روزي كه «حسن صبّاح» كار مبارزه را آغاز كرد
مهمترين رويدادهاي ايران و جهان در طول تاريخ در اين روز 7 جولای | ||
ايران | ||
روزي كه «حسن صبّاح» كار مبارزه را آغاز كرد - عقايد و راهكارهاي او | ||
ورود حسن به دنياي مبارزه، يك سال پيش از كشته شدن آلپ ارسلان، سلطان سلجوقي وقت، و به حكومت رسيدن پسرش ملكشاه، و جنگ ملكشاه با عموي خود «قاورد» حاكم كرمان بر سر قدرت انجام گرفت. حسن پس از كناره گيري از دستگاه دولت كه به نوشته خود او «در آن ضعيف كشي» رواج داشت به «ري» زادگاه خود رفت و به تفكر درباره آينده نشست. حسن صباح كه 90 سال عمر كرد و چهارشنبه بيست و سوم ماه مه سال 1134 ميلادي درگذشت مردي تحصيلكرده و هوشمند بود كه تا 35 سالگي كار دولتي داشت و يک مدير ماهر و فردي سازمان دهنده بود. وي در اين سن به سوريه و مصر سفر كرد. در آن زمان، فاطميه در مصر حكومت داشتند. شيعه هفت امامي كه در آنجا رواج داشت در همان ايام به فرقه هاي مختلف و از جمله «دروزي» منشعب شده بود و حسن صباح راه اسماعيليه (به نوشته مورخان اروپايي Ismailism) را در پيش گرفت و به ايران بازگشت تا در اينجا، مردم را به افکار خود و نيز گرايش به اين فرقه دعوت كند. وي پس از بازگشت به ميهن، كار «حقيقت يابي» را از اصفهان آغاز كرد؛ سپس به يزد، كرمان و آنگاه به تبرستان (مازندران) و از آنجا به ري و قزوين رفت. حسن از اين سفرهاي داخلي توشه بزرگ براي رسيدن به هدف برگرفت، ولي در برابر خود امپراتوري توانمند سلجوقيان را مي ديد. حسن سرانجام در كار مبارزه، روش كاملا تازه اي در پيش گرفت [روشي مشابه آن چه كه در جهان امروز - دهه آخر قرن 20 و دهه اول قرن 21 - جريان دارد] و تصميم گرفت كه خوي از جان گذشتگي در پيروان خود كه آنها را «فدايي» مي خواند ايجاد كند، نخست به مخالفان اخطار دهد و چنانچه به زورگويي و ... ادامه دهند، براي براندازي شان از زهر و خنجر استفاده كند، و به جاي تصرف شهرها، بر دژهاي كوهستاني مسلط و در آنجا مستقر شود، و از داخل اين دژها به تبليغ عقايد خود، گردآوري پيروان و آموزش آنان و ايجاد کتابخانه بپردازد. با اين برنامه، حسن متوجه مناطق كوهستاني شد، و قلعه (دژ) الموت را در قزوين تصاحب كرد. برنامه دوم او همدست كردن مردم روستاهاي اطراف اين قلاع بود و به زودي بر 74 قلعه در سراسر ايران و شمال عراق مستولي شد. پيروانش او را «سيدنا» مي خواندند. درباره كارهاي او، نوشته هاي عطاملك جويني، رشيدالدين فضل اله، ابن اثير، دكتر ايوانف و دكتر برنارد لويس Lewis دقيقتر هستند. دولت سلجوقيان از سركوب پيروان حسن صباح كه مبارزه انتحاري، و به صورت «شبح» عمل مي كردند عاجز مانده بود. [صباح نام خانوادگي «حسن» است كه اسم جد پنجم او بود] حسن براي نشان دادن قدرت خود به سلطان سنجر که او را تهديد مي کرد، يكي از فدائيان را مامور مي كند كه شب هنگام به خوابگاه سنجر وارد شود و بدون اين که به او آسيب برساند يک خنجر در كنار سر او بر زمين فرو كند و نامه اي که قبلا آماده شده بود در آنجا باقي بگذارد. سنجر به حسن صباح پيغام فرستاده بود كه داراي قلمروي پهناور و دو كرور (يك ميليون) مرد جنگي است و حسن در آن نامه به او پاسخ داده بود كه وي، تنها داراي هفتاد هزار پيرو «زن و مرد» است، که همه از جان گذشته اند، اما آدمهاي تو براي مزد و مقامشان همراهت هستند و جانشان را دوست دارند و .... از نوشته هاي مورخان چنين بر مي آيد كه حسن صباح علاوه بر بنياد گذاري اسماعيليه ايران و هند (پاكستان) از نظر فلسفي مردي بود كه اعتقاد به زندگاني ساده (بدون تجمل) داشت. به عقيده او، معاش هر كس بايد از طريق كار مفيد تامين شود و «فدائيان» عمدتا كشاورز بودند. وي که معتقد به آزادي اجتماعي، اقتصاد تعاوني و نيز گذشت بود پس از هر پيروزي، از شكست خوردگان انتقام نمي گرفت و آنها را شماتت نمي كرد. به نوشته برخي مورخان متأخر، دشمني او با خواجه نظام الملك تنها به خاطر مخالفت خواجه با نظام اسماعيليه نبود، بلكه براي اين هم بود كه خواجه خدمت اجنبي (تركمانان سلجوقي) را مي كرد و به زبان عربي بيش از فارسي توجه داشت. در اروپا درباره حسن صباح به جاي تاريخ نويسي داستان نويسي كرده اند از جمله اين كه به فدائيان پيش از فرستادن به ماموريت ترور، حشيش مي داد و برخي ريشه واژه Assassin (ترور) را از كلمه حشاشين (Hashshashin) سفرنامه ماركوپولو مي دانند. حال آن كه معدودي از زبانشناسان ريشه اين واژه را در كلمه عسس (پاسبان - نگهبان - داروغه) و چند تن ديگر باز هم آن را به نام حسن صبّاح بسته اند كه به پيروان او در اروپا حسنين (Hassaneen) مي گفتند. پس از مرگ حسن صباح و افتادن كار به دست جانشين او «كيا بزرگ رودباري»، گروههاي مشابهي در سوريه پديد آمدند و «پيرمرد كوهستان» كه درباره اش داستانها در اروپا نوشته اند كسي جز «رشيدالدين سنان» نبوده است و ربطي به حسن صباح ندارد؛ با وجود اين، مورخان فرنگ اين گروهها را هم شعبه عرب پيروان حس صباح نوشته اند زيرا که اخطاري مشابه اخطار حسن به سلطان سنجر، به صلاح الدين ايوبي داده بودند. قلاع اسمعيليه در سالهاي ميان 1256 تا 1260 ميلادي به دست هلاكوخان مغول فتح شدند، ولي روش كار او در مبارزه (به تعبير تازه، نوعي تروريسم ) و فرقه اسماعيليه باقي مانده اند. از همان زمان تا به امروز هر گروه و فرقه ايدئولوژيك كم جمعيت در مقابله با معارض نيرومند و بسيار مجهّز، در كنار تبليغات، از روش حسن صباح هم استفاده كرده است؛ از آنارشيست هاي قرن نوزدهم گرفته تا القاعده و .... همه اين گروهها همانند حسن صباح 9 قرن پيش «تبليغات»، ازجان گذشتگي و «مبارزه تا حد خودكشي» را به صورت ابزارهاي اصلي مبارزه بكار برده اند. حسن مي گفت: هنگامي كه «دانش آموختگان» در راه ما قرار گيرند، وقوع دگرگوني جهاني قطعي است و به همين دليل بوده است كه ورود دسته اي از دكترها به اين نوع مبارزه كه در جولاي 2007 در انگلستان كشف شد، تا حد زياد مورد توجه افكار عمومي قرار گرفته بود. |
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲ ساعت ۷:۵ ق.ظ توسط فروزنده
|