ايران پيش از تاريخ

ما قبل تاریخ یا پیش از تاریخ به زمانی اطلاق می‌شود که انسان هنوز موفق به اختراع خط (نوشتار) نگردیده بود. از حدود ۳۶۰۰ سال ق. م. انسان موفق به اختراع خط گردید. پیش از این پنداشته می‌شد اولین مخترعین خط ابتدا سومریان (۳۶۰۰ پ. م.) و سپس ساکنان نواحی جنوبی میان‌رودان و تمدن ایلام در خوزستان باشند. با کاوش‌های جدید مشخص شد اختراع خط و نوشته، مربوط به تمدن جیرفت در ایران است بر اساس سنگ نوشتهٔ جدیدی که در نوامبر سال ۲۰۰۷ در کاوشگاه جیرفت یافت شد. دوره پیش از تاریخ خود به سه دوره تقسیم می‌شود که عبارت‌اند از: ۱- پارینه‌سنگی (عصر حجر قدیم). ۲- فرا پارینه سنگی. ۳- نوسنگی (عصر حجر جدید). در ایران تپه‌های باستانی بسیاری از دوره نوسنگی باقی مانده‌است از جمله تل باکون ٍ جری ٍ موشکی و... در فارس ٍ تپه شوش ٍ چغا بنوت ٍ چغا میش و... در خوزستان، گنج دره، سراب و آسیاب در کرمانشاه و در دیگر نقاط ایران.

دوران پارینه سنگی ایران به سه دوره پارینه سنگی آغازین، میانی، پایانی و یک دوره کوتاه بنام فرا پارینه سنگی تقسیم می‌شود. فرهنگهای مرتبط با پارینه سنگی قدیم ایران شامل فرهنگ ساطور ابزار الدوان و فرهنک تبر دستی آشولی هستند. کهنترین شواهد این دوره که مربوط به فرهنگ الدوان است در اطراف رود خانه کشف رود در شرق مشهد یافت شده‌است. این شواهد شامل تعدادی ابزار سنگی ساخته شده از کوارتز است که شامل تراشه و ساطور ابزار هستند. طبق نظر کاشفین این مجموعه حداقل ۸۰۰ هزار سال قدمت دارد. از فرهنگ آشولی نیز مدارک بیشتری در شمال غرب و غرب کشور بدست آمده‌است. برخی از مکانهای مهم شامل گنج پر در رستم آباد گیلان، شیوه تو در نزدیکی مهاباد، پل باریک در هلیلان لرستان هستند. از دوران پارینه سنگی میانی که فرهنگ ابزار سازی آن موستری گفته می‌شود، شواهد بیشتری در غارها و پناهگاهها یافت شده‌است که اغلب مربوط به زاگرس مرکزی هستند. این دوره از حدود ۲۰۰ تا ۱۵۰ هزار سال پیش شروع شده و تا حدود ۴۰ هزار سال پیش ادامه داشته‌است. انسان‌های نئاندرتال در این دوره در ایران می‌زیستند که بقایای اسکلت آنها در غار بیستون یافت شده‌است. مکانهای مهم این دوره غارهای بیستون، ورواسی، قبه و دو اشکفت در شمال کرمانشاه، قمری و گر ارجنه در اطراف خرم آباد، کیارام در نزدیکی گرگان، نیاسر و کفتار خون در نزدیکی کاشان، قلعه بزی در نزدیکی اصفهان و میرک در نزدیکی سمنان است. دوران پارینه سنگی جدید ایران از حدود ۴۰ هزار سال پیش آغاز و تا حدود ۱۸ هزار سال پیش ادامه یافته که مقارن با مهاجرت انسان هوشمند جدیدی به ایران است. آثار این دوره در اطراف کرمانشاه، خرم آباد، مرو دشت و کاشان یافت شده‌است. فرهنگ ابزار سازی این دوره تیغه و ریز تیغه برادوستی است. آثار دوره بعدی فراپارینه سنگی در غرب زاگرس و شمال البرز بدست آمده که فرهنگ زرزی خوانده می‌شود.

ساکنین ایران را قبل از رسیدن ایرانیان می‌توان زیر عنوان کلی کاسپین که دریای خزر بنام آنهاست جمع نمود، کاسپینها کشاورزی می‌کردند. این مردم نخستین کشاورزان جهان بوده‌اند و کشاورزی از سرزمین آنها به خاکهای رسوبی رودخانه‌های سند و سیحون و جیحون و دجله و فرات رسیده‌است. در دوران نوسنگی در برخی نواحی آسیای غربی (خاورمیانه)، انسان از مرحله جمع‌آوری و شکار به مرحله کشت و اهلی کردن برخی جانوران، انتقال یافت.

روستانشینی

قدیمیتری آثار سکونت روستا نشینان اولیه در غرب زاگرس و شمال خوزستان یافت شده‌است.برخی از این روستا‌های اولیه گنج دره، سراب و آسیاب در نزدیکی کرمانشاه، علی کش در دهلران، گوران در هلیلان و چغا بنوت در شمال خوزستان است. قدیمیترین مدارک اهلی شدن بز در مکان گنج دره کشف شده که حدود ۱۰ هزار سال قدمت دارد.

بین هفت تا هشت هزار سال پیش مراکز روستانشین در چند نقطه از ایران، در منطقه تمدن جیرفت در تمدن تپه سیلک نزدیک کاشان و در اطراف مرودشت و در فاصله کمی از شوش، قدیمیترین شهر موجود دنیا، وجود داشته‌است. شوش یکی از قدیمیترین سکونتگاههای شناخته شدهٔ منطقه‌است، با وجود اینکه نخستین آثار یک دهکدهٔ مسکونی در آن مربوط به ۷۰۰۰ سال پیش از میلاد هستند.

در طول تاریخ، مهاجرت‌های انسانی و جابجایی انسان‌ها همواره به دلیل دستیابی به شرایط بهتر برای زندگی بوده‌است، در دوران باستان این شرایط بهتر عبارت از آب فراوان‌تر و خاک حاصلخیزتر برای کشاورزی بوده‌است. به عنوان نمونه‌ای از اینگونه مهاجرت‌ها می‌توان از دو کوچ بزرگ نام برد: نخست، کوچ هندیان آریایی از پیرامون کوهستان‌های هندوکش به سرزمین‌های پنجاب و پیرامون رود سند و دیگری، کوچ ایلامیان و سومریان، به سرزمین‌های باتلاقی تازه خشک شده خوزستان در ایران و میانرودان انجام شده‌است. از اینگونه مهاجرت‌ها تمدنهای بزرگ یا گروههائی از تمدنهای بزرگ برخاستند. ویل دورانت، این آثار تمدن را کهن‌ترین آثار تمدن بشر دانسته‌است.

کهن‌ترین نشانه‌های تمدن انسانی، مربوطه به ۵۰۰۰ سال ق. م. است که در ایران تمدن شهر سوخته در سیستان، تمدن عیلام در خوزستان، تمدن جیرفت در کرمان، تمدن تپه‌حصارِ در دامغان، تمدن تپه سیلک (در کاشان)، تمدن اورارتو (در آذربایجان)، تپه گیان نهاوند، تمدن کاسی‌ها (در لرستان امروز)، پیدا شده‌است. از روی یک قسمت از آثار تمدن تپه سیلک، که گمان میرود مربوط به هزاره چهارم پ.م. باشد، پیدا شده‌است که اهالی آنجا به بافندگی و کارکردن با فلزات و استعمال مهر و چرخ گوزه گری پی برده بودند.

ایران نخستین سرزمینی است که در آن مردم به استخراج و استعمال فلزات پی برده‌اند. تعدادی از نخستین کوره‌های ذوب مس در تل ابلیس کرمان مربوط به هزاره پنجم ق.م. بدست آمد و اشیاء مسی شامل سنجاق و درفش، مهر و دستبند و حلقه انگشتر از آنها کشف گردید. قدیمی‌ترین فلزی که مورد استفاده انسان قرار گرفته مس بوده‌است. این فلز در ۴۵۰۰ ق. م. در آسیای غربی مورد استفاده بوده‌است.

از اواسط دوران فلز، بجز مس، فلزات دیگری چون قلع، طلا، نقره در چرخه فن‌آوری مردمان آن عصر پدیدار شدند و شاید به این دلیل است که این دوره را دوره فلز نام نهاده‌اند نه دوره مس. برنزهای مشهور به لرستان اهمیت ایران را به‌عنوان یک مرکز فلزکاری بطور روشن نشان می‌دهد. رویدادی مهم در هزاره سوم پ.م. که تأثیرگذار در زندگی ساکنان فلات ایران و خصوصاً دشت خوزستان است عبارت است از کشف فلز آلیاژی مفرغ. از مراکز مهم فرهنگهای عصر مفرغ ایران غرب ایران و حوزه زاگرس مرکزی (لرستان پیشکوه و پشتکوه) بوده‌است. مفرغ ساخته شده در کوهپایه‌های زاگرس به سومر و عیلام صادر میشده‌ است.

شهرنشینی

شهرنشینی، شهر به مفهوم اخصّ آن از اواخر هزاره چهارم پ.م. و خصوصاً هزاره سوم پ.م. در ایران موجودیت یافت. شهر شوش یکی از قدیمیترین (۴۰۰۰ سال پ. م.) سکونتگاههای شناخته شدهٔ منطقه‌است. شهرهای مهم ایران در هزاره سوم پ.م. عبارت‌اند از: تپه حسنلو و هفتوان تپه در آذربایجان ـ تمدن تپه سیلک (در کاشان) ـ تپه‌حصارِ در دامغان ـ تپه گیان نهاوند، ـ گودین، کنگاور ـ شاه‌تپه و تورنگ تپه گرگان ـ تپه قبرستان بویین زهرای قزوین ـ شوش، خوزستان ـ تمدن جیرفت، تپه یحیی و شهداد، کرمان ـ ملیان، فارس ـ شهر سوخته در زابل.

پایان عصر مفرغ و کشف آهن (شروع دوره آهن) مقارن است با رویدادهای مهم تاریخی و فرهنگی که در هزاره دوم پ.م. زمینه‌ساز تشکیل سلسله‌ها و ظهور نخستین حکومتهای مستقل در هزاره‌های دوم و اول پ.م. همچون: ماننا، اورارتو و ماد و سرانجام امپراتوری وسیع هخامنشی شدند عبارت‌اند از مهاجرت آریایی‌ها به فلات ایران، روی کار آمدن دولتهای مستقل به جای دولت شهرهای پیشین، و تجمع اقوام و قبایل مختلف (مقیم و مهاجر) خصوصا در مناطق غربی و شمال غربی ایران که هر کدام قلمرو خاص خود را داشتند. این اقوام در شمال غربی ایران با اورارتو و آشور همسایه شدند.

به قدرت رسیدن حکومت عیلام

ایلامیان یا عیلامی‌ها مجموعه اقوامی بودند که از هزاره چهارم پ. م. تا هزاره نخست پ. م.، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب غربی پشتهٔ ایران فرمانروایی داشتند.

آنطور که از اسناد و کتیبه‌های آشوری برمی آید عیلام نامی است که آشوریان بر این سرزمین نهاده‌اند خود آنها سرزمینشان را انشان می‌نامیدند و در کتیبه‌های هخامنشی هم به کررات از همین نام استفاده شده‌است. بر حسب تقسیمات جغرافیای سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمین‌های خوزستان، فارس، ایلام و بخش‌هایی از استان‌های بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل می‌شد.

پیش از این پنداشته می‌شد اولین مخترعین خط ابتدا سومریان (۳۶۰۰ پ. م.) و سپس ساکنان نواحی جنوبی میان‌رودان و تمدن ایلام در خوزستان باشند. اما با کاوش‌های جدید مشخص شد اختراع خط و قدیمی‌ترین نوشته‌ها مربوط به تمدن جیرفت در ایران است که بر اساس سنگ نوشتهٔ جدیدی که در نوامبر سال ۲۰۰۷ در کاوشگاه جیرفت یافت شد٬ دیگر سومریان را نمی‌توان اولین مخترعین خط دانست٬ چرا که خط یافت شده اندکی قدیمی‌تر از آن است.
پس از تمدن جیرفت می‌توان ایلامیان را نخستین مخترعان خط در ایران دانست. البته برخی معتقدند تمدن جیرفت منشاء خط نوشتاری ایلامیان بوده‌است که بعدها در کشور گسترش یافت و به شوش رسید.

به قدرت رسیدن حکومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسله عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یک هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است.

سرزمین اصلی عیلام در شمال دشت خوزستان بوده. فرهنگ و تمدن عیلامی از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مرکزی تا بوشهر اثر گذار بوده‌است. عیلامیان نه سامی نژادند و نه آریایی آنان ساکنان اولیه دشت خوزستان هستند.

ورود آریائیان

آریائیان حدود دوهزار سال پ. م. به شکل قبیله‌های کوچک در دورترین نقطه شرقی فلات ایران و در مغرب فلات پامیر و برخی معتقدند آنها در شمال کوههای هندو کش و یا در روسیه اطراف دریاچه آرال می‌زیستند. اینان زبان و آداب و رسوم مشترکی داشتند. در دوران باستان، اقوام هندی و ایرانی (آنان که به زبان‌های هند و ایرانی سخن می‌گفتند) خود را آریایی می‌نامیدند. نمونهٔ این اشاره‌ها را می‌توان در اوستا، سنگ‌نبشته‌های هخامنشی و متن‌های کهن هندو (مانند ریگ‌ودا) دید.

بعدها، باافزایش تعداد اعضا، این قبایل ناچار به مهاجرت شدند و به نواحی شرق و غرب و جنوب سرزمین اصلی خود کوچ کردند. دلیل اصلی مهاجرت آنها مشخص نیست، اما به نظر می‌رسد دشوار شدن شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاه‌ها، از دلایل آن باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران یک مهاجرت تدریجی بوده و در دوره‌های مختلفی صورت گرفته‌است که در پایان دوران نوسنگی (۷۰۰۰ سال پ.م.) آغاز شد و تا ۴۰۰۰ پ.م. ادامه داشته‌است. آریاییان ساکن سرزمین‌هایی هستند که از دورترین مرزهای شرقی هندوستان تا اروپا امتداد دارد. به همین جهت به آنان نژاد هندو-اروپایی گفته می‌شود.

نخستین آریایی‌هایی که به ایران آمدند شامل کاسی‌ها (کانتوها ـ کاشی‌ها)، لولوبیان و گوتیان بودند. کاسی‌ها تمدنی را پایه گذاری کردند که امروزه ما آن را بنام تمدن تپه سیلک می‌شناسیم. لولوبیان و گوتیان نیز در زاگرس مرکزی اقامت گزیدند که بعدها با آمدن مادها بخشی از آنها شدند. سه گروه بزرگ آریایی به ایران آمدند و هر یک در قسمتی از ایران سکنی گزیدند: مادها در شمال غربی ایران، پارس‌ها در قسمت جنوبی و پارت‌ها در حدود خراسان امروزی. نخستین دسته از آریاییان که در نواحی غرب ایران موفق به تشکیل حکومت شد، قوم ماد بود. پارس‌ها، قوم دیگر آریایی، ابتدا در نواحی شمال و غرب ایران ساکن شدند و سپس به تدریج به سوی جنوب کوچ کردند. پارس‌ها شاهنشاهی هخامنشیان را بر پا کردند. پارت‌ها، دیگر قوم آریایی، ابتدا در نواحی شرقی حدود ماورالنهر می‌زیستند. آنان موفق به تشکیل شاهنشاهی اشکانی شدند.

تورانی‌ها و سکاها نیز از اقوام آریایی بودند که از سوی شمال به سرزمین ایران وارد شدند. این اقوام تمدنی پایین تر از دیگر اقوام آریایی داشتند. دسته‌ای از سکاها که از راه قفقاز به داخل ایران راه یافتند، ابتدادردامنه کوههای زاگرس جای گرفتند. اما بعدها به سکستان رفتند و آن سرزمین را به کانون تمدنی بزرگ، (شهر سوخته زابل) بدل ساختند. بیشتر افسانه‌های شاهنامه، درمیان قوم سکا و سرزمین ایشان که سکستان و بعدها سیستان خوانده شد اتفاق افتاده‌است.

واژه آریا که معنای آزاده، شریف و بزرگوار می‌دهد به قومی از نژاد هندواروپایی گفته می‌شدکه نیاکان مردمان سرزمینهای ایران، بخشی از آسیای میانه و هندوستان و بخش‌هایی از اروپاهستند. (البته گسترهٔ تاریخی این دو سرزمین که در برگیرندهٔ بخش‌هایی از شبه قارهٔ هند، آسیای میانه، خاور میانه و آسیای کوچک امروزین است).

درباره خاستگاه آریائیان که در نوشته‌های کهن اوستا از آن به نام ایرانویج نام برده شده‌است چند دیدگاه طرح شده‌است:

یکی از این دیدگاه‌ها می‌گوید که آریائیان در حدود هشت‌هزار سال پیش در جنوب سیبری و در اطراف دریاچه آرال می‌زیستند که با مهاجرتی که به طرف جنوب داشتند بخشی به هند و افغانستان و بخشی نیز به طرف کوههای قفقاز حرکت کرده‌اند که قوم‌های ماد و پارس از کوهها گذشتند و در اطراف دریاچه ارومیه سکنی گزیداند و بخش دیگری به سمت اروپا حرکت کردند. دیگر دیدگاه‌ها آناتولی؛آذرآبادگان؛قفقاز و... را خاستگاه نخست این قوم می‌داند.
تازه‌ترین دیدگاه در این باره را جهانشاه درخشانی طرح کرده‌است. درخشانی خاستگاه این قوم را بستر کنونی خلیج فارس می‌داند که در دوران یخبندان بی آب بوده و پس از بالا آمدن آبهای دریای آزاد آریاییان به تدریج به فلات ایران و پهنه‌های میان‌رودان تا فلسطین کوچ کرده‌اند و تمدن‌های آغازین آن دیارها را بنیاد گذارده‌اند. بر پایه همین دیدگاه پهنه‌های شمالی نمی‌توانسته‌اند خاستگاه آریائیان بوده باشند زیرا هوای سرد دوران یخبندان امکان زیست در آن مناطق را نمی‌داده‌است .

پاینده باد ایران

ایرج پسر فریدون


ادامه نوشته

کاووس پسر کیقباد


ادامه نوشته

فریدون


ادامه نوشته

سیامک


ادامه نوشته

جمشید


ادامه نوشته

جام جم


ادامه نوشته

طهمورث


ادامه نوشته

کیومرث


ادامه نوشته

فر


ادامه نوشته

آناهیتا


ادامه نوشته

نریوسنگ


ادامه نوشته

مهر یا میترا


ادامه نوشته

آرش کمانگیر  


ادامه نوشته

پادشاهان ايران

ایلامیان حدود ۳۰۰۰ تا ۵۱۹ پ.م

• نخستین شاهان ایلامی ح۲۷۰۰ تا ح۲۶۰۰ پ.م

  • شاه ناشناس یکم ایلام (ح۲۷۰۰پ.م) همزمان با سلسله نخست اوروک و سلسله نخست کیش
  • هومبان هپوئه یکم (ح۲۶۸۰ پ.م) همزمان با گیلگمش شاه اوروک
  • هومبان شوتور (یا خومباستیر) (تاریخ نامشخص)
  • کوتیر لکمر (تاریخ نامشخص) میانرودان را گشود و غارت کرد

• سلسله اوان ح۲۶۰۰ تا ۲۰۷۸پ.م

  • شاه ناشناس یکم اوان (ح۲۵۸۰پ.م) همزمان با آخرین شاه نخستین سلسله اوروک
  • (...)لو (تاریخ نامشخص)
  • کورایشک (۳۶ سال در حدود ۲۵۵۰پ.م) همزمان با لوگل آنی موندو شاه آداب و اورننشه شاه لگش
  • پلی (ح۲۵۰۰پ.م)
  • تَتَه یکم (تاریخ نامشخص)
  • اوکوتنهیش (تاریخ نامشخص)
  • هیشوتش (تاریخ نامشخص)
  • شوشون تَرَنَه (تاریخ نامشخص)
  • نَپی ایلهوش (تاریخ نامشخص)
  • اَتَه لومَش (پیش از ح۲۳۵۰پ.م)
  • کیکو سیوه تمتی (تاریخ نامشخص)
  • هیشپ رَتپ یکم (تاریخ نامشخص)
  • لوه ایشن (تا ۲۳۲۵پ.م) پسر هیشپ رَتپ یکم
  • هیشپ رَتپ دوم (۲۳۲۵ تا بعد از ۲۳۱۱پ.م) پسر لوه ایشن
  • هِلو (ح سده ۲۴پ.م)
  • هیتَه (همزمان با نَرَم سین شاه اَکَد)
  • شینپی هیش هوک (تاریخ نامشخص)
  • کوتیک این شوشینَک (همزمان با اورنَمو شاه اور) پسر شینپی هیش هوک
  • شاه ناشناس دوم اوان (تا۲۰۷۸پ.م که شوش بر دست سپاهیان اور گشوده شد)

• شاهان هَمازی ح۲۵۳۰ تا ح۲۰۳۰پ.م

  • هَتانیش (۷ سال در حدود ۲۵۳۰پ.م)
  • زیزی (تاریخ نامشخص)
  • اوراَدَد (تاریخ نامشخص)
  • اورایشکور (پیش از ۲۰۴۱ تا پس از ۲۰۳۷پ.م)
  • وَرَدنَنَر (پس از ۲۰۳۷پ.م)

• شاهان شریهوم ح۲۴۰۰ تا ح۲۳۰۰پ.م

  • (...)هی (پیش از ۲۳۷۱پ.م)
  • (...)رو (ح۲۳۱۶پ.م)
  • شاه ناشناس شریهوم (تا ۲۳۰۵پ.م) همچنین او شاه انشان بوده است.

• شاهان انشان ح۲۳۵۰ تا ح۱۹۷۰پ.م

  • شاه ناشناس یکم انشان (تا ۲۳۰۵پ.م) همچنین شاه شریهوم بود.از اکدیان شکست خورد و اسیر شد.
  • شَلَبوم (پیش از ۲۰۶۸ تا ۲۰۶۴پ.م) با دختر شولگی شاه اور ازدواج کرد.
  • لیبوم (از ۲۰۶۴پ.م) چند نبرد با اور داشت.
  • شاه ناشناس دوم انشان (ح۲۰۴۱ تا ۲۰۳۷پ.م) با دختر شوسین شاه اور ازدواج کرد.
  • شاه ناشناس سوم انشان (تا ۲۰۱۷پ.م) با دختر ایبی سین شاه اور ازدواج کرد.
  • کوتیرنَهونته یکم (ح۲۰۰۶پ.م) گشاینده اور همراه با هوتران تمتی شاه سیماشکی. او تندیس نانار را از اور به انشان برد.
  • شاه ناشناس چهارم انشان (همزمان با شوایلیشو شاه ایسین) تندیس نانار را به ایسین بازگرداند.
  • اِپَرتی دوم (همزمان با ایدین دَگَن شاه ایسین) سوکل ماه و شاه انشان و شوش. با دختر ایدین دَگَن شاه ایسین در ۱۹۷۳پ.م ازدواج کرد.

• شاهان دِر ح۲۳۵۰ تا ح۶۴۶پ.م

  • شاه ناشناس یکم در
  • اورسین
  • شاه ناشناس دوم در
  • آنوم موتبل
  • مننه
  • نقیموم
  • سومو یموتبله
  • منیوم
  • تمتی شیلهک
  • کوتیر مبوک
  • ریم سین یکم
  • کوتیر لکمر
  • ریم سین دوم
  • لکتی شیخو
  • شاه ناشناس سوم در
  • تن دیه
  • تمریتو

• سلسله سیماشکی، سیماش ح۲۱۰۰ تا۱۹۲۸پ.م

  • شاه ناشناس سیماشکی (همزمان با کوتیک این شوشینک شاه اوان)
  • گیرنَمه یکم (تاریخ نامشخص)
  • تَزیتَه یکم (تاریخ نامشخص)
  • اِپَرتی یکم (تاریخ نامشخص)
  • تَزیتَه دوم (تاریخ نامشخص)
  • گیرنَمه دوم (ح۲۰۳۳پ.م)
  • لوراک لوهان (پیش از ۲۰۲۸ تا ۲۰۲۲پ.م)
  • تَن روهورَتیر یکم (تاریخ نامشخص)
  • کین دَتو (تاریخ نامشخص) پسر تَن روهورَتیر یکم
  • هوتران تمتی (ح۲۰۰۶پ.م) گشاینده اور
  • په پی (تاریخ نامشخص)
  • ایندَتو این شوشینک یکم (همزمان با شو ایلیشو شاه ایسین و بیلَه لَمَه شاه اشنونا) پسر په پی
  • تَن روهورَتیر دوم (همزمان با ایدین دَگَن شاه ایسین) پسر ایندَتو این شوشینک یکم
  • ایندَتو این شوشینک دوم (بیش از سه سال. تاریخ نامشخص) پسر تَن روهورَتیر دوم
  • ایندَتو نَپیر (تاریخ نامشخص)
  • ایندَتو تمتی (تا ۱۹۲۸؟پ.م)

• سلسله اِپَرتی ح۱۹۷۰ تا ح۱۵۰۰پ.م

  • اِپَرتی دوم (همزمان با ایدین دَگَن شاه ایسین) (سوکل ماه و شاه انشان و شوش) با دختر ایدین دَگَن شاه ایسین در ۱۹۷۳پ.م ازدواج کرد.
  • شیلهَهَه (تاریخ نامشخص) (سوکل ماه) پسر اِپَرتی دوم
  • پَلَر ایشن (تا ۱۹۲۸؟پ.م) (سوکل ماه) پسر (خواهرزاده) شیلهَهَه
  • کوک سَنیت
  • اَتَه هوشو (۱۹۲۸؟ تا پس از ۱۸۹۴پ.م) (شبان مردم شوش) پسر شیلهَهَه
  • تِتِپ مَدَه (پس از ۱۸۹۰پ.م) (شبان مردم شوش)
  • کوک کیروَش (تاریخ نامشخص) (سوکل ماه، سوکل ایلام، سوکل سیماشکی، سوکل شوش) پسر لَن کوکو و برادرزاده پَلَر ایشن
  • تِم سَنیت (تاریخ نامشخص) پسر کوک کیروَش
  • کوک نَهونته (تاریخ نامشخص) پسر کوک کیروَش
  • کوک نَشور یکم (تاریخ نامشخص)
  • شیروکدوه (همزمان با شَمشی اَدَد یکم شاه آشور) (سوکل ماه) پسر کوک نَشور یکم
  • شیموت وَرتَش یکم (تاریخ نامشخص)
  • سیوه پَلَر هوپَک (ح۱۷۶۵پ.م) (سوکل ماه) پسر شیروکدوه
  • کودوزولوش یکم (تاریخ نامشخص) پسر شیروکدوه
  • کوتیر نَهونته دوم (تاریخ نامشخص) (سوکل ماه) پسر کودوزولوش یکم
  • اَتَه مِرَه هَلکی (تاریخ نامشخص)
  • تَتَه دوم (تاریخ نامشخص) برادر اَتَه مِرَه هَلکی
  • لیلَه ایرتَش (تاریخ نامشخص) پسر کودوزولوش یکم
  • تمتی اَگون (تاریخ نامشخص) (سوکل ماه) پسر کوتیر نَهونته دوم
  • کوتیر شیلهَهَه (تاریخ نامشخص) (سوکل ماه) پسر تمتی اَگون
  • کوک نشور دوم (ح۱۶۴۶پ.م) (سوکل ماه، سوکل سیماشکی و شوش) پسر کوتیر شیلهَهَه
  • تمتی رَپتَش (تاریخ نامشخص) پسر کوتیر شیلهَهَه
  • شیموت وَرتَش دوم (تاریخ نامشخص) پسر کوتیر شیلهَهَه
  • شیرتوه (تاریخ نامشخص) پسر کوک نشور دوم
  • کودوزولوش دوم (تاریخ نامشخص) (سوکل ماه) پسر شیموت ورتش دوم
  • تَن اولی (تاریخ نامشخص) (سوکل ماه)
  • تمتی هَلکی (تاریخ نامشخص) (سوکل ماه ایلام و سیماشکی) پسر تن اولی
  • کوک نشور سوم (تاریخ نامشخص) پسر تن اولی
  • کوتیک مَتلَت (ح۱۵۰۰پ.م) پسر تن اولی

• سلسله کیدینو ح۱۵۰۰ تا ح۱۴۰۰پ.م

  • کیدینو (سده ۱۵پ.م) شاه انشان و شوش
  • این شوشینک سونکیر نَپیپیر (تاریخ نامشخص) شاه انشان و شوش
  • تَن روهورَتیر سوم (سده ۱۵ پ.م) شاه انشان و شوش
  • شَلَه (تاریخ نامشخص) شاه انشان و شوش
  • تمتی اَهَر (همزمان با کدشمن انلیل شاه بابل) شاه انشان و شوش

• سلسله ایگه هَلکی ح۱۴۰۰ تا ح۱۲۱۰پ.م

  • اَتَه هَلکی (تاریخ نامشخص)
  • اَتَر کیتَه یکم (تاریخ نامشخص) پسر اَتَه هَلکی
  • ایگه هَلکی (تاریخ نامشخص)
  • پَهیر ایشن یکم (همزمان با کوریگلزو یکم شاه بابل) پسر ایگه هَلکی
  • کیدین هوتران یکم (تاریخ نامشخص) پسر پَهیر ایشن یکم
  • اَتَر کیتَه دوم (تاریخ نامشخص) پسر ایگه هَلکی
  • هومبان نومِنَه یکم (همزمان با بورنَه بوریَش دوم شاه بابل) پسر اَتَر کیتَه دوم
  • اونتَش نَپیریشَه (یا اونتَش هومبان) (تاریخ نامشخص) پسر هومبان نومنه یکم
  • کیدین هوتران دوم (تاریخ نامشخص) پسر اونتش نپیرییشه
  • نپیریشه اونتش (یا هومبان اونتش) پسر کیدین هوتران دوم
  • پَهیر ایشن دوم (تاریخ نامشخص)
  • اونپَتَر نپیریشه (یا اونپتر هومبان) (تاریخ نامشخص) پسر پهیر ایشن دوم
  • کیدین هوتران سوم (همزمان با انلیل ندین شومی و ادد شومه ایدینه شاهان بابل) پسر پهیر ایشن دوم

• سلسله شوتروکی ح۱۲۱۰ تا ح۹۷۰پ.م

  • هلوتوش این شوشینک (از ح۱۲۱۰پ.م)
  • شوتروک نهونته یکم (ح۱۱۵۸پ.م)
  • کوتیر نهونته سوم (ح۱۱۵۵پ.م)
  • شیلهک این شوشینک یکم (تاریخ نامشخص)
  • هوته لوتوش این شوشینک (ح۱۱۱۰پ.م)
  • همرو لَکَمَر (پس از ۱۱۱۰پ.م)
  • هومبان نیمنه دوم (اوایل سده ۱۱پ.م)
  • شوتروشیلهینه ک نهونته دوم (اوایل سده ۱۱پ.م)
  • اَکشیر شیموت (تاریخ نامشخص)
  • اَکشیر نهونته (تاریخ نامشخص)
  • کَرَه ایندَش (تاریخ نامشخص)
  • مَربیتی اَپلَه اوصور (پیش از ۹۸۳ تا پس از ۹۷۸پ.م)

• سلسله هومبان تَهرَه (نوایلامیان) ح۸۳۰ تا ۵۱۹پ.م

  • شاه ناشناس دوم ایلام (ح۸۲۱پ.م همزمان با شَمشی اَدَد پنجم شاه آشور)
  • هَلوشو این شوشینک یکم (بیش از ۱۵ سال. تاریخ نامشخص)
  • هومبان تَهرَه یکم (تا ۷۴۲پ.م)
  • هومبان نیکَش یکم (۷۴۲ تا ۷۱۷پ.م) پسر هومبان تهره یکم
  • شوتور نهونته یکم (۷۱۷ تا ۶۹۹پ.م) پسر (خواهرزاده) هومبان نیکش یکم
  • هلوشو این شوشینک دوم (۶۹۹ تا اکتبر ۶۹۳پ.م) برادر شوتور نهونته یکم
  • کوتیر نهونته چهارم (اکتبر ۶۹۳ تا ژوئیه ۶۹۲پ.م) پسر هلوشو این شوشینک دوم
  • هومبان نیمنه سوم (ژوئیه ۶۹۲ تا فوریه ۶۸۸پ.م) پسر هلوشو این شوشینک دوم
  • شوتور نهونته دوم (؟) (از فوریه ۶۸۸) پسر هومبان نیمنه سوم
  • هومبان هَلتَش یکم (تا اکتبر ۶۸۱پ.م)
  • هومبان هلتش دوم (اکتبر ۶۸۱ تا سپتامبر ۶۷۵پ.م) پسر هومبان هلتش یکم
  • اورتَک این شوشینک (سپتامبر ۶۷۵ تا ۶۶۳پ.م) برادر هومبان هلتش دوم
  • تمتی هومبان این شوشینک یکم (۶۶۳ تا سپتامبر ۶۵۳پ.م) برادر اورتک این شوشینک
  • هومبان نیکش دوم (سپتامبر ۶۵۳ تا ۶۵۱پ.م) پسر اورتک این شوشینک
  • تَمَریتو (۶۵۲ تا ۶۴۹ و ۶۴۷پ.م) پسر هومبان نیکش پسر هومبان هلتش یکم
  • ایندَه بیبی (۶۴۹ تا پس از ژوئیه ۶۴۸پ.م)
  • هومبان هلتش سوم (پس از ژوئیه ۶۴۸ تا ۶۴۵/۴پ.م)
  • هومبان نیکش سوم (۶۴۷پ.م) پسر اَتَه مِرَه هَلکی
  • اومهولومَه (۶۴۷پ.م)
  • ایندَتو این شوشینک سوم (۶۴۷ تا پس از پائیز ۶۴۶پ.م)
  • هومبان هَپوئَه دوم (۶۴۷پ.م)
  • پائه (پس از پائیز ۶۴۶ تا ۶۴۵/۴پ.م)
  • شوتور نهونته سوم (پس از پائیز ۶۴۶پ.م) پسر ایندتو این شوشینک سوم
  • هومبان کیتین (تاریخ نامشخص) پسر شوتور نهونته سوم
  • هومبان تهره دوم (تاریخ نامشخص)
  • هَلوتَش این شوشینک (تاریخ نامشخص) پسر هومبان تهره دوم
  • اومانونو (تاریخ نامشخص)
  • شیلهک این شوشینک دوم (تاریخ نامشخص) پسر اومانونو
  • تمتی هومبان این شوشینک دوم (پیش از ۵۵۰پ.م) پسر شیلهک این شوشینک دوم
  • هَلکَتَش (ح۵۴۹/۸پ.م)
  • آسینَه (اکتبر تا ۱۰ دسامبر ۵۲۲پ.م) پسر اوپَدرَمَه
  • هومبان نیکش چهارم یا اومانونو دوم (ایمانیش) (دسامبر ۵۲۲ تا فوریه ۵۲۱پ.م)
  • اَتَه هَمیتی این شوشینک (تا ۵۲۰/۱۹پ.م)

• شاهان اَیَه پیر حدود سده هفتم پ.م

  • تاخی هی (تاریخ نامشخص)
  • هنی (همزمان با شوتورنهونته سوم شاه ایلام) پسر تاخی هی
  • زشه شی (تاریخ نامشخص) پسر هنی

• شاهان گیساتی حدود سده هفتم تا ۵۱۹پ.م

  • شاتی هوپیتی (اواخر سده هفتم پ.م)
  • هومبان شوتوروک (اوایل سده ششم پ.م) پسر شاتی هوپیتی
  • هوتران تمتی (اواسط سده ششم پ.م)
  • اَتَه هَمیتی این شوشینک (تا ۵۲۰/۱۹پ.م) پسر هوتران تمتی

• شاهان زامین حدود سده هفتم و ششم پ.م

  • بَهوری یکم (اواخر سده ۷پ.م)
  • بهوری دوم (اوایل سده ۶پ.م)

• شاهان سَماتی حدود سده ۶پ.م

  • دابالا
  • آمپیریش پسر دابالا
  • آنی شیلهَه پسر دابالا
  • اونزی کیلیک پسر آنی شیلهه
  • زیتیاش
  • اونسَک پسر زیتیاش

• شاهان زَری حدود سده ۶پ.م

  • اَپَه لایَه

• مادها

  • دیاکو
  • فره ورتیش
  • خشتریته
  • هوخشتره
  • آستیاگ

• هخامنشیان (از ۵۵۰ تا ۳۳۰ پیش از میلاد)

  • کوروش بزرگ (پیرامون ۵۵۹ - ۵۲۹ پیش از میلاد)
  • کمبوجیه ( ۵۳۰ - ۵۲۲ پیش از میلاد)
  • گئومات (۵۲۲ پیش از میلاد، به مدت تقریبی هشت ماه)
  • داریوش بزرگ (۵۲۲- ۴۸۶ پیش از میلاد)
  • خشایارشا (۴۸۵ - ۴۶۵ پیش از میلاد)
  • اردشیر یکم (۴۶۵ - ۴۲۴ پیش از میلاد)
  • خشایارشای دوم (۴۲۴ پیش از میلاد)
  • سغدیانوس (۴۲۴ - ۴۲۳ پیش از میلاد)
  • داریوش دوم (۴۲۳ - ۴۰۴ پیش از میلاد)
  • اردشیر دوم (۴۰۴ - ۳۵۸ پیش از میلاد)
  • اردشیر سوم (۳۵۸ - ۳۳۸ پیش از میلاد)
  • اردشیر چهارم (۳۳۸ - ۳۳۶ پیش از میلاد)
  • داریوش سوم (۳۳۶ - ۳۳۰ پیش از میلاد)

• پارت ها

  • ارشک (اشک یکم) (ح۲۵۰- ح۲۴۷ پ.م)
  • تیرداد یکم (اشک دوم) (ح۲۴۷- ح۲۱۱ پ.م)
  • اَردوان یکم (اشک سوم) (ح۲۱۱- ح۱۹۱ پ.م)
  • فریاپت (اشک چهارم) (ح۱۹۱- ح۱۷۶ پ.م)
  • فرهاد یکم (اشک پنجم) (ح۱۷۶- ح۱۷۱ پ.م)
  • مهرداد یکم (اشک ششم) (ح۱۷۱- ح۱۳۸ یا۱۳۷ پ.م)
  • فرهاد دوم (اشک هفتم) (ح۱۳۸ یا ۱۳۷- ح۱۲۸ پ.م)
  • اردوان دوم (اشک هشتم) (ح۱۲۸- ح۱۲۳ پ.م)
  • مهرداد دوم (اشک نهم) (ح۱۲۳- ۸۷ پ.م)
  • گودرز نخست (۹۱ - ۷۸؟)
  • اُرُد نخست (۷۸ - ؟)
  • سیناتروک (اشک دهم) (۷۶ یا ۷۵- ۷۰ یا ۶۹ پ.م)
  • فرهاد سوم (اشک یازدهم) (۷۰ یا ۶۹- ۵۸ یا ۵۷ پ.م)
  • مهرداد سوم (اشک دوازدهم) (۵۸ یا ۵۷- ۵۶ پ.م)
  • اُرد دوم (اشک سیزدهم) (ح۵۶- ۳۷ یا ۳۶ پ.م)
  • فرهاد چهارم (اشک چهاردهم) (ح۳۷- ۲ پ.م)
  • تیرداد دوم (۳۲ - ح۳۰ پ.م)
  • فرهاد پنجم یا (فرهادک) (اشک پانزدهم) (۲ پ.م- ۴ م)
  • ملکه موزا (۲ پ.م- ۴ م) همراه با پسرش فرهاد پنجم
  • اُرد سوم (اشک شانزدهم) (۴- ۶ یا ۷ م)
  • ونُن یکم (اشک هفدهم) (۷ یا ۸- ۱۲ م)
  • اردوان سوم (اشک هیجدهم) (۱۲- ۳۹ یا ۴۰ م)
  • تیرداد سوم (ح۳۶ م)
  • وردان (اشک نوزدهم) (۳۹ یا ۴۰- ۴۵ م)
  • گودرز دوم (اشک بیستم) (۴۱- ۴۵ م)
  • ونن دوم (اشک بیست و یکم) (۵۱ م)
  • بلاش یکم (اشک بیست و دوم) (۵۱- ۷۷ یا ۷۸ م)
  • پاکور (اشک بیست و سوم) (۷۸- ۱۰۸ یا ۱۱۰ م)
  • اردوان چهارم (۱۰۸- ۱۱۰ م)
  • خسرو (اشک بیست و چهارم) (ح۱۱۰- ۱۲۸ یا ۱۲۹ م)
  • بلاش دوم (اشک بیست و پنجم) (۱۲۸ یا ۱۲۹- ۱۴۷ م)
  • مهرداد چهارم (۱۲۸؟ یا ۱۲۹؟- ۱۴۷؟ م)
  • بلاش سوم (اشک بیست و ششم) (۱۴۷- ۱۹۱ م)
  • بلاش چهارم (اشک بیست و هفتم) (۱۹۱- ۲۰۸ م)
  • بلاش پنجم (اشک بیست و هشتم) (۲۰۸- ح۲۱۶ م)
  • اردوان پنجم (اشک بیست و نهم) (ح۲۱۶- ۲۲۶ م)
  • بلاش ششم
  • اردوازد

• ساسانیان

  • اردشیر یکم (اردشیر بابکان) (پیرامون ۲۲۴-۲۴۳)
  • شاپور یکم (پیرامون ۳/۲۴۲-۲۷۲)
  • هرمز یکم (۲۷۲-۲۷۳)
  • بهرام یکم (۲۷۳-۲۷۶)
  • بهرام دوم (۲۷۶-۲۹۳)
  • بهرام سوم (۲۹۳)
  • نرسی (۲۹۳-۳۰۲)
  • هرمز دوم (۳۰۲-۳۱۰)
  • آذرنرسی (۳۱۰)
  • شاپور دوم (ذوالاکتاف) (۳۱۰-۳۷۹)
  • اردشیر دوم (۳۷۹-۳۸۳)
  • شاپور سوم (۳۸۳-۳۸۸)
  • بهرام چهارم (۳۸۸-۳۹۹)
  • یزدگرد یکم (۳۹۹-۴۲۱)
  • بهرام پنجم (بهرام گور) (۴۲۱-۴۳۹)
  • یزدگرد دوم (۴۳۹-۴۵۷)
  • هرمز سوم (۴۵۹-۴۵۷)
  • پیروز یکم (۴۵۸-۴۸۴)
  • بلاش (۴۸۴-۴۸۸)
  • قباد یکم (۴۸۸-۴۹۷)
  • جاماسب (۴۹۷-۴۹۹)
  • قباد یکم (۴۹۹-۵۳۱) (پادشاهی دوباره)
  • خسرو یکم (خسرو انوشیروان) (۵۳۱-۵۷۹)
  • هرمز چهارم (ترک‌زاد) (۵۷۹-۵۹۰)
  • بهرام ششم (۵۹۰-۵۹۱)
  • خسرو دوم (خسرو پرویز) (۵۹۱-۶۲۸)
  • قباد دوم (شیرویه) (۶۲۸)
  • اردشیر سوم (۶۲۸-۶۳۰)
  • شهربراز (۶۳۰)
  • خسرو سوم (۶۳۰)
  • جوانشیر (۶۳۰)
  • پوراندخت (۶۳۰-۶۳۱)
  • پیروز دوم (۶۳۱)
  • آزرمی دخت (۶۳۱)
  • هرمز پنجم (۶۳۱)
  • خسرو چهارم (۶۳۱)
  • پیروز دوم (۶۳۱)
  • خسرو پنجم (۶۳۱)
  • یزدگرد سوم (۶۳۲-۶۵۱)
  • تازش تازیان (۶۵۱)

• گاوباریان

  • گیل گیلانشاه
  • دابویه
  • فرخان بزرگ
  • اسپهبد دازمهر
  • فرخان کوچک
  • خورشید

• باوندیان

1- شاخه کیوسیه

  • باو
  • سهراب یکم
  • مهرمردان
  • سهراب دوم
  • شروین یکم
  • شهریار یکم
  • شاپور
  • جعفر
  • کارن یکم
  • رستم یکم
  • شروین دوم
  • شهریار دوم
  • دارا
  • شهریار سوم

2- شاخه اسپهبدیه

  • شهریار چهاروم
  • کارن دوم
  • رستم دوم
  • علی یکم
  • رستم سوم
  • حسن یکم
  • اردشیر یکم
  • رستم چهارم

3- شاخه کینخواریه

  • اردشیر دوم
  • ممد
  • علی دوم
  • یزدگرد
  • شهریار پنجم
  • کیخسرو
  • شرف الملوک
  • حسن

• طاهریان

  • طاهر بن حسین (طاهر ذوالیمینین)
  • طلحه بن طاهر
  • علی بن طاهر
  • عبدالله بن طاهر
  • طاهر بن عبدالله
  • محمد بن طاهر بن عبدالله

• صفاریان

  • یعقوب لیث
  • عمرو لیث
  • طاهر بن محمد بن عمرولیث
  • لیث بن علی بن لیث
  • محمد بن علی بن لیث
  • احمد بن محمد بن خلف
  • خلف بن احمد

• علویان تبرستان

  • حسن بن زید
  • القائم
  • داعی الحق
  • حسن پسر مهدی
  • داعی صغیر

• سامانیان

  • اسماعیل بن احمد، نامدار به امیر ماضی (۲۹۵ – ۲۷۹ ه‍.ق.)
  • احمد بن اسماعیل, نامی به امیر شهید (۳۰۱ – ۲۵۹ ه‍.ق.)
  • نصر بن احمد، نامی به امیر سعید (۳۳۱ – ۳۰۱ ه‍.ق.)
  • نوح بن نصر، نامی به امیر حمید (۳۴۳ – ۳۳۱ ه‍.ق.)
  • عبدالملک بن نوح، نامی به امیر رشید (۳۵۰ – ۳۴۳ ه‍.ق.)
  • منصوربن نوح، نامی به امیر سدید (۳۶۵ – ۳۵۰ ه‍.ق.)
  • نوح بن منصور، نامی به امیر رضی (۳۸۷ – ۳۶۵ ه‍.ق.)
  • منصور بن نوح (۳۸۹ – ۳۸۷ ه‍.ق.)
  • عبدالملک بن نوح (۳۸۹ – ۳۸۹ ه‍.ق.)

• زیاریان

  • مرداویج زیاری
  • وشمگیر
  • بیستون پسر وشمگیر
  • قابوس پسر وشمگیر
  • منوچهر پسر قابوس
  • انوشیروان پسر منوچهر

• بوییان

  • علی بن بویه دیلمی ملقب به عمادالدوله
  • فنا خسرو بن حسن معروف به عضدالدوله

• غزنویان

  • ناصرالدین سبکتکین
  • اسماعیل پسر سبکتکین
  • سلطان محمود غزنوی (محمود بن سبکتکین)
  • محمد پسر محمود
  • سلطان مسعود غزنوی (مسعود بن محمود)
  • مودود پسر مسعود
  • مسعود دوم پسر مودود
  • علی پسر مسعود
  • عبدالرشید پسر محمود
  • طغرل غاصب
  • فرخزاد پسر مسعود
  • ابراهیم پسر مسعود
  • مسعود سوم پسر ابراهیم
  • شیرزاد پسر مسعود
  • ارسلانشاه پسر مسعود
  • بهرامشاه پسر مسعود
  • خسروشاه پسر بهرامشاه
  • خسرو ملک پسر خسروشاه

• سلجوقیان

  • طغرل بیک
  • الب ارسلان
  • ملکشاه
  • برکیارق
  • محمد بن ملکشاه
  • احمد سنجر
  • محمود

• خوارزمشاهیان

  • قطب الدین محمد
  • علاء الدین اتسز
  • جلال الدین سلطانشاه
  • علاء الدین تکش
  • علاءالدین محمد
  • جلال الدین منکبرنی

• ایلخانان

  • هولاکو
  • اباقاخان هولاکو
  • سلطان احمد تکودار بن هولاکو
  • ارغون‌خان بن اباقا
  • گیخاتون بن اباقا
  • بایدوخان بن طرغان‌
  • غازان بن ارغون
  • اولجایتو خدابنده بن ارغون
  • ابوسعید بهادرخان بن اولجایتو
  • ارپاگاون
  • موسی خان
  • محمد خان
  • ساتی بیک
  • شاه جهان ایلخانی
  • سلیمان خان
  • طغا تیمورخان
  • انوشیروان عادل

• دودمان‌های محلی

- جلایریان

  • شیخ حسن بزرگ (۷۳۶ق)
  • شیخ اویس بهادرخان (۷۵۷ق)
  • جلال‌الدین حسین‌خان (۷۷۶ق)
  • غیاث‌الدین سلطان احمد بهادر (۷۸۳ق)
  • شاه محمود (۸۱۴-۸۱۳ق)

- آل مظفر یا مظفریان

  • مبارزالدین محمد (۵۹-۷۱۸ / ۵۸-۱۳۱۸)
  • شاه محمود (۷۶-۷۵۹ / ۷۴-۱۳۵۸)
  • عمادالدین احمد (۹۵-۷۸۶ / ۹۳-۱۳۸۴)
  • نصره الدین شاه یحیی (۹۵-۷۶۴ / ۹۳-۱۳۶۳)
  • شاه شجاع
  • زین العابدین بن شاه شجاع(۸۹-۷۸۶ / ۸۷-۱۳۸۴)
  • شاه منصور (۹۵-۷۹۰ / ۹۳-۱۳۸۸)

- آل اینجو

• کیاییان

  • سید امیر کیای مَلاطی ، بنیانگذار حکومت خاندان کیاییان در گیلان. حکومت از (۷۶۳ـ۷۷۶) ق.
  • سید رضی کیا حکومت از (۷۲۹ـ۷۹۹) ق.
  • کارکیا سید محمد اول حکومت از (۸۲۹ ـ۸۳۷) ق.
  • کارکیا ناصر کیا حکومت از (۸۳۷ ـ۸۵۱) ق.
  • کارکیا سلطان محمد دوم حکومت از (: ۸۵۱ـ۸۸۳) ق.
  • کارکیا میرزاعلی

• تیموریان

  • تیمور لنگ
  • خلیل سلطان
  • شاهرخ
  • الغ بیگ
  • عبدالله میرزا
  • بابر تیموری
  • ابو سعید
  • سلطان احمد
  • سلطان محمود
  • سلطان حسین بایقرا

• قراقویونلو

  • قرامحمد
  • قرایوسف
  • قرااسکندر
  • جهانشاه
  • حسن علی فرزند جهانشاه

• آق قویونلو

  • قره عثمان
  • حمزه
  • نورالدین علی
  • اوزون حسن
  • سلطان خلیل
  • یعقوب

• صفویان

  • شاه اسماعیل یکم
  • شاه طهماسب یکم
  • شاه اسماعیل دوم
  • شاه محمد خدابنده
  • شاه عباس یکم
  • شاه صفی
  • شاه عباس دوم
  • شاه سلیمان
  • شاه سلطان حسین
  • شاه طهماسب دوم
  • شاه عباس سوم

• افشاریان

  • نادرشاه افشار
  • عادلشاه افشار
  • ابراهیم‌شاه
  • شاهرخ‌میرزا

• زندیان

  • کریم‌خان زند
  • زکی‌خان زند
  • ابوالفتح‌خان زند
  • صادق‌خان زند
  • علی‌مرادخان زند
  • جعفرخان زند
  • صیدمرادخان زند
  • لطفعلی‌خان زند

• قاجار

  • آقا محمدخان قاجار
  • فتحعلی شاه
  • محمد شاه
  • ناصرالدین شاه
  • مظفرالدین شاه
  • محمدعلی شاه
  • احمد شاه

• پهلوی

  • رضاشاه پهلوی
  • محمدرضاشاه پهلوی

کیانیان


ادامه نوشته

پیشدادیان


ادامه نوشته

آئین زروانی

آئین زروانی مشتق از زروان است که به نظر زروانیان وجود غایی است. به عقیدهٔ آنان زروان منشا منشأ غایی هم خیر و هم شر و پدر دو برادر یعنی اورمزد و اهریمن است. به اعتقاد زروانیان وجود مطلق زروان دو قطب متضاد خیر و شر را در خود دارد. زَروان همچنین یکی از ایزدان آئین مزدیسناست. این نام در اوستا به صورت زَروان یا زُروان آمده‌است. در برخی از نوشته‌های زبان پهلوی از زروان به صورت موجودی برتر از اورمزد سخن رفته‌است. پیدایش این عقیده به دوره‌های بسیار دور، و پیش از ظهور زرتشت انگاشته شده‌است. در گات‌ها زوران اهمیتی ندارد. برخی از دانشمندان جنبشی را که موجب پدید آمدن آئین زروانی شده‌است مربوط به دوران اشکانی و ساسانی می‌دانند و برخی دیگر آئین زروانی را دین مغان مادی پیش از فرارسیدن دین زرتشت پنداشته‌اند.

تاریخچه

برای مدتی دراز آیین زروانی به عنوان یکی از کیش های بدعتی تلقی می شد که عاری از اهمیت تاریخی بوده و در زمان ساسانیان در باختر ایران نشأت یافته‌بود ولیکن در سال‌های اخیر و بویژه در اثر کشف متن‌های مانوی از آسیای میانه آیین زروانی اهمیتی کسب کرده و مورد توجه خاص واقع شده‌است. اینک می‌دانیم که به پیروی مستقیم از آیین زروانی است که در دین مانی زروان را آفریدگار و سرور گیهان و پدر اهرمزد انگاشته‌اند.

یونانیان از دیر باز آیین زمان اکران را به زرتشت و مغان نسبت می‌دادند و آنان آنچنان به این پندار خو گرفته‌بودند که عقاید خودشان دربارهٔ اعصار ازلی تحت تأثیر باورهای زروانی قرار گرفته‌بود و این امر خود قدمت و اهمیت کیش زروانی را آشکار می‌کند. این حقیقت که در سرودهای گاهانی در عین رد و انکار اصول ثنوی محض از دو مینوی همزاد سخن‌رفته، خود دلیل آنست که باوری مشابه پیش از زرتشت وجود داشته‌است. گمان می‌رود که پیش از زرتشت همین نقشی که زروان در غرب داشته است در شرق اهورامزدا عهده‌دار بوده‌است. باور به همزادها جزء اصلی یک یزدان‌شناسی سنتی را می‌سازد که پیش از زرتشت در انجمن گاهانی وجود داشت.

آئین زروانی

نام خدای زمان در زبان‌های ایرانی میانه زروان یا زوروان است. معنای اصلی این واژه زمان است. آئین زروانی صورتی از دین مزدائی است ولی مسلماً زرتشتی نیست. اسناد مستقیم دربارهٔ آئین زروانی تقریباً بدون استثنا مربوط به زمان ساسانیان هستند ولی یکی دو تا از افسانه‌های دینی زروان که به دست ما رسیده‌است، به اندازه‌ای ابتدائی هستند که باید به عنوان بازمانده‌ای از دیرینگی بسیار نگریست و احتمالاً نخستین گونهٔ باورهای زروانی را بازگو می‌کنند. ازنیک پدر کلیسای ارمنی پیرامون میانهٔ سدهٔ پنجم میلادی چنین گزارش می‌دهد:

مغان می‌گویند پیش از اینکه چیزی موجود بود، نه آسمان نه چیزهای آفریدهٔ دیگر که در آسمان و زمین هستند یک زروان ویژه‌ای وجود داشت که به معنای سرنوشت (بخت) یا درخشش نیرو (فر یا فرنه) است. هزار سال او قربانی کرد دارای پسری شود که او را می‌خواست اورمی‌زد (اهورامزدا) بنامد که می‌بایست آسمان و زمین و هر چیزی را که در آنها است می‌آفرید. پس از اینکه وی هزار سال قربانی کرد، نشست تا بیندیشد او گفت «قربانی که من پیشکش می‌کنم مگر به چه کار باید بیاید؟ براستی من فرزندی بنام اورمی‌زد دارا خواهم شد یا آنکه تلاش‌های من بیهوده خواهد بود؟» وی در اندیشه فرو رفته بود که اورمی‌زد و اهریمن در زهدان بوجود آمدند. اورمی‌زد در پی قربانی‌هایی که زروان پیشکش کرده‌بود و اهریمن در پی تردیدش. زروان چون از این آگاهی یافت گفت «دو پسر بدنیا خواهند آمد، نخستین را که به پیش من در آید، پادشاه خواهم کرد.»همینکه اورمزد از این اندیشهٔ پدر آگاهی یافت، نزد اهریمن آن را آشکار کرد. اهریمن همینکه این سخن را شنید زهدان را شکافت و رفت تا به پیش پدر در آید. پدر پرسید «تو کیستی؟» اهریمن گفت «من فرزند تو هستم.» زروان پاسخ داد «فرزند من دارای بوی خوش است و روشن تو تاریک و بد بوئی.» هنگامیکه این دو با هم سخن می‌گفتند اورمزد به هنگام درست زائیده شد، روشن و خوشبو و رفت پیش پدر خود درآید. پس زروان دانست که این فرزندش اورمی‌زد است که برایش قربانی کرده‌بود و شاخه‌های قربانی (برسم) را که در دست داشت و با آن قربانی می‌کرد، گرفت و با این سخنان به اورمی‌زد داد. «تاکنون من برای تو قربانی می‌کردم از این پس تو باید برای من قربانی کنی.» در حالیکه شاخه‌ها را به اورمی‌زد می‌داد زروان او را آفرین کرد. در این هنگام اهریمن به پیش زروان در آمد و گفت «آیا تو اینرا پیمان نکرده بودی هر یک از فرزندان من که نخست پیش من آید او را پادشاه خواهم کرد؟» زروان برای آنکه پیمان خود را نشکند گفت «تو ای هستی پلید به تو شهریاری نه هزار ساله داده خواهدشد و ارومی‌زد باید سرور تو باشد. پس از نه هزار سال باید که اورمزد شهریاری کند و هر چه که او می‌خواهد باید که روی دهد.» پس اورمی‌زد و اهریمن درکار پدید آوردن در کار پدید آوردن هستی‌های آفریده شدند و هر چه که اورمی‌زد می‌کرد همه خوب بود و راست و هر چه اهریمن می‌کرد پلید و وارونه.

یک لحن بدبینانه‌ای از افسانه‌های زروان بگوش می‌خورد لحنی است که با دین‌های ایرانی باستان اختلاف دارد. در قطعات زروانی در ادبیات پهلوی اشاره‌هایی بر اینکه اورمی‌زد یک خدای دردکش است، کم نیست. در این افسانه‌ها اهریمن یک خدای بسیار توانا است و تئوپمپوس صریحاً گواهی می‌دهد که مغان برای او قربانی‌هایی پیشکش می‌کردند. برای اهریمن قربانی کردن به هر بهانه‌ای که باشد نزدیک زرتشتی راستین سنت گرا کاری سخت نکوهیده و گناهی نابخشودنی است. اینکه این آئین از آنِ دین کهن مغان بوده‌است، قطعی است. بنونیست به درستی و به حق این آئین را یک آئین زروانی می‌داند.

ازنیک افسانهٔ دیگری نیز گفته‌است

اهریمن ارمیزد را به خوراکی خواند. ولی چون ارمیزد آمد نمی‌خواست تا هنگامیکه پسرانشان با یکدیگر نجنگیده‌اند، دست به خوراکی زند. همینکه پسر اهریمن پسر ارمیزد را زد، در جستجوی یک داور برآمدند ولی کسی را نیافتند پس (هر دو) آنها خورشید را ساختند تا او داور آنها باشد.

در این گونه افسانه‌ها چهار وجود اصلی فرض شده‌است. نخست خدای نخستین زروان یا زمان یا تاق آسمان و اکنون یک خدای بی اثر از زمانیکه او به دو همزادش فرمانروائی را واگذار کرده‌است . دوم، اهورامزدا آسمان روز، آفریننده و خدای نیکی، بالاترین سرور کیهانی. سوم، اهریمن آسمان شب خدا و آفرینندهٔ زشتی، همچنین خدای جهان مرگ تاریک، فرمانروای زمان حاضر، هر چند که از نظر ترتیب پائین‌تر از برادر همزادش اهورامزدا قرار گرفته‌است. چهارم، میترا مرد میانجیگر، خورشید که در وضع میانین در میان روز و شب، آسمان و جهان مرگ قرار گرفته‌است که هر دو را باید پس از پایان یافتن روز و شب بپیماید، گذشته از این هم میانجی است و هم خدای پیمان. ما در اینجا شکل‌گیری افسانهٔ ابتدائی وجود خدای چهار پیکره را می‌یابیم. ادبیات پهلوی بسیاری از این چهارگانگی‌های زروانی نگاهداشته‌است. این آثار بر روی هم صفات زوروان را به عنوان خدای آسمان و خدای سرنوشت بازگو می‌کنند.

فقدان زروان در سرودهای زرتشت

در کهن‌ترین سندهای زرتشتی هیچگونه اثری از زروان یافت نمی‌شود. نخستین بار این واژه در متن‌های مقدس زرتشتی غربی دیده می‌شود یعنی در یسنای نو و سرودها و نمازهای دین و در آنجا نیز جای کمی به آن داده شده‌است که به روشنی دیده می‌شود که مهمان ناخوانده است. در سرودهای گاهانی اهورامزدا بدون تردید بالاترین خداست و تصور و باورداشتی که به موجب آن اهورامزدا یک خدای فرعی و ضمنی باشد با همهٔ یزدانشناسی گاهانی ناسازگار است.

آئین زروانی و آئین مزدیسنا

اوستای نو انباشته از عقاید زروانی است. موبدان مزدیسنا حتی پیش از دورهٔ ساسانی نیز از خطر رقابت شدید آیین زروانی با مزداپرستی آگاه شده و بیش از بیش به مبارزهٔ خود بر ضد آن افزودند، در حکمت الهی و یزدان شناسی مزدیسنا با دقت و صراحتی هر چه بیشتر دو گرایش کفر آمیز و بدعتی تقبیح و انکار شده‌است، این دو بدعت و بدکیشی عبارتند از نخست اعتقاد به همسانی و برابری دو بن نیک و بد و دیگری باوری به جبر که هر دو از آیین زروانی سرچشمه می‌گرفت.

آئین زروانی در ماد

خدایان زمان در صورت ابتدائی خود در همه جا در دین‌های ابتدائی دیده می‌شوند و غالباً جای ویژه‌ای در میان خدایان ندارند اینها خدایان سرنوشت و خدایان ابتدائی مرگ هستند ولی خدای زمانی که در ماد پرستش می‌شد، بالاترین خداست.

تأثیر آئین زروانی بر آئین مانی

در دورهٔ ساسانی اندیشهٔ زروان بر آئین مانی اثر فراوان گذاشت. در افسانهٔ آفرینش این آئین آمده:

در آغاز جهان ما نبود، تنها دو گوهر بود، گوهر روشنائی و گوهر تاریکی. گوهر روشنائی زیبا و نیکو بود و گوهر تاریک زشت و بد، قلمرو روشنائی در شمال و بی پایان بود و قلمرو تاریکی در جنوب و به قلمرو روشنائی می‌پیوست. شهریار جهانِ روشنائی زروان بود و بر جهانی از صفا و آرامش حکم می‌راند. در این جهان مرگ و بیماری و تیرگی نبود. در جهان تاریکی دیو آز فرمانروائی داشت. این دو عنصر جدا می‌زیستند. تا آنکه روزی آز به جهان روشنائی برخورد کرد، جهانی آراسته و روشن دید خیره شد و درصدد برآمد آنرا تسخیر کند، پس با گروهی از دیوان به جهان روشنائی حمله برد. زروان شهریار جهان روشنائی آمادهٔ جدال نبود برای نبرد با دیوان دو خدای دیگر از خود پدید آورد و از آن دو هرمزد را که خدای جنگ بود برای نبرد با دیوان فرستاد. اما هرمزد در نبرد شکست خورد و به قعر جهان تاریکی بیهوش افتاد و پس از مدتی به خود آمد و از قعر تاریکی خروش برآورد و از زروان یاری خواست. زروان برای رهائی هرمزد خدایان دیگر پدید آورده مهر‌ایزد نیرومندترین آنها بود او با دیوان نبرد کرد و آنها را شکست داد و بسیاری از آنان را به زنجیر کشید. در نبرد هرمزد با دیوان قسمتی از نور، در دل دیوان بجا ماند. برای رهائی آن مهرایزد و هرمزد به پیش زروان رفته و از او یاری خواستند. زروان برای سومین بار خدایان دیگر از خود پدید آورد و روشن‌شهر‌ایزد را به ادارهٔ جهان گماشت تا همانطور که زروان شهریار عالم بالاست، روشن‌شهرایزد شهریار زمین باشد.

منابع

  • بنونیست، امیل. دین ایرانی بر پایهٔ متن‌های مهم یونانی. ترجمهٔ سرکاراتی، بهمن. چاپ دوم، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۴.
  • هینلز، جان. شناخت اساطیر ایران. ترجمهٔ ژالهٔ آموزگار و احمد تفضلی. چاپ سوم، تهران: نشر چشمه، ۱۳۷۵
  • نیبرگ، هنریک ساموئل. دین‌های ایران باستان. ترجمهٔ نجم آبادی، سیف الدین. چاپ سوم، تهران: مرکز ایرانی مطالعهٔ فرهنگ‌ها، ۱۳۵۹.
  • عفیفی، رحیم. اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته‌های پهلوی. تهران: انتشارات توس،

تاریخ خاورمیانه را از نو باید نوشت

معماى كوچ آرياييان به ايران


گفتيم «بدفهمى»، وراست اين است كه ما ايرانيان تاريخ سرزمين خود را بد آموخته ايم و هنوز هم بد مى آموزيم. تاريخ ميهن ما را ديگران نوشته اند، نه خودمان. ما ميراث مادران و پدرانمان را با چشم ديگران نگريسته ايم، و اين ديگران اغلب نه تنها بيگانه، بلكه دشمن ما بوده اند. كتابهاى تاريخ دبيرستان و دانشگاه يادتان مى آيد؟ اسم آقاى «هرودوت» (يا: هرودوتوس) را به خاطر مى آوريد؟ در كتابهاى درسى و غير درسى مابخش بزرگى از تاريخ ايران باستان را از قول همين هرودوتوس يونانى روايت مى كنند. او كه ظاهراً در سال ۴۸۴ پيش از ميلاد به دنيا آمده و در سال ۴۲۵ (پ.م) جهان را بدرودگفته است، به لقب «پدر مورخان» مفتخر است، زيرا يكى از نخستين كسانى است كه به تاريخنگارى پرداخته، بسيار سفر كرده و مشاهدات خود را در كشورهايى كه به آنجاها رفته - و حتى سرزمين هايى كه بدانجا نرفته و نديده! - در كتابهايى فراهم آورده است. نوشته هاى هرودوت براى مورخان امروز به راستى گنجينه نابى است، اما برخى از هموطنان يونانى اش - از جمله ارسطو ـ اورا «افسانه پرداز» و حتى دروغگو ناميده اند. از اين افسانه پردازان غربى و پيروان ايرانى آنان كم نداريم. تقصير از ديگران نيست؛ خود غافل بوده ايم و در نتيجه با گره هاى كور و معماهايى در قرائت و روايت تاريخ باستانى ميهن خود رو در رو شده ايم.



يكى از معماها فرضيه «كوچ آرياييان» به فلات ايران است كه از مورخان اروپايى به گوش ما رسيده و اغلب مبدأ و آغاز تاريخ رسمى ايران شمرده مى شود. خوشبختانه در دهه هاى اخير گروهى از پژوهشگران فرزانه ايران كمر همت بربسته اند كه دليرانه درباره فرضيه هاى وارداتى ترديد كنند و خود به استقلال در تاريخ ايران به تحقيق بپردازند. يكى از اينان دكتر «جهانشاه درخشانى» است كه حاصل يك عمر تلاش و كوشش او در راه روشن كردن نقاط تاريك تاريخ ايران، اخيراً در جلد سوم و چهارم «دانشنامه كاشان» به چاپ رسيده است. دكتر درخشانى در اين كتاب گرانقدر مى نويسد:
«پژوهشگران در ارزش تاريخى روايتهاى سنتى ايران از دوران ديرين ترديد دارند. علت آن است كه دانش امروز گمان را بر «كوچ آرياييان» به فلات ايران نهاده است، در حالى كه تاريخ سنتى ايران خلاف آن را گزارش مى دهد. ايران در روايتهاى بومى، خاستگاه آرياييان گزارش شده است كه گرداگرد آن، ديگر كشورهاى جهان كهن بودند. از سوى ديگر «فرضيه كوچ» برپايه استوارى بنانشده است. پژوهشگران امروز، چه درخاستگاه آرياييان و چه در زمان و گذرگاه فرضى كوچ آنان همداستان نيستند. افزون بر اين، شايان توجه است كه «فرضيه كوچ» در بنياد، متكى بر برداشت گمراهانه اى است تا براى آرياييان «ميهنى اروپايى» بسازد.
بنابراين فرضيه فرسوده، ايرانيان همراه نياكان هندو آريايى خود، در يكى از دورانهاى ناشناخته پيشين، از قوم مادر يا «هند و اروپايى» جداشده، به آسيا كوچيده اند. با اينكه دانش امروز به فرضيه خاستگاه اروپايى آرياييان ديگر بهايى نمى گذارد، هنوز بازتاب آن در ذهن ها ريشه اى ژرف دارد. برابرى ديدگاههاى نويسندگان و همداستانى پژوهندگان امروز در مورد «كوچ آرياييان» نيز در واقع چيزى را اثبات نمى كند، زيرا كمتر كسى خود در اين مورد پژوهش كرده و در حقيقت همواره يكى از ديگرى بازگو كرده است...»
روايتى ديگر از مردمان و تمدن ايران
مى بينيد كه اگر آنچه را دكتر درخشانى مى گويد بپذيريم، اساساً پايه هاى تاريخ رسمى ايران - كه دهها سال، به روايت از اروپاييان، دركتابهاى درسى خود خوانده ايم- سست مى شود. در واقع، آنچه غربيان درباره كوچ اقوام آريايى از خارج از ايران به پهنه اين سرزمين مى گويند، به بسيارى از پرسش ها پاسخ قانع كننده اى نمى دهد. به روايت مدافعان فرضيه «كوچ آرياييان» آنان حداكثر دو هزار سال پيش از ميلاد مسيح به فلات ايران كوچ كرده اند و نخستين سلسله (سلسله ماد) را در ۷۰۰سال پيش از ميلاد بنيان گذاشته اند. اگر اين روايت را بپذيريم، آنگاه مى توان پرسيد.
۱. آيا پيش ازاين تاريخ پهنه ايران برهوت وخالى از سكنه بوده است ؟ پس آثار متعددى را كه در «سيلك» كاشان، «شهرسوخته» سيستان، اطراف جلگه «مرودشت» در فاصله كمى از شهر شوش، تپه يحيى (كرمان)، شهررى و ... پيداشده و دست كم به ۴۰۰۰سال پيش از ميلاد مربوط مى شود، چه كسانى پديد آورده اند؟
۲. مرسوم است كه در پاسخ چنين پرسشهايى گفته مى شود كه پيش از كوچ آرياييان به ايران، مردمان بومى ـ و ظاهراً غيرمتمدن ـ در اين پهنه زندگى مى كردند كه يابه دست آرياييها سركوب شدند و يا در قوم آريا به تحليل رفتند. اما آثارى كه مثلاً در سيلك پيدا شده، نشان مى دهد كه دست كم ۴۰۰۰سال پيش از ميلاد مردمانى در آنجا مى زيستند كه از پارچه بافى و ذوب فلزات و سفال سازى و به كار بردن انواع مهرها آگاه بودند. پس پيش از آريايى ها نيز تمدنى ـ يا تمدن هايى- در پهنه ايران وجود داشت. اما پاسخ دكتر درخشانى اساساً مطلب ديگرى است. او معتقد است كه تاريخ تمدن ايران با سلسله هاى ماد و هخامنشى آغاز نمى شود و آريايى ها نه تنها از ديرزمان در فلات ايران مى زيسته اند، بلكه از ايران است كه به همه سرزمين هاى نزديك و دور كوچ كرده اند و تمدن را نيز با خود برده اند. دكتر درخشانى مى گويد: «در دوران يخبندان، بخشهاى بزرگى از فلات ايران به سبب سرماى زياد، زيستگاه مناسبى براى زندگى آدمى نبود و از اين رو، تراكم جمعيت در اين پهنه بسيار كم بود. در آن دوران به سبب پايين بودن سطح آب درياهاى آزاد، خليج فارس تا تنگه هرمز خشك بود و دره اى پهناور را تشكيل مى داد. رودى بزرگ كه از پيوستن دجله، فرات و كارون به وجود مى آيد، يعنى همان اروندرود، از كف اين دره پهناور مى گذشت و به درياى عمان مى ريخت. در آن پهنه و در كرانه هاى اروندرود، هوا گرم بود و در راستاى شمال آن، دماى هوا بتدريج سردتر مى شد، تا آستانه فلات ايران كه هواى سرد و يخبندان آغاز مى شد. بدين ترتيب دره پهناورى كه پس از اينها خليج فارس شد، زيستگاه مناسبى براى آدميان بود كه در شمال تا آستانه فلات ايران و در جنوب تا صحراى عربستان مى رسيد. درازاى اين زيستگاه كه در پايان دوران يخبندان، از جنوب ميانرودان تا تنگه هرمز مى رسيد، با افزايش دماى هوا و بالا رفتن سطح آب درياها و نيز پيشروى آب در خليج فارس، گام به گام كاهش مى يابد. به همين ترتيب دامنه زيستگاه آدميان نيز پسروى مى كند. بخشى از آنان به سوى شمال كوچيده به فلات ايران وارد مى شوند. در فلات ايران نيز در پى آب شدن يخ و برف كوه ها، درياچه هاى پهناورى به وجود مى آيد و تمدنهاى كهن ايرانى در كنار اين درياچه ها بنيادگذارى مى شوند. بخش ديگرى از كوچندگان از زيستگاه آغازين خود، يعنى دره پهناور خليج فارس، به ميانرودان رفته، در كنار كرانه هاى رودهاى دجله وفرات، تمدنهاى كهن آن پهنه را بنياد مى گذارند. [حدود ۵۵۰۰ تا۳۵۰۰ قبل از ميلاد]. سومريان تازه از سال ۳۵۰۰قبل از ميلاد وارد ميانرودان شدند. شواهد نگارگرى از ميانرودان بردرستى اين ديدگاه گواهى مى دهند، زيرا در اين گونه نگاره ها همواره ويژگى هاى قومى آريايى ديده مى شود، نه سومرى... مى دانيم كه همزمان، تمدنهاى بزرگ ايرانى، همچون «يانيك تپه» (از ۶۰۰۰پيش از ميلاد) و «سيلك» كاشان (از حدود ۵۷۰۰پيش از ميلاد) در فلات ايران بنيادگذارى شده است... كهن ترين زيستگاه آرياييان، يا به سخن ديگر، خاستگاه آنان، جايى جز فلات ايران و پيش از آن در خليج فارس نمى تواند بوده باشد.»
در آغاز «گزارشهاى خاورميانه»، اين بحث را از آن رو آورديم كه خوانندگان گرامى اين مقالات با جديدترين نظرياتى كه درباره تمدنهاى باستانى منطقه خاورميانه - و از جمله ايران - ارائه شده است، آشنا شوند و آنچه را در كتابهاى مرسوم تاريخ آمده است، آخرين حجت و برهان نشمارند و با نگاه تازه اى به سرزمين خود و تاريخ باستانى آن بنگرند، باشد كه از اين رهگذر، چهره پنهان حقيقت روشن تر شود و تاريخ آينه اى راستگو گردد. تاريخ خاورميانه و تاريخ تمدن ايرانى را از نو بايد نوشت.

ایران خاستگاه آریایی ها از آغاز(رد نگره ی مهاجرت

 آنجایی که جستار پیشین که پیرامون همین موضوع بود بدست نورچشمی ها با فحش و ناسزا و نوشته های نا مربوط به بیراهه و تباهی کشیده شد(از سوی گرداننده هیچ برخوردی انجام نشد), ناچاریم در یک جستار تازه کار را دنبال کنیم.


مهاجرت‌هاي آرياييان و چگونگي آب‌وهوا و درياهاي باستاني ايران
ابراز ترديد در فرضيه­ي اثبات نشده­ي مهاجرت آرياييان از سرزمين­هاي شمالي


این نگره از سوی دکتر جهانشاه درخشانی استاد تاریخ در آلمان به زبان آلمانی و انگلیسی نیز ترجمه شده. همچنین میتوان به کتاب مهاجرت آریایی ها از استوره شناس بزرگ ایرانی دکتر جنیدی اشاره نمود.

بيشتر منابع تاريخي، مردمان امروزه ايران را بازماندگان آريايياني مي‌دانند كه از سرزمين‌هاي دوردستِ شمالي به سوي جنوب و سرزمين فعلي ايران كوچ كرده‌اند و مردمان بومي و تمدن‌هاي اين سرزمين را از بين برده و خود جايگزين آنان شده‌اند.
تاريخ اين مهاجرت‌ها با اختلاف‌هاي زياد در دامنه وسيعي از حدود 3000 سال تا 5000 سال پيش؛ و خاستگاه اوليه اين مهاجرت‌ها نيز با اختلاف‌هايي زيادتر، در گستره وسيعي از غرب و شمال و مركز اروپا تا شرق آسيا، حوزه درياي بالتيك، شبه‌جزيره اسكانديناوي، دشت‌هاي شمال آسياي ميانه و قفقاز، سيبري و حتي قطب شمال ذكر شده است. دامنه وسيع اين اختلاف‌ها، خود نشان‌دهنده سستي نظريه‌ها و كمبود دلايل و برهان‌هاي اقامه شده براي آن است.

اغلب متون تاريخيِ معاصر، اين خاستگاه‌ها و اين مهاجرت بزرگ را تنها با چند جمله و عبارت كوتاه و مبهم و غير دقيق به پايان رسانده‌ و اين مبادي مهاجرت را دقيقاً معرفي نكرده و آنرا بطور كامل و كافي مورد بحث و تحليل قرار نداده‌اند. در اين متون اغلب به رسم نقشه‌اي با چند فلش بـزرگ اكتفا شده است كه از اقصي نقاط سيبـري و از چپ و راست درياي مازندران به ميانه ايران زمين كشيده شده است.

از آنجا كه مي‌دانيم مهاجرت‌هاي انساني و جابجايي تمدن‌ها در طول تاريخ همواره به دليل دستيابي به «شرايط بهتر براي زندگي» بوده است، در دوران باستان اين «شرايط بهتر» بويژه عبارت از آب فراوان‌تر و خاك حاصلخيزتر بوده است. اگر چنانچه بتوانيم دلايلي براي اين گمان فراهم سازيم كه در روزگار باستان ويژگي‌هاي آب‌وهوايي و چشم‌انداز طبيعي در فلات ايران مناسب‌تر از روزگار فعلي بوده است؛ و از سوي ديگر مشخص شود كه خصوصيات آب‌وهوايي در سرزمين‌هاي شمالي ايران نامناسبتر از امروز و حتي روزگار باستان بوده است؛ مي‌توانيم مهاجـرت بـزرگ آريـاييـان به ايـران امروزي را با ترديد مواجه كنيم و حتي احتمال مهاجرت‌هايي از ايران به نقاط ديگر جهان را مطرح سازيم.

از آنجا كه رشد و ازدياد جمعيت همواره در زيست‌بوم‌هاي مناسب و سازگار با انسان رخ داده است، بعيد به نظر مي‌رسد كه جوامع كهن، سرزمينِ با اقليم مناسب و معتدل ايران را ناديده گرفته و در سرزمين‌هاي هميشه سرد و يخبندان سيبري، روزگار بسر برده و پس از آن متوجه ايران شده باشند. و همچنين مي‌دانيم كه در تحقيقات ميداني‌ نيز سكونتگاه‌هايي نيز در آن مناطق پيدا نشده است.

ما در اين گفتار به اين فرضيه خواهيم پرداخت كه ايرانيان يا آرياييان «به ايـران» كوچ نكردند، بلكه اين آرياييان از جملة همان مردمان بوميِ ساكن در ايران هستند كه «در ايـران» و «از ايـران» كوچ كردند و پراكنش يافتند.

شواهد باستان‌زمين‌شناسي مي‌دانيم كه آخرين دوره يخبندان در كرة زمين، در حدود 14000 سال پيش آغاز شده و در حدود 10000 سال پيش پايان يافته است. دوره‌هاي يخبندان موجب ايجاد يخچال‌هاي بزرگ و وسيع در قطب‌ها و كوهستان‌هاي مرتفع ‌شده و در سرزمين‌هاي عرض‌هاي مياني و از جمله ايران به شكل دوره‌هاي باراني و بين‌باراني نمودار مي‌شود. دوره‌هاي باراني همزمان با دوره‌هاي بين‌يخچـالي و دوره‌هاي بين‌بـاراني همزمان با دوره‌هاي يخچالي ديده شده‌اند.

رسوب‌هاي چاله‌هاي داخلي نشان مي‌دهد كه ايران در دوره‌هاي گرم بين‌يخچالي شاهد بارندگي‌هاي شديدي بوده كه موجب برقراري شرايط آب‌وهوايي مرطوب و گسترش جنگل‌ها در نجد ايران شده و در دوره‌هاي سرد يخچالي به استقبال شرايط آب‌وهوايي سرد و خشك مي‌رفته است.

بدين ترتيب در حدود 10000 سال پيش، با پايان يافتن آخرين دوره يخبندان، شرايط آب‌وهوايي گرم و مرطوب در ايران آغاز مي‌شود. شواهد باستان‌زمين‌شناسي نشان مي‌دهد كه با آغاز دوره گرم و مرطوب و عقب‌نشيني يخچال‌ها به سوي شمال، به مرور بر ميزان بارندگي‌ها افزوده مي‌شود. بطوريكه در حدود 6000 سال تا 5500 سال پيش به حداكثر خود كه 4 تا 5 برابر ميزان متوسط امروزي بوده است، مي‌رسد. متعاقب آن آب درياچه‌هاي داخلي بالا مي‌آيد و به بالاترين سطح خود مي‌رسد و تمامي چاله‌ها، كويرها، دره‌ها و آبراهه‌ها پر از آب مي‌شوند. اين دوره‌اي است كه در اساطير ملل مختلف با نام‌هاي گوناگون و از جمله توفان عصر جمشيد و توفان نوح ياد شده است.

افزايش بارندگي و طغيان رودخانه‌ها يكبار ديگر در حدود 4500 سال پيش شدت مي‌گيرد، اما بزودي بارندگي‌ها پايان يافته و در حدود 4000 سال پيش خشكسالي و دورة گرم و خشكي آغاز مي‌شود كه در 3800 سال پيش به اوج خود مي‌رسد و همانطور كه پس از اين خواهيم ديد، اين زمان مصادف با جابجايي بزرگ تمدن‌ها در فلات ايران و افول و خاموشي بسياري از سكونتگاه‌ها و شهرها و روستاهاي باستاني ايران است.

آب‌وهواي گرم و مرطوب دوران ميان 10000 تا 4000 سال پيش، پوشش گياهيِ غني و جنگل‌هاي متراكم و انبوهي را در سرزمين ايران و حتي در صحاري امروزيِ خشك و بي‌آب و علف ترتيب داده بوده است. در آن دوران گسترش جنگل‌ها و عقب‌نشيني صحراهاي گرم، سرزمين سبز و خرمي را در ايران بزرگ شكل داده بود و دشت‌هاي شمال افـغانستان امروزي از سـاوانـاهاي وسيع (جنگل‌هاي تُـنك) و علفزارهاي مرطوب پوشيده بوده است.

فراوانيِ دار و درخت در شمال افغانستان و بخصوص بخش غربي آن كه بادغيس (در اوستا «وَئيتي‌گَئِس») خوانده مي‌شود, در متن پهلوي بندهش گزارش شده است: ''واتگيسان جايي است پر از دار و پر از درخت''. اين وضعيت اقليميِ شمال افغانستان در متون تاريخي عصرهاي ميانه نيز آمده است؛ مسعودي در مروج‌الذهب از بلخ زيبا با آب و درخت و چمنزارهاي فراوان، ياد مي‌كند؛ واعظ بلخي در فضائل بلخ از صد هزار درخت بلخ نام مي‌برد؛ نظاميِ عروضي از قول شهريار ساماني آنجا را به جهت خرمي و سرسبزي از بهشت برتر مي‌داند؛ و فريه سياح، مراتع بادغيس را بهترين مراتع تمام آسيا مي‌داند. امروزه بخش‌هاي وسيعي از بادغيس و بلـخ از صحاري خشك و شن‌هاي روان تشكيل شده است. اين شن‌هاي روان و بيابان‌هاي سوزان بويژه در پيرامون كرمان و سيستان با گستردگي هر چه بيشتر ديده مي‌شوند؛ در حاليكه در متون تاريخي دو هزار سال پيش به جنگل‌ها و چمنزارهايي در اين نواحي اشاره شده است.

در اين زمان سرزمين ايران داراي مراتع بسيار غني و زيستگاه‌هاي انبوه حيات وحش بوده است. در اين منطقه بركه‌ها، آبگيرها و تالاب‌هاي طبيعي با آب شيرين كه محل زيست انواع آبزيان و پرندگان بوده و همچنين جنگل‌هاي وسيع و نيزارهاي متراكم وجود داشته است.

بنابر داده‌هاي بخش‌هاي بالا در فاصله 10000 تا 4000 سال پيش، آب‌وهواي گرم و باراني در سراسر فلات ايران حكمفرما بوده است كه علاوه بر آن سطح زمين و رودها و همچنين مصب رودها پايين‌تر از امروز و سطح درياچه‌ها و آبگيرها بالاتر از سطح امروزي آنها بوده و در نتيجه همه چاله‌هاي داخلي، سرزمين‌هاي پست كنار درياچه‌ها، دره‌ها، كويرها و رودهاي خشك امروزي از آب فراوان و شيرين برخوردار بوده‌اند و در سراسر ايران اقليمي سرسبز با مراتع پهناور و فرآورده‌هاي گياهي و جانوري غني وجود داشته و شرايط مناسبي براي زندگاني انساني مهيا بوده است.

شواهد باستان‌شناسي شرايط آب‌وهوايي گرم و مرطوب در مابين 10000 تا 4000 سال پيش را يافته‌ها و نشانه‌هاي باستان‌شناختي نيز تأييد مي‌كند. از سويي بخش بزرگي از تپه‌هاي باستاني و سكونتگاه‌هاي كهن ايران از نظر زماني به همين دوره 6000 ساله گرم و پر باران تعلق دارند و همه آن‌ها در كنار كويرهاي شوره‌زار، رودهاي خشك و مناطق بي‌آب و علف پراكنده‌اند كه اين نشان از شرايط بهتر آب‌وهوايي در زمان شكل‌گيري و دوام آن تمدن‌ها دارد.

استقرار اين تمدن‌ها در كنار چاله‌ها و كويرهاي خشك و نمكزار، نشانه وجود آب فراوان و شيرين در آنها بوده است و خشك‌رودهاي امروزيِ مجاور تپه‌ها، آب كافي و زلال اهالي شهر يا روستا را تأمين مي‌كرده است.

از سويي ديگر دركنار درياهاي امروزي نشانه‌اي از تپه‌هاي باستاني به چشم نمي‌خورد. تپه‌هاي باستاني در جنوب با ساحل خليج‌فارس فاصله‌اي چند صد كيلومتري دارند كه نشان مي‌دهد در دوران يخبندان كه سطح درياهاي جنوب پايين‌تر از سطح فعلي بوده، پس از بالا آمدن آب دريا، سكونتگاه‌هاي انساني به زير آب رفته است و در دوران بين‌يخبندان كه سطح درياهاي جنوب بالاتر و همچنين سطح زمين پايين‌تر بوده و رسوب‌هاي ناشي از سه رود بزرگِ كارون، دجله و فرات كمتر جايگير شده بودند، آب خليج‌فارس تا نزديكي‌هاي تمدن‌هاي آنروز در شوش و سومر مي‌رسيده است. كتيبه‌هاي سومري به روايت اين نفوذ آب‌ها به درون مياندورود پرداخته و از شهر باستاني «اريدو» به عنوان "شهري در كنار دريا" نام برده‌اند.

سكونتگاه‌هاي باستاني در شمال و در كرانه درياي مازندران نيز با ساحل فاصله‌اي ده‌ها كيلومتري دارند، كه نشان مي‌دهد در زمان رونق آن‌ باششگاه‌ها، سطح درياي مازندران بالاتر از امروز بوده است. همچنين باقيمانده سدهاي باستاني و از جمله سد و بندهاي ساخته شده بر روي دره‌ها و آبراهه‌هاي كوه خواجه در سيستان نيز نشانه بارندگي‌هاي بيشتر در زمان خود است. اين بندها آب مصرفي لازم براي نيايشگاه‌ها و ديگر ساختمان‌هاي بالاي كوه خواجه را تأمين مي‌كرده‌اند. امروزه نه تنها آن آبراهه‌ها، بلكه حتي دريـاچـه هـامـون نيز كاملاً خشك شده است. خشكسالي‌هاي كوتاه مدت اخير در ايران نشان داد كه حتي چند سال كمبود بارندگي مي‌تواند به سرعت درياچه‌ها و آبگيرها و رودهاي بزرگ را خشك سازد و چرخه حيات و محيط زيست را در آنها نابود كند. خشك شدن درياچه ارژن در فارس و زاينده‌رود در اصفهان نمونه‌اي از اين پديده نگران كننده بود.

نشانه‌هاي باستان‌شناختي، همچنين آثار رسوب‌هاي ناشي از سيل‌هاي فراوان در حدود 5500 سال پيش را تأييد مي‌‌كند. به عنوان نمونه مي‌توان از حفاري قره‌تپه توسط استاد مير عابدين كابلي در منطقة قم‌رود كه با هدف ثبت دامنه دگرگوني‌ها و تغييرات ناشي از طغيان آب‌ها انجام شد، نام برد. بر اين اساس در حدود 5500 سال پيش وقوع سيل‌هاي مهيبي منجر به متروك و خالي از سكنه شدن كل منطقه قم‌رود و مهاجرت مردم به ناحيه‌هاي مرتفع‌تر مجاور شده است.

علاوه بر اينها, وجود نگاره‌هاي روي سفال از غزال، فيل، گوزن، پرندگان وابسته به آب و آبزيان، و حتي لاك‌پشت، ماهي و خرچنگ، نشانه شرايط مطلوب آب‌وهوايي در زمان گسترش آن تمدن‌ها بوده است.

در اينجا بايد به اين نكته مهم نيز اشاره كرد كه همزمان با دوره‌اي كه در فلات ايران شرايط محيط زيست بسيار مطلوب براي جوامع انساني وجود دارد و از آن بهره‌برداري نيز مي‌شود، در سراسر سرزمين سيبري و شمال آسياي ميانه و شمال قفقاز كه آن ناحيه‌ها را محل كوچ و مهاجرت آرياييان به حساب مي‌آورند، تنها چند نمونه معدود از گورپشته يا شواهدي از زندگي غير يكجا‌نشيني پيدا شده است كه از جمله آنها مي‌توان از پناهگاه‌هايي در بخش‌هاي شمالي حوضه آبريز درياچه آرال نام برد. در آن زمان، در آن سرزمين‌ها تنها سرما و يخ‌‌هاي باقيمانده از دوره يخبندان حكمفرما بوده و آنچه پيدا شده عموماً متعلق به عصرهاي جديدتر و كوچ ايرانيان و اقوام ديگر به آن نقاط مي‌باشد.

شواهد اسطوره‌شناسي و متون كهن از نگاه اسطوره‌شناسي و متون كهن، افسانة توفان يادگاري از دوران پر باران و مرطوب گذشته است. در متون پهلوي و از جمله بنـدهش آمده است كه «تيشتر» باراني بساخت كه درياها از او پديد آمدند و همه جاي زمين را آب فرا گرفت و خشكي‌هاي روي زميـن بر اثر بالا آمدن آب به هفت پاره يا هفت كشور تقسيم شدند.

در ونديداد از ديوي بنام «مَهرَك اوشا» كه در برخي نامه‌هاي پهلوي به «ملكوش» و در مينوي‌خرد بنام «ملكوس» آمده، نام برده شده كه ديوي است مهيب كه به مدت چند سال زمين را دچار باران و تگرگ و برف و باد و باران مي‌كند.

به روايت ونديداد، اهورامزدا جمشيد را از اين آسيب آگاه مي‌سازد و دستور ساخت جايگاهي بنام «وَر» را به جمشيد مي‌دهد تا هر يك از آفريدگان پاك آفريدگار، از مردم و مرغان و پرندگان و چارپايان و گياهان و تخم گياهان و آتش و هر آنچه زندگي مردمان را بكار آيد را در آن جايگاه نگاه دارد و پس از سپري شدن هجوم اين ديو و فرو نشستن توفان، از آن پناهگاه بدر آيند و جهان را دوباره آبادان سازند و از نيستي برهانند.

اين سرگذشت ايراني به شكل‌هاي گوناگوني روايت شده است. از جمله هندوان بر اين اعتقادند كه توفان بزرگ موجب گرفتاري «مانو» شد, اما «ويشنو» كه خود را به شكل يك ماهي با شاخي بزرگ ساخته بود، كشتي او را راهنمايي كرد تا بتواند در «كوهستان‌هاي شمالي» فرود آيد. ويشنو خود قبلاً مانو را از توفان بزرگ آگاه كرده و به او فرمان مقابله داده بود. مانو به هفت دانشمند و يك جفت نر و ماده كه از همه جانداران گيتي در كشتي داشت، فرمان داد تا از كشتي پياده شوند و همراه با خشكيدن آب‌ها در سرزمين‌ها گسترده شوند. مانو تخم همه گياهان را نيز با خود برداشته بود.

عبارت «كوهستان‌هاي شمالي» در داستان‌هاي هندياني كه در سرزمين‌هاي پيرامون رود سند (هند) و پنجاب زندگي مي‌كردند، اشاره آشكاري است به كوچ آنان از كوهستان‌هاي پـاميـر و بـدخشـانِ افغانستان امـروزي كه از اصلي‌ترين سرزمين‌هاي ايراني بوده است.

روايت ديگري از توفان بزرگ، داستان توفان نوح است كه قديمي‌ترين روايت شناخته شده آن به سومريان تعلق دارد و بعدها مورد اقتباس بابليان و اكديان قرار مي‌گيرد و در كتاب عهد عتيق (تورات) هم تكرار مي‌شود.

سرگذشت توفان بزرگ و سيلاب‌ها، همچنين در تاريخ‌هاي سنتي چينيـان نيز آمده است. به موجب «كتاب‌هاي خيزران» در زمان «يـو» Yu ، مؤسس سلسله «شيـا» يا نخستين سلسله، سيلاب‌هاي عظيمي سراسر امپراطوري را تا بلندترين تپه‌ها در بر گرفت. «يـو» با كمال شايستگي موفق به فرو نشاندن سيلاب‌ها در مدت سيزده سال مي‌شود.

شواهدي از وضعيت درياهاي باستاني در آثار ابوريحان بيروني (همچون «تحديد نهايات‌الاماكن») نيز به چشم مي‌خورد. بيروني هنگام شرح ساخته شدن آبراهة سوئز به فرمان پادشاهان ايراني، از دريايي به جاي سرزمين‌هاي سفلاي مصر ياد مي‌كند؛ دريايي كه وجود آن در آثار هرودت نيز نقل شده است. او اعتقاد دارد كه در دوران پادشاهي ميانه مصر، اين دريا بحدي گسترش داشته است كه كشتي‌ها نه تنها در شاخابه‌هاي نيل، بلكه بر روي دشت‌هاي خشك امروزي نيز ره مي‌سپرده‌اند و هنگام عزيمت به ممفيس از كنار اهرام مي‌گذشته‌اند.

افسانه‌ها و روايت‌هاي شفاهيِ نقل شده از زبان مردمان مناطق كويريِ مركزي ايران، وجود دريايي بزرگ در جاي كوير خشك امروزي را تأييد مي‌كند. نگارنده داستان‌هاي متعددي در شهرهاي دامغان، ساوه، كاشان، زواره، ميبد، نائين، يزد و بردسكن شنيده است كه در اغلب آنها به درياي بزرگ، جزيره‌هاي متعدد، بندرگاه‌ و لنگرگاه و حتي به فانوس دريايي اشاره شده است. در ادامه، نگارنده به دو نكته ديگر تنها اشاره‌اي مي‌كند:

نخست، روايت فرگرد دوم ونديداد و پهناور شدن زمين و گسترش مردمان بخاطر افزوني جمعيت در زمان جمشيد و به سوي نيمروز و به راه خورشيد، كه به گمان نگارنده سوي نيمروز يا جنوب در اينجا اشاره به سوي تابش خورشيد گرم نيمروزي و گرم شدن هوا است و نه اشاره به سمت گسترش جوامع انساني، كه در اينباره تعبير "به راه خورشيد"، سمت و سوي پراكنش كه از «شرق به غرب» است را بهتر روشن مي‌سازد.

و ديگر، سرگذشت فريدون در شاهنامه فردوسي و تقسيم پادشاهي جهان بين سه پسرش ايرج و سلم و تور كه اشاره‌اي به مهاجرت ايرانيان از دل ايران به سوي سرزمين‌هاي شرقي و غربي است. سلم و توري كه بعدها و به موجب گزارش‌هاي ايراني به برادر كوچك خود تاختند و اشاره‌اي است به يورش باشندگان سرزميـن‌هاي شرقي و غربي ايران به سرزمين مادري خود.

اما پس از اين دوران طلايي يعني در حدود 4000 تا 3800 سال پيش خشكسالي و قحطي بزرگي به وقوع مي‌پيوندد و دوره گرم و مرطوب جاي خود را به دوره گرم و خشك مي‌سپارد. در اين زمان سطح آب‌ها به سرعت پايين مي‌رود و درياچه‌ها و رودهاي كوچك‌تر خشك مي‌شوند و سكونتگاه‌هاي انساني را با بحراني بزرگ مواجه مي‌سازد. بحراني كه با كمبود آب آغاز شده و به سرعت تبديل به كمبود مواد غذايي، ركود و نابودي كشاورزي، گسترش بيابان‌ها، نابودي مراتع، از بين رفتن زيست‌بوم طبيعي و عواقب بغرنج آن مي‌شود.

اين خشكسالي موجب مي‌شود تا مردمان ساكن در ايران، مردماني كه پس از توفان بزرگ از كوهستان‌ها فرود آمده و سرزمين‌هاي پيشين خود را دگر باره آباد ساخته بودند، باز هم دگرباره و عليرغم ميل قلبي خود، به دنبال يافتن سرزمين‌هاي مناسب‌تر به جستجو و كوچ‌هاي دور و نزديك بپردازند و بي‌گمان چنين رويدادهاي نامطلوب طبيعي و كمبودهاي نيازمندي‌هاي انساني، موجب اختلاف‌ها، درگيري‌ها، جنگ‌ها و ويراني‌ها مي‌شده است. درگيري‌هايي كه وقوع آن مابين ساكنان واحه‌اي كوچك و هنوز كم و بيش حاصلخيز، با تازه از راه رسيدگانِ جستجوگرِ آب و زمين، اجتناب ناپذير است.

اين پيامدها را كاوش‌هاي باستان‌شناسي تقريباً در همه تپه‌هاي باستاني ايران تاييد كرده است: «پايان دوره زندگي انسان در حدود 4000 سال پيش و همراه با لايه‌اي از سوختگي و ويراني». نابودي و سوختگي‌اي كه نه فرآيند يورش آرياييان، بلكه نتيجه درگيري‌هايي بر سر منابع محدود نيازهاي بشري بوده است و تا حدود 3500 سال پيش به طول مي‌انجامد، صدها سالي كه به جز معدودي تمدن‌هاي جنوب‌غربي ايران و شهرهاي مياندورود، به ندرت در تپه‌هاي باستاني آثار زندگي در اين دوره را بدست مي‌آوريم. اين سال‌هاي سكوت نسبي در سرگذشت ايران، شباهت زيادي به شرايط پادشاهي ضحاك در شاهنامه فردوسي دارد.

در پايان اين دوره و همزمان با آغاز عصر آهن يعني در حدود 3500 سال پيش، بهبود وضعيت آب‌و‌هوايي به تدريج آغاز مي‌شود و زمينه را براي گسترش وشكوفايي تمدن‌هاي نوين ايـراني فراهم مي‌سازد كه در حدود 2800 سال پيش به شرايط مطلوب اقليميِ پيشين خود دست مي‌يابد.

با توجه به نكات بالا مسئله كوچ آرياييان از شمال به سوي سرزمين فعلي ايران و آسياي ميانه ممكن به نظر نمي‌رسد. آنچه بيشتر به ذهن نزديك مي‌آيد، اينست كه آرياييان همان مردمان بومي‌اي هستند كه از روزگاران باستان در اين سرزميني كه از هر حيث براي زندگاني مناسب بوده است، زيسته‌اند و آثار تمدن آنان به فراواني در اين سرزمين ديده شده و در جاي ديگري اثري از سكونت آنان به دست نيامده است. بدرستي كه تغييرات فرهنگي و تمدني عصر آهن نتيجة منطقي تكامل عصر مفرغ است و نه تحولاتي ناشي از ورود اقوام ديگر به منطقه. اين آرياييانِ ساكن بومي ايران، هنگام افزايش شديد بارندگي دست به مهاجرت به سوي زمين‌هاي مرتفع مي‌زدند؛ و هنگام كاهش شديد بارندگي به زمين‌هاي پست و هموار پيشين باز مي‌گشتند. اينان پس از توفان بزرگ دستكم دو بار از دل ايران به سوي نقاط ديگر مهاجرت كرده‌اند:

1- يكبار پس از عقب‌نشيني درياها و درياچه‌هاي داخلي و خشك شدن باتلاق‌هاي باقيمانده از توفان بزرگ، كه از كوهستان‌هاي مجاور به سوي جلگه‌ها و دشت‌هاي رسوبيِ هموار و حاصلخيز، كوچ كرده و فرود آمدند؛ كه در نتيجه، اين مهاجرت‌ها كوچي «عمودي»، از ارتفاعات به سوي دشت‌ها و وادي‌ها بوده است. زمان آغاز اين جابجايي‌ها در ميانه دوره گرم و مرطوب، و پس از پايان بارندگي‌هاي شديدِ موسوم به توفان عصر جمشيد يا توفان نوح، و حدود 5500 سال پيش بوده است. به عنوان نمونه‌اي از اينگونه مهاجرت‌ها مي‌توان از دو كوچ بزرگ نام برد: نخست، كوچ هنديان آريايي از پيرامون كوهستان‌هاي هندوكش به سرزمين‌هاي تازه خشك شدة پنجاب و پيرامون رود سند كه يادمان تاريخي آن در متون كهن «ريگ‌و‌دا»ي هندوان باقي مانده است؛ و ديگري، كوچ عيلاميان و سومريان، كه از كوهستان‌هاي غربي ايران به سرزمين‌هاي باتلاقيِ تازه خشك شدة خوزستان و مياندورود يا بين‌النهرين انجام شده است. در بخش‌هاي كهن كتاب عهد عتيق يا تورات (سِفر پيدايش، باب يكم)، رويداد كـوچ سـومـريان آشكارا مهاجرتي "از مشـرق" به سوي زمينِ سـومـر يا شِنعـار، مورد توجه و اشاره قرار گرفته است. اين گروه اخير انديشة ايجاد تمدن را با خود تا درة نيل و مصر در آفريقا پيش بردند و مصريان با بهره‌گيري از آن به پيشرفت‌هاي بزرگي نائل آمدند. در اين باره حتي فرضيه‌هايي دائر بر مهاجرت فنيقيان از سواحل خليج فارس به كرانه درياي مديترانه مطرح است. از سوي ديگر مي‌دانيم كه سومريان از نظر جسماني شباهت كاملي به ساكنان بلوچستان و افغانستان امروزي و درة سند داشته‌اند؛ آثار هنري و معماري آنان گواهي مي‌دهد كه تمدن سومر و تمدن شمال‌غرب هندوستان يا سرزمين‌هاي شرقيِ ايراني، به يكديگر همانند بوده‌اند و بي‌گمان از يك خاستگاه سرچشمه گرفته‌اند. كاوش‌هاي اخير استاد يـوسف مـجيدزاده در منطقة جـيرفـت اين فرضيه را بيش از پيش تقويت كرده است.

2- و بار ديگر، مهاجرت‌هايي به هنگام خشكساليِ مابين 4000 تا 3500 سال پيش كه به دنبال ناحيه‌هاي مناسب‌تر، محل زندگاني خود را تغيير داده و از پي زيستگاه‌هاي بهتر، از ايران يا به تعبير سومريان، از "سرزمين مقدس" مادري خود به سوي سرزمين‌هاي ديگر متوجه شدند و سكونتگاه‌هايي را كه در 5500 سال پيش فراهم ساخته و مدت 1500 سال در آنها زندگي كرده بودند را بر اثر رويدادهاي ناگوار اقليمي ترك كردند.

در سرزمين باستاني ايران بزرگ، اقوام و مردمان گوناگوني زندگي مي‌كرده‌اند كه يكي از آنان و احتمالاً نام عموميِ فرهنگيِ همة آنان «آريـايـي» بوده است. «همة اقوام و مردمان ايرانِ امروزي»، فرزندان «همة آن اقوام و مردمان كهن» و از جمله آرياييان هستند. اينان در طول زمان و همراه با تغييرات اقليمي و آب‌و‌هوايي دست به كوچ‌هاي متعدد و پرشمارِ كوچك و بزرگي زده‌اند كه عمدتاً از بلندي‌هاي كوهستان به همواري‌هاي دشت و بالعكس بوده است. خاستگاه تاريخ ايرانيان را نمي‌توان تنها به انگاره مهاجرتي كه زمان نامشخص، مبدأ نامعلوم، مقصدي ناپيدا و مسيري ناشناخته دارد، منسوب دانست و تنها آنان را نياكان ايرانيان امروزي شناخت.

در باورهاي ايراني كهن «شمال» يا «اپاختر» پايگاه اهريمن است؛ جايگاه ديوان و نابكاران و درِ ورود به دوزخ است. ايرانياني كه همواره به سرزمين مادري و خاستگاه خود و وطن خود عشق ورزيده‌اند، اگر سرزمين‌هاي شمالي خاستگاه آنان بود، در بارة آن اينچنين سخن نمي‌راندند.

با توجه به همه شواهدي كه تا اينجا بطور خلاصه گفته شد، به نظر مي‌رسد كه ايرانيان يا آرياييان «به ايران» كوچ نكردند؛ بلكه «در ايران» و «از ايران» كوچ كرده‌ و به نقاط ديگر پراكنده شده‌اند.

ایران در دوره نوسنگی

در پایان آخرین مرحله ی پارینه سنگی که قبلا دوران میان سنگی خوانده می شد و امروزه در نامیدن آن به فراپارینه سنگی توافق همگانی وجود دارد، دوران جدیدی آغاز شد که با تحولاتی که در صنایع و روش زندگی صورت گرفت، آن را دوران نوسنگی می نامند.

تمامی حوادث و اتفاقاتی که به وقوع پیوست تا انسان برای ادامه ی حیات دست از جمع آوری غذا و شکارورزی و صید بردارد و با تولید غذا وارد مرحله ی نوینی از زندگی فرهنگی گردد، که ما امروز ادامه ی آن را می گذرانیم، از همین دوران فرهنگی که اصطلاحا نوسنگی نامیده شده، آغاز گردید است.

این دوران در خاورمیانه و ایران زودتر از 9000 سال قبل شروع نشده است، در حالیکه در دیگر قسمت های جهان گاهی چند هزار سال بعد از آن آغاز گردید.

در ایران حدود 9000 سال قبل، گروه هایی از جوامع انسانی با استقرار در یک منطقه و در نهایت یک محل، دوره ی کوچ دایم از منطقه ای به منطقه ای دیگر و از محلی به محلی دیگر را پشت سر گذاشتند و دوره ی تولید غذا و سکونت در یک محل را آغاز کردند.

این دوران نسبت به سایر ادوار فرهنگی دارای چندین ویژگی است که از جمله ی آنها تغییراتی است که در شکل ظاهری برخی از ابزارهای سنگی به وجود آمد تا عملکرد آنها را تغییر دهد و در جهت نیازهای فنی خود، آنها را به ابزارهای کارآمدتری تبدیل کند.

ابزارهای سنگی به سرعت تخصصی شدند. انواع تیغه ها، خراشنده ها و رنده ها، اسکنه ها و مته ها برای کاربردهای خاص ساخته شدند و ابزارهایی خاص متناسب با تولیدات کشاورزی نیز، به آنها اضافه گردید. این گروه را بیشتر هاون های سنگی، دسته هاون ها، ساینده ها و ساتورهای سنگی برای خرد کردن ساقه ی حبوبات و غلات و نظایر آنها، تشکیل می دادند.

دوران نو سنگی در ایران را می توان به چند دوره ی کوتاه تر بر اساس تحولات صنعتی ابزار سازی و یا نحوه ی زندگی، تقسیم کرد. آنچه رایج بوده است، تقسیم این دوران به دو «دوره نوسنگی قبل از تولید و استفاده از سفال» ، و «دوره نو سنگی توام با تولید غذا و استفاده از سفال» بوده است. این تقسیم بندی را اگر برای منطقه ی محدود خاور نزدیک و خاورمیانه بتوان پذیرفت، با توجه به فرهنگ انسان در سطح جهان غیر قابل قبول است.

به عنوان مثال در ژاپن دوره ی نو سنگی از حدود ده هزار سال قبل شروع شده و از همان آغاز با تولید سفال که به سفال نوع «جامون»(jamon) مشهور است، همراه بوده است. مردم دوره ی جامون علاوه بر سفال، از ظروف سنگی و همچنین تیر و کمان نیز استفاده می کردند و در محوطه های کوچک به سر می بردند. این مردم غذای مورد نیاز خود را از طریق جمع آوری و شکار صید تامین می کردند. نخستین تولید کنندگان غذا در حدود قرن سوم پیش از میلاد در ژاپن از طریق کشت برنج به تامین نیازهای غذایی پرداختند که با دوره ی «یایوی»(Yayoi) آغاز شد.

برای ایران در دوران نوسنگی، یعنی در دورانی که پایان آن استقرار کامل در روستاها و آغاز شهر نشینی است، نگارنده با توجه به مطالعات انجام شده ی انسان شناسی و باستان شناسی تقسیم بندی زیر را پیشنهاد کرده است :

ادامه نوشته

ایران در دوره پارینه سنگی جدید

بیشتر آثار به دست آمده از دوره ی پارینه سنگی جدید در ایران از منطقه ی کوه های ابرسن (زاگرس) جمع آوری شده اند و با وجود اینکه در ابزارهای سنگی گوناگونی زیادی دیده می شود، به نظر می رسد که شیوه ی زندگی و فن ابزارسازی از دوره ی پارینه سنگی میانه به جدید، در این منطقه تدریجی بوده است.

یکی دیگر از ویژگی های فرهنگی دوره ی پارینه سنگی جدید، تاثیر ویژگی های فرهنگی منطقه ای و محلی در شیوه ی ساخت ابزارهای سنگی است. آثار این دوره که از غار «یافته» در نزدیکی خرم آباد لرستان به دست آمده اند، قدمتی در حدود سی و پنج هزار سال دارند.

یکی از ویژگی های صنعتی دوره ی پارینه سنگی جدید در ایران، ساختن ادوات سنگی بسیار کوچک است که اصطلاحا «ریزتیغه» نامیده می شوند.

در خرم آباد، علاوه بر غار «یافته» از غارهای «ارجنه» و «پاسنگر» نیز آثار این دوره به دست آمده است.

در غرب ایران نیز در غار «خر»(مر خر = غار بزرگ) و پناهگاه سنگی «ورواسی» نزدیک کرمانشاه نیز آثار دوره ی پارینه سنگی جدید شناسایی شده است.

در دره هلیلان در غارهای «مارزور»، «مارگورگلان سراب»، «دارمار» و غار «گوگل» آثاری متعلق به اواخر دوره ی پارینه سنگی جدید ایران شناسایی شده است.

هر چند به طور دقیق آغاز و پایان این دوره در ایران به روشنی معلوم نیست، ولی به نظر می رسد در حدود یازده هزار سال پیش این فرهنگ در ایران ادامه داشته تا اینکه سرانجام با آغاز دوره ی فراپارینه سنگی این دوره پایان پذیرفته است.

ایران در دوره پارینه سنگی میانه

شواهد مربوط به دوره ی پارینه سنگی میانه در ایران بهتر از دوره ی پیشین است. آثار این دوره از نقاط مختلف ایران به دست آمده است. از نظر قدمت، این دوره در محدوده ای از تاریخ واقع شده است که آنجا آزمایشات کربن 14 برای تعیین قدمت آثار ممکن است. از این رو، می توان اطلاعات دقیق تری از وضعیت فرهنگی این دوره فرهم کرد. به نظر می رسد که این دوره ی فرهنگی در ایران از حدود یکصد هزار سال تا هشتاد هزار سال پیش آغاز شده است.

بیشتر ابزارها و تولیدات سنگی این دوره را می توان از نوع موسترین (Moustrian) طبقه بندی کرد. تولید این نوع ابزارها از غرب اروپا تا شمال آفریقا، و خاور نزدیک تا آسیای مرکزی رایج بوده است. هرچند تاریخ دقیق افول فرهنگ دارای دست افزار نوع موسترین در ایران کاملا روشن نیست، ولی به نظر اکثر قریب به اتفاق انسان شناسان، این فرهنگ در حدود چهل هزار سال پیش پایان یافته است. بنابر این منطقی به نظر می رسد که طول این دوره ی فرهنگی را در ایران بین شست تا پنجاه هزار سال پیش تصور کنیم.

محل های باستانی معروف این دوره ی فرهنگی در ایران، بیشتر مناطق رشته کوه های ابرسن ، نواحی آذربایجان، کردستان و لرستان شناسایی شده اند. در مازندران، خراسان و خوزستان نیز آثاری از این دوره به دست آمده است. در داخل فلات مرکزی ایران در حوالی تهران یک محل، و محل دیگر در کرمان معرفی شده است. در ناحیه ی «لادیز» در بلوچستان که مرکز فرهنگ «لادیزیان» می باشد، هنوز آثاری از دوره ی «موسترین» گزارش نشده است. بهترین نمونه-های این دوره ی فرهنگی، از نقاط مختلف باستانی نزدیک خرم آباد در لرستان شناسایی شده اند. آثار به دست آمده از غارهای «کنجی» یا پناهگاه سنگی «ارجنه»(ارژنه)، غار «قمری» پناهگاه سنگی «هومیان» که در ناحیه ی کوهدشت خرم آباد قرار گرفته اند، (محل اخیر، در ارتفاع حدود 2000 متری از سطح دریا قرار گرفته است و در زمره ی بلندترین محل هایی است که آثار دوران سنگی در خاور نزدیک از آن به دست آمده است)، معرف دوره ی پارینه سنگی میانه در لرستان هستند. در ناحیه ی «هلیلان» در دره ی رودخانه ی «سیمره» که در ارتفاع حدود 900 متری از سطح دریا قرار گرفته است نیز، در هفت نقطه، آثار دوره ی پارینه سنگی میانه شناسایی شده است که از آن جمله اند : «پل پاریک»، «غارویلا» و «غارهوشی».

در «کاگیکا» در نزدیکی شهر کرمانشاه نیز آثار این دوره شناسایی شده است.

در همین منطقه، در «غار بیستون» و پناهگاه سنگی «ورواسی» و نزدیک آن ها در غار «خَر»(مر خر = غار بزرگ) آثاری از دوره ی پارینه سنگی میانه با ابزارهای سنگی مشخص نوع موسترین مورد شناسایی قرار گرفته اند.

علاوه بر این مناطق که باید آن ها را مراکز تجمع گروه های متعلق به دوره ی پارینه سنگی میانه تصور کرد، از نقاط باستانی پراکنده در ایران از قبیل : جهرم در فارس و محلی واقع در دره ی رود «کر» در نزدیکی شیراز و همچنین، نزدیک «تل ابلیس» در کرمان و یا «غاز تمتمه» در نزدیک دریاچه ی ارومیه نیز، آثار دوره موسترین شناسایی شده است.

در غار «که آرام» در گرگان نیز آثاری مشابه آثار موسترین کوه های ابرسن به دست آمده است. اخیرا نیز، نگارنده موفق به یافتن آثار دوره ی پارینه سنگی میانه در حوضه ی مسیله واقع در نزدیکی ورامین در جنوب تهران گردیده است

ایران در دوره فرا پارینه سنگی

اگرچه بیشتر پژوهشگران آغاز این دوره را در منطقه ی اَبَرسَن (زاگرس) از حدود سیزده هزار سال پیش تصور کرده اند، ولی عده ای معتقدند از حدود بیست هزار سال پیش این فرهنگ از فرهنگ دوران پارینه سنگی مشتق گردید و تا آغاز دوران تولید غذا از راه کشاورزی و دامداری، ادامه پیدا کرد. عده ای از باستان شناسان نیز پیش از این، این دوران را به نام «میان سنگی» مورد مطالعه قرار داده بودند.

به طور کلی، ابزار سنگی این دوره، کوچک تر و ظریف تر از ادوات سنگی دوران قبلی، ساخته شده اند. در این دوره انواع تیغه های سنگی ساخته شده و انواع مختلف مته های سنگی تولید می شده است.

از ریز تیغه های کوچک و ظریف مثلثی شکل برای تولید داس برای درو غلات خود رو استفاده می شد. این ریز تیغه ها را در کنار هم در دسته های چوبی، استخوانی و یا شاخی قرار می دانند و آن ها را به کمک قیر طبیعی، در محل شکاف-های ایجاد شده در دسته ها محکم می کردند.

همکنون، بقایای نخستین اجتماع های دوره ی فرا پاینه سنگی در حوزه ی دریای مازندران، در چند غار نزدیک بهشهر به دست آمده است که زمان استقرار در این غارها از حدود دوازده هزار سال پیش آغاز شده است.

این غارها عبارتند از : «کمربند»، «هاتو»(هوتو) و «علی تپه».

البته به نظر می رسد غار «علی تپه» در حدود یازده هزار سال پیش متروک شده و غارهای «هاتو»(هوتو) و «کمر بند» کمی پس از آن در حدود میانه ی هزاره ی هفتم یا ششم پیش از میلاد (نه هزار یا هشت هزار سال پیش) به کلی متروک شدند.

به هر روی به نظر می رسد، در حدود هفت هزار سال پیش، دوره ی فرا پارینه سنگی در ایران به کلی پایان یافته و زندگی کشاورزی و فراهم کردن غذا، جایگزین زندگی از راه جمع آوری و شکار و صید شده است.

ایران در دوره پارینه سنگی قدیم

به استناد دست افزارهای سنگی ساده ای که از انسان در مناطق شرقی و جنوب شرقی قاره آفریقا به دست آمده است، از پیدایش انسان بر روی این کره خاکی حدود چهار میلیون سال می گذرد. این دوره را انسان شناسان دوران «پارینه سنگی» نامیده اند و بر حسب تغییراتی که به مرور زمان در کاراکتر شدن این دست افزارها پدید آمده، دوران پارینه سنگی به سه دوره ی قدیم، میانی و جدید تقسیم شده است.

بررسی های باستان شناسی - انسان شناسی در ایران امروزی برای شناسایی دوره ی پارینه سنگی، هم جدید و هم محدود است. به دلیل همین دو امر، اطلاعات به دست آمده نیز بسیار ناچیز و در محدوده ی ظن و گمان است. ولی به نظر می رسد که با توجه به جغرافیای طبیعی و وضعیت اقلیمی ایران، در این سرزمین دسته های کوچکی از انسان به صورت پراکنده قادر به زیست و تامین نیازهای غذایی خود بوده اند. این گروه ها با جمع آوری فرآورده های نباتی که در ایران به صورت خود رو قابل گرد آوری و استفاده بوده اند و همچنین با شکار حیوانات و صید آبزیان و شاید پرندگان، غذای مورد نیاز خود را تامین می کرده اند و برای تامین غذا از ابزارهای بسیار ساده و متناسب با نوع غذا، از سنگ، چوب و استخوان حیوانات سود می جستند. به دلیل قدمت این دوره، وسایل و ابزارهای ساخته شده از چوب و استخوان به کلی از بین رفته است و فقط ابزارهای سنگی را انسان شناسان با بررسی های باستان شناسی از قسمت های مختلف ایران جمع آوری کرده اند.

چون آثار دوره ی پارینه سنگی قدیم را که در چند منطقه از ایران گزارش کرده اند، بر اساس یک فصل بررسی ارایه شده است، در صحت آن ها هنوز نکات ابهام آمیزی وجود دارد. ولی، از آنجا که این گزارش ها در حال حاضر در نوشته های مربوط به این دوره از حیات انسان در ایران، تا به دست آمدن مدارک دقیق تر، راه یافته است، ناچار به ارایه آن ها به عنوان اسناد و مدارک دوره ی پارینه سنگی در ایران، مخصوصا دوره ی قدیم آن، هستیم.

این مدارک از سه منطقه ی ایران شناسایی شده اند که عبارتند از :

  • منطقه ای در نزدیکی «بقبقو» در حدود یکصدوچهل کیلومتری مشهد در اطراف بستر خشک «کشف رود» خراسان.
  • آثاری شامل چند افزار سنگی از منطقه ای واقع در آذربایجان، در مثلث بین مراغه، تبریز و میانه، نیز به دست آمده است که بنا به گزارش، متعلق به دوره ی پارینه سنگی قدیم است.
  • ابزار سنگی به دست آمده از منطقه ی «لدیز» سیستان که قدمتی برابر با یکصد هزار سال قبل دارند و از نظر فن ابزار سازی، آن ها را جزو نوع آشولین یعنی جدیدترین ابزارهای سنگی دوره ی پارینه سنگی قدیم طبقه بندی کرده اند.

با توجه به چگونگی پراکندگی و توزیع مناطق معرف دوره ی پارینه سنگی قدیم در ایران، جای هیچ گونه تردیدی نیست که بررسی و تحقیق درباره ی پارینه سنگی قدیم در ایران به تنهایی و بدون در نظر گرفتن وضعیت مناطق همجوار امکان پذیر نیست. از طرفی، مطالعات مربوط به دوره ی پارینه سنگی قدیم در مناطق همجوار، یا انجام نشده است و یا چنان مغشوش و غیر قابل قبول است که قابل استناد نیستند. مثلا، در ترکمنستان مطالعاتی که در این دوره انجام شده به هیچ صورت با واقعیت علمی مطابقت ندارد. زیرا تمامی آثار سنگی قبل از استقرار در آن نواحی، به دوره ی میان سنگی و نوسنگی منسوب شده اند.

علاوه بر موارد فوق، باید افزود که تعیین قدمت آثار از طریق استفاده از روش های علمی مانند آزمایشات موسوم به پتاسیم آرگون (Potassium Argon) و تعیین جهت قطب مغناطیسی (Magnetic Polarity Chronology) و یا مقدار اورانیوم توریوم (Uranium Thorium) که در دیگر نقاط جهان با موفقیت برای تعیین تاریخ دوره های پارینه سنگی به کار رفته است، هنوز بر روی آثار به دست آمده از ایران انجام نشده. به علاوه، وضعیت مربوط به دوران های زمین شناسی از جمله دوره ی پله ایستوسین (Pleistocene) یعنی دوره ای که در آن انسان بر کره ی زمین پدیدار شده است، در ایران تاریک و مبهم می باشد

یزد گرد دوم

یزدگرد دوم پسر بهرام گور بود که در سال 438 به سلطنت رسید . در زمان یزدگرد دوم به دلیل شورش عیسویان ارمنستان ، یزدگرد بدانجا لشکر کشید و شورشیان را در سال 455 میلادی در جنگ سختی مغلوب کرد و روحانیون بزرگ عیسوی که مسبب شورش بودند به اسارت گرفت و فرمان داد تا آنها را بکشند و همچنین فرمان داد عیسویان داخل ایران را هم به زندان انداختند و اکثر ایشان از انکار مذهب خود ابا کردند و پس از شکنجه های سخت در سال 456 میلادی به قتل رسیدند . مدت حکومت یزدگرد دوم 20 سال از 438 تا 458 میلادی بود

آثار کهن آیین مهرپرستی ایرانی، در فرانسه

گروهی ازکاوُشگرانِ فرانسوی وابسته به بُنیادِ ملّیِِ پژوهش هایِ پیشگیرانهء باستانشناختی (INRAP)، پرستشگاهی را درآنژه (Angers)، شهری در غربِ فرانسه، کشف کردند که کریستیان گودینو، مورّخ و باستانشناسِ معروفِ فرانسوی، آن را کشفی استثنایی خوانده است. این پرستشگاه در اوایلِ قرنِ سوّمِِ میلادی برایِ پرستشِ میترا یا مِهر، یکی از آیین های باستانیِ ایرانی، ساخته شده بود.
تاکنون، باستانشناسانِ فرانسوی چندین پرستشگاهِ میترا در خاکِ فرانسه شناسایی کرده اند. این ایزد را در سانسکریت و پارسیِ باستان «میترا» و در فارسی «مِهر» می نامند. از همین رو، در فارسی به پیروانِ آیینِ میترا، مِهرپرست یا میترائیسم می گویند.

 

کارِ اصلیِ کاوُشگرانِ این بنیادِ پژوهشی، ردیابی و کشفِ میراثِ باستانشناختیِ فرانسه است در زمین هایی که در محدودهء طرح هایِ بزرگِ راه سازی یا ساختمان سازی قرار گرفته اند و عملیاتِ خاکبرداری و خاکریزی در آن ها آغاز شده است.


سالانه هفتصد کیلومتر مربّع از خاکِ فرانسه را با طرح هایی از این دست زیرورو می کنند. کاوُشگرانِ بنیاد، پرستشگاهِ میترا را در محلِ درمانگاهِ قدیمیِ سَن لویی در آنژه کشف کرده اند. این پرستشگاه را در زیرزمینِ ساختمانی در یک مخفیگاه ساخته بودند. حَدس می زنند که این ساختمان، سکونتگاهِ مردی ثروتمند بوده که به آیینِ میترا گِرویده بود و مخفیانه جایی را در زیرزمینِ خانه اش برای پرستشِ این ایزد باستانیِ هندوایرانی اختصاص داده بود. گویا در این پرستشگاهِ زیرزمینی، مِهرپرستان در پیشگاهِ مِهر (میترا) مراسمِ قربانی و ضیافت برپا می کرده اند. کاوُشگران در آنجا علاوه بر سازوبرگِ نیایش، تَندیسی یافته اند که بی گمان برایِ پرستندگان، نَماد و تجسُّمِ میترا بوده است. باستانشناسان هنوز نتوانسته اند کارکردِ بعضی اشیاء به دست آمده را در این پرستشگاه به درستی تعیین کنند.

 

ظرفی سفالی به شکلِ مشربه بیش ازهمه کنجکاوی برانگیخته است. بر رویِ آن نوشته اند: پیشکش به میترا، ایزد شکست ناپذیر. حدس می زنند که این ظرف را در فاصلهء میانِ سال هایِ ۱۶۰ و ۲۳۰ میلادی در یکی از کارگاه هایِ لُزو (Lezoux) در نزدیکی هایِ کلِرمون فران (Clermont-Ferrand) ساخته اند. «شهروند جِنیالیس» نام شخصی است که گویا سفارشِ ساختنِ این ظرفِ سفالی را داده بود تا آن را به میترا تقدیم کند. این نام بر رویِ ظرف حک شده است که نشان می دهد سفارش دهندهء ظرف، پیش از پُختنِ سُفال در کوره، نام وهدیه نامهء خود را بر رویِ ظرف نوشته بوده است. پس از نام جِنیالیس، سه حرف (amb) دیده می شود که به گُمانِ باستانشناسان ممکن است باقی ماندهء کلمه ای باشند. شاید سفارش دهنده، اَمبی یَن (ambien) یعنی اهلِ اَمی یَن (Amiens) بوده و در آنژه نمی زیسته است. بدین سان، این ظرفِ کوچکِ سفالی، روایتگرِ سرگذشتِ یکی از پیروانِ آیینِ میترا در قرنِ سوّمِ میلادی است که از اَمی یَن به راه افتاده بوده است تا پس از پیمودنِ ۶۰۰ کیلومتر راه به کارگاه هایِ سرامیک سازیِ معروفِ لُزو برسد و از آنجا دوباره راهی به مسافتِ۵۰۰ کیلومتر بپیماید تا به پرستشگاهِ میترا در آنژه برسد و هدیه اش را به خدایِ خویش تقدیم کند.

ادامه نوشته

نقش جمشيد شاه و فريدون در اسطوره های کهن ایران زمین


ادامه نوشته

سياوش، قهرمان ملي ايرانيان


ادامه نوشته

رستم نماد قدرت ملی ایرانیان


ادامه نوشته

آب‌شناسي  در ايران باستان

آناهيتا، ايزد آب‌ها، كه گردونه او را در آسمانها چهار اسب ابر و باران و ژاله و شبنم ميكشيدند، يكي از بزرگ ايزدان پيش از زرتشت بود، و نيايشگاههاي او در كنگاور (كرمانشاه) و بيشابور (فارس) نمايان است، در اوستا مورد ستايش بسيار بوده و هم مرتبه ميترا (مهر) و اورمزد (اهورامزدا) قرار مي‌گيرد. آب در آيين زرتشت پاك است و مظهر پاكي و بايد كه همچنان پاك باقي بماند. زرتشت از اهورامزدا درخواست مي‌كند كه رودها را از آبي به سترگي شانه اسب لبالب نموده و به پيروان خويش مي‌‌آموزد كه آلوده نمودن آب، به هر شكل و گونه‌اش، خلاف دين و اهريمني است. اينچنين است كه شناخت آب در ايران‌باستان با وابسته داشتن صفات ويژه به آن و ارجمند داشتن اين ماده زندگي‌بخش آغاز مي‌شود. هنوز هم بازمانده آيين‌هاي ايزد آب‌ها در جاي‌جاي ايران برگزار مي‌شود كه براي نمونه مي‌توان به مراسم جوي‌روبي و بيل‌گرداني در دامنه آتشكده آتش‌كوه در نيمور، محلات اشاره نمود.

در ايران‌باستان، صدها سال پيش از آنكه نخستين فرضيه‌هاي مربوط به آب‌شناسي ارائه شود، به گونه‌اي شگفت‌آور و باورنكردني، پاسخ يكي از مهمترين و دشوارترين مسائل مربوط به يافتن آب و آب‌هاي زيرزميني يافته شده بود. سنگ‌نوشته‌ها و لوح‌هاي باز مانده از ايران باستان، بيانگر اين است كه مردمان ايران‌زمين آب‌هاي زيرزميني را با كندن كاريزهاي دراز و بسيار عميق برآورده به روستاها و شهرهاي خود مي‌رساندند. اينكه نخست‌گاه اين كاريز كجا بوده و در چه مناطقي به آب مي‌توان دست يافت و اينكه كاريز چگونه بايد ساخته شود، شايد مهمترين مساله‌اي بوده است كه بشر از آغاز تمدن تا كنون در دانش آب‌ياري و آب‌رساني با آن روبرو بوده است. پرفسور هانري گوبلو كه بيش از 30 سال بر روي قنات‌هاي ايران بررسي و مطالعه انجام داده است در كتاب قنات، فني براي دستيابي به آب ،عظمت قناتهاي ايران را برابر با ديوار چين مي‌داند. مجموعه طول قناتهاي ايران بيش از چهارصد هزار كيلومتر، بيش از فاصله زمين تا ماه، و قنات گناباد به طول سي‌وپنج كيلومتر و ژرفناي بيش از سيصد متر و چاه‌هايي با فواصل منظم پنجاه متري، از زمان هخامنشيان، يك شاهكار بي‌نظير در سراسر جهان است. چندتن از دانشمندان امريكايي مانند اف.ديكسي در نوشتار يك كتابچه علمي براي سازماندهي آب، ام.ا.باتلر در كتاب آبياري به كمك قنات در ايران، سي.اف.تولمان در كتاب آب‌هاي زيرزميني، ژي.بي.كرسي در كتاب قنات و كاريز، ژي.بيژليبين‌كت در كتاب آب‌شناسي و هانري گوبلو در كتاب‌هاي آبياري در كاليفرنيا و قنات، فني براي دستيابي به آب خود همگي بر اين باورند كه قنات‌هاي لوس‌آنجلس و پاساداناي كاليفرنيا، همچنين قنات‌هاي شيلي و مكزيك، در زمان سلطه اسپانيايي‌ها، توسط مهندسان، متخصصان و كارگران ايراني ساخته شده است

ادامه نوشته

دانش پزشکی در ایران باستان

پزشکی، یکی از دانشهایی است که ایرا‌‌نيان در پيشرفت و گسترش آن نقش ارزشمندي را ایفا کرده اند. اين دانش در ايران باستان، از جايگاه ويژه اي برخوردار بوده ‏و بر اساس شواهد موجود در زمان ظهور زرتشت، که خود نیز پزشكي برجسته بود، هزاران سال از شكوفايي دانش پزشكي در ایران زمین مي گذشته است.

اوستا که مجموعه کاملی از تاریخ و فرهنگ ایرانیان پیش از ظهور زرتشت تا دوره اوست، اشاره‌های بسیاری به دستورات مرتبط با بهداشت ، سلامت و پزشكي و همچنين پزشکان ایرانی دارد. علاوه بر اين در دیگر کتابهای پهلوی و پارسی مانند شاهنام و بندهش نيز به چنين مطالبي زياد برمی خوریم .

جمشید ، چهارمین پادشاه سلسله پیشدادی، نخستین کسی بود که استحمام با آب گرم و سرد را مرسوم کرد. افسانه ها مي گويند در دوره پادشاهی هفتصد ساله او ، نه گیاهی خشکید و نه جانداری بیمار شد.

ادامه نوشته

ايران در زمان ورود آرياييها

هنوز به یقین خواستگاه‌ایرانیان مشخص نیست، تنها می‌دانیم‌ایرانیان کوچ نشینان سوارکار هند و اروپایی بودند که در آغاز هزاره قبل از میلاد، از جنوب روسیه، در راستای دریای خزر، به سوی جلگه‌های آسیای مرکزی روانه شدند. آنان قفقاز و ماوراالنهر را طی کردند و پس از نفوذ تدریجی که چندین قرن طول کشید، با تاسیس شاهنشاهی شکوهمندی برای فتح دنیا حرکت کردند. شاخه شرقی‌ایرانیان که از راه ماوراالنهر آمده بودند به سمت غرب‌ایران حرکت کردند و در آنجا با تمدنهایی چون‌ایلام، بین النهرین، آشورا و اورارتو(Urarto) که دارای تمدنهای چند صد ساله بودند، روبرو شدند. در نجد‌ایران که از پامیر تا زاگرس گسترده شده‌است، اقوام گوناگونی می‌زیستند که تحت سلطه سیاسی- فرهنگی اقوام‌ایرانی قرار گرفتند و با حفظ عناصری از فرهنگ بومی‌خود با فرهنگ قوم تازه وارد درآمیختند.

نخستین اشاره‌ای که در تاریخ به‌ایرانیان شده‌است در سال 843 پ.م در سالنامه‌های شلمانسر سوم، پادشاه آشوری است. او از اقوام ‌یاد می‌کند که خود را پارسه می‌نامد و در کرانه باختری دریاچه ارومیه زندگی می‌کند. پارساها در کنار دریاچه ارومیه از هر سو زیر فشار بوده‌اند، در شمال‌غرب از سوی اورارتوها و در شرق و جنوب از سوی مادها که خویشاوندانی بودند که پیش از آنها از شمال کوچیده بودند. به روایت سالنامه‌های آشوری، آنان در 836 پ.م مادها را می‌شناخته‌اند، پایتخت مادها، اکباتان، همدان امروزی بود. آنها نخستین قوم آریایی بودند که بیش از یک قرن و نیم (715 تا 550 پ.م) بر غرب، جنوب، شمال‌غربی و مرکز‌ایران کنونی فرمان راندند و با وجود رابطه خویشاوندی که با خاندان سلطنتی پارس، یعنی هخامنشیان داشتند در برابر‌این قوم از پای در آمدند و همه تجارب سیاسی و حکومتی خویش را به‌ایشان واگذاشتند. به نظر می‌رسد اقامت پارسیان در شمال‌غربی، به علت فشارهای آشور و اورارتو چندان طولانی نبوده است، آنان به تدریج به سمت جنوب شرقی در طول چینهای زاگرس سرازیر شدند.

پارسیان حدود 700 پ.م در کوههای فرعی سلسله جبال بختیاری، در شرق شوشتر در ناحیه‌ای، در دو سوی کارون مستقر شدند. بنابر لوحه‌های دیوانی به دست آمده از شوش، پارسها حدود 685 پ.م در سراسر‌ایلام حکومت داشتند. در واقع پارس خود جزئی از قلمرو پادشاهی‌ایلام به شمار می‌رفت. پارسها به رهبری هخامنش، حکومت محلی خود را تشکیل دادند. چیش پیش(Teispes) فرزند و جانشین هخامنش، پادشاه انشان(Anshan)، منطقه‌ای تا شمال شرقی سلسله جبال بختیاری یعنی پارسوماش(Parsumash) را اشغال کرد و تابعیت‌ایلام را ترک گفت. وی به ناچار، سلطنت مادها را به رهبری فرورتیش(Phraorte)- خشثریته(Khashathrita) به رسمیت شناخت. اما با شکست مادها از آشور و مرگ خشثریته، از تابعیت مادها نیز آزاد شد و‌ایالت پارس، فارس کنونی را به حکومت خود منضم ساخت. چیش پیش قلمرو خود را بین دو فرزندش اریارمنه (Ariaramne) و کوروش اول تقسیم کرد. کمبوجیه اول (Kabujya)، پادشاه پارسوماش، انشان و پارسه، فرزند کوروش اول با دختر استیاگس (Astyages)، پادشاه مادی، ازدواج کرد. و حاصل‌این ازدواج کوروش بزرگ است که پس از برکنار کردن پادشاه ماد، استیاگس، با تصرف پاسارگاد در 555 پ.م، نخستین سنگ بنای شاهنشاهی بزرگ پارس را بنا نهاد.

ادامه نوشته

ايران پيش از تاريخ

ما قبل تاریخ یا پیش از تاریخ به زمانی اطلاق می‌شود که انسان هنوز موفق به اختراع خط (نوشتار) نگردیده بود. از حدود ۳۶۰۰ سال ق. م. انسان موفق به اختراع خط گردید. پیش از این پنداشته می‌شد اولین مخترعین خط ابتدا سومریان (۳۶۰۰ پ. م.) و سپس ساکنان نواحی جنوبی میان‌رودان و تمدن ایلام در خوزستان باشند. با کاوش‌های جدید مشخص شد اختراع خط و نوشته، مربوط به تمدن جیرفت در ایران است بر اساس سنگ نوشتهٔ جدیدی که در نوامبر سال ۲۰۰۷ در کاوشگاه جیرفت یافت شد. دوره پیش از تاریخ خود به سه دوره تقسیم می‌شود که عبارت‌اند از: ۱- پارینه‌سنگی (عصر حجر قدیم). ۲- فرا پارینه سنگی. ۳- نوسنگی (عصر حجر جدید). در ایران تپه‌های باستانی بسیاری از دوره نوسنگی باقی مانده‌است از جمله تل باکون ٍ جری ٍ موشکی و... در فارس ٍ تپه شوش ٍ چغا بنوت ٍ چغا میش و... در خوزستان، گنج دره، سراب و آسیاب در کرمانشاه و در دیگر نقاط ایران.

دوران پارینه سنگی ایران به سه دوره پارینه سنگی آغازین، میانی، پایانی و یک دوره کوتاه بنام فرا پارینه سنگی تقسیم می‌شود. فرهنگهای مرتبط با پارینه سنگی قدیم ایران شامل فرهنگ ساطور ابزار الدوان و فرهنک تبر دستی آشولی هستند. کهنترین شواهد این دوره که مربوط به فرهنگ الدوان است در اطراف رود خانه کشف رود در شرق مشهد یافت شده‌است. این شواهد شامل تعدادی ابزار سنگی ساخته شده از کوارتز است که شامل تراشه و ساطور ابزار هستند. طبق نظر کاشفین این مجموعه حداقل ۸۰۰ هزار سال قدمت دارد. از فرهنگ آشولی نیز مدارک بیشتری در شمال غرب و غرب کشور بدست آمده‌است. برخی از مکانهای مهم گنج پر در رستم آباد گیلان، شیوه تو در نزدیکی مهاباد، پل باریک در هلیلان لرستان هستند. از دوران پارینه سنگی میانی که فرهنگ ابزار سازی آن موستری گفته می‌شود، شواهد بیشتری در غارها و پناهگاهها یافت شده‌است که اغلب مربوط به زاگرس مرکزی هستند. این دوره از حدود ۲۰۰ تا ۱۵۰ هزار سال پیش شروع شده و تا حدود ۴۰ هزار سال پیش ادامه داشته‌است. انسان‌های نئاندرتال در این دوره در ایران می‌زیستند که بقایای اسکلت آنها در غار بیستون یافت شده‌است. مکانهای مهم این دوره غارهای بیستون، ورواسی، قبه و دو اشکفت در شمال کرمانشاه، قمری و گر ارجنه در اطراف خرم آباد، کیارام در نزدیکی گرگان، نیاسر و کفتار خون در نزدیکی کاشان، قلعه بزی در نزدیکی اصفهان و میرک در نزدیکی سمنان است. دوران پارینه سنگی جدید ایران از حدود ۴۰ هزار سال پیش آغاز و تا حدود ۱۸ هزار سال پیش ادامه یافته که مقارن با مهاجرت انسان هوشمند جدیدی به ایران است. آثار این دوره در اطراف کرمانشاه، خرم آباد، مرو دشت و کاشان یافت شده‌است. فرهنگ ابزار سازی این دوره تیغه و ریز تیغه برادوستی است. آثار دوره بعدی فراپارینه سنگی در غرب زاگرس و شمال البرز بدست آمده که فرهنگ زرزی خوانده می‌شود

ادامه نوشته

بهتر است بدانید

آیا می‌دانستید: اولین مردمانی که اسب را به جهان هدیه کردند ایرانیان بودند.
آیا می‌دانستید: اولین مردمانی که حیوانات خانگی را تربیت کردند و جهت بهره ­مندی از آنان استفاده کردند ایرانیان بودند.
آیا می‌دانستید: اولین مردمانی که مس را کشف کرد ایرانیان بودند.

آیا می‌دانستید: اولین مردمانی که آتش را در جهان کشف کردند ایرانیان بودند.

آیا می‌دانستید: اولین مردمانی که ذوب فلزات را آغاز کردند ایرانیان بودند در شهر سیلک در اطراف کاشان.

آیا می‌دانستید: اولین مردمانی که کشاورزی را جهت کاشت و برداشت کشف کردند ایرانیان بودند.
ادامه نوشته

معتبرترين مجله علمي دنيا " ايران " را منشاء تمدن بشري دانست

چندين دهه هست كه دانش اموزان سراسر جهان مي اموزند تمدن انساني بالغ بر 5 هزار سال پيش در كنار رودخانه هاي فرات در بين النهرين، نيل بزرگ و ايندوس هند ظهور يافت. اما اكنون دانش باستان شناسي اين احتمال را مطرح كرده است كه پيدايش تمدن بشري را بايد در «ايران» جستجو كرد.

 

به گزارش خبرگزاري مهر، باستانشناساني كه بر روي منطقه منحني شكل وسيعي ميان روسيه تا ايران و شبه جزيره عربستان كار مي كنند، مدارك و شواهد جديدي از شبكه پيچيده شهري در منطقه ايران پيدا كرده اند كه ممكن است روزگاري از رونق بالايي در اين منطقه از جهان و همزمان در 5 هزار سال پيش برخوردار بوده كه بدين ترتيب بايد نگرش جديد و متحول شده اي به ظهور تمدن بشري داشت.

 

آندرو لاور ، مقاله نويس مجله معتبر عليمي «ساينس» در شماره اخير اين نشريه به تشريح جزئيات اين كشف تاريخي پرداخته كه از سوي تيمي از محقان و باستان شناسان از جمله يوسف مجيدزاده باستان شناس ايراني صورت گرفته است تا در نهايت قطعات پازل معماگونه شكل گيري تمدن بشري، شكل واقعي و نهايي خود را پيدا كند.

 

ادامه نوشته

در باره کتاب آریاییان، مردم کاشی، امرد، پارس و دیگر ایرانیان

تاريخ روز به روز پيش مى رود و ثبت مى شود و دانش و توانايى بشر نمى تواند حركت تاريخى را برخلاف روال معمول كند و يا بر سرعت آن بيفزايد. اما در اين ميان نظريه اى منتشر مى شود كه تحولى عظيم در گذشته تاريخى يك قوم ايجاد مى كند و مى گويد نشانه هايى وجود دارد كه قدمت حضور قوم آريايى به هزاره سوم پيش از ميلاد بازمى گردد. نظريه رايج اين زمان را هزاره دوم پيش از ميلاد مى داند ولى تحقيقات پانزده ساله دكتر جهانشاه درخشانى اين باور رايج را نقض مى كند. پانزده سال پژوهش براى اينكه باورى غلط از متون علمى و تاريخى زدوده و ثابت شود كه آريايى ها اقوام سرزمين هاى شمالى و مهاجر به فلات ايران نبودند، بلكه خاستگاه اين قوم و تمدن از ابتدا خاك همين سرزمين بوده است. دشوارى گفت وگو گاهى اوقات به طرف گفت وگو بازنمى گردد كه حاصل موضوع گفت وگوست. پژوهشگرى بيش از يك دهه با تمركز بر موضوعى خاص و بديع در اثبات نظريه خود كوشيده و شما قرار است در زمانى كوتاه به كندوكاو در آن نظريه بپردازيد. پايه و اساس اطلاعات شما هم متون و آرا و عقايدى است كه رساله جديد آنها را رد كرده است، بنابراين از شما كار چندانى برنمى آيد. پس بهتر آن است كه راوى صادقى باشيد.

دكتر جهانشاه درخشانى متولد ۱۳۲۳ خورشيدى در تهران، معمارى و شهرسازى را تا مقطع فوق ليسانس در دانشگاه اشتوتگارت آلمان خوانده است. بيش از بيست سال است كه به پژوهش هاى تاريخى و زبانشناسى در آلمان پرداخته و در اين ميان مدرك دكتراى خود را در رشته تاريخ و با تمركز بر تاريخ خاور باستان از دانشگاه دولتى ايروان گرفته. درخشانى كتاب ها و مقالاتى در رشته خاورشناسى و به ويژه تاريخ كهن ايرانيان نوشته و منتشر كرده كه آخرين اين پژوهش ها حدود پنج سال پيش به زبان آلمانى منتشر شد كه بازگوكننده همين نظريه مهاجر نبودن اقوام آريايى به فلات ايران است.





*نام و موضوع تحقيق و كتاب شما آنقدر در ايران ناشناخته است كه لازم است پيش از هر چيز خودتان درباره آن توضيح بدهيد.

نام کتاب مورد بحث "آریاییان، مردم کاشی، امرد، پارس و دیگر ایرانیان" و موضوع آن بررسي تاريخ اقوام ايراني پيش از دوران تاريخي است، يعني دوراني كه از دیدگاه تاريخ‌شناسان دوران ناشناخته‌اي است و اقوام غير ايراني در ايران مي‌زيسته‌اند. اين كتاب درباره اقوام ايراني و ايراني‌زبان و آريايي‌تبار است كه در دوران پيش از تاريخ – يعني از هزاره چهارم تا دوم قبل از ميلاد – در اين سرزمين مي‌زيستند و زندگي آنها را بررسي مي‌كند.

*چه شد متوجه خلاء موجود در اين بخش تاريخ‌نگاري ايران شديد و اندیشه اين پژوهش از كجا شكل گرفت؟

پيشينيه اين پژوهش ناچيز و در حد صفر است. چرا كه بيشتر تاريخ‌نويسان بر اين اعتقاد هستند كه ايرانيان در آن دوران در ايران نمي‌زيسته‌اند و از جاي ديگر به ايران آمدند، به اين جهت اقوامي كه از پیش در ايران مي‌زيستند كاملاً ناشناخته‌اند. در حالي كه در ايران حتي از هزاره ششم قبل از ميلاد آثار تمدن به دست آمده است ولي در سطح جهاني درباره پيشينه اقوام ايراني، تاريخ، خاستگاه و حضورشان در صحنه تاريخ تا به حال كاري صورت نگرفته و درواقع تاريخ ايران از زماني آغاز مي‌شود كه اولين بار مورخين آشور در مورد مادها، پارس‌ها و آنگاه از هخامنشي‌ها گزارش كردند. در سطح جهان اين نخستين ‌باري است كه درباره اقوام ايراني در فلات ايران و خارج از آن و در دوران قبل از تاريخ، پژوهشي صورت مي‌گيرد.

*كتاب شما اين فرضيه رايج كه آريايي‌ها قوم مهاجر به فلات ايران بوده‌اند را نقض مي‌كند. اين تفكر كه‌ آريايي‌ها مهاجريني به فلات ايران بوده‌اند از كجا و با چه استدلالی شكل گرفته كه شما خلاف آن را مطرح مي‌كنيد؟

حضور آريايي‌ها در فلات ايران طبق نظر رايج در جهان از اواخر هزاره دوم قبل از ميلاد و كمي پيشتر پنداشته مي‌شود و همه‌جا همين‌طور مورد قبول بوده است، اما دلايلي كه براي اين مهاجرت – بدون ذكر مبدأ - عنوان مي‌شود پايه و اساس علمي ندارد. مثلاً عنوان مي‌شود كه در متن‌هاي آشوري نام قوم ماد و پارس اولين بار در قرن هشتم و نهم قبل از ميلاد ذكر مي‌شود، پس پنداشته مي‌شود که اين دو قوم باید كمي زودتر از آن به ايران مهاجرت كرده باشند. اين نظريه در اين كتاب رد مي‌شود. شواهدي هست كه حتي همین دو قوم ماد و پارس در دوران بسيار كهن، یعنی از هزاره سوم ق‌م در ايران حضور داشته‌اند. اين ايده مهاجرت در آغاز و در حقيقت برگرفته از اندیشه فاشيسم اروپايي است كه در اواخر قرن نوزدهم رواج پيدا كرده و مدعیست كه خاستگاه آريايي‌ها شمال اروپا بوده است، يعني نژادي سفيد‌پوست، زردمو و بور كه از آنجا به كشورهاي شرقي مثل ايران و هندوستان مهاجرت كرده‌اند. ولي تا به حال هيچ مدرك منسجمي كه نشان دهد آرياییان از اروپا به ايران آمده باشند عرضه نشده است و حتی خود اروپاییان هم ديگر به اين مسئله اعتقاد ندارند و در منابع جديدتر خاستگاه‌های ديگري نظير آسياي ميانه، جنوب روسيه و آسياي صغير يا حتی بين‌النهرين براي آريايي‌ها در نظر گرفته مي‌شود و فقط فلات ايران است كه تا کنون در اين مورد مطرح نبوده است. اکنون اين كتاب كه به زودي متن فارسي آن منتشر مي‌شود اثبات مي‌كند كه خاستگاه اصلي آريايي‌ها فلات ايران بوده و تمامی کوچ‌ها از این فلات به جاهای دیگر صورت گرفته است. در اين پژوهش حضور آريايیان در اين فلات از نظر زبانشناسي از هزاره چهارم، و از نظر باستان‌شناسي تا هزاره‌هاي نهم ق‌م پيگيري مي‌شود.

*در كتاب مطرح كرده‌ايد كه آريايي‌ها از اروپاي كنوني به ايران نيامده‌اند. آيا اين قوم از محل ديگري به ايران مهاجرت كرده‌اند يا خاستگاه آنها از ابتدا در ايران بوده است؟

در اين مورد بايد شواهد مختلفي بررسي شود. چون يك شاهد علمي مثل زبانشناسي يا باستان‌شناسي به تنهايي پاسخگو نيست. در اين كتاب از روش خاصي براي انباشت شواهد بهره گرفته شده و از بخش‌هاي مختلف دانش به ويژه دانش ديرينه‌شناسي از جمله دانش هواشناسي، كان‌شناسي، اسطوره‌شناسي و البته زبانشناسي و متن‌شناسي استفاده شده است. مجموع اين شواهد يك ايده و فكر را القا مي‌كند كه به هر حال اين اقوام در پايان دوره يخبندان كه حدود 10هزار سال قبل از ميلاد بوده، در ايران مي‌زيسته‌اند. با توجه به اينكه هر چه به گذشته برگرديم هوا سردتر بوده بنابراين، اين خاستگاه مي‌بايستي در جنوب ايران بوده باشد كه هوا گرم‌تر بوده است و به تدريج با گرم‌تر شدن هوا اين مردم به سوی شمال مهاجرت کرده و به مركز فلات ايران رسيده‌اند و سپس به علت گرماي بسيار زياد در میانه هزاره پنجم ق‌م به مناطق شمالي تا شمال اروپا مهاجرت كردهاند. شواهد علمی و تاریخی بسياري وجود دارد كه اين اندیشه درست است. چرا كه با تعقيب شواهد زبانشناسي و اسطوره‌شناسي مشخص مي‌شود كه كهن‌ترين ريشه‌هاي زبان آريايي كه هنوز در زبان‌هاي ايراني موجودند، در زبان‌هاي شمال اروپا يافت مي‌شوند. اسطوره‌هاي ايراني كه شباهت بسياري با اسطوره‌هاي هندي دارند، در بخش‌هاي آغازين بسيار نزديك به اسطوره‌هاي اروپا هستند. از سویی نمامی اقوامی که به صورت پراکنده در جاهای دیگر حضور داشته‌اند تنها در ایران متمرکز بوده‌اند. به اين ترتيب منابع کهن تأييد مي‌كنند كه براي مردم آريايي خاستگاهي جز فلان ايران نمي‌توان متصور شد ولي در آغاز تمدن پراكندگي آريايیان به سمت شرق و غرب آغاز مي‌شود. در فاصله كوتاهي اين اقوام تا فلسطين، سوريه و بين‌النهرين پيش مي‌روند. از طرف شرق هم تا فلات پامير و حتي تا نزديكي سرزمین كره پيش مي‌روند. در دوران بعد در راستای غرب به شمال اروپا تا مرز فنلاند و از سوی دیگر تا شمال آفريقا پيش مي‌روند. اين شواهد از طريق زبانشناسي و «وامواژه‌هايي» كه از زبان آريايي در اين زبان‌ها باقي مانده قابل پیگیری است كه در كتاب مفصلاً در اين‌باره صحبت شده است.

ادامه نوشته

تصاویر پوشش زنان ایرانی در زمان های گذشته


ادامه نوشته

اختراعات ایرانیان در دریانوردی  

کهن‌ترین سند دریانوردی ایرانیان، مهری است که در چغامیش خوزستان بدست آمده است. تاریخ تمدن ناحیه چغامیش به شش‌هزارسال پیش از میلاد می‌رسد. این مهر گلین، یک کشتی را با سرنشینانش نشان می‌دهد. در این کشتی یک سردار پیروز ایرانی، بازگشته از جنگ، نشسته، و اسیران زانوزده در جلوی او دیده می‌شوند. در این مهر یک گاو نر و یک پرچم هلالی شکل هم دیده می‌شوند. نقش‌های برجسته پاسارگاد نمایانگر توانمندی دریایی ایرانیان و فرمانروایی ایشان بر هفت‌دریاست.
قطب نما
در مورد اختراع قطب‌نما روایت‌های زیادی وجود دارد. تنی چند از دانشمندان آن را به چینی‌ها و یا حتی ایتالیایی‌ها نسبت می‌دهند. اما بیشتر دانشمندان هم‌داستانند که قطب‌نما به وسیله ایرانیان ساخته شده است. قطب‌نمای ایرانی برخلاف قطب‌نمای چینی که 24 جهت داشت، دارای 32 جهت بوده‌است. عدد 32 علاوه بر نشان‌دادن دقت بیشتر قطب‌نمای ایرانی، نمایانگر آشنایی ایرانیان با اعداد در مبنای 2 و دانش ریاضی پیشرفته آنان است،‌که خود بحث جداگانه‌ و بسیار مفصلی را می‌طلبد. در افسانه‌های کهن ایرانی آمده است که اسفندیار رویین به هنگام حرکت برای نبرد با اژدها از پیکانی آهنین سود می‌جسته، که همواره جهت ثابتی را به او نشان میداده است. در دوران نخستین اسلامی، قبله‌نما توسط ایرانیان به قطب‌نما افزوده شد تا همواره و در هر وضعیتی بتوان جهت درست قبله را پیدا نمود. ایرانیان از این اختراع استفاده کامل نموده و آن را به دیگر مسلمانان شناساندند. نام‌های فارسی اجزای قطب‌نما در زبان عربی شاهد تاریخی مسلمی است که کاربرد قطب‌نما از طریق ایرانیان به دست دیگر ملت‌های مسلمان رسیده است.

ادامه نوشته

مهر با خورشيد، يكي نيست

‌رويداد ناخوشايندي كه در دهه‌هاي گذشته در پژوهش‌هاي ديني روي داده، آن است كه هر‌جا نامي از خورشيد به ميان مي‌آيد آن را با دين و آيين مهري يكي مي‌گيرند. در حالي كه با نگاه به اوستا درمي‌يابيم كه مهر و خورشيد يكي نيستند. حتا در "‌خرده اوستا‌" هم اين‌دو، جداي از هم دانسته شده است. همان‌گونه كه دو يشت "‌خورشيد‌يشت‌" و "‌مهر‌يشت‌" داريم‌، در خرده‌اوستا هم دو نيايش آورده شده كه جدايي اين دو را نشان مي‌دهد؛ دو نيايش خرده‌اوستا يكي "‌مهر نيايش‌" است و ديگري  "‌خورشيد‌نيايش‌"‌.»
آن‌چه بازگو شد بخشي از سخنان بهرام روشن‌ضمير‌، پژوهشگر تاريخ و گاهشماري ايران‌، در دومين گفتار او با عنوان «‌بررسي روزها در گاهشماري باستاني‌» بود. او نخست چكيده‌اي از سخنان نشست پيشين خود را بازگو كرد و گفت: «‌در گاهشماري ايراني‌، هر روز مفهومي ويژه دارد و از حكمت و فلسفه‌اي پيروي مي‌كند. در آغاز روزهاي سي گانه‌، نخست نام "‌اورمزد‌" مي‌آيد و آنگاه نام شش امشاسپندان و سپس نام ايزدان. اين نامگذاري‌ها گواه يك دگرگوني ديني در انديشه‌ي ايرانيان‌، در روزگاران بسيار دور است

ادامه نوشته

پاکیزه گی پارسی

بر خلاف آنچه از خواندن تاریخ آمیخته به خون و آهن پارسیان به نظر میرسد، باید گفت که اخلاق و رفتارشان این اندازه سختی و خشونت نداشته است.پارسیها در سخن گفتن، صریح و در دوستی ، استوار و مهمان نواز و بخشنده بودند و بر رعایت آداب معاشرت، تقریبا به اندازه مردم چین، مواظبت داشتند.چون دو نفر که از حیث رتبه با یکدیگر برابر بودند، به هم می رسیدند ، یکدیگر را می بوسیدند و اگر کسی به شخصی بلند مرتبه تر از خود بر میخورد ،پشت دو تا میکرد و به او احترام میگذاشت.در مقابل اشخاص کوچکتر گونه خود را برای بوسیدن پیش می آوردند. برای مردم متعارفی، تواضع مختصری کافی بود.چیز خوردن در کنار راه را سخت ناپسند میدانستند . بینی گرفتن و آب دهان انداختن در مقابل دیگران را بد میدانستند. تا زمان خشایارشاه ، در خوردن و نوشیدن، سادگی فراوان داشتند و جز یکبار در روز خوراک نمی خوردند و جز آب خالص چیز دیگری نمی نوشیدند. پاکیزگی را ، پس از زندگی، بزرگترین نعمت میدانستند و چنان می پنداشتند که کار نیکو چون از دست نا پاک ارزشی ندارد.چه انسان اگر در بر انداختن فساد(میکروب ها ) قیام نکند، فرشتگان در جسم او منزل نخواهند کرد.کسانی را که سبب پراکنده شدن بیماریهای واگیردار میشدند سخت کیفر میدادند. در جشنها، همه مردم با لباسهای پاک سفیدی حاضر میشدند. آداب و رسوم تطهیر و جلوگیری از پلیدی بسیار بود. در کتال مقدس زردشت، فصلهای مطولی است که همه از قواعد مخصوص پاکی جسم و جان بحث میکند. در آن کتاب آمده است که چیدن ناخن و مو، و نفس کشیدن از دهان، همه ، پلیدی است و ایرانی فرزانه باید از آنها پرهیز کند، مگر اینکه قبلا آنها را پاک کرده باشد.


 

دانـشـمـندان ایـرانـی دوران بـاسـتـان

اسکیلاس- دوره هخامنشی (زمان حکومت داریوش از سال 486- 521 ق.م.) دریا نورد و مکتشف و مهندس سازنده قنات
ستاسپ- دوره هخامنشی ( زمان حکومت خشایار شاه 2466-486 ق.م.)  دریا نورد و مکتشف
بوبراندا-دوره هخامنشی (زمان خشایار شاه) مهندس
آرتاخه-دوره هخامنشی (زمان خشایار شاه) مهندس و سازنده کانال آتوس
استانس- دوره هخامنشی شیمیدان و استاد دموکریتوس
برازه- دوره ساسانی (زمان فرمانروائی اردشیر( 241-226 م) مهندس و احیا کننده شهر فیروز آباد
برانوش- دوره ساسانی- سازنده شادروان شوشتر
فرغان- دوره ساسانی- سازنده تاق کسرا
جهن برزین- دوره ساسانی - سازنده تخت (تاقدیس)
شیده- دوره ساسانی - سازنده کاخ خورنق

ابولؤلؤ(فیروز) -  قاتل عمربن خطاب (خلیفه اعراب و متجاوز به ایران) - هنرمند ، صنعت کار و سازنده آسیاهای بادی

ایران زمین یا ایران بزرگ

ایران زمین یا ایران بزرگ به مجموع سرزمین هایی گفته میشود که از هزاران سال پیش تا کنون تحت نفوذ فرهنگ ایرانی بوده است. بطوری که مردم این سرزمین ها از خیلی پیشتر با یکدیگر مراودت داشتند. این سرزمین ها از نظر جغرافیایی در فلات ایران قرار می گیرند. این سرزمین شامل قفقاز تارود سند می باشد. که از نظر تاریخی به این گستره از زمین ها ایران گفته می شد. به طوری که زبان این سرزمین ها همگی از زبانهای ایرانی هستند. سرزمین ایران که به بدلیل تاخت و تاز دشمنان خود و حاکمان بی لیاقت از چند صد سال پیش تا کنون کوچکتر شده است، اما مردمان این سرزمین هنوز فرهنگ خود را حفظ کرده اند.
ادامه نوشته

همه چیز درباره کاوه اهنگر


ادامه نوشته

پیرامون گذشته و هویت تاریخی نژاد ایرانی کردها

کردستان یکی از مهم ترین شهرهای آریایی و کهن ایران زمین است که به یکی از مراکز اصلی عرفان و تصوف و اهل حق ایران زمین و حتی مشرق نیز شهرت دارد . متاسفانه بخش های زیادی از  کردستان با توطئه های استعمارگران و نا آگاهی خلفای گذشته ایران از بدنه اصلی اش جدا شده است و در ترکیه و عراق و سوریه قرار گرفته است , که امید بسیار داریم مردم نیک سرشت کُرد ما به یاری دیگر هم میهنانمان روزی این خاکهای نژاد ایرانی را به میهن اصلی اش پیوند دهند و همه ایرانیان آریا نژاد متحد و یكپارچه در یك مرز جعرفیایی زندگی كنند . نام کشور ایران از واژه اوستایی ائیرانه ویجه گرفته شده است و در تمامی متون اوستانی و پهلوی و باستانی بر آن تاکید شده است .

ادامه نوشته

تقدس سرزمین کهن و باستانی ایران زمین

نخستین و بهترین سرزمینی که من اهورامزدا  ( خداوند ) بیافریدم ایران ویچ ( ایران ) است آنجایی که رود نیک دایتی روان است . . .

( نسکهای باستانی ایران زمین فرگرد اول - وندیداد 20 - 30  )

 

ای اسپنتمان زرتشت - این شهرهای ایران را که من اورمزد آفریدم  . . .

( نسکهای باستانی ایران زمین - زند وهومن یسن فقره 9 صفحه 40 )

 

فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک سپارند تا اجزای بدنم خاک ایران را تشکیل دهد

( کورش بزرگ )

 

فروهرهای مردان پاکدین سرزمینهای ایران را می ستاییم . فروهر های زنان پاکدین سرزمینهای ایران را می ستاییم .

بند 143 از تیر یشت 

ادامه نوشته

اسب در سيلك ايران باستان

اسب جز در ايران وجود نداشت و ايرانيان رسم تربيت اسب را براي سواركاري و باركشي به ملل ديگر آموختند و اپريس (يونجه) هم كه غذاي اسب مي باشد از ايران به ساير كشورها رفت .

گيل درسيلك ايران باستان

كلمه گيل در ايران باستان بانگ شادي مردم بود و هر دفعه كه آن صدا بر ميخواست معلوم ميشد كه مردم خرسند هستند و شادماني خود را بروز مي دهند.

ایران باستان هم زن سالار بوده است

معمولا ایران را با ورود آریایی ها و تشکیل دولت ها و سپس امپراطوری های بزرگ آریایی می شناسیم؛ اما امروز دیگر جای هیچ تردیدی نیست که قبل از ورود و اسکان آریایی ها ، اقوام بومی ایران، از زمان های بسیار دور در این سرزمین  زندگی می کرده و در نوع خود صاحب تمدنی بی نظیر بوده اند. این اقوام به صورت پراکنده  هر کدام در گوشه ای از فلات ایران، به زندگی مشغول بوده اند. فلات ایران_ و نه کشور ایران_  سرزمینی پهناور است که از شمال شرقی به رود سیحون، از شمال به دریای خزر، از شمال غربی به منطقه ماوراءالنهر قفقاز، از شرق به کوه های هندوکش و رود سند، از جنوب به خلیج فارس و از غرب به دجله و فرات در بین النهرین محدود بود. این گستره وسیع مهم ترین بخش جهان را از جهت ایجاد اولین جوامع بشری و ایجاد تمدن ها و فرهنگ ها تشکیل می داد. زیرا با داشتن سلسله جبالی که گرداگرد آن را فراگرفته بودند و کوه های پراکنده در آن، رودها و دشت های سرسبز و جنگل های پوشیده از درخت، از تنوع آب و هوایی و شرایط مساعد کشاورزی و دامپروری برای زندگی انسان برخوردار بوده است. اگر چه نشانه های شهر نشینی و تمدن در ایران به 7500 سال پیش باز می گردد، اما شواهد بسیاری مبنی بر حیات در دوره ای بسیار دورتر از این نیز در ایران کشف شده است.

 
ادامه نوشته

آیین مهر

مهر (میثرَ) یکی از آیین های بسیار قدیمی و کهن آریاییان بود که اوستای زرتشت او را بین هرمز و اهریمن قرار داده و آن را یکی از بزرگترین نمونگان خداوند دانسته است .پیروان دین زرتشت معتقد بودند که مهر ، از جانب خدا ماموریت داد که بدی و زشتی را از بین ببرد و او را رب النوع آفتاب و حاصلخیزی زمین دانسته اند .

مهر در زمان اردشیر دوم هخامنشی از خانواده سلطنت حمایت کرد و بعد از حمله اسکندر ،در آسیای صغیر رواج یافت . سپس به یونان رفت و در زمان پومیه به روم سرایت کرد . در این دوره ترقی بسیار کرد و به جایی رسید که دیوکلثین و دیگر امپراطور های روم اعلام کردند که مهر حامی دولت روم است . ابن آیین بعد ها به آلمان و فرانسه و انگلستان قدیم سرایت کرد و چنانچه در پاریس آثاری از این مذهب یافت شده است .

در قرن سوم میلادی مسیحیت به جنگ با مهر برخاست و توانست طی یک قرن یعنی در قرن چهارم میلادی بر مهر غلبه کند . اما مهر نیز بر مسیحیت بی اثر نبوده و اثراتی بر آن به جای گذاشته ، از جمله عید تولد مسیح یا نُاِل که قبل از مسیحیت عید تولد مهر بوده .

مهرپرستان بر این عقیده بودند که مهر از تخته سنگی پدید آمده، بعد برای رفاه مردم با بدی ها وارد جنگ شد و بالاخره روزی بدی را از بین می برد . آن ها یکی از کار های مشهور او را چنین حکایت می کردند :

روزی مهر به گاو مقدس هرمز برخورد ،او را کشت و خون گاو بر زمین جاری گشت و باعث حیات و زندگی گردید .بر این اساس بود که صنعتگران معروف قدیم صورت مهر را چنین نقش می بستند که گاو نری را مطیع خود نموده و با شمشیر کوتاهی سینه گاو را شکافته و از میان فوران خون ماری (که به زندگی تعبیر می شود) بیرون می جهد.

پادشاهی پیشدادیان

1 ) کیومرث که نخستین پادشاه بشری در دنیا لقب گرفت و بناینگذار آیین پادشاهی در جهان میباشد

2 ) پادشاهی هوشنگ

3 ) پادشاهی طهمورث

4 ) پادشاهی جمشید . که لقب پیامبری را از خود دور کرد و آنرا نپذیرفت

5 ) پادشاهی ضحاک تازی که از دودمام ایرانیان نبود

6 ) پادشاهی فریدون

7 ) پادشاهی منوچهر

8 ) پادشاهی نوذر هفت سال بود

9 ) پادشاهی زو پنج سال بود

10 ) پادشاهی گرشاسب نه سال بود 

ادامه نوشته

تاریخچه تمدن ایران

ايرانيان از بيش از 10 هزار سال پيش داراي تمدن بوده‌اند. از اين رو، ريشه‌ي بسياري از دستاوردهاي بشر را در اين تمدن مي‌توان يافت. براي مثال، نخستين ابزار ريسندگي و بافندگي در غار كمربند، نزديك بهشهر، يافت شده است كه به 7 هزار سال پيش از ميلاد مسيح بازمي‌گردد. به علاوه، در قديمي‌ترين بخش‌هاي شهر باستاني شوش، كه در خوزستان قرار دارد، سوزن‌هاي سوراخ‌دار پيدا شده است.

اين دستاوردهاي و نوآوري‌هاي ديگري كه در دوران‌هاي بعدي رخ داد، صنعت پارچه و پوشاك ايران را پيشتاز و سرآمد جهانيان كرد. جالب است بدانيد اسكندر مقدوني، با آن‌كه به ايران حمله و آن را اشغال كرده بود، لباس ايراني مي‌پوشيد. در اين جا به برخي از نوآوري‌هاي ايرانيان در زمينه‌ي پوشاك و پارچه اشاره مي‌شود.

ادامه نوشته

ايران، سرزميني با تمدن 7 هزار ساله

حدود هفت هزار سال پيش، تمدنهايی در جلگه های مرکزی ايران در حال شکل گرفتن بود. در مورد اين تمدن ها اطلاعات زيادی در دست نيست. باستان شناسان توانسته اند آثار شگفت انگيزي از اين تمدن ها را در تپه های باستانی سيلک (نزديک کاشان)، مارليک (جنوب گيلان) و حسنلو (جنوب درياچه اروميه) و همچنين شهر سوخته در استان سيستان و بلوچستان بيابند.
اخيراً زيگورات (معبد) عظيمي بهمراه اشيايی سنگی در نزديکی جيرفت در استان کرمان کشف شده است. باستان شناسان با تحقيق روی اين آثار حدس می زنند که هزاران سال پيش در جيرفت تمدنی بسيار غنی، برابر و حتی برجسته تر از قديمی ترين تمدن های شناخته شده در جهان (يعني تمدن سومر) شکوفا بوده است.

کوزه سفالي6000 ساله
محل کشف: تپه های سيلک (sialk)
محل نگهداری: موزه متروپوليتن نيويورک

کوزه سفالي پايه دار
 محل کشف: تپه های حسنلو
محل نگهداری: موزه متروپوليتن نيويورک

ادامه نوشته

سنگ‌نبشته‌ها بزرگان ایران در همه جای دنیا

برای ساخت آبراه سوئز در مصر داریوش پنج کتیبه بر روی سنگ گرانیت سرخ‌رنگ (سنگ سماق) در کنار این آبراه مهم نگاشته است که یادمانی از انجام این برنامه بزرگ و شگفت مهندسی و زمین‌پیمایی در عصر باستان است. هر پنج نسخه رونوشتی از یکدیگر هستند و تفاوت چندانی در مضمون با هم ندارند. نخستین کتیبه در ابتدای آبراه و در حاشیه شهر فعلی سوئز قرار دارد. دومین کتیبه در شهر شالوف است که امروزه در میانهٔ میدانی در این شهر جای دارد. سومین کتیبه در ابتدای دریاچه تلخ و در محل شهر فعلی کِبرِت/ کبریت برپا شده است. چهارمین کتیبه در نزدیکی شهر سرابه/ سرابه‌اوم و پنجمین کتیبه نیز در نزدیکی تل مسخوطه /تل‌المسخوطه قرار دارد. 

ادامه نوشته

دانش و مكتب موسيقي در ايران باستان

ادامه نوشته

دانش و مکتب پیکرنگاری در ايران باستان

   
ادامه نوشته

نام روزهاي هفته درپارسي باستان

ادامه نوشته

تاریخ 5 هزارساله بیمه درایران

در آن زمان کیقباد نماد شاهی بود که تمام ایران به فرمانش بودند. یکی از این فرمانها پرداخت بیمه به آسیب دیدگان بوده است. در زمان پادشاهی کیقباد اگر کسی دچار آسیب می شد یا خانه اش آتش می گرفت یا کشتزارش با خشکسالی بی ثمر می ماند باید به او تاوان یا بیمه داده می شد.


بیمه مردم در ایران از دوره کیقباد (حدود پنج هزار سال پیش) آغاز شده است. در این دوره اگر کسی دچار آسیب می شد باید به او تاوان یا بیمه داده می شد که به بیمه تاوان و به بیمه شدگان دریغمندان می گفتند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اقتصاددان- پادشاهی کیقباد برابر دوره ای است که در ایران پادشاهیهای کوچک (ملوک الطوایفی) پدید آمده بود. ایرانیان در آن زمان دریافتند که زیر یک درفش و یک حکومت مرکزی بودن بسیار بهتر است و در برابر دشمنان یارای مقاومت بیشتری دارند به همین دلیل از میان خود یک شاه انتخاب کردند که بر بقیه حکومت می کرد و شاهنشاه خوانده می شد.

در آن زمان کیقباد نماد شاهی بود که تمام ایران به فرمانش بودند. یکی از این فرمانها پرداخت بیمه به آسیب دیدگان بوده است. در زمان پادشاهی کیقباد اگر کسی دچار آسیب می شد یا خانه اش آتش می گرفت یا کشتزارش با خشکسالی بی ثمر می ماند باید به او تاوان یا بیمه داده می شد.

ادامه نوشته

دنیای حیوانات در ایران باستان

هدف مقاله حاضر بررسي جايگاه حيوانات در دين ايرانيان باستان و مطالعه قوانين، مقررات و برخورد دين زرتشتي نسبت به آنان از خلال متون فارسي ميانه است. روابط ديرينه ميان انسان و حيوان همواره بر دو پايه استوار بوده است: تنازع بقا و نياز متقابل. انسان در کشمکشِ خشن و طولاني ولي همواره هيجان آور، در کشف خود و تسخير عالم خود در ميان حيوانات چهره رقبا و همنوعان خود را مي ديده است. انسان همواره از حيوانات در جهت منافع و احتياجاتش بهره برداري کرده و با وجود ترسي که از آنان داشته، آنها را ستوده، دوست داشته، تقليد کرده و پرورش داده است. به همين سبب، حيوانات از ابتدا نقش فعال وگسترده اي درکليه جوانب زندگي بشر داشته اند. اين نقش در زمينه هاي مختلف احساسي، زيبائي شناسي، جادوئي، مذهبي و فلسفي قابل مشاهده است.

ادامه نوشته

نماد گل نیلوفر در دنیای باستان

نتیجه ی تحقیقات نشان می دهدانسان می تواند از گلها برای فراخوان قدرت ها واحساسات خود استفاده کند.


راز این کارنیزدر رنگ گل نهفته است.هررنگ دارای طول موج خاص خود است و هنگامی که وارد چشم می شود واز شبکیه عبور می کند وبه عصب بینایی می رسد تعدادی عکس العمل های زنجیره ای پدید می اورد که به واکنش هایی در کل بدن منجر می شودحاملان شیمیایی اطلاعات درطول رگ های عصبی ازاد می شوند وبا تحریک اعصاب مختلف موجب ترشح هورمون های ارام بخش و هورمون های محرک و هورمون های شادی اور می شوند .

افزایش انرژی با گل سرخ افزایش اعتماد و صمیمیت با زنبق بنفش و افزایش هوشیاری با افتاب گردان خواب راحت با گل استکانی ابی ارامش با گل اهار سبز وجلوگیری از ارژی با گل داوودی نارنجی میسر می شود .


ادامه نوشته

حماسه آرش کمانگیر


ادامه نوشته

تیس کوپان

اونتاش گال پادشاه ایران که در آن زمان ایلام نامیده می شد و حکومتش از شهر نیمروز (در افغانستان کنونی ) بود تا رود دجله ، پس از رسیدن به قدرت در سال 1265 پیش از میلاد دو کار بزرگ انجام داد اول آنکه شهری جدید به نام اونتاش بنا کرد و در آن زیگورات برپا ساخت ، دیگر آنکه مسابقات و آوردهای ورزشی برگزار می نمود که ورزشکاران از خاور و باختر جهان به تیس کوپان ( محلی در نزدیکی چابهار کنونی ) می آمدند تا آورد جانانه ایی را برگزار نمایند .
مسابقات تیس کوپان در سرزمین ایران باستان 291 سال پیش از مسابقات المپیک در یونان برگزار می شد . و البته نکته اساسی در اینجا این بود که مسابقات تیس کوپان صرفا ورزشی بود اما در بازیهای المپیک یک جشن مذهبی بود که برای ادای احترام به زئوس (پادشاه خدایان یونان) در صحن مربوط به او برگزار می*شد . و شرکت کنندگان آن مسابقات همه اهل شهر آتن بودند و حتی در حد کشور یونان هم نبود . اینجاست که به سخن ارد بزرگ اندیشمند برجسته بیشتر پی می بریم که : ایران زایشگاه تمدنهاست .
آوردهای تیس کوپان هر سال در فصل پاییز از پانزده مهر آغاز و تا سوم آبان ماه ادامه می یافت . باستانشناسان معتقدند پایان فصل تابستان و کشاورزی باعث می شد همه با خیالی آسوده در این مسابقات شرکت کنند این آوردها در نه دسته ، در رشته های کشتی ( تنها برای مردان ) ، تیر و کمان (زنان و مردان ) ، شنا ( فقط مردان )، چوگان (مردان و زنان ) و شمشیربازی ( تعدادی از شمشیر های چوبی آن مسابقات امروزه از تپه باستانی تیس کوپان بدست آمده ، شمشیر بازی هم برای زنان و هم مردان بود است ) ، وزنه برداری ( فقط برای مردان و به شیوه ای خاص ) ، دو ( زنان و مردان ) ، اسب دوانی ( مردان و زنان ) و پرتاب نیزه ( مردان و زنان ) برگزار می شد .
جوایز تنها به نفرات نخست داده می شد البته جوایز آن آوردها در نوع خود بی نظیر بوده است چرا که به هر یک از قهرمانان صدفی پر از مروارید اهدا می گشت صدف ها را از جزیره لاوان می آوردند .


نگاهی دیگر به تهی دستی

فره ورتیش دومین پادشاه ایران از دودمان مادها و فرزند دیاکو بود . بامدادان بر دیوار دژ کاخ فراز آمده به خانه های مردم هگمتانه می نگریست هنوز بسیاری در بستر خویش آرمیده و زندگی در شهر جریان نیافته بود فرمانروا به لب دیوار دژ آمده و به پایین نگریست در پای دیوار زنی را دید که بر خاک های پای دژ خوابیده است به دیده بان نزدیک خویش گفت این زن در اینجا چه می کند و کی به اینجا آمده ؟
دیده بان گفت بسیاری از شبها زنهای تنها در پای دژ می خوابند چون اینجا امنیت هست و کسی آنها را آزار نمی دهد . فرمانروا گفت مگر آنها زندگی ندارند . نگهبان گفت بسیاری از آنها بیوه اند و یا سرپرستی ندارند همسرانشان یا در جنگ کشته شده اند و یا بیماری جانشان را گرفته .
فره ورتیش رایزن پیرش را خواست و جریان را برایش باز گو نمود . و به او گفت قدرت فرمانروا تنها در ایجاد امنیت در مرز ها نیست مردم هم باید امنیت جانی و همینطور ادامه زندگی داشته باشند .
دستور داد چهارصد اسب از داشته های فرمانروایی را فروختند و با آن ساختمانی در کنار کاخ خویش بنا نمود برای زنان و مردان تنها و دردمند . روزی سه وعده غذا به آنها داده می شد . بی پناهان را پس از نگهداری تشویق به زندگی و فعالیت های شرافتمندانه می کردند .
ارد بزرگ اندیشمند و متفکر برجسته کشورمان می گوید : آزادگان تهی دستی را ننگ می دانند و نه تهی دستان را .

پادشاه ایران فره ورتیش دستور داد در تمام شهرهای ایران چنین ساختمانهایی ساخته شود . و یکی از هنجارهای اصلی این برج ها این بود که نام و نشانی از آمدگان نمی پرسیدند

نخستین پادشاه ایران

ادامه نوشته

آزادیخواهی و میهن پرستی

نقشه و اطلس ایران در دودمان مادها نخستین سلسله ایرانی
ادامه نوشته

فلسفه نام گذاری نام ماه های آریایی

 http://www.parsiblog.com/imgs/new/DefPhoto/Water.jpg
ادامه نوشته

درباره ماسوله

ادامه نوشته

گزیده‌ای از ده هزار سال هنر و تمدن ایران

ادامه نوشته

ایرانیان اولین مردمانی بودند که

ادامه نوشته

تاريخ پرچم ايران

ادامه نوشته

ايران، سرزميني با تمدن 7 هزار ساله

ادامه نوشته

چهارشنبه سوري

ادامه نوشته

عيد نوروز در ايران باستان

ادامه نوشته

فلسفه هفت سين

ادامه نوشته

جشن در ايران باستان

ادامه نوشته

كرمان

گنبد جبليه (كرمان)
ادامه نوشته

نام هاي اصيل ايراني

ادامه نوشته

پوشاك ايران باستان

ادامه نوشته

آب در ايران باستان

ادامه نوشته

پزشكي در ايران باستان

ادامه نوشته

جنبش اجتماعي

ادامه نوشته

آناهيتا

ادامه نوشته

تاثيرتمدن ايران

 
ادامه نوشته

دياكو

ادامه نوشته

عقايد فيلسوفان بزرگ جهان در مورد ايران باستان

ادامه نوشته

مهرپرستي

ادامه نوشته

پهلوان

ادامه نوشته

گوهرتپه

شهر سوخته و باستاني گوهر تپه در استان مازندران
واقع درکیلومتر 15 جاده بهشهر به نکا روستاي رستم كلا
قدمت : حدود 5 هزار سال هم عصر دوران اهن
آخرين كشفيات و گزارشات باستان شناسان


آخرين گزارش باستانشناسي در مورد شهر باستاني گوهر تپه در مازندران

ساري- باستان‌شناسان در جستجوي علل نابودي شهر 5 هزار ساله «گوهرتپه» در استان مازندران شواهدي را بدست‌ آوردند که نشان مي‌دهد اين شهر باستاني به تدريج از بين رفته است।









باستان‌شناسان با کشف اسکلتي 4 هزارساله در محوطه باستاني گوهرتپه که روي بقاياي حصار شهر تدفين شده بود، دريافتند که گوهرتپه به عنوان نخستين شهر دوره برنز حوزه جنوب و جنوب شرقي مازندران به تدريج از بين رفته است।‏


علي ماهفروزي، سرپرست هيات کاوش گوهرتپه دراين‌باره به «ميراث خبر»، گفت: «نخستين فصل از پژوهش‌هاي پروژه مطالعاتي از غار تا شهر را با طرح چند پرسش مهم آغاز کرديم که ازجمله اين پرسش‌ها آن بود که گوهرتپه به عنوان يکي از نخستين شهرهاي منطقه در چه دوره زماني و چگونه اضمحلال يافت.»



وي ادامه داد: «بر همين اساس و از آنجايي که گمان مي‌رفت شهر بزرگي همچون گوهرتپه که با مناطق اطراف خود در ارتباط و برهم کنش بوده است، بايد حصار داشته باشد. به همين علت بخشي از فعاليت‌هاي کاوش باستان‌شناسي را به کشف اين موضوع اختصاص داديم و موفق به کشف شواهد حصار شهر شديم، اما نکته جالب آن بود که در بخشي از اين حصار با يک اسکلت چهار هزار ساله مواجه شديم.»



به گفته وي «تدفين اين اسکلت نشان مي‌دهد که در چهار هزار سال قبل حصار شهر از رونق افتاده بوده اما زندگي همچنان در گوهرتپه ادامه داشته است.»‏


باستان‌شناسان هم معتقدند شهر گوهرتپه در حدود اواخر هزاره دوم پيش از ميلاد به طور کامل متروک شده، اما انجام تدفين متعلق به اواسط دوره برنز روي حصار شهر خبر از مرگ تدريجي اين شهر 5 هزار ساله مي‌دهد.‏

سرپرست هيات كاوش گوهر تپه دراين‌باره گفت: «پديده‌هاي طبيعي همچون بيماري، سيل، زلزله و تغيير شرايط آب و هوا در دوران باستان باعث متروک شدن شهرها مي‌شده است، البته نمي‌توان گفت که گوهرتپه کاملا از اين امر مستثنا بوده است اما مرگ اين شهر باستاني به طور تدريجي آغاز شده و به مرور زمان از بين رفته.»

ماهفروزي درباره مطالعات اخير انجام گرفته در گوهرتپه، گفت: «نخستين فصل مطالعات باستان‌شناسي پروژه‌اي با موضوع از غار تا شهر بود كه توسط هيات‌هاي ايراني و آلماني و با همکاري باستان‌شناسان و متخصصان علوم ميان رشته‌اي از دانشگاه لهستان انجام شد. اين پروژه به بررسي چگوني خروج انسان از غار و شکل گيري نخستين شهرها در استان مازندران پرداخت.‏

‏ سرپرست هيات كاوش باستان شناسي گوهر تپه در ادامه تأكيد كرد كه روند توالي فرهنگي استقرارهاي مازندران از دوره غارنشيني تا اضمحلال نخستين شهرهاي باستاني در حوزه جنوب و جنوب شرق درياي مازندران (کاسپين) از مهمترين اهداف اين پروژه بوده است و بر همين اساس حدود 15 هزار سال تغيير و تحولات منطقه مورد بررسي قرار گرفت.‏

ماهفروزي گفت: «با طرح پرسش‌هايي درباره چگونگي اضمحلال اين جوامع اوليه، کاوش در چهار بخش و روي چهار پشته محوطه باستاني گوهرتپه آغاز شد که حصار شهر يکي از آن بخش‌ها بود.»‏

وي در توضيح سه بخش ديگر کاوش، گفت: «ايجاد يک ديواره لايه نگاري به منظور رسيدن به تاريخ‌گذاري دقيق در منطقه جنوب و جنوب شرقي درياي مازندران از جمله کارهايي بود که انجام شد. اين لايه‌نگاري با دقت بالايي انجام گرفت و اطلاعات تاريخ گذاري آن مي‌تواند به عنوان يک شاخص در منطقه محسوب شود.»‏

شهر باستاني گوهر تپه قبل از بيرون امدن از زير خاك


قسمتي از شهر 5 هزار ساله گوهر تپه پس از بيرون كشيدن از زير خاك







به گفته ماهفروزي «پيش از اين تورنگ تپه، شاه تپه و يارين تپه مورد لايه نگاري قرار گرفته بود که امروز ديگر اطلاعات آنها براي باستان‌شناسان کارايي سابق را ندارد و براي بالا بردن دقت تاريخ گذاري در منطقه و ايجاد يک شاخص صحيح، گوهرتپه مورد لايه‌نگاري قرار گرفت.‏

هيات باستان‌شناسي هنوز ديواره لايه‌نگاري را تا خاک بکر نرسانده‌اند، اما در همين مقطع نمونه‌هاي استخواني و آزمايشگاهي را براي بررسي و مطالعه تاريخ يابي‌ به خارج از کشور منتقل مي‌کنند.‏

ماهفروزي درباره بخش سوم مطالعات گوهرتپه هم گفت: «گوهرتپه پس از اضمحلال در دوره عصر آهن دو و سه به صورت گورستان مورد استفاده بوده است و هميشه اين سؤال مطرح بوده که در وقفه تاريخي اواخر هزاره دوم پيش از ميلاد تا هزاره اول چه اتفاقي در اين شهر تاريخي رخ داده است.»

وي ادامه داد: «در اين مطالعات و کاوش‌هاي باستان‌شناسي با نهشته‌اي باستاني به بلندي حدود سه متر مواجه شديم که مي‌توانست بسياري از پرسش‌هاي باستان‌شناسي ما را پاسخ دهد.»

ماهفروزي افزود: «کاوش‌ در اين لايه‌ها نشان داد که شهر باستاني گوهرتپه تنها به عنوان يک گورستان در دوره عصر آهن مورد استفاده نبوده است و اين محوطه باستاني لايه‌هاي معماري عصر آهن دو و سه را هم در خود جا داده است.»‏

وي در ادامه گفت: «ما تا امروز در گوهرتپه عصر آهن يک را نداشتيم و اين دوره همچون يک علامت سؤال باقي مانده بود، اما در اين کاوش‌ها به نظر مي‌رسد که با لايه‌هايي برخورد کرديم که نشاني از اين دوره در آن ديده مي‌شود. حدس مي‌زنيم که پس از اضمحلال تمدن دوره برنز گوهرتپه، ابتدا با افرادي مواجه هستيم که به صورت کوچ‌رو نيمه دائم در منطقه زندگي مي‌کردند و پس از آن برخي از اين اقوام در گوهرتپه ساکن شدند.»

از ديگر برنامه‌هاي پژوهشي اين فصل کاوش بررسي لايه‌هاي معماري دوره برنز گوهرتپه بود. ماهفروزي دراين‌باره گفت: «متأسفانه استفاده گورستاني از اين محل باعث شده که چاله‌هاي كنده شده در سه هزار سال قبل باعث تخريب لايه‌هاي معماري شوند. به همين علت لايه‌هاي سالم معماري در اين فصل کاوش کمتر ديده شد و اميدواريم در فصول آينده بتوانيم در اين مورد هم يافته‌هايي داشته باشيم.»

سرپرستي هيات آلماني پروژه «از غار تا شهر» بر عهده «کريستين پيلر» است. ‏

به گفته وي، اين پروژه به صورت صد در صد توسط پژوهشگران ايراني نوشته شده است، اما در اجرا دانشگاه مونيخ آلمان و همچنين متخصصان علوم ميان رشته‌اي دانشگاه لهستان با ايراني‌ها همكاري مي‌كنند.‏

اين پروژه قرار است به ساختارهاي باستان‌شناسي حاشيه درياي مازندران هم کمک کند. به همين دليل براي تکميل مطالعات حوزه جنوب و جنوب درياي مازندران در ايران، يک لايه نگاري در کشورهاي ازبکستان و ترکمنستان به انجام مي‌رسد و در صورت لزوم اين قبيل مطالعات در کشور تاجيکستان هم دنبال مي‌شود.‏

محوطه‌ باستاني گوهرتپه، تاکنون مهمترين محوطه شناسايي شده در حاشيه درياي مازندران است که شواهدي از آغاز شهرنشيني در آن يافت شده است.


اين شواهد حاکي از آن است که انسان ساکن در منطقه پس از خروج از غار به دشت آمده و پس از پيمودن دوره روستانشيني در محوطه‌هاي طوق تپه، عباسي و ياقوت تپه، در دوره برنز، در گوهرتپه ساکن شده است.‏

فروهر

 شرق شناسان اروپايي به قول استاد گرامي بنده پروفسور منوچهر ستوده دزدان بي سواد شرق شناس كه كوچكترين اطلاعاتي در مورد فرهنگ و اداب و عقايد مردم ايران باستان نداشتند ، وقتي به ايران آمدند و كتيبه هاي هخامنشي و اشكاني و ساساني را مشاهده نمودند و بدون اطلاع از عقايد زرتشتيان مبني بر يكتا بودن و قابل روئت نبودن خداوند ، ديدند كه هر جا در اين كتيبه ها نام خداوند آمده بالاي آن نيز اين علامت و يا نگاره قرار دارد. لذا در كتابهاي خود عكس اين نگاره را چاپ نموده و زير آن نوشتند : تصوير اهورامزدا ؟؟!!!؟؟!!؟ اين در حالي است كه زرتشتيان نام پرودگار را اهورامزدا گفته و براي خداوند هيچ گونه تصويري قائل نيستند و آن را شرك مي دانند و پروردگار هستي را يكتا مي دانند.شما اين اشتباهات را در كتابهاي سرپرسي سايكس ، دكتر گريشمن ،دكتر ژاك دو مورگان مي توانيد ببينيد.

اما......
نام اين نگاره : فره وهر است . فره وهر به معناي ارواح پاك يا همان فرشته راهنماي انسان است.
فره وهر ها فرشته هايي هستند كه هم مي توانند بصورت انسانهاي زميني با شند ويا فرستاده خداوند كه براي راهنمايي انسانها مي ايند و يا آمده اند.

ماه فره وردين يا فروردين در ماه هاي باستاني ايران از اين جهت نام گزاري شده كه چون ستاره شناسان باستاني ايران توانسته بودند محاسبه كنند كه درست در اين زمان كره زمين به محل حركت اوليه حركت خود رسيده از اين جهت يكسال و يك دوره چرخش آن تكميل گرديده و نيز چون فصل زمستان كه فصل مرگ و نابودي است تمام شده و سبزه ها و گياهان جان تازه اي گرفتند و دوباره فعاليت كشاورزي و دامداري كه پيشه اصلي ايرانيان طي صد ها سال بوده آغاز مي شود و خداوند خير و بركت خود را با ارواح پاك و فرشتگان ، جهت راهنمايي انسانها به زمين مي فرستند از آن رو اين ايام را نوروز مي گفتند....

مردم ايران زمين براي پذيرايي از فرشتگان و ارواح پاگ گذشته ، خانه هاي خود را جاروب مي كردند و لباس تميز مي پوشيدند و به ديدن افراد با تجربه و پيران دور و نزديك مي رفتند...

پس ماه فروردين ماه فروهر هاست و فروهر يا فره وهر ارواح پاك گذشتگانند كه براي راهنمايي ما آمده اند.

اما معاني اين نگاره باستاني و عجيب چيست ؟؟

اين نگاره يك نگاره و يا علامت زرتشتي نيست . بلكه صد در صد ايرانيست و زرتشتيان بخاطر معاني عرفاني اين نگاره كه تماما" بر اساس عقايد زرتشت بزرگ بوده و ياد آور تمدن عظيم و فرهنگ بالاي ايرانيان است ، آن را نكو مي دارند و از آن استفاده مي نمايند. اين علامت به اشكال مختلف حتي قبل از زمان زرتشت در نزد ايرانيان كه آئين مهر و ميترا داشتند رواج داشته و در آثار بدست آمده از مناطق سكونت ايلامي ها و مادها مانند همدان و شوش دانيال مشهود و مشخص است .

معني بخش شماره 1 : قرار دادن چهره یک پیرمرد سالخورده در این نگاره اشاره به شخص نیکوکاری و یکتا پرستی دارد که رفتار و ظاهر مرتب وپسندیده اش سرمشق و الگوی دیگر مردمان بوده است
و دیگران تجربیات وی را ارج می نهادند


معني بخش 2 : دست راست نگاره به سوی آسمان دراز شده است که این اشاره به ستایش "دادار هستی اورمزد" خدای واحد ایرانیان دارد که زرتشت در 4000 سال پیش آنرا به جهان هدیه نمود

معني بخش 3 : چنبره ای ( حلقه ای ) دردست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین انسان و اهورامزدا ( خداوند )بسته میشود و انسان باید خدای واحد را ستایش کند و همیشه در همه امور وی را ناظر بر کارهای خود بداند . مورخین حلقه های ازدواجی که بین جوانان رد و بدل می شود را برگرفته شده از همین چنبره میدانند و آنرا یک سنت ایرانی میدانند که به جهان صادر شده است . زیرا زن و شوهر نیز با دادن چنبره ( حلقه ) به یکدیگر پیمانی را با هم امضا نموده اند که همیشه به یکدیگر وفادار بمانند.

معني بخش 4 : بالهای کشیده شده در دو طرف نگاره اشاره به تندیس پرواز به سوی پیشرفت و ترقی در میان انسانهاست و در نهایت امر رسیدن به اورمزد دادار هستی خدای واحد ایرانیان است

معني بخش 5 : سه قسمتی که روی بالها به صورت طبقه بندی شده قرار گرفته است اشاره به سه دستور جاودانه پیر خرد و دانش جهان "اشو زرتشت" دارد . که بی شک میتوان گفت تا میلیون سال دیگر تا جهان در جهان باقی باشد این سه فرمان پابرجاست و همیشه الگو و راهنمای مردمان جهان است . این سه فرمان که روی بالهای فروهر نقش بسته شده همان کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک ایرانیان است



معني بخش 6 : در میان کمر پیرمرد ایرانی یک چنبره ( حلقه ) بزرگ قرار گرفته شده است که اشاره به " دایره روزگار" و جهان هستی دارد که انسان در این میان قرار گرفته است و مردمان موظف شده اند در میان این چنبره روزگار روشی را برای زندگی برگزینند که پس از مرگ روحشان شاد و قرین رحمت و آمرزش الهی قرار بگیرد

معني بخش 7 : دو رشته از چنبره ( حلقه ) به پایین آویزان شده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران دارد . یکی سوی راست و دیگری سوی چپ . نخست " سپنته مینو" که همان نیروی الهی اهورامزدا است و دیگری "انگره مینو" که نشان از نیروی شر و اهریمنی است . انسان در میان دو نیروی خیر و شر قرار گرفته است که با کوچکترین لرزشی به تباهی کشیده می شود و نابود خواهد شد . پس اگر از کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک پیروی کند همیشه نیروی سپنته مینو در کنار وی خواهد بود و او به کمال خواهد رسید و هم در این دنیا نیک زندگی خواهد کرد و هم در دنیای پسین روحش شاد و آمرزیده خواهد بود

معني بخش 8 : انتهای لباس پیرمرد سالخورده باستانی ایران که قدمتی بیش از 4000 سال دارد به صورت سه طبقه بنا گذاشته شده است که اشاره به کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک دارد . پس تنها و زیباترین راه و روش نیک زندگی کردن و به کمال رسیدن از دید اشو زرتشت همین سه فرمان است . که دیده می شود امروز جهان تنها راه و روش انسان بودن را که همان پندارهای زرتشت بوده است را برای خود برگزیده است و خرافات و عقاید پوچ را به دور ریخته است .

این تنها گوشه ای از آثار نیاکان گرامی ماست که امروز وظیفه ماست از آن پاسداری کنیم

. به امید روزی که ایرانی به هویت ملی خویش بازگردد . اینجا تنها این آرزوی داریوش بزرگ که در سنگ نبشته های خود به جای گذاشته است به حقیقت می پیوندد

اجدادما

هر وقت ما ايرانيان در مورد اجدادمان صحبت ، مي گوييم ما ايرايي بوديم...كه اين درست نيست...اريايي ها نطقه عطفي در تمدن بشر و اسقرار كشور ايران بودند در دو هزار سال پيش॥اما پدر بزرگان ما از ده هزار سال پيش در ايران بودند॥يكي از اين اجداد پيشترفته ما كه تاثير بسياري در حكومتها و تمدنهاي بعد از خود داشت سومريان بودند كه در شش هزار سال پيش در ايران زندگي مي كردند و چنان تمدن عظيمي را در ايران درست كردند كه بعضي از باستان شناسان متحير شدند و اعتقاد دارند انها با موجودات ماورا طبيعي و آسماني در ارتباط بودند چون نمي توانشتند در شش هزار سال پيش به چنين فهم و شعور و آگاهي در ستاره شناسي ، پزشكي رسيده باشند و ارتباط سومريان با موجودات غير زميني امروزه يك فرضه باستاني شده است و همگان را متتعجب كرده است.







تصويري از مجسمه مرد سومري





احتمالا" يك انسي معبد بوده (راهب)



مهر سلطنتي سومري


سومريان اقوامي بودند كه طبق اطلاعات تاريخ شناسان حدودشش هزار سال پيش از منطقه تركمنستان فعلي( اسياي ميانه ) به مناطق جنوبي ايران يعني كرانه رودهاي دجله و فرات در عراق تا سواحل خيليج پارس در ايران ايران كوچ كردند ( البته بعضي از باستان شناسان اعتقاد دارند از جيرفت به اين منطقه آمده اند ) و همين جا را سرزمين سومر ناميدند।


دانشمندان جهان معتقدند كه تا به امروز سومريان قديمي ترين تمدن جهان را داشته اند و حدود 36 قرن ق । م مي زيسته اند که 20قرن ق .م ناپديد گشتند . و اموريان ، کاسيان ، آشوريان ، کلوانيان ، آشور ، بابل همه باز مانده شايد سومريان باشند که بعد از سومر پيوسته از بين النهرين حکومت کرده اند و تا زماني هخامنشيان بابل را نيز با عدالت از صحنه محو کردند آخرين تمدن بين النهرين محو گشت، همانطور که آشوريان نيز مقابل ماد و بابل شکست خوردند و بعد از سقوط هخامنشي به دست اسکندر ، هخامنشي بدست اسکندر کبير يا بزرگ تمدن خاور ميانه در نزاع فرو رفت که با آمدن عربها و دين اسلام ديگر چراغ تمدن هاي بزرگ خاموش شد و تا به امروز تمام کشورهايي که اسلام در آنجا وجود دارد هيچ تمدني ندارند و نخواهند داشت । به نظر من ، سومريان از جيرفت به بين النهرين رفتند چرا که ناگهان خانه هاي جيرفت خالي از سکنه شده و سالها يي بعد سومر ظهور کرد .


سومریان در شش هزار سال پيش تمدن پیشرفته وعحيبي پدید آورده بودند !!عجالتا بدرستی روشن نیست که سومریان دقیقا چه زمانی به ایران آمدند ولي بنظر پژوهشگران تاریخ باستان سومریان در 4500 سال پیش از میلاد نخستین تمدن درخشان بشری را در نواحی مذکور پدید آورده و شهرهایی چون اور–اوروک ، ائرئخ ، نیپ پور ، کیش ، لکش ، لرسا که مراکز مهم تمدن بشری آن روز بوده اند را بوجود آورده اند كه اليته دستاوردها و پيشترفتهاي انها همگي برگرفته از اقوام قبلي ايران زمين بود كه سومريان ازآنها اموخته بودند و آن را بسط داده بودند। مانند استفاده از فلز كه در ايران رواج داشت ولي سومريان توانستند از فلزات مشتقات زيادي را استخراج و تبديل كنند و تمدن خود را به عنوان يكي از اولين صنعتگران دنيا معرفي كنند.



از خرابه های شهرهای باستانی سومریان چنین برمی آید که سومریان در حدود 2700 سال پیش از میلاد کتابخانه های شخصی ، مذهبی و دولتی بر پا کرده بودند، مشهور است که کتابخانه « تلو» مجموعه ای متجاوز از 30000 لوحه گلین داشته است ، تمدن سومریان از 3500 سال پیش از میلاد پا گرفت و در عهد طلایی « اور » شکوفا شد । مورخان سومری ثبت تاریخ جاری و باز سازی داستان گذشته شان را آغاز کردند । کهن ترین نظام نگارش شناخته شده « خط میخی » است و اعتبار سومری ها به سبب ابداع این خط و خدمت بزرگ آنها به بشریت است। برای نوشتن از قلم فلزی و تیزی ( به شکل میخ ) استفاده می کردند و بر موادی چون گل نرم، عاج یا چوب می نوشتند। برای این منظور کاتبانی تربیت شده وجود داشتند و پس از نوشتن گل نرم را می پختند تا سخت شود قطعات گل پخته به صورت لوحه ، نخستین کتابهایی است که تا کنون کشف کرده اند । چون لوحه هایی ابزار ثبت اطلاعات تجاری ، آثار مذهبی شامل دعا ها ، مناسک، علائم جادویی، افسانه های مقدس و حکایات و روایات قومی و ملی بودند. می بینیم که برای این لوحه ادبیات ، اندیشه های اجتماعی، سیاسی و فلسفی خود را حفظ کرده اند و در میان مواد حفاری شده از خرابه های شهرهای باستانی سومری لوحه هایی وجود دارد که قطعات ادبی هزاران سال کهنتر از ایلیاد در آنها نقش بسته است. سو مریان کهنترین ادبیات شناخته شده انسان را تدوین کردند( موکهر جی،1375،ص81) از تمامی متونی که بر گل یا مواد مناسب نگاشته است و تاکنون به دست آمده در میابییم که 95 در صد این متون به امر بازرگانی ، اداری و حقوقی ارتباط دارند . فرهنگ سومری برای مدتی بیش از 1500 سال یعنی از نیمه هزاره چهارم تا آغاز هزاره دوم پیش از میلاد بر سرزمین« رافدین» سیطره داشت. در ازای این تاریخ ، نویسندگان سومری توانستند شمار بسیاری از متون را در مو ضوعات مختلف و در نسخه های متعدد به نگارش در آورند . برخی از افسانه های رایج مانند داستان « دلاور ناکام گیلگمشن » در نسخ های فراوان و روایت های گوناگون به جا مانده است .(استیویچ1373ص26) . سومریان این گل نوشته ها را در معابد یا کاخهای سلطنتی یا مدارس حفظ می کردند.در حقیقت سومریان نخستین کسانی بودند که این دستاوردها را به این هدف روشن یعنی حفظ آن برای نسلهای آینده ثبت کردند. به عبارت دیگر سومریا ن کسانی بودند که به کتاب نقشی اختصاص دادند که تا به امروز با آن در ارتباط است . بدین معنا که دستاوردهای فرهنگی و فناوری انسان را پاس دارد و پاسخگوی اهداف قانونی و آموزشی و دیگر نیازهای روزانه او باشد.


مجسمه اي از زنان سومري





بخشي از ديوار هاي كاخهاي سومري


كشف فلز - اختراع خط ميخي - استفاده از غذاي گرم - كشاورزي - زبان - استفاده از مشتقات فلز - كتاب نويسي و داشتان نويسي - ستاره شناسي - پزشكي و جراحي - اجراي قوانين اساسي و محلي در كشور سومر - حقوق قضايي و اجتماعي از كارهايي است كه در زمان سومريان در ايران رواج داشته است।( اطلاعات بيشتر د رمورد سومر را در كتابم در حال نوشتم هستم)

سومریان در اواخر دوران حاکمیت خویش نسبت به اقوام تابع خود ستم پیشه ساختند । این ستمگری ها لشکر کشی هایی را ضروری می ساخت . این لشکر کشی ها نیز موجب هجوم ایلامیان شد . سرانجام ایلامیان یکی از شاهان سومر را به اسارت گرفته و به شوش بردند . در 2280 ق.م " کودورنان خوندی " پادشاه شهر سومر " اور" را تصرف و غارت نمود و بدین حاکیمت سومریان را منقرض ساخته و " ننه " رب النوع آنان را به عنوان غنیمت به ایلام برد . سومریان برای مدت 60 سال بصورت بخشی از سرزمین ایلام درآمد ، لیکن در 2239 ق.م بار دیگر سلاله ی سومری قدرت را بدست گرفت . ولی این بار "ریم سین " شاه ایلام در 2115 ق.م بصورت نهایی حاکمیت سومریان را منقرض ساخت .

گيل گميش

یکی از برجسته ترین و قدیمی ترین ادبیات اساطیری بر جاي مانده از دوران باستان، افسانه حماسي میان رودان (بین النهرین) "گیل گمش" می باشد که شاهکاری برجای مانده از تمدن سومر است. شواهد تاریخی گواه بر این است که گیل گمش پنجمین شاه اوروک و پسر لوگالباندا بود که پس از توفان نوح بالغ بر ۱۲۵ سال بر قوم سومر حکمرانی کرد. عمر اين حماسه به چهار هزار سال می رسد و کامل ترین متن آن متنی است که بر 12 لوح گلي نگاشته و در کوره پخته بودند.



مجسمه گيل گميش پادشاه سومر كه در موزه لور پاريس است


این مجموعه به صورت شعر است که با کاوش در بقایای کتابخانه آشوربنیپال پادشاه آشور به دست آمد. هریک از این دوازده لوح یا دوازده سرود شامل شش ستون است در سیصد سطر، البته به غير از آخرین لوح که به آن مجموعه افزوده شده و به شكلي كاملاً نمايان از یازده لوح قبلی کوتاه تر است.اين افسانه به ما مي گويد كه گیل گمش پادشاهی سختگير و در همان حال پهلوان و جوامرد بود. او که موجودي نیمه‌آسمانی است دوسوم وجودش از خدايان و یک ‌سومش انسانی است. حماسه با يادآوري کارها و پیروزی‌های گیل گمش آغاز می‌شود به گونه‌ای که او را مردی بزرگ در عرصه دانش و خرد معرفی می‌کند. از جمله اين كه او می‌تواند توفان و قحطي را پیش‌بینی کند. مرگ دوست صمیمی‌اش اِنکیدو او را بسیار منقلب مي كند و او را از مرگ و نابودي مي هراساند و گیل گمش براي جستجوي جاودانگی به سفری طولانی و توان فرسا مي رود، سپس خسته و درمانده بازمی‌گردد و شرح رنج‌ها و جنگهايي را که کرده بر گل‌نوشته‌ هايي ثبت می‌کند.با مطالعه این افسانه در می یابیم آنچه که بشر امروز می جوید، پیشینیان او در قالب آرزوهای دست نیافتنی خود رقم زده اند و آرزوهای بشر که از نخستین روزهای آفرینش و حیات او بر این کره خاکی شکل گرفته است، همچنان به قوت خود باقی است. کوشش خستگی ناپذیر گیل گمش برای دست یافتن به راز زندگی جاویدان و رسیدن او به دروازه ی تاریکی، گفت و گو با دروازه بانان و به راه افتادن در دره های تاریکی همگی نشانه هایی از این آرزوی دیرین هستند.اگر در داستان حماسی گيل گمش با فناپذيري انسان و جستجوهاي او براي يافتن راز جاودانگي رو به رو می شویم، در دنیای معاصر نیز با تلاش خستگی ناپذیر دانشمندان علم ژنتیک و پزشکان برای افزایش طول عمر انسان و غلبه بر بیماری هایی مانند سرطان که از عمر انسان می کاهند سر و کار داریم. قهرمان حماسه گيلگمش انسان نیست بلكه خدايان طبيعت اند که در ظاهر انسانی پديدار شده اند. در دنیای مدرن نیز با دانشمندانی رو به رو می شویم که با دستیابی به ژن ها و درونی ترین بخش های سلول به کارهايی خدای گونه دست می زنند.