ایران در دوره پارینه سنگی میانه

شواهد مربوط به دوره ی پارینه سنگی میانه در ایران بهتر از دوره ی پیشین است. آثار این دوره از نقاط مختلف ایران به دست آمده است. از نظر قدمت، این دوره در محدوده ای از تاریخ واقع شده است که آنجا آزمایشات کربن 14 برای تعیین قدمت آثار ممکن است. از این رو، می توان اطلاعات دقیق تری از وضعیت فرهنگی این دوره فرهم کرد. به نظر می رسد که این دوره ی فرهنگی در ایران از حدود یکصد هزار سال تا هشتاد هزار سال پیش آغاز شده است.

بیشتر ابزارها و تولیدات سنگی این دوره را می توان از نوع موسترین (Moustrian) طبقه بندی کرد. تولید این نوع ابزارها از غرب اروپا تا شمال آفریقا، و خاور نزدیک تا آسیای مرکزی رایج بوده است. هرچند تاریخ دقیق افول فرهنگ دارای دست افزار نوع موسترین در ایران کاملا روشن نیست، ولی به نظر اکثر قریب به اتفاق انسان شناسان، این فرهنگ در حدود چهل هزار سال پیش پایان یافته است. بنابر این منطقی به نظر می رسد که طول این دوره ی فرهنگی را در ایران بین شست تا پنجاه هزار سال پیش تصور کنیم.

محل های باستانی معروف این دوره ی فرهنگی در ایران، بیشتر مناطق رشته کوه های ابرسن ، نواحی آذربایجان، کردستان و لرستان شناسایی شده اند. در مازندران، خراسان و خوزستان نیز آثاری از این دوره به دست آمده است. در داخل فلات مرکزی ایران در حوالی تهران یک محل، و محل دیگر در کرمان معرفی شده است. در ناحیه ی «لادیز» در بلوچستان که مرکز فرهنگ «لادیزیان» می باشد، هنوز آثاری از دوره ی «موسترین» گزارش نشده است. بهترین نمونه-های این دوره ی فرهنگی، از نقاط مختلف باستانی نزدیک خرم آباد در لرستان شناسایی شده اند. آثار به دست آمده از غارهای «کنجی» یا پناهگاه سنگی «ارجنه»(ارژنه)، غار «قمری» پناهگاه سنگی «هومیان» که در ناحیه ی کوهدشت خرم آباد قرار گرفته اند، (محل اخیر، در ارتفاع حدود 2000 متری از سطح دریا قرار گرفته است و در زمره ی بلندترین محل هایی است که آثار دوران سنگی در خاور نزدیک از آن به دست آمده است)، معرف دوره ی پارینه سنگی میانه در لرستان هستند. در ناحیه ی «هلیلان» در دره ی رودخانه ی «سیمره» که در ارتفاع حدود 900 متری از سطح دریا قرار گرفته است نیز، در هفت نقطه، آثار دوره ی پارینه سنگی میانه شناسایی شده است که از آن جمله اند : «پل پاریک»، «غارویلا» و «غارهوشی».

در «کاگیکا» در نزدیکی شهر کرمانشاه نیز آثار این دوره شناسایی شده است.

در همین منطقه، در «غار بیستون» و پناهگاه سنگی «ورواسی» و نزدیک آن ها در غار «خَر»(مر خر = غار بزرگ) آثاری از دوره ی پارینه سنگی میانه با ابزارهای سنگی مشخص نوع موسترین مورد شناسایی قرار گرفته اند.

علاوه بر این مناطق که باید آن ها را مراکز تجمع گروه های متعلق به دوره ی پارینه سنگی میانه تصور کرد، از نقاط باستانی پراکنده در ایران از قبیل : جهرم در فارس و محلی واقع در دره ی رود «کر» در نزدیکی شیراز و همچنین، نزدیک «تل ابلیس» در کرمان و یا «غاز تمتمه» در نزدیک دریاچه ی ارومیه نیز، آثار دوره موسترین شناسایی شده است.

در غار «که آرام» در گرگان نیز آثاری مشابه آثار موسترین کوه های ابرسن به دست آمده است. اخیرا نیز، نگارنده موفق به یافتن آثار دوره ی پارینه سنگی میانه در حوضه ی مسیله واقع در نزدیکی ورامین در جنوب تهران گردیده است

ایران در دوره فرا پارینه سنگی

اگرچه بیشتر پژوهشگران آغاز این دوره را در منطقه ی اَبَرسَن (زاگرس) از حدود سیزده هزار سال پیش تصور کرده اند، ولی عده ای معتقدند از حدود بیست هزار سال پیش این فرهنگ از فرهنگ دوران پارینه سنگی مشتق گردید و تا آغاز دوران تولید غذا از راه کشاورزی و دامداری، ادامه پیدا کرد. عده ای از باستان شناسان نیز پیش از این، این دوران را به نام «میان سنگی» مورد مطالعه قرار داده بودند.

به طور کلی، ابزار سنگی این دوره، کوچک تر و ظریف تر از ادوات سنگی دوران قبلی، ساخته شده اند. در این دوره انواع تیغه های سنگی ساخته شده و انواع مختلف مته های سنگی تولید می شده است.

از ریز تیغه های کوچک و ظریف مثلثی شکل برای تولید داس برای درو غلات خود رو استفاده می شد. این ریز تیغه ها را در کنار هم در دسته های چوبی، استخوانی و یا شاخی قرار می دانند و آن ها را به کمک قیر طبیعی، در محل شکاف-های ایجاد شده در دسته ها محکم می کردند.

همکنون، بقایای نخستین اجتماع های دوره ی فرا پاینه سنگی در حوزه ی دریای مازندران، در چند غار نزدیک بهشهر به دست آمده است که زمان استقرار در این غارها از حدود دوازده هزار سال پیش آغاز شده است.

این غارها عبارتند از : «کمربند»، «هاتو»(هوتو) و «علی تپه».

البته به نظر می رسد غار «علی تپه» در حدود یازده هزار سال پیش متروک شده و غارهای «هاتو»(هوتو) و «کمر بند» کمی پس از آن در حدود میانه ی هزاره ی هفتم یا ششم پیش از میلاد (نه هزار یا هشت هزار سال پیش) به کلی متروک شدند.

به هر روی به نظر می رسد، در حدود هفت هزار سال پیش، دوره ی فرا پارینه سنگی در ایران به کلی پایان یافته و زندگی کشاورزی و فراهم کردن غذا، جایگزین زندگی از راه جمع آوری و شکار و صید شده است.

ایران در دوره پارینه سنگی قدیم

به استناد دست افزارهای سنگی ساده ای که از انسان در مناطق شرقی و جنوب شرقی قاره آفریقا به دست آمده است، از پیدایش انسان بر روی این کره خاکی حدود چهار میلیون سال می گذرد. این دوره را انسان شناسان دوران «پارینه سنگی» نامیده اند و بر حسب تغییراتی که به مرور زمان در کاراکتر شدن این دست افزارها پدید آمده، دوران پارینه سنگی به سه دوره ی قدیم، میانی و جدید تقسیم شده است.

بررسی های باستان شناسی - انسان شناسی در ایران امروزی برای شناسایی دوره ی پارینه سنگی، هم جدید و هم محدود است. به دلیل همین دو امر، اطلاعات به دست آمده نیز بسیار ناچیز و در محدوده ی ظن و گمان است. ولی به نظر می رسد که با توجه به جغرافیای طبیعی و وضعیت اقلیمی ایران، در این سرزمین دسته های کوچکی از انسان به صورت پراکنده قادر به زیست و تامین نیازهای غذایی خود بوده اند. این گروه ها با جمع آوری فرآورده های نباتی که در ایران به صورت خود رو قابل گرد آوری و استفاده بوده اند و همچنین با شکار حیوانات و صید آبزیان و شاید پرندگان، غذای مورد نیاز خود را تامین می کرده اند و برای تامین غذا از ابزارهای بسیار ساده و متناسب با نوع غذا، از سنگ، چوب و استخوان حیوانات سود می جستند. به دلیل قدمت این دوره، وسایل و ابزارهای ساخته شده از چوب و استخوان به کلی از بین رفته است و فقط ابزارهای سنگی را انسان شناسان با بررسی های باستان شناسی از قسمت های مختلف ایران جمع آوری کرده اند.

چون آثار دوره ی پارینه سنگی قدیم را که در چند منطقه از ایران گزارش کرده اند، بر اساس یک فصل بررسی ارایه شده است، در صحت آن ها هنوز نکات ابهام آمیزی وجود دارد. ولی، از آنجا که این گزارش ها در حال حاضر در نوشته های مربوط به این دوره از حیات انسان در ایران، تا به دست آمدن مدارک دقیق تر، راه یافته است، ناچار به ارایه آن ها به عنوان اسناد و مدارک دوره ی پارینه سنگی در ایران، مخصوصا دوره ی قدیم آن، هستیم.

این مدارک از سه منطقه ی ایران شناسایی شده اند که عبارتند از :

  • منطقه ای در نزدیکی «بقبقو» در حدود یکصدوچهل کیلومتری مشهد در اطراف بستر خشک «کشف رود» خراسان.
  • آثاری شامل چند افزار سنگی از منطقه ای واقع در آذربایجان، در مثلث بین مراغه، تبریز و میانه، نیز به دست آمده است که بنا به گزارش، متعلق به دوره ی پارینه سنگی قدیم است.
  • ابزار سنگی به دست آمده از منطقه ی «لدیز» سیستان که قدمتی برابر با یکصد هزار سال قبل دارند و از نظر فن ابزار سازی، آن ها را جزو نوع آشولین یعنی جدیدترین ابزارهای سنگی دوره ی پارینه سنگی قدیم طبقه بندی کرده اند.

با توجه به چگونگی پراکندگی و توزیع مناطق معرف دوره ی پارینه سنگی قدیم در ایران، جای هیچ گونه تردیدی نیست که بررسی و تحقیق درباره ی پارینه سنگی قدیم در ایران به تنهایی و بدون در نظر گرفتن وضعیت مناطق همجوار امکان پذیر نیست. از طرفی، مطالعات مربوط به دوره ی پارینه سنگی قدیم در مناطق همجوار، یا انجام نشده است و یا چنان مغشوش و غیر قابل قبول است که قابل استناد نیستند. مثلا، در ترکمنستان مطالعاتی که در این دوره انجام شده به هیچ صورت با واقعیت علمی مطابقت ندارد. زیرا تمامی آثار سنگی قبل از استقرار در آن نواحی، به دوره ی میان سنگی و نوسنگی منسوب شده اند.

علاوه بر موارد فوق، باید افزود که تعیین قدمت آثار از طریق استفاده از روش های علمی مانند آزمایشات موسوم به پتاسیم آرگون (Potassium Argon) و تعیین جهت قطب مغناطیسی (Magnetic Polarity Chronology) و یا مقدار اورانیوم توریوم (Uranium Thorium) که در دیگر نقاط جهان با موفقیت برای تعیین تاریخ دوره های پارینه سنگی به کار رفته است، هنوز بر روی آثار به دست آمده از ایران انجام نشده. به علاوه، وضعیت مربوط به دوران های زمین شناسی از جمله دوره ی پله ایستوسین (Pleistocene) یعنی دوره ای که در آن انسان بر کره ی زمین پدیدار شده است، در ایران تاریک و مبهم می باشد

اقتصاد هخامنشیان

هخامنشیان، یکی از سلسله‌های پادشاهی در دوران پیش از اسلام بودند. داريوش اول، سومین پادشاه هخامنشی بود كه در دوران حكومت خود، سیاست‌های اقتصادی متعددی را به‌كار گرفت. بسياری از این سیاست‌ها در دنيای آن روز، سياست‌هایی مترقی و بديع محسوب می‌شدند. همچنین ضعف‌هایی كه اين سياست‌ها در كنترل تورم و بالا نگه داشتن قدرت خريد مردم داشت، در افول هخامنشیان موثر بود.

سیاست اقتصادی سلاطین هخامنشی

محدوده فرمانروایی هخامنشیان در زمان داریوش، به بیست ایالت یا ساتراپی تقسیم شد و در رأس هر ایالت، یک فرمانروا قرار گرفت. همچنین به‌منظور توسعه بازرگانی و ایجاد ارتباط بین ایالات و نیز برای تأمین هدف‌های راهبردی، جاده‌های بزرگی ساخته شد که از آن جمله می‌توان به جادهٔ شاهی اشاره نمود كه شهر افسوس را به شوش متصل می‌کرد. این جاده از دجله و فرات می‌گذشت و طول آن نزدیک 2400 کیلومتر بود. جاده‌ای دیگر، بابل را به هندوستان مربوط می‌کرد. داریوش هخامنشی، همچنین، شبکه جاسوسی وسیعی پدید آورد که کار‌های ساتراپ‌ها و فرماندهان نظامی را زیر نظر می‌گرفت. به عقیده امستد: «در میان پادشاهان باستانی، کمتر فرمانروایی می‌یابیم که مانند داریوش به این خوبی دریافته باشد که کامیابی یک ملت باید بر بنیاد اقتصاد سالم گذاشته شود.»

واحدهای سنجش

براساس این فکر منطقی، وی کوشید تا آنجا که ممکن است به جای پیمانه‌ها و وزن‌های گوناگون ملکداران، در سراسر شاهنشاهی پیمانه‌ها و اوزان جدیدی معمول دارد. او برای هماهنگ کردن وزنه‌ها، وزنه جدیدی به نام کرشه و پیمانه جدیدی به نام پیمانه شاه برقرار کرد. از وزنه‌هایی که در گنجینه تخت جمشید، کرمان و جا‌های دیگر پیدا شده، معلوم می‌شود که وزنه‌ها به شکل هرم کوچکی بوده که یکی از آنها وزنش کمتر از 22 پوند یعنی صد و بیست کرشه است. وزنه‌ها، ظاهراً، پس از چندی در سراسر کشور تعمیم یافت. امستد می‌نویسد: « جالب است که در آن سر دیگر شاهنشاهی در « الفانتین» در مرز جنوبی مصر، سربازان مزدور یهودی وام خود را از روی سنگ (وزنه) شاه می‌پرداختند. کوچک‌ترین وزنه، هلور یا حبه بود. ده هلور یک چارک می‌شد، چهار چارک یک شکل و ده شکل، یک کرشه بود (یک شکل تقریباً معادل یک دلار است.)

سکه‌های داریوش از طلای ناب و به نام خود او داریک نامیده می‌شد. ضرب سکه طلا مخصوص شاهنشاه بود و شهربان‌ها می‌توانستند برای انجام مخارج سکه نقره بزنند. کارشاه یا کرشه، هم واحد پول و هم واحد وزن بود وهر سکه طلا معادل 30 سکه نقره ارزش داشت و یک سکه نقره با بیست سکه مس برابر بود. ارزش مسکوکات، با گذشت زمان نقصان یافت؛ به‌طوری که اگر در دوران کهن مزد یک کارگر در ماه یک « شکل» بود، با این وجه می‌توانست ضروریات زندگی خود را تأمین کند، ولی در دوره‌های اخیر حکومت هخامنشی، ارزش پول کم شده بود و قوه خرید طبقات پایین اجتماع بیش از پیش کاهش یافته بود. تاکنون راجع به طرز تولید یعنی وسایلی که مردم آن روزگار برای تولید مایحتاج خود، از قبیل خوراک، پوشاک، منزل، سوخت و دیگر ضروریات زندگی به کار می‌بردند تحقیق کافی نشده است؛ آنچه مسلم است نیرو‌های تولیدی و افزار‌های کار دراین روزگار سخت ابتدایی بود و چیز‌هایی شبیه بیل و کلنگ و خیش در فعالیت‌های تولیدی کشاورزی مورد استفاده قرار می‌گرفت.

ادامه نوشته

فروپاشی ایران ساسانی به دست اعراب مسلمان_ ۱

پیش از جنگ قادسیه
در واپسین سالهای شاهنشاهی ساسانی اوضاع کشور آشفته گردید. به طوری که بعد از پادشاهی انوشیروان دادگر، هرمزد بر تخت نشست و بعد از او خسرو پرویز که این دوره ها به نام دوره های شکوه و جلال ایرانیان نام گرفته است. ولی بعد از آنها در مدت کمتر از ۶ سال در حدود ۶ پادشاه بر تخت نشستند و اوضاع کشور رو به هرج و مرج رفت. شوند این بی ثباتی کودتای مسیحی شیرویه پسر مسیحی مریم، بر علیه پدر خود، خسروپرویز، و زرتشتی کشان گسترده ای که بدستور شیرویه در کشور راه افتاد بود به گونه ای که  تمام بزرگان لشکری و کشوری و دینی را کشتند و دربار تیسفون را از نجیب زادگان و شاهزادگان خالی کردند.
ادامه نوشته

فروپاشی ایران ساسانی به دست اعراب مسلمان_ بخش۲

قادسیه
رستم در حدود چهار ماه در منطقه بلاش آباد در پادگان آن شهر که بعدها سابط نام گرفت اردو زد. تا مبادا لشگر عربها نزدیک پایتخت ایران در تیسفون گردند . رستم از اوضاع ایران به خوبی آگاه بود زیرا خودش شاه را به سلطنت رسانده بود تا کشور به مرز فروپاشی نیافتد و خوب می دانست که درگیری های داخلی و کودتاهای چند تن از افسران پارتی و اوضاع کشور مانع از یکپارچگی ارتش ایران می شود. از طرف دیگر او با مردمانی روبرو بود که برای سه هدف آمده بودند:
۱ ) ایرانیان را مسلمان کنند.
۲ ) در راه خدا کشته شوند و یا کافران را بکشند.
۳ ) ایران را فتح کنند و از مردم خراج بگیرند.
رستم می دانست که سپاه ایران دقیقا عکس عربها هستند و آنان برای زنده ماندن می جنگند نه برای کشته شدن در راه خدا. بنابراین چندین مذاکره با یزدگرد نمود تا شاهنشاه ایران را در خطر عربها قرار دهد. ولی یزدگرد که در فکر شکوه و جلال گذشته ایران بود و از اوضاع خراب ایران اطلاعی نداشت و از طرفی روحیه ملی و وطن پرستانه اش اجازه این را به او نمی داد که با عربهای وحشی از در مذاکره در آید فرمان حمله را صارد نمود. او می دانست که عربها ملتی بدبخت و گرسنه هستند و ایران چندین بار به آنان کمک نموده و آنان را از قحطی بیرون آورده است و همیشه از آنان در برابر کشورهای متجاوز محافظت نموده. لیکن هرگز تصور نمی کرد روزی آنان قصد تجاوز به امپراتوری ایران را داشته باشند. بنابراین رستم را وادار به جنگ نمود. ولی باز رستم چندین تن از فرماندهان عرب را دعوت به ایران کرد تا گفتگو کنند. ولی هیچ نتیجه ای در بر نداشت.
ادامه نوشته

فروپاشی ایران ساسانی به دست اعراب مسلمان_ بخش۳

نبرد جلولا
به گفته طبری سپاه اسلام ۸۰ بار به شهر جلولا حمله کرد. زیرا نیرورهای ایرانی به مقابله برخواسته بودند. اما فرمانده ایرانیان شخصی به نام خورزاد خورهرمزد ( پسر عموی رستم) بود که تا آخرین دم جنگید. به دلیل طولانی شدن جنگ نیروهای اعراب چندین ماه در نزدیکی جلولا منتظر ماندند. در همین اثنا چندین لشگر به شمار عربها اضافه شد. آنان شروع به آتش کشیدن مزارع و روستاهای اطراف کردند تا رعب و وحشت در دل مردمان شهر جلولا ایجاد شود. به گفته طبری مهران جان سالم بدر برد ولی در جنگ دیگری کشته شد. ولی فیروز از دیگر مبارزان ایرانی خود را به شادفیروز رساند تا لشگری برای مبارزه مهیا کند. جلولا به رسم دیرینه عرب تاراج شد و غنائم بسیاری بدست آمد. به طوری که به هر مسلمان ۹۰۰۰ درهم رسید ( طبری). خمس گاوها و گوسفندان شهر که به مدینه فرستاده شد بالغ بر ۶ میلیون درهم شد. ایران به دلیل آنکه ۸ قرن در مقام امپراتوری منطقه قرار داشت و قبل از آن بزرگترین کشور آسیا به حساب می آمده دارای ثروتهای بیکرانی بود که به دست اعراب افتاد. پس از سقوط پایتخت یزدگرد پادگان شادفیروز را بدست “خسروشنوم” سپرد و خود با سپاهی راهی ری شد تا لشگری از مناطق اطراف جمع آوری کند و بازگردد.
ادامه نوشته

پروژه نو برای باستان زدایی از تاریخ ایران کلید خورد

آن هنگام که فرهنگ یک ملت بازیچه دست سیاست و سیاست پیشگان میشود، نتیجه همین است. سایتهای تابناک و برهان به بهانه برخورد با جریان موسوم به انحرافی! که جریانی سیاسی است، اقدام به چاپ مقالاتی از شخصی موهوم به نام فضل الله موحد کرده است که در آن ادعاهای نخ نمای ناصر پورپیرار که ۱۰ سال از ارائه آن میگذرد را به نام خود، بازنشر داده است.

فضل الله موحد که عنوان نه چندان با معنای کارشناس فرهنگی را دوش کشیده، در اینجا ظاهرا دست به کشف بزرگی! زده است. او در یک مقاله در اینجا کشف! کرده است، که باستانشناسان یهودی غربی زیر نام دانشگاه شیکاگو، تخت جمشید را تغییر هویت داده و آنرا به نام هخامنشیان زده اند. حال آنکه این یک بنای بابلی! و نیمه کاره است!. شگفت آنکه این نوشتار رونوشتی کامل از تئوری های ناصر پورپیرار است که سالها برای اثبات آن تلاشی نافرجام داشت. و همین عدم اشاره آقای موحد به پورپیرار ناشی از گریز ایشان از سابقه منفی پورپیرار و شکست او در زمینه اثبات تئوری هایش میباشد.

نویسنده همچنین در مقاله دیگری در اینجا یافته! است، که اساسا اثر باستانی به نام پاسارگاد که در فهرست آثار جهانی یونسکو ثبت شده است، وجود خارجی ندارد و آنچه امروز هست، ساخته یک یهودی به نام استروناخ میباشد.

در اینجا پاسخی که یکی از پژوهشگران فرهنگی کشور به نام آقای یاغش کاظمی داده اند را می آوریم که پاسخی نه کامل، ولی مستند و منطقی است. ایشان به بخشی از ادعاهای مطرح شده بالا در وبلاگ خویش، از این اوستا پاسخ داده و مشتی نمونه خروار از کج فهمی های سهوی و عمدی نویسندگان نام برده شده، را نمایش داده اند.

بهرام روشن ضمیر

ادامه نوشته

فروپاشی ایران ساسانی به دست اعراب مسلمان . بخش چهارم

ابن خلدون جامعه شناس و مورخ عرب درباره فتح ایران توسط اعراب می نویسد: 

عرب ها ذاتا ویرانگر هستند و ضد تمدن. این به آن دلیل است که آنان همواره در حال نقل و انتقال برای دستیابی به غنائم اند که این امر با تمدن منافات دارد. عرب عموماً گرایش به تاراج گری دارد و می خواهد آنچه در دست دیگران است را از آن خود کند. زیرا که روزی اش توسط شمشیرش به دست می آید. عرب در گرفتن اموال دیگران هیچ مرز و حدی نمی شناسد و همین که چشمش به مال و متاعی می افتد آن را تاراج می کند. درنتیجه مردمانی که زیر سلطه این قوم باشند در امنیت زندگانی نمی کنند. آنان ساختمان های اهل حرفه و صنایع را به زور می گیرند و هیچ بهایی برای آن پرداخت نمی کنند. آنان برای صنعت هیچ ارزش قائل نیستند و تنها هدفشان آن است که اموال مردم را از دستشان بیرون بکشند و در نتیجه هیچ توجهی به قومی که مغلوب است ندارند. سپس آنان را در خودشان رها می کنند تا در آشوب و هرج و مرج باشند.
ابن خلدون  درباره کتاب سوزی ایرانیان توسط مسلمانان  می گوید:
ایرانیان به سبب عظمت کشورشان که کوله بار چندین قرن تسلط بر جهان را در بر داشتند و تمدنی کهن را در خود جای داده بودند و به سبب استمرار پادشاهی شان، شان علوم عقلی نزد ایشان بسیار بزرگ و دامنه اش گسترده بود. در زمانی که ایران فتح شد کتابهای بسیاری از کتابخانه ها بدست آمد. در نتیجه سعد ابی وقاص به عمرابن خطاب نامه نوشت تا درباره کتابها تصمیم گرفته شود که در اختیار مسلمان قرار گیرد. عمر پاسخ داد که همه کتابها را در آب بریزید و یا آنکه آتش بزنید. زیرا اگر چیزهایی در آنها باشد که برای راهنمایی و هدایت انسانها باشد، ما را الله هدایت کرده است و نیازی به آنان نیست. اگر هم گمراهی باشد که الله ما را از اینها نجات بدهد. پس به دستور عمر همه کتابها نابود گشت و هیچ برای ایرانیان باقی نماند. برادر سعد که این امر برایش ممکن نبود و دید که او باید در جنگ باشد و برادرش در نعمتهای ایران قوطه ور اینگونه او را ملامت می کند:
ما جنگیدیم تا الله پیروزی فرستاد، ولی سعد در دروازه قادسیه نشست. ما در حالی برگشتیم که زنهای بسیاری بی شوهر شدند ولی زنان سعد شوهر داشتند
ادامه نوشته

تندیس کورش بالدار (نماد آسمانی بودن جایگاه کورش

خورشید هنوز در پشت کوههای باختر فرو نرفته بود که کورش پادشاه ایران دستور داد سپاه در نزدیکی شهر ایلام اردو بزند همه سرخوش از پیروزی خود بر بابل بودند . در آن هنگامه پیر زن و پسر جوانی به اردوگاه آمده و نزد پادشاه ایران از کارمند مالیات شهرشان شکایت نمودند . پس از تحقیق معلوم شد آن کارمند هر ساله بیش از آنچه دولت در نظر گرفته از مردم خراج می ستاند . آن شب کورش پادشاه ایران در همان اردوگاه سرپرست خزانه دارای و مالیات فرمانروایی را از کار برکنار نموده و کس دیگری را به کار گمارد . اندیشمند کشورمان ارد بزرگ می گوید : ریشه کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست و مدیر ناتوان است . و هم او در جایی دیگر می گوید : فرمانروا در برکناری کارمند نابکار زمانی را نباید از دست دهد چون سیاهی کار بزهکار در دید مردم خیلی زود دامن او را نیز خواهد گرفت . گفته می شود که پس از برکناری مدیر خزانه داری سه نفر از سرپرستان و اشراف کشور نزد فرمانروای ایران آمده تا پادشاه ایران را از تصمیمی که گرفته است باز دارند . کورش هخامنشی نه تنها از رای خود بر نگشت بلکه آن سه تن را هم از کار برکنار نمود و گفت : اگر تخم بدکاری از خاک ایران کنده نشود آرامشی نخواهیم داشت.

انگیزۀ رو آوردن به سوی روشنایی و فروغ فروزان ، به هنگام نیایش

ایرانیان باستان و نژاد آریا ، به نور و روشنایی و فروغ فروزان از همان آغاز

توجه داشتند و اهورا مزدا را نو کل یا نورالانوار یا شیدان شید میدانستند.

هر فرد با ایمان و دیندار ، هر تیره و قوم و گروه ، همواره خود را نیازمند به

این دیده که در جائی خلوت ، فارق از درگیریها و توجه به اطراف و جوانب خود

ساعتی با خدای خود به راز و نیاز پرداخته ، با خود خلوت نموده ، بخشایشهای

ایزدی را سپاس گویند و ستایش نمایند.

اگر چه خداوند در همه حال و همه جا حاضر و ناظر و توانا و دانا و بیناست و

در همۀ احوال بویژه در خلوتها ، و ژرفای دلها میتوان او را حس کرد و شناخت

و به گوهر پاکش عشق و مهر ورزید ، بهتر آنکه این کار، در جائی باصفا جایگاه

بهتری برای نزدیکی به سرمنزل مقصود است. بدین منظور پیروان هر کیش و

آئینی جایگاه ویژه ای را برگزیده اند که راهی به در دوست باشد ، چنانچه

زرتشتیان: دَر مهر مهر یا آدریان و آتشکده و هرمزگان برپا کرده اند، یهودیان

کنیسه، را و عیسویان کلیسا را، و مسلمانان مسجد و مهراب و خانۀ خدا را و دیگر

اقوام و طریقت ها نیز هر کدام گونه ای دیر ومعبد و زیارتگاه و حتی بتکده دارند

و معبود خود را نیایش مینمایند. هر قومی برای اتحاد و همبستگی و تصویه باطن

و تقویت ایمان و روح یگانگی و بالاتر از همه خداشناسی و پی بردن به عظمت

ذات باریتعالی، نیاز به مکانی دارد و به مصداق «مقصود من از این کعبه و

بتخانه توئی تو» همه به یک مبداء نظر دارند، به همین دلیل به هنگام نیایش خدای

یکتا، مسایل روزانه زندگی و گرفتاریها را نباید در ان راهی باشد.

زرتشتیان برای این کار جائی را بنام های «دَرمهر» یا «آتشکده» و «آتش بهرام

» یا «آتش ورهرام» یه «آدریان» و کردهای قدیمی «هرمزگان» را دارنند. شاید

نام «خانۀ خدا» نیز همان «هرمزگان» کردی باشد که در یک چکامۀ کردی از

گذشته به جا مانده است که جا دارد در اینجا از آن یاد شود:

حدود دهۀ 1290 خورشیدی، در کاوشهای روستای «هزارمیرد» استان سلمانیه

عراق، پوست پارۀ کهنه ای به دست آمد که در آن چهار بند سرود، به زبان کردی

سره و به خط پهلوی نوشته شده بود. این چهار بند چامه که به نام «هروزگان»

نامیده شده یادآور تاخت و تاز تازیان به سرزمین کردستان و کشت و کشتار

است. برابر داوری دانشمندان، این نوشته مربوط به سرآغاز هجوم تازیانست.

این چامۀ آتشین کردی که دل را به جوش و خروش مآورد و مایۀ اندوه میشود،

دورنمای آن روزگار را به خوبی نشان میدهد. معنای این قطعه چنین است:

پرستشگاهها ویران گشت و آتش اتشکده ها خاموش شد، بزرگ بزرگان از بیم

مهاجمان خود را نهان کرد، مهاجمان ستمگر، روستای کارگرها را تا «شهر

زور» با خاک یکسان کردند و زنان و دختران را به بردگب بردند، مردان دلیر

در خون غلتیدند. آئین زرتشت بی سرپرست ماند، دیگر اهورامزدا به هیچکس

مهرورزی نکرد! (که اهورامزدا همواره مهربان است)

آوانوشت سرود به خط فارسی:

هـــورمزگان رمــان آتـــران کــژان    ویشان شاردوه گوره ی گوزکـــان

زور کــــار ارب کــــردنه خــــاپور   گـــــنای پـــــاله ئی هــــثاشار زور

شن و کــنیکان وه دیــل بَشــینا مــــیرد آزاتـــــلی وه رو هـــــــونیا

روشت «زردشتره» مانوه بی کس  بزیکانیکا «هورمزوه» هویچ کس

«هورمزدگان یعنی آتشکده ها که جای پرستش اهورامزداست ویران شد و آتشها

خاموش گشت، بزرگان بزرگ، خود را نهان کردند»

در پیش به نقل از شهرستانی و ملل و نحل از چند آتشکده قدیمی نام برده شده اینک

نام و نشان چند آتشکدۀ دیگر ارائه می شود: آتشکدۀ آذرگشسب در تکاب آذربایجان

- آتشگاه اصفهان – بازه هور خراسان – آتشکده برزو در اراک – آتشدان سنگی در

پاسارگاد – پایۀ آتشدان در نقش رستم – آتشدان سنگی در تخت جمشید – آتشدان

سنگی در فیروز آباد – آتشکدۀ توک در فیروز آباد – آتشکدۀ کازرون و ...

چنانچه نوشته اند روزبه معروف (ابن مقفع) به هنگام چیرگی تازیان و عبور از

برابر در مهر مطالبی به دل و به زبان آورد که پیشتر نیز قبلا از آن یاد شد:

ای خانۀ مهر گر شدم از تــو بــرون با دیدۀ گـــریان و دلی پر از خـــون

سوگند به خاک درت  ای  خانۀ مهر تن بردم و دل نهادم اینجا به درون

استان یزد

استان یزد دربردارنده مجموعه بسیار با ارزش ازمیراث فرهنگی ایران زمین، درسده های گوناگون تاریخی است. عناصر مادی و معنوی فرهنگی موجود در استان یزد، به گونه‎ای است كه بررسی تاریخی را از روزگار پیش دادیان تا کنون كاملاً فراهم كرده است. صدها مسجد، آب انبار، بازار، کاروان سرا، ساباط، قلعه، کاخ، آرامگاه، خانه، سرداب، خانقاه، حسینیه، کاریز و ده ها مکان مقدس تاریخی نزد زرتشتیان در گوشه و کنار این استان؛ مجموعه‎ای کامل را به وجود آورده است. استان یزد؛ با قرار گرفتن در بخش مرکزی فلات ایران در برگیرنده نا مناسب ترین عوامل طبیعی چیره بر فلات مرکزی ایران نیز است. استان یزد از دیر باز منطقه ای صنعتی بوده و اکنون نیز دارای کارخانه های تولیدی بزرگ و کوچک است. این منطقه از جاذبه های پرشمار طبیعی, تاریخی, معماری, فرهنگی و اجتماعی برخوردار بوده و یكی از مهم ترین مناطق جهانگردی ایران به شمار می آید.
●مکان های دیدنی و تاریخی
استان یزد از مكان های دیدنی و تاریخی بسیاری برخوردار است كه برخی از مهم ترین آن ها عبارتند از: مسجد جامع كبیر، مسجد كهن فرج، بقعه‌ی سید ركن‌الدین، بقعه‌ی دوازده امام، دخمه‌ی زرتشتیان، آتشكده‌ی زرتشتیان (یزدان)، باغ دولت‌آباد، بانك شاهنشاهی، خانه‌ی تقدیری، خانه‌ی مودت، مسجد ریگ، بادگیرها، گنبد عالی ابركوه، پرسبز، مجموعه‌ی خیرآباد، مسجد بیرون ابركوه، چهار سوق و بازارشاهی، مدرسه‌ی علمیه‌ی امام خمینی، رباط خرگوشی، تكیه‌ی امیرچقماق و مسجد جمعه‌ی نو (در یزد)، نارین قلعه (در میبد)، مسجد جامع (در اردكان) و كاروان‌سرای خرانق..

ادامه نوشته

استان آذربایجان غربی

استان آذربایجان غربی با وسعت ۴۳۶۶۰ کیلومتر مربع در شمال غرب کشور ایران قرار دارد و از جمله کهن ترین استان های ایران می باشد.

مرکز این استان شهر ارومیه است و شهرهای تابعه این استان:

خوی، ماکو، سلماس، سردشت، مهاباد، میاندوآب، نقده، پیرانشهر، اشنویه، بوکان، تکاب، شاهین دژ و سیه چشمه (چالدران) می باشد.

اکثریت مردم این استان پیرو دین اسلام و مذهب شیعه بوده؛ ولی مردم شهرهای مهاباد، سردشت و پیرانشهر بیشتر اهل تسنن و کرد نشین هستند.

تعدادی از اقلیت های مسیحی، یهودی و زرتشتی نیز در ارومیه زندگی می کنند.

آذربایجان در فارسی میانه؛ آتورپاتکان،

در آثار کهن فارسی؛ آذربادگان

و در فارسی کنونی آذربایجان نامیده می شود.

تاریخ باستانی آذربایجان با تاریخ قوم ماد درآمیخته است.

 

ادامه نوشته

استان آذربایجان شرقی

وجود کوهستان های زیبا و سر به فلک کشیده که حتی در اوج گرمای آفتاب تابستانی جامه سفیدشان را از تن به در نمی کنند، رودخانه‌های خروشان و آبشارهای فرح بخش آن با چشم اندازهای بدیع و جان افزا، باغ‌های پرمیوه و ییلاق های سرسبزش، دریاچه های پرموج و تفرج گاه های روح پرور، استخرها، آسیاب‌ها و روستاهای دل انگیز، همه و همه این استان را به یکی از زیباترین مناطق ایران و یکی از بهترین مناطق برای گردشگری به خصوص در فصول گرم تبدیل کرده است.

ادامه نوشته

زنان ایران

ادامه نوشته

فاحشه گری و ی یونانیان باستان

در نجابت و پاکی ایرانیان باستان یاد اور شدیم که اسکندر ملعون در مهمترین بیانات خویش در تخت جمشید گفت: من در تمام سرزمین ارس با انکه زنانش افت چشمانند)از نظر زیبایی( ولی به یک زن روسپی بر خورد نکردم)در پاسخ فیلم بی مقدار ??? بخشی از خباثت های یونینی ها را بر خواهیم شمارد.یونانیان باستان به گفته ویل دورانت ( عشق و ازدواج ) اکثرا زنان زیر پانزده سال را برای ازدواج بر میگزینند . مردان یونان پس از اولین ازدواج بر طبق قانونشان آزاد هستند باهر زن دیگری آمیزش و همبستری کنند . دموستن می گوید با فاحشه گان شبها هم آغوش می شویم و با کنیزان و زنان غیر مشروع خود در روزها سلامت جسمانی خویش را تامین می کنیم . زن اول بر مردان خویش خرده نمی گیرند و مرد می تواند کنیزی را به خانه بیاورد و در روزگار جوانی با او در کنار همسرش نزدیکی کند . این عمل تا زمانی که کنیزک جوان باشد عملی می شود و سپس او به خدمتکار خانه آنها انتخاب میگردد . مردان می توانند بدون ارائه مدرک و دلیل زنان خویش را طلاق دهند . اگر زن و شوهری نتوانند فرزند بیاورند و مرد عقیم باشد یکی از بستگان مرد با زن او همبستر می شود و بچه بدنیا آمده فرزند قانونی آنها می شود . زنان بیشتر توسط مردان خانه نشین هستند و با پاسداری مردانشان می توانند از خانه خارج شوند . حتی مردانی که مهمان به خانه می آورند زن حق ورود به مجلس را ندارد

بدانیم و سربلند باشیم-(فشرده ای از آموزش‌های دین زرتشت

دکتر «منوچهر منوچهرپور» در این کتاب چکیده‌ای از آموزش‌های دین زرتشتی را بسیار ساده در اختیار همه‌ی دوستداران دین زرتشتی قرار می‌دهد. این کتاب را سازمان انتشارات فروهر به چاپ رسانده است.

بخش‌های کتاب در زیر آمده است:

۱)کلیاتی درباره دین

که شامل بخش‌های:۱- آشنایی ۲- چرا تعلیمات دینی می‌آموزیم؟ [برای آگاهی از دانش یک دین باید نکات زیر را آموخت: الف-آگاهی از تاریخ دین ب-آگاهی از دستورها و فلسفه‌ی دین ج-آگاهی از نقش و موقعیت دین در اجتماع] ۳- دین=کیش=آیین، سیر تکامل اندیشه‌ی بشر در راه شناخت پروردگار ۴- پیدایش ادیان اولیه و لزوم آنها ۵- شناخت بنیان ادیان بزرگ امروز ۶- تعریف دین

۲)آریایی‌ها

که شامل بخش‌های: ۱-آرین‌ها- دین زرتشت ۲- تمدن آرین‌ها، روش زندگی، حکومت، دین، پیشوایان دینی ۳-نگاهی زودگذر به اجتماع ایران آن زمان

۳)اشوزرتشت

که شامل بخش‌های: ۱- برگزیده شدن زرتشت ۲- اشوزرتشت کیست؟ ۳- خانواده‌ی زرتشت ۴- زندگی زناشویی ۵-فرزندان ۶- زمان و محل زایش زرتشت ۷- نگاهی به زندگی پیامبر ایران از زایش تا درگذشت، پرورش اندیشه- برانگیخته شدن ۸- یاران زرتشت ۹- زرتشت و تورانیان ۱۰- اهورامزدا، پروردگار یکتا، الف-

معنی اهورامزدا [اهورا=هستی بخش، مَزدا=مَز+دا دا=دانا، مَزْ=مَس= بزرگ، مَزدا=دانای بزرگ] ب- صفات و خصوصیات[امشاسپندان و ایزدان] ج- شناخت اهورامزدا

۴)دین زرتشتی

که شامل بخش‌های:

۱-نشانه‌های زرتشتیان، نشانه باطنی(درونی)، نشانه برونی، اهمیت سدره و کشتی

۲- تاریخچه‌ی کُشتی

۳- پرستش[گاه نخست هاوَن از برآمدن خورشید تا نیمروز- گاه دوم رَپیتوَن از نیمروز تا ساعت ۳پس از نیمروز- گاه سوم اوزیرَن از ساعت ۳ پس از نیمروز تا فروآمدن(:غروب) آفتاب- گاه چهارم ائیوی سَروترم از فروآمدن آفتاب تا نیمه شب- گاه پنجم اشَهن از نیمه شب تا برآمدن خورشید] (معمولا در زمستان گاه رپیتون که زمان سرماست خوانده نمی‌شود)

۴- بایستنی‌های آغاز نماز [بایستنی‌های نماز در آیین زرتشت عبارتند از:۱- پاک بودن تن در هنگام آغاز نماز ۲- در برداشتن سدره و کشتی ۳- پاک بودن جامه از هر گونه آلایش و نِسا ۴- شستن دست و رو ۵- پاک بودن جای پرستش ۶- رونمودن به‍»پرستش سو»(قبله)]

ادامه نوشته

تنها صداست که میماند

فروغ در دیماه سال ۱۳۱۳ در محلۀ امیریۀ تهران پا به عرصۀ وجود نهاد پدرش محمد فرخ زاد یک نظامی سختگیر بود و مادرش زنی ساده و خوش باور. او فرزند چهارم یک خانوادۀ نه نفری بود
چهار برادر به نامهای امیر مسعود، مهرداد و فریدون و دو خواهر به نامهای پوران و گلوریا
پس از اتمام دوران دبستان به دبیرستان خسروخاور رفت. در همین زمان تحت تاثیر پدرش که علاقمند به شعر و ادبیات بود. کم کم به شعر روی آورد. و دیری نپائید که خود نیز به سرودن پرداخت. خودش می گوید که " در سیزده چهارده سالگی خیلی غزل می ساختم ولی هیچگاه آنها را به چاپ نرساندم. "
در سال ۱۳۲۹ در حالی که ۱٦ سال بیشتر نداشت با نوۀ خالۀ مادرش پرویز شاپور که ۱٥ سال از او بزرگتر بود ازدواج کرد. این عشق و ازدواج ناگهانی بخاطر نیاز فروغ به محبت و مهربانی بود. چیزی که در خانۀ پدری نیافته بود. پس از پایان کلاس سوم دبیرستان به هنرستان بانوان می رود و به آموختن خیاطی و نقاشی می پردازد. از ادامه تحصیلاتش اطلاعاتی در دست نیست.
می گویند که او تحصیلات را قبل از گرفتن دیپلم رها می کند
اولین مجموعۀ شعر او به نام " اسیر " در سال ۱۳۳۱ در سن ۱۷ سالگی منتشر می گردد. کم و بیش اشعاری از او در مجلات به چاپ می رسد.
با به چاپ رسیدن شعر " گنه کردم گناهی پر ز لذت" در یکی از مجلات هیاهوی عظیمی بپا می شود و فروغ را بدکاره می خوانند و از آن پس مورد نا مهربانی های فراوان قرار می گیرد.
" گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد پیرانه بستند "
در سال ۱۳۳۲ با شوهرش به اهواز می رود. دیری نمی پاید که اختلافات زناشوئی باعث برگشت فروغ به تهران می شود
حتی تولد کامیار پسرشان نیز نمی تواند پایه های این زندگی را محکم سازد. سرانجام فروغ در سال ۱۳۳٤ از شوهرش جدا می شود
قانون فرزندش را از او می گیرد. حتی حق دیدنش را. فروغ ۱٦ سال تمام و تا آخر عمرش هرگز فرزندش را ندید
" وقتی اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند
وقتی که چشم های کودکانۀ عشق مرا
با دستمال تیرۀ قانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید
چیزی نبود. هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم : باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم

مجموعه های از کارهای فروغ فرخزاد
مجموعۀ شعر
ـ اسیر ۱۳۳۱
ـ دیوار ۱۳۳٦
ـ عصیان ۱۳۳٨
ـ تولدی دیگر۱۳٤۱
و مجموعۀ نا تمام ( ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد)

در حوزۀ سینما

ـ پیوندفیلم(یک آتش)که در سال ۱۳۴۱ در دوازدهمین جشنوارۀ فیلم های کوتاه و مستند ونیز در ایتالیا شایستۀ دریافت مدال طلا و نشان برنز شد.

ـ بازی در فیلمی از مراسم خواستگاری در ایران. سفارش موسسۀ ملی کانادا به گلستان فیلم بود.
ـ همکاری در ساختن بخش سوم فیلم ( آب و گرما)
ـ مدیر تهیۀ فیلم مستند ( موج و مرجان و خارا ) به کارگردانی ابراهیم گلستان
ـ مدیر و تهیه و بازی در فیلم نیمه کارۀ ( دریا ) محصول گلستان فیلم
ـ ساختن فیلم مستند ( خانه سیاه است ) از زندگی جذامیان که در زمستان سال ۱۳۴۲ برندۀ جایزۀ بهترین فیلم جشنواره ( اوبرهاوزن ) آلمان شد.
ـ بازی در نمایشنامۀ ( شش شخصیت در جستجوی نویسنده ) اثر لوئیچی پیراندلو در سال
۱۳٤۲
ـ و در سال ۱۳٤٤ از طرف یونسکو فیلمی نیم ساعته و از برناردو برتولوچی فیلمی پانزده دقیقه ای . در رابطه با زندگی فروغ ساخته شد.
دهمین جشنوارۀ فیلم ( اوبرهاوزن ) آلمان جایزۀ بزرگ خود را برای فیلم های مستند به یاد فروغ نام گذاری کرد.
فروغ فرخزاد سرانجام در ۲٤ بهمن سال ۱۳٤٥ به هنگام رانندگی بر اثر تصادف جان سپرد و روز ۲٦ بهمن در گورستان ظهیرالدوله هنگامی که برف می بارید به خاک سپرده شد.

" شاید حقیقت آن دو دست جوان بود
آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد"

یادش همیشه گرامی باد

برای تهیۀ وب سایت فروغ، از منابع زیر یاری گرفته شده.
ـ۱ کتاب در غروبی ابدی، دکتر بهروز جلالی، انتشارات مروارید
ـ۲ کتاب مجموعۀ اشعار، انتشارات نوید
ـ۳کتاب گزینۀ اشعار انتشارات مروارید
ـ٤ نوار مصاحبۀ رادیوئی فروغ، تهیه کننده ایرج گرگین



فرهنگ غنی ایرانی چیست

سخن گفتن پیرامون فرهنگ ایرانی بسیار سنگین و دشوار است . زیرا که پشتوانه این فرهنگ چندین هزار ساله , مملو از تجربیات و فراز و نشیبهای گوناگون است که اگر ما بتوانیم آن را گسترش و پرورش دهیم و با روزگار امروز مدرنش کنیم ملت ما  نه تنها یکی از خوشبخت ترین ملتهای جهان می شود بلکه میتواند دیگر کشورهای گیتی که حیاتشان به چندین صده هم نمی رسد را سیراب نماید . گستره این فرهنگ کهن امروزه با وجود مرزهای غیر واقعی شامل کشورهای تازه استقلال یافته : تاجیکستان , ازبکستان , ترکمنستان , آذربایجان , ارمنستان , داغستان , کردستانات , افغانستان , پاکستان , عراق و بحرین می باشد . امید بسیار داریم که فرزندان برومند این سرزمین با تمام نیرو این فرهنگ را احیا کنند و باردیگر نه تنها در ایران کنونی بلکه در تمامی سرزمینهای حوزه ایران بزرگ اطراف ما که با مرزهای غیر واقعی , بی کفایتی و توطئه های استعمارگران جدا شده اند نیز گسترش دهند . در همین راستا بایستی با تجزیه و تحلیل مشکلات فرهنگی خود در جهت رفع آن نیز اقدام کنیم . از این روی در تکمیل این پژوهش جستاری به نام مشکلات فرهنگی ما ایرانیان نیز تهیه شده است که امید است در جهت ارتقای سطح فرهنگ غنی و کهن ایران زمین مفید واقع شود . "فرهنگ هفت هزار ساله ایرانی را امروز میتوان به مانند یک صندوقچه ای کهن تشبیه کرد که در گوشه ای از خانه ما ( ایران ) قرار گرفته است و ما ( نسل امروز ) بهره لازم از آن نمی بریم" . گنجینه ای که گرد و غبار هزاران ساله بر روی آن نشسته است و جوانان ما امروز دست به دامان فرهنگ ضد فرهنگی غرب شده اند . البته درست است که ما تا به امروز از این گنجینه کهن بهره کافی را نبرده ایم ولی از جهات دیگر میتوان اینگونه برداشت کرد که همین فرهنگ بوده است که ما را تا به امروز مستحکم و زنده نگاه داشته است . تمدنهای بزرگ مصر , آشور , بابل , سومر و . . . همگی از دید زمانی در ردیف تمدن ایران قرار داشته اند و همگی روزگاری بسیار نیرومند بوده اند . ولی به راستی چه شد که همگی فرو ریختند و تنها ایران و تمدن و فرهنگ ایرانی در منطقه باقی ماند ؟ این جستار تجزیه و تحلیلی است پیرامون این فرهنگ کهن که امروز بدون شک باید از آن بهره لازم را برد و برای نسلهای آینده نیز این گنجینه را زنده نگاه داشت . شوربختانه برخی از هم میهنان ما وقتی سخن از فرهنگ و تمدن کهن ایرانی می شود ناآگاهانه و بدون هیچ پشتوانه دانش تاریخی و علمی سخن را آغاز میکنند , که ما هیچ نیستیم و اگر بودیم امروز چنین نبودیم !!؟؟ اگر به راستی با این افراد به مناظره بنشنیم حتی نمی دانند دویست سال پیش در ایران چه گذشته است . این درد بزرگی برای کشور ماست که چنین افرادی به راحتی به خود اجازه می دهد بدون پشتوانه دانش و آگاهی کافی لب به سخن بگشایند و اینچنین کوته فکرانه همه ارزشهای یک ملت بزرگ را به تمسخر بگیرند و نه تنها کمکی برای بهبود آینده ایران زمین نمی کنند بلکه با چنین سخنانی جو نا امیدی , جهل و فرهنگ ضد ایرانی را نیز گسترش می دهند . شاید بتوان گفت که درد و معضل دیگر ما ایرانیان این است هنوز خود را نشناخته ایم و آنگاه به سراغ فرهنگ های بیگانگان می رویم !! از مسیحیت و اسلام دانش بسیاری داریم ولی دین اصیل ایرانی زرتشت را اصلا نمی شناسیم . بسیاری دیگر از ما ایرانیان وقتی سخن از تاریخ هند , آمریکا , فرانسه و انگلستان و شخصیتهایی نامور آنان می شود آشنایی نسبی و حتی زیادی داریم . در ادیان مختلف انسان برای دست یافتن به ذات خداوند و تکامل و سیر مراحل روحانی جهت دست یافتن به بالاترین مراحل عرفان و تصوف و خداشناسی بایستی با خودشناسی آغاز کند و سپس سیر مسیر نماید . انسان های عارف و دین مدار واقعی همچون حافظ شیرازی , مولانا عارف و اندیشمند بزرگ جهان , عطار و صائب و خیام و . . .  همگی از خودشناسی به آن مقام والای روحانی , علمی و جهانی دست یافتند . پس در می یابیم که یک ایرانی نیز برای کسب فرهنگ و دانش جهانی بایستی از فرهنگ و تمدن خود آغاز کند و سپس به مراحل پسین رود . آنچه که کوشش می شود در این جستار آورده شود پژوهشی است پیرامون این فرهنگ کهن و گنجینه چنیدن هزاران ساله ایرانی . زیرا ما بدون خودشناسی ( شناختن فرهنگ ایرانی ) به گمراهی , سردرگمی و بی هویتی دچار می شویم و راه به جایی نخواهیم برد . در سروده های سه هزار و اندی ساله گاتهای اشو زرتشت پیرامون ضرورت خودشناسی چنین آمده است :

اهورامزدا را باید با ایمانی کامل و از روی راستی ستود چرا که او به ما نوید داده است که در پرتو خویشتن شناسی , راستی و نیک منشی میتوان به رسایی و جاودانگی راه یافت . ( اشتودگات , یسنای 45 , بند 10 )

از دیگر عواملی که موجب می گردد به پرورش و پاسداری از فرهنگ کهن خود بیشتر بپردازیم , پدیدار شدن زندگی مدرن است . در گذشته ای نچندان دور شاید سه یا چهار دهه پیش کشور و مردم ما با فرهنگ و مهر و محبت بیشتری چرخه زمان را می گذراندند . آنچه که امروز در جامعه ایران دیده می شود آن چیزی نیست که ریشه و فرهنگ اصیل ایرانی نامیده می شود . گذر از یک جامعه سنتی که مردم با پیوستگی های عاطفی و روحی عمیق بر پایه فرهنگ شش - هفت هزار ساله مهر و میترائیسم در کنار یکدیگر زندگی میکردند و سپس وارد شدن به جامعه ای نیمه مدرن و در حال توسعه که اینترنت و ماهوار سخن نخست را در آن می زند عواقب مثبت و منفی زیادی را در بر دارد . جدای از اثرات علمی و مثبت این جامعه نیمه مدرن , نقش فرهنگ غنی ایرانی در چنین جامعه ای شوربختانه کم رنگ می شود و زندگی صنعتی و ماشینی جایگزین مهر و انسان دوستی و عشق ایرانی میگردد . برای رهایی از دوگانگی فرهنگی که خواسته یا ناخواسته ایجاد گردیده است , مردم ایران زمین نیازمند یک سیاست فرهنگی مثب و سازنده هستند . این سیاست چیزی نیست به جز , آمیختن فرهنگ زندگی مدرن و هویت و فرهنگ غنی ایرانی . جامعه و نسل جوان امروز ایرانی بایستی با مدرن ترین سیستم های آموزشی و تربیتی آشنا باشند و از آنها بهره مند گردندند ولی فرهنگ , منش و کردار انسان ساز ایرانی را برای دست یافتن به این امر کنار نگذارند . برای نمونه به این واقعیت ادبی بنگرید که چگونه ما خود از خود بیگانه هستیم و غربیان از بطن ما بهره می برند :

در کتاب "از سعدی تا آراگون" آمده است که موریس مترلینگ نویسنده شهیر فرانسوی در سال 1892 رودابه همسر زال و مادر رستم را از میان دیگر زنان نامدار شاهنامه فردوسی بزرگ برگزید و از سرگذشت این بانوی ایرانی و دختر گرسیوز شاهکار ادبی بزرگی را پدید آورد که نامش "پلئاس و ملیزاند" شد .

ارزش و مقام والای فرهنگ ایرانی را میتوان در این سخن فردوسی بزرگ یافت

جهان زیر آیین و فرهنگ ماست              سپهر روان جوشن جنگ ماست

که خون ریختن نیست آیین ما                   نه بد کردن اندر خور دین ما 

زبان پارسي در پاكستان

از آنجايي كه نيمه غربي كشور پاكستان را مردمان ايراني نژاد بلوچ تشكيل ميدهند و اين سرزمينها و مردمانش همگي هزاران سال بخشي از ايران بودند و در نتيجه توطئه هاي استعمار پير انگلستان به اشغال در آمد و در نهايت به ميل انگلستان كشوري به نام پاكستان از ايرانيان و هنديان تشكيل شد به همين روي زبان پارسي ريشه بس كهن در اين مناطق دارد و امروزه نيز در برخي ايالات همچون پيشاور اكثريت مردمان پارسي زبان هستند .

زبان فارسی در شبه قاره جنوب آسیا سابقه طولانی، حداقل هشت الی نه قرن، دارد و در سرزمین پاكستان تا قرن سیزدهم هجری، زبان فارسی به مدت هفت قرن دارای سوابق زبان رسمی، علمی، ادبی، و اداری بوده است. طی یك قرن و نیم تسلط استعمار خارجی، زبان انگلیسی نه فقط به عنوان زبان رسمی، اداری، و آموزشی، سلطه استواری داشت، بلكه تاكنون كه حدود پنجاه و چهار سال از استقلال این كشور میگذرد، موقعیت سابق خود را در ادارات و نظام آموزشی همچنان حفظ كرده است. نتیجهاش این است كه پاكستان در حال حاضر در نظام آموزشی با مشكل تعدد زبانها مواجه است. از طرفی زبان اردو كه زبان ملی و عمومی و زبان ارتباط در سراسر كشور قلمداد میگردد، اینك در ادارات دولتی و بخش خصوصی صنعتی و بازرگانی چندان به كار نمیرود. درنتیجه فارغالتحصیل مؤسسههای آموزشی انگلیسی زبان و سایرین حائز ارجحیت و تفوق هستند. در مناطق مختلف كشور دهها میلیون نفر علاوه بر زبان ملی، با استفاده از زبانهای محلی در خانه و كوچه و برزن، امور خود را میچرخانند كه از جمله آنها، گویشهای پنجابی، سندهی، سرائیكی، پشتو، بلوچی، و براهویی است. در ضمن باید توجه داشت كه مردم مسلمان در پاكستان به زبان عربی،نیز التفات ویژهای دارند. در این اوضاع و احوال، تدریس زبان فارسی در نظام آموزشی جاری با محدودیتهایی روبهروست، اما طی دوره فرمانروایی مسلمانان در شبه قاره همین موقعیت، منتها در شرایط سهلتری، وجود داشت، زیرا زبان اردو در آن مدت به وضع پیشرفته امروزی نبوده و زبان انگلیسی تا آن زمان در این سرزمین نفوذ نداشت. در شبه قاره جنوب آسیا طی قرنهای متمادی صدها زبان و گویش وجود داشت كه در این میان زبان آموزشی، علمی، و اداری زبان فارسی بوده، اما پس از سلطه خارجی در قرن سیزدهم هجری، این وضع به نفع زبان انگلیسی تغییر یافت و همچنان ادامه دارد.

ادامه نوشته

نظری کلی به سیر فلسفه و تفکر در عهد باستان

در ایران باستان به علت ابتدایی بودن طرز تولید ، جامعه ایرانی در زمینه های فکری ، رشد و تکامل شایانی حاصل نکرد. علاوه بر این ، استبداد مطلق سلاطین و همکاری دین و دولت درتحدید عقاید و افکاربه جمود فکری مردم کمک می کرد . حقوق و آزادیهای دمو کراتیک ، و امکان بحث و گفتگو در زمینه های مختلف فلسفی ، مذهبی و اجتماعی ، بدانسان که در یونان و هندوستان و چین وجود داشت ، در هیچیک از ادوار تاریخ باستانی ، در ایران سابقه ندارد . به همین علت ، نهال ظریف و گرانمایه ی اندیشه های فلسفی ، در ایران کمتر مجال رشد و بلوغ یافته است؛ در حالی که در سرزمین هندوستان ، چین و یونان، به علت مساعد بودن محیط اقتصادی و اجتماعی، فلاسفه و پژوهندگان، برای رخنه و نفوذ در اسرار وجود و ترکتازی در میدان مجهولات با هیچ سد و مانعی روبرو نمی شدند. به همین علت، در این کشورها، چنانچه ضمن مطالعه در احوال اجتماعی آنان دیدیم، خداپرستان و منکران وجود خدا، ایده آلیستها و ماتریالیستها و پیروان دیگر مکاتب فلسفی ، با آزادی ، اندیشه ها و افکار خود را به مردم اعلام و با اظهار نظریات و عقاید گوناگون ، به رشد علوم و افکار کمک می کردند. برای آنکه خوانندگان از راه مقایسه ، بهتر به اوضاع اجتماعی و سیر تفکر در ایران باستان آشنا شوند، با نهایت اختصار، نظری کلی به اندیشه های فلسفی و اجتماعی ملل بزرگ باستانی می افکنیم .

 تقریبا ً در همان ایامی که زرتشت ( در حدود قرن هفتم قبل از میلاد) در ایران با تبلیغ مذهبی مثبت، مردم را به کار و کوشش و فعالیتهای اقتصادی دعوت می کرد و اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک را شرط موفقیت و رستگاری می شمرد وبا قربانی کردن،روزه گرفتن و انزوا و رهبانیت ، بسختی مبارزه می کرد [1] ، در هندوستان پیروان مکاتب مختلف فلسفی یعنی شکاکان ، ایده آلیستها، زندیقها ، سوفسطاییان و ملحدین با آزادی تمام در خیابانها و میدانهای عمومی ، عقاید خود را برای مردم تشریح می کردند و هیچکس سد و مانعی در برابر آزادی فکر و اندیشه ی مردم ایجاد نمی کرد؛ از جمله چارواکاس یکی از متفکران هندی می گفت ، آنچه بوسیله حواس دیده نمی شود وجود ندارد؛ نیروهای مافوق الطبیعه در کارهای جهان کمترین مداخله ای ندارند؛ تمام نمودها طبیعی است ؛ فقط ساده لوحان به اجنه و ارواح و خدایان عقیده دارند؛ و عقل چیزی جزماده ی متفکر نیست. همچنین بودا ( متولد در 563 قبل از میلاد ) نیز مرد متفکر و خیراندیشی بود که هرگز دعوی پیغمبری و ادعای وحی و الهام نمی کرد . او نیز مانند زرتشت و کنفوسیوس با اوهام و خرافات و الهیات و رسم قربانی کردن حیوانات و ریاضتها و عبادتها بشدت مخالفت می کرد و مردم را به روشن بینی و نیکوکاری دعوت می نمود.

ادامه نوشته

چرا کوروش یک تاریخ­ساز است؟

تاریخ­ساز فرنامی(:لقبی) است که ما به کسی می­گوییم که یک دوران متفاوت در زندگی اجتماعی و تاریخی را پدید بیاورد. حال آن‌که این دگرگونی در زندگی مردمان می­تواند مثبت یا منفی باشد.» شروین وکیلی، دکترای جامعه­شناسی از دانشگاه علامه­طباطبایی و استاد دانشگاه تهران، در نشستی در پسین روز 27 مهرماه، با بازگویی گفته­های بالا، به این موضوع پرداخت که چرا ما تاریخ را از کسی می‌دانیم که تاریخ‌ساز است یا دگرگونی شگرفی در روند زندگی مردمان، پدید آورده است.
وکیلی در این نشست گفت: «برای درک مفهوم، می­توان به پورسینا اشاره کرد. ما او را دانشمند سده‌ی چهارم می‌دانیم. ولی سده‌ی چهارم را سده‌ی پورسینا نمی­نامیم. اما کوروش آغازگر یک دوران تاریخی است. سنجشگر این دگرگونی نیز الگوی زیست مردمان در قالب پیکربندی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.
کوروش یک پادشاه است که در 7 آبان 539 پیش از میلاد با ورود به بابل، قلمرو یکپارچه‌ی ایرانی و سیاسی را تشکیل داد. این زمان درست در میانه‌ی تمدن ایرانی جای دارد. ما 25 سده پیش از کوروش یکجانشینی داشتیم و اکنون 25 سده از روزگار کوروش می­گذرد.»
به گفته‌ی وكیلی، گستره‌ی سرزمینی که کوروش داشت حتا با مقیاس­های امروزی، غول‌آسا بود. او غیر از هند و مصر، دیگر گستره‌های هخامنشی را در اختیار داشت. مصر دولت نیرومند و کهنی داشت که به دست آوردن آن نیاز به زمینه­چینی داشت. این زمینه­چینی در زمان کوروش انجام شد و کمبوجیه پسرش، خیلی زود مصر را گرفت.
وكیلی با اشاره به این‌كه کوروش همه‌ی این سرزمین­ها را در 15 سال به‌دست آورد، گفت: «درست است که سال‌ها پس از وی کسانی چون اسکندر، چنگیز و هیتلر در همین بازه‌ی زمانی همین میزان را فتح کردند اما کوروش نخستین کسی بود که چنین کشورگشایی انجام داد.»
به باور این استاد دانشگاه، دومین چیزی که كوروش بزرگ را متفاوت می­سازد این بود که دولتی که وی پایه گذارد، پایدار بود. همه‌ی سرزمین­هایی که کشورگشایان بزرگ تاریخ فتح کردند، پس از مرگشان، فرو‌ریختند. اما سرزمین‌های کوروش حتا پس از مرگش یک شورش هم به خود ندید.
وی با اشاره به این كه امویان 90 سال و ایلخانیان 130 فرمانروایی کردند، گفت: «اما هخامنشیان 230 سال فرمانروایی کردند که در آن روزگار، بسیار است، روزگاری که هنوز کندن کاریز و کشاورزی با خیش آهنی گسترش کامل نیافته بود.»
شروین وكیلی این پایداری در سلسله‌ی هخامنشیان را با بخش كردن فرمانروایی كوروش بزرگ به دو بخش، توضیح داد و گفت: «فرمانروایی کوروش به دو بخش 15 ساله بخش می­شود. 15 سال نخست، کشورگشایی و 15 سال دوم، سامان­دهی یک دولت پایدار. آن چیزی که کوروش را جاودانه کرده است، کارهای او در 15 سال دوم فرمانروایی‌اش است.»
به باور وی دولتی که کوروش بنیاد گذاشت از دید مبانی سیاسی، یک مرحله‌ی گذار به گونه‌ی نوینی از فرمانروایی سیاسی است. وكیلی دراین‌باره گفت: «همه فرمانروایی­های آن روزگار، یک شهر مرکزی داشتند و مردمی که پیرامون آن به گونه‌ی متمرکز زندگی می­کردند مانند بابل و آشور. اینان اقتصادشان با کشاورزی در نیمی از سال و یغمای کشورهای همسایه در نیمه‌ی دوم سال می­گذشت. اما دولت هخامنشی بر‌پایه‌ی قانون و دولت به عنوان یک نهاد سیاسی شکل گرفت.»

وی گواه این پایداری را نیز انتقال فرمانروایی از كوروش به كمبوجیه برخواند و گفت: «ما در زمان مرگ کوروش و انتقال تاج و تخت به کمبوجیه هیچ شورشی نمی­بینیم. پس از بردیا نیز شورش­ها، میان ایرانی­ها است، یعنی مادها و پارس­ها با هم مشکل داشته­اند. هیچ‌کدام از سرزمین­­های زیر فرمان دولت هخامنشی، شورش نمی­کنند زیرا مردمان آن سرزمین­ها بهتر می‌دیدند كه دولت هخامنشی بر سر کار بماند.»
گزنفون(رخدادنگار یونانی)، در کتابش با نام «تربیت کوروش» می­نویسد: «او نخستین کسی بود که بسیاری از مردم زیر فرمانروایی‌اش، او را ندیده بودند. ارزشمندی این گفته هنگامی آشکار می­شود که بدانیم دولت­های کوچک و متمرکز آن زمان، در آیین­های دینی گوناگون، شاهد آمدن پادشاه بوده و مردم او را می­دیدند. اما بسیاری از سرزمین­های دوردست، کوروش را ندیده بودند و از او پیروی می­کردند.»
شروین وكیلی افزون‌بر گوشه‌ای از نوشتارهای گزنفون كه در بالا آمد، به مساله‌ای دیگر اشاره كرد و آن، این‌كه فرمانروایان آن روزگار، همه دارای ادعای سویه­ای قدسی و خدایی بودند. پادشاه بابل، فرعون و‌... نماینده‌ یا فرزند خدایان بودند. اما کوروش هیچ‌گاه ادعای چنین چیزی نکرد. داریوش نیز در نوشته­هایش از یاری اهورامزدا می­گوید. اما در همان روزگار، مردم همسایه‌ی ایران، دخالت مستقیم خدایانشان را در جنگ­ها، متصور بودند. 
 به گفته‌ی وی هنگامی که ما نگاره­های سازه­های دولت­های همسایه‌ی ایران را می­بینیم، متوجه می­شویم برای نمونه قوم آشور خود را برتر نشان داده و دیگر اقوام در حال نابودی و شکست و اسارت هستند. اما در تخت‌جمشید، گویی همه‌ی اقوام با‌هم هستند و قوم برتری در كار نیست. از سوی دیگر، در این نگاره­ها اثری از صحنه‌ی جنگ انسان­ها یا اسلحه­های آماده‌ی جنگ دیده نمی­شود.
این جامعه‌شناس در پاسخ به این پرسش كه این چگونه دولتی است که این همه قوم، با زبان، فرهنگ، تاریخ و استوره­های گوناگون، در کنار هم هستند و با هم نمی­جنگند، گفت: «این از آن‌روی است که هخامنشیان با زور بر آنها فرمانروایی نمی­کردند.»
تا پیش از کوروش، جنگ یک کار بایسته برای فرمانروا است. پادشاهان آشور و بابل و مصر نمی­توانستند نجنگند. یکی از فرعون­های مصر هم که کمتر می­جنگید، پس از مرگش نامش از همه‌ی سنگ‌نگاره­ها زدوده شد. اما پس از کوروش، جنگ نکوهیده می­شود و در سنگ‌نگاره­ها از آشتی و دوستی می­گوید. چگونه در این زمان کوتاه، این فرهنگ اجتماعی بدین‌گونه دگرگون می­شود؟
وكیلی با اشاره به نکته‌ی درخور توجه دیگر كه همانا گونه‌ی برخورد دولت هخامنشی با دیگر اقوام است،‌گفت:‌ «در همسایگی ایران، دو دولت به نام آشور و بابل زندگی می­کردند که زبان، پوشش و فرهنگ همسان داشتند. اما همواره با‌هم در جنگ بودند. تا این‌که آشوری­ها، بابل را می‌گیرند. در زمان چیرگی آشوری­ها، مردم بابل، 10 بار شورش می­کنند و منظور ما، جنگ پیاپی میان دو لشکر است.»
به گفته‌ی وی یک‌بار نیز بابل به‌گونه‌ی کامل ویران شد. اما هنگامی که هخامنشیان بر بابل چیرگی یافتند، تنها یک‌بار چنین شورشی روی داد و این پرسشی است كه باید همه از خود بپرسند كه چرا این مردمان، فرمانروایی دولتی متفاوت را پذیرفتند؟

شروین وکیلی در پایان گفت: «با بررسی همه‌ی اینها می­توان نتیجه گرفت که کوروش یک چارچوب اخلاقی نو را پایه­گذاری کرد. در این ساختار قانونی، هویت هر ملتی پذیرفته شده بود و آنان منافع خود را در پایداری و استواری فرمانروایی هخامنشی می­دانستند. دولتی که به جای جنگ و یغما، در پی آبادانی و سازندگی و احترام انسانی بود. کوروش، کسی است که تاریخ درباره­اش بد نمی­گوید


زرتشتيان جهان پنجم دي‌ماه برابر با بيست‌و ششم دسامبر سالگرد درگذشت پيام‌آور نيكي‌هاي سه‌گانه را با آ

ادامه نوشته

مانی پیامبر

مانی پیامبر، در سال ۲۱۶م در نزدیکی تیسفون به دنیا آمد و پیام‌آور آیین مانی بود.او از سوی برادران شاپور یکم حمایت شد و شاپور به او اجازه تبلیغ دینش را داد. اما مورد خشم موبدان زردشتی دربار ساسانی قرار گرفت و در نهایت در زمان بهرام دوم کشته شد.مانی، از پدر و مادر ایرانی منسوب به اشراف اشکانی در نزدیکی بابل در میان دورود (میان‌رودان) (عراق کنونی) که در آن زمان بخشی از امپراتوری پارس بود، در (۲۷۶ - ۲۱۰) پس از میلاد مسیح، زاده شد. او واعظ مذهبی و بنیان گذار آیینی شد که زمانی دراز در سرزمین‌هایی از چین تا اروپا پیروان فراوانی داشت ولی بیش از ششصد سال است که منسوخ شده‌است.مانی رتبه شماره ۸۳ در لیست موثرترین اشخاص تاریخ، رده بندی شده توسط مایکل اچ هارت را دارد.

نوشته‌های مانی

بخش نخستین یکی از نوشته های مانی :

 "دین من وزید که آباریگان(از دیگر) دین پیشینیان باد ده چیز فرای و بهتر است "

پارسی میانه و سریانی زبان‌های مادری مانی بود و در نزدیکی بابل به دنیا آمد که یکی از شهرهای ایران آن روزگار بود. او شش کتاب مقدس خود را به زبان سریانی , زبان اصلی رایج در بین النهرین (غرب عراق, لبنان و سوریه کنونی پیش از یورش تازی - اسلامی) به رشته تحریر درآورد. همچنین کتاب شاپورگان خود را به پهلوی (فارسی میانه) نوشت و روز تاجگذاری شاپور اول ساسانی به او تقدیم کرد و از حمایت شاپور برخوردار شد.مبلغان و پیروان او از ترکستان چین تا روم و مصر فعال بودند و کتابهایش را به زبانهای ایرانی پهلوی (فارسی میانه ساسانی), پهلوانیگ (پهلوی اشکانی = پارتی) و سغدی و زبانهای مجاور ایران همچون چینی , ترکی اویغوری , قبطی و یونانی ترجمه می‌کردند. آنان این دین را از طریق ترجمه کتابهای مقدس مانی به زبان مردم همان مناطق تبلیغ می‌کردند و این امر را مزیتی برای دین خود می‌دانستند.در ابتدای قرن بیستم نوشته‌های بسیاری از پیروان مانی در معابد مانوی (مانستان‌های) مدفون در شنزارهای تورفان در چین کشف شد که بخش بزرگی از آنها در انستیتوی شرق شناسی برلین نگهداری می‌شوند. بخش‌هایی از این دست نوشته‌ها خوانده شده‌است و تلاش برای خواندن بقیه آنها همچنان ادامه دارد. آن‌ها به زبانهای مختلف و به خط مانوی که از ابداعات خود مانی بوده‌است نوشته شده‌اند. بیشتر این نوشته‌ها به زبان فارسی میانه (پهلوی) و پهلوانیگ (پهلوی اشکانی) هستند. ترجمه‌هایی قبطی از مصر و ترجمه‌هایی یونانی نیز از کتاب‌های مانی بر جای مانده‌است. تا در سال ۱۹۶۹ در مصر شمالی یک دست نوشت خطّی کهن یونانی متعلق به ۴۰۰ پس از میلاد کشف شد و امروزه «نسخه مانی کلن»، نامیده می‌شود چرا که در دانشگاه کلن نگهداری می‌شود. این نوشته، شرح زندگانی مانی و نمو روحانی به همراه اطلاعاتی دربارهٔ آموزه‌های دینی مانی و شامل تکه‌های از انجیل زندهٔ او و نامهٔ او به ادسا می‌باشد. مانی خود را ناجی و حواری عیسی مسیح معرفی می‌کرد.در پاپیروس قبطی مانی گری قرن چهارم، مانی به عنوان فارقلیط - روح القدس و عیسای نوین شناخته می‌شود.این دین تا قرن ۱۴ میلادی زنده بود و سپس پیروان خود را تحت فشارهای مختلف سیاسی و دینی از دست داد.

ادامه نوشته

فهرست ایرانیان مقیم آمریکا

در زیر فهرستی از ایرانیان مقیم آمریکا که صاحب‌نام هستند می‌آید:

صنعت، تجارت و فناوری

  • آوید مجتبایی
  • امید کردستانی (گوگل)
  • سینا تمدن (معاونت امور برنامه‌های کاربردی در شرکت اپل)
  • پیر امیدیار (ای‌بِی e-bay)
  • بیژن داوری (معاون ارشد شرکت آی‌بی‌ام)
  • فرزاد ناظم (معاون ارشد فن‌آوری در شرکت یاهو تا ژوئن سال ۲۰۰۷)
  • وحید تارخ (مخترع کدهای فضا-زمان در مخابرات)
  • حسین اسلامبولچی (شرکت مخابرات آمریکا AT&T) وبسایت AT&T
  • محسن معظمی (معاون ارشد شرکت سیسکو سیستم)
  • ناصر بزرگ گرایلی (نایب رئیس شرکت اینتل)
  • گلبرگ پارس‌تبار، نایب رئیس شرکت جواهرسازی هری وینستون.

مهندسی برق

  • پروفسور لطفی ع.زاده، پدر منطق فازی
  • فریناز کوشانفر ، استاد دانشگاه رایس
  • همایون سراجی محقق برجسته روباتیک در ناسا و استاد سابق دانشکده مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف
  • محمد شاهیده پور ، فلوی IEEE و رییس دانشکدهٔ مهندسی برق موسسه فناوری ایلینوی
  • یحیی رحمت سمیعی ، رییس سابق دانشکدهٔ مهندسی برق دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس و مدیر آزمایشگاه تحقیقات ، تحلیل و اندازه گیری آنتن (ARAM) یو سی ال ای
  • بهزاد رضوی ، فلوی IEEE و استاد برجسته مدارهای آنالوگ دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس
  • علی عمادی , رییس آزمایشگاه تحقیقاتی خودروهای الکتریکی هایبریدی در موسسه فناوری ایلینوی
  • منیژه رازقی، ریاست مرکز تجهیزات کوانتمی، دانشگاه نورث وسترن.
  • قوام شهیدی، فلوی IEEE، فلوی IBM و مدیر سابق توسعه منطقی کیفیت بالای میکروالکترونیک IBM
  • حمید جعفرخانی فلوی IEEE و استاد دانشگاه کالیفرنیا در ارواین
  • نریمان فروردین فلوی IEEE و معاون دانشگاه مریلند در کالج پارک
ادامه نوشته

آذرفرنبغ فرخزادان

آذرفَرْنْبَغ فرخزادان موبد و دانشمندی زرتشتی و نویسنده کتاب ماتیکان گجستک ابالیش (رساله عبداللیث ملعون) بود. برپایه آگاهی‌هایی که در این کتاب آمده وی به بغداد رفته و در دربار مأمون، خلیفهٔ عباسی، با زرتشتی به‌اسلام‌گرویده‌ای به گفتگو پرداخت و از این گفتگو پیروز بیرون آمد. آن زرتشتی که دین‌هرمزد نام داشته پس از مسلمان شدن نام خود را عبداللیث گذاشته بوده است. آذرفرنبغ که در سالهای ۲۱۸ تا ۱۹۸ زندگی می‌کرده به گرد آوری و تهیه و تدوین بزرگ‌ترین دانش‌نامه دین زرتشت به نام دین‌کرد پرداخت و تمدن ایرانی را دوباره زنده کرد. در بخش‌های واپسین کتاب سوم دینکرد از اذیت و آزار بی‌اندازه ایرانیان بدست عرب‌ها سخن رفته است. تبار آذرفرنبغ به آذرپاد مهراسپندان، موبد زمان شاپور دوم ساسانی، میرسیده است

آذرپاد مهراسپندان  

آذَرپاد مِهراِسپندان موبدان‌موبد زمان شاپور دوم ساسانی بود. وی که میان سالهای ۲۹۰ تا ۳۷۱ میلادی میزیسته در ۳۲۰ به مقام موبدان‌موبدی رسید و در ۳۷۱ درگذشت. از آذرپاد کتاب ارزشمندی بدست ما رسیده به نام "اندرچ آتورپات مهراسپندان (اندرزنامه آذرپاد مهراسپندان) که دربرگیرنده اندرزهایی است که اذرپاد به فرزند خویش «زرتشت» میداده است. از اندرزنامه‌های معروف پهلوی همین اندرزنامه و اندرزنامه پسر آذرپاد و نوه اش است که هر سه موبدان‌موبد زمان شاپور بزرگ (شاپور ۳۱۰-۳۷۶) و اردشیر دوم (۳۷۹-۳۸۳م) و یزدگرد یکم (۳۹۹-۴۲۰م) بوده‌اند

بهرام چوبین  

اسپهبد بهرام مهران معروف به بهرام چوبین از قهرمانان ملی ایران در دوران ساسانیان به شمارمی رود. او در ری به دنیا آمده بود و از خانواده مهران بود. در دوران ساسانیان بهترین افسران ارتش ایران از خاندان مهران برخاسته بودند. بهرام به علت بلندی قد و عضلانی بودن اندام به چوبین (مانند چوب) معروف شده بود.وی از سوی شاهنشاه ایران ، خسرو هرمز فرمانروا چارک شمال باختری بود(یک چهارم قلمرو ایران، از ری تا مرز شمالی گرجستان و داغستان کنونی شامل ارمنستان، آذرپایگان و کردستان). در آن زمان، ایران به چهار ابراستان تقسیم شده بود که هرکدام را چارک نوشته‌اند. وی از میهندوستان بنام ایرانی است که وفاداری خود را به اثبات رسانده‌است.برخی از تاریخ نگاران بر این باورند که دودمان سامانیان که باعث احیای فرهنگ و زبان فارسی شد از نسل بهرام چوبین هستند.

کارهای بزرگ

ساخت جنگ افزاری تازه

بهرام چوبین هنگام بازدید از محل فوران نفت خام در ناحیه بادکوب (باکو) در ساحل جنوبی غربی دریای مازندران و آگاهی از قدرت اشتعال این ماده، تصمیم گرفت که از آن نوعی سلاح تعرضی ساخته شود و این کار به مهندسان ارتش واگذار شد. ظرف مدتی کوتاهتر از یک سال، پیکانی ساخته شد که بی شباهت به راکت‌های امروز نبود و این پیکان حامل گوی دوکی شکل آغشته به نفت خام بود که از روی تخته‌ای که بر پشت قاطر قرارداشت با کشیدن زه پرتاب می‌شد. طرز پرتاب آن بی شباهت به کمان نبود. دستگاه از یک زه (روده خشک شده) و چوب گز (نوعی درخت مناطق خشک) ساخته شده بود که آن را بر تخته سوار می‌کردند و دارای یک ضامن بود و پنج مردخدمه آن را تشکیل می‌دادند که دو نفر از آنان کمانکش بودند، نفر سوم نشانه گیری می‌کرد و فرمانده این آتشبار بود، مرد چهارم مامور شعله ورساختن قسمت آغشته به نفت خام (پیکان) بود و مهمات رسانی می‌کرد و نفر پنجم مواظب قاطر بود و از هر واحد آتشبار، هشت نیزه دار دفاع می‌کردند

جنگ با چینیان

۲۸ نوامبر سال ۵۸۸ میلادی ، ارتش ایران در جنگ با خاقان «شابه» در بلخ از سلاح تازه‌ای که در آن نفت خام بکار رفته بود استفاده کرد. در این جنگ فرماندهی ارتش ایران را ژنرال بهرام مهران معروف به بهرام چوبین برعهده داشت که در تاریخ نظامی جهان از او به عنوان یک نابغه رزم نام برده‌اند.«هرمز» شاه وقت از دودمان ساسانیان، وقتی شنید که خاقان شمال غربی چین وارد اراضی ایران در شمالشرقی خراسان (تاجیکستان فعلی و شمال افغانستان) شده، بلخ را مرکز خود قرار داده و عازم تصرف کابل و بادغیس است ژنرالهای ایران را به تشکیل جلسه‌ای در شهر تیسفون (مدائن نزدیک بغداد) پایتخت آن زمان ایران فراخواند و تصمیم خود را به اخراج خاقان از ایران به آنان اطلاع داد و خواست که ترتیب کار را بدهند. هرمز گفت که طبق آخرین اطلاعی که به ارتشتاران سالار (ژنرال اول ارتش ایران) رسیده، «خاقان شابه» دارای ۳۰۰ هزار مرد مسلح و چند واحد فیل جنگی است.ژنرالها پس از تبادل نظر، بهرام چوبین را برای انجام این کار خطیر برگزیدند و او پذیرفت. بهرام از میان ارتش پانصد هزار نفری ایران، ۱۲ هزار مرد جنگدیده ۳۰ تا ۴۰ ساله (میانسال) را برگزید که اضافه وزن نداشتند و میهندوستی آنان قبلا به ثبوت رسیده بود و بیش از سایرین قادر به تحمل سختی بودند و در جنگ سواره و پیاده تجربه داشتند. وی به هر سرباز سه اسب اختصاص داد و با تدارکات کافی عزم بیرون راندن زردها را از خاک وطن کرد.بهرام به جای انتخاب راه معمولی، از تیسفون به اهواز رفت و سپس از طریق یزد و کویر خود را به خراسان رساند به گونه‌ای که خاقان متوجه نشده بود. بهرام که در جنگ اعتقاد به روحیه سرباز بیش از هر ابزار دیگر داشت هر دو روز یک بار سربازان را جمع می‌کرد و برای آنان از اهمیت وطندوستی و رسالتی که هر فرد در این زمینه دارد سخن می‌گفت و آنان را امید ایرانیان می‌خواند ـ مردمانی که می‌خواهند آسوده و در آرامش و با فرهنگ خود زیست کنند.خاقان زمانی از این لشکر کشی آگاه شد که بهرام تنها چهار روز تا بلخ فاصله داشت، و چون شنید که بهرام با کمتر از ۱۳ هزار نفر آمده‌است چندان نگران نشد و با تمامی مردان قادر به حمل سلاح خود که مورخان یکصد تا سیصد هزار تن گزارش کرده‌اند به مقابله با بهرام شتافت.بهرام به واحدهای آتشبار (نفت اندازان) توصیه کرد که حمله را با پرتاب پیکانهای شعله ور آغاز کنند و ادامه دهند تا آرایش سپاهیان خاقان بر هم خورد و قادر به تنظیم آن هم نباشند و به سواران کماندار (اسواران) گفت که همزمان با حمله نفت اندازان با تیر چشم فیلها را هدف قرار دهند، و در این جریان، خود با دو هزار سوار زبده قرارگاه خاقان را مورد حمله قرار داد. خاقان که انتظار حمله مستقیم به مقر خود را نداشت دست به فرار زد که کشته شد، سپاه عظیم او متلاشی گردید و پسر وی نیز بعدا به اسارت درآمد و جنگ فقط یک روز طول کشید که از شگفتی‌های تاریخ نظامی جهان است.

پیکار با خسرو پرویز

هنگامی که بهرام سرگرم پس راندن خاقانیان به آن سوی کوههای پامیر و سین کیانگ امروز بود، شنید که در پایتخت، پسر شاه (خسرو پرویز) بر ضد پدرش کودتا کرده‌است که برق آسا خود را به تیسفون در ساحل دجله رساند. خسرو پرویز فرار کرد و به امپراتور روم پناهنده شد و بهرام تا تعیین شاه بعدی زمام امور را به دست گرفت که خسرو پرویز با دریافت کمک از امپراتور وقت روم به جنگ او آمد. قسمتی از ارتش ایران هم به پرویز پیوستند که بهرام پس از چند زد و خورد مختصر، خروج از صحنه سیاست را بر ادامه برادرکشی و قتل ایرانی به دست ایرانی که امری ناپذیرفتنی بود ترجیح داد و به خراسان بازگشت و تا پایان عمر در همانجا باقی ماند. به نوشته برخی از تاریخ نگاران، سامانیان که باعث احیاء زبان فارسی و فرهنگ ایرانی شدند از نسل بهرام چوبین هستند

اردشیر

اَردِشیر پاپَگان یا اردشیر یکم یا اردشیر بنیان‌گذار شاهنشاهی ساسانی بود. از ۲۲۶ تا سال ۲۴۱ میلادی، به عنوان شاهنشاه ایران سلطنت کرد. وی بجای، اردوان پنجم، آخرین پادشاه اشکانی بر تخت نشست.دودمانی که اردشیر بنیاد گذاشت، چهار سده بر ایران، فرمان راندند و ۳۴ شاه داشت که آخرین آن یزدگرد سوم بود. دودمان ساسانی، در سال ۶۵۲ میلادی، به‌دست عرب‌ها، سقوط کرد.

نام اردشیر در پارسی میانه بصورت اَرتَخشَتر بوده، بمعنی شهریاری مقدس (اَرتَه = مقدس و خشَتر = شاه).

پیشینه

اردشیر جوان‌ترین پسر پاپگ، روحانی بلندپایهٔ نیایشگاه آناهیتا، در استخر بود. استخر شهری بود که پس از ویران شدن پارسه به‌دست اسکندر مقدونی، در کنار آن پدید آمده‌بود. پاپک پسر (یا تحت‌الحمایهٔ) فردی به نام ساسان بود. دودمانی که اردشیر بعدها بنیاد کرد، به نام پدربزرگ او ساسانیان نام گرفت.مادر اردشیر نیز رودَگ نام داشت و دختر حاکم محلی پارس بود.ساسان، در زمان بلاش چهارم اشکانی احتمالاً فرمان‌روای استان پارس بوده‌است. خاندان ساسان پارسی بودند و به گویشی از پارسی سخن می‌گفتند که اختلاف کمی با زبان پارتی (زبان فرمان‌روایان اشکانی) داشت.همسر ساسان به نام رام‌بهشت یا دینگ، از خاندان بازرنگی بود که حکومت محلی پارس را، در دست داشتند. گوچهر شاه استخر که از خاندان بازرنگی بود، در دوره‌ای منصب دژبانی (ارگ‌بذی) دارابگرد را به اردشیر بابکان داد.پاپگ، پدر اردشیر، موفق شد در سال ۲۰۵، گوچهر را برکنار کند و از اردوان چهارم، شاهنشاه اشکانی بخواهد تا شاپور، پسر ارشدش را فرمان‌روای استخر کند. پاپگ ، کمی پس از آن درگذشت و شاپور شاه استخر شد. اردشیر پاپکان از سال ۲۰۶ تا ۲۴۱ میلادی، فرمان‌روای شهر استخر بود. اردشیر که بلندپرواز بود، فرمان‌روایی برادر را نپذیرفت و قصد نبرد با وی را کرد اما در تاریخ آمده که شاپور پیش از درگیری، به علت فروریختن یک ساختمان کشته شد و در پی آن اردشیر شاه استخر شد. اردشیر خود را «اردشیر پنجم پارس» لقب داد. و در آغاز کار با خویشاوندان خود از طایفهٔ بازرنگی به ستیز برخاست.اردشیر پاپگان احتمالاً از سال‌های ۲۰۵ -۲۰۶ میلادی، آغاز به ضرب سکه ویژهٔ خود را کرد.

حوادث اواخر دورهٔ اشکانی

حکومت اشکانیان پیش از نبردهایی که با ساسانیان داشتند، به دلیل اختلافات داخلی و جنگ‌های خارجی، ضعیف شده بودند و در برابر رومیان کوتاه می‌آمدند، این باعث شد تا اردشیر به فکر تشکیل شاهنشاهی بزرگ و متمرکز، به سبک هخامنشیان، در ایران بیفتد. اردشیر به مردم می‌گفت که حکومت ملوک الطوایفی موجب آشفتگی اوضاع ایران شده‌است و نیز رواج ادیان و آیین‌های مختلف، دین زردشتی را تهدید می‌کند. او وعده می‌داد که اگر به قدرت برسد، دین زردشتی را رسمیت خواهد بخشید و به جای شیوهٔ ملوک الطوایفی، حکومت مرکزی مقتدری ایجاد خواهد کرد و وسعت مرزهای ایران را، به قبل از حملهٔ اسکندر خواهد رسانید. اردشیر تقریباً به وعده‌های خود، عمل کرد.او ابتدا طغیان دارابگرد را فرونشاند و به کرمان تاخت و پادشاه آنجا بلاش (ولخش) را گرفت و پسر خود اردشیر را والی آنجا کرد. به همین جهت کرمان مدتها معروف به «به اردشیر» گردید. اعراب بردشیر می نامیدند.آنگاه بسال ۲۲۳ میلادی، علم طغیان برافراشت و پادشاهان خوزستان و عمان را مطیع خود کرد. اردوان قصد سرکوب کردن اردشیر کرد و به پادشاه خوزستان دستور داد، اردشیر را بازدارد و به تیسفون فرستد ولی اردشیر پیش‌دستی کرد، ابتدا شاذشاهپور، شهریار اصفهان را شکست داد و کشت و آنگاه رو به اهواز نهاد و پادشاه خوزستان را از پای درآورد و ولایت کوچک میشان را (در دهانهٔ دجله و کرانهٔ خلیج فارس) گرفت. سرانجام نبرد بزرگی میان اردشیر و شاهنشاه اشکانی که خود فرماندهی سپاه را داشت در جلگهٔ هرمزدگان خوزستان درگرفت و در روز ۲۸ آوریل ۲۲۴ میلادی، سپاه اشکانی شکست خورد و اردوان کشته شد. متعاقب آن ایالت بابل و بقیهٔ نواحی امپراتوری اشکانی، سقوط کرد

ادامه نوشته

حماسه­­نامه­های پس از شاهنامه

پنجاه سال پس از آن­كه فردوسی توسی چشم از جهان فرو بست، مردی دیگر از شهر توس از آشوب­ها و آشفتگی­های خراسان به آذربایجان كوچ كرد و آثار ادبی خود را –كه یكی از آنها «گرشاسب­­نامه» است- دور از دیار و زادگاه خود پدید آورد. او كه از یورش­های پی در پی تركان سلجوقی، به آذربایجان گریخته بود، «اسدی توسی» نام داشت. اسدی نخستین سخنوری است كه پس از فردوسی اثری حماسی پدید آورده است.
از آن پس شمار كسانی كه به پیروی از شاهنامه، حماسه­نامه­ سرودند، سده به سده رو به افزونی نهاد و تا به روزگار قاجار و سده­ی سیزدهم مهی ادامه یافت. آخرین آنها را باید «شهنشاه­نامه»ی محمود خان ملك­الشعرا –سخنور دربار فتحعلی­شاه قاجار- دانست. كتاب او تقلید دیگری از شاهنامه­ی فردوسی است؛ اما در بازه­ی زمانی میان شاهنامه تا شهنشاه­نامه، حماسه­نامه­های دیگری آفریده شد كه هر كدام جز سایه­ای كم­رنگ از اثر جاودانه­ی فردوسی نیستند؛ مانند: كوش­نامه و بهمن­نامه (هر دو از سده­ی پنجم)، بانوگشسب­نامه، فرامرزنامه و شهریارنامه (هر سه از سده­ی ششم)، برزونامه (سده­ی هفتم)، سام­نامه و جهانگیر­نامه (سده­ی هشتم).
نكته اینجاست كه هیچ كدام از این حماسه­نامه­ها، از دید ادبی و ارزش سخنوری و هنر داستان­پردازی، به پای شاهكار فردوسی نمی­رسند و در برابر كاخ بلند شاهنامه­ی او، رنگ و رو و جلوه­ای ندارند. ناگزیر این پرسش پیش می­آید كه پس ارزش چنین حماسه­نامه­های دست دومی در چیست؟
این پرسش را با دكتر مجید سرمدی، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور، در میان می­گذاریم. سرمدی پاسخ می­دهد:
 «ارزش حماسه­نامه­های پس از شاهنامه را از چند گونه می­توان بررسی كرد. برای نمونه، از دید ادبی و نگاهبانی از زبان فارسی. گویندگان منظومه­های حماسی، داستان­هایی را سروده­اند و در میان مردم پراكنده­اند كه به نگهداری تركیبات و زبانزدهای فارسی كمك كرده است. حتا ارزش ادبی آنها در این هم است كه توانسته­اند واژه­هایی را جایگزین واژه­های دیگر كنند؛ یك نمونه­اش بر جای ماندن واژه­ی «خرد» است كه یادگاری است از گسترش این­گونه داستان­های حماسی. پس نخستین ارزش آنها در گسترش و نگاهداشت زبان فارسی، حتا در بیرون از مرزهای ایران است.
ارزش دیگر آن دست كتاب­ها در درون­مایه­ی آنهاست. پس از پدید آمدن رویدادهای سهمگین تاریخی، مردم ما نیاز به خودباوری ملی داشتند تا دشواری­ها را پشت سر بگذارند. می­دانیم كه خویشكاری شاعران جز این نیست كه سخنی بگویند كه در دل­ها اثر كند؛ به سخن دیگر، هنر شعر نشان دادن و نمایاندن است، نه آفرینش و پدید آوردن. همین است كه شعر را جهانی مجازی دانسته­اند كه با گره خوردن و یكی شدن زبان و خیال­پردازی آفریده می­شود. مردم می­توانند درون این جهان ساخته­شده بروند و آرزوها و دردها و خواسته­های خود را ببینند و حتا همزادپنداری كنند. سروده­های حماسی چنین تاثیر و كنشی داشتند».
از سرمدی می­پرسیم: آیا حماسه­نامه­های پس از فردوسی، همانند شاهنامه­ی او «حس حماسی» دارند؟ سرمدی می­گوید:
«منش و روش سرایندگان آن حماسه­نامه­ها سازگار با شعر حماسی نبود؛ همین است كه بیشتر منظومه­های آن­ها سست و ساختگی از كار درآمده است. این را هم بگویم كه من از حس حماسی، كه شما به آن اشاره می­كنید، شكوه و سهمگینی را در نظر می­گیرم. در روزگار فردوسی آن حس، پیكره­ای حماسی و استوره­ای داشت و در روزگاران دیگر چهارچوب حماسه­های عرفانی به خود گرفت؛ همانند «منطق­الطیر» عطار و «مثنوی» مولانا. زمانی كه این كتاب­ها را می­خوانیم، حس حماسی به خود می­گیریم؛ تا بدان اندازه­ای هم اثرگذارند كه گویی مارش نظامی می­شنویم. این حس حماسی حتا در روزگار صفویه هم كه مردم خوی و سرشت خمودانه­ای داشتند و همه چیز مینیاتوری شده بود و شعر هم یك­سره خیال­بافی­های دور و دراز بود، به تمامی از میان نرفت؛ اما شكل و پیكره­ای دینی گرفت.
باید در نظر داشت كه ادبیات ابزار دگرگونی است. همه­ی نمودهای دگرگونی رفتار مردم را در ادبیات می­توان دید؛ از همین روست كه می­گویند ادبیات آینه­ی مردم است. حس حماسی هم برترین و چیره­ترین حس انسانی است؛ چون این حس به آدمی نیرو و توانایی می­دهد».
می­پرسیم: سرایندگان حماسه­نامه­های پس از شاهنامه، داستان­های خود را از كجا گرفته­اند؟ آیا ساخته­ی ذهن و خیال آن­هاست؟ سرمدی پاسخ می­دهد:
«منظومه­های داستانی دو گونه سرچشمه دارند: نوشتاری و غیرنوشتاری. سرچشمه­های نوشتاری، بهره­جویی یك كتاب از كتاب دیگر است؛ مانند بخش­ها و روایت­هایی كه «گرشاسب­نامه» از شاهنامه گرفته است. غیرنوشتاری­ها روایت­هایی است كه در میان مردم جاری بوده و سراینده­ی حماسه­سرا از آن سود می­جسته است. یك بخش دیگر از سرچشمه­های كار آنها نیروی خیال­پردازی است. حتا اگر داستانی را از جایی بگیریم و موبه­مو بازگو كنیم، باز ناگزیریم خیال را هم در آن به كار ببریم. گوینده، خواسته یا ناخواسته، برای آن­كه هنر داستان­پردازی­اش را نشان دهد، رنگی از اندیشه و خیال خود را به داستان می­زند. به هر روی، یكی از سرچشمه­های سروده­های حماسی را می­توان آثار نوشتاری دانست، دیگری را روایت­های سینه­به­سینه و سرانجام، خیال­پردازی شاعر».
در پایان، از سرمدی كه «فرامرزنامه»، یكی از آثار حماسی پس از شاهنامه، را ویرایش كرده است، می­پرسیم: «فرامرزنامه» چه جایگاهی در میان حماسه­نامه­ها دارد؟ او پاسخ می­دهد:
«از دید ادبی و داستان­پردازی، چندان باارزش نیست. سراینده­ی ناشناسش، حماسه­پرداز، آن­گونه كه در نزد دیگران سراغ داریم، نبوده است. مرد دهقان و كشاورزی بوده كه خواسته است كتابی افزوده باشد به سروده­های حماسی دیگر. منش او حماسه­وار هم نبوده است تا بتوان در او شخصیتی حماسی، همانند فردوسی، سراغ گرفت».


آتشكده زرتشتیان ، مقصد اصلی گردشگران شهر یزد

نوروز كه می‌شود جای سوزن انداختن نیست، همه‌ی گردشگرانی كه به یزد می‌روند می‌خواهند آتشكده، این زیارتگاه را ببینند. روزهای دیگر سال هم البته نه به اندازه نوروز ولی هر روز بازدیدكننده دارد.
آتشكده یزد، گرچه بنایی بسیار كهن ندارد و بنایش نزدیك به 80 سال پیشینه دارد اما آتشی كه درون آن می‌سوزد بیش از 1500 سال است كه روشن است. این آتش، فروزه‌ای است از آتش آتشكده‌ی كاریان پارس در «لارستان» كه به «عقدای» یزد آورده شد و نزدیك به 700 سال در آنجا روشن نگه داشته شد و سپس در سال 522 خورشیدی از عقدا به اردكان برده شد و نزدیك به 300 سال نیز در اردكان یزد بود. در سال 852 خورشیدی آتش را از اردكان به شهر یزد آوردند. نخست در محله‌ای به نام «خلف خان علی» در خانه‌ی یكی از موبدان بزرگ به نام موبد تیرانداز آذرگشسب نگهداری می‌شد و در سال   1313 خورشیدی پس از ساخته شدن این آتشكده، آتش به درون آن برده شد.

همین پیشینه و دیرینگی است كه شگفتی این نیایشگاه را دوچندان كرده است.  این سازه، از هشت سال پیش كه در سیاهه‌ی بناهای ملی ثبت شد، در به روی گردشگران گشود. گرچه این موضوع، مخالفت بسیاری از زرتشتیان را برانگیخت زیرا آنجا جای نیایش به درگاه خداوند است و آنها دوست نداشتند كه با ورود گردشگر، هم آرامش  آنجا به هم بریزد و هم پاكیزگی این جایگاه مقدس(:سپند) كه در دین زرتشتی از ارزش بالایی برخوردار است، از میان برود. اما به هر روی به شوند درخواست بالای گردشگران برای بازدید از این آتشكده، بخشی از آن برای بازدید همگان درنظر گرفته شده است.
اما چرا در میان آن، آتش سپند(:مقدس) گذاشته‌اند. همان‌‌گونه كه پرستش‌سو(:قبله) مسلمانان كعبه است. و در كلیساها مسیحی‌ها روبه تمثال عیسا، حضرت مریم و یا صلیب نیایش می‌كنند و كلیمی ها هم در كنیسه روبه سوی خاور(:شرق) و خارج از آن به سوی بیت‌المقدس نماز می‌خوانند، پرستش‌سوی زرتشتیان هم روشنایی و نور است، به هر شكلی كه وجود داشته باشد، خواه این نور از خورشید و ماه باشد، یا از آتش سوزان یا چراغی فروزان، چراكه آتش عنصری است زندگی‌بخش، پاكیزه و نشانی از وجود خداوند.
در ایران باستان، آدریان(:آتشكده) تنها جای نیایش نبود، بلكه به عنوان دادگاه، درمانگاه و دبستان نیز از آن بهره‌می‌بردند. حتا آدریان جایی برای دادرسی و یا آموزش كودكان بود و در بخشی از آن هم به مداوای بیماران می‌پرداختند.
كم وبیش نمای آتشكده‌ها در همه‌ی شهرهای ایران وجود داشت، همانند هم بود. آتش‌گاه در میان آدریان بود كه پیوسته آتش سپند در آن می‌سوخته است. هر آدریان هشت درگاه و چند اتاق هشت‌گوشه داشته است. نمونه‌ی زنده‌ی آن را می‌توان در شهر یزد یافت. آتشكده‌ی یزد در خیابان آیت‌الله كاشانی یزد است. ساختمان كنونی آن در آبان ماه 1313 خورشیدی با سرمایه‌ی یك زرتشتی پارسی به نام «همابائی» ساخته‌شد. آتشكده بر روی زمینی كه از سوی چندتن از زرتشتیان ایران ازجمله برادران امانت به نامگاه پدرشان اردشیرمهربان رستم امانت وقف شد، ساخته شد.
نقشه‌ی این بنا از سوی مهندسان پارسی كشیده شد و شادروان «ارباب جمشید امانت» سرپرستی و نظارت ساخت این بنا را بر دوش داشت.  وی در یادداشت‌های خود نوشته است كه برای جلب توجه پارسیان هندوستان، پنج‌بار به آن دیار سفر كرده است. چهاربار با كشتی¬های بخار بر روی آب‌های خروشان اقیانوس هند و یك بار پیاده و با شتر در ریگزارهای بلوچستان ایران و پاكستان تا سرانجام انجمن پارسیان هند، پرداخت هزینه‌ی ساختمان آتش ورهرام یزد را پذیرفته است.
ساختمان اصلی آتشكده بر بلندای نزدیك به 21 متر از زمین و در میان حیاط بزرگی كه درختان همیشه سرسبز سرو و كاج آن را پوشانده، قراردارد. نگاره‌ی فروهر و سرستون‌های سنگی آن زیبایی ویژه‌ای بدان بخشیده و روبه‌روی این بنا حوض آبی است كه البته این یكی از ویژگی‌ آتشكده‌ها است كه كنار آب باشند.
سرستون‌های سنگی جلوی تالار ساختمان اصلی و سنگ‌های گلدار پای دیوارها، كار هنرمندان اصفهانی است كه در اصفهان سنگ‌ها تراشیده شده و سپس تا یزد برده‌اند. نگار كاشی‌های فروهر بر بالای سردر ورودی كار هنرمندان كاشی كار یزدی است.
ورود به این نیایشگاه همیشه برای نیایش‌كنندگان با آدابی همراه بوده است. ازجمله پاكیزگی زنان و مردان و دیگر آن‌كه مردان می‌بایست با كلاه سفید وزنان با روسری و پوشش رنگی روشن و سفید و البته همگی باید بدون كفش وارد شوند.
آتش سپند و كهن، درون آتشدان بزرگی از جنس برنز است و شخصی به نام «هیربد»، نگاهدار و پاسدار روشنایی آتش است.
بازدیدكنندگان این آتشكده می توانند این آتش همیشه فروزان را از پشت دیوار شیشه‌ای ببینند.
 

یاری‌نامه: فرهنگ زرتشتیان یزد. نوشته صدیقه رمضان خانی
 



 

پل دختر، سازه‌ای بزرگ از روزگار هخامنشیان

سانی که به خوزستان سفر می‌کنند، بی‌گمان از کنار پل تاریخی «دختر» که «پل‌دختر» نامیده می‌شود، ‌گذر می‌کنند. پل‌دختر که در 110 کیلومتری جنوب خرم‌آباد و در کنار شهری به همین نام جای گرفته، نمادی از مهندسی پیشرفته و نشان از برجستگی مدیریت کارهای ساختمانی در روزگار هخامنشیان دارد. یکی از دهانه‌های پل که برجای‌مانده، این را بر بینشوران روشن می‌سازد که برای کشیدن نقشه و پیاده کردن نقشه‌ی پل، نیاکان فرهیخته‌ی ما از دانش پیشرفته‌، استواری و فناوری بسیار بالایی در پل‌سازی برخوردار بوده‌اند.
همچنین این سازه‌، ارزشمندی لرستان و قوم لر را نزد پادشاهان هخامنشی و ساسانی آشکار می‌کند. راهی که از باختر(:غرب) پل تا بلندی‌های «مله‌کوه» در شهرستان «کوهدشت» کشیده شده، بازگوكننده‌ی جایگاه والا و ارجمندی لرستان در روزگار باستانی، چند سده  پس از شامگاه ساسانیان است.

این پل که در روزگار هخامنشیان ساخته شده و در روزگار ساسانیان به دستور شاهپور پادشاه ساسانی بازسازی شده، یکی از راه‌های باارزش کشور در آن زمان بوده، حتا پس از شامگاه ساسانیان از آن بهره برده می‌شده است، چراکه بر پایه‌ی نوشته‌های تاریخی، «بدربن حسنویه» در سده‌ی چهارم هجری آن را دوباره بازسازی کرد.
پل‌دختر 200 متر درازا دارد و دارای 12 پایه‌ی 13 در 9 متر است و پهنای هر دهانه‌ی آن به 5/11 متر می‌رسد. از این پل که در گذشته، خاور(:شرق) و باختر(:غرب) رودخانه‌ی خروشان «کشکان»، که از دره‌های تنگ کوه‌های زاگرس گذر می‌کند را، به هم پیوند می‌داده است، اینک ویرانه‌هایی برجای مانده‌است، چراکه با گذشت زمان، خروش و بالا آمدن آب رودخانه‌ی کشکان، پایه‌ها و دهانه‌های آن را خورده و ویران کرده است و امروز تنها بخش‌هایی از دهانه‌های آن در میان رودخانه‌ی کشکان دیده می‌شوند و کنگره‌ی آن که جاده‌ی سراسری از زیر آن می‌گزرد، همچنان پا بر جاست. هنوز برجامانده‌های راه باستانی کشور در راستای دو بخش پل دیده می‌شود.
شهر «پل‌دختر» در جنوب استان لرستان و در سر راه خرم‌آباد به اندیمشک جای دارد. پل‌دختر شهرستان مرزی میان استان‌های لرستان و ایلام است.  این شهر به انگیزه‌ی دربرداشتن پل‌های باستانی نامور است. در 1368خورشیدی گنجینه‌ی بی‌مانندی در غار «کلماکره» شهرستان پل‌دختر پیدا شد که گفته می‌شود ششمین گنجینه‌ی باستانی جهان است. دیرینگی این گنجینه به ۲۷۰۰ سال پیش می‌رسد.
13 تالاب زیبای پل‌دختر، غار نامور و باستانی کلماکره، پل‌کلهر یا «مملو»، گورستان چشمک و آرامگاه حیات‌الغیب بخشی از جا‌های دیدنی و تاریخی شهرستان پل‌دختر به شمار می‌آیند
.


 

گذری بر حماسه عاشقانه خسرو و شیرین

 

بانوان ایران زمین نسل کهن آریا بوم

عاشق شدن فرهاد بر شیرین

زندگی عاشقانه خسرو و شیرین بر اساس زندگی پر فراز و نشیب شاهنشاه ساسانی و شیرین شاهزاده ارمنی رقم خورده است . خسروپرویز در سال 590 میلادی تاجگذاری نمود و رسما شاهنشاه ایران شد . اتفاقات بسیاری در طول حکومت وی رخ داد که در این مکان نمی گنجد ولی زندگی زناشویی این پادشاه حماسه ای را در کشور ما رقم زد که امروزه نیز جای خود را در تاریخ ما به شکل زیبایی حفظ کرده است . بسیاری از بزرگان شعر و ادب و تاریخ ایران پیرامون این حماسه سروده های را از خود به جای گذاشتند تا نسلهای آینده از آن بهره ببرند . همچون فردوسی بزرگ - نظامی گنجوی - وحشی بافقی و چند تن دیگر از بزرگان . . .

نکته جالب این ماجرا در این است که مادر شیرین که شهبانوی ارمنستان بوده به دختر خویش در این مورد هشدار می دهد که از جریان ویس و رامین عبرت بگیرد و آن را تکرار نکند . ماجرا در بسیاری وقایع همچون ویس و رامین در صدها سال قبل از خسرو و شیرین است . فردوسی می فرماید خسرو فرزند هرمزد چهارم از دوره کودکی از خصایص برجسته ای برخوردار بود . وی پیکری ورزیده و قامتی بلند داشت . از دیدگاه دانش و خرد و تیر اندازی وی بر همگان برتری داشت . به گفته تاریخ نگاران او می توانست شیری را با تیر به زمین بزند و ستونی را با شمشیر فرو بریزد . در سن چهارده سالگی به فرمان پدرش وی به فیلسوف بزرگ ایرانی بزرگمهر ( به زبان تازی بوذرجمهر) سپرده شد . خسرو شبی در خواب انوشیروان دادگر را به خواب دید که به او از دیدار با عشق زندگی اش خبر می داد و اینکه به زودی اسب جدیدی به نام شبدیز را خواهد یافت که او از طوفان نیز تندرو تر است . سپس او را از نوازنده جدیدش به نام باربد که میتواند زهر را گوارا سازد آگاهی داد و اینکه به زودی تاج شاهنشاهی را بر سر خواهد گذاشت .

فردوسی بزرگ :

ز پرویز چون داستانی شگفت               ز من بشنوی یاد باید گرفت

که چونان سزاواری و دستگاه                   بزرگی و اورنگ و فر و سپاه

کز آن بیشتر نشنوی در جهان                    اگر چند پرسی ز دانا مهان

ز توران و از چین و از هند و روم                  ز هر کشوری که آن بد آباد بوم

همی باژ بردند نزدیک شاه                        برخشنده روز و شبان سیاه

فردوسی تنها شاعر یک ملت نیست

پروفسور جان هوین نین، لی شان استاد بخش فارسی دانشگاه پکن

با آن که مردم چین از راه اروپا با این شاعر و اثرش آشنا شدند، امروز در چین در میان محفل‌های ادبی، فردوسی و شاهنامه‌اش نه تنها مقام والایی دارد، بلکه در سطح بسیار گسترده مورد مطالعه و بررسی است. ما می‌خواهیم رقمی را در اختیار دوستان گرامی بگذاریم:‌ اکنون در چین در بیش از 100 مدرسه‌ی عالی درباره‌ی شاهنامه‌ی فردوسی توضیح داده می‌شود. این مدارس عالی، بخشی به عنوان بخش ادبیات خارجی (یا شرقی) دارند و شاهنامه‌ی فردوسی یکی از آثاری است که در این بخش مورد توجه قرار می‌گیرد.

56 سال پیش هنگامی که در سراسر جهان، بنا به دعوت دولت وقت ایران، هزاره‌ی فردوسی برقرار می‌شد، در چین نیز انعکاس یافت. در یکی از مجله‌های وزین آن وقت چین به نام [ادبیات] (شماره‌ی پنجم، سال سوم) ‌نویسنده‌‌ای به نام [اووشی] نوشتاری چاپ کرد و در آن، شاهنامه و فردوسی را بسیار گسترده، معرفی کرد و در پی آن، داستان [جمشید و ضحاک] را آورد. این داستان را، «اووشی» از زبان انگلیس به چینی ترجمه کرده بود. «اووشی» در این نوشتار خود نوشت: «قبل از هر چیز ما باید مقام بلند شاعر و اهمیت بزرگی اثرش را در ادبیات جهانی درک کنیم؛ فردوسی شاعر یک ملت نیست، بلکه وی یکی از چند نماینده‌ی شاعران جهانی است.»

در همان زمان، یکی از استادان مشهور چینی به نام «جین جیددو» در کتاب خود با نام «تاریخ ادبیات جهانی»، 27 شاعر ایرانی را به مردم چین معرفی کرد؛ و فردوسی و اثرش در سرلوحه‌ی آن بخش بود. این دانشمند درباره‌ی فردوسی نوشت: «فردوسی از شهرت بسیار بالایی برخوردار است و شاید وی اولین کسی از شاعران ایرانی است که برای خوانندگان اروپایی آشنا باشد. مقام این شاعر در نظر فرهنگی‌ها مانند شاعر بزرگ یونان، هومر است.«در سال 1946 یک دانشمند چینی به نام [پان چین لی] داستان «رستم و سهراب» شاهنامه‌ی فردوسی را از زبان روسی به زبان چینی ترجمه کرد.

ما با خوش‌حالی تمام می‌خواهیم به دوستان گرامی مژده‌ای بدهیم و آن این است که اکنون در چین بخشی از شاهنامه‌ی فردوسی شامل چهار تراژدی ایرج، سهراب، سیاوش و اسفندیار و به وسیله‌ی استاد [جان هون نین]، از زبان فارسی به زبان چینی ترجمه شده و انتشار یافته است.

ما همچنین در ضمن تدریس «در دانشگاه پکن»، درباره‌ی شاهنامه سمینار تشکیل می‌دادیم و تجربه نشان داده است که این شکل برای شناسایی این اثر نفیس و درخشان بسیار مفید واقع شده است. دانشجویان قبل از تشکیل سمینار، با دقت اثر را می‌خواندند و طرح‌های بیانیه‌ی خود را می‌نوشتند و در جلسه با شور و شوق نظرات خود را بیان می‌کردند و حتا درباره‌ی مواردی مربوط به متن، به گرمی بحث می‌کردند. پس از این سمینارها که دانشجویان درک و آشنایی آن‌ها با این اثر بزرگ بیش‌تر گردید، آن‌ها به این نتیجه رسیدند که شاهنامه‌ی فردوسی یکی از آثار نفیس در ادبیات جهانی است و چه از نظر ژرفای اندیشه و میهن‌پرستی آن و چه از نظره شیوه‌ی بیان و هنرمندی شاعر در آن، در میان آثار ادبیات جهانی بی‌نظیر است

زمان و زندگی‌ِ فردوسی و پیوندهای او با هم‌روزگارانش

 برگرفته از فصل‌نامهٔ فروزش، شماره‌ی دوم،

دکتر جلیل دوستخواه*
شاهنامه‌شناس

جای بسی دریغ است که از زندگی‌ی شخصی‌یِ حکیم ابوالقاسم فردوسی، سراینده‌یِ شاهنامه و آفریدگار ساختارِ کنونی‌ی حماسه‌ی ملّی‌ی ایران ــ که اکنون افزون بر یک هزاره از روزگار او می‌گذرد ــ آگاهی‌های فراگیر و روشن‌گر و رهنمونی نداریم. تنها از راه باریک‌بینی در پاره‌ای از روی‌کردها و اشاره‌های برخی از هم‌ْ‌روزگارانش و یا نزدیکان به دوره‌ی او و نیز آن‌چه خود وی در میانْ‌پیوست‌های داستان‌های سروده‌اش در بیان حال و دردِ دل و نمایشِ چگونگی‌ی گذرانِ زندگی‌ی خویش آورده است، می‌توانیم چهره‌ای نه چندان دقیق از وی و نموداری نارسا از زندگی‌نامه‌اش را در ذهن خود بازسازیم.

بیشترِ آن‌چه تاریخ‌نگاران و تذکره‌نویسانِ سده‌های پس از فردوسی درباره‌ی زندگی‌ی او و پیوندهای وی با همْ‌روزگارانش نوشته‌اند، پایه و بنیادِ پژوهشی‌ی درست و استواری ندارد و از گونه‌ی افسانه‌پردازی‌هایی است که نمونه‌های فراوانی از آن‌ها را در سرتاسر تاریخ فرهنگ و ادب ما درباره‌ی بزرگان و نام‌آوران می‌توان یافت. انبوهِ این افسانه‌ها با شرح حال راستین و پذیرفتنی‌ی شاعر، دیگرگونگی و فاصله‌ی بسیار دارد.
امروزه نیز با همه‌ی کوشش‌های فردوسی‌شناسان و شاهنامه‌پژوهان و روش‌مندی‌ی نسبی‌ی جُستارها و بررسی‌هاشان، به سبب در دست نبودن خاستگاه‌ها و پشتوانه‌های بسنده، رسیدن به برآیندی سزاوار در این راستا کاری است بس دشوار. هم ازین روست که بیش‌تر پژوهندگان، به حق بر این باورند که در این زمینه باید سخت باپروا و احتیاط سخن گفت و از هر گونه خیال‌پردازی پرهیخت.١

آن‌چه امروز می‌دانیم و – کم‌وبیش – بررسیده و پژوهیده و پذیرفتنی ست، این است که فردوسی در یکی از سال‌های دهه‌ی دومِ سده‌ی چهارم هجری‌ی خورشیدی در خانواده‌ای «دهقان» (٢) در روستای «پاژ» (/ پاز/ باز/ فاز) از بخش تابَران (/ طابَران/ طَبَران) شهر «توس» (/طوس) زاده شد. از اشاره‌های خودِ شاعر و نوشته‌های کسانی چون نظامی‌ی ِعَروضی٣ برمی‌آید که خانواده‌ی فردوسی، هم‌چون دیگرْ خاندان‌های دهقان در آن زمان، دارای ثروت و مُکنت و آب و زمین کشاورزی بوده و می‌توانسته‌اند از راه درآمد زمین‌های خود، در آسودگی و کام‌روایی‌ی نسبی به سر برند.

از چگونگی‌ی آموزش و پرورش و بالندگی‌یِ اندیشگی و فرهنگی‌یِ فردوسی در روزگار کودکی و جوانی، هیچ‌گونه آگاهی به ما نرسیده است. امّا با روی‌کرد به بازتاب اندیشه، خِرَدوَرزی، هنر، فرهنگ و زبانآوری‌ی والای شاعر در آفرینش اثرِ یگانه و شگرفی هم‌چون شاهنامه و با به دیده گرفتن این آگاهی که در آن روزگار، کار آموزش و پرورش، بیشتر در خانواده‌های توان‌گر و در آن میان دهقانان – که پاس‌داران نهادهای فرهنگی‌ی ایران بودند – رواج داشت، می‌توانیم بدین برآیندِ منطقی و باورکردنی برسیم که دوران کودکی و جوانی‌ی چُنین بزرگ‌مردی در چُنان خانواده‌ی گشاده‌دست و بهروز و فضای فرهنگ‌پروری، به بی‌هودگی نگذشته و او با رهنمونی‌ی استادان و پرورش‌گرانی فرهیخته و دل‌سوز به کار آموزش و پرورش فرهنگی و ادبی و هنری سرگرم بوده است. هنگامی که در سال ٣٥٩ هجری خورشیدی، دقیقی، سراینده‌ی هزار بیتِ گُشتاسْپ‌نامه، در رویدادی کشته شد، فردوسی سی‌ونُه یا چهل سال داشت و بی‌گُمان تا آن زمان آزمون‌هایی را در کار حماسه‌سرایی و ساختار هنری بخشیدن به روایت‌های پهلوانی‌ی دیرینه از سر گذرانده و به احتمال زیاد، نخستین نگارش برخی از داستان‌ها را به پایان رسانده بود.٤ او با دریافت ویژگی‌ها و تَنِش‌های زمانه، ضرورتِ تدوینِ بی‌درنگِ حماسه‌ی ملّی و احرازِ هویّت قومی و فرهنگی و زبانی‌ی ایرانیان را به خوبی احساس می‌کرد و تشخیص می‌داد و توانایی‌ی لازم برای بر دوش گرفتن بارِ امانتی چُنین بزرگ و سنگین را در خود می‌دید. از این رو، کار ِ ناتمام‌ْمانده‌ی شاعر ِ پیشْ‌گام خود را بر دست گرفت و این راه دشوار و سنگلاخ را تا پایان پیمود و بار را به شایستگی به منزل رساند

ادامه نوشته

حماقت

گروهي از دانشمندان 5 ميمون را در قفسي قرار دادند. در وسط قفس يك نردبان و بالاي نردبان موز گذاشتند. هر زماني كه ميموني بالاي نردبان مي‌رفت دانشمندان بر روي ساير ميمون‌ها آب سرد مي‌پاشيدند. پس از مدتي، هر وقت كه ميموني بالاي نردبان مي‌رفت سايرين او را كتك مي‌زدند. دانشمندان تصميم گرفتند كه يكي از ميمون‌ها را جايگزين كنند.اولين كاري كه اين ميمون جديد انجام داد اين بود كه بالاي نردبان برود كه بلافاصله توسط سايرين مورد ضرب و شتم قرار گرفت. پس از چندبار كتك خوردن ميمون جديد با اين كه نمي‌دانست چرا اما ياد گرفت كه بالاي نردبان نرود. ميمون دومي جايگزين گرديد و همان اتفاق تكرار شد. سومين ميمون هم جايگزين شد و دوباره همان اتفاق (كتك خوردن) تكرار گرديد. به همين ترتيب چهارمين و پنجمين ميمون نيز عوض شدند. آن چيزي كه باقي مانده بود گروهي متشكل از 5 ميمون بوده كه با اين كه هيچ‌گاه آب سردي بر روي آن‌ها پاشيده نشده بود، ميموني را كه بالاي نردبان مي‌رفت را كتك مي‌زدند.

اگر امكان داشت كه از ميمون‌ها بپرسند كه چرا ميموني كه بالاي نردبان مي‌رود را كتك مي‌زنند شرط خواهيم بست كه جواب آن‌ها اين خواهد بود:

"من نمي‌دانم، اين اتفاقي ا‌ست كه اطرافمان مي‌افتد"

اين جواب به نظر شما آشنا نمي‌آيد؟

چرا ما هميشه به كاري كه انجام مي‌دهيم ادامه داده علي‌رغم اين كه راه ديگري نيز وجود دارد. 

"تنها براي دو چيز نمي‌توان حدي تصور نمود؛ جهان و حماقت بشر. البته در خصوص مورد اول زياد مطمئن نيستم."

                                                                                                                                            آلبرت اينشتين

اوستای کهن، همراه با فرضیه‌هایی پیرامون نجوم‌شناسی بخش‌های کهن اوستا

کتاب «اوسـتـا»، کهن‌ترین مجموعه نوشتارهای ایرانیان، بارها و بارها دچار آسیب‌های زمانه شده است. تا آنجا که اطلاعات تاریخی در دست است، یکبار در روزگار یورش نظامی و فرهنگی اسکندر مقدونی به سرزمین ایران و سوزاندن و نابودی اوستایی که متن اصلی آن بر روی دوازده هزار پوست گاو نبشته شده بود؛ حتی اگر رقم دوازده هزار مبالغه‌آمیز به نظر برسد، اما به هر حال کتاب اوستا آنقدر بزرگ بوده است که نویسندگان و مورخان پهلوی و اسلامی بدون ابراز تردید این رقم بزرگ را در آثار خود بیاورند. و بارهای دیگرِ نابودی بخش‌های وسیعی از اوستا –آنگونه که گفته شده است- در هنگامه یورش اعراب و مغول به سرزمین ایران روی داده است. اما اگر منصفانه قضاوت کنیم نباید این نکته غم‌انگیز را فراموش کنیم که بخش‌های شایان توجهی از اوستا بر اثر بی‌توجهی خود ما ایرانیان از بین رفته و به دست فراموشی سپرده شده است. از آثار ابوریحان بیرونی و دیگر نویسندگانِ همزمان او به درستی دریافته می‌شود که بخش‌هایی از اوستا که امروزه در دسترس نیستند، در زمان آنان موجود بوده و ایشان در نوشتارهای خود به آن استناد کرده‌اند. از سوی دیگر این نکته را نیز نباید نادیده انگاشت که اوستا مجموعه‌ای از نوشتارهای گوناگون بوده است و بخش‌هایی از این نوشتارها که رویکردی علمی و دانشی داشته‌اند –بر اثر بی‌توجهی عمومی- زودتر از بخش‌های دینی که بیشتر مورد توجه همگان قرار می‌گیرد، از بین رفته و فراموش شده‌اند.

آسیب‌های وارد شده به کتاب اوستا، تنها شامل بخش‌های از بین رفته نمی‌شود؛ بلکه اضافات و تغییرات عصر ساسانی نیز از جمله این آسیب‌ها به شمار می‌رود. این تغییرات به منظور تطبیق متن اوستا با اعتقادات نوساخته دینی زرتشتی ساسانیان – که تفاوتی قابل ملاحظه با «آیین زرتشت» داشته است، به عمل آمده است

آیین مزدک به روایت دینکرد

در نخستین سال‌های آغاز پادشاهی ساسانیان و با پشتیبانی اردشیر بابکان، دین تازه‌ای به نام «بهدینی» یا «مزدیسنا» (مزداپرستی) بدست موبد کرتیر به وجود آمد که پس از حدود ۱۷۰۰ سال و در قرن اخیر به «دین زرتشتی» تغییر نام داده و ارتباطی با شخص زرتشت ندارد.

نفوذ و دخالت موبدان زرتشتی عصر ساسانی در هنجارهای دینی مردمان، تحریف و تباهی فرهنگ و تاریخ ایران زمین، کشتار و نابودی پیروان ادیان دیگر و نیایشگاه‌های آنان (که کرتیر در کتیبه معروف خود در نقش رستم به صراحت به آن اشاره کرده است)، موجب تضعیف هویت ملی، پیشینه تاریخی و همبستگی ایرانیان می‌شود و آنچنان بنیادهای فرهنگی و اجتماعی ایرانیان را تباه می‌کند که راه را برای غلبه مهاجمان آزمند به ایران هموار می‌سازد.

در تمام مدت سلطه‌گری دینی عصر ساسانی، جنبش‌های گوناگونی برای رهایی جامعه ایرانی از چنگال انحصارطلبان دینی و سرکوبگران آزادی‌های اجتماعی و فردی روی داد که تمامی آنها با دو ابزار پر توان و نیرومندی که همواره در ایران و جهان روایی داشته، سرکوب و نابود شدند: نخست، بهره‌گیری از قدرت نظامی و زور سرنیزه؛ دوم، بهره‌گیری از قدرت دینی و اتهام‌ ارتداد و بی‌دینی و کفر.

یکی از چنین جنبش‌هایی، برنامه اصلاحات اجتماعی و اقتصادی مزدک و یاران پرشمار او بود که توانست در کوتاه زمانی، منافع ملی جامعه ایرانی را از تصاحب تمامیت‌خواهان خارج کند؛ اما در نهایت، جنبش مردمی آنان قربانی صاحبان قدرت، ثروت و نیرنگ شد. هر چند که مزدکیان پس از این رویداد خونبار که یکی از فجیع‌ترین کشتارهای دسته‌جمعی و نسل‌کشی‌ها در تاریخ بشریت و به فرمان انوشیروان عادل است، دیگر موفق به کوشش فراگیر دیگری نشدند، اما سایه آنان همواره در دوره‌های گوناگون تاریخ عصر اسلامی و در مبارزه با خلفای عرب و تمامیت‌خواهان تازه به دوران رسیده که ناهنجاری‌های پیشین را با نامی تازه در پیش گرفته بودند، دیده می‌شود. جنبش رهایی‌بخش بابک خرمدین (که نام خود را از «خرمه» بانوی دلاور ایران زمین و همسر مزدک گرفته، نمونه‌ای از آن است.

منابع بررسی در تاریخ جنبش مزدک و باورهای آنان بسیار اندک است و همان شمار معدود نیز منابعی هستند که به دست دشمنان و بدخواهان او نوشته شده‌اند و عملاً هیچ نوشته‌ای از آنان و یا از مدافعان آنان وجود ندارد تا محقق بتواند تنها به قاضی نرفته باشد. تنها اثری که در آن از مزدک به نیکی یاد شده و او را گرانمایه مردی با دانش و رای نامیده و در عین‌حال از زرتشتیگری ساسانی دفاع نکرده است، همانا شاهنامه فردوسی و چند بیت کوتاه، اما پرمعنای او است.

ادامه نوشته

تخت جمشيد

ادامه نوشته

اولین سفیر ایران

با طلوع دولت هخانشي كه به وسيله كوروش کبير پارسي از خاندان معروف بنياد گرديد (حدود 550 ق.م) ، ايران در صحنه تاريخ جهاني نقش فعال و تعيين كننده أي يافت . همچنين ، اين دولت منشاء و مركز يك تمدن و فرهنگ ممتاز آسيايي و جهاني دنياي باستان شناخته شد.

كوروش کبير، پادشاه سرزمين انشان (انزان ، در حدود شوش نواحي ايلام جنوبي) و سر كرده سلحشور و محبوب طوايف پارسه (پارس) كه قلمرو او و پدرانش در آن ايام تابع حكومت پادشاهان خاندان ديااكو محسوب مي شد، با شورش بر ضد آستياگ و پيروزي بر او ، هگمتانه (اكباتان ، همدان) را گرفت (549 ق.م.). وي، خزاين و ذخاير تختگاه ماد را هم وفق روايت يك كتيبه بابلي ، به " انشان " برد و سرانجام به فرمانروايي طوايف ماد در ايران خاتمه داد.

غلبه سريع او بر قلمرو ماد كه بلافاصله بعد از سقوط همدان تحت تسلط او در آمد ، در نزد پادشاهان عصر موجب دلنگراني شد . كوروش براي مقابله با اتحاديه اي كه با شركت ليديه ، بابل و مصر بر ضد او در حال شكل گرفتن بود ، خود را ناچار به درگيري با آنها يافت .

پس از آن ، بلافاصله با سرعتي بي نظير، به جلوگيري از هجوم كرزوس پادشاه ليديه ، كه با عجله عازم تجاوز به مرزهاي ايران بود ، پرداخت . در جنگ ، كرزوس مغلوب شد و سارديس (اسپرده ، سارد) پايتخت او به دست كوروش افتاد (546ق.م.). اين پيروزي ، آسياي صغير را هم برقلمرو وي افزود (549 ق.م.) اما ، قبل از درگيري با بابل و ظاهرا" براي آنكه هنگام لشكر كشي به بين النهرين مانند آنچه براي هووخ شتره ، پادشاه ماد ، در هنگام عزيمتش به جنگ با آشور پيش آمد، دچار حمله سكاها نشود ، چندي در نواحي شرقي فلات به بسط قدرت و تامين حدود پرداخت . بالاخره ، با عبور از دجله حمله به بابل را آغاز كرد و تقريبا" بدون جنگ آن را فتح كرد (538 ق.م.) با فتح بابل ، سرزمينهاي آشور و سوريه و فلسطين هم كه جزو قلمرونبونيد- پادشاه بابل - بود نيز ، به تصرف كوروش در آمد . اما، در گيريهايي كه در نواحي شرقي كشور در حوالي گرگان و اراضي بين درياچه خزر و درياچه آرال براي او پيش آمدو ظاهرا" به مرگ او منجر شد (529 ق.م.) ، او را از اقدام به لشكر كشي به مصر ، كه در گذشته با ليديه و بابل برضد وي هم پيمان شده بودند ، مانع گشت .

ادامه نوشته

سهره وردي بر متفكران غربي، تقدم 700 ساله دارد  

محقق و پژوهشگر فلسفه و ادبیات درباره تقدم ماهیت بر وجود نزد سهروردی گفت: این نظریه را سهروردی پیش از آنکه کی‌یر کگارد هفتصد سال بعد مسئله وجود و ماهیت را در فلسفه غرب که بعد عنوان اگزیستانسیالیسم به خود می‌گیرد مطرح کند بیان داشت. دکتر محمد بقایی ماکان در مورد تأثیر سهروردی بر فلسفه اسلامی به خبرنگار مهر گفت: مشخص‏ترین دیدگاه سهروردی که پس از وی مورد چون و چرا در فلسفه اسلامی قرار می‎گیرد این است که او ماهیت را مقدم بر وجود می‎داند، که بعد متفکرانی مانند میرداماد برآن صحه می‎گذارند. ولی از سوی صدرای شیرازی و پیروان او نفی می‌شود. این نظریه را سهروردی پیش از آنکه کی یر کگارد هفتصد سال بعد مسئله وجود و ماهیت را در فلسفه غرب که بعد عنوان اگزیستانسیالیسم به خود می‎گیرد مطرح کند بیان داشت. پس از سهروردی متفکران بزرگی در تاریخ تفکر ایرانی و اسلامی از او تأثیر پذیرفتند که بطور مشخص می‎توان از قطب الدین شیرازی، جلال الدین دوانی، میرداماد استرآبادی، عبدالرزاق لاهیجی، آذر کیوان و پیروان او، ابو القاسم میرفندرسکی و ملا هادی سبزواری نام برد.

وی گفت: همینطور دیدگاه فلسفی او که به نام"حکمت اشراق" معروف است را در شعر فارسی و تفکرات عرفانی عارفان بزرگی مانند مولانا و حافظ می‎توان ردیابی کرد. آثار او پس از تلاشی که هانری کربن به مدت سی سال در تحقیق و معرفی اندیشه‎های او به عمل آورد جنبه‎ای جهانی یافت و چندان در متفکران و نویسندگان عارف اثر گذاشت که به ستایش از آنها بر آمدند. فلسفه سهروردی اصولا مبتنی بر عالم معنا است زیرا در این فلسفه چنانکه گفتیم ماهیت بر وجود مقدم است و این خود نشاندهنده نگاه کاملا معنویِ واضع این نظریه است که همه وجوه و جنبه های آن از بستر نور می‎گذرد و نتیجه این فلسفه آن است که آدمی هرچه به منبع اصلی نور نزدیکتر شود کاملتر می‎شود.

کبوترخانه؛ اعجاز معماری ایرانی

یزد - خبرگزاری مهر: معماران ایرانی به دلیل نگاه عالمانه به اقلیم و علم زیست شناسی، عجایبی حیرت انگیز و ماندگار با عنوان کبوترخانه های ایرانی خلق کرده اند که حقیقتا سزاوار است به آنها به عنوان آثاری برتر از عجایب هفتگانه عالم نگاه کرد. کبوترخانه های ایرانی مانند بسیاری از مظاهر هنری ایران ناشناخته مانده اند این در حالی است که این برجهای زیبای کبوتران به عنوان زیرساخت تاسیسات کشاورزی در تمام سرای ایران از کناره های شرقی دریاچه ارومیه گرفته تا کویر یزد و میبد و برخی روستاهای نطنز و کاشان و از جنوب خراسان و طبس گرفته تا گوشه و کنار شهرها و آبادیهای این سرزمین حضوری پیوسته داشته است. تنها در حوالی اصفهان بیش از سه هزار برج زیبای کبوتر وجود داشته است و استان یزد نیز در شهرستان میبد یکی از زیباترین کبوترخانه ها را در خود جای داده است.

کبوترخانه ها مانند دژ نظامی در برابر همه دشمنان کبوتر که کم هم نیستند، مقاوم و نفوذ ناپذیر بوده است. ساختار معماری کبوترخانه به گونه ای بوده که نه تنها در برابر پرندگان شکارچی مانند قوش، جغد و کلاغ فکر و اندیشه شده، بلکه هرگز پرندگان مهاجم را نیز درون برجها راهی نبوده است زیرا نحوه ساخت این کبوترخانه به گونه ای بوده که امنیت همراه با آرامش و آسایش کبوتران را تأمین می کرده است. طراحی و عملکرد کبوترخانه ها بسیار جالب و عالمانه بوده به گونه ای که در جذب کبوتران و خلق زیستگاهی امن برای کبوتر، حیرت برانگیز بوده است. فضای داخلی کبوترخانه ها گاه محل اجتماع بیش از 25 هزار کبوتر بوده است. دقت در اجرای این برجهای کبوتر به حدی بوده است که درصد اشتباه ورود پرندگان مزاحم را به صفر می رسانیده زیرا اگر حتی یک مورد پرنده یا حیوان مهاجمی به درون این کبوترخانه راه می یافت، هرگز هیچ کبوتری احساس امنیت نمی کرد و کبوترخانه خالی از حضور کبوتران می شد.

کبوترخانه در گذشته در اقتصاد کشور نیز تاثیرگذار بوده اند به نحوی که غازان خان مغول در کنار سایر اقداماتی که برای احیای کشاورزی ایران انجام داد، فرمانهایی برای حفظ و بازسازی و نگهداری کبوتران و کبوترخانه ها صادر کرد و بی انصافی است که از این همه دانش و تحصیل این آثار بی بهره باشیم و هیچ کاری در خور عظمت آنها انجام ندهیم و هر روز شاهد فروریختن این مواریث فرهنگی و هنری باشیم. جهانیان ایرانیان را حساس ترین انسانهای جهان معاصر در حفظ و حراست از آثار باستانی خویش می دانند به همین دلیل بر ماست که چون گذشته در حفظ مواریث فرهنگی از جمله اندیشه دل سوزانه برای بازمانده این برجهای دل انگیز کبوتران که هر کدام یک جاذبه توریستی است، با یکدلی و همکاری سازمان میراث فرهنگی، سازمان ایرانگردی و جهانگردی، سازمان حفظ محیط زیست، وزارت جهاد کشاورزی، دانشکده های باستان شناسی و معماری و سایر سازمانهای مرتبط، در حفظ این آثار اعجاز برانگیز معماری که زیرساخت ارتقای صنعت کشاورزی این مرز و بوم است، همت کنیم.

چهار استاد ايراني در جمع برترين هاي دانشمندان زيست جهان  

آخرین گزارش نظام رتبه‌بندی Essential Science Indicators منتشر شد و بر اساس آن چهار دانشمند برتر ایرانی در فهرست یک درصد برترین دانشمندان جهان در حوزه علوم زیست پزشکی قرار گرفتند. گزارش سپتامبر 2011 نظام رتبه‌بندی Essential Science Indicators اعلام کرده است چهار دانشمند برتر ایرانی از جمله دکتر محمد عبدالهی، دکتر محمدرضا زرین‌دست، دکتر احمدرضا دهپور و دکتر رضا ملک زاده که همگی از ساتید دانشگاه علوم پزشکی تهران هستند، در فهرست یک درصد برترین دانشمندان جهان در حوزه علوم زیستی قرار گرفتند. بر اساس این گزارش، دکتر رضا ملک‌زاده استاد ممتاز دانشگاه علوم پزشکی تهران برای اولین بار در فهرست یک درصد برترین دانشمندان جهان در حوزه پزشکی بالینی قرار گرفته است همچنین برای اولین بار است که یک استاد حوزه پزشکی بالینی در این فهرست حضور دارد. گزارش ماه سپتامبر 2011 نظام رتبه بندی ESI نشان می دهد که دکتر محمد عبدالهی با 2449 استناد، رتبه 455 جهانی در شاخه داروشناسی و سم‌شناسی (Pharmacology & Toxicology) را دارد. وی در کشور در رتبه اول قرار دارد. دکتر محمدرضا زرین‌دست با کسب 1614 استناد، رتبه 1798 جهانی در شاخه داروشناسی و سم‌شناسی (Pharmacology & Toxicology) و نیز رتبه 3542 در شاخه علوم رفتار و اعصاب ( Neuroscience & Behavior) را کسب کرده و در جایگاه دوم کشوری قرار گرفته است. در شاخه موضوعی پزشکی بالینی (Clinical Medicine) دکتر رضا ملک‌زاده با کسب 1591 استناد، رتبه سوم کشوری را احراز کرده است.

همچنین رتبه چهارم کشوری نیز در اختیار دکتر احمدرضا دهپور است که با اخذ 1401 استناد،‌ موفق به کسب رتبه 1755 جهانی در شاخه داروشناسی و سم‌شناسی (Pharmacology & Toxicology) شده است. مبنای این رتبه‌‌بندی گردآوری، تجزیه و تحلیل اطلاعات یک درصد دانشمندان دارای بیشترین ارجاعات در شاخه‌های موضوعی مشخص در پایگاه ISI Web of Sciences در فاصله 10 ‌ساله اخیر است و هر دو ماه یکبار اطلاعات آن به روز می‌شود. این چهار دانشمند برتر کشور عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران هستند براساس گزارش ESI، سومین مقاله پر ارجاع کشور نیز با 345 مورد استناد، متعلق به دانشگاه علوم پزشکی تهران است

كوه پرديس در جم، عسلويه،‌ بوشهر، نزديك ترين نقطه ي كره زمين به خورشيد  

نام این کوه باستانی پردیس است در حومه شهرستان جم از توابع عسلویه استان بوشهر و در نیمه های راه بندر کنگان به فیروز آباد شیراز قرار دارد. نکات قابل توجهی که در این کوه باستانی وجود دارد:

قله این کوه نزدیک ترین نقطه زمین به خورشید است چون بالاترین ارتفاع در نزدیکی خط استواست .
آتشکده فوق العاده باستانی که در قله کوه قرار دارد ، محل تولد و غسل تعمید پدر جمشید جم است .
مغناطیس فوق العاده قوی کوه در جهان زبانزد است و اگر در فاصله 50 تا 100 متری کوه یعنی تقریبا انتهایی ترین نقطه مشخص اسفالت با ماشین توقف کنی و ترمز دستی را بخوابانید ، ماشین بجای سر پائینی به نرمی به سمت کوه کشیده می شود که البته همین مغناطیس برای رانندگان نا آشنا بسیار دردسر ساز بوده و تا کنون تعداد زیادی از خودروها بی اختیار با کوه تصادف کرده اند .
پوشش گیاهی منطقه نوعی خار بیابانی گرمسیری منحصر به فرد است که خواص دارویی فراوان دارد و عسل حاصله از منطقه تماما" پیشخرید چند کارخانه داروسازی بزرگ جهان است یکی از ترکیبات اصلی مسکن Advil که یکی از بهترین قرصهای شناخته شده برای ناراحتی های اعصاب و دردهای میگرنی است از همین عسل تهیه می شود .
این منطقه خرمای ویژه نیز تولید می کند که به نام خرمای خصه معروف است و کاملا در شیره خود غرق می شود یعنی یک کاسه آن ظرف سه ساعت پر از شیره می شود و اندازه این خرما اندازه آلبالو بود و به جهت همان خواص دارویی منطقه تماما" برای ساخت قندهای رژیمی برای بیماران دیابتی صادر می شود، نکته جالب دیگر رویش درخت زیتون در دامنه شمالی کوه حد فاصل شهرستان جم تا روستاهای چاهه و دره پلنگی می باشد که در آب و هوای آن منطقه بسیار بعید می نمود .فعلا" سندی برای قدمت چاهه و دره پلنگی وجود ندارد ولی علائم مشهودی از غار نشینی مشاهده ، و فسیل های مختلفی در این منطقه به وفور پیدا شده است
6. در لایه های زیرین این کوه معدن عظیمی از آب خنک و فوق العاده سالم وجود دارد ، آن هم در اطراف عسلویه !مردم چاهه و جم ، کوه پردیس را فوق العاده مقدس و محترم می شمارند ، و به استناد علائم موجود در آتشکده احتمالا یکی از اولین مکانهایی بوده که نفت در آن سوزانده شده است .
با افتتاح جاده فیروز آباد به عسلویه توسط پتروشیمی ، رفتن به این منطقه خیلی میسر تر و راحت تر شده است . پتروشیمی با تاسیس سه شهرک بزرگ در این منطقه اقدام به تاسیس فرودگاه جم نموده و چهارشنبه هر هفته یک پرواز به مقصد جم انجام می شود که امکان بسیار خوبی برای سفر به این منطقه اعجاب انگیز است

 

علاقه ي فراوان روس ها به خيام  

ترجمه روسی گزیده رباعیات خیام به انتخاب دکتر علی اکبر ولایتی، همزمان با بیست و چهارمین نمایشگاه‌ بین‌المللی کتاب مسکو رونمایی شد. به همت رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در روسیه و همزمان با بیست و چهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب مسکو، ترجمه روسی رباعیات خیام به انتخاب دکتر علی اکبر ولایتی، کار مشترک انتشارات امیرکبیر تهران و وچه مسکو چاپ و منتشر شد. دکتر ولایتی، وزیر خارجه اسبق کشورمان و مشاور امور بین‌الملل مقام معظم رهبری، در راستای معرفی چهره واقعی حکیم عمر خیام، طی مقدمه‌ای مبسوط بر این گزیده، جنبه‌های واقعی حیات فکری، علمی و عقیدتی این شاعر بزرگ و بلندآوازه ایران زمین را تشریح کرده است و سعی دارد تا بر خلاف پندار رایج در بسیاری از افراد به ویژه در آن سوی آب‌ها مبنی بر قرائت اپیکوری و خوشباشانه از فلسفه خیام، روح واقعی حاکم بر اندیشه این حکیم متاله و دانشمند خوش ذوق را به تصویر کشیده و او را عالمی عمیق و مومنی متعبد نشان دهد. خیام در روسیه یکی از معروف‌ترین و محبوب‌ترین شاعران است و تاکنون بیش از یکصد ترجمه از رباعیات وی در این کشور چاپ و منتشر شده است و انتظار می‌رود این قرائت از خیام - که مبتنی بر واقعیات زندگی او و متجلی در بسیاری از رباعیات این شاعر حکیم است - مورد توجه و اقبال جامعه کتابخوان روسیه قرار گیرد. ترجمه روسی گزیده رباعیات خیام در 2000 نسخه منتشر و در بیست و چهارمین نمایشگاه بین المللی کتاب مسکو رونمایی شده است.

گشايش كرسي زبان و ادب پارسي در ويتنام  

کرسی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه علوم اجتماعی و انسانی هانوی طی مراسمی با حضور سفیر ایران در ویتنام و مسئولین و اساتید این کشور افتتاح شد. در مراسم افتتاحیه که در دانشکده شرق شناسی دانشگاه هانوی برگزار شد، معاون این دانشگاه با اشاره به تلاشهای انجام شده از سوی سفارت ایران و دانشگاه هانوی برای راه اندازی کرسی زبان و ادبیات فارسی گفت : تمدن اسلامی در کل و تمدن ایرانی به طور خاص در گذشته تلاش زیادی در غنی سازی تمدن جهانی داشته اند. نوین ون کیم" خاورمیانه را پلی میان آسیا و اروپا دانست و افزود: خاورمیانه برای اساتید و دانشجویان ویتنامی اهمیت خاصی دارد چرا که ما از طریق آن اروپا و دیگر بخشهای جهان را می شناسیم و از سوی دیگر مهد تمدنهای مهمی چون بین النهرین و اسلام است. سفیر کشورمان نیز در این مراسم ضمن تاکید بر اهمیت راه اندازی کرسی زبان و ادبیات فارسی، آن را نقطه عطفی در روابط فرهنگی دو کشور و دو ملت توصیف کرد و گفت : یادگیری زبان فارسی گامی مهم و پتانسیل ارزشمندی برای شناخت مردم و تمدنهای کشورهای فارسی زبان و به ویژه شناخت جغرافیا، تاریخ و فرهنگ ایران است. سید جواد قوام شهیدی" ضمن ابراز امیدواری برای راه اندازی کرسی زبان و ادبیات ویتنامی در دانشگاه تهران افزود: قرن حاضر قرن آسیا و آینده متعلق به آسیاست و دو کشور ایران و ویتنام در دوسوی قاره بزرگ آسیا با افزایش شناخت خود از یکدیگر می توانند به تقویت این قاره کمک کنند. کلاس زبان و ادبیات فارسی که به اذعان مسئولین دانشگاه هانوی با استقبال زیاد دانشجویان، محققان و برخی از پرسنل وزارت خانه های مهم ویتنام مانند وزارت امور خارجه مواجه شده ، پس از دو سال جای خود را به کرسی ایرانشناسی خواهد داد. در حال حاضر کشورهای ژاپن، کره جنوبی، هند، چین و آسه آن دارای کرسی خاص خود در این دانشگاه هستند

همه جاي ایران سرای ماست

آسمان آباد، آبادان،‌ آباده، آباده طشک، آبسرد،‌ آبگرم، آبیک، آذرشهر، آرادان، آران و بیدگل، آرمرده، آرین شهر، آستارا، آستانه اشرفیه، آشتیان، آغاجاری، آمل، آوج، آیسک، آبدانان، ابرکوه، ابهر، ابوزیدآباد، اراک، ارداق، اردبیل، بیله­سوار، اردستان، اردکان، ارسنجان، ‌ارومیه، ازنا، اژیه، استهبان، اسدآباد، اسدیه، اسفدن، اسفراین، اسفرورین، اسکو،‌ اسلام آبادغرب، اسلام‌شهر، اسلامیه،‌ اشتهارد، اشکنان، اصفهان، اقبالیه، اقلید، الشتر، الوند، الیگودرز، املش، امیریه، اندیشه، اندیمشک، اِوَز، اهر، اهل، اهواز، ایج، ایزدخواست، ایذه، ایرانشهر، ایلام، ایوانکی، ایوان غرب  

باب­انار، بابارشانی، بابل، بابلسر، بازرگان، بافت، بافق، بالاده، بانه، بجنورد، برازجان، بردسکن، بردسیر، بروجرد، بروجن، بسطام، بستک، بشرویه، بم، بناب، بنارویه، بندرانزلی، بندرترکمن، بندر خمیر، بندرعباس، بندرلنگه، بندرگز، بندر ماهشهر (بندرامام)، بویین­ومیاندشت، بویین زهرا، بويین سفلی، بوانات، بوشهر، بوکان ، بومهن، بهاباد، بهار، بهارستان، بهبهان، بهشهر، بهمن، بیارجمند، بیجار، بیدخت، بیدستان، بیرجند، بیرم، بیضا

پارس آباد، پاکدشت، پاوه، پردیس، پلدشت، پولادشهر(فولادشهر)، پیرانشهر، پیشوا

تازه‌شهر، تاکستان، تایباد، تبریز، تربت جام، تربت حیدریه، تجریش، تفت، تفرش، تکاب، تنکابن (شهسوار)، تودشک، تویسرکان، تهران، تیران، توتشامی

جاجرم، جاجرود، جعفریه، جلفا، جم، جنت‌شهر، جناح، جوادآباد، جویبار، جویم، جهرم، جیرنده، جیرفت، جندق، جوکندان

چابکسر، چابهار، چادگان، چالوس، چمران، چمستان، چناران، چناره، چهاردانگه، چم گردان

حاجی آباد، حاجی‌آباد، حبیب‌آباد، حسن‌آباد، حسن‌آباد، حصارک، حنا

خارک، خاش، خامنه، خاوران، خدابنده، خرامه، خرم‌آباد، خرم‌دشت، خرمشهر، خشت، خضری دشت بیاض، خلخال، خلیل‌آباد، خمام، خمین، خمینی‌شهر، خنج، خواجه، خوانسار، خور، خور(لار)، خوراسگان، خورزوق، خوروبیابانک، خورموج، خوسف

داراب، داران، داریان، دامغان، دانسفهان، درچه‌پیاز، درگز، دررود، دزج، دزفول، دستجرد، دستگرد، دلبران، دلوار، دلیجان، دماوند، دورود، دوزدوزان، دولت‌آباد، دهگلان، دهلران، دیباج، دیواندره، دبیران، خوی

ادامه نوشته

نماهنگ هایی کوتاه از ایران کهن و زیبا (سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ایران

نماهنگ4 نماهنگ3 نماهنگ2 نماهنگ1  
   نماهنگ 8 نماهنگ7 نماهنگ6 نماهنگ5  
  نماهنگ12 نماهنگ11 نماهنگ10 نماهنگ9  
  نماهنگ16 نماهنگ15  نماهنگ14 نماهنگ13  
  نماهنگ ویژه رنگ های پارسی نماهنگ18 نماهنگ17  
      ايران كهن شکوه ایران  

 

مردآویج

از میان بزرگترین رجال طبرستان و دیلم که مدتهای متمادی با سامانیان و سپاهیان خلیفه عباسی برای تحصیل قدرت و استقلال در زد و خورد بودند ، ابوالحجاج مرداویج پسر زیار پسر مردانشاه ، از همه بزرگتر و شجاعتر بوده است . وی منسوب هب خاندان امرای گیلان بوده که از طرف مادری از اعقاب سپهبدان رویان به شمار می رود. آغاز شهرت مرداویج از اوایل سلطنت نصربن احمد سامانی (‌301 – 331 )‌بوده که در آغاز امر در خدمت قراتکین یکی از امراء احمد بن اسمعیل و نصر بن احمد در خراسان به سر می برد و چون اسفار پسر شیرویه در گرگان قدرت یافت ، مرداویج از خدمت قراتکین به نزد اسفار آمد و به عنوان سپهسالار به خدمت وی در آمد و از اسباب مهم فتوحات اسفار در جنگهای مختلف شد . مرداویج پس از ورود به خدمت اسفار ، با او از گرگان به فتح طبرستان رفت و آن منطقه را فتح کرد و سپس به همراهی اسفار به ری رفته و آنجا و زنجان و ابهر و قزوین و قم را نیز به تصرف اسفار در آورد . به قولی در همین سال ( 316 ) اسفار در نتیجه شورش مرداویج مردی کشته شد . بدین ترتیب که اسفار مرداویج را نزد سالار ، صاحب شمیران و طارم فرستاد تا او را به اطاعت در آورد و چون مرداویج به نزد او رسید ، با یکدیگر همداستان شدند و سوگند خوردند و پیمان بستند که اسفار را به سبب جور و ستمی که به مردم می کرد ، از میان بردارند . بعد از این واقعه و مرگ اسفار ، مرداویج در حکمرانی از هر منازعه ای فارغ گشته و به قزوین رفت و با مردم آن نیکی کرد و وعده های نیک به آنان داد . سلطنت مرداویج از این تاریخ شروع شده و او در پایان عمر خود قزوین و ری و همدان و کنگاور و دینور و یزدْجرد و قم و اصفهان و کاشان و گلپایگان و بلاد دیگری را دراختیار داشته و و در اصفهان رفتار سختی نسبت به اهالی آن کرد و از آنان مال فراوان گرفت و فرمان داد که برای او تختی از زر بسازند و چون بر تخت برنشست ، سربازان او از دو جانب صف می کشیدند و هیچ کس نمی توانست با وی سخن گوید مگر حاجبانی که برای این کار گماشته بود و با یان اعمال هراس او در دل مردم افتاد و سخف قدرت و نفوذ یافت

ادامه نوشته

بابا طاهر

بابا طاهر عریان پیری وارسته و درویشی فروتن بود که دل به حقیقت بسته و صفای عشق به معبود را با خلوت دل در هم آمیخته بود. بابا طاهر از شاعران اواسط قرن پنجم هجری قمری و از معاصران طغرل بیک سلجوقی بوده است .امروز آگاهی زیادی از زندگی بابا طاهر در دست نیست. فقط در بعضی از کتب صوفیه ، ذکری از مقام معنوی و مسلک و ریاضت و درویشی، تقوی و استغنای او آمده است . نامش طاهر و باطنش طاهرتر و منزه تر از نامش ، شهرتش به بابا به خاطر سیر کامل او در طریقت زهد ، عشق به حقیقت و شیدایی او بوده است. کلمه عریان که به او نسبت داده اند به علت بی توجهی به علایق دنیوی و لخت و عور زیستن وی می باشد. او مسلک درویشی و از خود فانی بودن و بی توجهی به علایق دنیوی را در زندگی همواره مراعات می کرد. آنچنانچه در خور سالکان حقیقی است دل در گرو دوست بسته و از جنبه خودبینی و خویش گرایی دور ساخته و موجب شده که او هیچگاه در صدد تظاهر و خودستایی بر نیاید. مقبره بابا طاهر در شهر همدان واقع است که اکنون مرقدش طوافگاه اهل دل می باشد.
• شب تاریک و راه باریک و من مست قدح از دست ما افتاد و نشکست
• نگه دارنده اش نیکو نگه داشت و گرنه صد قدح نفتاده بشکست
• ز دست چرخ گردون داد دیرم هزاران ناله و فریاد دیرم
• نشسته، دلستانم با خس و خار دل خود را چگونه شاد دیرم
• دلا، خوبان دل خونین پسندند دلا خون شو ، که خوبان این پسندند
• متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی آن ، گروهی این پسندند
• ندونم لوت و عریونم که کرده خودم جلادو بی جونم که کرده
• بده خنجر که تا سینه کنم چاک ببینم عشق بر جونم چه کرده
• بشم، واشم از این عالم بدر شم بشم از چین و ماچین دورتر شم
• بشم از حاجیان حج بپرسم که این دیری بسه یا دورتر شم
• اگر دل دلبره ، دلبر کدمه؟ وگر دلبر دله ، دل را چو نومه؟
• اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چونست و آن چون
• یکی را داده ای صد گونه نعمت یکی را قرص جو آلوده در خون
• مرا نه سر نه سامان آفریدند پریشانم پریشان آفریدند
• ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد
• بسازم خنجری نیشش ز پولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

گفته ای از ایزد بهرام (ورهرام)،ایزد جنگ و پیروزی در اوستا

یشت چهاردهم،ورهرام یشت


بهرام ایزدی است که در جنگ به ویژه ساسانیان بدان نیایش برده و پیروزمندی را از وی خواستار می شدند

نگاره هایی که ایزد بهرام را نشان میدادند هرکدام نشان از تواناییهای وی داشته که نمادین چون:

باد تند،گاو نر زرد گوش و زرین شاخ،اسب سپید با ساز و برگ زرین،شتر بارکش تیزدندانی که پای بر زمین می کوبد،گراز تیز دندانی در هنگامه تاختن،جوان زورمندی،پرنده تیز پروازی چون باز،قوچ دشتی،بز نر،و سرانجام چون مردی دلیر که شمشیری زرین تیغه در دست دارد.

بهرام درفش دار ایزدان و جنگجوترین آنهاست همچنین نیرومندترین،پیروزمندترین و فرهنمند ترین.

اگر به درستی وی را نیایش کنند پیروزی می بخشد و نمی گذارد که سپاه دشمن بر کشور آریایی پیروز گردد و نخستین سپاه آریایی که او را به یاری بخواند به پیروزی خواهد رسید


بخشی از کتاب تاریخ اساطیری ایران

از دکتر ژاله آموزگار بزرگ بانوی پژوهشگر در زمینه فرهنگ اساطیری ایرانزمین

محمد نوری

سرويس رسانه و هنر خبرگزاري آريا- استاد نوري يک ميهن پرست به تمام معنا بود همه ما ترانه زيباي وطن او را بياد داريم همانطور که ارد بزرگ مي گويد : شورانگيزترين عشق ، دلدادگي به ميهن است . و استاد نوري تا آخرين روزهاي حياتش قلبش براي شکوه و عظمت ايران مي تپيد.
استاد نوري  1 دي 1308 در تهران زاده شد.  فارغ التحصيل از هنرستان تئاتر؛ و زبان و ادبيات انگليسي از دانشگاه تهران و مباني تاتر از دانشکدهء علوم اجتماعي، نوري در کنار تحصيل در رشته ادبيات زبان انگليسي و رشته نمايش، آواز ايراني را نزد اسماعيل مهرتاش آموخت. آواز را نزد خانم ئولين باغچه‌بان و فاخره صبا و تئوري موسيقي را نزد سيروس شهردار و فريدون فرزانه،"مصطفي پورتراب" ، اساتيد هنرستان عالي موسيقي، فراگرفت. وي شيوهٔ آواز خود را متأثر از بافت و غناي زخمه‌ايِ اساتيدي چون حسين اصلاني، ناصر حسيني، و محمد سرير مي‌دانست و رفته رفته به شيوه منحصر به فرد خود دست يافت. شيوه‌اي که به سختي مي‌توان آن را در زير شاخه‌اي از شاخه‌هايي چون پاپ، کلاسيک و... گنجاند. دههٔ بيست، دوران آغاز نوعي تفکر در شعر و موسيقي آوازي درميان مردم ايران، به‌ويژه نسل جوان بود که بخشي را مي‌توان متأثر از نشر و پخش وسيع‌تر موسيقي علمي و آثار فولکلور کشورهاي مختلف جهان ازطريق راديو و صفحات گرامافون دانست. "محمد نوري" در همين سال‌ها - سنين نوجواني - با خواندن اشعار نويني که برروي نغمه‌هاي روز مغرب‌زمين و برخي قطعات کلاسيکِ آوازي سروده شده‌بود، کار خوانندگي را آغاز کرد. او طي سال‌هاي بعد، با تکيه بر تحصيلات هنرستاني و دانشگاهي خود، توانست هويت مستقلي به اين انديشه و گرايش ببخشد و با اجراي آثار اساتيدي که قبلاً نام آنان ذکر شد، فضاي متفکرانه‌اي به گونهٔ آوازيِ خويش دهد. آوازهاي اين استاد، طي پنج دهه، درميان سه نسل، شأن و اعتبار  ويژه‌اي کسب کرده‌است. اين هنرمند در حاشيهٔ سال‌هاي پرتلاش، با اجراي بيش از سيصد قطعهٔ آوازي، تقرير و ترجمهٔ مقالات و سرودن اشعاري از ترانه‌هاي ماندگار، بيش از پيش خود را در دل مردم اين مرزوبوم جا داد. او اخيراً چند اجرا به نفع بيماران خاص داشت. صداي او براي نسل گذشته يادآور لحظه‌هاي خوب و مهرباني‌هاي سرشار، و براي نسل امروز، آفرينندهٔ شيرين‌ترين خاطرات است. وي ترانه‌هاي ميهني زيادي اجرا کرده‌است. يکي از مهمترين و معروف‌ترين ترانه‌هاي وي، جان مريم نام دارد.
اجراي ترانه‌هاي مختلف محلي آذري، گيلکي، شيرازي و... او همچون "جان مريم"، "شاليزار"، "واسونک"، "جمعه بازار" و... به لحاظ احساس و لهجه در نهايت زيبايي و استادي است.
وي به لحاظ پايبندي به اخلاقيات و پرهيز از دروغ و فريب به جايگاه والايي در بين مخاطبان و در اجتماع دست يافت. در سال 1385 او از سوي سازمان صدا و سيما به عنوان چهره ماندگار موسيقي انتخاب و معرفي شد

ادامه نوشته

بزرگمهر

مورخان اروپايي ماه مه سال 590 ميلادي را به دلايل متعدد آغاز پايان كاردودمان ساسانيان ايران نوشته اند كه يكي از اين دلايل؛ كنار گذاشتن، بازداشت و احيانا قتل مديران مجرب و ايراندوست كشوري و لشكري بود. در اين ماه «بزرگمهر» وزير معروف و باتدبير خسرو انوشيروان نيز به دستور خسرو پرويز كشته شد و ايرانيان از داشتن يك مدير شايسته، مدبر، انديشمند و ميهندوست عاري شدند.
يك سال پس از قتل بزرگمهر، خسرو پرويز به توصيه دلسوزان ايران كه سپهبد بهرام چوبين را ببخشد و اين نابغه نظامي را از دست ندهد اعتناء نكرد و در سال 594 هم نقشه قتل سپهبد بستام (بيستام ، امروزه : بسطام) ساساني را كشيد كه فرار كرد و در غربت درگذشت. در عهد خسرو پروير بسياري از ژنرالهاي برجسته ايران در جنگهاي غير ضروري او كشته و يا قرباني سوء ظن وي شدند و جان باختند . مديران اداري شايسته هم از گزند او در امان نماندند، بنابراين ديگر شخصيتي باقي نمانده بود كه امپراتوري كهنسال ما را با تدبير و نيرو حفظ كند و ظرف چند دهه از هم گسيخت.

خسرو پرویز


در كتاب «مديريت در ايران باستان» تاليف «تاراپور» آمده است كه از زمان تاسيس ايران واحد به دست كوروش بزرگ، رسم بود كه از مديران شايسته (نظامي و اداري) و مردان انديشه و دانش تا پايان عمر استفاده مي كردند و در مورد مديران امور كه گردانندگان چرخهاي امپراتوري بودند؛ زماني از كارشان (به صورت مدير و مقام) و زماني ديگر از تجربه و مغز آنان (به صورت مشاور و اندرزگو). اين رسم پسنديده پس از سلطه عرب و تا حمله مغول كم و بيش رعايت مي شد و امويان و عباسيان روش ها و تجربيات مديريت امپراتوري ايرانيان را بكار بستند و موفق بودند. ايلخانان مغول و اميرزادگان تيموري هم اين روش را تا حدي دنبال مي كردند ولي با اندك سعايتي، مدير ايراني را منهدم و يا از صحنه بيرون مي انداختند و به همين دليل دركار خود موفق نبودند و دولتي مستعجل داشتند. صفويه، جز شاه عباس يكم، معتقد به نقش تجربه و مغز (انديشه و دانش) نبود كه افشاريه و به ويژه زنديه بازگشت به اصل (دوران امپراتوري باستاني) كردند.
در عصر قاجاريه، تنها امير كبير را با بزرگمهر قابل مقايسه دانسته اند.
در كشورهاي پيشرفته، از دير زمان وزيران، مديران و ژنرالهاي اين كشور را پس از اتمام دوره و يا در زمان بازنشستگي به عنوان مشاور، استاد و اندرزگو بكار مي گيرند. حتي رسانه هاي اين ممالك هنگام ضرورت نظر آنان را درباره «موضوع روز» مي پرسند و راهنمايي هايشان را منتشر مي سازند و روي اين نظرات بحث طولاني مي كنند تا جامعه به بيراهه نيافتد.

نخستين مبادله رسمي استاد در طول تاريخ

به نوشته سه گاهنامه جداگانه؛ هفتم، هشتم و يا 13 اوت سال 425 ميلادي، شاه وقت ايران، بهرام پنجم (بهرام گور) درخواست تئودوريس دوم امپراتور روم را پذيرفت كه استادان ايراني بتوانند ـ چنانچه بخواهند ـ براي تدريس در دانشگاه نوبنياد بیزانس یا همان قسطنطنيه (استانبول امروزی) که پایتخت یونان (روم شرقی )بود ،به اين شهر بروند و اين موافقت در كارنامك يا روزنامك (روزنامه) دربار شاهي آن زمان درج شده است. مورخان اروپايي، از اين توافق به عنوان نخستين مبادله رسمي استاد در طول تاريخ ياد كرده اند كه از آن پس مرسوم شده و كمك بزرگي است به انتقال دانش.
دانشگاه بیزانس كه مقررات آن، الگوي دانشگاههاي امروز شده است در 27 فوريه سال 425 ميلادي گشايش يافته بود و تئودوريس براي تدريس در اين دانشگاه در كشورهاي مختلف و دورترين آنها  چين  به يافتن استاد و مدرس دست زده بود. ميان تئودوريس و بهرام پنجم روابط دوستانه برقرار بود و دو ابر قدرت ايران و روم در سال 422 ميلادي يك پيمان صلح صد ساله امضاء كرده بودند كه برپايه آن، حكومت روم در قلمرو خود پيروي از آيين زرتشت را آزاد و قانوني سازد و دولت ايران هم نسبت به پيروان مسيحيت دست به همين اقدام بزند.
بهرام گور پس از موافقت با درخواست تئودوريس به خراسان شتافت و هونهاي سفيد پوست (هپتال ها) را كه از جيحون گذشته و دست به تعرض زده بودند درهم شكست، سركرده آنان را كشت و به پايتخت خود بازگشت.

جشن مهرگان

مهر روز از ماه مهر برابر با  ۱۶ مهر در گاهشماری ایرانی می باشد.

به مناسبت برخورد روز مهر و ماه مهر در این روز ،مطابق معمول هر ماه پس از برخورد روز و ماه هم نام، جشنی موسوم به جشن مهرگان برگزار می شود.

مهر شانزدهمین روز از هر ماه در گاهشماری اوستایی است و ماه هفتم هر سال ،که با آگاهی از سی و یک روزه بودن ماه های کنونی در نیمسال نخست بهار و تابستان ، جشن مهرگان برابر با دهم مهر ماه در گاهشمار نوین می باشد.

روزهاي ماه در ايران باستان داراي نام خاص بودند كه روز شانزدهم هر ماه روز مهر بود. بنابراين روز مهر در ماه مهر (شانزدهم) مهمترين روز آيين هاي مهرگان بوده است. آيين هاي مهر (جشن مهرگان) پس از نوروز مهمترين جشن های ملي ايرانيان بوده است كه نوروز با بهار و شكوفه و نويد بركت آغاز مي شد و مهرگان به خاطر پايان جمع آوري محصول و آغاز شش ماهه شب های طولانی تر و سرما.

در گذشته جشن مهرگان شش روز به درازا می انجامید. از روز شانزدهم مهر (روز مهر – مهرگان کوچک یا عمومی) آغاز و به روز بیست و یکم (روز رام – مهرگان بزرگ یا خاصه) پایان می یافت.

هزاران سال است که نوروز، مهرگان و سده در کنار یکدیگر همانند سه پایه ای استوار، پاسبان فرهنگ ایرانی بوده اند و برگزاری همین آیین های ساده ولی زیبا، همدلی ایرانیان را به همراه داشته است.

 جشن هایی که افزون بر شادمانی به گونه ای آبادانی را نیز برای مردمان به ارمغان می آورد. در آغاز (مهر پشت) آمده که (مهر) از آفریده های اهورامزداست که برای نگاهبانی از پیمان مردم گماشته شده است و (مهر) از این رو فروغ و روشنایی است تا هیچ چیز از او پوشیده نماند و در سراسر جهان آنچه از راست و دروغ می گذرد و یا پیمانی شکسته می شود نزد داد آشکار باشد.

 (مهر) خورشید نیست بلکه (مهر) ایزد روشنایی و فروغ است.

ادامه نوشته

ثروت کوروش


زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی. کورش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت. کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کورش را به گوششان رسانید.مردم هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.کورش رو به کزروس کرد و گفت ، ثروت من اینجاست.اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران آنها بودم . زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد

تاريخ نميتواند گواه دهد که يک نفر بزور به انديشه زرتشت وارد شده باشد

نخستين سروده جهان متعلق به ايرانيان است . گاتهاي زرتشت که سروده هاي پند آموز زرتشت است به عنوان نخستين اشعار جهاني برگزيده شده است .
در ايران پيش از اسلام موسيقي نقشي بسيار مهم در زندگي مردم ايران داشت به طوريکه در نبرد "ايسوس" و شکست شاهنشاه داريوش سوم هخامنشي و آتش کشيده شدن ايران به دست اسکندر گجستک 320 نوازنده و موسيقيدان زن ايراني اسير وي شد .
 يا شاهنشاهي بهرام گور و آوردن دهها موسيقيدان و نوازنده از هند به ايران و پخش کردن آن افراد در شهرهاي ايران براي شاد کردن مردمان ايرا ن . يا موسيقيدان مشهور شاهنشاه خسروپرويز باربد - نکيسا و بامشاد . همه اين اصول به ريشه دين بهي( زرتشت) باز ميگشت که فرمان به شاد بودن مردمان داده بود .
در کارنامه شاهنشاه اردشير پاپکان در 1800 سال پيش اسامي سازهاي ايراني رايج در بين مردمان ايران به اين ترتيب آمده است :
عود معمولي ( تار)  رود هندي – بربط –چنگ – تبيره ( طنبور) سه تار عود سه تار – زنگ – ناي – قره ني – سنتور – نقاره – طبل – تنبک –سنج – چنگ بادي – شينک .
 
آيا ميدانيد :

داريوش بزرگ براي جلوگيري از قحطي آب در هندوستان که جزوي از ايران بوده سدي عظيم بروي رود سند بنا نهاد

آيا ميدانيد که: 

هيچ صفحه اي از کتابهاي تاريخ نميتواند گواه دهد که يک نفر بزور به انديشه زرتشت وارد شده باشد. اگر جز اين بود زماني که ايرانيان امپراتوري جهاني درست کرده بودند، يونان و هند و مصر و تمام خاور ميانه و نيمي از آفريقا زرتشتي شده بودند.
 ( پل دو بروي: تاريخ فلسفه زرتشت، پاريس 1984 رويه 114

آيا ميدانيد که: 

 تحولي که زرتشت در فرهنگ ايران به وجود آورد زنهاي ايراني را در تمام زمينه ها هم تراز مردان کرد و زنها از چنان آزادي برخوردار شدند که مانند آنرا در هيچ جايي از دنياي باستان نميتوان يافت. درآن زمان يونانيها با زنان خود مانند برده رفتار ميکردند و ارسطو ميگفت زن نميتواند روح داشته باشد.
 ( پل دو بروي: تاريخ فلسفه زرتشت، پاريس 1984
آيا ميدانيد که: 
 

آئين زرتشت نخستين انقلاب انسانگرايي و آزاديخواهي در تاريخ بود. تمام نوشتارهاي تاريخي نشان ميدهد که چه اندازه اين انقلاب جهان را به پيش کشاند و چه اندازه بر فرهنگ جهاني تاثير گذاشت .

 ( ژک دوشن گيمن : پاسخ غرب به زرتشت, اکسفورد 1958 : ر.م افنان : تاثير زرتشت بر انديشه يونان: نيويورک 1965 : ژ. فرل: تاثير زرتشت و انديشه زرتشت بر فرهنگ غرب، سيدني 1977 )؛ کاردينال کونيگ، اسقف بزرگ وين؛ تاثير زرتشت در جهان؛ بروکسل1976)

آيا ميدانيد که: 

پس از آزادي يهوديان از اسارت بابل بوسيله کوروش بزرگ، ساختن معبد اورشليم بوسيله داريوش و جمع آوري تورات بوسيله خشايارشاه، سه پادشاه زرتشتي ايران، پيامبران يهودي همچون ايسايي، ژرمي، ازقيل ودانيل، کورش بزرگ را در تورات « فرستاده خدا و پيام آور آزادي» خواندند.

(ژرار ايزرايل: کورش بزرگ، پاريس 1987)

عید یهودیان و سپاس از ایران باستان

یهودیان در اسرائیل و جهان، سه‌شنبه ۲۰ اسفند، عیدی را جشن مي گيرند که روز شکرگزاری از کشور باستانی ایران به خاطر نیکوکاری‌های پادشاهان ایران زمین در قبال اجداد یهودیان است.

                                                                                                 
این عید «پوریم» نامیده می‌شود که روایات تاریخی مختلفی درباره شخصیت‌های آن وجود دارد. مشهورترین این روایات به «کتاب استر» (طومار استر) باز‌ می‌گردد و یهودیان برای آن اهمیت زیادی قائلند. کتاب استر بخشی از «عهد عتیق» در کتاب مقدس است که مورد قبول یهودیان و مسیحیان قرار دارد.

براساس روایت کتاب استر، «پوریم» شکرگزاری یهودیان از«اخشوَرِش» است که خشایارشاه هخامنشی است.

در آن ایام خشایارشاه، امپراطور۱۲۷  ولایت ازهند تا حبشه بود. خشایارشاه دل به دختری یهودی -که زیبایی‌اش پرآوازه شده بود- به نام «استر» (ستاره) باخت که برادرزاده «مردخای» بود.

مردخای در دربار خشایارشاه خدمت می‌کرد، که در زبان امروزی ممکن است بتوان وظیفه او را «وزیر دربار» نامید.

در روایات تاریخی یهودیان آمده است که «هامان» صدراعظم وقت، درنتیجه مخالفت شدید با «مردخای» که حاضر به سجده کردن به صدراعظم نبود و از او حرف شنوی نداشت، دستور قتل‌عام یهودیان را در سرزمین باستانی ایران صادرکرد.

                                                               

ادامه نوشته

افكار مانوي و تاثير آن بر عرفان

به نوشتة امانوئل اژرتر: ”مانوي گرايي نوعي مذهب ايراني است كه در مقابل مسيحيت قرار دارد“.


 

ماني در سال 215 ميلادي در شهر بابل واقع در بين‌النهرين به دنيا آمد. در آن زمان اين بخش از خاور نزديك مركز و قلب پادشاهان ساسانيِ ايران محسوب مي‌گشت و كاملا ايراني نشين بود. در سن 25 سالگي در اثر الهاماتي كه به او دست داد ادعاي پيامبري كرد و اظهار نمود كه آخرين مظهر خداست كه عيسي در آخرين شب حيات به آن اشاره كرده است. ماني افكار ايراني را با مسيحيت مخلوط كرد. او به دو قدرت عقيده داشت كه در هر عنصر و هر مخلوقي وجود دارد. او عالم را به دو قسمت مشخص تقسيم كرد كه خوبي و بدي در آن فرمانروايي داشته‌اند. ماني به وسيلة 12 حواري احاطه شده و مذهب او تشكيلاتي مانند كليساي مسيحي داشته است. عظمت و شكوه فكر ايراني قابل انكار نيست. ايرانيان افكار روحاني بزرگي را طرح كرده‌اند. مبارزة ميان خوبي و بدي در قلب انسان از افكار بزرگ مذهبي ايرانيان است.
مجيد يكتايي مي‌نويسد كه: ماني در سال 256 ميلادي در زمان پادشاهي اردوان اشكاني در يك خانوادة مهري بدنيا آمد.(شناسايي راه و روش علم و فلسفه. ص 63) همانطور كه ملاحظه مي‌شود ميان عقيدة امانوئل اژرتر و استاد يكتايي در بارة تاريخ تولد ماني پنجاه سال اختلاف وجود دارد. نام پدر ماني ”پتك“ يا “فتق” و اهل همدان بوده و نام مادر او را ميس يا مار – مريم- نوشته‌اند. یكي از كتاب‌هاي ماني بنام انگليون يا انجيل زنده يا انجيل ماني است. اين كتاب را سفرالاسرار نيز گفته‌اند. بخش تصويري اين كتاب كه حاوي نقاشي‌هاي ماني است در فارسي به ارژنگ يا ارتنگ معروف است. افرم‌رهاوي كه يك سده پس از ماني مي‌زيست گويد: ماني در ارتنگ صورت‌هاي وحشتناك از فرزندان ظلمت كشيده و رنگآميزي نموده بود تا نفرت پيروان را برانگيزد و در برابر نقش‌هاي زيبا ازفرزندان نور كشيده بود تا جلب نظر بينندگان نمايد

ادامه نوشته

با مراجعه به اين سايت نام پارسي خود راببيند

مبدل نام از انگلیسی به زبان پارسی باستان (میخی)

علامه علی اکبردهخدا

هفتم اسفند ماه سالروز درگذشت استاد علی اکبر دهخدا از بزرگترین وفعال ترین استادان ادبیات فارسی در روزگار معاصر است که ارجمندترین خدمت به زبان فارسی در این دوران را انجام داده است.
لغت نامه بزرگ دهخدا که در بیش از پنجاه جلد به چاپ رسیده است و شامل همه لغات زبان فارسی با معنای دقیق و اشعار و اطلاعاتی درباره آنهاست و کتاب امثال و حکم که شامل همه ضرب المثل ها و احادیث و حکمت ها در زبان فارسی است خود به تنهایی نشان دهنده دانش و شخصیت علمی استاد دهخدا می باشند.
 
دهخدا به غیر از زبان فارسی به زبانهای عربی و فرانسوی هم تسلط داشته و فرهنگ فرانسوی به فارسی او نیز هم اکنون در دست چاپ می باشد.
دهخدا علاوه بر این که دانشمند و محقق بزرگی بود مبارز جدی و کوشایی نیز در انقلاب مشروطه محسوب می شد. او مبارزه را نیز از راه نوشتن ادامه می داد و مطالب خود علیه رژیم مستبد قاجار را در روزنامه صور اسرافیل که از روزنامه های پرفروش و مطرح آن زمان بود چاپ می کرد.
لغت نامه که بزرگترین و مهمترین اثر دهخدا محسوب می شود 45 تا 50 سال از وقت دهخدا را گرفت. یعنی سالها بیش از آنچه که حکیم ابوالقاسم فردوسی صرف شاهنامه خود کرد. لغت نامه نه تنها گنجینه ای گرانبها برای زبان فارسی است، بلکه معانی و تفسیرات و شروح تاریخی بسیاری از کلمات عربی را نیز داراست.
 
علی اکبر دهخدا در حدود سال 1297 هـ. ق (1257 خورشیدی) در تهران متولد شد. اگرچه اصلیت او قزوینی بود ولی پدرش خانباباخان كه از ملاكان متوسط قزوين بود، پيش از ولادت وی از قزوين به تهران آمد و در اين شهر اقامت گزيد. هنگامي كه او ده ساله بود. پدرش فوت كرد، و فردی به نام میرزا یوسف خان قیم او شد. دو سال بعد میرزا یوسف خان نیز درگذشت و اموال پدر دهخدا هم به فرزندان میرزا یوسف خان رسید.
در آن زمان يكي از فضلای عصر بنام شيخ غلامحسين بروجردی که از دوستان خانوادگی آنها بود کار تدریس دهخدا را به عهده گرفت و دهخدا تحصیلات قدیمی را در کنار او آموخت. وی حجره ای در مدرسه حاج شيخ هادی (در خيابان حاج شيخ هادی) داشت، وی مردی مجرد بود و بتدريس زبان عربي و علوم دينی مشغول بود. استاد دهخدا غالباً اظهار مي كردند كه هر چه دارند، بر اثر تعليم آن بزرگ مرد بوده است. بعدها كه مدرسه سياسی در تهران افتتاح شد، دهخدا در آن مدرسه مشغول تحصيل گرديد و با مبانی علوم جدید و زبان فرانسوی آشنا شد.
معلم ادبيات فارسی آن مدرسه محمد حسين فروغی مؤسس روزنامه تربيت و پدر ذكاءالملك فروغی بود، آن مرحوم گاه تدريس ادبيات كلاس را به عهده دهخدا مي گذاشت. چون منزل دهخدا در جوار منزل مرحوم آيه الله حاج شيخ هادی نجم آبادی بود، وي از اين حسن جوار استفاده كامل مي برد و با وجود صغر سن مانند اشخاص سالخورده از محضر آن بزرگوار بهره مند مي گشت. در همين ايام به تحصيل زبان فرانسه پرداخت و پس از درس خواندن در آن مدرسه به خدمت وزارت امور خارجه در آمد. بعداً در سال 1281 هنگامي كه 24 سال داشت معاون الدوله غفاری که به وزیر مختاری ايران در کشورهای بالكان منصوب شده بود، دهخدا را با خود به اروپا برد، و استاد حدود دو سال و نیم در اروپا و بيشتر در وين پايتخت اتريش اقامت داشت، و در آنجا زبان فرانسه و معلومات جديد را تكميل كرد.
مراجعت دهخدا به ايران مقارن با آ‎غاز مشروطيت بود. او در حدود سال 1325 هجری قمری (1285 هجری شمسی) با همكاري مرحوم جهانگيرخان و مرحوم قاسم خان روزنامه صور اسرافيل را منتشر كرد. این روزنامه از جرايد معروف و مهم صدر مشروطيت بود، جذابترين قسمت آن روزنامه ستون فكاهی بود كه بعنوان «چرند پرند» بقلم استاد و با امضاي «دخو» نوشته می شد، و سبك نگارش آن در ادبيات فارسی بی سابقه بود و مكتب جديدی را در عالم روزنامه نگاری ايران و نثر معاصر پديد آورد. وی مطالب انتقادی و سياسی را با روش فكاهی طی مقالات خود در آن زمان منتشر می کرد. پس از تعطيل مجلس شوراي ملی در دوره محمد علی شاه، آزادیخواهان ناچار از کشور خارج شدند. دهخدا نیز به استانبول و از آنجا نیز به اروپا رفت.
ادامه نوشته

یزد گرد سوم

ر 634 تاج شاهي به يزدگرد سوم تفويض شد، که از سلالۀ ساسان، و فرزند يك كنيز بود. در 632، محمد [صلي الله عليه و آله] پس از تأسيس يك كشور جديد عرب، درگذشت عمر، خليفۀ دوم، در 634، نامه‌اي از مثني [ابن حارثه]، سردار خود در سوريه، ‌دريافت كرد كه در آن نوشته شده بود ايران دچار هرج و مرج و آمادۀ تسخير است. عمر بهترين فرمانده عرب را، كه خالد [بن وليد] نام داشت، به اين مأموريت گمارد. خالد با لشكري از عربان بدوي، كه معتاد به زد و خورد و تشنۀ به دست آوردن غنايم بودند، در امتداد ساحل جنوبي خليج فارس به راه افتاد و اين پيام را به هرمز، فرماندار استان مرزي [مرزدار] ايران، فرستاد: «اسلام آور تا در امان باشي، يا جزيه بپرداز … اكنون مردمي به سوي تو مي‌آيند كه مرگ را دوست مي‌دارند، همان گونه كه تو زندگي را دوست مي‌داري.» هرمز او را به رزم تن به تن طلبيد؛ خالد دعوت او را پذيرفت و او را كشت. مسلمانان با غلبه بر تمام موانع به فرات رسيدند؛ عمر، براي نجات يك ارتش عرب در جاي ديگر، خالد را فرا خواند؛ مثني به جاي او فرماندهي را عهده‌دار شد و با نيروي تقويتي خود را از روي يك پل قايقي [جسر] از رود فرات گذشت. يزدگرد، كه در آن هنگام جواني بيست و دو ساله بود، فرماندهي عالي را به رستم [فرخزاد] استاندار خراسان واگذار كرد و به او فرمان داد كه نيروي عظيمي براي نجات كشور فراهم كند. ايرانيان در جنگ جسر با اعراب مصاف دادند، آنان را شكست دادند و بيپروا تعقيبشان كردند؛ مثني صفوف در هم ريختۀ ارتش خود را از نو بياراست و در جنگ بويب نيروهاي بينظم ايران را تقريباً تا آخرين نفر منهدم ساخت (634). تلفات مسلمين سنگين بود؛ مثني از زخمهايي كه برداشته بود درگذشت؛ اما خليفه به جاي او سرداري لايقتر به نام سعد [وقاص] را، همراه با يك ارتش سي هزار نفري، فرستاد. يزدگرد با مسلح ساختن 120.000 تن ايراني با اين عمل مقابله كرد. رستم آنها را از فرات به سوي قادسيه گذراند؛ در آنجا، طي چهار روز خونين، يكي از قطعيترين نبردهاي تاريخ آسيا انجام گرفت. در چهارمين روز، طوفان شن به سوي ارتش ايران وزيدن گرفت؛ اعراب از فرصت استفاده كردند و بر دشمنان خويش، كه به سبب طوفان بينايي خود را از دست داده بودند، پيروز شدند. رستم كشته شد، و ارتشش پراكنده گشت (636). سعد، كه حال مقاومتي در برابر خود نمي‌ديد، نيروهاي خود را به سوي رود دجله پيش راند، از آن گذشت، و وارد تيسفون شد.اعراب ساده و خشن، با شگفتي، بر كاخ شاهانه، قوس عظيم سردر، تالار مرمر، فرشهاي شگرف، و تخت گوهرنشان آن خيره شدند. ده روز تمام با مشقت تلاش مي‌كردند غنايم را بار كنند و ببرند. شايد به دليل چنين ضعفها و مشكلاتي بود كه عمر به سعد دستور داد كه پيشتر نرود؛ او گفت: «عراق كافي است.» سعد از اين دستور تبعيت نمود و سه سال بعد را صرف تثبيت فرمانروايي اعراب بر بين‌النهرين كرد. در اين ضمن،‌ يزدگرد در استانهاي شمالي خود ارتش ديگري مركب از 150.000 سرباز فراهم كرد؛ عمر يك ارتش 30.000 نفري براي مقابله با او فرستاد؛ در نهاوند، اعراب به واسطۀ برتري حيله‌هاي جنگي خود به پيروزي بزرگي نايل شدند كه «فتح الفتوح» ناميده شد؛ 100.000 سرباز ايراني در دره‌هاي باريك به تنگنا افتادند و كشته شدند (641). بزودي تمام ايران به دست اعراب افتاد. يزدگرد به بلخ گريخت، از چين كمك خواست، اما تقاضايش پذيرفته نشد؛ از تركان ياري جست و نيروي كوچكي از آنان گرفت، اما همينكه عازم نبرد جديد خود شد، به دست آسیابانی  به خاطر جواهراتش كشته شد  (652). بدين گونه، سلسلۀ ساسانيان منقرض شد

ادامه نوشته

پوران

پوران دختر خسرو پرویز بود که بعد از شهربراز به سلطنت رسید . گویند پیامبر اسلام چون دریافت که پوران به پادشاهی ایران رسیده و میان بزرگان اختلاف و فتنه افتاده ، فرمودند : مردمی که تدبیر کارشان را زنی کند رستگار نشوند . مدت حکومت پوران بین یک سال و چهار ماه تا یک سال و نیم بود .

شهربراز

شهربراز سردار معروف خسرو پرویز بود که علیه اردشیر سوم بشورید و او را بکشت و بر تخت سلطنت نشست . وی در دوران کوتاه سلطنت خود دست به بذل و بخشش زد به گونه ای که به قول فردوسی ظرف 2 هفته تمامی خزانه خالی شد . اندکی نگذشت که بزرگان به مخالفت با او برخاسته و روزی که شهربراز با سپاهیانش از شکار بازمیگشت بر او تاخته و او را کشتند ، سپاهیان نیز به جان هم افتاده کشتاری درگرفت .  ابن برخی در خبری دیگر می گوید که چون شهربراز به قدرت رسید خواست تا با پوران دختر خسرو پرویز وصلت کند ، پوران نیز برای فریب او را بپذیرفت و سپس او را بکشت و پادشاهی را به دست گرفت ، مدت حکومت شهربراز 40 روز در سال 629 میلادی بود .

اردشیر سوم

اردشیر پسر شیرویه بود که در زمان رسیدن به شاهی 7 ساله و نابالغ بود ، و به همین دلیل شخصی به نام مه آذر گشنسب – که خوانسالار خسرو پرویز بود – نایب السلطنه شد و زمام امور را به دست گرفت . اما شهربراز – سردار معروف خسرو پرویز – از نشاندن اردشیر سوم بر حکومت ناراضی گشت و اندیشه شاهی در سر پروراند . پس با سپاهیانش تیسفون را محاصره کرد و پس از تسخیر آنجا اردشیر سوم را بکشت . مدت حکومت اردشیر سوم یک سال تا یک سال و نیم  در سال 629 میلادی بود .

شیرویه

شیرویه پسر بزرگ خسرو پرویز و مادرش مریم دختر موریس قیصر روم بود  . وی پس از سالها زندانی بودن در کاخ ، توسط سردران شورشی خسرو پرویز ، از زندان بیرون آمد  و بر تخت سلطنت نشست . شیرویه پس از کشتن پدرش برادرانش را نیز بکشت تا مدعی سلطنت نداشته باشد ، تعداد آنها 15 تا 18 نفر بود . گویند شیرویه پس از مرگ پدرش از شیرین همسر محبوب خسرو پرویز خواست تا به همسری وی درآید ، اما شیرین نتوانست چنین درخواستی را بپذیرد و با خوردن مقداری زهر  به زندگی خود پایان داد . شیرویه پس از کشتن پدر و برادرانش دچار غم و اندوه فراوان و عذاب وجدان شد و از برای آن دچار بیماریهای شدید و فراوان شد و دچار بی خوابیهای ممتد گشت و سرانجام دراثر همین بیماریها جان بداد . مدت عمر شیرویه 22 سال و مدت سلطنت او 5 تا 8 ماه دانسته اند که در سال 628 میلادی بود .

خسرو پرویز

خسروپرويز (پيروز) به بالاترين قدرتي رسيد که ايران پس از خشيارشا به خود ديده بود، و [بر اثر غرور حاصل از همان قدرت] زمينۀ سقوط امپراطوري خود را فراهم ساخت. وقتي فوكاس، ماوريكيوس را كشت و به جاي او نشست، پرويز به آن غاصب اعلان جنگ داد (603) تا انتقام دوست خود را از او بگيرد؛ ماحصل‌ آنكه دشمني ديرين بين دو امپراطوري از نو آغاز شد. چون بيزانس در نتيجۀ آشوب و انشقاق ضعيف شده بود، ارتشهاي ايران توانستند دارا، آمد، ادسا، هيراپوليس، حلب، آپاميا، و دمشق را تصرف كنند. (605-613). پرويز، كه از كاميابي سرمست شده بود،‌ عليه مسيحيان اعلام جهاد كرد؛ 26000 يهودي به ارتش او پيوستند. در سال 614، نيروهاي مشترك او اورشليم را غارت كردند و 90,000 مسيحي را كشتند. بسياري از كليساهاي مسيحي، از جمله «كليساي قيامت»، بكلي سوخت؛ و صليب واقعي، محبوبترين يادگار مسيحيان، به ايران برده شد. پرويز به هراكليوس، امپراطور جديد روم، نامه‌اي نوشت و سؤالي در خداشناسي مطرح كرد: «از خسرو، بزرگترين خدايان و ارباب تمام زمين، به هراكليوس، بندۀ بيمقدار و بي‌شعور خود: تو مي‌گويي كه به خداي خويش اعتماد داري، پس چرا وي اورشليم را از دست من نجات نداد؟» در 616، يك ارتش ايراني اسكندريه را تسخير كرد، و تا سال 619 تمام مصر، كه پس از داريوش دوم از ملكيت ايران خارج شده بود، به شاه شاهان تعلق يافت. در همين ضمن، يك ارتش ايراني ديگر بر آسياي صغير تاخت و خالكدون را تصرف كرد (617)؛ ايرانيان آن شهر را، كه فقط به وسيلۀ تنگۀ بوسفور از قسطنطنيه جدا شده بود، به مدت ده سال در دست داشتند. در آن ده سال خسرو پرويز كليساها را ويران كرد؛ ثروت و آثار هنري آنها را به ايران برد؛ و، با وضع مالياتهاي سنگين، آسياي باختري را چنان از توش و توان انداخت كه در برابر حملۀ اعراب، كه يك نسل بعد صورت گرفت، پايداري نتوانست.خسرو ادارۀ جنگ را به سرداران خود سپرد، به كاخ تجملي خود در دستگرد (در حدود نودو شش كيلومتري شمال تيسفون) رفت، و خود را وقف هنر و عشق كرد. معماران، مجسمه سازان، و نقاشان را گردآورد تا پايتخت جديدش را بس زيباتر از پايتخت قديم سازند، و چهره‌هايي از شيرين، محبوبترين زن از سه هزار زن او، بر سنگ بتراشند. ايرانيان شكوه داشتند از اينكه شيرين مسيحي است، و حتي برخي ادعا مي‌كرند كه شاه را نيز به مسيحيت گروانده است؛ به هر حال، در بحبوحۀ جنگ مقدس خود، خسرو به او اجازه داد تا كليساها و صومعه‌هاي بسيار بسازد. اما ايران، كه با غنايم جنگي و بردگان بيشمار ثروتمند شده بود، اشتغال شاه را به خوشگذراني و هنر، و حتي تساهل ديني او را، مي‌توانست ببخشد. ايرانيان پيروزيهاي او را به منزلۀ غلبۀ نهايي ايران بر يونان سرانجام پاسخ اسكندر داده شد، و انتقام ماراتون، سالاميس، پلاتايا، و آربلا گرفته شده بود.از امپراطوري بيزانس چيزي جز چند بندر آسيايي، چند قطعه از خاك ايتاليا، شمال افريقا، يونان، و يك نيروي دريايي شكست نخورده، و يك پايتخت محاصره شدۀ دچار وحشت و يأس نمانده بود. هراكليوس ده سال وقت صرف كرد تا از ويرانه‌هاي سرزمين خود كشور جديدي بسازد و ارتش نويني بيارايد؛ آنگاه به جاي عبور از تنگۀ خالكدون، كه مستلزم مخارج و تلفات زياد بود، ناوگان خود را وارد درياي سياه كرد، از ارمنستان گذشت، و از پشت سر به ايران حمله برد. همان گونه كه خسرو اورشليم را ويران ساخته بود، هراكليوس كلوروميا، زادگاه زردشت، را خراب كرد و آتش مقدس جاودان آن را خاموش ساخت (624). خسرو ارتشهاي خود را يكي پس از ديگري به مقابله با او فرستاد؛ همۀ آنها مغلوب شدند، و همچنانكه يونانيان پيش مي‌رفتند، خسرو به تيسفون گريخت، سردارانش، كه از اهانتهاي وي آزرده خاطر شده بودند، در خلع او با اشراف همدست شدند. وي را زنداني ساختند و فقط نان و آب به او دادند؛ هجده پسرش را جلو چشم خود او كشتند؛ سرانجام يكي ديگر از فرزندانش به نام شيرويه او را كشت

هرمزد چهارم

هرمزد چهارم پسر انوشیروان بود که پس از درگذشت او در سال 579 میلادی جانشین وی گشت ، مادر هرمزد سین جیو ، خاقان ترک بود به همین دلیل هرمزد را ترکزاد می خوانند . هرمزد سعی کرد تا از ستم بزرگان بر تهیدستان بکاهد و در این راستا 3 تن از بزرگانی را که در زمان پدرش احترام بسیار داشتند بکشت . و اموال بسیاری از بزرگان را گرفت و در بین تهیدستان تقسیم کرد . به همین دلیل بزرگان به مخالفت با وی برخاستند  و در طغیانی که توسط بهرام چوبینه رخ داد و جنگی که درگرفت هرمزد شکست خورد و اسیر شد و به دست بهرام چوبینه کور و از سلطنت خلع شد . و سرانجام به دست گستهم و بندویه به قتل رسید . مدت حکومت هرمزد چهارم 11 سال از 479 تا 590 میلادی بود .

خسرو انوشیروان

خسرو اول (531-579) رايونانيان خوسروئس و اعراب کسري مي‌ناميدند، و ايرانيان لقب انوشيروان (دارندۀ روان جاويد) را به نامش اضافه كرده بودند. وقتي كه برادران مهترش او را «عادل» مي‌خواندند؛ و شايد اگر عدل را از رحم جدا كنيم، او شايستۀ اين لقب بود. پروكوپيوس او را چنين وصف مي‌كند: «استاد بزرگ در تظاهر به پرهيزكاري» و عهد شكني؛ اما پروكوپيوس از زمرۀ دشمنان بود. طبري، مورخ ايراني، «تيزهوشي، فرهنگ، خردمندي، رشادت، و تدبير» او را ستوده و يك خطابۀ افتتاحيه در دهان او گذاشته است كه اگر راست نباشد، خوب جعل شده است. وي حكومت را كاملا تجديد سازمان داد؛ در انتخاب دستيارانش فقط شايستگي را ملاك قرار داد و توجهي به رتبه و مقام نكرد؛ و بزرگمهر، مربي پسرش، را به وزارت برگزيد كه وزيري ارجمند از كار درآمد. وي سپاه بنيچه‌اي ملوك‌الطوايفي را با يك ارتش دايمي با انضباط و شايسته جايگزين كرد. نظم مالياتي عادلانه‌تري ايجاد كرد، و قوانين ايران را مدون ساخت. براي اصلاح آب شهرها و آبياري مزارع سدها و ترعه‌ها ساخت؛ زمينهاي باير را با دادن گاو، وسايل كشاورزي، و بذر به دهقانان حاصلخيز كرد؛ تجارت را با ساخت، تعمير، و نگاهداري پلها و راهها رونق بخشيد؛ و آنچه در توان داشت با شور و غيرت وقف خدمت به مردم و كشور كرد. ازدواج را، به اين عنوان كه ايران براي حفظ مرز و بوم خود به جمعيت بيشتري احتياج دارد، تشويق ـ اجباري ـ كرد. مردان مجرد را، با تأمين جهيز زنان و امكانات تربيت فرزندان از بودجۀ دولتي، به كودكان بينوا را به خرج دولت نگاهداري و تربيت كرد. وي بدعت را با مرگ سزا مي‌داد، اما مسيحيت را، حتي در حرم خود، تحمل مي‌كرد. فيلسوفان، پزشكان، و دانشمندان را از هندوستان و يونان در دربار خود گردآورده بود و از مباحثه با آنان دربارۀ مسائل زندگي، حكومت، و مرگ لذت مي‌برد. يك بار در طي مباحثه اين سؤال پيش كشيده شد: «بزرگترين بدبختي چيست؟» يك فيلسوف يوناني پاسخ داد: «پيري توأم با فقر و بلاهت»؛ يك هندو جواب داد:‌ «روحي آشفته در جسمي بيمار»؛ وزير خسرو با بيان اين جمله تحسين همگان را به خود جلب كرد: «به گمان من بزرگترين بدبختي براي انسان اين است كه پايان زندگي خويش را نزديك ببيند، بي آنكه به فضيلت عمل كرده باشد.» خسرو ادبيات، علوم، و دانش پژوهي را با گشاده دستي حمايت مي‌كرد، و مخارج ترجمه‌ها و تاريخنگاريهاي بسيار را تأمين كرد؛ در زمان سلطنت او دانشگاه جنديشاپور به اوج اعتلا رسيد. وي امنيت خارجيان را چنان حفظ مي‌كرد كه دربارش همواره پر از بيگانگان متشخص بود.چون بر تخت شاهي نشست، ميل خود را براي آشتي با روم اعلام كرد. يوستينيانوس، كه نقشه‌هايي براي افريقا و ايتاليا داشت، موافقت كرد؛ و در سال 532، آن دو «برادر» يك قرارداد «صلح ابدي» امضا كردند. چون افريقا و ايتاليا سقوط كرد، خسرو بر سبيل مزاح، به اين عنوان كه اگر ايران با او صلح نكرده بود او نمي‌توانست پيروز شود، سهمي از غنيمتهاي او خواست، و يوستينيانوس براي او هداياي گرانبها فرستاد. در 539، خسرو به روم اعلان جنگ داد، به اين بهانه كه يوستينيانوس مواد معاهدۀ في مابين را نقض كرده است؛ پروكوپيوس اين اتهام را تأييد مي‌كند؛ شايد خسرو پنداشته بود خردمندانه اين است كه تا ارتش يوستينيانوس هنوز در غرب سرگرم جنگ است، به روم حمله برد و منتظر ننشيند تا يك بيزانس پيروزمند و نيرومند تمام نيروهاي خود را عليه ايران به كار برد. به علاوه، خسرو معتقد بود كه ايران بايد سرانجام بر معادن طلاي طرابوزان دست يابد و به درياي سياه برسد. پس به سوريه لشكر كشيد؛ هيراپوليس، آپاميا، و حلب را محاصره كرد، با دريافت فديه‌هاي گرانبها از آنها دست برداشت، و بزودي به دروازه‌هاي انطاكيه رسيد. مردم بيباك آن شهر، از فراز ديوار دفاعي، نه تنها با باريدن تيرها و سنگهاي منجنيق بر سپاهيانش، ‌بلكه همچنين با متلكهاي وقيحانه‌اي كه بدان شهره بودند، از او استقبال كردند. شاه خشمگين، شهر را با يك حملۀ ناگهاني تصرف، و خزاين آن را تاراج كرد. تمام ساختمانهاي آن را، جز كليساي اعظم، سوزاند؛ عده‌اي از مردم شهر را قتل عام كرد، ‌و مابقي را به ايران فرستاد تا اهالي يك «انطاكيۀ» جديد را تشكيل دهند. آنگاه با شادي در همان درياي مديترانه، كه وقتي مرز باختري ايران بود، آبتني كرد. يوستينيانوس سردار خود بليزاريوس را براي نجات آن نواحي فرستاد، اما خسرو، با غنيمتهايي كه به دست آورده بود، با خاطر آسوده از فرات گذشت، و آن سردار محتاط وي را تعقيب نكرد (541). بي نتيجه ماندن جنگهاي ايران و روم بي شك به واسطۀ اشكال در نگاهدارييك نيروي اشغالي در آن سوي بيابان سوريه يا رشته كوههاي تاوروس در سمت دشمن بود؛ ترقيات جديد در حمل و نقل، جنگهاي بزرگتري را ممكن ساخته است. طي سه تجاوز ديگر به آسياي روم، خسرو به پيشرويها و محاصره‌هاي سريع دست زد، باجها و اسيرها گرفت، روستاها را تاراج كرد، و بدون مزاحمت بازگشت (542-543). در 545، يوستينيانوس 2000 پوند طلا (840000 دلار) براي يك متاركۀ پنجساله به خسرو پرداخت، و در انقضاي پنج سال 2600 پوند ديگر براي پنج سال تمديد تأديه كرد. سرانجام (562)، پس از جنگهايي كه به مدت يك نسل به طول انجاميد، آن دو پادشاه پير عهد كردند كه صلح را به مدت پنجاه سال حفظ كنند؛ يوستينيانوس موافقت كرد كه هر سال 30000 پوند طلا (000’500’7 دلار) به ايران بپردازد، و خسرو از ادعاي خود بر سرزمينهاي مورد اختلاف در قفقاز و سواحل درياي سياه دست برداشت.اما كار خسرو با جنگ هنوز تمام نبود. در حدود سال 570، به درخواست حميريان جنوب باختري عربستان، ارتشي به آن سامان فرستاد تا آنان را از قيد فاتحان حبشي آزاد سازد؛ وقتي كه آزادي تحصيل شد، حميريان دريافتند كه سرزمينشان به يك استان ايراني مبدل شده است. يوستينيانوس با حبشه پيمان اتحادي بسته بود؛ يوستينوس دوم، جانشين او، طرد حبشيان را از عربستان عملي غيردوستانه شمرد؛ به علاوه، تركان مرزهاي خاوري ايران محرمانه با روم موافقت كرده بودند كه به خسرو حمله كنند؛ يوستينوس دوم به خسرو اعلان جنگ داد (572). خسرو، با وجود كبرسن، شخصاً به ميدان جنگ رفت و شهر مرزي دارا را از روميان گرفت؛ اما سلامتش ياري نكرد و براي نخستين بار شكست خورد (578)، به تيسفون بازگشت، و در آنجا به سال 579، در سني نامعلوم، زندگي را بدرود گفت. وي طي چهل و هشت سال زمامداري خود در تمام جنگها و نبردها جز يكي پيروز بود، امپراطوري خود را از هر سو وسعت بخشيده بود، ايران را بيش از هر زمان ديگر پس از داريوش اول نيرومند كرده بود، و چنان نظم اداري صحيحي برقرار ساخته بود كه وقتي اعراب ايران را تسخير كردند آن را تقريباً بدون هيچ گونه تغيير اقتباس كردند. خسرو، كه تقريباً معاصر يوستينيانوس بود،‌طبق اعتقاد عمومي آن زمان، از يوستينيانوس بزرگتر بود، و تمام نسلهاي آيندۀ ايران را نيز او را نيرومندترين و تواناترين پادشاه تاريخ خود مي‌دانند.

قباد اول

قباد اول (488-531) به فکر افتاد تا با تقويت يك نهضت اشتراكي (كمونيستي)، كه هدف اصلي حمله‌اش اشراف و موبدان بودند، دشمنان خويش را ضعيف سازد. يكي از موبدان زردشتي، به نام مزدك، حوالي سال 490 ميلادي، خود را فرستادۀ يزدان براي ترويج يك كيش باستاني اعلام كرده بود. اصول آن دين به گفتۀ او چنين بود: همۀ مردم مساوي زاده شده‌اند؛ هيچ كس حقي طبيعي براي تملك چيزي بيش از ديگري ندارد؛ مالكيت و ازدواج از ابداعات انسان و اشتباهات پست اوست؛ و كليۀ اشيا و تمام زنها بايد ملك مشترك تمام مردان باشند. دشمنانش ادعا كردند كه او مي‌خواهد، به بهانۀ اعتراض به مالكيت و ازدواج و دستيابي به آرمانشهر، دزدي، زنا، و زنا با محارم را ترويج كند. بينوايان و عده‌اي ديگر از مردم سخنان او را شادمانه پذيرفتند، اما شايد خود مزدك هم از موافقت شاه با آن مذهب به شگفت آمد. پيروان او نه تنها خانه‌هاي ثروتمندان، بلكه حرمسراهاي آنها را نيز تصاحب كردند و زيباترين و گرانترين معشوقه‌هايشان را نيز به تملك خويش درآوردند. اشراف آزرده و خشمگين قباد را زنداني كردند و برادرش جاماسپ را به شاهي برداشتند. قباد، پس از سه سال محبوس بودن در «قلعۀ فراموشي» [انوشبرد]، از زندان گريخت و به هفتاليان پناهنده شد. هفتاليان، كه مي‌خواستند يك فرد وابسته به آنها فرمانرواي ايران باشد، ارتشي براي او فراهم كردند و او را در تسخير تيسفون ياري دادند. جاماسپ استعفا كرد، اشراف به املاك خود گريختند، و قباد بار ديگر شاهنشاه شد (499). قباد، پس از محكم ساختن قدرت خويش، بر كمونيستها تاخت و مزدك و هزاران تن از پيروانش را بكشت. شايد آن نهضت باعث بالا بردن شأن كارگران شده بود، زيرا فرمانهاي شوراي دولتي از آن پس نه تنها به امضاي شاهزادگان و موبدان مي‌رسيد، بلكه از طرف سران اتحاديه‌ها نيز امضا مي‌شد. قباد به مدت يك نسل ديگر سلطنت كرد، با دوستان قديمش هفتاليان جنگيد و پيروز شد، اما در جنگ با روم كاميابي قطعي حاصل نكرد؛ به هنگام مرگ،‌ سلطنت را به دومين پسر خود خسرو كه بزرگترين شاه ساساني بود سپرد.

بلاش

پس از مرگ بهرام تورانيان در نتيجۀ باروري و جنگجويي به اکناف گسترده شدند، و امپراطوريي تشكيل دادند كه از درياي خزر تا رود سند وسعت داشت. پايتخت اين امپراطوري گرگان، و شهر عمده‌اش بلخ بود. تورانيان بر فيروز، پادشاه ساساني (459-484) غلبه كردند و او را كشتند و بلاش (484-488) جانشين او را خراجگزار خود ساختند.ايران، همزمان با اين تهديدي كه از طرف مشرق متوجهش شده بود، به سبب كشمكش شاه با اشراف و موبدان براي حفظ اقتدار خويش، دچار هرج و مرج شد. روحانیون زرتشتی مناسبات خوبی با بلاش نداشتند ، و این به دلیل توجه او به عیسویان و عدم تعصب او بر دین زرتشت بود . به هر حال روایت کرده اند که بزرگان بلاش را از سلطنت خلع و کور کردند و کواذ ( قباد ) را به جای او بر سلطنت رسانیدند . مدت شاهی بلاش 4 سال از سال 484 تا 488 میلادی بود .

پیروز اول

پیروز پسر یزدگرد دوم بود که پس از درگذشت پدرش ، بر سر تصاحب سلطنت به جنگ با برادرش پرداخت و به کمک هیاطله پیروز شد و بر تخت سلطنت رسید . در سال دوم شاهی پیروز خشکسالی عظیمی در ایران پدیدار شد ، پس از آن سالها باران نبارید و قحطی فراگیر شد . مدت این خشکسالی 7 سال به طول انجامید . اما در اثر حسن سیاست پیروز هیچکس در این خشکسالی نمرد . پیروز به حکام نواحی نوشته بود اگر در ناحیه  آنان تهیدستی در اثر گرسنگی بمیرد به ازای آن توانگری را خواهد کشت . پیروز در اواخر سلطنت به جنگ با هیاطله رفت ، اما از ایشان شکست خورد و در جنگ کشته شد ، مدت حکومت او 25 سال از 458 تا 484 میلادی بود

هرمزد سوم

هرمزد سوم پسر یزدگرد دوم بود که پس از درگذشت او به شاهی رسید . لیک برادر دیگرش فیروز که خود را از او بزرگتر معرفی می کرد به جنگ با او برخواست  و به کمک هیاطله که از هونهای سفید بودند به طرف ایران رهسپار شد ، در مرو بین آندو جنگی درگرفت که سرانجام هرمزد سوم در آن جنگ گرفتار شد و به روایت طبری و ثعالبی پیروز ، هرمزد و سه تن دیگر از اعضای خاندانش را بکشت و بر تخت سلطنت نشست . مدت حکومت هرمزد سوم چند ماه در سال 458 میلادی بیش نبود .

یزد گرد دوم

یزدگرد دوم پسر بهرام گور بود که در سال 438 به سلطنت رسید . در زمان یزدگرد دوم به دلیل شورش عیسویان ارمنستان ، یزدگرد بدانجا لشکر کشید و شورشیان را در سال 455 میلادی در جنگ سختی مغلوب کرد و روحانیون بزرگ عیسوی که مسبب شورش بودند به اسارت گرفت و فرمان داد تا آنها را بکشند و همچنین فرمان داد عیسویان داخل ایران را هم به زندان انداختند و اکثر ایشان از انکار مذهب خود ابا کردند و پس از شکنجه های سخت در سال 456 میلادی به قتل رسیدند . مدت حکومت یزدگرد دوم 20 سال از 438 تا 458 میلادی بود

بهرام پنجم ( گور)

بهرام پجم پسر یزدگرد اول بود که در آغاز سال هشتم سلطنت او یعنی سال 407 میلادی در نوروز زاده شد . بهرام پنجم که توسط پدرش جهت آموزش به منذر و پسرش نعمان که فرمانراویان عرب سرزمین حیره بودند ، سپرده شده بود ، با فرهنگ این قوم که بیشتر روحیه دم غنیمتی و شادخواری و ساده زیستی و شکار و شاعری داشتند بار آمد . در شکار به ویژه شکار گورخر به جایی رسید که به وی لقب بهرام گور دادند . در هنگام مرگ یزدگرد بزرگان برادر او شاپور را که حاکم ارمنستان بود و به قصد تصاحب تاج و تخت به سوی تیسفون شتافته بود کشتند و شاهزاده ای پیر به نام خسرو را که منسوب به شعبه ای از دودمان ساسانی بود به تخت نشاندند . اما بهرام به کمک منذر با 30 هزار سپاه به جنگ خسرو شتافت . عاقبت کار به قرعه کشید اما همواره نام بهرام به میان آمد ، لیک بازهم بزرگان طرفدار خسرو بهرام را نمی پذیرفتند . سرانجام قرارشد تاج شاهی را میان دوشیر بگذارند و هر کس توانست تاج را بردارد ، او شاه ایران خواهد بود . خسرو که پیرمردی ناتوان بود از بهرام خواست تا او اول این کار را انجام دهد ، بهرام نیز با دلیری دوشیر رابکشت و تاج را برداشت و بر سر نهاد . بزرگان نیز که دیگر حرفی برای گفتن نداشتند ، تسلیم این کار شدند . بهرام در آغاز کار سعی کرد دل مردم را به دست آورد پس دستور داد تا خراج را از مردم بردارند . آنگاه همه کسانی را که توسط پدرش آزار دیده بودند به گونه ای نواخت ، از این پس بیشتر اوقات بهرام صرف شکار و رفتن به میان مردم و رعایا به طور ناشناس و  آگاه شدن از چگونگی جال و روز ایشان سپری شد . شاید بهرام گور را بتوان در میان شاهان ساسانی ، محبوب ترین چهره از نظر مردم دانست .  وقتي که شاپور دوم درگذشت، ايران در ذروۀ آبرو و اقتدار بود و خاك صد هزار ايكر زمين با خون انساني تقويت شده بود.در قرن بعد، جنگ به مرز شرقي ايران كشانده شد. در حدود سال 425 طايفه‌اي از تورانيان، كه يونانيان آنها را به نام هفتاليان مي‌شناختند، و بغلط هونهاي سفيد ناميده مي‌شدند، ناحيۀ بين جيحون و سيحون را تصرف كردند.  بهرام گور  دليرانه با آنها جنگيد و شكستشان داد . در خصوص سرانجام بهرام گور به روایت اکثر مورخین ، بهرام پنجم هنگامی که برای شکار گورخر بیرون شده بود ، ناگهان با اسب به درون باتلاق عمیقی افتاد و فرو رفت و غرق شد . گویند پس از این اتفاق مادر بهرام با مال بسیار بر سر آن باتلاق آمد و بگفت تا آن مال را به کسی می دهد که جسد بهرام را گل و لجن بیرون آورد . گل و لجن بسیار درآوردند  به گونه ای که تپه های بزرگی به وجود آمد ، اما جسد بهرام پیدا نشد که نشد . مدت حکومت بهرام گور 17 سال از 421 تا 438 میلادی بود

یزد گرد اول

برخی یزدگرد اول را پسر بهرام چهارم دانسته اند و برخی او را برادر بهرام چهارم می دانند . درباره یزدگرد اول دودیدگاه وجود دارد : مورخین اسلامی درباره او نظر منفی داده اند ، اما مورخین مسیحی او را ستوده اند . به روایت طبری یزدگرد مردی خشن و سنگدل بود و عیوب فراوان داشت . خطای اندک در نزد او بزرگ بود و هیچکس جرات نداشت در نزد او از کسی تعریف کند . اما رفتار یزد گرد با مسیحیان مسالمت آمیز و خوب بود . چنانکه در منابع مسیحی نام وی به نیکی برده شده است . درباب نحوه درگذشت یزدگرد چنین روایت کنند که او در اوخر حکومت خود از اختر شناسان خواست تا در اختر او نگریسته ، بگویند که مرگ او در چه هنگامی و کجا رخ خواهد داد ، ایشان نیز به وی گفتند که مرگ شاه در نزدیکی چشمه سو در توس روی خواهد داد . لیک یزدگرد سوگند خورد که هرگز بدانجا نرود . اما بعد از سه ماه که شاید شاه آن واقعه را فراموش کرده بود ، به ناگاه خون از بینی وی روان شد و دیگر بند نیامد . چون پزشکان یک هفته آن را با دارو بند آوردند . پس از یک هفته با خون روان می شد . سرانجام موبد بدو گفت باید به چشمه سو رفته و از آب آنجا بیاشامد ، یزدگرد نیز چنین کرد ، و بهبود یافت اما در آن روز اسبی زیبا پدیدار گشت و یزد گرد نیز از سپاهیان خواست تا او را به نزد وی آورند ، اما چون هیچکس نتوانست ، یزدگرد خود با زین و لگام به سراغ اسب رفت ، اما اسب با دو پایش چنان لگد به سر یا قلب یزدگرد زد که شاه بیدرنگ کشته شد . به هر روی می توان احنمال داد که بزرگان به واسطه خشونت از او ناراضی گشته به گونه ای نابودش کرده و سپس چنین روایتی ساخته اند . مدت حکومت یزدگرد 22 سال از سال 399 تا 421 میلادی بود

بهرام چهارم

بهرام چهارم به روایتی پسر شاپور سوم بود و به روایتی برادر شاپور سوم . که پس از او به قدرت رسید . وی پیش از رسیدن به شاهی فرمانروای کرمان بود و لقب کرمانشاه را داشت . در مورد نحوه درگذشت بهرام چهارم چنین روایت شده است که سپاهیان بر وی بشوریدند و کسی تیری به گلوی او انداخت و او را کشت و دانسته نشد که قاتل او که بود . مدت حکومت بهرام چهارم حدود 11 سال از 388 تا 399 میلادی بود .

شاپور سوم

شاپور سوم پسر شاپور دوم ( ذوالاکتاف) بود که در زمان درگذشت پدرش ، به علت کمی سن نتوانست به قدرت برسد و از اینرو بود که اردشیر دوم – عموی او - به شاهی رسید . لیک پس از برکناری اردشیر دوم ، وی قدرت را در دست گرفت  . شاپور سوم نیز به مانند پدرش با اقوام عرب جنگها داشت و از اینرو اعراب به او لقب شاپور الجنود دادند . در باب سرانجام شاپور سوم برخی روایت کرده اند که روزی وی با همراهانش به شکار رفته بود . شب هنگام سراپرده ای در اثر باد شدید بر سرش افتاد و بدینگونه کشته شد (همانند بهرام دوم ) . مدت حکومت شاپور سوم حدود 5 سال یعنی از سال 383 تا 387 میلادی بود

اردشیر دوم

اردشیر دوم برادر بزرگ شاپور دوم بود و به هنگامی که پدر ایشان – هرمزد – کشته شد ، او می توانست به شاهی برسد . ولی شاپور در شکم مادرش بود . با این همه بزرگان او را به شاهی نشناختند ، و تاج را بر شکم مادر شاپور نهادند . اردشیر دوم از برای این امر از بزرگان کینه به دل گرفت . زمانی که به قدرت رسید دیگر پیرمردی حدودا" 90 ساله بود . وی هرگونه باج و خراجی را از مردم برداشت ، و از برای همین هم بود که به اردشیر نیکوکار شناخته شد . لیک به دلیل کینه ای که از اشراف و بزرگان داشت بسیاری از ایشان را بکشت . و همین امر به همراه توجه بیش ار حد او به مردم ، سبب شد که او را پس از 4 سال از قدرت برکنار کنند . حکومت او از سال 379 میلادی تا 383 میلادی بود .

تخت جمشید در حال متلاشی شدن

به گزارش گزارشگر مهر در شیراز، نفوذ آب باران در بخشهای گوناگون تخت جمشید و ایجاد نم شدید در بنا موجب شده است که هر ساله سنگهای دو هزار و پانسد (صد)  ساله این بنای ملی و تاریخی متلاشی شوند. عدم اجرای راهکارهای مناسب برای هدایت آب باران در تخت جمشید باعث شده است که هر ساله با شروع بارندگیها، محوطه های گوناگون این بنا به استخرهای بزرگی تبدیل که در نهایت منجر به متلاشی شدن سنگها و نابودی کلی تخت جمشید شود.

این امر باعث شده که کارشناسان بر این نکته تاکید کنند که به رغم اینکه تا به حال کُنشی برای نم زدایی و جلوگیری از نابودی بنا انجام نپذیرفته است، اکنون خطر بزرگی بر اثر رخنه نم درتختگاه تخت جمشید، این بنای با ارزش را تهدید می کند که به مرور زمان و با گذشت سالهای متمادی و رخنه نم  بیشتر در سنگها و پی بناهای موجود روندنابودی سریعتر آن می شود.


Damages_to_PersepolisWM.JPG.jpg

ادامه نوشته

پارسی باستان (میخی) + نام خود را به زبان میخی ببینید

فارسی باستان به الفبایی نوشته شده است که میخی نامیده می شود
ظاهراً داریوش بزرگ دستور داده است که الفبایی برای فارسی باستان ساخته
و این زبان بدان نوشته شود .

در ادامه معرفی یک سایت برای تبدیل نام به زبان پارسی باستان (میخی)

میخی

الفبای فارسی باستان از الفبای اکدی و الفبای
اکدی از الفبای سومری گرفته شده است . این الفبا ۳۶ حرف ، ۲ واژه جدا کن ،
۸ اندیشه نگار و نشانه هایی هم برای نشان دادن اعداد داشته است که تنها
برخی از آنها به جای مانده است . هریک از حرفهای الفبای میخی به جز سه
حرفی که برای نشان دادن مصوتها به کار می رود مصوتی هم همراه دارد به
همین علت الفبایی هجایی است .الفبای فارسی باستان از چپ به راست نوشته
می شود و پس از هر حرف یک واژه جدا کن گذاشته می شود.
نحوه رمز گشایی خط میخی فارسی باستان
خط میخی فارسی باستان پس از انقراض دولت هخامنشی از رواج افتاد و خواندن آن فراموش شد؛ تا
اینکه ، اخبار و گزارش هایی که جهانگردان و سیاحان اروپایی از اوایل قرن هفدهم میلادی به این سوی، به هنگام سیر و
سیاحت در شرق و بازدید از ویرانه های تخت جمشید ، فراهم کرده بودند، توجه دانشمندان اروپایی را به آن جلب
نمود. در قرن هجدهم میلادی ،چندین کتیبه به خط میخی فارسی باستان در اروپا منتشر شد ، از آن جمله است
جهانگرد معروف فرانسوی ، Chardin که ، شاردن ( DPC ) رونوشت کامل یکی از کتیبه های داریوش در تخت جمشید

ادامه نوشته

این دریای پارس است

دیدگاه > ایران - سکینه منصوری:
خلیج فارس از دیرباز یکی از مراکز مهم تجاری و اقتصادی جهان بوده و موقعیت و شرایط جغرافیایی و استراتژیک آن موجب نفوذ و توجه کشورهای سلطه‌جو در سده‌های اخیر شده است.

خلیج فارس از دیرباز یکی از مراکز مهم تجاری و اقتصادی جهان بوده و موقعیت و شرایط جغرافیایی و استراتژیک آن موجب نفوذ و توجه کشورهای سلطه‌جو در سده‌های اخیر شده است. یکی از گروه‌های آریایی که در شمال خلیج ‌فارس و در جنوب و جنوب‌غرب ایران زندگی می‌کردند و توانستند حکومت قدرتمندی را به وجود بیاورند، خوز‌ها بودند. خوز‌ها از دیگر مردم و گروه‌های انسانی، از دیدگاه فرهنگ و تمدن برتر بوده و آثار به دست آمده از آنان در خارک، ریشهر و سیراف نشان دهنده این موضوع است که در دریا و خلیج‌فارس به صیدماهی و مروارید، کشتیرانی و دادوستد با سایر مردم می‌پرداخته‌اند.

بعد از خوزها، پارس‌ها گروه دیگری از مردمان آریایی بودند که در جنوب ایران و در شمال دریای پارس، شاهنشاهی بزرگی را تشکیل دادند و بر غرب تا شرق جهان، با مردم و نژادهای مختلف و خاور تا باختر قدرت و سیطره داشته و با خردمندی بر آنان فرمانروایی می‌کردند. وسعت و عظمت شاهنشاهی پارس‌ها موجب شد که آب‌های سراسر قلمرو آنان بنابر یک اصل و قانون کلی که معمولا دریاها همیشه به نام کشور و یا سرزمینی که پیرامون آن قراردارد، نامگذاری می‌شود، نام دریای‌پارس را به خود بگیرد.

در اوستا از دریای پارس با نام وئوروکش به معنای بسیار کناره و در نوشته‌های پهلوی با نام دریای فراخوکرت به معنای بسیار فراخ یاد شده است. در نوشته‌های بسیاری از جغرافیدانان پس از اسلام از دریا فراخوکرت که بسیار بزرگ بوده است، با نام بحر محیط‌ یاد‌شده است. دانشمندان و جغرافیدانان اسلامی و عرب برخلاف جغرافیدانان قبل از میلاد، آب‌های جهان را عبارت از دودریای عظیم، یعنی بحر‌فارس و بحر‌روم می‌دانستند که از اقیانوس جهانی یا دریای محیط به سمت کره خاک پیشروی کرده و دریاهای دیگر را اجزای این دو دریای بزرگ به حساب می‌آوردند.

ادامه نوشته