در اینجا می‌بینیم که فره به شکل نور از پیش اورمزد راه‌های پرنوری را از بزرگ به خرد طی می‌کند تا به آتش می‌رسد این راه نورانی از اورمزد تا آتش اشاره کوتاهی است بر آن‌که نور نشانه‌ای از بودن اورمزد است که نه برابر با وی بلکه بهترین نشانه مريی از بودن اوست از همینجا زندگی و آیین زرتشت با نور و آتش پیوند می‌خورد و گرچه این چیزی است کاملا متمایز از پرستش آتش ولی بهترین راهنما برای رسیدن به دنیای نور و اورمزد است. از سويي ديگر در داستان دیگری در اوستا برسر فره ایزدی ستیزی میان آتش و «ضحاک سه پوزه بد آیین» در می‌گیرد و اژی‌دهاک بد آیین او را تهدید می‌کند که هرگز نخواهد گذاشت آتش بر روی زمین بدرخشد و اینجا اشاره دوباره‌ای است بر پيوستگي آتش با فره ایزدی و دشمنی آن با بزرگترین دشمن استوره‌اي ایران، ضحاک یا اژی‌دهاک و باز در این نبرد شکست با آنها است.
به گاه زاده‌شدن اشوزرتشت می‌رسیم که در آن نیروهای زندگی بخش و مرگ‌آور به ستیز برمی‌خیزند در آن میان که همه خانه را نور فرا گرفته و دیوان کمر به نابودی زرتشت بسته‌اند این وهمن است که با اندیشه او می‌پیوندد و باعث می‌شود تا زرتشت هنگام زاده شدن خنده بر لب آورد. در اینجا کمی‌از موضوع اصلی خارج می‌شویم و تنها این نکته را در انديشه باقی می‌گذاریم که وهمن باید سبب شادی و لبخند شود پس هر آنچه با او پيوستگي نزدیک دارد باید در جشن‌های شادی به‌کار بسته شود.
در گاتها، خداوند اهورامزدا خوانده شده که ترکیب اصلی آن دو واژه اهورا و مزدا است. مزدا از ریشه من به معنای خرد و اندیشه  است که امروز در واژه  منش نیز ديده‌مي‌شود و به عنوان بارز ترین صفت اورمزد در ترکیب نام وی آورده شده است. این واژه در بخش‌های پسين اوستا به‌گونه‌ي ترکیبی اهورامزدا دیده می‌شود ولی در بخش‌های کهن‌تر گاه میان این دو ترکیب فاصله می‌افتد و گاه تنها یک جزء آورده می‌شود که بیشتر اهورا و کمتر مزدا حذف می‌شود.
در مهریشت که از سرودهای بازمانده از زماني است که با دین کهن مهر پرستی پیوند نزدیک داشته و خود با خورشید که امروز نیز گاه به نام مهر خوانده می‌شود گره خورده تا باز ردپای نور و روشنایی در آن پیدا شود. در کنار «ویذوه» که خود خرد معنا می‌دهد، صفتی برای اسب‌هایی است که گردونه آسمانی میثره (مهر ) را می‌کشند. پس در مهر پرستی نیز نور و دانایی پيوستگي نزدیک داشتند و گردونه ایزد مهر با اسب‌هایی از خرد رانده می‌شود. اما دلیل تاکیدی که بر این پيوستگي ديده‌می‌شود چیست؟
وهمن در استوره‌هاي امشاسپندی است که گاه به شکل آفريده‌هاي گیتی نمايان می‌شود معنای آن از وه=نیک و من =خرد می‌باشدکه  از راه او می‌توان به شناخت دین رسید. بي‌گمان، در آیینی که بر پایه خرد بنا شده باشد باید برای خرد بالاترین جای را نیز قايل شد تا آنجا که او را مشاور اهورامزدا دانسته که در سوي راست او می‌نشیند و دلیل این استوره‌پردازی تنها تاکید والا بر نقش مهم او است پس در آیین راستی این خرد و اندیشه است که ما را به اورمزد و آیین راست می‌رساند و به عبارتی از تاریکی ناداني می‌رهاند.
زمانی که فروهر زرتشت از جهان مینو به این جهان آمد بهمن و اردیبهشت به شکل موجودات این جهانی به کمک آمدند. باز هم بهمن در کنار امشاسپند دیگری که نماد نظم و راستی و زیباترین امشاسپندان است و نماد زمینی او آتش است. به‌راستی در جهان سراسر تاریک چه چیز زیباتر است از نور و روشنی؟چه چیز زیباتر است از نور خرد در دنیای تاریک جهل و نور آتش در دنیای تاریک و سرد آریایی ؟
زمانی که زرتشت دین را به گشتاسب نمود برای آنکه ایمان او استوار شود بهمن و اردیبهشت و آذر به دربار او وارد می‌شوند تا راستي دین را به او بنمایند در اینجا کمی ‌پا فراتر نهاده و از آذر به‌شكل جداگانه نیز نام برده است...
حال به یسنای ۴۷ - بند ۷برمی‌گردیم  تا این مفهوم کمی‌آشکارتر شود. آنجا که آشکارا نور و روشنی در کنار خرد و دانایی برای رهایی انسان آورده شده‌اند  همان‌گونه که خرد، دشمن تاریکی ناداني است این آتش است که ما را از تاریکی و هر آفتی چون زمستان می‌رهاند به راستی چه چیز روشن‌تر برای نشان دادن این پيوستگي؟ پس در زمستان دیوداده (این صفت از آنجا برای زمستان داده شده که آریاییان مهاجرسرزمین خود را از براي سرما ترک کرده بودند پس روشن است که، زمستان سرد که  سبب مرگ میر دام‌ها و انسان‌ها از آفریده‌های اهریمن است ).
زمانی که سرما رو به افزایش گذاشته، نام ایزدی را می‌گذارند که تنها نجات‌بخش آنها بوده و با برگزاری جشنی برای آتش از او می‌خواهند که نجات بخش آنان باشد (هرچند دلیل دیگری نیز برای این جشن‌ها  می‌توان گفت که جلوتر به آن خواهیم پرداخت ) بردومین ماه نام دی که از فروزه‌هاي اهورا مزداست می‌نهند تا پشتيبان ‌آنان در زمستان باشد(در کتیبه‌های فارسی باستان دی ماه به نام «انامک» یا «بی‌نام» خوانده می‌شده که شاید به نوعی فروزه‌اي ویژه برای ایزدی مرموز یا میترا بوده است و یا دلیل آن گریزان بودن از این ماه بوده است) زمانی که سرما به اوج خود می‌رسد نام بهمن (وهمن ) می‌گذارند که بزرگ‌ترین  یاور انسان در تاریکی ناداني است و ما را به روشنی بی‌کران رهنمون می‌شود و در آن به‌خاطر پيوستگي تنگاتنگی که وهمن و آتش داشتند و به آن اشاره شد بزرگ‌ترین جشن آتش برگزار می‌گردد که تنها نور زمینی در زمان باستان بوده که  انسان را از تاریکی می‌رهاند  (چنانچه پیشتر گفته شد از آنجا که جهان اورمزد تنها نور است و در آن آفریده‌ها مینوی هستند این نور زمینی در همه‌ي استوره‌ها با اورمزد و دنیای نور پیوند خورده و دارای ارزشی ويژه‌اي گردیده است). میان دنیای سراسر نور متعلق به اورمزد که در آن به آفرینش موجودات دست می‌زند  در برابر دنیای تاریکی هماورد و برابر با او که متعلق به اهریمن است تا اسباب نابودی آفریده‌های اورمزد را فراهم آورد چه تمایزی برتر از نور؟ در این میان اورمزد همه آگاه، که تنها برتری او بر اهریمن خرد و آگاهی‌اش از وجود اهریمن است چون این آگاهی را اهریمن ندارد نوری به دنیای تاریکی می‌فرستد تا او را از وجود خود آگاه گرداند و نبرد پاياني با او سر گیرد. این خرد و آگاهی وجود نیرویی هماورد و برابر با اهریمن که اورمزد فرستاد  به شکل نوری به دنیای تاریکی و اهریمن  می‌رسد و در اینجاست که خرد، آشکارا برابر با نور دانسته شده است پس چه زمانی برتر از سردترین ماه سال برای افروختن بزرگترین جشن آتش یا سده و چه نامی‌نیکوتر از وهمن (بهمن )برای این ماه؟
این نمونه‌ها برای آن است تا بدانیم حتا در باورهای ایرانیان باستان آگاهی همتا و همسان نور روشنگر بوده است  و جالب آنکه این باور آریایی در باورهای سامی‌وارد شد تا آنجا که تعداد واژه نور و عقل (چنانچه بتوان از آن مفهوم خرد گرفت )را در قرآن 83 بار و برابر با هم اعلام کرده‌اند و حتا در برخی شهرهای ایران هنوز به نور ارج نهاده می‌شود و براي نمونه زمانی که برق جایی روشن می‌شود صلوات می‌فرستند که این کار در میان مسلمانان هیچ نقطه جهان رایج نبوده و هیچ اشاره ای به آن نشده است و این سنتی دیرپا در میان ایرانیان بوده که نور را ارزش می‌نهادند.
جشن پاياني آتش، «پنجه» یا «بهیزک» است که پنج روز پایان سال برگزار می‌شود و آن را آخرین گاهنبار از گهنبارهای شش‌گانه (جشن‌هایی که شايد پیش زرتشتی بوده و سپس با باورها و آیین‌های زرتشتی و به‌ويژه استوره آفرینش پیوند خورده است) به نام همسپت‌میدیم به‌چم  «باهم بودن» و «گردآمدن» می‌خوانند و سالگرد آفرینش انسان است. هرچند در میان زرتشتیان اين آیین بر سنت قدیم باقی مانده ولی ميان دیگر ایرانیان اغلب شکل دگرگون شده‌ي آن یعنی «چهارشنبه‌سوری» ديده می‌شود كه تنها افرختن آتش (که آن هم  بیشتر در گذشته افروخته می‌شد و امروز آن هم کمتر دیده می‌شود)، از این یادگار کهن باقي‌مانده است. آرمان از این آتش افروزی در زمان باستان آن بوده که این آتش؛ فروهرهای درگذشتگان را به سوی خانه‌هایی که پيش ازآن در آن زندگی می‌کردند راهنمايي می‌کند تا آنان در آغاز هر سال در کنار دیگر اعضای خانواده خود باشند.
اما بار دیگر نگاهی به پيوستگي استوره‌ای این جشن با دو جشن دیگر می‌اندازیم .می‌دانیم که ایزد رپیثون (رپیتون) که سرور دومین گاه روزانه یعنی نیمروز و گرم‌ترین گاه روز است در زمستان یعنی آغاز آبان که روزها کوتاه و هوا سرد می‌شود به زیر زمین رفته تا آب‌ها را برای ریشه درختان گرم نگه‌دارد و در آغاز سال بعد دوباره به روی زمین برمی‌گردد. پس شاید ما با جشن آذرگان رفتن او از روی زمین راکه هم زمان با آغاز سرما و ازبین رفتن گرماست و اینکه هنگام نبود رپیتون ،آتش تنها گرمای روی زمین است، یاد آور می‌شویم؛ یا شاید به نوعی با روشن نمودن آتش به او یاری می‌رسانیم سپس در جشن سده که سد روز از رفتن او می‌گذرد زمانی که در اوج سرماست بزرگ‌ترین جشن آتش را برگزار می‌کنیم و در پايان در زمانی که به بازگشت او بر روی زمین می‌رسیم آخرین جشن آتش را برگزار می‌کنیم که پایان بودن او در زیر زمین می‌باشد و از آن پس دیگر برای گرم شدن نیازی به آتش وجود ندارد چرا که گاه گرم نیمروز دوباره به گاه‌های روزانه افزوده می‌شود .
ازاين‌رو در اینجا سه جشن بزرگ آتش را به‌ویژه از دید استوره‌ای- تاریخی بررسی شد. باشد که با نگاهی موشکافانه‌تر جشن‌ها را بیشتر شناخته و در راستای نگهداری آنان درست به سنت گذشتگان چنان که باید اقدام نماییم که با تغییر آنها نه تنها زیبایی‌شان را می‌گیریم بلکه باعث نابودی ارزش فرهنگی و قطع ریشه ژرفي که با  باورهاي خردورزانه نیاکانمان دارند می‌گردیم .