دشت مرغاب در فاصله 135 كيلومتري شيراز يك محوطه باستاني عظيمي به نام پاسارگاد را در دل خود جاي داده است. پاسارگاد اولين ساخته هخامنشيان در دوره فرمانروايي شان هنگامي است كه تحت سلطه و انقياد مادها قرار داشتند. پارس ها پاسارگاد را به دليل قرار گرفتن در اين جلگه وسيع پرآب محل تجمع و زندگي خود برگزيدند. با ضعيف تر شدن حكومت مادها كوروش دوم توانست سلطه خود را بر تمام ممالك پارس و ماد گسترش دهد. وي پاسارگاد، موطن اصلي پارس ها كه يكي از چند شهري بود كه 2500 سال پيش بنا شده بود را پايتخت قرار داد و دستور به ساخت بناها، كاخ ها، آتشكده ها و در نهايت مقبره خود كه برگرفته از هنر عيلامي ها در سازه هاي چغازنبيل شوش بود را داد.
    
    
    پاسارگاد به دليل قرار گرفتن در يك دشت وسيع و پرآب، همچنين اصالت و قدمت از جايگاه بالاتري نسبت به تخت جمشيد كه در فاصله 32 كيلومتري آن قرار دارد، برخوردار است. بناهاي پاسارگاد را به چهار دسته مي توان تقسيم كرد. 1- تخت و دژ كه در شمال دشت پاسارگاد افتاده است. 2- نيايشگاه در شرق 3- كاخ هاي شاهي در ميان دشت 4- آرامگاه كوروش در جنوب و پايين دشت. كاخ ها و دو سكوي نيايشگاه از بناهايي است كه در آغاز ساخته شده است. سپس دست به ساخت تخت و دژ زده اند.
    
    
    كاخ ها و ايوان هاي پاسارگاد همه از دو رديف سنگفرش كه هر يك 40 سانتيمتر ضخامت داشته است، درست گرديده است. رديف زيرين از تخته سنگ هاي نامنظم و خشن ساخته شده است اما رديف بالااز تخته سنگ هاي سفيد مرمرنمايي است كه از نزديك سيوند مي آورده اند، درست كرده اند. كاخ هاي پاسارگاد روي سطح زمين ساخته شده اند برخلاف كاخ هاي شوش و تخت جمشيد كه روي سكوهاي بزرگ سنگي كار شده اند. ستون هاي پاسارگاد نيز صاف و بي شيار است. تنها در كاخ اختصاصي شاهي است كه ستون ها شيارهاي افقي دارند اما در تخت جمشيد بيشتر ستون ها داراي شيارهاي عمودي مي باشند و نماي ديگري دارند. پوشش سقف ها همانطور كه مورخان قديمي نقل كرده اند از چوب سدر بوده كه بيشتر از لبنان مي آوردند. پاسارگاد شهري بود كه كوروش آن را براي اخلاف خود به يادگار گذاشت چنانچه سال هاي بعد داريوش و خشايارشا ساختمان هاي پاسارگاد را تكميل و تعمير كردند اما استوارترين بناي اين شهر آرامگاه كوروش است كه به دستور خود او قبل از مرگش ساخته شد. اين بناي پله اي در گوشه جنوبي محوطه كاخ ها با سنگ هاي آهكي سفيدي كه به زردي مي گرايد بنا شد. اين بنا با الهام از برج پله پله اي زيگورات در شوش ساخته شده بود. پارسيان جسد كوروش را با بزرگداشت فراوان هنگامي كه بر شرق لشكر كشيده بود و توسط سكاها كشته شد به پاسارگاد آوردند و براي آنكه از هم نپاشد آن را موميايي كردند و در آن آرامگاه گذاشتند. استرابون كسي بود كه همراه اسكندر آمده بود. او ديدار اسكندر از قبر كوروش را اينطور بيان مي كند: <هنگامي كه اسكندر با قبر تخريب شده كوروش مواجه شد و آن را آرامگاه موسس سلسله هخامنشي يافت، فردي را مامور تعميرش مي كند و آن را اينگونه توصيف مي كند كه قبر موسس سلسله هخامنشي در وسط يكي از باغهاي شاهي است كه آب زيادي در آن جاري است. در آن يك تخت زرين و جام هاي طلاقرار دارد و مقدار زيادي لباس هاي گرانبهاي كوروش و جواهرات نيز در آنجاست. در بالاي سر، در مقبره به خط و زبان پارسي باستان چنين نوشته است كه اي انسان من كوروش پسر كمبوجيه هستم. من دولت پارس را تاسيس كردم و بر تمام ممالك فرمانروايي كردم. اين مقبره را از من دريغ مدار و رشك مبر. كنار مقبره جايگاهي بود و در آن روحانيون زرتشتي بودند كه از آن محافظت مي كردند و هر سال براي آن قرباني مي كردند. مادام ديولاخوا و همسرش از مستشرقين غربي بودند كه در زمان ناصرالدين شاه به ايران آمده بودند. وي در سفرنامه اش بازديد و توقف خود را از آن مقبره اينگونه گفته است كه اهالي آنجا به اين مقبره قبر مادرسليمان مي گفتند و مردان حق رفتن به داخل آن را نداشتند. به طوري كه وقتي همسر او مارسل را زنان براي اينكه مانع از رفتن او به مقبره شوند، زده بودند. بعد از اسلام و با ورود اعراب مردم كم كم خاطره تاريخي خود را فراموش كرده و بناهاي به اين عظمت و بزرگي را به يك شخصيت قرآني كه داراي جاه و منزلتي بزرگ يعني حضرت سليمان بود نسبت دادند. بزرگ ترين بلاها در تمامي ادوار تاريخي بر سر پاسارگاد آمد چراكه سنگ هاي ساختمان هاي آنجا را براي ساختن مدرسه، مسجد و يا براي سنگ گور شكستند و بردند. اما سخن آخر در مورد آرامگاه كوروش اين است كه چرا با وجود اينكه در آن دوره دين اغلب مردم زرتشتي بود و در آن دين هرگز مردگان دفن نمي شدند بلكه بالاي كوه گذاشته مي شدند تا طعمه پرندگان شوند و سپس استخوان هاي آن را مي سوزاندند. چرا كوروش دستور به ساختن چنين بنايي را به عنوان مقبره خود مي دهد. برخي از مورخان معتقدند كوروش به دليل اينكه به واسطه لشكركشي به مناطق مختلف از شرق و غرب براي گسترش قلمرو خود با اديان و سنن ديگري آشنا شده بود، همين امر باعث تقويت روحيه تسامح مذهبي و احترام او به اديان ديگر شد. چنين آرامگاهي نيز از او برجاي مانده است اما در مورد وضعيت كنوني دشت مرغاب و پاسارگاد همانگونه در روايات تاريخي گفته شده است، منطقه اي پرآب و جلگه اي بوده در سال 1917 ميلادي وقتي كه راه اين منطقه را احداث مي كردند، خرابه هاي يك سد بزرگي كشف گرديد كه آب آن به وسيله نهري به پاسارگاد مي رفته است. بنابراين وجود آب در اين منطقه ثابت شده است كه همين امر در وضعيت كنوني آن نيز مورد بحث و بررسي است، چراكه آب گيري سد سيوند و سست بودن خاك منطقه از قديم الايام و رطوبت ناشي از درياچه سد سيوند در درازمدت بر اين محوطه باستاني تاثير گذاشته و منجر به رشد و به وجود آمدن گياهان مخرب روي آثار موجود مي شود و به مرور باعث از بين رفتن اين بناهاي عظيم مي شود.