساخته شده و به دلیل وزش بادهای 120 روزه كه همواره از شمال غربی به جنوب شرقی می وزند ، درهای ورودی كلیه ساختمانها یا در ضلع جنوبی ساختمان قرار دارند و یا در مقابل آنها بادشكنی تعبیه شده است. همچنین دیواره های اصلی ساختمان ها با خشت های مستحكم ینا شده و اتاقها نیز دارای سقفهای هلالی و گنبدی شكل بوده اند. تفاوت مصالح بكار رفته در این شهر با سایر شهرهای دوره هخامنشی در این است در ساخت بناها در آن دوران اكثرا از سنگ استفاده می شد ولی در ساخت بناهای شهر دهانه غلامان خشت ، چوب درختان منطقه و حصیر بكار رفته است. سفالهای كشف شده از دهانه غلامان متعلق به دوره هخامنشی است. كشف سر پیكانهای مفرغی آن دوره و نیز قطعهء گچ كاری تزئینی به شكل اشك كه منحصرا از آثار هنری دوره هخامنشی است، از دیگر موارد است. همچنین وجود یك معبد یا بنای مقدس با 3محراب متعلق به اهورامزدا ، میترا و آناهیتا و وجود آثار آتش و قربانی در این شهر با باورهای مذهبی هخامنشیان هم خوانی دارد. با توجه به نبود آثار دیوارهای دفاعی و قلعه و آثاری كه بتوان آنها را به سدهای پیش از پنجم و ششم میلادی و یا پس از آن نسبت داد ، متوجه می شویم كه عمر شهر كوتاه بوده است. بر این اساس شهر دهانه غلامان عمری 200 ساله داشته است.

      از سوی دیگر با توجه به اندك ردهای به جامانده در شهر می توان نتیجه گیری كرد كه شهر سریع اما با آرامش و بطور منظم تخلیه شده است و در متروك شدن آن عوامل خارجی مثل جنگ و آتش سوزی دخالت نداشته اند. بر این اساس باستان شناسان سه عامل را در ترك شهر مهم می دانند: 1-تصمیم سیاسی 2-طوفان عظیم شن 3-خشك شدن ناگهانی بستر رودخانه ای كه به شهر آب می رسانده است.به نظر می رسد كه سومین عامل بهترین فرضیه است. ظاهرا پس از اینكه ساكنان اصلی  شهر را ترك می كنند ، بیابان گردان و چوپانان برای مدتی به صورت فصلی از آن استفاده كرده و درقسمت هایی از بناها تغییراتی به وجود آورده اند. سپس شنهای روان به تدریج ساختمانهای آنرا برای مدتی بیش از 2000 سال از نظرها پوشاندند.



نامهای مختلف شهر دهانه غلامان

     داریوش بزرگ در كتیبه بیستون خود از جایی بنام زرنك   (Zaranka) یاد می كند. تاریخ نگاران یونانی نیز در متون خود از شهری به نام زرین یاد  می كنند كه همان زرنك است. در مورد محل و موقعیت این شهر در بین تاریخ نگاران اختلاف است و این نام حداقل به سه مكان داده شده است: 1-نادعلی 2- دهانه غلامان 3- زاهدان كهنه.

     نادعلی كه در فاصله 25 كیلومتری به دهانه غلامان قرار دارد ، امروزه جز كشور افغانستان است و ظاهرا پیش از شكل گیری دهانه غلامان هم وجود داشته است. ظاهرا طوفان شن موجب مهاجرت مردم از نادعلی به دهانه غلامان می شود و بعدها با متروك شدن آن شهر ، ساكنان این شهر زندگی خود را در نقطه دیگری از سیستان از سر می گیرند. به این ترتیب می توان شهر دهانه غلامان را با زرنك ، زرنكا و زرین انطباق داد.


ساختمانهای مذهبی شهر

     در این شهر بنایی وجود دارد كه به احتمال زیاد كاربرد مذهبی در این شهر 2500 ساله داشته است. این بنای چهار گوش با وسعت 2500 متر مربع دارای 36 اتاق شیب دار با یك حیاط مركزی است. اتاقهای این ینا تنگ و باریك و كم نور هستند و شرایط بهتری را برای حفاظت از مواد غذایی فراهم اورده اند. این ساختمان در اصل مكانی برای تولید موادی بوده كه در مراسم مذهبی مورد استفاده قرار می گرفته اند. در حیاط این بنا ، چهار انبار به شكل اتاقهای دراز و كم ارتفاع وجود دارد كه تصور می شود به عنوان سردخانه برای نگهداری مواد غذایی مورد استفاده قرارمی گرفته اند. در تعدادی از این اتاقها ، تاسیسات مختلف از جمله پنج آسیاب ، كوره ، انبار های كوچك برای نگهداری مواد اولیه ، وسایل و ابزار كار مانند سنگ ساب ، سنگ آسیاب ، ابزار سایش و غیره …یافت شده است. از سنگ ساب برای نرم كردن و ساییدن دانه های روغنی استفاده می كردند و پس از اینكه روغن آن گرفته می شد ، مواد را داخل ظرفهای سفالی ریخته و در اتاقهایی كه مجهز به كوره و اجاق بوده حرارت می دادند. سپس محصول نهایی را در لیوان های سفالی ریخته و در سردخانه نگاه می داشتند.  

      در یكی از اتاقهای این بنا نیز سكو  و یا محرابی به ارتفاع 7 ساتنی متر از كف زمین كشف شد كه محل شكرگزاری مواد تولید شده ای بوده كه در مراسم مذهبی مورد استفاده قرار می گرفته اند. در اتاقهای این ساختمان حدود یكصد لیوان سفالی كشف شد كه همگی دارای اثر مهر سازنده لیوانها بودند. تعداد كل سفالهای پیدا شده در دهانه غلامان حدود 50 هزار قطعه است كه تعداد زیاد اشیا حاكی از بالا بودن  سطح اقتصادی جامعه ساكن در دهانه غلامان است.



 نقاشی های دهانه غلامان

    در جریان عملیات كاوش ، دو نمونه اثر نقاشی بی نظیر بر روی دیوارها كشف شد. در نخستین نقاشی شهر صحنه ای از شكار است كه طی آن حاكم و یا امیری بر كالسكه مكعب شكل  نشسته و كالسكه توسط یك اسب قوی هكیل كشیده می شود. یك سوار با تیر و كمان در حال تعقیب گراز بزرگی است. این سوار دارای كلاه و یا نوعی تاج قرمز رنگ است. خاطر نشان می شود كه گراز حیوان بومی منطقه سیستان بود. این نقاشی در ارتفاع حدود 90 ساتنی متری از كف زمین و در ابعاد 35 ×120 ساتنی متری با رنگ سیاه بر دیواره یكی از اتاقهای این بنا نقش بسته و یا نقاط سفید و رنگی تزئین شده است. این نقاشی شباهت زیادی به اثر مهر دایوش بزرگ در شهر تب (Tabes ) در مصر دارد كه هم اكنون این مهر در موزه بریتانیا نگهداری می شود.

 

      در دومین نقاشی كشف شده نیز اثری بصورت كنده كاری شده بر بالای یك درگاهی و زیر سقف یك اتاق در ابعاد 50×40 ساتنی متر نقش بسته است. در این تصویر یك اسب روبروی پلكانی ایستاده و پلكان به یك ساختمان منتهی می شود و انسانی بالای این پلكان ایستاده است. گفته می شود كه در بخشهای دیگری از اتاقها این ساختمان نیز آثار پراكنده ای از نقاشی به چشم می خورد كه متاسفانه توسط موریانه ها از بین رفته است. به راستی چند شهر باستانی دیگر ممكن است در زیر لایه های شن این منطقه مدفون شده باشند.

شعري براي كوروش

                                
 


در آفاق كورش چنان درگرفتی                   كه آنرا چو خورشید خاور گرفتی


ترا همرهی كرد فر خدایی                        ز فر خدا سایه بر سر گرفتی

 
نسب بردی از مادی و پارسی هم             فر،از هر دو، آن آریا فر گرفتی


به آیین مزدا دل و جان سپردی                  وز انگیزه‌اش راه داور گرفتی


اگر چند بودی به كیش اهورا                     ولی پاس ادیان دیگر گرفتی


به قوم یهود آنچنان مهر كردی                   كز آن قوم نام پیمبر گرفتی


به تاریخ یادت چنان مانده نیكو                  كه نام خوش دادگستر گرفتی


پی افكنده‌ای معبد قوم موسی                 توانایی از چرخ اخضر گرفتی


همه سرفرازی و آزادگی را                        چو آزاد سرو تناور گرفتی


به نیروی نیكی و پاكی و دانش                  جهان كهن را سراسر گرفتی


مسخر نمودی دل مردمان را                      به داد و دهش هفت كشور گرفتی


در آن دوره‌ی تار و آن شام ظلمت                ز دریای توفنده گوهر گرفتی


حقوق بشر را چنان پی نهادی                   كه نوع بشر را برابر گرفتی


همه بندگان را به یك چشم دیدی              خرد را به هر كار یاور گرفتی


نكردی به كس بار، آیین خود را                  جهان بینی از مهر و اختر گرفتی


ز گنجور تاریخ تا  واپسین دم                     به از گوهر و برتر از زر گرفتی


به كلك توانای صدها مورخ                         ستایش شدی زیب و زیور گرفتی


تو داد ستمدیده‌ی بینوا را                          به آزادگی از ستمگر گرفتی


به دل های تاریك و سرد و فسرده               چنان آذر ایزدی در گرفتی


پس از ماد و لیدی و آشور و بابل                 فینقی و بخشی ز خاور گرفتی


ز یك سوی تا سند گشتت مسلم              وز آن سو، ز بسفر فراتر گرفتی


زیك سوی تا ساحل پارس راندی                 ز یك سوی تا بحر احمر گرفتی


كهن خطه‌ی سارد را با سپاهی                  نشسته بر اسب تكاور گرفتی


گشودی دژ محكم شهر بابل                      ستم پیشگان را به تسخر گرفتی


چنان عرصه بر خود سران تنگ كردی           كه آرام فرعون و قیصر گرفتی


بشد خم بر آرامگاهت سكندر                    بدانسان غرور سكندر گرفتی


خردمند شاها در آن روزگاران                     جهان را چو مهر منور گرفتی


بود لوح تو آن چنان گیتی آرا                       كز آن جاودان بر سر افسر گرفتی


پس از آنكه به گذشت عمرت به نیكی          به سوی بهشت خدا پر گرفتی