کتاب و کتابخانه در ایران باستان
اوزاهاريس نيتی در زمان كمبوجيه از مصر به ايران آمده ليكن داريوش بزرگ بار ديگر او را به مصر می فرستد و به او مأموريت می دهد كه معبد نيت را بسازد و در مصر به كتابخانهها كتاب بدهد، اينك ترجمه مطالبی را كه در زير مجسمه مذكور نوشته شده است:
«شاهنشاه، پادشاه مصر بالا و پائين، داريوش شاه، به من فرمان داد كه به مصر بازگردم، او كه در اين هنگام پادشاه بزرگ مصر و كشورهای ديگر است، در عيلام بسر می برد، مأموريت من اين بود كه، ساختمان پر آن خا «قسمتی از معبد نيت» را كه ويران شده بود بسازم، آسيائيان، مرا از كشوری به كشور ديگر بردند تا آنچنانكه فرمان شاهنشاه بود به مصر رسانيدند، به اراده شاهنشاه رفتار كردم به كتابخانهها كتاب دادم و جوانان را بدانها داخل كردم و آنها را به مردان آزموده سپردم و برای هر يك چيزی سودمند و ابزار كارهای لازم برابر آنچه در كتابهايشان آمده بود ساختم و فراهم آوردم، اين چنين بود فرمان شاهنشاه زيرا، او سود و بهره دانش پزشكی را می دانست و می خواست جان بيماران را از مرگ و بيماری رهایی بخشد».
اوزاهاريس نيتی متذكر است كه: «به اراده شاهنشاه رفتار كردم، به كتابخانهها كتاب دادم و جوانان را در آنها داخل كردم و آنها را به مردان آزموده سپردم» اين گفته او می تواند از روش كار كتابخانههای دوران هخامنشی برای ما نمونهای گويا و روشن بدست داده و نشان دهد كه در ايران دوران هخامنشی به خصوص هنگام پادشاهی داريوش بزرگ جوانان را به كتابخانهها می سپردند تا در آنجا با سرپرستی مردان كارآزموده و دانشپژوه به تحقيق و مطالعه آثار برگزيدگان و فراگرفتن دانشهای گوناگون بپردازند و كتابخانهها نيز برای استفاده عامه مردم بوده است.
اطلاعات ناچيز و مختصری كه از فرهنگ و ادب دوران هخامنشی بدست ما رسيده است می تواند مبين اين حقيقت باشد كه در دوران درخشان تمدن هخامنشی كشور پهناور ايران (ايرانشهر) مركز دانش و فرهنگ و هنر جهان آن روز بوده است و اين تمدن درخشان تا هجوم اسكندر گجستك در سراسر آسيای ميانه و شمال آفريقا پرتو افشانی می كرده است و در اين دوران، در شهرهای بزرگ ايران شهر كتابخانهها و دانشگاهها وجود داشته و جوانان را به فرا گرفتن دانشهای سودمند راهبری و راهنمایی می كردهاند.
اسكندر مقدونی پس از دست يافتن به گنجينههای هخامنشی با خشم و نفرتی فراوان كه زاييده حسد و بغض او بود بنا بود آثار گرانقدر هنر و ادبی ايران پرداخت و اين وقايع شرمآور و ننگين آنچنان در جهان آن روز منعكس شد كه مورخان يونانی نيز نتوانستند آنرا به فراموشی بسپارند و ناديده انگارند و منكر شوند.
انگيزه اسكندر در نقل آثار ادبی و علمی ايران به اسكندريه و نابود ساختن و سوزاندن كتابخانههای ايران از آنجا سرچشمه می گرفت كه به اعتراف مورخان يونانی تمدن خيره كننده هخامنشی او را گيج و مبهوت ساخته بود و نمی توانست آن همه جلال و شكوه و ادب و فرهنگ و هنر پيشرفته را ببيند و تحمل خواری و زبونی كند، اسكندر و همراهانش خود را غالب می پنداشتند. ليكن آنگاه كه با تمدن و فرهنگ و هنر ايران تلاقی كردند خود را مغلوب ديدند و برای محو آن آثار به منظور تخفيف در خفت و خواری به نابودی و پراكندگی آن آثار دست يازيدند.